بایگانی برچسب‌ها: محمد-زنان

محمد٬ ماریه٬ حفصه

ماریه قبطیه یکی از کنیزان محمد بود. ماریه را از مصر برای محمد هدیه فرستاده بودند.

وقایعی که میان محمد و ماریه اتفاق افتاد باعث نازل شدن سوره تحریم(۶۶) شد٬ که در نتیجه محمد مایه را بر خود حرام کرد و به همین دلیل سوره تحریم میخوانند.

« علی دشتی» در کتاب «۲۳ سال» خود در مورد این واقعه این چنین مینویسد:

« ماریه روزی نزد پیغمبر آمد. آن روز پیغمبر در خانه حفصه بود و حفصه در خانه نبود. حضرت همانجا با ماریه همبستر شد و در این اثنا حفصه سر رسید و داد و بیداد براه انداخت که چرا حضرت با کنیز خود در خانه و در بستر او خوابیده است. پیغمبر برای تسکین خاطر حفصه و آرام کردن وی ماریه را بر خود حرام کرد.
لابد پس از رفع بحران یا بواسطه علاقه ای که به ماریه داشته و یا بواسطه این که ماره از تحریم خود بر پیغمبر ناراحت شده و باز خواست کرده بود حضرت از حرام کردن ماریه بر خویشتن عدول(صرف نظر) کرد و برای تبرئه و تزکیه وی آیه های اول تا پنجم سوره تحریم نازل شده است.»
سوره تحریم(۶۶) آیه ۱
ای پیغمبر گرامی برای چه آنرا که الله بر تو حلال فرمود بر خود حرام کردی٬
تا زنانت را از خود خشنود سازی در صورتیکه الله آمرزنده و مهربان است.

آلله بخشنده و مهربان است٬ البته فقط در حق محمد.

سوره تحریم(۶۶) آیه ۳
وقتی پیغمبر با بعضی از زنان خود( یعنی با حفصه سخنی راجع به ماریه یا
راجع به ریاست ابوبکر و عمر) به راز گفت( و به او سپرد) آن زن چون
خیانت کرده و دیگری( یعنی عایشه) را بر سر پیغمبر آگه ساخت٬ الله بر
رسولش خبر داد و او بر آن زن برخی را اظهار کرد( و برویش آورد) و برخی
را از کرم پرده نهاد و اظهار نکرد٬ آن زن گفت رسولا تو را که واقف ساخت؟
(که من سر تو بر کسی فاش کردم)٬ رسول گفت مرا الله دانای آگاه(از همه
اسرار عالم) خبر داد.

نمایان است مترجم بسیار معتبر قرآن آقای مهدی الهی قمشه ای دلیلی برای این گفته داشته است و آن را در قرآن وارد کرده است٬ که این راز میتواند قولی که محمد به حفصه درباره خلافت پدرش عمر داده باشد تا او را ساکت کند.

به هر سوی رسول رازی را به حفصه گفت٬ حفصه هم خیانت کرده آن راز رسول را به عایشه گفت٬ الله هم این خیانت حفصه را به گوش رسول خود رساند. رسول هم بعضی از سخنان الله را به حفصه گفت و بعضی را نگفت. حفصه پرسید: چه کسی این مسئله را به گوش تو رسانده است. رسول هم در جواب حفصه گفت که الله این حرف را به گوش من رسانده است که تو به من خیانت کرده ای.

آیا این در شان خداوندگار بزرگ است که به مسائل زناشویی محمد بپردازد و بین محمد و زنانش خبرچینی کند؟؟؟؟ آیا این اهانتی بزرگ به پروردگار آسمانها نیست؟؟؟؟

سوره تحریم(۶۶) آیه ۴
اینک اگر هر دو زن به درگاه الله توبه کنید که البته دلهای شما(خلاف رضای پیغمبر)
میل کرده است و اگر با هم به آزار او اتفاق کنید باز(هرگز بر او غلبه نکنید) که
الله یار و نگهبان اوست و جبرئیل امین و مردان صالح و با ایمان و فرشتگان حق
یار و مددکار اویند.

و آن دو زن یهنی عایشه و حفصه باید بدانند که آنها بر خلاف رضای محمد عمل کرده و او را آزرده اند. همیچنین باید بدانند که اگر با هم همدستی کنند و بنا به آزار محمد بگذارند٬ هرگز پیروز نخواهند شد چون الله و جبرییل و همه فرشتگان در خدمت محمد هستند و او را در مشکلات زندگی و همخوابگی یاری خواهند کرد.

سوره تحریم (۶۶) آیه ۵
امید است که اگر پیغمبر شما را طلاق دهد٬ الله زنان بهتر از شما به جایتان با
او همسر کند. که همه با مقام تسلیم و ایمان و خضوع و اطاعت اهل توبه و
عبادت رهسپار (طریق معرفت) باشند چه بکر و چه غیر بکر.

و اینجا می بینیم که منظور از یاری دادن چیست!!

حاشیه نویسی در قرآن خود سند دیگری است که مجتهدان و قٰآن نویسان از آن استفاده کرده تا وقایعی را که باعث نزول آیات شده اند را برای خوانندگان بازگو نمایند.
به همین دلیل بجاست که به آن قسمت از حاشیه قرآن که مربوط به سوره تحریم است٬ نگاهی بیاندازیم تا تصویری واضحتر از مسائل خانوادگی محمد داشته باشیم.

حاشیه قرآن مهدی الهی قمشه ای درباره سوره تحریم:
شان نزول آنکه حضرت رسول با ماریه قبطیه کنیز ام ولدش ابراهیم بود٬ روزی در بیت حفصه یا در بیت عایشه خلوت کرد و حفصه بر آن آگاهی یافت٬ پس باین جهت حضرت رسول ماریه را بر خود حرام کرد٬ چنانکه در بیان تحریم تحریر خواهد یافت و به حفصه فرمود که این راز را با کسی مگو و چون آن حضرت بیرون رفت حفصه به عایشه گفت و بوحی الهی آن حضرت اطلاع یافت٬ و در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق مروی است که فرمود اطلعت حفصهّ علی النبی و هومع ماریه فقال النبی و الله ما اقربها فامره الله ان یکفر عن یمیه و در کافی از حضرت امام محمد باقر نیز قلف ان لایقربها نیز مذکور است و بقولی آن که حضرت رسول همواره بعد از فراغ از نماز صبح بر در حجره یکی از ازدواج برسم نوازش مرورهّ میفرمود تا آنکه در بعضی اوقات زینب بنت جحش از عسلی که برایش آورده بودند شربت میساخت آن حضرت میاشامید و باین وسیله توقف آن حضرت نزد زینب زیاده بر معهود واقع میشد پس عایشه و حفصه توطئه کرده بآن حضرت گفتند از تو بوی مغافیر میاید که صمغی است بدبو از درخت عرفط و آن حضرت فرمود از مغافیر نخورده ام بلکه از شربت عسل زینب خورده ام پس گفته شد که زنبورش بر شکوفه عرفط چریده خواهد بود پس آن حضرت سوگند یاد کرد که از آن عسل نخورد.

آیا این همان قرانی است که ما ناآگاهانه بر مزار مردگان خود میخوانیم و به خیال خود روح آنها را آرامش می بخشیم؟؟؟

آیا این همان قرآنی است که ما ناآگاهانه بر آن قسم یاد میکنیم تا ابد به همسر خود وفادار باشیم؟؟

آیا این همان قرانی است که با آن سوگند یاد میکنیم تا از آب و خاک و سرحدات میهن خود دفاع کنیم؟؟

و آیا این الله همان آفریدگار عالم٬ آفرینده جهان و همه مخلوقات است که به زندگی زناشویی محمد دخالت میکند٬ به مسائل همخوابی او رسیدگی میکند و برای پیدا کردن زنان باکره به محمد وعده میدهد؟؟؟؟

محمد و زنان 1

«حبب الي من دنياكم الطيب و النساء و جعلت قرة عيني في الصلاة«

عزيزترين هاي دنياي شما نزد من غذاهاي خوشمزه و زنان هستند كه در هنگام نماز نور چشمم هستند 

( روايت شده در النسائي  و الحاكم به روايت از انس و همچنين به گفته صحيح با شرط مسلم )

 اطلاعاتي كه از منابع تاريخي بدست آمده نشان ميدهد كه محمد دوران زندگي خود را در زهد و پاكي به سر برده و برخلاف جوانان هم سن و سال خود غرق لذتهاي جنسي نشده بود، اولين تجربه جنسي زنگاني او ازدواجش با خديجه بود كه حدود 15 سال از او بزرگتر بود( محمد در سن 25 سالگي با خديجه 40 ساله ازدواج كرد) .

 محمد 25 سال با خديجه زندگي كرد و در اين مدت نسبتا طولاني اصلا به فكر ازدواج مجدد يا داشتن زن صيغه اي نيافتاده بود، با اينكه اين امر در مجتمعي مثل مكه آن زمان امري رايج بوده..اما به محض وفات خديجه انقلاب و دگرگوني در شخصيت محمد به وقوع  پيوست.. او در طي مدت 13 سال بعد از وفات خديجه با 11 زن ازدواج كرد و حتي با 9 تاي آنها همزمان زندگي ميكرد. بديهي است كه اين سؤال براي هر كنجكاوي پيش مي آيد كه راز اين تغيير بزرگ در زندگي شخصي محمد چه بوده؟!

 خانم دكتر ? سلوي بلحاج الغايب? در كتاب خود ? دثريتي يا خديجه ? ( مرا پوشش بده اي خديجه) مي گويد: به نظر من خديجه با قدرت معنوي و مادي برترش نسبت به محمد مانع از ايجاد اين فكر در محمد شد كه برايش هوو بياورد، خديجه براي محمدي كه هم يتيم بود و هم بينوا از يكسو همسر و مادر بود و از سوي ديگر عائله مند (‌مادر خرج) ، ? ووجدك عائلا فاغني? (‌همانا ترا نيازمند ديد پس بي نياز ساخت )‌ ? آيه قرآني? . بدين طريق با توان شخصيتي خود بر محمد مسلط بود، و با اين شرايط براي محمد دشوار مي نمود كه به ديگري فكر كند وبراي خديجه هم ممكن نبود كه به هوو و يا كنيزي رضايت دهد، (أمه ص 107)

بعد از مرگ خديجه ، محمد نخست با يك زن نسبتا مسن به نام ? سوده بنت زمعه ? ازدواج ميكند و بعد او را طلاق ميدهد.. يا نيت طلاقش را ( طبق برخي از روايات ) بعد از پير شدنش داشته.. پس سوده به محمد التماس ميكند كه اورا باز گرداند ( يا از فكر طلاق منصرف شود) در مقابل شب خودرا به عائشه كه سوگلي محمد بود ببخشد.. پس محمد موافقت ميكند و سوده به همسري در سايه تبديل مي شود.  ]محمد هر شباه روزي را در منزل يكي از همسرانش به سر ميكرد و اكثرا سعي ميكرد كه نوبت را رعايت كند مگر در مواردي اندك كه بعضي از آنها مايه آبروريزي هم براي او شده بود، بايد به اين نكته اشاره كرد كه اين امر نه بخاطر خصلت عادلانه پيامبر خدا بوده بلكه به خاطر رسمي بوده كه اعراب از زمان جاهليت داشته اند  [

 اين ازدواج راه را براي ازدواجهاي بعدي محمد باز ميكند و پيامد آن همسران ديگر است و اگر كمي انصاف به خرج دهيم بايد بگوييم آنچه شخصيت محمد را متحول ساخت يكي وفات خديجه ( مانع بزرگ رواني ) و ديگري پست و مقام سياسي جديد او به عنوان پيامبر و رهبر سياسي و فرمانده نظامي بود. چنانكه فرمانده در غنائم جنگي نيز سهمي دارد كه لزوما زنها هم جزو آن سهم بوده اند ( مانند صفيه دختر حيي  و جويريه دختر الحارث ) ، محمد ديگر به زندگاني عيش و نوش بازگشته بود ، همان زندگاني كه تمام همتايان او در آن پست سياسي و آن جايگاه رهبري داشته و دارند. محمد هم از اين قاعده مستثني نبود و به دنبال افزايش دادن تعداد همسران و هم بسترانش شد اگر چه اين كار او در چارچوب قانوني اخلاقي و مذهبي بود.

 

البته نوشتارهاي اسلامي معاصر سعي ميكنند توجيهاتي را درباره اين تعداد زياد ازدواجها ارائه دهند بنابراين مي بينيم كه درجايي اين ازدواج بر طبق منافع اجتماعي توجيه مي شود و در جاي ديگر همسو با منافع سياسي و ديپلماتيك آن زمان و گاهي هم برقرار كردن نظم و قانون معين و يا حتي براي نرم كردن دلهاي مشركين و كفار و جذب آنها به اسلام.. و يا غيره.. بدين ترتيب تعداد توجيهات به اندازه تعداد همسران او زياد مي شوند اما بعد اجتماعي اين بخش از زندگي محمد همچنان پنهان مي ماند . واضح و روشن است كه اين توجيهات را نوشتارهايي از نويسندگان اسلامي به گونه اي رهبري مي كنند تا بدان جا كه در بسياري از موارد مصنوعي و ساختگي به نظر مي رسند واينجا سؤالاتي در ذهن پيش مي آيد:

اگر در پشت پرده هر ازدواج محمد حكمت و هدفي سياسي يا ديني ويژه اي بوده پس چرا محمد از اين روش ( روش ازدواج‌)‌ در آغاز فراخوان و دعوت اسلام گرايي خويش و در زمان زندگي خديجه استفاده نكرد؟ تا دلهاي مشركين را جذب كند و از آزار آنها در امان باشد ، و يا اينكه قوت قلبي براي دوستان خود  و هم پيمانان خويش از طائفه مؤمنين باشد يا اينكه براي تحقق بخشيدن به منافع سياسي يا ديني ا ز آن استفاده كند چه بسا كه در آن دوران آغازين فراخوان شرايط براي او سختتر و بسي دشوارتر مي نمود!

در حقيقت در اينجا نكته مهمي است كه اسلاميون نه تنها در اجتناب از آن اصرار مي ورزند بلكه سعي در پنهان نمودن آن نيز دارند ! و آن وجه تشابه مشتركي است كه تقريبا در تمامي ازدواجهاي محمد بوده و آن ? زيبايي ? است.  محمد هم يك انسان بوده و همانند تمامي مردان عاشق زيبايي ، (‌ ? ابن الجوزي? مي گويد: عايشه را انتخاب كرد چون اعجاب برانگيز بود، و زينب را پس از ديدار تحسين كرد و با او ازدواج كرد، همچنين در انتخاب شكار خويش كافي بود هر زني را براي او وصف ميكردند تا به خواستگاريش ميرفت همانند ? صفيه? . ? صيد الخاطر:18?) .  روشن است كه زيبايي و قشنگي نزد اكثر زنان محمد وجود داشته برخلاف آنچه كه نوشتارهاي كلاسيك مذهبي تلاش مي كنند سيمائي متفاوت از زنان محمد ارائه دهند به عنوان مثال: واژه هايي همچون ? بيوه زنان? يا ? مطلقه? هايي كه به علت عدم داشتن زيبايي نمي توانستند مورد توجه قرار گيرند .( زنان پيامبر نوشته محمد أبوبكر: ص12)

براي اينكه بيشتر با حالتهاي رواني محمد در هنگام گزينش همسر يا بهتر بگوييم همسران آشنا شويم بد نيست به رواياتي كه دراين زمينه از اصحاب و ياران و همچنين همسر  حسود  او  (عايشه‌) در كتابهاي تاريخ آمده نمونه هايي را بازنگري كنيم و بپردازيم به مختصري از علت انتخاب اين همسران توسط او، اميد است كه بتوانم به زودي درباره روش گزينش و به همسر گرفتن اين زنان هم در نوشته هاي بعدي نقشي در روشن نمودن اين بخش از زندگي محمد ايفا كنم.

تصويري از زنان محمد،

ام سلمة،

عايشه : هنگامي كه پيامبر با ام سلمه ازدواج كرد بسيار ناراحت شدم و از اينكه مردم زيبايي او را وصف ميكردند ناراحتي من دوچندان شد، پس براي ديدنش بي تابي كردم و هنگامي كه او را ديدم چندين برابر آنچه را كه از حسن و زيبايي اش برايم گفته بودند را دراو ديدم. (‌المنتظم:208/3)

زينب دختر جحش،

? زني بود زيبا..( الطبري 2/232) ? يك بار محمد براي ديدن شوهر زينب ? زيد? كه  پسر خوانده خويش  نيز بود به در منزلش رفت و زينب را با پوششي خانگي و نيمه عريان ديد پس سرش را پايين انداخت و زيد را خواست زينب جواب داد: اي پيامبر اينجا نيست.. بفرما داخل.. پيامبر خودداري كرد وهنگامي كه پيامبر از او درخواست كرد رفت و با عجله لباسش را پوشيد اما پيامبر مجذوب او شد و برگشت و زير لب زمزمه اي كرد و گفت :‌? سبحان الله العظيم مصرف القلوب..?( پناه ميبرم به پروردگاري كه بازدارنده دلهاست) پس زيد به نزد پيامبر آمد و گفت:‌شايد زينب را پسنديده باشي؟ پيامبر در جواب گفت :‌همسرت را نگه دار، پس  از آن زيد زينب را ترك كرد و پيامبر او را به عقد خويش در آورد.( الطبري 2/231)  اما ?القرطبي? اضافه ميكند : روزي (ص) نزد زينب آمد و زيد را خواست پس زينب از جا برخاست و سفيد و زيبا و خوش اندام بود و يكي از زيباترين زنان قريش به شمار مي آمد، پس اورا پسنديد و گفت :‌?سبحان المقلب القلوب? ( پناه ميبرم به پروردگاري كه دلها را دگرگون مي كند).. وگفته شده كه خداوند نسيمي را فرستاده تا حجاب ميان پيامبر و زينب نيمه عريان را كنار بزند پس هنگامي كه زينب را ديد مهر او در دلش افتاد.(‌القرطبي در تفسير آيه 37 از سوره الاحزاب) . ( البته روايات در اين زمينه بسيارند و متفاوت اما اين اختلاف نظرها همگي در جزئيات است )

متن كامل آيه 37 سوره الاحزاب:? واذ تقول للذي انعم الله عليه و انعمت عليه امسك عليك زوجك و اتق الله و تخفي في نفسك ما الله مبديه و تخشي الناس و الله احق ان تخشه فلما قضي زيد منها و طرا زوجناكها لكيلا يكون علي المؤمنين حرج في ازواج ادعيآئهم  اذا قضوا منهن و طرا و كان امر الله مفعولا? ( و چون تو با آنكس كه خدايش نعمت اسلام بخشيد و تواش نعمت آزادي ?‌ يعني زيد حارثه‌‌ ? و بنصيحت گفتي برو زني را كه همسرت است ( زينب دختر عمه پيغمبر) نگهدار و از خدا بترس و ? طلاقش مده? و آنچه دردل پنهان داشتي خدا آشكار خواست و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسيدي و از خدا سزاوارتر بود كه بترسي پس ما هم چون زيد از آن زن كام دل گرفت ? طلاقش داد? او را بنكاح تو در آورديم تا بعد ازاين مؤمنان در نكاح زنان پسر خوانده خود كه از آنها كامياب شدند ? وطلاق دادند? بر خويش گناهي نپندارند و فرمان خدا بانجام رسيد).

جويرية بنت الحارث،

در سال ششم هجري به غنيمت گرفته شد، از خاطرات عايشه: ? هنگامي كه پيامبر غنائم?بني المصطلق? را تقسيم ميكرد ?جويريه? در قرعه اي بنام ?ثابت بن قيس الشماس? ثبت گرديد پس صيغه او شد، و زني بود زيبا و با نمك و هركه او را ميديد در دلش مي نشست، او ناراحت نزد پيامبر آمد و ازاو دراين قرعه و سرنوشت خود كمك خواست ، به خدا سوگند تا او را كنار در اتاقم ديدم از او بدم آمد ـ از روي حسادت‌ – و دانستم كه پيامبر هم آنچه را كه من ديده ام خواهد ديد!! پس هنگامي كه وارد شد گفت: اي پيامبر خدا من جويريه دختر الحارث سرور و مهتر قومش هستم و دچار بلائي شده ام كه از شما پنهان نمي باشد پس آمدم تا به من در اين قرعه اي كه بنامم افتاده ياري دهي . پس پيامبر به او پاسخ داد: اگر بهتري ترا باشد مي پذيري؟ او گفت :‌و او كيست اي پيامبر؟ به او جواب داد: ترا از اين محكوميت آزاد ميكنم و با تو ازدواج ميكنم، جواب داد : بله موافقم . قابل ذكر است كه جويريه در آن هنگام 20 ساله بود. (‌سيره ابن هشام : 2/294)

صفيه بنت حيي،

 او يهودي تبار و زيبايي بي همتا بود (‌نوراني ترين در ميان زنان، الاصابه :‌8/126) ، محمد او را از ميان غنائم خيبر برگزيده بود ( تفسير ابن كثير:3/823)، و منتظر بازگشتش به مدينه نماند و در ميان راه با او همبستر شد!! ( السمط الثمين:81) . ]گويا در اين شرايط بازهم منافع سياسي و حكومتي اسلام در ميان بوده!![

عايشه،

 او يك حالت  منحصر به فردي بود و جاي بسي تأمل دارد، محمد اورا در سن 6 سالگي به عقد خويش در آورد و هنگامي كه دختري 9 ساله بود با او همبستر شد.. سن محمد در آن هنگام 52 سال بود يعني تقريبا هم سن پدرش و رابطه ميان محمد و عائشه بيشتر شبيه به بچه و پدر بزرگش بود. اينطور كه از شواهد پيداست محمد اين مسئله را متوجه شده بود پس او را آزاد گذاشت تا دوران بچگي اش را همانگونه كه ميخواهد سپري كند و اين امر در روحيه و روان او اثرات منفي خطرناكي را  بدنبال داشت كه تاثير آن حتي در تاريخ اسلام و  برخي از تصميم گيريهاي  مهم سياسي به خوبي  روشن است. و روايت كرده اند كه عايشه عروسك بازي را دوست مي داشت ـ‌همانند بقيه بچه ها ـ‌ و با اينكه اوهمزمان همسر و بچه بود محمد دوستان هم سن و سالش را دعوت مي كرد تا با او بازي كنند. عايشه سفيد رويي زيبا بود و محمد گاهي او را ?حمير? يعني قرمزي و گاهي بور ميخواند.

سوده و حفصه،

جاي دارد در ميان زنان محمد كمي از سوده وحفصه نيز بگوئيم،

سوده دومين همسر محمد پس از خديجه بود و او بيوه زني مسن بود كه زيبايي چنداني نداشت و به قول معروف آش دهن سوزي نبود بدين ترتيب بديهي است كه نميتوانست راهي به دل محمد بيابد (‌او مردي بود عاشق زيبايي) ، پس محمد تصميم به طلاق دادنش مي گيرد‌‌ ( روايات بسياري طلاق او را تأييد مي كنند ) ولي همانطور كه گفته شد او با التماس كردن و بخشيدن شب خود به عايشه او را ازاين كار منصرف مي كند ، و فقط سرپناهي براي خود نگاه مي دارد.

اما حفصه ، او دختر عمر بود ]همان عمر معروف كه دشمن اسلام معرفي مي گردد[ او هم همچون سوده به اندازه كافي زيبايي نداشت و ديگر لازم به ذكر نيست كه چه مشكلات بزرگي ميان محمد و حفصه بوده، و از بسياري از روايات نقل شده كه اورا بيش از يكبار طلاق داده( ابن كثير:829) ]جاي دارد در اينجا براي روشن شدن ذهن خواننده ايراني يك توضيح مختصري بدهم كه تا به امروزهم در ميان تازيان كه يكي از قوانين اسلامي هم مي باشد رسم است كه زن را فقط به مجرد جاري كردن لفظ ?طلاق? مطلقه به شمار مي آورند و بر مرد خود حرام ميگردد مگر اينكه مرد دوباره او را بازگرداند و او اينكار را فقط براي سه بار ميتواند انجام دهد نه بيشتر مگر اينكه محلل شرعي وجود داشته باشد، پس خواننده گرامي از بكار بردن جملاتي همچون چندين بار طلاق و طلاق و بازگشت زياد شگفت زده نشود[ . اما محمد نتوانست حفصه را كاملا ترك كند شايد بخاطر اينكه او دختر مرد با نفوذي مثل عمر بوده.

و در پايان روايتي از ?اسماء دختر النعمان الجوئيه? است كه نشان ميدهد محمد ميخواسته با او ازدواج كند ولي پس از توطئه عايشه كه توانسته بود اسماء ساده لوح را قانع كند تا هنگامي كه محمد به او نزديك ميشود پناه ببرد به خدا(أعوذ بالله بگويد) از اين كار خود سرباز زد، اما چرا عايشه دست به چنين دسيسه اي زد؟ خود عايشه در اين باره مي گويد: اسماء يكي از زيباترين زنان بود، پس ترسيديم ( منظور همه همسران) كه براي رسيدن به او ــ محمد ــ  بر ما چيره شود.(السمط الثمين :‌126)

مارية‌ القبطية،

   شايد بد نباشد به جز زنان پيامبر به يك حالت استثنائي هم اشاره اي هر چند كوتاه داشته باشيم و او مارياي زيبا است،  ?ماريا? همسر نبود بلكه كنيزو صيغه اي بود و محمد با ديگراني همچون او همبستر مي شد چون پيامبر رحمت و انسانيت به 11 همسر اكتفا نكرده بود بلكه زناني رانيز به حرمسراي خود افزوده بود. از اصحاب سيرت(‌چون زادالمعاد)‌ نقل شده  كه محمد چهار صيغه اي داشت كه البته مشهورترين آنها در تاريخ ? ماريه القبطي? بوده به دو علت يك آنكه مادر تنها پسرش ابراهيم بوده و ديگري اينكه او قهرمان  داستاني شگفت آور بوده ، جاي دارد چكيده اي از اين داستان را با هم بخوانيم: روايت است كه ماريا به زنا با پسر عموي خويش ?مأبور القبطي? متهم شده بود و هنگامي كه محمد از موضوع مطلع گرديد بسيار خشمگين شد و بدون اينكه سعي در تحقيق و بازجوئي كند دستور قتل مأبور را صار ميكند و علي ( امام رحمت ) را مامور اجراي اين قتل مي كند، علي هم سراسيمه براي اجراي حكم الهي به دنبال ?مابور? ميرود و او را در بركه اي در حال استحمام ميبيند، پس با صداي دلخراشش نعره ميزند:]تمامي اين اوصاف برگرفته از متن نسخه اصلي است و نويسنده از استفاده از اين واژه هاي خشن بي گناه است[ بيا بيرون اي دشمن خدا تا سرت را از تنت جدا كنم . پس بيچاره مابور هراسان لخت و عريان از بركه بيرون مي آيد و علي به او نگاهي مي اندازد (‌كسي كه گويند در تمام دوران زندگانيش حتي به عورت خود هم نگاه نكرده بود )‌ و متوجه مي شود كه مابود خاجه و اخته شده است (‌در روايت مجبوب آمده است: مقطوع الآلة ـ منظور البته آلت تناسلي است ـ ) پس نزد پيامبر باز ميگردد و به محمد مژده مي دهد و محمد را خوشحال ميكند تا بدانجا كه محمد فرياد مي زند : بيگناهي ماريا ثابت شد? اگرچه در رابطه با اين داستان قلمها گاهي زياده روي كرده اند و حتي برائتي ( بي گناهي‌) را كه در سوره ? النور ? آمده را مربوط به داستان مارياي زيبا مي دانند.

نويسنده: شهاب الدمشقي

برگردان: كيانوش

منبع:

http://ladeeni.net/pn/Article28.html
نكته،

  در برگردان اين نوشته تلاش نمودم كه ذهن خواننده ايراني را نسبت به مسائل و قوانين تازيان آن زمان كه برخي از آنها هنوز هم پا برجاست روشن سازم ولي يك نكته هم در پايان اضافه كنم كه در زمان جاهليت مرد براي گزينش همسر خود نميتوانسته او را پيش از عقد ببيند و فقط از راه وصف و توضيحي كه برايش مي دادند به خواستگاري مي رفته ، البته اين شامل حال كنيزان و غنائم جنگي نمي شد چون به هرحال آنان را در معرض ديد قرار مي دادند .

 

 

دادگاهی محمد رسول الله به اتهام زن ستیزی

بخش هشتم، زن ستیزی

فهرست:

این دادگاه بسیار عقب افتاده دین اسلام است و افراد زیر در این دادگاه حضور دارند

متهم: محمد ابن عبدالله

شاکی: انسانیت (قسمت غیر مسلمان آن)

دادستان: علی سینا

وکیل مدافع: راهیل شهرزاد

دادگاه: در افکار عمومی

قاضی: شما 

پیشگفتار.

در این جلسه، اتهامی که به متهم وارد میشود زن ستیزی (=Misogyny میساجنی) است. من او را به این متهم میکنم که او زنان را تحقیر کرد و زنان قبل از او در عربستان و تقریباً در تمام کشورهایی که تسلیم سلطه اسلام شدند، از آزادی ها و حقوق بیشتری نسبت به جامعه ای که او پدید آورد برخوردار بودند. اتهام متهم این نیست که او حقوق کمی به زنان داده است بلکه این است که او حقوقی که زنان بدست آورده بودند را از آنها گرفت و آنها را به شهروندان درجه دوم تبدیل کرد و آنها را تابع مردان کرد و آنها را به خدمت مردان در آورد. او برده داری جنسی را بر زنان تحمیل کرد و جایگاه آنها را به حد جایگاه احشام و حیوانات پایین آورد. در هیچ جامعه ای و در هیچ زمانی از تاریخ زنان به اندازه ای که در اسلام تحقیر و خوار شده اند، مورد ظلم قرار نگرفته اند. اسلام دینی زن ستیز است و در زن ستیزی را به بی نهایت رسانیده است.

جایگاه زنان عرب پیش از اسلام.

متاسفانه  مسلمانان هیچ اثری از ادبیات پیشا اسلامی عربستان باقی نگذاشته اند. آن دوران توسط مسلمانان بعنوان جاهلیت (دوران نادانی) مطرود شده است، آنها تمام کتابها را سوزاندند و تمام آثار تاریخ اعراب را از بین بردند، بنابر این آسان نیست که حقیقت آن دوران را دریافت و از جایگاه دقیق زنان در جامعه پیشا اسلامی عربستان آگاه شد. ما تنها منابع اسلامی را برای استناد در دسترس داریم. حتی از این منابع نیز نور کم سویی را میتوان مشاهده کرد و دریافت که زنان پیش از اسلام از حقوق بیشتری نسبت به دوران پس از اسلام برخوردار بودند.

اجازه بدهید با خدیجه نخستین زن محمد آغاز کنیم. این زن یک بیوه بود، او ثروتمند بود و تجارت موفق خود را داشت. او مردانی را که محمد یکی از آنها بود استخدام میکرد تا برایش کار کنند. این نشان میدهد که زنان اموال خود را داشتند و میتوانستند تجارت های خود را مدیریت کنند، و مردان قریش تصور نمیکردند که کار کردن برای یک زن که رئیس آنها است شرم آور است. با توجه به آنچه احادیث نشان میدهند، این خدیجه بود که از محمد خواستگاری کرد. این نیز نشان دیگری از آزادی است که زنان پیش از اسلام در عربستان داشتند، حتی امروز نیز چنین حرکتی در برخی جوامع تابو و ناپسند جلوه میکند.

یک نمونه دیگر که نشان میدهد زنان در دوران پیشا اسلامی از حقوق بیشتر و احترام بیشتری برخوردار بودند، هنده زن ابو سفیان عموزاده و دشمن اصلی محمد است. گزارش شده است که در جنگ احد او زنان قریش را در حالی که مردان قریش را تشویق میکردند تا علیه تجاوز مسلمانان استقامت کنند رهبری میکرد. وقتی که جنگ بالا گرفت، زنان قریش به رهبری هند، طبل ها را به صدا در می آوردند تا مردانشان را به مقاومت تشویق کنند. یکی از جنگجویان محمد ابو دجنه گفت، «من کسی را دیدم که دشمن را با فریادهای بلندش تشویق میکرد، پس من به سمت او رفتم، اما وقتی که شمشیرم را بر روی او بلند کردم جیغ کشید و فهمیدم که او یک زن است، من برای شمشیر پیامبر بیش از آن احترام قائل بودم که بخواهم آنرا بر روی زنی بکشم، این زن هند بود.» (1)

زن دیگری که در جنگ فرماندهی میکرد عایشه زن بچه سال محمد بود که پس از مرگ او، ارتشی از مردان مسلمان را علیه علی رهبری میکرد، این جنگ به جنگ جمل (شتر مو قرمز) معروف است.

مثال دیگری همچنین وجود دارد و آن عصماء بنت مروان شاعره یهودی مدینه است که به دستور مستقیم متهم ترور شد، زیرا چکامه هایی اعتراضی و توهین آمیز را علیه متهم سروده بود. این واقعیت که متهم آنقدر از اشعار عصماء ترس داشت که او را تهدیدی برای ادامه کار خود میدید و دستور قتل او را تنها به دلیل اشعار او صادر کرد نیز نشان میدهد که اعراب در عربستان برای زنان و حرفشان احترام قائل بودند، به آن ها گوش میکردند و تحت تاثیر حرفهای آنان قرار میگرفتند. این ماجرا نشان میدهد که زنان در آن دوران به عنوان نادان و کسانی که در عقل ناقص هستند، آنگونه که پس از اسلام به شمار رفتند، به شمار نمیرفتند، بلکه آنها رهبران فکری جامعه و اعضای مهم اجتماع بودند.

مثال درخشان دیگری که از جایگاه بلند زنان در دوران پیشا اسلامی وجود دارد مثال زنی است که در زمان محمد ادعای پیامبری کرد و طرفداران بسیاری را نیز بدست آورد. امروز یک زن مسلمان حتی نمیتواند یک روحانی یا یک امام شود. متاسفانه با کمال شگفتی زنان مسلمان امروزه نخستین کسانی هستند که که از جایگاه حقیرشان در اسلام دفاع میکنند و تحقیری را که اسلام بر آنها تحمیل کرده است میپذیرند.

دادستان حدیثی را نشان میدهد که، بیان میکند یکی از صحابه محمد، عمر ابن خطاب که بعدها خلیفه دوم اسلام شد، به محمد در مورد «عادات بد» آزادی و استقلال زنان مدینه که زنان مسلمان نیز دارند آنها را می آموزند شکایت میکند و از او میخواهد که در این مورد کاری بکند. این ماجرا وقتی اتفاق افتاد که رسوایی تماس جنسی محمد با ماریه قبطی، کنیز زنش حفصه پیش آمده بود و او با زنانش درگیر شده بود زیرا آنها از بی بند و باری او شکوه داشتند و او تهدید به طلاق آنها کرده بود (در مورد این رسوایی به نوشتاری با فرنام محمد ماریه و حفصه، ماریه قبطی شانزدهمین زن در زندگی محمد مراجعه کنید). او در خانه نشسته بود و ناراحت بود، و در این حال عمر وارد میشود. عمر بعدها نقل کرده است که:

ما مردان قریش، بر روی زنانمان تسلط داشتیم، اما وقتی که اینجا آمدیم و با انصار (مسلمانان مدینه) زندگی کردیم، فهمیدیم که زنان انصار از درجه این بالاتر نسبت به مردانشان برخوردار هستند، پس زنان ما آغاز به دریافت عادتهای رفتاری زنان انصاری کردند. یکبار من بر سر زنم فریاد کشیدم و او نیز همزمان بر سر من فریاد کشید و من از این حرکت او بسیار بدم آمد که او جلوی روی من ایستاد. او گفت که چرا از اینکه من پاسخت را همانند خودت دادم دلگیر شدی؟ به الله سوگند زنان پیامبر نیز در روی او می ایستند و پاسخ او را میدهند، و برخی از آنها ممکن است تمام روز پاسخ او را ندهند و با او از روی قهر سخن نگویند. آنچه او گفت مرا ترساند و من به او گفتم «هر کس در میان آنها (زنان محمد) چنین کند، دچار خسران فراوانی خواهد شد». بعد من لباس پوشیدم و به نزد حفصه (دختر عمر که زن پیامبر بود) رفتم و از او پرسیدم «آیا هیچکدام از شما (زنان محمد) رسول الله را تا شبهنگام عصبانی نگاه میدارید؟»، او پاسخ مثبت داد. من گفتم «چنین زنی بسیار زیانکار است، و هرگز موفق نخواهد شد!، آیا او نمیترسد که پیامبر خدا غضب کند و این غضب خشم الله را نیز برانگیزد و او به شدت تنبیه شود؟ از رسول الله چیزهای زیادی را نخواهید و در روی او به هیچ عنوان نایستید، و با او قهر نکنید. هرچه میخواهید از من تقاضا کنید، از رفتار همسایه تان (عایشه) در رفتارش با محمد تقلید نکنید زیرا عایشه از شما زیباتر است، و پیامبر او را بیشتر از همه شما دوست میدارد…

پس من بر پیامبر وارد شدم و او را در حالی که بر روی حصیری که پوشیده نبود دراز کشیده بود و جای حصیر روی بدن پیامبر مانده بود دیدم، او بر پشتی که با برگهای نخل پر شده بود تکیه زده بود. من به او سلام کردم و در هنگامی که ایستاده بودم به او گفتم: «آیا زنانت را طلاق داده ای؟» او چشمانش را به سوی من گرفت و پاسخی منفی داد، و من در حالی که ایستاده بودم با اعتراض گفتم «ای رسول الله آیا بدانچه من میگویم اعتنایی میکنی؟ ما مردم قریش دست بالایی بر دست زنانمان داشتیم و بعد به نزد کسانی آمدیم که زنانشان دست بالای مردانشان دارند…»

سپس عمر جریان خود و زنش را تعریف کرد. «پیامبر لبخند زد»، عمر سپس گفت «من سپس گفتم، که پیش حفصه رفته ام و به او گفته ام «وسوسه نشوید که رفتار عایشه را در برابر پیامبر پیروی کنید، زیرا او زیباتر از شماها است و پیامبر او را بیشتر دوست دارد»، پیامبر دوباره لبخند زد. (2)

حدیث بالا خود را توضیح میدهد. مکیان از سایر اعراب متحجّر تر بودند. معمولاً مردمی که در شهر های مذهبی زندگی میکنند تندروتر و زن ستیز تر از مردمی هستند که در شهرهای کمتر مذهبی زندگی میکنند، اگرچه مردم همه مانند یکدیگر فکر نمیکنند، در برخی از جوامع برخی از مردم متعصب تر و تندرو تر از دیگران هستند، ظاهرا محمد و عمر نسبت به سایر افراد مکه، عقب مانده تر، متحجّر تر و مغز بسته تر بوده اند. به عبارت دیگر این دو مرد متعصب ترین و متحجّرترین متعصبان و متحجّران بودند. در حالی که سایر مردان مکه با بشاش بودن و جایگاه بالای زنان مشکلی نداشتند و قبول داشتند که زنان میتوانند تجارت خود را داشته باشند، این دو مرد گمان میکردند آزادی زن بیجهت است و انحرافی است که باید اصلاح گردد.

حجاب توسط عمر پیشنهاد شده بود و الله آنرا قبول کرد.

محمد از اینکه مردان جوانتر چشم بد به زنان زیبا و جوان او داشته باشند و دستی به سر و روی آنها بکشند هراس داشت، به آنها دستور داد که خود را بپوشانند و مسلماً مانند همیشه او خواست خود را با یک وحی تحقق میبخشید.

سوره احزاب آیه 59

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.

ای پيامبر ، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادر خود را، برخود فرو پوشند اين مناسب تر است ، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است.

عمر توضیح میدهد که آیه بالا، بواسطه اصرار او «نازل» شده است.

از عمر نقل شده است:

خداوند در سه مورد با من موافقت کرد.

1. من گفتم یا رسول الله، ایکاش ما مقام ابراهیم را مصلی خود قرار دهیم و در آنجا نماز بخوانیم. پس آیه نازل شد که «مقام ابراهيم را، نمازگاه خويش گيريد» سوره بقره آیه 125.

2. و در مورد آیه ای که میگوید زنان باید چادر سر کنند، من گفتم، ای رسول الله، ایکاش به زنان خود دستور بدهی که خودشان را در مقابل مردان بپوشانند، زیرا مردان خوب و بد با آنها صحبت میکنند. بنابر این آیه ای که دستور میدهد زنان چادر سر کنند نازل شد، سوره احزاب آیه 59.

3. یکبار زنان پیامبر در مقابل او متحد شده بودند و من به آنها گفتم، اگر پیامبر شما را طلاق دهد الله زنان بهتری از شما به او خواهد داد، پس این آیه نیز نازل شد، سوره تحریم آیه 5. (3)

عجیب به نظر میرسد که خالق این کائنات، برای اینکه بخواهد قانونی را برای بشریت وضع کند به پیشنهاد یکی از مخلوقین خود نیاز داشته باشد. عمر بگونه ای نابخردانه به خود میبالد که خدا با او در این موارد همفکر بوده است. اما تمامی اطرافیان محمد به اندازه عمر احمق نبودند. عبدالله ابن سرح یکی از کاتبان وحی محمد، بسیار باهوشتر از این حرفها بود.  او محمد را و اسلام را پس از اینکه فهمید الله سخنانش را و وحی اش را را تغییر میدهد و وقتی او به محمد پیشنهاد تغییر آیه ای را میدهد محمد نیز آنرا قبول میکند ترک کرد. البته این ماجرا، موضوعی دیگری است. چیزی که در این ماجرا برای ما جالب است این است که زنان پیش از اسلام مجبور نبودند چادر شرم آوری را که امروز میپوشند بپوشند. این بخاطر ترس محمد و احساس نا امنی او، که شخصی پیر بود، و زنان جوان و زیبایی را اختیار کرده بود و هراس داشت که مردان جوانی که نیروی مردانگی بیشتری از او داشتند، زنان او را بربایند بود که باعث صادر شدن دستور حجاب و پوشش چادر شد.

ترس این پیر مرد از شهوت زنانش برای مردان جوانتر در آیات زیر که او با اعتماد به نفس در دهان الله گذاشته است کاملا انعکاس یافته است.

سوره احزاب آیات 30 و 31

يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا؛وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا.

ای زنان پيامبر ، هر کس از شما مرتکب کار زشت در خور عقوبت شود ، خدا عذاب او را دو برابر می کند و اين بر خدا آسان است؛ و هر کس از شما که به فرمانبرداری خدا و پيامبرش مداومت ورزد و، کاری شايسته کند ، دوبار به او پاداش دهيم و برای او رزقی کرامند آماده کرده ايم. (4)

محمد همواره به زنانش یادآوری میکرد تا بگونه ای رفتار نکنند که سایر مردان جذب شوند و خود را بگونه ای بپوشانند که تمایل بیگانگان را به خود جلب نکنند.

سوره احزاب آیات 32 و 33

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.

و در خانه های خود بمانيد و چنان که در زمان پيشين جاهليت می کردند، ،زينتهای خود را آشکار مکنيد و نماز بگزاريد و زکات بدهيد و از خدا وپيامبرش اطاعت کنيد ای اهل بيت ، خدا می خواهد پليدی را از شما دورکند و شما را چنان که بايد پاک دارد. (5).

در اینجا ما میبینیم که زنان در دوران پیش از اسلام «در دوران جاهلیت»، همانطور که متهم بطور اهانت بار بیان میکند، میتوانستند بدون حجاب در حالی که «زینتهایشان را آشکار میکردند» از خانه خود بیرون بروند. امروزه اگر یک زن مویش یا بازویش آشکار باشد، در بعضی از کشورهای اسلامی مانند ایران و عربستان و در حکومت سرنگون شده طالبان پلیس اسلامی او را دستگیر خواهد کرد و او را تنبیه بدنی سختی خواهند کرد. در کشورهای اسلامی اندکی زنان میتواند بدون حجاب از خانه بیرون بروند، چه برسد به اینکه بخواهند «زینتهای خود را نشان دهند».

مردان نگاهبان زنان هستند و بر آنها برتر هستند.

متهم نه تنها آزادی پوشش را از آنها گرفت، او آنها را زیر سلطه مردان قرار داد، او نوشته است:

سوره نساء آیه 34

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا.

مردان ، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است ، و از آن ، جهت که از مال خود نفقه می دهند ، بر زنان تسلط دارند پس زنان شايسته ، فرمانبردارند و در غيبت شوی عفيفند و فرمان خدای را نگاه می دارند وآن زنان را که از نافرمانيشان بيم داريد ، اندرز دهيد و از خوابگاهشان دوری کنيد و بزنيدشان اگر فرمانبرداری کردند ، از آن پس ديگر راه بيدادپيش مگيريد و خدا بلند پايه و بزرگ است. (6).

آیه بالا نه تنها زن را به کالایی برای یک مرد تبدیل میکند، بلکه او را تحت تسلط شوهر قرار میدهد، بگونه ای که انگار زن شتر و یا خر یک مرد است. متاسفانه خدیجه زنده نبود تا به شوهر محبوبش یادآور شود وقتی که او زنده بود این خدیجه بود که به محمد نفقه میداد و بر او تسلط داشت و این محمد بود که ثروت خدیجه را به پایان رسانید.

در جای دیگر او آشکارا بیان میکند که از نظر او مردان بر زنان برتری دارند:

سوره بقره آیه 228:

وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ.

بايد که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ايستند و، اگربه خدا و روز قيامت ايمان دارند ، روا نيست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفريده است پنهان دارند و در آن ايام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شايسته است همانند وظيفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پيروزمند و حکيم است. (7).

متهم هرکار که میتوانست کرد تا جایگاه زنان را نسبت به مردان پست کند. بنابر آنچه او گفته است، زنانی که مطیع شوهرانشان نیستند به دوزخ خواهند رفت.

پیامبر گفت: «من آتش دوزخ را دیدم و هرگز چنین صحنه وحشتناکی ندیده بودم. دیدم که بیشتر ساکنین بهشت زنان بودند. مردم پرسیدند ای پیامبر چرا اینگونه است؟ او گفت زیرا آنها شاکر نبودند. مردم پرسیدند که آیا آنها شاکر الله نبودند؟ پیامبر گفت، آنها نسبت به همسرانشان شاکر نبودند و شاکر اعمال خوب آنها نبودند. اگر نسبت به آنها در تمام زندگی بخشنده و نیک باشی، و اگر او تنها یک چیز ناپسندی در تو ببیند، (آن زن) به تو خواهد گفت که هیچ خیری از تو ندیده است. (8).

مردان میتوانند زنانشان را کتک بزنند.

متهم همچنین به مردان آموزش داده است که چگونه زنانشان را کتک بزنند.

سوره نساء آیه 34

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا.

مردان ، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است ، و از آن ، جهت که از مال خود نفقه می دهند ، بر زنان تسلط دارند پس زنان شايسته ، فرمانبردارند و در غيبت شوی عفيفند و فرمان خدای را نگاه می دارند و آن زنان را که از نافرمانيشان بيم داريد ، اندرز دهيد و از خوابگاهشان دوری کنيد و بزنيدشان اگر فرمانبرداری کردند ، از آن پس ديگر راه بيدادپيش مگيريد و خدا بلند پايه و بزرگ است. (9).

مشکات المصابیح روایت کرده است:

آیه بالا وقتی نازل شد که زنی به نزد پیامبر آمد و شکوه کرد که شوهرش به او سیلی زده است (جای سیلی شوهر بر گونه او مانده بود). پیامبر ابتدا به او گفت «همینکار را با خود او بکن (به او سیلی بزن)»، اما بعد او گفت «صبر کن تا من راجع به این موضوع فکر کنم»، سپس آیه بالا نازل شد، و پیامبر گفت «آنچه ما میخواستیم چیزی بود و آنچه الله میخواست چیز دیگری، و آنچه الله میخواهد بهترین است. (10).

شاید در آن لحظه احساس ترحم در محمد با دیدن جای سیلی در چهره آن زن شکل گرفته بود و او به این بی عدالتی آشکار معترض بود، اما این احساس زیاد باقی نماند. اما بزودی او دریافت که دستوری که داده است نتایج بدی به بار خواهد آورد و روابط خصوصی او با زنان طغیانگرش را نیز  تحت تاثیر قرار خواهد داد. بنابر این او الله را مجبور کرد تا آیه ای شرم آور و ناعادلانه را صادر کند، که به مردان اجازه میدهد زنانشان را کتک بزنند تا زنان مطیع آنان شوند.

همانطور که از آیه بالا مشخص است، یک زن نباید حتماَ شوهرش را نافرمانی کند تا مستحق کتک خوردن شود. مرد میتواند تنها در صورتی که بیم نافرمانی از زنش را داشته باشد او را کتک بزند. همانگونه که ارشاد منجی (Irshad Manji) در «مشکل اسلام (

The trouble with Islam

)» در برگ 34 پیرامون این آیه مینویسد، «برای اینکه زنی لایق کتک خوردن شود، لازم نیست که از کسی نافرمانی کند، تنها کافی است که مردی بیم نافرمانی از زنی را داشته باشد. احساس ناامنی او (شوهر) مشکلی برای زنش میشود.»

زنان خوب وقتی که از شوهرانشان کتک میخورند شکایت نمیکنند:

سنن ابوداوود کتاب 11 بخش 709، در باب زدن زنان، شماره 2141

عبدالله ابن ابوذباب  نقل کرده است:ایاس ابن عبدالله ابن ابوذباب روایت کرده است که  رسول الله، گفته است، کنیزان الله را کتک نزنید، اما وقتی عمر به نزد رسول الله آمد و گفت: زنان علیه شوهرانشان گستاخ شده اند، او اجازه کتک زدن را صادر کرد. بعد از این اجازه زنان بسیاری به نزد خانواده و زنان محمد می آمدند و از رفتار شوهرانشان شکایت میکردند، پس محمد گفت زنان بسیاری که اطراف خانواده محمد میروند و لب به شکوه میگشایند از بهترین شماها نیستند!

شوهر مجبور نیست برای کسی توضیح دهد که برای چه زنش را کتک میزند.

سنن ابوداوود کتاب 11 بخش 709، در باب زدن زنان، شماره 2142

عمر ابن خطاب روایت کرده است:

پیامبر گفت: مرد در مورد اینکه برای چه زنش را کتک زده است پرس جو نمیشود.

او آنقدر پیش رفت که گفت زنان باید در مقابل شوهرانشان سجده کنند:

اگر من میتوانستم دستور دهم که انسانها بر دیگر انسانها سجده کنند، دستور میدادم زنان بخاطر حق ویژه ای که الله به آنها داده است در مقابل شوهرانشان سجده کنند. (11)

یک شب محمد از خانه خارج میشود و عایشه  گزارش کرده است که اورا دنبال کرده است:

صحیح مسلم کتاب 4 شماره 2127 از عایشه روایت کرده است که محمد یک شب در حالی که فکر میکند عایشه خوابیده است از خانه خارج میشود، عایشه مخفیانه او را دنبال میکند، محمد بر میگردد و میبیند که عایشه دارد او را تعقیب میکند، محمد او را مجبور میکند که اعتراف کند او را دنبال میکرده است، زیرا اگر او دروغ بگوید اجنه و ارواح او را آگاه خواهند کرد. عایشه گفته است وقتی من اعتراف کردم که او را دنبال میکرده ام او به سینه من کوبید که این سبب درد من شد.

حدیثی گزارش میکند که متهم در دیدار با زنان آنها را «ناقص در عقل و دین» خوانده است:

یکبار پیامبر به مصلی میرفت که نماز عید فطر را بخواند، او از کنار زنی رد شد و گفت «ای زنان! صدقه بدهید، (این صدقه به او میرسید زیرا او نایب السلطنه خدا روی زمین به شمار میرفت و پول را بین کسانی که رضایت آنها را خواستار بود یا برای نشان دادن سخاوت پخش میکرد) چرا که من دیده ام اکثر کسانی که دچار آتش جهنم هستند از شما (زنان) بودند.» آنها (زنان) گفتند ای رسول الله چرا چنین است؟ او گفت «شما دائما لعنت میفرستید و نسبت به شوهرانتان ناسپاس هستید. من هیچ کسی که به اندازه شما در عقل و دین نقص داشته باشد ندیده ام. یک مرد هوشیار و معقول نیز ممکن است توسط شماها منحرف شود» زنان از او پرسیدند «ای رسول الله، چه نقصانی در عقل و دین ما وجود دارد؟» او گفت «آیا همین که دو شاهده زن برابر یک شاهد مرد هستند کافی نیست؟» زنان پاسخ مثبت دادند. او گفت «این دلیل نقصان عقل آنها است. آیا این درست نیست که زنان در دوران حیض خود نه میتوانند نماز بخوانند نه میتوانند روزه بگیرند؟» زنان پاسخ مثبت دادند. او گفت «این نیز نقصان آنها در دینشان است». (12).

آنچه متهم در بالا اظهار داشته است، یک زن ستیزی آشکار است. متهم ابتدا حقوق زنان را از آنها گرفته است و سپس آنها را به دلیل نداشتن این حقوق محکوم کرده است. او نه تنها زخم زده است، بلکه نمک نیز بر زخمهای قربانیانش میپاشد. این حدیث توسط بسیاری از راویان و محدثین روایت شده است، و صحیح مسلم نیز از آن یاد کرده است، به همین دلیل این حدیث یکی از معتبر ترین احادیث است.

زنان برای مردان آفریده شده اند.  

در آیه ای دیگر متهم میگوید:

سوره روم آیه 21

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.

و از نشانه های قدرت اوست که برايتان از جنس خودتان همسرانی آفريد تا به ايشان آرامش يابيد ، و ميان شما دوستی و مهربانی نهاد در اين عبرتهايی است برای مردمی که تفکر می کنند. (13).

کلمه عربی «برای شما» کاملاً مشخص میکند که مخاطب این جمله مردان است، و کلمه «آنها» نیز به زنان اشاره دارد. (در واقع الله در قرآن هرگز زنان را بطور مستقیم مورد خطاب قرار نمیدهد. او همواره یا با پیامبر سخن گفته یا با مردان مومن. زنان همواره سوم شخص هستند.) این آیه روشن میکند که زنان برای مردان آفریده شده اند تا موجب لذت آنها شوند.

امام فخر الدین رازی در تفسیر کبیر خود، آیه 21 سوره روم را اینگونه تفسیر کرده است:

او میگوید «برای شما آفرید» اثبات میکند که زنان مانند حیوانات، گیاهان و سایر چیزهای بدردبخور دیگر هستند. همانگونه که خدای تعالی فرموده است «خلق لکم ما في الارض  = او برای شما آنچه بر روی زمین است را آفریده است» و این ثابت میکند که زن برای عبادت خدا و اجرای فرامین الهی آفریده نشده است. ما میگویم آفرینش زن یکی از الطاف الهی بر ما (مردان) است تا ما لایق عبادت خدا باشیم، و ما با آنها طبق دستور الهی رفتار میکنیم، برای زنان تکالیف زیادی آنقدر که برای ما وجود دارد وجود ندارد، این ما هستیم که باید تکالیف الهی را در حق آنها اجرا کنیم. زیرا زنان ضعیف، احمق، و از برخی از نگرها ها مانند کودکان هستند، و هیچ تکلیفی برای یک کودک صادر نمیشود. اما به مرحمت خدا آنها خلق شده اند تا ما کامل شویم، بر زنان باید وظایفی میبود تا آنها از زجر مکافات بترسند و بنابر این شوهرانشان را پیروی کنند، و از آنچیز که نهی شده است دوری کنند، در غیر اینصورت فساد رواج خواهد یافت.

ملا هادی سبزواری، از علمای ممتاز مسلمان، در حاشیه ای که بر نوشتار صدر المتألهين (ملاصدرا) نوشته است، گفته است:

دلیل اینکه ملاصدرا، زنان را جزو حیوانات بشمار آورده است گریزی زیرکانه بر این واقعیت است که زنان، به دلیل نقصان عقلیشان و عدم پختگی فکریشان، و بخاطر علاقه شان به زینت های دنیوی، واقعاً و حقیقتاً در میان حیوانات صامت (گنگ و بیصدا) هستند. آنها طبیعت دوّاب (چهارپایان) را دارند، اما به آنها صورت انسان داده شده است تا مردان از سخن گفتم با آنها بیزار نباشند و میل داشته باشند که به آنها دخول جنسی کنند. به همین دلیل است که شریعت مطهر ما طرف مردان را میگیرد و به مردان در اکثریت مواقع برتری میدهد. مثلا در طلاق و نشوز و غیره. (14).

این علما نظرات موهنی را که در مورد زن بیان داشته اند از خود در نیاورده اند. آنها تنها کلام محمد را که در نظر آنها بهترین پیامبر خدا است و مثالی برای پیروی است تفسیر کرده اند. منابع این ایده که زنان از عقلانیت فروتری نسبت به مردان برخوردار هستند در قرآن و احادیث به وفور یافت میشود.

در میان اعراب ضرب المثلی (نقصتین، عقلاً و دیناً) رایج است که مستقیماً برگرفته از گفته های محمد است.

زنانی که به سکس میل نداشته باشند توسط الله و فرشتگان لعنت میشوند.

حدیث زیر روشن میکند که از نظر متهم، زنان برای اشباع جنسی مردان آفریده شده اند:

رسول الله گفت «اگر مردی زنش را به بستر فراخواند (که بخواهد با او نزدیکی کند) و او (زن) سر باز زند و باعث شود که او (مرد) با خشم بخواب برود، فرشته ها تا صبح او را لعنت میکنند.» (15).

حدیث بالا باعث میشود انسان از خودش بپرسد، چرا الله هیچکار دیگری جز ارضای جنسی مرد مسلمان ندارد؟ عجیب است که خدا فرشتگان زیادی را استخدام کرده است تا بنشینند و کاری نکنند مگر اینکه به زنانی که شوهرانشان را با تماس جنسی ارضاء نمیکنند لعنت بفرستند. لعنت کردن به معنی بر انگیختن خشم خدا است. چرا خدا نیاز دارد تا از تعداد زیادی فرشته برای این منظور استفاده کند، در حالی که میتواند خود بدون واسطه زنی را که با شوهرش نمیخوابد مجازات کند؟ به نظر میرسد مقدار زیادی زیاده کاری و سوء مدیریت در بارگاه الله وجود داشته باشد. مثال الله مانند مثال رئیس جمهوری است که از کارکنانش در مورد کارهایی که میخواهد انجام دهد مشورت بخواهد. به هیچ عنوان نمیتوان اینرا باور داشت. اگر فرشتگان بابت این کارشان حقوقی میگیرند، این مسئله چیزی نیست جز اصراف بیهوده منابع مالی الهی و اگر به آنها چیزی پرداخت نمیشود، فرشتگان مانند برده های خدا هستند. شما نمیتوانید بگویید فرشته ها این کار را داوطلبانه و از روی اختیار خود انجام میدهند زیرا فرشتگان هیچ کاری را بدون اجازه الله انجام نمیدهند. احادیث بیشتری در این مورد وجود دارد:

«ابو حریره، گزارش کرد که رسول الله گفته است:

قسم به کسی که جان من در دست او است، اگر مردی زنش را به بستر فراخواند، و زنش پاسخ مثبت ندهد، کسی که در بهشت است (خدا) از او ناراضی است تا زمانی که او شوهرش را راضی کند.» (16).

و

«پیامبر گفت: اگر زنی شب را دور از بستر شوهرش بخوابد (با او همبستر نشود)، زنان تا زمانی که آن زن به بستر شوهرش باز گردد  او را لعنت میکنند» (17).

زیاد روشن نیست که این مسئله چرا اینقدر برای متهم مهم بوده است. شاید یادآوری این نکته که محمد زنان متعدد زیر بیست سال و نزدیک بیست سال داشت و در آن زمان او یک پیرمرد بود، بتواند پاسخی برای این مسئله باشد. شاید دندانهای او فاسد شده بودند و دهانی بد بو داشت. شاید زنانش چندان مایل نبودند که با پیر مردی، بد بو و ضعیف همبستر شوند. ممکن است محمد این داستانها را درست کرده باشد تا زنان جوانش پاسخ رد به زیاده خواهی های جنسی او ندهند، شاید او میخواست آنها را از این طریق اغوا کند تا بتواند دستی بر آنها بجنباند، یا شاید شما واقعا فکر میکند الله دیوث و دلال محبت است.

به عقیده این پیامبر که خوب به خودش میرسید، تمایلات جنسی یک مرد آنقدر اهمیت دارند که زن باید غذایش را در اجاق رها کند و بگذارد که غذا در حرارت اجاق بسوزد و به سوی شوهرش بشتابد تا اینکه شوهرش در حرارت برای او نسوزد.

«رسول الله گفت: وقتی مردی زنش را برای تماس جنسی فرامیخواند، زن باید به نزد او برود حتی اگر با اجاق مشغول است.» (18).

زنان آلت تناسلی هستند؟؟!

گویا تمام این تحقیرهای موهن و نفرت انگیز علیه زنان کافی نبوده است، محمد حتی زنان را به آلت تناسلی تشبیه کرده است.

علی روایت کرده است که پیامبر گفته است:  «زنان 10 عورت دارند. وقتی زن ازدواج میکند شوهرش یکی از عورت ها را میپوشاند، و وقتی میمیرد قبر ده عورت او را میپوشاند» (19).

عورت چیست؟ دانشنامه اسلام عورت را به آلت تناسلی (فرج) تعریف کرده است. (20)

و باتوجه به حدیث زیر، زنان نه تنها 10 عورت دارند، بلکه خود زن نیز عورت است.

«زن عورت است، وقتی او از خانه بیرون میرود، شیطان به او خوش آمد میگوید» (21).

حدیث زیر، نشان میدهد که زنان از رفتن بیرون از خانه بازداشته شده اند، حتی برای رفتن به مسجد.

«زن

درصورتی که در درون خانه باشد

در نزدیکترین حالت به چهره خدا قرار دارد، و نماز زن در خانه اش بهتر از نماز او در مسجد است. » (22).

این جایگاهی که محمد برای زن در نظر گرفته است، جایگاهی بسیار تقلیل یافته نسبت به جایگاهی است که اعراب در پیش از اسلام برای زنانی صاحب مال و تجارت (خدیجه) داشتند و آنها را بعنوان ژنرالهای ارتش (عایشه) پیروی کردند، و آنان را رهبران فکری خود میدانستند (عصماء بنت مروان)، از آنها تشویق میگرفتند (هند) و آنان را بعنوان پیامبرانی پیروی میکردند. به تدریج وقتی نسل های جدید شکل میگرفتند به دلیل آموزه های محمد مسلمانان دیدگاهی توهین آمیز و تحقیر آمیز نسبت به زنان پیدا کردند و سر انجام زنان مسلمان حقوق و شرافتشان را کاملا از دست دادند.

زنان از حقوق کمتری برخوردار هستند.

نقصان زنان در عقل، بر حقوق قانونی آنان را نیز تاثیر میگذارد.

سوره بقره آیه 282

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

ای کسانی که ايمان آورده ايد ، چون وامی تا مدتی معين به يکديگر دهيد ،، آن را بنويسيد و بايد در بين شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنويسد و کاتب نبايد که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپيچی کند و مديون بايد که بر کاتب املاء کند و از الله ، پروردگار خود بترسد و ازآن هيچ نکاهد اگر مديون سفيه يا صغير بود و خود املاء کردن نمی توانست ، ولی او از روی عدالت املاء کند و دو شاهد مرد به شهادت گيريد اگردو مرد نبود ، يک مرد و دو زن که به آنها رضايت دهيد شهادت بدهند ، تااگر يکی (از زنان) فراموش کرد ديگری به يادش بياورد و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند ، نبايد که از شهادت خودداری کنند و از نوشتن مدت دين خود ،چه کوچک و چه بزرگ ، ملول مشويد اين روش در نزد خدا عادلانه تر است ، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و ترديد را زايل کننده تر و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننويسيد مرتکب گناهی نشده ايد و چون معامله ای کنيد ، شاهدی گيريد و نبايد به کاتب و شاهد زيانی برسد ، که اگر چنين کنيد نافرمانی کرده ايد از خدای بترسيد خدا شما را تعليم می دهد و او بر هر چيزی آگاه است

بعبارت دیگر، نه تنها یک زن به تنهایی نمیتواند علیه یک مجرم شهادت دهد، اگر مردی میان شاهدان وجود نداشته باشد هیچ تعدادی از زنان نمیتوانند علیه مجرمی شهادت دهند. این به این معنی است که اگر به زنی تجاوز شود او نمیتواند این مسئله را اثبات کند مگر اینکه بتواند شاهد مردی را فراهم کند (که تقریباً همیشه این کار محال است)، و بنابر این متجاوز مجرم شناخته نخواهد شد. اما اعتراف او بر زنا میتواند بعنوان مدرکی علیه خودش استفاده شود. همچنین اگر او بدلیل همان تجاوز حامله شود، بچه او میتواند بعنوان مدرکی برای زنا استفاده شود و او به سنگسار محکوم شود. هیئت جوری محترم میتوانند پروند معروف امینه لوال (

زنان کمتر ارث میبرند.

مدافعان اسلام میگویند پیش از اسلام زنان هیچ حق دریافت ارث را نداشتند، این آشکارا دروغ است. خدیجه ثروتش را از طریق ارث بدست آورده بود. وقتی محمد اعلام کرد زنان میتوانند نصف مردان ارث ببرند، زنان این مسئله را جشن نگرفتند و از آن خوشحال نشدند.

سوره نساء آیه 11

يُوصِيکُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ يَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِيماً حَکِيماً

خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى کند که سهم ( میراث ) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد،و اگر فرزندان شما، ( دو دختر و ) بیش از دو دختر باشند، دو سوم میراث از آن آنهاست ،و اگر یکى باشد، نیمى ( از میراث ، ) از آن اوست .و براى هر یک از پدر و مادر او ،یک ششم میراث است ، اگر ( میت)فرزندى داشته باشد،و اگر فرزندى نداشته باشد، و ( تنها ) پدر و مادر از او ارث برند، براى مادر و یک سوم است ( و بقیه از آن پدر است)،ا و اگر او برادرانى داشته باشد، مادرش یک ششم مى برد ( و پنج ششم باقیمانده ، براى پدر است (.)همه اینها، ) بعد از انجام وصیتى است که او کرده ، و بعد از اداى دین است شما نمى دانید پدران و مادران و فرزندانتان ، کدام یک براى شما سودمندترند .این فریضه الهى است ، و خداوند، دانا و حکیم است.

درواقع، بسیاری از افراد، حتی یکی از زنان خود محمد نیز اعتراض کردند که این شیوه تقسیم ارث ناعادلانه است:

ام سلمه (بگونه ای اعتراضی) گفت «ای رسول الله! مردان جهاد میکنند (میتوانند غنائمی بدست آورند) اما زنان نمیتوانند، و ما نیمی از ارث را دریافت میکنیم. پس آیه 32 سوره نساء نازل شد. (23).

سوره نساء آیه 32

وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَي‏ بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً.

برتریهایى را که خداوند براى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید (.این تفاوتهاى طبیعى و حقوقى ، براى حفظ نظام زندگى شما، و بر طبق عدالت است .ولى با این حال ،) مردان نصیبى از آنچه به دست مى آورند دارند، و زنان نیز نصیبى ، ( و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد.) و از فضل ( و رحمت و برکت ) خدا، ( براى رفع تنگناها ) طلب کنید .و خداوند بر هر چیز داناست.

این نشان میدهد که زنان پیش از اسلام، سهم بیشتری از ارث نسبت به زنان پس از اسلام داشتند.

نظر محمد در مورد زنان.

زنان در نگاه محمد آنقدر کم ارزش و فرو بودند که او آنها را با کشتزار و مزرعه مقایسه کرده است و گفته است هروقت و هرکجا که دوست دارید وارد کشتزارتان شوید.

سوره بقره (ماده گوساله) آیه 223 صفحه 36

نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.

زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد. و مومنات را بشارت ده.

شاید مناسب نباشد که جزئیات بیشتری در مورد این آیه مطرح شود،

روزی عمر داشت با دوستانش صحبت میکرد، زنش دخالت کرد، عمر به او گفت «تو یک اسباب هستی، اگر تو لازم باشی، تو را صدا خواهیم کرد»! (24).

برجسته ترین عالم اسلامی، غزالی گفته است:

در همنشینی با زن، بازی کردن با آنها، روح انسان تازه میشود، قلب استراحت میکند و مرد قدرت پیدا میکند که خدا را بپرستد… به همین دلیل است که خدا گفته است «تا در کنار او بیاساید» (سوره اعراف آیه 189).

آیه ای که غزالی به آنها اشاره میکند این است:

سوره اعراف آیه 189:

هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْکُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِينَ

او خدایى است که ( همه ) شما را از یک فرد آفرید، و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید.سپس هنگامى که با او آمیزش کرد، حملى سبک برداشت ، که با وجود آن ، به کارهاى خود ادامه مى داد، و چون سنگین شد، هر دو از خداوند و پروردگار خود خواستند  اگر فرزند صالحى به ما دهى ، از شاکران خواهیم بود .

روشن است که محمد ارزش زیادی برای زنان قائل نبوده است.

پیامبر گفت: «بعد از خود، هیچ رنجی خطرناکتر از زنان برای مردان باقی نگذاشتم.» (26).

در جای دیگه محمد زن را به دنده کج تشبیه میکند:

زن مانند یک دنده است. وقتی تلاش کنی که آنرا راست کنی، آنرا خواهی شکست. و اگر او را رها کنی از او سود خواهی جست اما کجی در او باقی خواهد ماند. (27)

این حدیث جزو احادیث متواتر دسته بندی شده است، یعنی دیگر محدثین نیز آنرا نقل کرده اند.

در حدیثی دیگر از محمد روایت شده است:

زن در شکل شیطان پیشرفت و پسرفت میکند، پس وقتی یکی از شما زنی را میبیند، باید به نزد همسرش برود، زیرا آن باعث میشود که آنچه در قلبش شکل گرفته است دفع گردد. (28).

زنان بالارتبه.

پیش از اسلام، در کشورهای غیر عرب، مانند ایران و بیزانس، زنان حقوق بیشتری از زنان در کشورهای عربی برخردار بودند. درواقع در ایران زنان میتوانستند ملکه و حاکم کشور شوند، محمد در مورد این قضیه چه فکر میکرد؟

وقتی پیامبر شنید که مردم ایران دختر خسرو را ملکه (حاکم) خود کرده اند، گفت «کشوری که زنی را حاکم بر خود کند، هرگز پیروز نخواهد شد.» (29).

یکنفر از من پرسید پس چرا در برخی از کشورهای اسلامی مانند بنگلادش و پاکستان نخست وزیران زن وجود داشتند؟ پاسخ این است که بسیاری از مسلمانان دینشان را نمیشناسند و سهواً آداب و رسوم پیشا اسلامی (جاهلیت) خود را دنبال میکنند. جاهلیت به معنی نادانی است، و مسلمانان معمولا از روی نادانی کارهای میکنند که اسلامی نیستند. طالبان از طرف دیگر اسلام راستین را میشناخت. هرچقدر یک کشور اسلامی تر باشد، شریعت اسلامی بیشتر غلبه خواهد کرد، و زنان بیشتر حقوق و امتیازهای خود را از دست خواهند داد.

کشتن نوزادان دختر.

یکی از استدلالهایی که مسلمانان مدافع اسلام برای اثبات اینکه محمد زنان را آزاد کرد، آنرا اقامه میکنند دستور قرآن برای زنده بگور نکردن نوزادان مونث است. آنها میخواهند شما باور کنید که اعراب این عمل شنیع را بطور گسترده انجام میدادند، آنها نوزادان را در صورتیکه دختر میبودند زنده بگور میکردند اما این افسانه را میتوان با منطقی ساده رد کرد. اگر این کار بسیار بین اعراب رایج بوده است، چطور اعراب میتوانستند با چندین زن ازدواج کنند؟ اساساً چطور نسل آنها منقرض نشد؟

کشتن نوزادان دختر حتی امروز نیز در چین و هند انجام میگیرد. این اتفاق تنها در میان فقیر ترین و بیسواد ترین مردم اتفاق می افتد. این رفتار  غیر قانونی است و جرم بزرگ محسوب میشود و کسانی که این جرم را مرتکب میشوند دستگیر شده و به دادگاه کشیده میشوند. هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم وضعیت در عربستان بگونه دیگری بوده است. مطمئناً اکثر اعراب از این عمل انزجار داشتند. این عمل به سادگی بر خلاف طبیعت بشر است. وقتی محمد این کار را منع کرد، او تنها نظر اکثریت اجتماع را انعکاس داده بود، و چیزی را ممنوع کرده بود که در نظر همگان از پیش رد شده بود.

محمد در اینکه زنان را، شر، کج، ناقص العقل و خلق شده تنها برای لذت دادن به مرد تصویر کند شکست نخورد.  تنها نقش زن از نظر او ماشین جوجه کشی بودن برای فرزندانش است! زن باید مطیع او باد و به او خدمت کند! زن از نظر او قادر نیست زندگی خود را تامین کند و نیاز به سلطنت مرد دارد. زن ارث کمتری را دریافت میکند و شهادت او در دادگاه نصف شهادت مرد است، زیرا او لعنت شده است که حافظه ای ضعیف داشته باشد.

زنان در اسلام تمامی حقوق خود را از دست داده است، حتی حق تنها مسافرت کردن را. (30).

خدا و دختران؟ بدون شک یک تقسیم غیر عادلانه!

محمد آنچنان تصوری محقرانه نسبت به زن داشت که معتقد بود که خدا بزرگتر از آن است که دختری داشته باشد، در حالی که مردان عادی به داشتن پسرانشان افتخار میکنند.

سوره نجم آیات 19 تا 22

أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى؛ وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى؛ أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى؛ تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى.

آيا لات و عزا را ديده ايد؟؛ و منات آن بت سومی ديگر را؟؛ آيا شما را پسر باشد و او را دختر؟؛

اين تقسيمی است خلاف عدالت.

فرض کنید خدا تنها دختر میداشت و پسری نمیداشت. آیا این واقعا تقسیمی خلاف عدالت بود؟ آیا خدا باید از اینکه دختر دارد و پسر ندارد شرمنده باشد؟ بطور جالبی محمد خود دچار چنین سرنوشتی شد، پسران او همگی در دوران طفولیت مردند و تنها دخترانش باقی ماندند. میتوان تصورکرد که او چقدر از اینکه پسری ندارد شرمنده بود. مردی با آنه همه تبعیض علیه زنان و زن ستیزی، و بسیار خودخواه، هیچ فرزندی برایش باقی نماند به غیر از چند دختر، که او قطعا فکر میکرد این مسئله تقسیمی است خلاف عدالت.

دقت کنید که این آیه خدا را بعنوان سوم شخص مفرد مورد خطاب قرار میدهد، این خطایی در ترجمه نیست، کلمه عربی «لهو» استفاده شده است که به معنی «برای او (مذکر)» است. محمد فراموش کرده است که قرآن قرار است کلام خدا باشد و باید از قول خدا با اول شخص مفرد، یا متکلم وحده صحبت کند.)

این واقعیت که اعراب خدایان زنی داشتند نشان میدهد که آنها برای زنان آنقدر احترام قائل بودند که برخی از خدایان خود را زن میدانسند. از نظر محمد اما، تمام ساکنین اجتماع الهی و تمام فرشتگان مرد هستند. تنها اعضای مونث دستگاه الهی حوری ها هستند که جنده های الهی هستند و ساخته شده اند تا به مردان بهشتی خدمات جنسی بدهند. در واقع تنها زنان کمی به بهشت وارد خواهند شد، بیشتر آنان به جهنم خواهند رفت.

تحقیر های شرم آور دیگر در مورد زنان.

در یک حدیث محمد زنان را برابر با سگ و خر میکند و میگوید:

نماز یک مرد با عبور یک خر، زن و سگ سیاه باطل میشود. (31).

در جای دیگر او خوابی را که در آن زنی سیاه را دیده است، به بیماری واگیردار تفسیر میکند. (32).

او همچنین گفته است که بزرگترین رنج برای مردان، زنان هستند.

پیامبر گفت: «بعد از خود، هیچ رنجی خطرناکتر از زنان برای مردان باقی نگذاشتم.» (33).

یک زن خوب.

تنها مسئولیت یک مرد در قبال همسرش نگهداری کردن از او است. او باید برای زنش غذا تهیه کند، خانه و لباس را تهیه کند و نیازهای طبیعی او را برآورده کند. عواطف زن، نیازهای جنسی و روانی زن جزو این چیزها نیستند. از نظر اسلام این نیازها اساساً وجود ندارند زیرا زنان کاملاً انسان نیستند. محمد نه تنها تعداد زیادی از زنان جوان را وقتی که پیر مردی عاجز و ضعیف بود در حرم خود نگاه داشته بود، بلکه ازدواج مجدد زنانش را پس از مرگش حرام اعلام کرده بود. این شخص آنقدر خودخواه بود که نمیتوانست تصور کند مرد دیگری با همسرانش پس از مرگ او بخوابد.

«محمد زنان خود را ام المومنین نامید، یعنی زنانش مادر مومنان بودند، تا دیگر مومنان نتوانند با زنان او که مادرشان بودند ازدواج کنند، اما جالب است که او خود را پدر مومنین نخوانده است تا دیگر نتواند با دختران خود که زنان مومن باشند ازدواج کند، او حتی برای اینکه بحثی در این مسئله باقی نماند در قرآن نیز روی این قضیه تاکید کرده است که محمد پدر هیچیک از شما ها نیست!

سوره احزاب آیه 40

مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا

محمد پدر هيچ يک از مردان شما نيست او رسول خدا و خاتم پيامبران است و خدا به هر چيزی داناست»

توضیحات از مترجم.

او تعدد زوجه را معتبر و قانونی شمرد و به مردان اجازه داد چهار زن بگیرند:

سوره نساء آیه 3

وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.

اگر شما را بيم آن است که در کار يتيمان عدالت نورزيد ، از زنان هر چه شما را پسند افتد ، دو دو و سه سه و چهار چهار به نکاح در آوريد و اگربيم آن داريد که به عدالت رفتار نکنيد تنها يک زن بگيريد يا هر چه مالک آن شويد اين راهی بهتر است تا مرتکب ستم نگرديد.

این آیه همچنین به مردان اجازه داد که هر تعداد کنیز (برده زن) که میخواهند تصرف کنند. برخی از علما معتقدند این آیه تعداد زنان را محدود نکرده است، بلکه به مردان گفته است که چگونه باید ازدواج کنند، دوتا دوتا، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا. (34).

بنابر این مردان اجازه دارند که پس از ازدواجشان نیز شهوت رانی کنند،

«زن باتقوا، زنی است که اگر شوهرش او را امری کند، او اطاعت کند. اگر شوهرش او را نگاه کند، او شوهرش را خشنود سازد، اگر او از زن قولی بگیرد، زن قول را بجای آورد، و اگر مرد از او دور است، آن زن از مال همسرش و خودش دفاع کند.» (35).

آیا این ویژگیها ویژگیهای یک سگ خوب نیستند؟

حال بگذارید ببینیم یک زن خوب و باتقوا چه ویژگیهای دیگری باید داشته باشد.:

«بهترین زنان، آنانی هستند که زیباترین چهره ها و ارزان ترین مهریه را دارند» (36).

یک ویژگی دیگر در مورد زن خوب:

یک همسر خوب خارج از این دنیا است، زیرا او شما را رها میکند تا به فکر زندگی آینده خود باشید. او اینکار را با انجام وظایف درون خانه (بجای اینکه شوهر آنها را انجام دهد) انجام میدهد، و همچنین با ارضا کردن نیازهای جنسی مرد، که او را از وسوسه های جنسی باز میدارد. (37).

وقتی پیامبری اینقدر زن ستیز است، اینقدر زنان را تحقیر میکند، اینقدر ایمان آنها را و عقلشان را ناقص میداند، اینقدر از حقوق آنها میکاهد و جایگاه آنها را تقلیل میدهد، آیا ما میتوانیم انتظاری بیش از این از پیروان او داشته باشیم؟ زنان مسلمان تا زمانیکه محمد را بعنوان راهنمای روحانی خود انتخاب کرده اند هرگز از قید این حقارت آزاد نخواهند شد. اگر زنان مسلمان به گفتار من باور ندارند، باید به گفتار پیامبرشان باور داشته باشند که گفته است:

رسول الله گفت، «بسیاری از مردان به مرحله کمال رسیدند، اما هیچ زنی به مرحله کمال نرسید، به غیر از آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران». (38).

نتیجه گیری.

پرداختن به جزئیات در مورد تمامی این موارد نیازمند نوشتن یک کتاب کامل است. دادستان گمان میکند که مدارک کافی را به هیئت محترم جوری ارائه کرده است تا زن ستیزی، سوء استفاده از حقوق زنان و لکه دار کردن نام نیمی از جمعیت بشری را در مورد متهم اثبات کرده باشد. (39).

بخاطر این تبعیض وحشتناک و زن ستیزی زنان مسلمان توسط مسلمانان مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و به آنها اجازه داده نشده است که به اندازه توانائیشان پیشرفت کنند.  زنان مورد تحقیر، تبعیض، تجاوز، بی شرافتی، و تمام انواع سوء استفاده های ممکن فیزیکی، روحی و جنسی قرار گرفته اند و قادر نبوده اند که برای حقوق از دست رفته شان بجنگند. در نتیجه جهان مسلمان رو به زوال و پژمردگی رفت، زیرا که نصف جمعیتش که زنان باشند از آزادگی و وارستگی منع شده بودند. زنان مسلمان نمیتوانستند در اجتماع نقشی داشته باشند و به پیشرفت آن خدمت کنند.

به زنان اجازه تحصیل داده نمیشد زیرا آموزش برای آنها غیر ضروری دانسته میشد. زنان تحصیل نکرده نادان هستند و احترام به نفسی ندارند. این زنان پسرانی را پروراندند و احساسات تحقیر شده خود را در آنها انعکاس دادند. این فرزندان بی احترامی به نفس را از مادرانشان به ارث میبرند و جامعه اسلامی را با نارسایی و ناشایستگی که ناشی از مبارزه با دیو درون خود است، دیو ترس، ضربه، غرور و تحقیر، تشکیل میدهند. سر انجام به همین ترتیب جامعه اسلامی غوطه ور در تاریکی و جهل، عقده حقارت و دیکتاتوری شد. دکتر مهاتیر، نخست وزیر قبلی مالزی این احساس را بگونه ای فصیح و شیوا در دهمین گردهمایی سازمان کنفرانس اسلامی بیان کرده است، او گفت:

«همه ما مسلمان هستیم. ما تحقیر شدیه ایم، ما ذلیل شده ایم.»

این عبارت به خوبی نشان میدهند که یک مسلمان چگونه احساسی دارد. این احساس تحقیر البته بر خلاف آنچه دکتر ماهاتیر به خطا گفته است به دلیل قدرت و غلبه صهیونیستها بر مسلمانان توسط کنترل از راه دور نیست، بلکه به دلیل سوء استفاده از زنان در تمامی جوامع اسلامی است.

البته تمام کسانی که احترام به نفس ندارند، به اندازه ای قدرت نمی یابند تا به دیکتاتور هایی همچون صدام حسین، اسامه بن لادن یا حسن صباح تبدیل شوند، اما این مشکل حقارت روان او را در بر گرفته است و بدون توجه به اینکه در کدام جایگاه اجتماعی قرار دارد او یک دیکتاتور کوچک هست،. او قدرت میجوید، او میخواهد خود را بر دیگران مسلط کند تا به جهان ثابت کند که کسی است. او در مورد خویشتن از ارزش تهی گشته خویش کنجکاو است. او برای شناخته شدن تلاش میکند و از نادیده گرفته شدن ترس دارد. او احساس میکند که رها شده است، تحقیر شده است و قربانی گشته است، از همین رو بدنبال انتقام گیری است. این واقعیت را نیز میتوان در گفتار دکتر ماهاتیر دید، که به مسلمانان میگوید تا «تفنگ و موشک، بمب و هواپیمای جنگی، تانک و آلات جنگی» بدست بیاورند، بلکه بتوانند حقوقشان را از تحقیر کنندگان و دشمنانشان بگیرند.

نخست وزیر درست میگوید! مردان مسلمان ذلیل گشته اند و مورد تحقیر واقع شده اند. اما حقیقت این است که تحقیر آنها ارتباطی به یهودیان ندارد. این به شیوه ای که آنها با آن پرورش یافته اند ارتباط دارد، به این ارتباط دارد که مادران مسلمانان چگونه پرورش یافته اند، و به این ارتباط دارد که اسلام چگونه با زنان رفتار میکند. زنانی که احترامی برای خود ندارند نمیتوانند پسرانی با احترام به نفس بالا را پرورش دهند. چیزی که حاصل میشود مردانی است که نفسشان مدفون شده است، کسانی که قدرت و شناخته شدن را میجویند تا بر عقده های حقارت خود غلبه کنند. آیا هیچ شگفتی در این وجود دارد که مادر اسامه بن لادن آخرین زن مورد علاقه پدرش در میان زنان مختلف او بوده است؟ اسامه توسط مادری که احترام به نفس بسیار پایینی داشت پرورش یافته بود و احساس حقارت او را به ارث برده است. امروز اسامه تلاش میکند علیه خود تحقیر شده اش بجنگند، تا به قهرمانی برای مسلمانانی که اعمال تروریستی او را تشویق میکنند تبدیل شود.

مردانی که احترام به نفس پایینی دارند بسیار خطرناک هستند. لی هاروی اسوالد (Lee Harvey Oswald) جان اف کندی را تنها به دلیل اینکه به خودش اثبات کند که شخصی مهم است و میتواند کارهای بزرگی انجام دهد کشت. تمامی چیزی که این انسانهای تحقیر شده میخواهند نشان دهند این است که خود را اثبات کنند، حتی اگر شده با ترور و سوء قصد به جان انسانهای بیگناه. آن کسانی که کشتار یازده سپتامبر را براه انداختند و کسانی که به کمرشان بمب میبندند و خودشان و دیگران را میکشند تا شهید شوند، از بی ارزش شدن خویشتنشان رنج میبرند. فکر اینکه آنها به قهرمان تبدیل میشوند، تصاویرشان در روزنامه ها چاپ شود و بعنوان جوانانی که ارزشی برای عمرشان قائل نیستند برای آنها هیجان انگیز و دلپذیر است. این افراد وقتی زنده هستند هیچکس نیستند، اما بعد از مرگشان به قهرمانان و شهدا تبدیل میشوند. تلاش برای افتخار و شهرت در مورد مردی که فکر میکند هیچ چیز جز شکستی بزرگ نیست، اجتناب ناپذیر است.

پیامبر خود منتخب عربستان هرگز تصور نمیکرد که جنون او در کنترل زنانش روزی ممکن است جهان را به پرتگاه نابودی بکشاند، انگار چنین مسئله ای برای نارسیسیت و شخصی خود شیفه و از خود راضی همچون محمد ذره ای اهمیت داشته است.

دادستان تقاضای محکومیت کامل متهم، آقای محمد بن عبدالله را برای گرفتن حقوق زنان از آنها، تقلیل جایگاه آنها به حد اموال و احشام مردان، و بنابر این حیات بخشیدن به جامعه ای روانپریش که در آن انسانها با زخم های روانی درونی پرورش می یابند، و خودخواه و زن ستیز میشوند و نمیتوانند در همزیستی با جهانی که در آن برابری وجود دارد بگونه ای شاد، مثبت و خرسند زندگی کنند، را دارد. مسلمانان در ارتباط با همسرانشان و کودکانشان کاملا شکست میخورند مگر اینکه روابطشان بر مرد سالاری مبتنی باشد. در جامعه شکست میخورند مگر اینکه جامعه آنها دیکتاتوری باشد. مسلمانان در دوری بینهایت از سوء استفاده، تجاوز، تحقیر و دیکتاتوری زندگی میکنند. مردان کوچکی که در درونشان ضربه خورده اند، زیرا نیازهای عاطفی آنها توسط مادرانشان که همان نیازهای روحی در وجود آنها نیز سرکوب شده است اشباع نشده است، این مردان که نقابهای انکار را به چهره دارند و با پرطمطراقی روان زخمی خود را مخفی میکنند، برای خود به دلیل اینکه در حال انفجار هستند خطرناک هستند، و در مقیاسی بزرگتر، خطری هستند برای تمام جهان.

در میان تمامی اتهاماتی که بر متهم وارد است، تمام قتل هایش، غارتگری هایش، تجاوزهایش، کودک آزاری است، برده داری و نسل کشی اش، این اتهام از سایر اتهام هایش آسیب رسانتر بوده است. زن ستیزی برای مسلمانان از هر چیز دیگری ویران کننده تر بوده است. هرچند که قربانی مستقیم زن ستیزی مسلماً زنان بوده اند، آسیبی که زن ستیزی به بار آورده است متوجه تک تک و تمام پیروان محمد میشود. زن ستیزی باعث شده است جامعه ای بیمار متشکل از انسانهای ترسو، خودخواه، مغرور، خود محور، خشن، عصبی، همیشه متنفر و ستیزه جو «تکامل» یابند.

من هیئت جوری را فرامیخوانم به اینکه به اتفاق و به شدت متهم را محکوم به زن ستیزی بکنند. زن ستیزی جنایتی علیه بشریت است.

برای مطرح کردن پرسشها، شبهات، و یا دفاع از پیامبر اسلام اینجا را کلیک کنید.

منابع.

[1]  http://anwary-islam.com/battle/ghazwah_uhud.htm

[2]  صحیح بخاری پوشینه 3، کتاب 43، شماره 648

[3]  صحیح بخاری جلد اول کتاب 8 ام شماره 395

[4]  قرآن, 33:30

[5]  قرآن, 33:32

[6]  Qurna, 4:34قرآن 2:228

[8] صحیح بخاری پوشینه 2, کتاب 18, شماره 161

[9] قرآن.4:34

[10]Razi, At-tafsir al-Kabir, on Q. 4:34.

[11]  صحیح مسلم کتاب 11, شماره 2135

[12]  صحیح بخاری پوشینه 1, کتاب 6, شماره 301

[13]  قرآن: 30.21

[14] صحیح بخاری پوشینه 4, کتاب 54, شماره 460.

[15]  نقل شده در، سروش عبدالکریم، فربه تر از ایدئولوژی، انتشارات سراج، تهران، 1373 شمسی.

[16]   صحیح مسلم کتاب 008, شماره 3367:

[17]   صحیح بخاری پوشینه 7, کتاب 62, شماره 122

[18]   Mishkat al-Masabih, English translation, book I, Section ‹Duties of husband and wife›, Hadith No. 61.

[19]   Kanz-el-‹Ummal, Vol. 22, Hadith No. 858. See also Ihy’a

[20]   The World book Dictionary

‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 65.

[21]   Ihy’a ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 65. Reported by Tirmizi as a true and good Ahadith.

[22]   Ihy’a ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 65. Reported by Tirmizi as a true and good Ahadith.

[23]   (Ibn Katheer vl.1, pg.498)

[24]   Al-Musanaf by Abu Bakr Ahmad Ibn ‹Abd Allah Ibn Mousa Al-Kanadi who lived 557H., Vol. 1 Part 2, p. 263. See also Ihy’a ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al- Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 52.

[25]   Ihy’a ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 34.

[26]   صحیح بخاری پوشینه 7, کتاب 62, شماره 33

[27]   صحیح مسلم کتاب 008, شماره 3466

[28]   کتاب 008, شماره 3240

[29]   پوشینه 9, کتاب 88, شماره 219

[30]  (صحیح بخاری 2.194)صحیح مسلم کتاب 004, شماره 1032

[32]  صحیح بخاری پوشینه 9, کتاب 87, شماره 163

[33]   صحیح بخاری پوشینه 7, کتاب 62, شماره 33

[34]   Razi, At-tafsir al-kabir, commenting on Q. 4:3

[35]   مشکاه المصابیح، تکالیت در مورد کودکان , کتاب، حدیث شماره  1, 43.

[36]   Ihya› ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, vol. II, Kitab Adab al-Nikah, p. 45.

[37]   Ibid., p. 35

[38]   صحیح بخاری پوشینه 4, کتاب 55, شماره 623

[39]   برای اطلاعت بیشتر در مورد زنان به کتابی از ابوالقاسم که در اینجا قرار دارد مراجعه کنید. همچنین به نوشتاری که در اینجا نوشته شده است مراجعه کنید.

منبع +

توسط دکتر علی سینا
[31]
[7]

کاری که محمد کرده بود مانند این است که امروز کسی ادعای پیامبری کند و رانندگی در حال مستی را غیر قانونی کند. آیا این قانون، قانونی فوق العاده و بسیار تازه و شگفت انگیز خواهد بود؟

أَنَّى شِئْتُمْ به این معنی است که مرد میتواند از هر سوراخی بر زن وارد شود. این آیه باعث شد که در نظر مسلمانان، زنان هیچ نباشند مگر اسباب بازی هایی برای ارضای جنسی مردان.

Amina Lawal

) را بیاد آورد که توسط دادگاه های شریعت نیجریه محکوم شده بود تا به محض اینکه بچه اش متولد شود سنگسار شود. پدر فرزند متهم به تجاوز نشد زیرا شاهدی برای شهادت در دادگاه پیدا نشد. این پرونده بر انظار عمومی آشکار شد اما در طول تاریخ موارد متعدد مشابهی اتفاق افتاده و می افتد و کسی از آن آگاه نمیشود.

نقصهای زنان.

محمد، زید و زینب

زینب زن زید ابن حارثه بود. زید را خدیجه در جوانی خرید و به محمد بخشید. محمد نیز او را آزاد کرد و مطابق رسم تازیان او را به فرزندی پذیرفت. فرزند خوانده  در سنن جاهلیت حکم فرزند را داشته و تمام احکام پدر فرزندی چون ارث و حرمت ازدواج با زن وی در مورد او جاری بوده است

 

 

اطرافیان محمد زید را  زید بن محمد می خواندند و زید علاوه بر عنوان پسر خواندگی یکی از یاران صدیق و فداکار محمد هم محسوب می شد.

 

 

 

زینب دختر عمه محمد بود و خود محمد او را برای زید خواستگاری کرد و چون زید بنده آزاد شده بود؛ زینب و برادرش عبدالله از قبول این خواستگاری اکراه داشتند. ولی پس از نزول آیه ۳۶ سوره احزاب دیگر نه زینب و نه برادر قادر به نافرمانی بودند.

 

 

 

سوره احزاب ؛ آیه۳۶

 

هیچ مرد و زن مومن را در کاری که الله و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رای خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی الله و رسول کند؛ دانسته به گمراهی سختی افتاده است ( پیغمبر زینب دختر عمه اش را  به زید غلام آزاد کرده خود ازدواج کرد و زینب گفت من از اشراف قریشم غلامی را  به شوهری نپذیرم؛ این آیه نازل شد و پذیرفت).

 

 

 

پس از این آیه زینب و عبدالله به درخواست محمد گردن نهادن و زینب را  برای زید عقد کردند. ولی پس از اندکی محمد که تا به آن روز زینب را ندیده بود؛ چمشش بر زینب می افتد و مهر زینب در دلش می نشیند. زینب از این مسئله آگاه شده که محمد از او خوشش میاید و از آن به بعد شروع به گلایه و شکایت کرده و زید را آگاه می سازد که از این ازدواج ناراضی است؛ چرا که خود را از خانواده رسول میدانست و زید بنده ای بیش نبود.

 

 

 

پس زید پیش محمد رفت و گفت که میخواهم از زنم جدا شوم. محمد از او پرسید که آیا اتفاقی افتاده است؟ زید جواب داد که نه؛ ولی او خود را برتر و شریفتر از من میداند و این امر مرا ناراحت کرده است.

 

 

 

سپس این آیه نازل شد:

 

سوره احزاب؛ آیه ۳۷

 

و چون تو به آنکس که الله ش نعمت اسلام و تواش نعمت آزادی (یعنی زید حارثه) به نصیحت گفتی برو زن خود را نگهدار و از الله بترس (وطلاقش مده) و آنچه در دل پنهان میداشتی (که زینب را بگیری و حرمت ازدواج با زن پسر خوانده را که در جاهلیت بود منسوخ کنی) الله آشکار ساخت و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسیدی و از الله سزاوارتر بود بترسی؛ پس ما هم چون زید از آن زن کام دل گرفت و طلاقش داد او را به نکاح تو درآوردیم تا بعد از این مومنان در نکاح زنان پسرخوانده خود که از آنها کامیاب شدند( و طلاق دادند) بر خودش حرج و گناهی نپندارند و فرمان الله به انجام رسید.

 

 

 

از قرار معلوم محمد از یک طرف به زید گفته است که برو زن خود را  نگه دار و طلاقش مده و از طرف دیگر این آیه را نازل کرده که هم گواه بر نصیحت خود بوده و هم گواه بر آنچه در دل پنهان میداشته؛ که الله این راز دل محمد را  آشکار میکند و میگوید: که تو (محمد) سزاوارتر بود که از الله بترسی تا از حرف مردم؛ پس الله به همین خاطر زینب را از زید طلاق گرفته و به عقد تو(محمد) درمی آورد تا از آن به بعد همه مومنان بتوانند با زنان پسر خوانده خویش ازدواج کنند.

 

خلاصه محمد طلاق آنها را جاری ساخت و خود زید را مامور کرد که برود و به زینب بگوید که الله او را به زنی به او یعنی محمد؛ داده است و خود را برای پذیرایی از محمد آماده کند.

 

 

 

همینطور که آیات بعدی پیداست فقط آیه ۳۷ برای ساکت کردن مردم کافی نبوده و الله؛ کارگزار امور کمر به پایین محمد؛ از تمامی کارهای دنیا دست کشیده و بار دیگر به یاری محمد؛ همدست عزیز خود شتافته.

 

 

 

سوره احزاب؛ آیه ۳۸

 

پیامبر را در حکمی که الله ( در نکاح زنان پسرخوانده) بر او مقرر فرموده گناهی نیست؛ سنت الهی در میان آنان که درگذشتند و هم اینست( که انبیا را توسعه در امر نکاح و تحلیل برخی محرمات است) و فرمان الله حکمی نافذ و حتمی خواهد بود.

 

 

 

پیغمبر را در این امر گناهی نیست؛  الله او را مجبور به این کار کرده است؛ و آن هم به دلیل این است که باید بین انبیا و مردم عادی در مورد همخوابگی( امر نکاح) فرقی وجود داشته باشد!!!!

 

 

 

معنی این جمله ؛ ? که انبیا را توسعه در امر نکاح و تحلیل برخی محرمات است?٬  اگر بیشتر توجه کنید؛ این است که انبیا اجازه دارن که با برخی محرمات ( کسانی که با او محرم هستند؛ از قبیا مادر٬‌دختر؛ خواهر؛ ….) هم همخوابگی کنند.

 

 

 

 

 

سوره احزاب؛ آیه ۳۹

 

این سنت الله است در حق آنانکه تبلیغ رسالت الله به خلق کنند و از الله میترسند و از هیچکس جز الله نمی ترسند و الله برای حساب و مراقبت کار خلق به تنهایی کفایت میکند.

 

 

 

سوره احزاب؛ آیه ۴۰

 

محمد پدر هیچیک از مردان شما (زید و عمرو) نیست ( پس زینب زن فرزند پیغمبر نبود و پس از طلاق او را تواند گرفت) لیکن او رسول الله و خاتم انبیاست. الله ….

 

 

 

سوره نسا؛ آیه ۲۳

 

حرام شد بر شما ازدواج با مادر و خواهر وعمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادران رضاعی و خواهران رضاعی و مادرزن و دختران زن که در دامن شما تربیت شده اند؛ اگر با زن مباشرت کرده باسید پس اگر دخول با زن نکرده ولی طلاق دهید باکی نیست که با دخترش ازدواج کنید و نیز حرام شد زن فرزندان صلبی ولی نه زن پسر خوانده

 

نیز حرام شد جمع میان دو خواهر مگر آنکه بیش از نزول این حکم کرده اند که الله از آن درگذشت زیرا الله در حق بندگان بخشنده و مهربان است.

 

 

 

این آیه ها را هم الله برای دیگر مسلمانان فرستاد تا میان آنها و انبیا فرقی وجود داشته باشد!!!

 

 منبع +

 

 

جویریه

جُوِیریه

Italian

English

در تاریخ اعراب که به دورانپیش از رسیدن اسلام باز میگردد، هرگز جنگهایی به بزرگی و گستردگی جنگهایی که محمدراه انداخت را نمیتوان یافت. جنگهای پیشین در عربستان بیشتر در ارتباط با تفاوت هایقبیله ای بودند و محدود به دزدی و غارت یکدیگر همراه با اندکی جنگ و خونریزیمیشدند. با معرفی اسلام نه تنها جنگ بلکه قتل عام و ترور نیز بگونه ای بسیار سریعجزوی درونی و اساسی در خدمت گسترش دامنه اسلام شد.

سالهای ابتدائی شغل پیامبری محمد در شهر خود او، مکه صلح آمیز وآرام بودند. بعد از 13 سال نصیحت و تبلیغ بیش از 70، 80 نفر به او رو نیآوردند. تمام این اشخاص را مردان جنگجو تشکیل نمیدادند و همین مسئله میتواند توضیح دهد که چرا آنها (محمد و هواداران اولیه اش) آرام و صلح آمیز برخورد میکردند.  مسلمانان قدرت و نیروی کافی برای جنگیدن نداشتند. اما به مجرد اینکه محمد از مکه به مدینه مهاجرت کرد و در آنجا ساکن شد، و جمعیت عرب آن ناحیه دین او را قبول کردند،او ابتدا به حمله و چپاول کاروان های تجارتی پرداخت و بعد هم به غارت ساکنین غیر مسلمان مکه پرداخت تا هم بتواند نجات پیدا کند و هم بتواند از مسلمانان بی هنر و بیفن که دچار مشکل کاریابی در مدینه شده بودند پشتیبانی مالی کند.

پنجمین سال هجرت محمد به مدینه سال پر حادثه ای بود، همان سالیکه جنگ معروف خندق که در آن محمد با کفار مکه روبرو شد رخ داد و پس از روبرو شدن با آنها، محل اسکان قبیله بنی قینقاع (برای اطلاعات بیشتر در مورد این واقعه بهنوشتاری با فرنام حمله به بنی قینقاع مراجعه کنید) را محاصره کرد. مردمان قبیله بنی قینقاع اهل آهنگری و زرگری بودند، محمد اموال، باغهای مو و خانه های آنها و اموال و جواهراتشان را مصادره کرد و آنها را از خانه اجدادیشان تبعید کرد. پس از این ماجرا او نظر بهقبیله یهودی دیگری افکند و آن قبیله بنی نضیر بود  (برای اطلاعات بیشتر در مورد این واقعه به نوشتاری با فرنام حمله به بنی نضیر مراجعه کنید). او در آنجا نیز بلایی مشابه بر سر یهودیان آورد. محمد رهبران آنها ومردانی که قابلیت جنگیدن داشتن را کشت و پس از مصادره و غارت اموال شان، باقی آنها را از مدینه تبعید کرد. در هیچ یک از این دو واقعه، یهودیان اجازه مقاومت نداشتند. به آنها حمله ای ناگهانی و غیر منتظره شده بود و توسط مردان محمد که از لحاظ نظامی برتر بودند تسلیم شده بودند.

محمد که از شکست خود بر مردمان ضعیف تر، غیر جنگجو که تهدیدی نیزبرای او بشمار نمیرفتند و حاضر شده بودند ثروت خود را در قبال جانشان با محمد داد و ستد کنند و با طمع سیراب نشدنی پیامبر خود تعریف کرده الله روبرو شده بودند- سرمست شده بود، چشمان طمع خود را بر سایر قبایل یهودی که خارج از مدینه زندگی میکردند انداخت. اینبار نوبت قبیله بنی مصطلق بود.

بخاری، بیوگرافیست بزرگ محمد، حمله به بنی مصطلق را در حدیث زیر نقل کرده است:

صحیح بخاری، پوشینه 3، کتاب 46، شماره 717

«ابن عون نقل کرده است:

من نامه ای به نافی نوشتم و نافی در پاسخ به نامه من نوشت که پیامبر بطور ناگهانی به بنی مصطلق حمله کرده است، بدون اینکه به آنها هشداری بدهد، آنها برای نبرد کاملا نا آماده بودند و در حال آب دادن به احشامشان در محل آب خوردن بودند. مردان جنگجوی آنها کشته شده بودند، زنان و فرزندانشان برده شدند؛ پیامبر جویریه را در همان روز بدست آورد. نافی گفت که ابن عمر برای او حدیث بالا را نقل کرده است و اینکه ابن عمر در آن سپاه بوده است.»

دقیقاً همین حدیث را صحیح مسلم در کتاب 19 شماره 4292 نقل کردهاست و دوبار نقل شدن این حدیث خبر از تایید ادعای صحیح بودن این حدیث میدهد.

محمد دین خود را بسیار شبیه به یهودیت طراحی کرده بود و انتظار داشت که یهودیان نخستین کسانی باشند که به آیین او در آیند، به آیین رنجاندن او، اما یهودیان علاقهای به دین او نداشتند و او هرگز آنها را بخاطر این کارشان نبخشید. شما نمیتوانید یک نارسیسیست را رد کنید، در حالی که خشم او را بر نیانگیزید. محمد آنقدر افسرده بودکه جهت قبله را از جارالسلام به مکه تغیر داد، که در آن هنگام معبد بت ها بود و الله نیز گفت که یهودیان بخاطر نافرمانیشان به خوک ها و میمونها تبدیل شده اند (قرآن سوره 5 آیه 60 و سوره 2 آیه 65). محمد یهودیان را تبدیل به یک بهانه برایمعرکه گیری و جمع کردن هوادارانش اطراف خود کرده بود. محمد یک متخصص در تکنیک کهن تفرقه بیانداز و حکومت کن بود. اعراب مدینه بطور کلی مشتی افراد بی سواد و کم مهارتو فقیر بودند که روزی خود را از کار کردن در باغهای درخت موی یهودیان و همچنین انجام سایر خدمات برای آنها در می آوردند. آنها اصالتاً مهاجرانی یمنی بودند ولییهودیان استادان تجارت و صاحبان زمین ها بودند که حدود 2000 سال قبلتر به مدینه آمده بودند (برای اطلاعات و اسناد در این زمینه به نوشتاری با فرنام بر سر یهودیان مدینه چه آمد؟مراجعه شود). آنها اهداف آسانی برای محمد بودند. چپاول ثروتهای یهودیان و کسب در آمد بیشتر با برده کردن زنان و فرزندان یهودیان و پخش کردن آنان بعنوان غنیمت در میان اعراب فقیر در حالی که به آن اعراب اطمینان داده میشد که کشتن اربابانشان نه تنها کاری اخلاقی است بلکه فرمانی از طرف خدا نیز هست، به کار و کسب بسیار پردرآمدی برای محمد تبدیل شد، کار و کسبی که سرنوشت محمد را تغییر داد و این دین جدید را بر روی مسیر جاودانه اش، یعنی جنگ و تسخیر نظامی قرار داد.

محمد یکی از اطرافیانش، بریده بن حاسب را فرستاد تا به نزد بنی مصطلق برود و برای او جاسوسی کند، و بعد از بررسی وضعیت او به مردانش دستور حمله داد. مسلمانان از مدینه خارج شدند و در دوم شعبان سال 5 ام پس از هجرت در معرسیه مستقر شدند، جای که 9 مارچ از مدینه فاصله داشت.

به نقل قول زیر ازیک وبسایت اسلامی توجه کنید:

«اخبار پیشرفت و فتح مسلمانان از پیش به حارث رسیده بود. مردانش او را ترک گفته بودند و او به جای نادانسته ای پناه برده بود. اما مردم بومی مُرَیسیع سلاح به دست گرفتند و در مقابل مسلمانان ایستادند و بارانی از پیکانهای آنها بگونه ای دنباله دار و بی درنگ از آسمان میبارید. مسلمانان آفندی ناگهانی و خشمناک انجام دادند  و دشمن را محاصره کردند. به دشمن خسارت های زیادی وارد شده بود، حدود 600 نفر از آنها برده مسلمانان شده بودند و در میان غنیمتها 2000 شتر و 5000 بز بود. در میان اسیران جنگی برّه دختر حارث نیز بود، که بعدها تغییر به حضرت جویریه از همس پیامبر شد. بنابر رسوم موجود تمام زندانیان جنگی به برده تبدیل شدند و در میان سربازان پیروز اسلام بخش شدند. حضرت جویریه به ثابت بن قیس افتاد. او دختر رئیس قبیله بود و به همین دلیل از اینکه برده یک مسلمان عادی و نا بلند پایه شده بود ناخشنود و غمگین بود، از این روی از ثابت بن قیس خواست که او را در مقابل فدیه آزاد کند. ثابت با این پیشنهاد موافقت کرد که اگر جویریه بتواند 9 مثقال طلا به او بدهد، وی را آزاد کند. حضرت جویریه هیچ پولی همراه نداشت. او تلاش کرد که این مقدار را با یاری خواستن از دیگران بدست بیاورد و برای اینکار با پیامبر نیز برخورد کرد. او به نزد پیامبر رفت و گفت «ای رسول الله، من دختر حارث بن ضرار هستم، رئیس این مردم. تو میدانی که این تنها از روی شانس است که مردم ما اسیر تو شده اند و من سهم ثابت بن قیس شده ام و از او خواسته ام که بخاطر جایگاه من، مرا آزاد کند، اما او نپذیرفت. لطفاً لطفی بکن و مرا از این شرم در امان دار (1). پیامبر اکرم تحت تاثیر قرار گرفته بود و از زن اسیر شده پرسید که آیا چیزی بهتر را نمیخواهد؟ او پرسید آن چیز بهتر چیست؟ پیامبر پاسخ داد، آن که وی حاضر است فدیه او را بپردازد و درصورتی که او مایل است با او ازدواج کند. جویریه به این خواستگاری پاسخ مثبت داد، پس پیامبرفدیه او را پرداخت و با او ازدواج کرد.

داستان بالا، ماجرای ازدواج محمد با جویریه است که توسط تاریخ نویسان مسلمان ثبت و گزارش شده است. بگوه بسیار جالبی محمد الله اش را مجبور میکند که با آیاتی همچون «و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اي داري.» و «براي شما در زندگي رسول خدا سرمشقنيكوئي بود، براي آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند، و خدا را بسيار ياد مي‏كنند.» او را ستایش کند. پرسشی که سخت نیاز به پاسخ دارد این است که آیا او براستی الگوی اخلاقی والایی داشته است و نمونه خوبی برای پیروی دیگران است؟

او ابتدا به مردمی بدون اینکه بدانها هشداری داده باشد و یا اینکه آنها را از جنگ آگاهی دهد، تنها به دلیل اینکه آنها ثروتمند بودند و اهداف آسانی برای چپاولگریو غارت به شمار میرفتند به آنها حمله میکند. بر اساس روال و طبق معمول مردان جنگجو و قادر به جنگ را میکشد، اموال آنها را غارت میکند و باقی مردم را برده میکند. آیااین رفتار شایسته یک پیامبر واقعی خدا است؟ نویسنده مسلمان در بالا همانگونه که در تواریخ اسلامی نیز میخوانیم گفته است «بنابر رسوم موجود تمام زندانیان جنگی به برده تبدیل شدند و در میان سربازان پیروز اسلام بخش شدند»، ما شاهد این هستیم که قطعاً این روش در میان مجاهدین مسلمان در طول تاریخ خونبار اسلام رایج بوده است. بااینحال پرسش اساسی ما همچنان بی پاسخ مانده است. آیا واقعاً یک پیامبر خدا باید اینگونه رفتار کند؟ در جای دیگر قرآن محمد خود را رحمتی الهی برای عالمیان خواندهاست (21:107)، فرق بین این «رحمت الهی» و «کشتاروحشیانه» چیست؟ آیا محمد یک پیامبر است یا یک گانگستر و آدمکش ظالم؟ آیا محمد «رحمتالهی» است و اینگونه رفتار کرده است؟ اگر رحمت الهی نبود دیگر چگونه ممکن بود رفتارکند؟

اگر این رسم از رسوم پیشین اعراب بود، آیا پیامبر خدا نمیتوانست این رسم را تغییر دهد؟ چرا باید خود نیز در این رسوم و اعمال وحشیانه شرکت کند؟ آیا او نگفته است که نمونه ای برای پیروی شدن است؟ چرا مردی با این ادعا باید اینقدر خشن و مرگبار رفتار کند؟ آیا او تنها رسوم مردم خود را دنبال میکرد و یا اینکه تلاش میکرد تا نمونه و الگویی برای آنها ایجاد کند تا مردم از آن پیروی کنند؟

بسیار روشن است که محمد از روی ترحم «تحت تاثیر» قرار نگرفته بود، بلکه از رویطمع و شهوت تکان خورده بود. محمد جویریه را به این دلیل که دلش برای او سوخته بود آزاد نکرد. محمد توانایی داشتن چنین احساسات و عواطفی را نداشته است. او جویریه رابرای خود میخواست. و این همان مردی است که 1.2 میلیارد انسان وی را بعنوان نمونه ای کامل و تعیین شده از طرف خدا پیروی میکنند.

برخلاف آنچه بیشتر مردم ممکن است فکر کنند، انگیزه محمد از رفتارش تحمیل دینش به دیگران نبوده است. هدف و انگیزه اصلی او قدرت، ثروت و تسلط بود. دین در دست محمدتنها ابزاری و دستاویزی بود که وی با استفاده از آن مردم و قبایل را مطیع خود میکرد و کسانی را که میخواست بر آنها سلطنت کند، تسخیر و اسیر میکرد. او هر موضوع حمله بهدیگران را بگونه ای متفاوت میسنجید، و سودهای اقتصادی آنرا مد نظر قرار میداد. در بسیاری از موارد این بسیار برای او سودمند تر بود که مردم اصلاً به اسلام روینیاورند، بلکه او آنها را بکشد و اموالشان را بعنوان غنیمت های جنگی به جیب خود بزند و زنان و فرزندانشان را برده کند و به قیمت سرسام آوری بفروشد و از این کارخود سودهای کلان ببرد. اینکار میتوانست سود کلانی برای این «پیامبر خدا» بیاورد کهاگر چنین کاری نمیکرد آن سود را نیز از دست میداد. اگر به مردم در مورد حمله مسلمانان هشدار داده میشد ممکن بود آنها از روی ترس و اعراب (همچون سایر قبایل عرب) اسلام را بپذیرند تا جان و مال و عزیزان خود را از دست ندهند و با حمله وحشتناک و مرگبار «پیامبر خدا» قرار نگیرند. اما این باعث میشد که مسلمانان از غارت و چپاول آنها محروم بمانند و اینکار به معنی از دست دادن آن همه سود کلان بود. به همین دلیل بود که محمد به بنی مصطلق هیچ هشداری نداد، همچنان که به سایر قربانیان خود نیزهشداری برای حمله نمیداد و بطور کاملا ناگهانی به آنها حمله میکرد.

امام مسلم، بیوگرافیست دیگر محمددرصحیح مسلم کتاب 19 برگ 4292 نقلکرده است:

ابن عون نقل کرده است:

من نامه ای به نافی نوشتم و از او پرسیدم که آیا ضرورتی دارد که قبل از جنگیدن با کفار از آنها دعوت شود که اسلام را بپذیزند؟ او در پاسخ من نوشت، که در روزهای اولیه اسلام اینکار ضرورت داشت. رسول الله در هنگامی حمله به بنی مصطلق کرد که گله های آنها در حال نوشیدن آب در آبشخورشان بودند. او کسانی که میجنگیدند را کشت و دیگران را زندانی کرد. در همان روز او جویریه بنت الحارث را تصرف کرد. نافی گفت که این حدیث از از طرف عبدالله ابن عمر که خود در میان مهاجمین بوده است به او رسیده است.

پس از مرگ محمد این سنت (رفتارهایی که محمد برای پیروی مسلمانان تایین کرده است) را ادامه دادند.

وقتی یک ارتش مسلمان به شهری حمله میکرد، هیچکس حق نداشت که تا سه روز به اسلام در آید. در این سه روز آنها میتوانستند هرچقدر که میخواهند از مردان را بکشند، امواشان را چپاول کنن، زنان و فرزندانشان را برده کرده و به آنهاتجاوز کنند. تنها پس از اینکه شهری ویران میشد و تمام زنان جوان و کودکانی که میشد آنها را فروخت، برده میشدند، پروسه مگ مسلمانسازی با قانون اصلی خود که یا بایدمسلمان شوی یا بمیری به راه می افتاد. اما مسیحیان و یهودیان در صورتی که میپذیرفتند جزیه بدهند، به مرحله اهل ذمه وارد میشدند (2). ذمه به معنی محافظت شدهاست، اما اهل ذمه باید جزیه کلانی برای محافظت شدن میپرداختند. این مالیات جزیه بن مایه و منبع زندگی مسلمانانی بود که بواسطه آن میتوانستند همچون انگل (موجودی که ازبدن موجود دیگر تغذیه میکند) از دسترنج و کشیدن شیره جان اهل ذمه زندگی کنند.  حدیث زیر که توسط امام بخاری نقل شده است، سند و ریشه این طرز رفتار را که از رفتارمحمد در قبال اهل ذمه برخاسته است، بیان میکند:

صحیح بخاری پوشینه 4 کتاب 53 شماره 388:

جویریه بن قدمه التامیمی نقل کرده است:

ما به عمر بن خطاب گفتیم «ای امیر المومنین! ما را نصیحت کن، او گفت: «من شما را نصیحت میکنم که به میثاق الله (با اهل ذمه) وفادار باشید، چنانکه این همان میثاق پیامبر است و بنمایه زندگی (منبع حیات) وابستگان شما. (مبلغی که بعوان جزیه گرفته میشد)

در ادامه ماجرای جویریه،عایشه که پیامبر را در این تجاوز همراهی میکرد، نقل کرده است:

 «وقتی رسول الله، اسرای بنی مصطلق را تقسیم میکرد، او (برّه) بطور تصادفی به مالکیت ثابت ابن قیس در آمد. او با پسر عموی خود ازدواج کرده بود و پسر عمویش در همان جنگ کشته شده بود. او به ثابت پیشنهادی داد که اگر به او 9 مثقال طلا بدهد، ثابت او را آزاد کند. او زن بسیار زیبایی بود. او قلب هر مردی را که او را میدید تسخیر میکرد. او به نزد پیامبر آمد تا از او در این مورد یاری بطلبد. به محض اینکه من او را ایستاده در درب اتاقم دیدم از او بدم آمد، زیرا میدانستم که پیامبر او را همانگونه خواهد یافت که من یافتم (بسیار زیبا و جذاب). او به داخل رفت و به پیامبر گفت که چه کسی است، دختر حارث بن ضرار، رئیس قبیله مردمش. او گفت که «من بطور تصادفی سهم ثابت شده ام، و او به من قول داده است که مرا بواسطه فدیه ای آزاد کند، من آمده ام تا از تو در این ارتباط یاری بطلبم. پیامبر گفت، آیا چیزی بهتر از آن نمیخواهی؟ من قرض تو را خواهم داد و با تو ازدواج خواهم کرد. جویریه گفت «آری ای رسول خدا»، پیامبر گفت «پس مسئله تمام است».

منبع : http://66.34.76.88/alsalafiyat/juwairiyah.htm

این داستان نقل شده توسط عایشه دیگر هیچ بحثی را برای استدلالبر سر اینکه انگیزه های واقعی محمد در ازدواج کردن تنها با زنان جوان و زیبا چه بوده است، باقی نمیگذارد. همانطور که میتوان دید، محمد شوهر جویریه که پسر عموی اونیز بوده است را میکشد، تحت تاثیر زیبایی او قرار میگیرد، به او وعده آزاد شدن میدهد، اما تنها با شرط اینکه با او ازدواج کند. بعد از اینکه جویریه برای التماسکردن پیش او می آید تا برده نباشد و آزادی اش را بدست آورد، این پیامبر خود اعلامکرده خدا، این «رحمت خدا بر انسانیت»، این «نمونه کامل برای پیروی کردن» تماممسلمانان، بد ترین انتخاب را پیش روی او میگذارد، او یا باید با پیامبر ازدواج کند یا آزادی خود را برای همیشه از دست بدهد. براستی به غیر ازدواج کردن با محمد،جویریه آیا انتخاب دیگری هم داشت؟ مدافعان اسلامگرای محمد بسیار اصرار میورزند که بیشتر زنان محمد زنان بیوه بوده اند. آنها تلاش میکنند اینگونه قضیه را وانمود کنندکه گویا محمد از سر کمک به آنها و انجام اعمال خیریه با آنها ازدواج کرده است (3). اما همانگونه که روشن است و در تاریخ نیز ذکر شده است، این زنان جوان و زیبا بودهاند. اگر آنها بیوه زن بودند، دلیلش این بود که محمد شوهرانشان را کشته بود. جویریه در آن زمان تنها 20 سال داشت و محمد 58 ساله بود (4).

بسیار جالب است که نام اصلی جویریه برّه (به معنی بری از گناه،پاکدامن، مومن) بوده است. ظاهراً محمد از این نام خوشش نیامده است و آنرا به جویریه تغییر داده است. حتی هر دو زینبی که به زنی او در آمدند (5) نیز نام پیشینشان برّهبوده است و او اسامی آنان را نیز به زینب تغییر داد، به نظر میرسد پیامبر از برقرار کردن تماس جنسی با زنانی که نامشان نشانی از پاکدامنی داشته است احساس گناه میکردهاست. این رفتارهای بظاهر تصادفی (تغییر اسم سه زن از برّه به چیز دیگر) بگونه ای نشان از وجود انسانیت پیشین، در محمد دارد، یک وجدان و هوشیاری خفه شده در شخصیتاو، و شاید از دینمداری واقعی اما پنهان او. محمد یقیناً به خود اعتقاد داشته است. اما فهم او از حقیقت مخدوش بود، زیرا او از تمیز دادن آنچه حقیقی بود و آنچه خیالیبود عاجز بود. در حقیقت محمد بیشتر توسط ترس و خرافات پر انگیزه شده بود و رفتار میکرد تا هوشیاری و اخلاق.

باقی داستان زندگی جویریه پر از نیمه حقیقتها و غلّو ها است، بگونه ای که در بیشتر احادیث فاسد شده توسط مسلمانان میخوانیم:

گفته میشود که وقتی پیامبر از آن حمله با جویریه خارج شد بهذولجیش رسیده بود، او جویریه را به یکی از انصار سپرد و به سمت مدینه رفت. پدرش، الحارث، دریافت که او اسیر شده بود، پس به سمت مدینه در حالی که فدیه دخترش را به همراه داشت بازگشت. وقتی که به الاقی رسید، به شتر هایی که برای فدیه دادن آورده بود نگاه کرد و آنها را ستایش کرد (به دلیل زیبا بودن و یا مرغوب بودن آنها)، پس آندو را در یکی از راه های الاقی پنهان کرد. سپس به نزد پیامبر آمد و شتر ها را پشت سر گذاشته بود، به پیامبر گفت «دختر من خیلی خوبتر از این است که بخواهد اسیر باشد. او را با این فدیه آزاد کن. «پیامبر به اوپاسخ داد «آیا این بهتر نیست که ما به خود او حق انتخاب بدهیم؟» حارث گفت، پیشنهاد عادلانه ای است. الحارث به نزد دخترش آمد و گفت «این مرد به تو امکانانتخاب میدهد، پس به ما بی احترامی نکن»، جویریه پاسخ داد «من رسول الله راانتخاب میکنم»، پدرش به آرامی گفت، «عجب سیه روزی بزرگی!»

پیامبر سپس به او گفت «آن دو شتری که تو در الاقی پنهان کرده ای فلان و فلان ویژگیها را دارند کجا هستند؟» الحارث گفت، من سوگند میخورم که هیچ خدایی جز الله نیست و تو محمد رسول الله هستی! زیرا هیچکس نمیتوانست این را بداند گ الله.

ابن سعد د طبقات خود میگوید که پدر جویریه فدیه او راپرداخت و وقتی که او آزاد شد، پیامبر با او ازدواج کرد. در نتیجه ان ازدواج تمام زندانیان جنگ، که حدود 600 نفر میشدند توسط مسلمانان آزاد شدند، زیرا آنهادوست نداشتند که اعضای خانواده ای را که محمد با یکی از آنها ازدواج کرده است، برده کنند.»

دریافتن اینکه کدامیک از این ماجراها درست هستند و کدامیکساختگی هستند بسیار دشوار است، اما یافتن تناقضات زیاد  همین ماجرا چندان دشوار نیست. بعنوان مثال، خوانده ایم که محمد فدیه جویریه را به ثابت بن قیس پرداخته بود و سپس با او ازدواج کرد و او آزاد شد. بعد میخوانیم که حارث، پدر جویریه نیز فدیه داد تا او آزاد شود. در مورد اینکه محمد نوعی قدرتهای ماوراء طبیعی داشته است و میتوانسته است چیزهایی نادانسته ای را بداند، مثلا اینکه جای شترها رامیدانسته است، ما میتوانیم با جرات بگوییم که چنین نبوده است. در بسیاری از اوقات محمد دقیقاً عکس این قضیه را نشان داده است، او نشان داده است که حتی دارای نیروهای Psychic نیز نیست، چه برسد به اینکه بخواهد غیب گوییکند.، زیرا او در برخی از اوقات نمیتوانست چیزهایی که خیلی به دانستن آنها علاقه داشت را از طریق وحی الهی بداند. بعنوان مثال در حمله ای که او به خیبر کرد، گنجدارآن قبیله را تا حد مرگ شکنجه داد تا اینکه او بگوید گنجها را کجا پنهان کرده است (اسناد و مدارک را در نوشتاری با فرنام کنان ابن ربیع بیابید). (6)

این قضیه اهمیت دارد که ما شخصیت مردم عرب را در یابیم. در اینماجرا این اعراب بودند که نشان دادند از شخصیت اخلاقی بالاتری از محمد برخوردار هستند. آنها تمام وابستگان جویریه را پس از اینکه فهمیدند محمد با او ازدواج کردهاست آزاد کردند. محمد از طرف دیگر خالی از نجابت رایج بین اعراب بود و از نشان دادن ذره ای ارزش و شایستگی که برای یک رهبر و الگوی اخلاقی بایسته است، ناتوان بود. اوکمترین ترحم و همدردی برای کسانی بدشانسیشان این بود که قربانی او شده بودند از خود نشان نمیداد.

مسلمانان ادعا میکنند که جویریه به شخصی بسیار با ایمان تبدیلشد که تمام وقت خود را به دعا کردن میپرداخت. ریشه این ادعا را میتوان در کتاب اصول القبا یافت. نویسنده آن کتاب گفته است هرگاه که پیامبر برای دیدن جویریه می آمد، اورا در حال نماز خواندن میدید، پس وقتی که میرفت و دیرتر باز میگشت باز هم میدید که او در حال نماز خواندن است. یک روز پیامبر به جویریه گفت «آیا میخواهی به تو کلماتی بگویم که اگر آنها را تکرار کنی در ترازو بسیار سنگین تر از آنچه تو بعنوان نماز ودعا انجام میدهدی خواهد بود؟ بگو «بلند پایه باد الله، به اندازه تمام مخلوقاتش، و به اندازه ای که او خشنود گردد، و به اندازه وزن تخت (عرش) اش، و به اندازه مرکب کلماتش».

جای تعجب است که چرا مسلمانان روزی 5 بار نماز میخوانند و اینهمه ساعت وقت را در حالی که فرمولی به این سادگی و کوتاهی برای حمد و ثنای الله را دارند، به هدر میدهند بدون اینکه نمازهایشان هیچنوع سازندگی قابل توجهی نسبت به اینفرمول داشته باشد.

اجازه بدهید از زاویه کمی واقع بینانه تر به این قضیه نگاهکنیم. خود را بجای زنی بگذارید که به چنگ قاتل شوهرش که از از اتفاق پسر عموی او نیز هست بیافتد. از آنجا که این دو از وابستگان یکدیگر بودند، ارتباط بین آنها بیشاز ارتباط زن و شوهری بود، آنها با یکدیگر بزرگ شده بودند، همبازی یکدیگر بدند، سپس عاشق یکدیگر میشوند و همسر و هم دم یکدیگر برای تمام زندگیشان شده بودند. اگر شماجای جویریه بودید، در مورد قاتل شوهرتان، و بسیاری از وابستگان، عزیزان و هم قبیله ای هایتان چه فکر میکردید؟ همچنین تصور کنید که هیچ جایی رای رفتن ندارید. هیچامکانی برای فرار ندارید، تنها انتخاب شما این است که به برده جنسی یک پیر مرد تبدیل شوید، کسی که شاه و حاکم بر مردمش است مقدار زیادی پول دارد که بتواند آنرابه یکی از سربازانش بدهد. شما ترجیح میدهد تحت اسارت کدام شخص باشید؟ من فکر میکنم پاسخ روشن باشد. جویریه هیچ اختیار و چاره ای جز پذیرفتن پیشنهاد ازدواج محمدنداشت. حال هر زن دیگری اگر قرار بود برای برقراری تماس جنسی همنشین چنین پیر مردی شود چه میکرد؟ او قطعاً نقشه ای برای رهایی میکشید و این همان کاری است که جویریهنیز انجام داده است. او هروقت که میفهمید محمد در حال آمدن به نزدش است، به امید اینکه از همبستر شدن با قاتل شوهرش نجات دهد، وانمود به مشغول دعا و نماز خواندنمیکرد، بلکه محمد او را رها کند و برای اشباع کردن میل ناسالم و بیمار جنسی خود به سایر اعضای مجموعه زنانش مراجعه کند. اما همانطور که میبینیم محمد هم پیرمرد مکاریبود، و بزودی از این تاکتیک جویریه آگاه شد و نسخه ای برایش پیچید و به او گفت که تکرار این کلمات و اوراد برای او «در ترازو سنگین تر» از دعا کردن در تمام روز است و با اینکار او را از فرار از تمایلات جنسی خود باز داشت.

نوشته دکتر علی سینا

توضیحات مترجم:

1- بنابر اصول و قوانین اسلامیبرخاسته از قرآن همبستر شدن با اسرای جنگی حقی الهی برای صاحب برده به شمار میرود و ثابت بن قیس میتوانسته است با پیروی از دستورات قرآن با جویریه همبستر شود (برای اسناد و جزئیات به نوشتاری با فرنام برده داری در اسلام مراجعه کنید)، شاید از همین روی است که جویریه برده ثابت بن قیس بودن را شرمی بر خود میدانسته است.

2- در فقه اسلامی به افرادی از اهل کتاب که زیر سلطه حکومت اسلامی زندگی میکنند اهل ذمه گفته میشود.

3- این مسئله همیشه برای من بسیار جالب بودهاست، بسیاری از اسلامگرایان همچون دکتر علی شریعتی از یاوه گویان بزرگ معاصر به همین بهانه ها سعی کرده اند چهره بسیار زشت ازدواجهای محمد را ماست مالی کنند، اماآیا براستی برای کمک کردن به یک زن لازم است که با آن زن ازدواج کرد و وی را به تخت خواب کشاند؟ آیا میتوان تصور کرد که واقعا مردی با بیش از 50 سال سن با زنانی همچونجویریه، زینب، صفیه، عایشه و غیره که کمتر از نصف او و گاهی کمتر از یک سوم سن او سن دارند ازدواج کند و قصد او کمک کردن به آنها بوده باشد؟ آیا راه های دیگری برایکمک به بیوه زنان وجود ندارد؟

4) نموداری از سن محمد در هنگام ازدواج با زنانش کههمگی غیر از یک مورد حداقل نصف او سن داشته اند را در نوشتاری با فرنام «زنان محمد، آیا محمد از روی هوس زن میگرفت؟» بیابید.

5) یکی از این دو زن زینب بنت جحش است، ازدواج محمد با زینب نیز بسیار بحث بر انگیز و افشاکننده است، در مورد این ازدواج در نوشتارهایی با فرنام  «محمد،زید و زینب» و «عشق محمد به همسر پسر خوانده اش (زینب) و ازدواج با او.»  میتوانید اطلاعات بیشتری کسب کنید.

6) تناقض دیگری که در بخش دوماین ماجرا دیده میشود این است که محمد از حارث پرسیده است آن شترهایی که فلان جا پنهانشان کرده ای کجا هستند. این پرسش مانند این است که شخصی از شما بپرسد منزلآقای فلانی که در پلاک فلان کوچه فلان خیابان فلان شهر فلان کشور فلان قرار دارد کجاست؟ کسی که جای چیزی را میداند هرگز اینگونه پرسشی را مطرح نمیکند، در قرآنبه صراحت به اینکه پیامبر اسلام غیب نمیدانسته است اشاره شده است (سوره انعام آیه 50)، علاوه بر این وجود قدرت پیشگویی و غیره کاملاً از نظر من غیر واقعی و تخیلی است (دکتر علی سینا ممکن است با این ادعا موافقت نداشته باشند)، روشن است که این بخش از داستان ساخته دست توانمند یاوه گویان اسلامگرا است.

ترجمه آرش بیخدا