بایگانی برچسب‌ها: نادره-افشاری

خدا در گاو

نمي‌دانم در كجا از قول علي شريعتي خواندم كه براي شناختن يك دين، بايد خداي آن دين را شناخت. در اين نوشته نمي‌خواهم وارد بحث كلامي «خدا شناسي» و «خود را بشناس تا خداي خود را بشناسي» و داستان‌هايي از اين دست بشوم. روحانيون و جسمانيون اسلامي آن‌قدر در اين باب نوشته‌اند كه براي همه‌ي خداشناسان و حتا خدا نشناسان زنده و مرده كافي است. اگر كسي950 سال هم عمر نوح افسانه‌اي را داشته باشد، از پسِ خواندن آن‌ همه نوشته برنمي‌آيد. به همين دليل مي‌خواهم در اين‌ بحث، خداي محمد را كه در زبان اسلامي‌اش «الله» خوانده مي‌شود، از زبان خود محمد و به قول مسلمانان از زبان تازينامه و شخص «الله» به تصوير بكشم و نشان بدهم كه خداي محمد و علي چگونه خدايي است و رابطه‌اي كه با انسان‌ها يا در تعريف همين مسلمانان، با بندگانش برقرار مي‌كند، چگونه است، و او خود را در كجاي سلسله مراتب اداري احترامات جاي داده است و انسان‌ها چه مقامي در اين سلسله مراتب دارند؟!

مجبورم براي شناخت «الله» به كتاب «تازينامه» مراجعه كنم كه به گفته‌ي محمد هر رطب و يابسي در آن نوشته شده است و تمام رموز زندگي و تمام قوانين و همه‌ي علوم بري و بحري و فضايي براي همه‌ي پهنه‌ها و همه‌ي زمان‌ها و براي تمامي ملت‌ها با تمامي فرهنگ‌ها و تمدن‌ها در آن مستتر است و اگر كسي به اين دين بگرود و اين «الله» را بپرستد، بار تمام مسئوليت‌ها از دوشش برداشته مي‌شود و تمام زندگي‌اش خلاصه مي‌شود در پيروي از احكام اين «الله» و پيامبر اين «الله» و اجراي دستورالعمل‌هاي نقل شده در كتاب اين «الله» يعني تازينامه. پس دست اول‌ترين و مستقيم‌ترين وسيله‌ي شناخت اين «الله» مراجعه به همين كتاب است. البته مي‌شود براي محكم‌كاري از سخنان قصار محمد و علي و ديگر متوليان و امامان و خلفاي اسلامي هم استفاده كرد؛ اما تا زماني كه ما منبع دست اولي مانند تازينامه را در دسترس داريم، چرا به حاشيه برويم و به متوني مراجعه كنيم كه ممكن است در نقل آن‌ها تاريخ نويسان خست به خرج داده باشند، اشتباه كرده‌ باشند و يا كارهاشان خيلي قابل استناد نباشد!

 به دليل حجم زياد و تكرارهاي فراوان، تنها سوره‌ي گاو [ماده گوساله(بقره)] را براي اين كار برگزيده‌ام. دليل بخصوصي هم نداشته‌ام، شايد به اين دليل كه «ماده گوساله(بقره)» بلندترين سوره‌ي تازينامه است و جامعيتي كه در آن هست ـ به اين ميزان ـ در ديگر سوره‌هاي تازينامه نيست.

سوره‌ي گاو دومين سوره‌ي تازينامه است. 286 آيه دارد. و در مدينه نازل شده است. لازم به يادآوري است كه صفات تكراري‌ را از اين مجموعه كنار گذاشته‌ام.

در سوره‌ي گاو يا «ماده گوساله(بقره)» الله كسي است كه:

بخشنده و مهربان است.

مرض را در دل مردم افزايش مي‌دهد.

بر دل و گوش مردم مهر مي‌گذارد.

مردم را مسخره و استهزاء مي‌كند.

روشنايي را از مردم مي‌گيرد و در تاريكي‌ها رهاشان مي‌كند.

بر كافران احاطه دارد.

براي كافران آتش را آماده كرده است.

بين مردم تفرقه مي‌اندازد. (2،36)

به كافران جهنم و آتش جاويدان را وعده مي‌دهد. (2،39)

بايد به او وفا كرد، تا به شما وفا كند. (2،40)

ترسناك است. (40 و41)

به مردم دستور مي‌دهد كه همديگر را بكشند.

براي او كشتاري كه انسان‌ها از يكديگر مي‌كنند، ستوده‌ است. (2،54)

بر فرق كساني كه مي‌خواهند او را ببينند، صاعقه فرو مي‌فرستد. (2،55)

مردگان را پس از مرگ زنده مي‌كند.

براي كساني كه به حرفش گوش نمي كنند، عذاب آسماني مي‌فرستد.

براي همين مردم كه به حرفش گوش نمي كنند، خواري و بيچارگي و قرين شدن با خشمش را مقرر مي‌كند.

مردمي را كه از حد خود تجاوز مي‌كنند، تبديل به بوزينه‌هايي خوار و خاموش مي‌كند. (2،65)

هر آنچه را كه پنهان است، آشكار مي‌كند.

مردگان را زنده مي‌كند.

از كردار مردمان غافل نيست.

كساني را كه كتاب [تازينامه] را با دست مي‌نويسند، تهديد مي‌كند. (2،79)

مردم را به جهنم تهديد مي‌كند.

مردم را در دنيا خوار مي‌كند و در قيامت به سخت‌ترين وجه ممكن شكنجه مي‌كند.

كافران را طرد مي‌كند.

كافران را لعنت مي‌كند.

فضل و كرمش را به هر كه بخواهد مي‌دهد.

كافران را به خواري عذاب مي‌دهد.

كوه طور را بر سر مردم افراشته است.

ستمكاران را مي‌شناسد.

زندگي دوستان را تهديد به عذاب مي‌كند. (2،96)

دشمن كافران است.

كساني را كه پيمانشان را مي‌شكنند، رسوا مي‌كند.

كافران را به عذابي دردناك تهديد مي‌كند.

هر آيه‌اي را كه منسوخ كند، بهتر يا همانندش را مي‌فرستد.

فرمانرواي آسمان‌ها و زمين است.

به همه‌‌ي كردار مردم بيناست.

در روز قيامت درباره‌ي اختلاف بين يهوديان و مسيحيان حكم خواهد كرد.

مردم حق ندارند به مسجدها جز با ترس و لرز وارد شوند.

برخي از مردم بايد در دنيا و آخرت عذابي بزرگ از سوي او را انتظار داشته باشند.

صاحب شرق و غرب است.

فرزند ندارد.

صاحب همه‌ي زمين و آسمان است و همه‌ هستي فرمانبردار اوست.

زمين و آسمان‌ها را او آفريده است.

اوست كه اراده مي‌كند و به چيزي مي‌گويد: بشو و مي‌شود.

او هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند.

بجز خودش، هيچكس مسئول ورود مردم به دوزخ نيست.

بني اسرائيل را مجبور مي‌كند كه از نعمت‌هاي فراواني كه به ايشان داده است، ياد كنند.

مردم را تهديد مي‌كند كه در آن روز موعود، هيچ فديه و شفاعت و ياري‌اي كمكشان نمي‌كند.

با اين كه ابراهيم را خودش به پيامبري مامور كرده است، اما از فرزندان ابراهيم به عنوان ستمكاران ياد مي‌‌كند. (2، 124)

كعبه را جايگاه امن قرار داده است.

كافران را در آغاز كمي برخورداري مي‌دهد، سپس به عذاب دردناك دچارشان مي‌كند.

از مردم مي‌خواهد كه تسليمش شوند.

به نظر خدا، رنگ او از هر رنگي بهتر است!

غافل نيست.

صاحب مشرق و مغرب است.

هر كه را كه بخواهد هدايت مي‌‌كند.

خودش مطمئن است كه اهل كتاب از قبله‌اي كه محمد اختيار كرده، پيروي نخواهند كرد.

پيامبر را تهديد مي‌كند.

همه جا حاضر است.

بايد از او ترسيد تا نعمتش را بر كساني كه از او مي ترسند، تمام كند.

ناسپاسان را دوست ندارد.

شكيبايان را دوست دارد.

كشته شدگان در راهش را جزو زندگان منظور مي‌كند.

مردم را با ترس و گرسنگي و بيماري و نقصان در محصولات مرتبا آزمايش مي‌كند.

كساني را كه به دليلي [مثلا عقلي] قبولش ندارند، هم خودش لعنت مي‌كند و هم وادار مي‌كند ديگران لعنتشان كنند.

كافران را هم خودش لعنت مي‌كند و هم فرشتگانش.

اين افراد را به لعنتي هميشگي گرفتار مي‌‌كند. هيچ تخفيفي هم به ايشان نمي‌دهد. حتا يك لحظه هم به ايشان مهلت نمي‌دهد.

خيلي‌ها را به سختي عذاب مي‌كند.

كردارهاي مردم را مايه‌ي حسرتشان مي‌كند.

كافران را به كر و لال و كور تشبيه مي‌كند.

مردم بايد در حين استفاده از امكانات دنيا، مرتب او را سپاس گويند.

پنهان كنندگان كتابش را به عذاب آتش در شكم‌هاشان وعده مي‌دهد. در روز قيامت با اين دسته حرف نمي‌زند، فقط عذابشان مي‌كند.

«قصاص» را مايه‌ي زندگي اعلام مي‌كند.

بايد او را به بزرگي ياد كرد. بايد او را سپاس گفت.

اگر او را بخوانند، نزديك است و پاسخ مي‌دهد.

فرمان جنگ و كشتار را شخصا صادر مي‌كند.  (2، 190 و 191)

باز هم خودش فرمان جنگ مي‌دهد، تا تنها اسلام در جهان بماند.

فرمان دهنده‌ي تجاوز بر ستمكاران است.

دوستدار نيكوكاران است.

بايد از او ترسيد چرا كه به سختي عذاب مي‌كند.

آناني كه در اين دنيا چيزي از او مي‌خواهند، در آخرت چيزي نخواهد داد. (2،200)

به سرعت به حساب همه مي‌رسد.

فساد را دوست ندارد. خودخواهان را به جهنم وعده مي‌دهد.

با كساني كه جانشان را در راه او فدا مي‌كنند، مهربان است.

از همه اطاعت مي‌خواهد.

شيطان را دشمن مسلمانان مي‌داند.

مرجع همه‌ي كارهاست.

دگرگون كنندگان نعمت‌هايش را سخت عقوبت مي‌كند.

در روز قيامت، خداترسان را بالاتر از كافران قرار مي‌دهد.

به هركس كه بخواهد، بي‌حساب روزي مي‌دهد.

هركس را كه بخواهد، به راه راست هدايت مي‌كند.

جنگ را بر مسلمان‌ها مقرر داشته است، هرچند كه آن را ناخوش مي‌دارند.

گناه شرك را از قتل بزرگ‌تر مي‌داند.

تباه كننده‌ي اعمال از دين برگشتگان و كافران است و ايشان را جاودانه در جهنم جاي مي‌دهد.

تبهكاران را از نيكوكاران باز مي‌شناسد.

توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد.

مردان را برزنان برتري داده است. (2،228)

پيروزمند و حكيم است.

از او بايد ترسيد.

بيناست.

بر كارهايي كه مسلمانان مي‌كنند، آگاه است.

به مسمانان چيزهايي را مي‌آموزد كه نمي‌دانند.

غالب و حكيم است.

مردگان را زنده مي‌كند.

مسلمانان را به جنگ در راهش فرمان مي‌دهد.

بر [افكار و كارهاي] ستمكاران آگاه است.

دوستدار پافشاري كنندگان است (2،249)

به وسيله‌ي كشتار دفع كننده‌ي برخي بر بعضي ديگر است. از اين راه فضل و كرم خويش را ارزاني مي‌دارد. (2،250)

برخي از پيامبران را بر برخي ديگر برتري داده است.

اگر مي‌خواست مردم با يكديگر قتال نمي‌كردند. او هرچه كه بخواهد مي‌كند. (2،254)

 خدايي است كه جز او خدايي نيست.

زنده و پاينده است.

همه چيز را مي‌داند.

جز به اذن او نمي‌توان نزدش شفاعت كرد.

كرسي او در آسمان‌ها و زمين است.

ياور مومنان است.

مردم را به جهنمي كه در آن جاويدان عذاب مي‌كشند، وعده مي‌دهد. (2،257)

ستمكاران را هدايت نمي‌كند.

پاداش هر كه را كه بخواهد، چند برابر مي‌كند.

گشايش دهنده و داناست.

بي نياز و بردبار است.

كافران را هدايت نمي‌كند.

هر كه را كه بخواهد هدايت مي‌كند.

رباخواران را به جهنم بشارت مي‌دهد.

كفران كننده‌ي گنهكار را دوست ندارد.

هر كه را كه بخواهد مي‌آمرزد و هر كه را كه بخواهد عذاب مي‌كند.

بي‌همتاست.

بهشت را با همه‌ي امكاناتش تدارك ديده است.

همه‌ي مردم را پس از مرگ زنده مي‌كند.

همه چيز را بر روي زمين آفريده است.

هفت آسمان را آفريده است.

نهان و آشكار همه چيز و آسمان و زمين را مي‌داند.

بر همه چيز آگاهي دارد.

توبه پذير و مهربان است.

دريا را براي قوم بني اسرائيل مي‌شكافد.

بخشنده‌ي گناهان است.

توبه را مي‌پذيرد و مهربان است.

بر سر مردمان سايه مي‌گستراند.

من و سلوي [ترنجبين يا شيرخشت و بلدرچين] براي مردم مي‌فرستد.

به مردم از چيزهاي پاكيزه روزي مي‌دهد.

برخي را هم به بهشت بشارت مي‌دهد.

به مومنان بشارت مي‌دهد و ايشان را راهنمايي مي‌كند.

به كساني كه ايمان بياورند، پاداش مي‌دهد.

به هر كه بخواهد مي‌بخشد هر آنچه را كه بخواهد.

صاحب فضلي بزرگ است.

بر همه كاري تواناست.

فرمانرواي آسمان‌ها و زمين است.

فقط اوست كه ياور مسلمانان است

نادره افشاری

سنگسار و بقیه قضایا

آن‌هایی كه ادعا می‌كنند حكم سنگسار در متن تازینامه وجود ندارد، و سنگسار از سنت اعراب قبل از اسلام به متن اسلام راه یافته است، ناشیانه فراموش می‌كنند كه برای استخراج فروع دین و احكام قصاص و تازینامه تنها منبع مورد مراجعه‌ی اسلامیون نیست. رفتار، كردار و گفته‌های محمد، خود بخشی اساسی از زمینه‌های این احكام را تشكیل می‌دهد. به عنوان نمونه حج از همان قوانین جاری اعرابِ قبل از اسلام به متن احكام اسلامی راه یافته است. در همین راستا می‌توان از امام محمد غزالی قشری‌ترین شریعتمدار اسلام یاد كرد. جالب این كه در تاریخ اسلام برای نخستین بار غزالی بود كه عنوان حجت‌الاسلامی را یدك كشید. غزالی معتقد است كه هیچ دلیل و منطقی برای انجام مراسم حج نمی‌یابد، اما چون انجام این مراسم را یك دستور دینی می‌یابد، آن را به جای می‌آورد. بد نیست یادآوری شود كه حج یك سنت عرفی اعراب قبل از اسلام است و با این كه بیشتر منطق تجاری داشته است تا دینی، اما بازهم به یكی از احكام اسلامی تبدیل شده است. برای آنانی كه ممكن است آگاهی نداشته باشند، تاكید می‌كنم كه روزه نیز یك سنت یهودی است و از شعائر یهودیان الگوبرداری شده است. قبله‌ی مسلمانان نیز تا قبل از تغییر جهت، همان قبله‌ی یهودیان بود. و اساسا سنت قبله داشتن و رو به سوی محل خاصی عبادت كردن هم از متن رسوم یهودیان به اسلام راه یافته است.

سنگسار و كشتار كسانی كه خارج از ازدواج شرعی، به رابطه‌ای دست یازیده‌اند، نیز همین گونه از متن یهودیت كه مادر قوانین حقوقی و جزایی اسلام است، به متن اسلام راه یافته است. در رابطه با حكم سنگسار نیز هر چند كه در تازینامه به آزار و شكنجه‌ی كسانی كه خارج از ازدواج شرعی رابطه‌ی جنسی برقرار كرده‌اند، بسنده شده است، اما خود محمد نه تنها حكم سنگسار را روا دانسته، بلكه خود نیز این حكم را اجراء كرده است. بر اساس اولین آیه‌ی سوره‌ی نور باید زن و مرد زناكار را هریك صد ضربه [شلاق] زد! بعد هم برای تاكید بر قساوت بدون ترحم بر این افراد تاكید شده است كه: اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، مبادا در حكم الله نسبت به آن دو [دو متهم] دچار ترحم شوید، و [البته] باید كه به هنگام شكنجه كردنشان گروهی از مسلمان و مومنان [حتما] حضور داشته باشند. (آیه‌ی 2 سوره‌ی نور)

در نهج‌الفصاحه كه مجموعه‌ی سخنان قصار، خطبه‌ها و تمثیلات محمد است و توسط شادوران ابوالقاسم پاینده جمع آوری و ترجمه شده است، نیز بر این حكم تاكید شده است. در این كتاب از قول محمد دست كم 35 بار در رابطه با زنا و زناكاران سخن رفته و مجازات‌های سنگینی به ایشان بشارت داده شده است. در بخشی از آخرین خطبه‌ی محمد موسوم به حجه‌الوداع نیز این چنین بر اجرای حكم سنگسار پافشاری شده است:

ایهاالناس ان الله قد قسم لكل وارث نصیبه من المیراث ولا یجوز لوارث وطیته فی اكثر من الثلث و الولد للفراش و للعاهر الحجر

ای مردم طفل از بستر به وجود می‌آید، و نصیب زناكار، سنگ است (بخشی از حجه‌الوداع محمد، البیان و تبیین نقل از نهج‌الفصاحه، مجموعه‌ی كلمات قصار حضرت رسول‌الله اكرم (ص) انتشارات جاویدان، چاپ سوم، 1377، تهران، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، ص 830)

شیخ حسین‌علی منتظری كه به دلیل مرتبه‌ی بالای فقهی‌ای كه نزد متشرعین داشت و در سال‌های آغازین پای گرفتن حكومت اسلامی به عنوان جانشین بر حق سید روح‌الله خمینی مشخص شد، شوخمندانه در دعوای قدرت با مثلث شوم سید احمد خمینی، سید علی خامنه‌ای و شیخ علی اكبر هاشمی رفسنجانی دچار زحمت شده، از راس هرم قدرت به پائین پرت شد. او نیز طی استفتایی كه اخیرا از او در رابطه با توقف ـ و نه لغو ـ حكم سنگسار از سوی متشرعین در ایران شده است، بر جاویدان بودن این حكم پای فشرد. این فرد همچنین سنگسار را یك حكم اسلامی/تازینامه ای و سنت پیامبر و امامان شیعه شناخته و معرفی كرده است. منتظری در رساله‌ی عملیه‌اش كه در سایت اینترنتی‌ شخصی‌اش در رابطه با سنگسار درج شده است، در رابطه با سنگسار چنین دیدگاهی دارد:

مرد زناكار و محصن را برای سنگسار تا كمر و زن را تا نزدیكی سینه در گودالی دفن می‌نمایند. (مساله‌ی شماره‌ی 3169 از رساله‌ی عملیه‌ی شیخ حسین علی منتظری)

سید محمود طالقانی نیز كه یكی از مراجع مسلم تشیع و یكی از ملایان باصطلاح مدرن و غیرقشری معاصر ایران است و در سال 1340همراه با مهدی بازرگان و یدالله سحابی نهضت مذهبی آزادی را تاسیس كرد، در جلد چهارم كتاب پرتوی از تازینامهش بر همین حكم تاكید می‌كند:

[در] خانه نگه داشتن زنی كه دچار انحراف شده، تا اصلاح شود، مرحله‌ی ابتدایی [اجرای حكم سنگسار] است. و باید پنهان باشد. و اگر [این اتهام] آشكار و علنی اثبات شد، باید در دیدگاه عمومی (ملاء عام) حد تازیانه (جلد) یا سنگسار (رجم) اجراء شود. (پرتوی از تازینامه، جلد چهارم، سید محمود طالقانی، ص 108)

لازم به تاكید است كه سید محمود طالقانی همچنان به عنوان ملایی میانه رو و متمدن از سوی جریان مذهبی/ملی عنوان می‌شود. تمام حكم‌های فقهی و جزایی و حقوقی او هم در رابطه با زنان و دگراندیشان و دیگر نابرابری‌های اسلامی نیز از سوی جریان قشری مذهبی مجاهدین خلق تاكید و تائید شده است. برای نمایش دیدگاه عقب افتاده و ضد انسانی پدر طالقانی بد نیست به تفسیر سوره‌ی حمد او نگاه كنیم:

در روایات مغضوب علیهم تطبیق بر یهود شده، و ضالین بر نصاری. با توجه به وضع روحی و اخلاقی یهود و نصاری، اینان مصداق واضح‌اند؛ زیرا طرز تفكر عمومی یهود، سرپیچی از حق و كمال است. یهود از جهت تربیت نژادی و غرور دینی، جهان و مردم جهان را مال و ملك خود می‌داند و چنین معتقد است كه خدا، خدای یهود و دنیا از آن یهود، و مردم آن بردگان یهود و سرای جاویدان برای یهود است. (پرتوی از تازینامه، جلد اول، آیت‌الله سید محمود طالقانی، ص 42)

و در تفسیری دیگر: (به) راستی، كفر و سرپیچی یهود از اسلام، منشاء پراكندگی و سرگردانی مردم دنیا گردید. (همانجا، ص 140)

متاسفانه ما مسلمانانی را می‌شناسیم كه به دلیل دگماتیسم موجود در دیدگاه‌هاشان، به چیزی معتقدند كه آن را نمی‌شناسند و به چیزی حمله می‌كنند كه آن را هم نمی شناسند. انگار وظیفه‌شان این است كه هر گاه با متن آگاهی بخشی در این رابطه‌ها برخوردند، دوان دوان با سلاح انگ و تهمت و افتراء به میدان بشتابند ـ و حتا اگر توانستند با حذف فیزیكی ـ آن صدا و صداهای همانند را خاموش كنند؛ چرا كه در باور ایشان، آگاهی بر كاستی‌های این دیدگاه‌ها ضربه‌ای بر تقدیس باورهای مردم است. بد نیست به عقیده‌ای باور داشته باشیم كه آن را می شناسیم و به باوری حمله كنیم كه آن را هم می‌شناسیم
نادره افشاری

یوسف در قرآن

آنانی كه تنشان به تنه‌ی مذهبیون سنتی و خانواده‌های مذهبی و بازاری خورده است و شاید راهی به درون این خانواده‌ها داشته‌اند، یا در مجالس روضه و تعزیه و به ویژه سر سفره‌های نذری ابوالفضل و امل البنین و دیگران حضور یافته‌اند، حتما بجز آموزش شفاهی احكام حیض و نفاص توسط ?آقایان? این را هم شنیده‌اند كه پیامبر اسلام یا امامان شیعه فرموده‌اند: به زنان و دخترانتان چند آیه‌ی اول سوره‌ی نور را بیاموزید، اما سوره‌ی یوسف را به ایشان نیاموزید!

درستی یا نادرستی این ?شایعه‌ی? اسلامی هر بهانه‌ای كه داشته باشد، حتما با خواندن و ترجمه‌ی این سوره مشخص خواهد شد. این بار به سراغ سوره‌ی یوسف می‌رویم كه در مكه و و در دوران اقامت اولیه‌ی پیامبر در شهر مكه از سوی ایشان انشاء شده است. این سوره 111 آیه دارد.

در دومین آیه‌ی این سوره آمده است كه: ما تازینامه را به زبان عربی نازل كردیم، تا این كه در آن تعقل كنید! در آیه‌ی سوم، گفت و گو از داستانی است كه برای پیامبر و مخاطبان او نقل می‌شود كه ایشان پیش از این تاریخ و پیش از آگاهی یافتن از این داستان، از بی خبران بوده‌اند. آیه‌ی چهارم حكایت از خوابی است كه یوسف برای پدرش یعقوب نقل می‌كند: ای پدر، من خواب دیده‌ام كه یازده ستاره و ماه و خورشید، سجده‌ام می‌كنند.

پدر كه فرزندان دیگرش را می‌شناسد، و لابد سابقه‌ی حیله‌گری ایشان را می‌داند، یوسف را از نقل این خواب برای برادرانش منع می‌‌كند. این حیله گری هم به شیطان رجیم نسبت داده می‌شود كه آدمیان را دشمنی آشكار است. اخیرا یكی از قضات شرع حكومت اسلامی در ایران، مردی را كه جرمی مرتكب شده بود، با این ادعای متهم كه شیطان او را گول زده است، از مجازات معاف اعلام كرد. خبر این محاكمه‌ی قلابی تا همین چندی پیش، بخش طنز منتقدین حكومت اسلامی را تشكیل می‌داد!

داستان با توضیح حسادت برادران یوسف به مهربانی‌های پدر نسبت به این ته تغاری خانوده ادامه می‌یابد كه ایشان برای یافتن جای پای بیشتری در دل پدر نامهربان، قصد جان دردانه‌ی پدر را می‌كنند و البته با همان خباثت شیطان رجیم! بعد هم با اصرار دردانه را از پدر جدا كرده، به چاهی می‌اندازند. خداوند در این میان در پست مامور اطلاعاتی یوسف و پدرش، دردانه را از نامردی برادرانش آگاه می‌كند و این برادران را نا آگاه و ?لایشعرون? می‌خواند.

برادران شب هنگام گریه كنان به خانه باز می‌گردند و پدر را از نتیجه‌ی جنایتی كه شیطان برگردنشان گذاشته است، آگاه می‌كنند كه: ? ای پدر ما به اسب تاختن رفته بودیم و یوسف را نزد وسایل خود گذاشته بودیم. گرگ او را خورد? (ش 17)

البته پدر از پیش احتمال دریده شدن دردانه‌اش را از سوی گرگ داده بود. با این همه چون این فرزندان از بی‌مهری و بی اعتمادی پدر نسبت به خودشان آگاهند، جامه‌ی یوسف را به خون دروغین [گویا خون خرگوش یا كبوتری] آغشته كرده، نزد پدر می‌آورند. حتا می‌گویند كه ما هر چقدر هم راست بگوییم، تو حرف ما را باور نخواهی كرد!

پدر فرزندانش را نفرین می‌كند [یعنی آگاه است كه این پسران، دردانه‌اش را سر به نیست كرده‌اند] و می‌گوید كه نفس شما [یا همان شیطان رجیم] جرمتان را در نزد شما آراسته است و بعد هم به دل خودش وعده می‌دهد كه باید صبر جمیل [زیبا] كرد و? (ش18)

در آیه‌ی بعد، سخن از كاروانی است كه در راه است و بر سر همان چاهی كه برادران یوسف، او را در آن افكنده‌اند، فرو می‌آیند. دلو به چاه می‌اندازند و به جای آب، مژدگانی پسركی را می‌دهند كه سوار بر سطل آب شده و بالا آمده است. دوران برده داری است و كاروانیان، شادمان از ?متاعی كه یافته‌اند? یوسف را پنهان می‌كنند و البته خدا به این پنهان كاری آگاه است. (ش19)

بعد هم این ?متاع? را به چند درهم ناقابل می‌فروشند و هیچ رغبتی هم به او نداشتند. تا این جا هنوز معلوم نیست كه چرا زنان مسلمان از خواندن سوره‌ی یوسف منع شده‌اند.

خریدار كه مردی مصری است، به زنش می‌گوید: این ?متاع? را گرامی بدار، شاید سودی به ما رساند! او را به فرزندی می‌پذیرند. خداوند در این بخش از داستان، از دخالتش در امور بندگان سخن می‌گوید كه علیرغم توطئه‌ی برادران یوسف و شیطان رجیم و كاروانسالاران برده فروش، خریدارِ این برده‌ی كوچك، او را به فرزند خواندگی می‌پذیرد، به امید بهره‌ای كه بعدها از این متاع خواهد برد. (ش21)

یوسف بزرگ‌تر كه می‌شود، خدا او را در همان شغل غلامی و بردگی، دانش و حكمت می‌آموزد. بعد هم خدا یك حكم كلی را در این میان وارد می‌كند كه نیكوكاران را هم همین‌گونه پاداش می‌دهیم. معلوم هم نیست كه این كودك كه تمام هنرش این بوده است كه باعث ایجاد حسد و فتنه در یك خانواده شده است و پدر با تفاوت گذاشتن بین فرزندانش، ایشان را به این برادركشی ترغیب كرده است، چه كار نیكویی بجز همان خواب دیدن كرده است كه شامل حال نیكوكاران پاداش بگیر شده است. شاید هم این قانون، بر خلاف عطف به ماسبق، عطف به آینده است! (ش22)

قضیه از آیه‌ی 23 داغ می‌شود و زن مرد مصری و مادر خوانده‌ی یوسف، در پی كامجویی از او بر می‌آید. زن می گوید زود باش? و یوسف اعراض می‌كند و به خدا پناه می‌برد. در آیه‌ی 24 زن آهنگ یوسف می‌كند و بر اساس گفته‌ی خدا، اگر یوسف برهان خدا را ندیده بود، او نیز آهنگ زن می‌كرد? كه نكرد و از ستمكاران نشد. كم كم دارد دلایل آن ?شایعه‌ی اسلامی? روشن می‌شود!

در این میان مرد مصری سر می‌رسد و هر دو به سوی در می‌دوند و زن [ملعون] جامه‌ی یوسف را پاره می‌كند و بعد هم با بدجنسی و مظلوم نمایی، همه‌ی تقصیرات را به گردن یوسف بیچاره می‌اندازد.

زن گفت: جزای كسی كه با زن تو قصد بدی داشته است، چیست، جز این كه به زندان افتد یا به عذابی سخت درد آور گرفتار شود؟!

یوسف زیبا در پی افشاگری برمی‌آید و تهمت را به زن برمی‌گرداند كه: زن تو در پی كامجویی از من بود و مرا به خود می‌خواند. شاهدی كه اتفاقا از كسان زن است، گواهی می‌دهد كه پاره بودن لباس یوسف از پشت، دلیل بر دروغ‌گویی زن است. چرا كه ?قاعدتا? در این گونه مواقع لباس مردان از جلو پاره می‌شود. گویا این كار سابقه‌ی تاریخی هم داشته است! (ش26)

بعد كه با این دلیل فرد اعلا می‌بینند كه لباس یوسف از پشت پاره شده است، زن را مكار می‌خوانند. بعد هم بر اساس آیه‌ی شماره‌ی 28 و با همین یك جرم این گونه اثبات شده، تازینامه حكم بر مكر تمامی زنان می‌دهد.

گفت: این از مكر شما زنان است كه مكر شما زنان، مكر بزرگی است. (ش28سوره‌ی یوسف) و البته بعد به یوسف تكلیف می‌شود كه رازداری كند و از زن هم می‌خواهند كه از گناهش آمرزش بخواهد كه خطاكار است. (ش29)

معلوم هم نمی‌شود كه این خبر را چه كسی به گوش دیگر زنان شهر می‌رساند كه می‌گویند: زن عزیز، در پی كامجویی از غلام خود شده است و شیفته‌ی او گشته است? (ش30)

زنان شهر كه از كل قضیه آگاه شده‌اند، پشت سر زن عزیز مصر صفحه می‌گذارند. زن مكار پس از بخشیده شدن از سوی شوی، همچنان در حسرت عشق معشوق می‌سوزد. مرد مصری بی هویت خریدار یوسف، در متن داستان كم كم به درجه‌ی عزیزی مصری ارتقاء می‌یابد. با این همه خرابكاری و آبروریزی زنش هم این جوانك رعنا را از اندرونی بانو بیرون نمی‌برد. زن گناهكار و عاشق ولیمه‌ای می‌دهد و زنان شهر را به اندرونی دعوت می‌كند. پشت همه‌ی ایشان پشتی و مخده‌ای می‌گذارد، به دست هر یك كاردی می‌دهد و بعد هم جوانك معصوم را فرمان می‌دهد كه از پرده برون آی! یعنی بانو، پیش از میهمانی به یوسف امر می‌كند كه پشت پرده منتظر اجرای فرمانش بماند. زنان نشسته‌اند و بر مخده‌های شاهانه‌ی بانوی عزیز مصر تكیه زده‌اند و بساط بر پاست و در دست هر یك هم كاردی تیز كه لابد برای پوست كندن سیب و گلابی در اختیارشان گذاشته‌اند. بانو به یوسف امر می‌كند كه از پس پرده بدر آید و بر این زنان احمق بی خبر از حسن یار، خودی بنماید. یوسف زیبا، خرامان از پشت پرده بیرون می‌آید و زنان همگی از تعجب و تحسر، دستانشان را با آن كاردهای تیز می‌برند و در همان حال ?فتبارك الله احسن الخالقین? گویان می‌نالند كه: وای، پناه بر خدا، این كه آدم نیست، فرشته است! (ش31)

حال بانو دلیل محكمی بر زنای ناكرده‌اش دارد گفت: این همان است كه مرا در باب او ملامت می‌كردید. من در پی كامجویی از او بودم و او خویشتن را نگه داشت. اگر آنچه فرمانش می‌دهم نكند، یعنی اگر این بار مرا شیرین كام نكند، به زندانش می‌افكنم و خوارش می‌سازم. (ش32)

البته خوانندگان به دموكراسی عزیز مصر و خریدار یوسف توجه دارند كه با این كه مچ بانو را در حین ارتكاب جرم ناكرده‌اش گرفته است، باز هم بانو را از حضور این پسرك زیبا محروم نكرده است و یوسف همچنان در اندرونی بانو به خدمتگزاری و فرمانبرداری مشغول است. حتا بانو آن قدر قدرت دارد كه یوسف را بین كامجویی و زندان مخیر می‌كند و یوسف گمگشته زندان را برمی‌گزیند كه زندان بر من گواراتر است از آنچه مرا بدان می‌خوانند. (ش33) بعد هم یوسف خدا را تهدید می‌كند كه اگر مكر این زنان را از من [برنگردانی] به آن‌ها [حالا مشتریان مكار از فرد به جمع تغییر كرده‌اند] میل می‌كنم و در شمار نادانان خواهم شد. (ش33)

خدا از این تهدید برآشفته می‌شود و دعای بنده‌اش را مستجاب كرده، به یاری‌اش می‌شتابد. (ش34)

بعد هم خانم‌ها او را به زندان می‌اندازند.(ش35)

داستان ادامه پیدا می‌كند. یوسف در زندان با دو جوان، هم‌بند می‌شود. یكی از این جوانان خواب می‌بیند كه انگور می‌فشارد. دیگری خودش را می‌بیند كه نان بر سر نهاده است و پرندگان از آن نان می‌خورند. و تعبیر خوابشان را از یوسف زندانی می‌خواهند. (ش36)

در آیه‌ی بعدی یوسف به هم سلولیانش خبر می‌دهد كه كیش مردمی را كه به خدای یكتا و روز قیامت كافرند، ترك كرده است. (37)

بعد هم با این دو نفر بحث عقیدتی می‌كند. خوابشان را هم این گونه تعبیر می‌كند كه یكی از شما با مولای خویش شراب می‌نوشد و دیگری را بر دار می‌كنند و پرندگان سر او را می‌خورند. از آنكه قرار شده است با مولایش، كه اتفاقا شوهر همان زن دلداده و عزیز مصر است، شراب بنوشد، می‌خواهد كه او را به یاد مولایش بیاورد، اما شیطان رجیم فراموشكارش می‌كند و به همین دلیل چند سال دیگر هم یوسف در زندان می‌ماند. معلوم هم نمی‌شود كه چرا خدا این جا دیگر پا در میانی نمی‌كند! (ش42)

داستان ادامه می‌یابد و قحطی و خواب عزیز مصر و زندانی زنده مانده، كه ناگهان به یاد همبندش یوسف می‌افتد و همین یادآوری، یوسف را از زندان رها می‌سازد. (ش45)

یوسف را به پای تخت می‌آورند و تعبیر خواب‌های شاه? بعد هم پادشاه یاد آن زنان مكار می‌افتد كه: بپرس، حكایت آن زنان كه دست‌های خود را بریدند، چه بود، كه پروردگار به مكرشان آگاه بود. (ش50)

زنان را حاضر می‌كنند. [پادشاه] گفت: ای زنان، آنگاه كه خواستار تن یوسف بودید، حكایت شما چه بود؟ زنان [همگی با این كه تهمت بزرگی بارشان شده است] می‌گویند: ما او را گناهكار نمی‌دانیم? زن عزیز هم با شجاعت تمام و بدون ذره‌ای خجالت و حیا می‌گوید: من در پی كامجویی از او بودم. او راست می‌گوید. (ش51) اینجا دیگر واقعا معلوم می‌شود كه آن مرد مصری كه یوسف را خرید، همین پادشاه كنونی مصر یا عزیز مصر است و بر سر زنش هیچ بلایی نیاورده‌ است كه در غیبت شوی خیانتی به شوی نكرده است. این جا زن كاسه‌ی داغ‌تر از آش می‌شود و می‌فرماید: خدا حیله‌ی خائنان را به هدف نمی‌رساند. (ش52)

داستان البته ادامه می‌یابد و به شناختن برادران یوسف و بازگشتن یوسف گم گشته به كنعان می‌انجامد و چشمان یعقوب پیر از دیدار فرزند دوباره یافته‌اش لابد بینا می‌شود و باقی قضایا. می‌خواستم علت تحریم این سوره را برای زنان مسلمان بدانم كه دانستم! شما چطور؟!!

نادره افشاری