ستم بر زن در اديان ديگر

از سلسله گفتارهای رادیویی «صدای سربداران» (1370-1368)

شاید تفاوت میان دو نوع جامعه مثل ایران و كشورهای اروپائی و آمریكائی، این توهم را در ذهن عده ای دامن زند كه فی المثل شرایط زنان آن جوامع در مقایسه با وضعیت زنان ایران، ناشی از تفاوت بین ادیان، و مشخصاً تفاوت بین اسلام و مسیحیت و یهودیت می باشد. اینكه مذهب و هر روبنای ایدئولوژیك تاثیرات معین خود بر هر جامعه ای را باقی خواهد گذاشت، واقعیتی است. ولی از این واقعیت نمیتوان نتایج انحرافی گرفت. مثلا «ماكس وبر» از جامعه شناسان معاصر بورژوا، كه از نظریه پردازان مورد اعتماد علی شریعتی نیز بشمار می آمده، پیشرفتگی و یا عقب ماندگی جوامع، و میزان رشد نیروهای مولده را تابعی از نوع مذهب می شمارد. او ایتالیا را مثال می زند كه بخش شمالی آن صنعتی و پیرفته تر و دین مردم آنها مسیحیت پروتستان می باشند. او از این مسئله و نمونه هائی از این دست چنین نتیجه می گیرد كه مهمترین عامل عقب ماندگی و یا پیشرفتگی جوامع مختلف نوع مذهب آنهاست. گو اینكه در این مورد نیز نوع مذهب تاثیرات معین خود را گذارده و می گذارد، ولی با اینحال اغراق در این رابطه در درجه اول ریشه در توهم نسبت به مذهب بمثابه یك كل، و در درجه دوم ندیدن ماهیت یكسان كاتولیسیسم و پروتستانیسم و كلا انواع مذاهب دارد. بحث امروز ما نیز تلاشی است در خصوص توهم زدایی و نشان دادن اینكه میان مذاهب مختلف، در خصوص مسئله زن، اختلاف اساسی وجود ندارد. در واقع آنچه تفاوت میان وضعیت زنان در جوامع مختلف را بوجود می آورد، ضروریات تكامل جامعه طبقاتی مبتنی بر ستم و استثمار است و نه چیز دیگر. استقرار و یا شیوع مذاهب مختلف جز ایجاد تفاوت های صوری و سطحی در رابطه با وضعیت زنان كار دیگری انجام نمی دهد؛ ولی آنچه در همه مذاهب مشترك است، تلاش در به انقیاد درآوردن مضاعف زنان می باشد.

از زمانی كه مسیحیت بمثابه دین رسمی امپراتوری رم شناخته شد، این دین عمدتاً بخشی از زرادخانه ستمگری قدرت های حاكم و طبقات حاكم بوده و هست. این نقش طی نزدیك به 2000 سال یعنی از زمان امپراتوری رم و سپس در وقایعی نظیر جنگ های صلیبی، كشورگشائی های اسپانیا و دیگر قدرت های اروپائی، ایجاد مستعمرات در قاره آمریكا، استرالیا، آفریقا، آسیا و سراسر جهان، و در اعمال قدرت سیاسی و اداره جامعه در آنجا كه مسیحیت دین رایج بوده، كاملا نمایان است. خواه این مذهب، مذهب رسمی دولتی باشد، خواه نباشد. در هر جامعه ای كه مسیحیت دین مسلط بوده، در اساس به محافظت از استثمار و ستم پرداخته، و مانند هر مذهب دیگری در برابر نظام ستمگرانه و استثماری فرمان تسلیم صادر نموده است.

انجیل و مسیحیت بمثابه یك كل، یك تشریح دروغین از چرایی و چگونگی وقوع امور را به مردم حقنه می كند، نسبت به نیروهای موجود در طبیعت و جامعه، در مورد علل امور و امكان تغییر آنها نیز همینطور. انجیل و مسیحیت این اعتقاد را بوجود می آورد كه موجودات بشری بخصوص آنها كه جامعه، فقیر و ناتوانشان ساخته می باید همواره در شرایط فلاكتبار خود باقی بمانند. انجیل مدافع برده داری است، و به بردگان می گوید باید مطیع اربابانتان باشید. مثلا در انجیل لوقا چنین می خوانیم: «اما آن غلام كه اراده مولای خویش را دانست و خود را مهیا نساخت تا به اراده او عمل نماید تازیانه بسیار خواهد خورد!» البته از این نمونه ها در انجیل های مختلف بسیار است.

انجیل بر سلطه مرد بر زن و تقویت تمامی قیود بر دست و پای زن اصرار می ورزد. برای مثال «پطر» حواری عیسی، به برده ها می گوید كه تابع صاحبانشان باشند، و زنان تابع شوهرانشان، و مردم بطور كلی تابع قدرت حاكمه زمینی. نامه های «پل» یكی دیگر از حواریون مسیح پر است از چنین رهنمودهایی. «پل» حواری اصرار می كند كه زنان بایستی در سكوت و تابعیت كامل از مردان بیاموزند، و نباید اقتدار مردان را مخدوش سازند. بعد از همه اینها، پل میگوید، آدم اول بوجود آمد و سپس حوا، بعلاوه این حوا بود كه آدم را به دردسر انداخت. با تمام اینها برای زنان هنوز «امیدی» هست: «اگر زن در ایمان و خیرات دادن و پاكی و متانت باقی بماند، بوسیله شركت در امر نگهداری از بچه نجات می یابد». ملاحظه می كنید!؟ حتی منطق،  روایت و آهنگ كلام نیز تفاوتی با اسلام ندارد، آخر هر دو مذهب در عصر برده داری ظهور یافتند. این مثال را مقایسه كنید با حدیثی از محمد، كه به عده ای از زنان گفت، شركت شما در بچه داری و خانه داری، و فرمانبرداری شما از شوهرانتان، همان حكم جهاد و در راه خدا شمشیر زدن مردان را دارد. «پل» حواری در همان حال به بردگان اخطار می كند كه از ارباب و مالك خود اطاعت كرده و به آنان عمیقاً احترام بگذارید. چرا كه در غیر اینصورت، این امر كفر نسبت به خدا و نظام خداوندی محسوب می شود. در جای دیگری «پل» دستور می دهد، زنان خود را در اختیار مردان خود بگذارند، همانگونه كه در اختیار عیسی می گذارند. چرا كه شوهر رئیس زن است، همانطور كه عیسی مسیح رئیس كلیساست! «پل» میگوید، شوهران باید زنان خود را دوست بدارند، ولی زنان بایستی از شوهران خود اطاعت كنند. فرزندان نیز میباید از والدین خود اطاعت كنند، همانگونه كه مسیح اطاعت می كرد. بردگان نیز می بایست از اربابان خود اطاعت كنند چرا كه اربابان سروران آنانند!

این بود شمه ای از نگرش مسیحیت به برده و برده داری و زنان. حال كمی هم به دین موسی یعنی یهودیت میپردازیم. از موضوع پایه ای ترین و مشهورترین فرامین موسی یعنی ده فرمان آغاز می كنیم. روحانیت یهود معتقد است اگر این فرامین استقرار كامل می یافت، بشریت از شر مفاسد و گمراهی های امروز خلاص می گشت در یكی از این فرامین چنین آمده است: «به بردگان، همسران، منازل و حیوانات كاركن همسایه ات چشم طمع ندوز.» این اوج احترامی است كه یهودیت برای زن قائل بوده، و حداكثر او را تا سطح حیوانات كاركن و بردگان و منازل «ارتقاء» مقام داده است. از دو حال خارج نیست؛ یا «خداوند» آگاه به تمام امور ازلی و ابدی، حتی نمی توانسته حدس بزند كه روزگاری دوران برده داری بسر رسیده، و جهان در ابتدای قرن بیستم به عصر امپریالیسم و انقلابات پرولتری قدم خواهد گذاشت، كه در اینصورت در همان زمان نزول این فرامین نمی توانسته مناسب با شرایط امروز قوانین خویش را تعدیل كند، و یا اینكه یهودیت نیز مذهبی بوده كه در انطباق با شرایط آن عصر و در رابطه با تحكیم و تثبیت منافع طبقاتی معینی بوسیله موسی اختراع شده است! نمونه دیگری از این دست را می توان در یكی از سوره های تورات مشاهده نمود. در سوره بهنگام صحبت از نحوه غضب خداوندی بر اهالی بابل آمده كه «خداوند» در آنجا می گوید: «بهنگام سقوط بابل، كودكان كشتار، و زنان مورد تجاوز قرار خواهند گرفت.» در همانجا آمده: «ورق كاملا برخواهد گشت، بدین معنی كه بنی اسرائیل ـ كه تابحال برده بوده اند ـ خود، برده داران سابق را برده خود خواهند ساخت.» در تمام تورات مرد، بمثابه مالك زن معرفی میشود، و زن بلحاظ حقوق اجتماعی دارای حقوقی هم طراز بردگان است. بعنوان مثال لوط پیامبر در مقابل حفظ بعضی از مهمانانش كه باصطلاح فرشته بوده اند، پیشنهاد می كند كه مردان شهر «سودم» (sodom) به دخترانش تجاوز نمایند.

حال ببینیم كه چگونه ابراهیم، اسماعیل را بمثابه پسر پذیرفت؟ از آنجا كه زن ابراهیم یعنی سارا، بچه ای بدنیا نمی آورد ـ و در یك جامعه پدرسالار برای زن مایه شرمندگی است كه عقیم باشد ـ سارا سعی می كند با ترغیب ابراهیم به همخوابگی با برده سارا، یعنی هاجر، به او فرزندی ببخشد. این نقشه اجرا می شود و هاجر حامله می گردد. اما از این به بعد هاجر به سارا از بالا برخورد می كند و در اینجا خشم ابراهیم از اینكه برده ای به همسر ارباب با درشتی برخورد می كند، به سارا اجازه میدهد كه هاجر را مجازات كند. نتیجه این مجازات هم پابفرار گذاشتن هاجر بود. اما بعد فرشته ای بر هاجر نازل میشود و به او دستور میدهد كه به خانه ابراهیم بازگردد؛ و آن دختر از سر ناچاری به خانه ابراهیم باز میگردد. هاجر پسری بدنیا می آورد كه نامش را اسماعیل نهادند. اما چگونه ممكن است پسر یك برده رسالت بستن پیمان با خدا را برعهده گیرد؟ بنابراین خدا اجازه می دهد كه خود سارا صاحب پسری شود به اسم اسحاق. اما چنانكه از آیات تورات برمی آید تداوم توجهات خداوندی به اسماعیل به سبب عطف توجه به پدر او یعنی ابراهیم صورت گرفته است. و این امر كاملا با اصول پدرسالاری همخوانی دارد. مسئله دیگری كه در این داستان جلب توجه می كند، تایید بی ارزش بودن زن نازا، بوسیله یهودیت است. چیزی كه در اكثر ادیان شناخته شده و پرنفوذ مشترك است. بعنوان مثال این دیدگاه با نگرش امام ششم شیعیان، صادق، كه معتقد بود ارزش زن نازا از گلیم پاره جلو درگاه كمتر است، كاملا منطبق است، و یكی از تبلورات اجتماعی موازین پدرسالارانه بحساب می آید.

بدین ترتیب مشاهده میشود كه هیچیك از ادیان بزرگ در رابطه با زن، دارای هیچ نقطه نظر ترقیخواهانه نیست. آنچه هست ارتجاع محض است؛ و در واقع آنچه تفاوت حقوق مدنی زنان را در دوره اخیر در جوامع مختلف ایجاب می كند، پاره ای تفاوت ها در نحوه تكامل تاریخی و سابقه جنبش های سیاسی ? اجتماعی در این كشورهاست و نیز نیازهای سرمایه مالی جهانی در انطباق با شرایط خاص آن جوامع، و نه چیز دیگر!

http://www.sarbedaran.org