بهاء الله شخصی است ایرانی که ادعای پیامبری کرد، و توسط اسلامگرایان زمان خویش کشته شد. پیروان او را بهاییان خوانند. اثبات اینکه بهاء الله پیامبر برحقی نبوده است یعنی از جانب خدا نبوده است بسیار ساده است. در پاراگراف زیر اثبات میشود که بهاییت دین باطلی است و بر پایه های حقیقی استوار نیست حتی اگر خدایی نیز وجود داشته باشد و این خدا پیامبری را برای برقراری ارتباط با بشریت برگزیده باشد.
بهاءالله تنها پیامبری است که محمد را به پیامبری قبول کرده است. بهاییان در واقع تنها دینی در دنیا هستند غیر از اسلام که اسلام را بعنوان دینی بر حق قبول دارند. و از انجا که محمد یک پیامبر نبوده است (اثبات در اینجا) لذا میتوان گفت بهاء الله یا دروغ میگفته است یا اشتباه میکرده است، پس خود پیامبر نیست. به عبارت دیگر از آنجا که بهاییت اسلام را تایید میکند و از آنجایی که اسلام باطل است آنگاه بهاییت نیز باطل است و بطلان اسلام بطلان بهاییت نیز هست. بهاییت افزون بر اسلام تشیع را نیز قبول دارد. یعنی تنها مذهبی در دنیا غیر از شیعه که شیعه را بر حق میداند نیز بهاییت است. لذا باطل بودن تشیع (اثبات در اینجا) برابر با باطل بودن بهاییت نیز هست.
بهاییان میگویند دینشان بسیار برتر از اسلام است. آنان درست میگویند بهاییت دینی انسانی تر، مدارا تر از اسلام است. اما مشکل اینجاست که بهتر از بدترین دین بودن هنر نیست، طبیعتا به دلیل بسیار پست بودن اسلام هر دین دیگری از آن برتری دارد. همچنین دینی که بیش از یک هزاره با اسلام فاصله داشته باشد و در بیابانهای عربستان و در میان دزدان پدید نیامده باشد باید هم بهتر از اسلام باشد.
کتابهای مفید در مورد بهاییت
ملایان و اسلامگرایان از بهاییان به شدت وحشت دارند، زیرا به خوبی میدانند پیام بهاییت بسیار دلنشنین تر از پیام اسلام است و در شرایط برابر و آزاد رقابت با بهاییت برایشان دشوار خواهد بود. اگر به میزان تعداد کسانی که در دنیا سالانه شیعه میشوند و تعداد کسانی که بهایی میشوند و جدا از تعداد به کیفیت آن آدمها نگاه کنید متوجه میشوید بهاییت بسیار در گسترش خود کارآمد تر از اسلام است، شاید چون مانند اسلام از زبان شمشیر استفاده نمیکند. اما این بدان معنی نیست که جامعه ای بزرگتر از بهاییان دست به چنین کاری نزند.
بهاییت همچنین از آنجا که پیامبری را دارای خاتمه نمیداند و معتقد است پیامبران بازهم خواهند آمد به شدت ضد آخوند است. چون اگر قرار باشد پیامبر دیگری بیاید و اگر امام زمانی در کار نیست دیگر آخوندها چکاره خواهند بود؟ چه کسی میخواهد نمایندگی امام زمانی که نیست را بکند یا نان خود را از تفسیر و توجیح اراجیف دینی کند؟ بهاییان همچنین در تبلیغ دینشان بسیار کوشا هستند و آخوند مایل است تنها خود بتواند دینی که از نظر او حقیقت مطلق است تبلیغ کند و بقیه دینها را خاموش کند.
بهاییت با اینکه از اسلام بهتر است اما بازهم مانند اسلام هم برای بشر و هم اجتماع مضر است. بهاییان نیز به نوعی دارای شریعت هستند، که این خود دست درازی و دخالت بیجای خرافات در اداره امور بشری، و انحرافی نابخردانه است.
این قوانین دینی نیز همچون اسلام گاهی غیر انسانی هستند. آنها ممکن است بهاییانی که قوانین بهایی را زیر پا میگذارند طرد کنند، بهاییانی که ماهیت دروغین دین و خدا برایشان روشن میشود گاهی خانواده هایی بسیار مذهبی دارند و نگران این هستند که از دایره اجتماعی خود طرد شوند. اگر تمام شهری بهایی باشند و یک بهایی ناگهان عاقل شود باید شهر را ترک کند چون بهاییان بگونه ای سازمانیافته با حضور او مبارزه خواهند کرد. گاهی شکنجه و خشونت از نوع اسلام را نیز میتوان در بهاییت دید مثلا داغ کردن پیشانی دزد یکی از دستور العملهای دینی بهاییان است. اما مثل روز روشن است که میان بهاییت و اسلام از نظر غیر انسانی بودن جایی برای مقایسه نیست.
بهاییت جدا از آثار مخرب اجتماعی که دارد همانند هر دین دیگری برای یک فرد به دلیل باورهای خرافی و ابلهانه باستانی و خوی دینی که به همراه دارد مضر است. همین که دین و امور دینی بخشی از زمان زندگی آدمی را باطل کند خود صدمه بزرگیست چون در زمانی که انسان دین میورزد میتواند کارهای مفید تری برای خود و دیگران انجام دهد. سرمایه و پولهایی که یک بهایی صرف بهاییت میکند در واقع خرج تحمیق و استحمار افراد ساده و نادان میشود. یک بهایی اگر با تعالیم بهاییت زندگی کند، واقعا زندگی نکرده است، مرزهایی که بهاییان همچون مسلمانان در زندگی دارند همچون ننوشیدن شراب و غیره آنها را بجای انسانهای زمینی که از زندگی لذت میبرند به انسانهای دنباله رو و خشک مغزی تبدیل میکند که عمری را به بطلان میگذرانند. باورهای ابلهانه ای مانند خدا، روح، نیایش، حیات پس از مرگ چیزی جز یک زندگی ابلهانه را برای یک فرد بوجود نخواهد آورد.
در پایان باید ذکر کرد بر بهاییان در ایران رنج فراوان رفته است. بهاییت تنها دین ضاله نیست چون همه ادیان ذاله هستند بویژه ادیان خدامحور. بهاء الله نیز تنها پیامبر درواغین نیست چون تمام پیامبران دروغینند. اسلامگرایان در برابر بهاییان همان سیاستی را پیش گرفته اند که پیامبرشان در مورد یهودیان پیش گرفته بود، یعنی سیاست حذف یا آنچه امروز نسل کشی خوانده میشود. آنان برای رسیدن به این هدف نیز همچون پیامبر خود دست از چیزی بر نداشته اند حتی ترور، شکنجه، تجاوز و قتل.
بهاییان در زندگی روزمره خود دارای حقوق برابر با دیگر شهروندان نیستند. اسلامگرایان آنان را نجس میخوانند و داد و ستد با آنها را حرام میدانند. مردم ایران نیز در طول تاریخ کوتاه این دین شوربختانه به اندازه کافی برای دفاع از حقوق انسانی و شهروندی این اقلیت دینی انجام نداده اند، اما بهاییان میدانند که در میان مردم ایران تنها نیستند و برای هر ایرانی یک بهایی میتواند یک دوست، یک همسر، یک هم میهن افتخار آفرین باشد. در سالهای اخیر تعداد بسیاری از نویسندگان و فعالان ایرانی از بهاییان بخاطر آنچه بر آنها گذشته است پوزش خواستند، زندیق نیز به همان جمع تعلق دارد. روشن است که میتوان به ضرورت داشتن رعایت و احترام به حثیثت و حقوق انسانی و شهروندی یک بهایی اعتقاد داشت اما بهاییت را بعنوان دینی خدامحور و تداومی بر بینشهای غلط دینی مورد نقد قرار داد.
زندیق همواره بدنبال آن بوده که ستم اسلامگرایان بر بابیان و بهاییان فراموش نشود، چون فراموش شدن رخدادهای تلخ تاریخی باعث تکرار آنها میشود، و اگر امروز یک بهایی مورد آزار قرار گیرد، بدون شک فردا نوبت انسان دیگریست: