‹
قرآن، سوره الحجر (15) آیه 52
آیه پسین: سوره الحجر (15) آیه 53
آیه پیشین: سوره الحجر (15) آیه 51
إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ
إذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال إنّا منكم وجلون
Ith dakhaloo AAalayhi faqaloo salaman qala inna minkum wajiloona
آنگاه که بر او داخل شدند و گفتند : سلام ابراهيم گفت : ما از شما، مي ترسيم
هنگامى كه [فرشتگان] بر او وارد شدند و سلام گفتند، گفت ما از شما هراسانيم.
هنگامى كه (پاسى از شب گذشته بود، فرستادگان ما ناگهان) داخل خانه او شدند و سلام گفتند. ابراهيم گفت: (سلام بر شما از اينكه بيموقع و بدون اجازه وارد منزل شديد) از شما بيمناكم.
هنگامی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. [ابراهیم] گفت: ما از شما ترسانیم.
(و آن فرشتگان چند بودند) آنگه كه در آمدند بر ابراهيم و گفتند (سلام مىكنيم) سلام كردنى ابراهيم گفت براستى كه ما از شما ترسانيم
هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام گفتند. [ابراهيم] گفت: «ما از شما بيمناكيم.»
چون بر او وارد شدند و سلام كردند، گفت: «ما از شما مىترسيم.»
آن گاه كه بر او در آمدند پس گفتند: سلام. گفت: براستى ما از شما ترسانيم.
هنگاميكه داخل شدند بر او پس گفتند سلام گفت بدرستيكه ما از شما ترسندگانيم
چون بر او وارد شدند و سلام گفتند. [ابراهيم] گفت: ما از شما بيمناكيم
هنگامی که بر او وارد شدند و سلام کردند؛ (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم!»
آنگاه كه بر او در آمدند و سلام گفتند. [ابراهيم] گفت: ما از شما هراسانيم.
هنگامى كه داخل شدند بر او پس گفتند سلام گفت بدرستى كه ما از شما ترسندگانيم
هنگامى كه درآمدند بر او پس گفتند سلامى گفت همانا مائيم از شما هراسان
که چون آن مهمانان بر ابراهیم وارد شدند و بر او سلام دادند ابراهیم (مضطرب شده) گفت: ما از شما (که بدون اذن و بیموقع بر ما در آمدید) بیمناکیم.
وقتي به اقامتگاه او وارد شدند، گفتند: صلح. او گفت: ما از شما بيمناک هستيم.
When/if they entered on (to) him, so they said: «Greeting/peace .» He said: «That we are afraid/apprehensive from you.»
When they entered unto him, and said: Salaman (peace)! (Ibrahim (Abraham)) said: «Indeed! We are afraid of you.»
when they entered unto him, saying, ‹Peace!› He said, ‹Behold, we are afraid of you.›
[how,] when they presented themselves before him and bade him peace, he answered: «Behold, we are afraid of you!»
Toen zij bij hem binnentraden en hem groetten, zeide hij: Gij hebt ons bevreesd gemaakt.
That they entered upon him, they said: "Peace." He said: "We are worrisome of you."
Entrarono nella sua casa dicendo: «Pace» Disse: «Invero ci fate paura!».
When they entered unto him, and said: Salaman (peace)! (Ibrahim (Abraham)) said: "Indeed! We are afraid of you."
Они вошли к нему и сказали: «Мир!» Он сказал: «Воистину, мы опасаемся вас».
которые вошли к нему и сказали: «Мир!», а он ответил: «Воистину, мы опасаемся вас».
When they entered upon him, they said, Peace. He said: Surely we are afraid of you.
(How) when they came in unto him, and said: Peace. He said: Lo! we are afraid of you.
when they entered in unto him and said, ‹Peace!› he said, ‹Verily, we are afraid of you.›
Hani onun yanına girmişlerdi de «Selam!» demişlerdi. O da «Biz sizden korkuyoruz.» diye konuşmuştu.
They entered to him and said: ‹Peace, ‹ but he replied: ‹We are afraid of you. ‹
When they came unto him, and said, «Peace!» He said, «Behold, We are afraid of you.»
When they entered his quarters, they said, «Peace.» He said, «We are apprehensive about you.»
When they entered in unto him, and said, «Peace.» «Verily,» said he, «We fear you.»
When they went in unto him, and said, peace be unto thee; he answered, verily we are afraid of you:
When they came to him and said, `Peace be upon you,› He answered, `Verily, we are afraid of you.›
Da sie bei ihm eintraten und sprachen: «Frieden», antwortete er: «Wir fürchten uns vor euch.»
Они вошли к нему и молвили: ■ «Мир (вам)!» ■ «Мы, истинно, боимся вас», – он им ответил.
Кунаклар Ибраһим янына кергәч, сәлам бирделәр, алар фәрештәләр иде, Ибраһим: «Мин сездән куркамын», – диде.
جب وہ ابراہیم کے پاس آئے تو سلام کہا۔ (انہوں نے) کہا کہ ہمیں تو تم سے ڈر لگتا ہے
جب وہ ابراہیم (علیہ السلام) کے پاس آئے تو انہوں نے (آپ کو) سلام کہا۔ ابراہیم (علیہ السلام) نے کہا کہ ہم آپ سے کچھ ڈر محسوس کر رہے ہیں،
‹