بایگانی برچسب‌ها: حدیث-امام-جعفر

احادیث و روایات نقل شده جعفر، امام ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق یا پیرامون او

حملات آیت الله خمینی به حیثیت و کرامت زن

انگيزه مخالفت با تصويبنامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى اى مسلمانان عالم! بدانيد در جريان تصويبنامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى علت مخالفت علماى اسلام قضيه شرکت زنان در انتخابات نبود، اين قضيه ناچيزتر از آن بود که آن قيام عمومى را به همراه داشته باشد. مسئله اين بود که علما و روحانيون ديدند که دستگاه جبار مى خواهد با کيد شيطانى اسلام را قلب کند و اوضاع را به عقب برگرداند. ۲۹اسفند ۱۳۴۱ / ۲۳ شوال ۱۳۸۲

به نام امام صادق مى خواهند احکام مقدس قرآن را از بين ببرند و تعاليم درخشان آن را ريشه کن کنند. آنها در کنار شعار احترام به مقام حضرت صادق، از تساوى حقوق زن و مرد دم مى زنند. تساوى حقوق زن و مرد يعنى قرآن را زير پا گذاردن، يعنى مذهب جعفرى را کنار زدن، يعنى قرآن را مهجور کردن و به جاى آن کتابهاى ضاله قرار دادن، يعنى دخترها را به سربازخانه ها کشانيدن و ساير کارهايى که نواميس اسلام و مسلمين را به خطر تهديد مى کند. اين تساوى حقوق زن و مرد و ملحقات آن از نظر بيست ميليون نفوس ايرانى مردود، و محکوم است. معذلک با زور و سرنيزه ، با فشار و با آتش گلوله مى خواهند آن را بر ملت ما تحميل کنند ۲۹ اسفند ۱۳۴۱ / ۲۳ شوال ۱۳۸۲

نواميس مسلمين در شرف هتک است. و دستگاه جابره با تصويبنامه هاى خلاف شرع و قانون اساسى مى خواهد زنهاى عفيف را ننگين و ملت ايران را سرافکنده کند. دستگاه جابره در نظر دارد تساوى حقوق زن و مرد را تصويب و اجرا کند . يعنى احکام ضروريه اسلام و قرآن کريم را زير پا بگذارد، يعنى دخترهاى هجده ساله را به نظام اجبارى ببرد و به سربازخانه ها بکشد، يعنى با زور سرنيزه دخترهاى جوان عفيف مسلمانان را به مراکز فحشا ببرد. هدف اجانب قرآن و روحانيت است. ۲۲اسفند ۱۳۴۱ / ۱۶ شوال ۱۳۸۲

نتيجه آزادى ادعايى زنان شما ببينيد بيست و چند سال است از اين کشف حجاب مفتضح گذشته است، حساب کنيد چه کرده ايد? زنها را وارد کرديد در ادارات، ببينيد در هر اداره اى که وارد شدند، آن اداره فلج شد. فعلا محدود است، علما مى گويند توسعه ندهيد، به استانها نفرستيد. زن اگر وارد دستگاهى شد، اوضاع را به هم مى زند، مى خواهيد استقلالتان را زنها تامين کنند?! کسانى که شما از آنها تقليد مى کنيد، دارند به آسمان مى پرند، شما به زنها ور مى رويد? بد معرفى نکنيد روحانيون خود را به دنيا، براى شما عيب است. اينها دردهايى است، اينها نصيحت است، ولى چه سود ۱۱ آذر ۱۳۴۱ / ۴ رجب ۱۳۸۲

لازم است به آقايان محترم تذکر دهم: به طورى که از قراين ظاهر مى شود دستگاه جبار درصدد تصرف در احکام ضروريه اسلام است، بلکه شايد خداى نخواسته بخواهند قدمهاى بلندترى بردارند. کرارا در نطقهاى مبتذلشان تصريح به تساوى حقوق زن و مرد در تمام جهات سياسى و اجتماعى کرده اند که لازمه اش تغيير احکامى از قرآن مجيد است ۱۲ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

در مطبوعات تصريح مى شود که تصويبنامه سربازى دخترها در دست تنظيم است، با اين وصف آن را انکار مى کنند و به تشبثات مضحک دست مى زنند. دستگاه جبار گمان کرده با زمزمه تساوى حقوق مى تواند راهى براى پيشرفت مقاصد شوم خود، که آن ضربه نهايى به اسلام است، باز کند. نمى داند که در آن صورت مواجه با چه عکس العملى خواهد شد. ۱۲ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

ديديم که از اولى که اين دولت بيسواد و بى حيثيت روى کار آمد، از اول اسلام را هدف قرار داد: در روزنامه ها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات داده اند، لکن شيطنت بود، براى انعطاف نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغاى اسلام و الغاى قرآن، درست نيفتد ۱۲ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

دوباره تساوى حقوق من جميع الجهات. تساوى حقوق من جميعالجهات، پايمال کردن چند تا حکم ضرورى اسلام است، نفى کردن چند تا حکم صريح قرآن است ۱۲ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

کى ما گفتيم طلاق به دست زن باشد، نخير طلاق به دست مرد است. از آن طرف مى گويند: نخير کى ما راجع به ارث گفتيم، نخير ارث هم همان طورى است که خدا گفته ۱۲ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

موضوع حق شرکت دادن زنان در انتخابات مانعى ندارد، ولى حق انتخاب شدن آنها فحشا به بار مى آورد ۱۰ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۶ ذى الحجه ۱۳۸۲

ما امروز مواجه هستيم با دستگاه جبارى که در نظر دارد احکام اسلام را يکى پس از ديگرى تغيير دهد .آنچه تاکنون با صراحت در نطقهاى خود اظهار کرده اند تساوى حقوق زن و مرد است در همه جهات که چندين حکم ضرورى اسلام پايمال مى شود. اخيرا در طرحى که وزير دادگسترى تهيه کرده است قيد رجوليت و اسلام را از قضات لغو کرده ، و چيزهاى وحشتناکى در زير پرده است که اگر غفلت شود اساس مذهب در معرض خطر است. ۱۴ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۱۰ ذى الحجه ۱۳۸۲

اعلام به تساوى حقوق زن و مرد از هر جهت، الغاى اسلام و رجوليت از منتخب و منتخب و الغاى اسلام و رجوليت از شرايط قضات، نمونه ظاهر ديگرى است ۱۶ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۱۲ ذى الحجه ۱۳۸۲

کراراً در بيانات خود گفته اند و اعلام نموده اند، تساوى حقوق زن و مرد را که در اثر آن چندين حکم ضرورى محو خواهد شد. اخيرا وزير دادگسترى در طرح خود قيد رجوليت و اسلام را از شرايط قضات الغا نمود ۱۷ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۱۳ ذى الحجه ۱۳۸۲

اگر به واسطه سکوت شماها به اسلام لطمه اى وارد آيد، نزد خداى تعالى و ملت مسلمان مسئول هستيد: اذا ظهرت البدع فللعالم اءن يظهر علمه ، و الا فعليه لعنةاللّه. از تساوى حقوق اظهار تنفر کنيد، و از دخالت زنها در اجتماعى که مستلزم مفاسد بيشمار است، ابراز انزجار، و دين خدا را يارى ?
?نيد. ۲۸ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۲۴ ذى الحجه ۱۳۸۲

گفته بودند: پيغمبر آرزوى تساوى داشت، اينها مرادشان از تساوى حقوق، عدالت اجتماعى نيست، ممکن است اگر علما ساکت شوند، کم کم حرف از ارث و طلاق و غير اينها به ميان بياورند ۲۱فروردين ۱۳۴۳ / ۲۶ ذى القعده ۱۳۸۳

ان شااللّه موضوع لغو شرکت نسوان در انتخابات درست مى شود، اگر درست نشد ما تنها نيستيم، تمام ملت ايران و عشاير و حتى ساير ملتهاى کشورهاى مسلمان و سنى پشتيبان ما هستند ۱۴ آبان ۱۳۴۱ / ۷جمادى الثانى ۱۳۸۲

وظيفه دينى همه ماست که بگوييم و بخواهيم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود ۶ آبان ۱۳۴۱ / ۲۸ جمادى الاول ۱۳۸۲

ورود زنها به مجلسين و انجمنهاى ايالتى و ولايتى و شهردارى مخالف «است با» قوانين محکم اسلام که تشخيص آن، به نص قانون اساسى، محول به علماى اعلام و مراجع فتواست، و براى ديگران حق دخالت نيست ۲۸ مهر ۱۳۴۱ / ۲۰ جمادى الاول ۱۳۸۲

حضور مبارک اعليحضرت همايونى پس از اهداى تحيت و دعا، به طورى که در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمنهاى ايالتى و ولايتى، اسلام را در راىدهندگان و منتخبين شرط نکرده ، و به زنها حق راى داده است و اين امر موجب نگرانى علماى اعلام و ساير طبقات مسلمين است ۱۷ مهر ۱۳۴۱ / ۹ جمادى الاول

راه تشخیص حلال زاده از حرام زاده

ضريس كناسى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: از چه راهى مردم گرفتار زنا مى شوند؟ گفتم : نمى دانم ، قربانت گردم . فرمود: از راه خمس مااهلبيت (كه نمى پردازند) مگر شيعيان پاكزاده ما كه خمس براى آنها حلال گشت تاحلالزاده به دنياآيند. اصول كافى جلد 2 صفحه 502 روايت 16 __________________________ امام باقر يا صادق عليهما السلام فرمود: سخت ترين حالى كه مردم در قيامت دارند اينست كه صاحب خمس بپا خيزد و بگويد: پروردگارا! خمس من ! و ما آنرا براى شيعيان خود حلال ساختيم تا ولادتشان حلال و پاك باشد. اصول كافى جلد 2 صفحه 502 روايت 20

نشانگان امام

بامام صادق عليه السلام عرض شد: امام بچه دليل شناخته شود؟فرمود: بوصيت معروف و فضيليت ، همانا هيچكس نمى تواند نسبت به امام درباره دهان وشكم و عورت طعنى زند، باينكه بگويند: او دروغگوست و مال مردم را مى خورد و ماننداينها. اصولكافى جلد 2 صفحه 37 رواية 3 __________________ ابو بصير گويد: به حضرت ابوالحسن عليه السلام عرضكردم : قربانت گردم ، امام بچه دليل شناخته شود؟ فرمود: بچند خصلت : اولش اينكه : چيزى از پدرش كه باو اشاره داشته باشد در باره اش پيشى گرفته باشد (مانند تصريح بر امامت و وصيت درباره او و سپردن علم و سلاح و ساير نشانه هاى امامت باو) تا براى حجت باشد و ازهر چه بپرسند فورا جواب گويد و اگر در محضرش سكوت كنند. او شروع كند و از فردا خبردهد و بهر لغتى با مردم سخن گويد، سپس بمن فرمود: اى ابا محمد! پيش از آنكه از اينمجلس برخيزى نشانه ديگرى بتو مى نمايانم . طولى نكشيد كه مردى از اهل خراسان وارد شد و بلغت عربى با حضرت سخن گفت و امام عليه السلام بفارسى جوابش داد، مردخراسانى گفت . قربانت گردم ، بخدا من از سخن گفتن بلغت خراسانى با شما مانعى نداشتم جز اينكه گمان مى كردم شما آن لغت را خوب نمى دانيد، فرمود: سبحان الله ! اگر مننتوانم خوب جوابت گويم چه فضيلتى بر تو دارم ؟!! سپس بمن فرمود: اى ابا محمد: هماناسخن هيچيك از مردم بر امام پوشيده نيست و نه سخن پرندگان و نه سخن چارپايان و نه سخن هيچ جاندارى ، پس هر كه اين صفاترا نداشته باشد، امام نيست . اصول كافى جلد 2 صفحه 38 رواية

سختیه نگه داشتن دین در زمان غیبت امام زمان

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ يَمَانٍ التَّمَّارِ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع جُلُوساً فَقَالَ لَنَا إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ ثُمَّ قَالَ هَكَذَا بِيَدِهِ فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ

رواية 1 يمان تمار گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم ، به ما فرمود: همانا صاحب الامر را غيبتى است ، هر كه در آنزمان دينش را نگه دارد مانند كسى است كه درخت خارقتاد را با دست بتراشد ((3)) سپس فرمود: اينچنين و با اشاره دست مجسم فرمود كداميك از شما ميتواند خار آن درخت را بدستش نگهدارد، سپس لختى سربزير انداخت و باز فرمود: همانا صاحب الامر را غيبتى است ، هر بنده ئى بايد از خدا پروا كند، و بدين خود بچسبد.

اصول كافى جلد 2 صفحه 132

 

افزون بر قرآن مکتوبی اختصاصی هم برای محمد آمده است

اصول كافى جلد 2 صفحه 28 رواية 1

معاذبن كثير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: امر وصيت از آسمان در مكتوبى بر محمد نازل شد، و مكتوب سر به مهر جز راجع به وصيت بر محمد صلى اللّه عليه و آله نازل نگشت . جبرئيل عليه السلام عرض كرد: يا محمد؛ اين است وصيت تو درباره امتت نزد اهل بيتت ، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود اى جبرئيل كدام اهل بيتم ؟ گفت : برگزيده خدا از ميان ايشان و ذريه او (على و اولادش عليهم السلام ) و اين وصيت براى اينست كه على علم نبوت را از تو ارث ببرد، چنانكه ابراهيم بارث داد و ميراث اين علم براى على عليه السلام و ذريه تو از پشت او است . آنگاه امام صادق عليه السلام فرمود: آن مكتوب چند مهر داشت ، على عليه السلام مهر اول را گشود و به آنچه در آن بود عمل كرد، سپس حسن عليه السلام مهر دوم را گشود و به آنچه در آن ماءمور شده بود عمل كرد، چون حسن وفات كرد و درگذشت ، حسين عليه السلام مهر سوم را گشود، ديد در آن نوشته است : ((جنگ كن و بكش و كشته ميشوى و مردمى را براى شهادت با خود ببر، براى ايشان شهادتى جز همراه تو نيست )) او هم عمل كرد و چون خواست در گذرد، پيش از آن ، مكتوب را بعلى بن الحسين عليه السلام داد، او مهر چهارم را گشود و ديد در آن نوشته است : سكوت كن و چون علم در پرده شده سر بزير انداز (نسبت بعلمى كه پوشيده شده سر بزير انداز) چون او خواست وفات كند و در گذرد، آنرا بمحمد بن على داد، او مهر پنجم را گشود، ديد در آن نوشته است : ((كتاب خداى تعالى را تفسير كن و پدرت را تصديق نما (مثل او خاموشى گزين ) و ارث امامت را به پسرت بده ، و امت را نيكو تربيت كن ، و بحق خداى عزوجل قيام كن ، و در حال ترس و امنيت حق را بگو و جز از خدا مترس )) او هم عمل كرد و سپس آنرا بشخص بعد از خود داد، معاذ گويد: من عرض كردم : قربانت گردم ، آنشخص شمائيد؟ فرمود: اى معاذ؛ من از چيزى باك ندارم جز اينكه بروى و عليه من روايت كنى (يعنى آرى منم ، اما اين خبر را به مخالفين و دشمنان ما مگو) عرض كردم : من از خدائى كه اين مقام را از پدرانت بتو رسانيده است ، خواستارم كه تا پيش از وفات شما، مانند آنرا به اولادت عطا كند، فرمود: اى معاذ چنين كرده است ، عرض كردم او كيست قربانت گردم ؟ فرمود اين اين شخص خوابيده و با دست خود اشاره بعبد الصالح (موسى بن جعفر عليه السلام ) كرد كه خوابيده بود.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْوَصِيَّةَ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى مُحَمَّدٍ كِتَاباً لَمْ يُنْزَلْ عَلَى مُحَمَّدٍ ص كِتَابٌ مَخْتُومٌ إِلَّا الْوَصِيَّةُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ فِى أُمَّتِكَ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَيُّ أَهْلِ بَيْتِى يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ نَجِيبُ اللَّهِ مِنْهُمْ وَ ذُرِّيَّتُهُ لِيَرِثَكَ عِلْمَ النُّبُوَّةِ كَمَا وَرَّثَهُ إِبْرَاهِيمُ ع وَ مِيرَاثُهُ لِعَلِيٍّ ع وَ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ قَالَ وَ كَانَ عَلَيْهَا خَوَاتِيمُ قَالَ فَفَتَحَ عَلِيٌّ ع الْخَاتَمَ الْأَوَّلَ وَ مَضَى لِمَا فِيهَا ثُمَّ فَتَحَ الْحَسَنُ ع الْخَاتَمَ الثَّانِيَ وَ مَضَى لِمَا أُمِرَ بِهِ فِيهَا فَلَمَّا تُوُفِّيَ الْحَسَنُ وَ مَضَى فَتَحَ الْحُسَيْنُ ع الْخَاتَمَ الثَّالِثَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ قَاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَلُ وَ اخْرُجْ بِأَقْوَامٍ لِلشَّهَادَةِ لَا شَهَادَةَ لَهُمْ إِلَّا مَعَكَ قَالَ فَفَعَلَ ع فَلَمَّا مَضَى دَفَعَهَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَبْلَ ذَلِكَ فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الرَّابِعَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنِ اصْمُتْ وَ أَطْرِقْ لِمَا حُجِبَ الْعِلْمُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَ مَضَى دَفَعَهَا إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الْخَامِسَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ فَسِّرْ كِتَابَ اللَّهِ تَعَالَى وَ صَدِّقْ أَبَاكَ وَ وَرِّثِ ابْنَكَ وَ اصْطَنِعِ الْأُمَّةَ وَ قُمْ بِحَقِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ الْحَقَّ فِى الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ لَا تَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَى الَّذِى يَلِيهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ فَقَالَ مَا بِى إِلَّا أَنْ تَذْهَبَ يَا مُعَاذُ فَتَرْوِيَ عَلَيَّ قَالَ فَقُلْتُ أَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي رَزَقَكَ مِنْ آبَائِكَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ أَنْ يَرْزُقَكَ مِنْ عَقِبِكَ مِثْلَهَا قَبْلَ الْمَمَاتِ قَالَ قَدْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ يَا مُعَاذُ قَالَ فَقُلْتُ فَمَنْ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ هَذَا الرَّاقِدُ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ وَ هُوَ رَاقِدٌ

تردید در مورد امام زمان

زراره گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: براى آن جوان پيش از آنكه قيام كند، غيبتى است ، عرضكردم : چرا؟ فرمود: ميترسد و با دست اشاره بشكم خود كرد (يعنى مى ترسد شكمش را پاره كنند) سپس فرمود: اى زراره ! اوست كه چشم براهش باشند، و اوست كه در ولادتش ترديد شود: برخى گويند: پدرش بدون فرزند مرد، و برخى گويند: در شكم مادر بود (كه پدرش وفات يافت و سپس هم بدينا آمد) و برخى گويند: دو سال پيش از وفات پدرش متولد شد و اوست كه در انتظارش باشند ولى خداى عزوجل دوست دارد شيعه را بيازمايد)) در زمان (غيبت ) است اى زراره كه اهل باطل شك مى كنند، زراره گويد: من عرضكردم ، قربانت ، اگر من به آن زمان رسيدم چكار كنم ؟ فرمود: اى زراره : اگر به آن زمان رسيدى ، با اين دعا از خدا بخواه : ((خدايا خودت را به من بشناسان ، زيرا اگر تو خودت را به من بشناسانى ، من رسولت را نشناسم (براى اينكه هر كس خدا را شناخت ، بر او لازم مى داند، كه از راه لطف بندگانش را هدايت كند و كسى كه خدا را نشناخت ، فرستاده او را هم نمى شناسد) خدايا تو پيغمبرت را بمن بشناسان ، زيرا اگر تو پيغمبرت را بمن نشناسانى ، من حجت ترا نشناسم (براى اينكه امام جانشين پيغمبر و دست نشانده او به دستور خداست و مقام و ارزش جانشين مربوط بمقام و ارزش جانشين گذار است از اين جهت شيعه مى گويد: امام بايد از لحاظ علم و عمل و اخلاق و عصمت مانند پيغمبر باشد) خدايا حجت خود را بمن بشناسان ، زيرا اگر تو حجتت را بمن بسناسانى ، از طريق دينم گمراه ميشوم . سپس فرمود: اى زراره ! بناچار جوانى در مدينه كشته مى شود، عرضكردم : قربانت ، مگر لشكر سفيانى او را نمى كشند؟ فرمود: نه ، بلكه او را لشكر آل بنى فلان بكشند، آن لشكر مى آيد تا وارد مدينه مى شود و آن جوان را مى گيرد و مى كشد، پس چون او را از روى سركشى و جور و ستم بكشد، مهلتشان بسر آيد، در آن هنگام اميد فرج داشته باش انشاء اللّه (مقصود از اين جوان گويا همان نفس زكيه است كه در علائم ظهور روايت شده است)

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ لِلْغُلَامِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِى يُشَكُّ فِى وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِسَنَتَيْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ يَا زُرَارَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ أَيَّ شَيْءٍ أَعْمَلُ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِى ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِينَةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ يَقْتُلُهُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ قَالَ لَا وَ لَكِنْ يَقْتُلُهُ جَيْشُ آلِ بَنِى فُلَانٍ يَجِى ءُ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَدِينَةَ فَيَأْخُذُ الْغُلَامَ فَيَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْياً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَا يُمْهَلُونَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَقُّعُ الْفَرَجِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ

اصول كافى جلد 2 صفحه 134 روايت 5

 

جریان امام علی و گدا

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قَالَ إِنَّمَا يَعْنِى أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِى عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِى صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ قِيمَتُهَا أَلْفُ دِينَارٍ وَ كَانَ النَّبِيُّ ص كَسَاهُ إِيَّاهَا وَ كَانَ النَّجَاشِيُّ أَهْدَاهَا لَهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عَلَى مِسْكِينٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَيْهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَيْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ هَذِهِ الْآيَةَ وَ صَيَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ فَكُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ يَكُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِثْلَهُ فَيَتَصَدَّقُونَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ وَ السَّائِلُ الَّذِى سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ يَكُونُونَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزوجل ((همانا ولى شما خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده اند)) فرمود: يعنى اولى به شما و سزاوارتر به شما و كارهاى شما و جان و مال شما خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده اند، يعنى على و اولادش كه ائمه عليهم السلام هستند تا روز قيامت ، سپس خداى عزوجل ايشان را وصف كرد و فرمود: ((كسانيكه نماز مى خوانند و در حال ركوع زكوة مى دهند)). اميرالمؤ منين مشغول نماز ظهر بود، بعد از آنكه دو ركعت را خوانده و در ركوع بود، در حاليكه حله اى كه هزار دينار قيمت داشت ، در برش بود و آن حله را نجاشى به پيغمبر (ص ) هديه كرده و او به اميرالمؤ منين پوشانيده بود، مرد سائلى آمد و گفت : سلام بر تواى ولى خدا و اى كسى كه نسبت بمؤ منين از خودشان سزاوارترى ! بفقير صدقه اى ده ، على عليه السلام آن حله را به جانب او انداخت و با دست اشاره كرد كه بردار، سپس خداى عزوجل آن آيه را در شاءن او نازل فرمود. و تصدق اولادشرا بتصديق او متصل ساخت (و نعمت بر اولادش را بوسيله نعمت به او قرار داد) پس هريك از اولاد او كه بدرجه امامت رسد، مانند خود او همين صفت را دارد كه در حال ركوع تصدق مى دهد، و آن سائليكه از اميرالمؤ منين تقاضا كرد از ملائكه بود، و آنها كه از ائمه اولادش سؤ ال كنند، از ملائكه مى باشند. اصول كافى جلد 2 صفحه 46 رواية 3

ترس امام زمان از کشته شدن

زراره گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: همانا براى حضرت قائم عليه السلام پيش از آنكه ظهور كند غيبتى است ، عرضكردم : براى چه ؟ فرمود: زيرا او ميترسد و با دست اشاره به شكمش فرمود يعنى از كشته شدن مى ترسد.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ لِلْقَائِمِ ع غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّهُ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ يَعْنِى الْقَتْلَ

اصول كافى جلد 2 صفحه 137 روايت 9

 

فضل پنهان امامان

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ شَبَابٍ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ رِبَاطٍ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ كَامِلٌ التَّمَّارُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ كَامِلٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِيثٌ رَوَاهُ فُلَانٌ فَقَالَ اذْكُرْهُ فَقَالَ حَدَّثَنِى أَنَّ النَّبِيَّ ص حَدَّثَ عَلِيّاً ع بِأَلْفِ بَابٍ يَوْمَ تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ فَذَلِكَ أَلْفُ أَلْفِ بَابٍ فَقَالَ لَقَدْ كَانَ ذَلِكَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَظَهَرَ ذَلِكَ لِشِيعَتِكُمْ وَ مَوَالِيكُمْ فَقَالَ يَا كَامِلُ بَابٌ أَوْ بَابَانِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا يُرْوَى مِنْ فَضْلِكُمْ مِنْ أَلْفِ أَلْفِ بَابٍ إِلَّا بَابٌ أَوْ بَابَانِ قَالَ فَقَالَ وَ مَا عَسَيْتُمْ أَنْ تَرْوُوا مِنْ فَضْلِنَا مَا تَرْوُونَ مِنْ فَضْلِنَا إِلَّا أَلْفاً غَيْرَ مَعْطُوفَةٍ يونس بن رباط گويد: من و كامل به خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم كامل به حضرت عرض كردم : قربانت گردم ، فلان شخص حديثى روايت كند، فرمود: آنرا باز گو، عرضكرد: او گفت : رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در روز وفاتش بعلى عليه السلام هزار باب حديث كرد و هر بابى مفتاح هزار حديث بود، كه جمعا يك ميليون باب مى شد، فرمود: آرى چنين بود، عرضكردم : قربانت ، آن بابها براى شيعيان و دوستان شما هم ظاهر شد؟ (از آن علوم آگاه گشتند؟) فرمود: اى كامل يك باب يا دو باب آن (از يكباب بيشتر و بدو باب نرسيده ) ظاهر گشت . عرضكردم : قربانت ، بنابراين ، از يك ميليون باب از فضل شما جز يك يا دو باب روايت نشده است ؟ فرمود: توقع داريد كه شما از فضل ما چه اندازه روايت كنيد؟ شما از فضل ما جز يك اءلف غير متصل روايت نكنيد. اصول كافى جلد 2 صفحه 61 رواية 9

خداوند از روی اسم آدمها شاکی میشود

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى رَأْسِ أَبِى الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ فِى الْمَهْدِ فَجَعَلَ يُسَارُّهُ طَوِيلًا فَجَلَسْتُ حَتَّى فَرَغَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ لِى ادْنُ مِنْ مَوْلَاكَ فَسَلِّمْ فَدَنَوْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ ثُمَّ قَالَ لِيَ اذْهَبْ فَغَيِّرِ اسْمَ ابْنَتِكَ الَّتِى سَمَّيْتَهَا أَمْسِ فَإِنَّهُ اسْمٌ يُبْغِضُهُ اللَّهُ وَ كَانَ وُلِدَتْ لِيَ ابْنَةٌ سَمَّيْتُهَا بِالْحُمَيْرَاءِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع انْتَهِ إِلَى أَمْرِهِ تُرْشَدْ فَغَيَّرْتُ اسْمَهَا يعقوب سراج گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم ، آن حضرت بالاى سر ابى الحسن موسى كه در گهواره بود، ايستاده و مدتى با او راز مى گفت ، من نشستم تا فارغ شد. نزديكش رفتم ، به من فرمود: نزد مولايت برو و سلام كن ، من نزديك رفتم و سلام كردم ، او با زبانى شيوا به من جواب سلام گفت : سپس به من فرمود: برو و نام دخترت را كه ديروز گذاشتى تغيير ده ، زيرا خدا آن اسم را مبغوض دارد، يعقوب گويد، براى من دخترى متولد شده بود كه نامش را حميراء گذاشته بودم ، امام صادق عليه السلام فرمود: به دستور او رفتار كن تا هدايت شوى . پس من اسمش را تغيير دادم . اصول كافى جلد 2 صفحه 85 رواية 11

چه کسی اسم امام زمان را میبرد؟

امام صادق عليه السلام فرمود:secret

نام صاحب الامر را جز كافر نبرد

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ:

لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِرٌ

نام صاحب الامر را جز كافر نبرد

اصول كافى جلد 2 صفحه 127 رواية 4

 

مزیت امام بودن

امام صادق عليه السّلام مى فرمود: ائمه مقام و منزلت پيغمبر رادارند ولى پيغمبر نيستند و آنچه از زنها براى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله حلالست )زيادتر از چهار زن دائم و زن موهوبه ) براى ايشان حلال نيست و اما نسبت بغير آنايشان بمنزلت رسول خدايند صلى اللّه عليه و آله . اصول كافى جلد 2 صفحه 12رواية 7

محدث کیست؟

محمد بن مسلم گويد: كلمه محدث نزد امام صادق عليه السّلام ذكرشد، حضرت فرمود، محدث كسى است كه صدا را بشنود و شخص را نبيند، بحضرت عرضكردم : قربانت گردم . امام از كجا ميفهمد كه آن كلام فرشته است ؟ فرمود آرامش و وقارى باوعطا مى شود كه ميفهمد آن كلام از فرشته است . اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 4

همراه پیامبر و امامان

ابوبصير گويد: از امام صادق عليه السّلام قول خدايتعالى ((و همچنين روحى از امر خود را بسويت وحى كرديم ، تو نميدانستى كتابو ايمام چيست ؟ – 52 سوره 42 )) را پرسيدم . فرمود: آنمخلوقيست از مخلوقات خداى عزوجل ، بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ، كه همراه پيغمبرصلى اللّه عليه و آله است ، به او خبر ميدهد و رهبريش مى كند و همراه امامان پس ازوى هم مى باشد. اصول كافى جلد 2 صفحه 17 رواية 1 _____________________ ابوبصير گويد: شنيدم از امام صادق عليه السّلام درباره يساءلونكعن الروح قل الروح من امر ربى )) مى فرمود: مخلوقى است بزرگتراز جبرئيل و ميكائيل كه همراه هيچ يك از پيغمبران گذشته جز محمد صلى اللّه عليه وآله نبوده است ، و آن همراه ائمه مى باشد و ايشان را رهبرى مى كند، چنان نيست كههرچه طلب شود، بدست آيد (پس همراهى اين روح با پيغمبر و امامان فضلى است از خداىتعالى كه به هر كس خواهد عطا كند، و با طلب و كوشش بدستنيايد). اصول كافى جلد 2 صفحه 18 رواية 4

داستان نبوت

معاذبن كثير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: امر وصيت ازآسمان در مكتوبى بر محمد نازل شد، و مكتوب سر به مهر جز راجع به وصيت بر محمد صلىاللّه عليه و آله نازل نگشت . جبرئيل عليه السلام عرض كرد: يا محمد؛ اين است وصيتتو درباره امتت نزد اهل بيتت ، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود اى جبرئيل كداماهل بيتم ؟ گفت : برگزيده خدا از ميان ايشان و ذريه او (على و اولادش عليهم السلام ) و اين وصيت براى اينست كه على علم نبوت را از تو ارث ببرد، چنانكه ابراهيم بارثداد و ميراث اين علم براى على عليه السلام و ذريه تو از پشت او است . آنگاه امامصادق عليه السلام فرمود: آن مكتوب چند مهر داشت ، على عليه السلام مهر اول را گشودو به آنچه در آن بود عمل كرد، سپس حسن عليه السلام مهر دوم را گشود و به آنچه در آنماءمور شده بود عمل كرد، چون حسن وفات كرد و درگذشت ، حسين عليه السلام مهر سوم راگشود، ديد در آن نوشته است : ((جنگ كن و بكش و كشته ميشوى ومردمى را براى شهادت با خود ببر، براى ايشان شهادتى جز همراه تو نيست )) او هم عمل كرد و چون خواست در گذرد، پيش از آن ، مكتوب را بعلى بنالحسين عليه السلام داد، او مهر چهارم را گشود و ديد در آن نوشته است : سكوت كن وچون علم در پرده شده سر بزير انداز (نسبت بعلمى كه پوشيده شده سر بزير انداز) چوناو خواست وفات كند و در گذرد، آنرا بمحمد بن على داد، او مهر پنجم را گشود، ديد درآن نوشته است : ((كتاب خداى تعالى را تفسير كن و پدرت را تصديقنما (مثل او خاموشى گزين ) و ارث امامت را به پسرت بده ، و امت را نيكو تربيت كن ،و بحق خداى عزوجل قيام كن ، و در حال ترس و امنيت حق را بگو و جز از خدا مترس )) او هم عمل كرد و سپس آنرا بشخص بعد از خود داد، معاذ گويد: من عرضكردم : قربانت گردم ، آنشخص شمائيد؟ فرمود: اى معاذ؛ من از چيزى باك ندارم جز اينكهبروى و عليه من روايت كنى (يعنى آرى منم ، اما اين خبر را به مخالفين و دشمنان مامگو) عرض كردم : من از خدائى كه اين مقام را از پدرانت بتو رسانيده است ، خواستارمكه تا پيش از وفات شما، مانند آنرا به اولادت عطا كند، فرمود: اى معاذ چنين كردهاست ، عرض كردم او كيست قربانت گردم ؟ فرمود اين اين شخص خوابيده و با دست خوداشاره بعبد الصالح (موسى بن جعفر عليه السلام ) كرد كه خوابيده بود. اصول كافى جلد 2 صفحه 28 رواية 1

علامات جانشین امام

معاويه بن وهب گويد: به امام صادق عليه السلام عرضكردم : علامت جانشين امام چيست ؟ فرمود: پاكيزگى ولادت (حلال زادگى ، ختنه شده ، بخون آلودهنبودن ) و تربيت خوب (رشد و نموش به كمال و سعادت مقرون باشد) و ياوه گرى و بازى نكند. اصولكافى جلد 2 صفحه 37 رواية 4
penis

مزخرفاتی در مورد معصومین و امام فراری

ابوحمزه گويد: شنيدم على بن الحسين عليهماالسلام مى فرمود: همانا خدا محمد و على و يازده فرزند او را از نور عظمت خود آفريد و سپس ايشان را بصورت اشباح (كالبد و سياهى كه از دور نمايانست ) در پرتو نور خود بپا داشت ، او را عبادت مى كردند. پيش از آفرينش مخلوق ، خدا را تسبيح و تقديس مى نمودند ايشان ائمه عليهماالسلام از فرزندان رسول خدا صلى الله عليه وآله اند. اصول كافى جلد 2 صفحه 477 روايت 6 ________________ جابر بن عبدالله انصارى گويد: خدمت فاطمه عليهما السلام رسيدم ، در برابرش لوحى بود كه نامهاى اوصياء از فرزندان او در آن بود، من شمردم ، دوازده نفر بودند، آخر آنها قائم عليه السلام بود. سه محمد در ميان آنها بود سه على . اصول كافى جلد 2 صفحه 480 روايت 9 ________________ رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: من و دوازده تن از فرزندانمو تو اى على (يعنى يازده فرزندم با تو كه 12 تن مى شويد) بند و قفل زمين هستيم ،يعنى ميخها و كوههاى زمين . بسبب ما خدا زمين را ميخ كوبيده تا اهلش را فرو نبرد،چون دوازدهمين فرزندم از دنيا برود، زمين اهلش را فرو برد و مهلت داده نشوند (بسوى آنها ننگرند). اصول كافى جلد 2 صفحه 482 روايت 17 ________________ كرام گويد: من پيش خود سوگند ياد كردم كه هرگز در روز غذا نخورم (يعنى روزه بگيرم ) تا قائم آل محمد قيام كند. پس خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و عرض كردم : مردى از شيعيان شما براى خود بگردن گرفته كه هرگز در روز غذا نخورد تا قائم آل محمد قيام كند. فرمود: اى كرام ! بنابراين بايد روزه بگيرى ولى دو روز عيد (فطر و قربان ) و سه روز تشريق (11 و 12 و ذيحجه ايام حج گزارى ) و زمانى كه مسافر و بيمار هستى روزه نگير، زيرا چون حسين عليه السلام كشته شد: آسمانها و زمين و هر چه بر آنهاست با فرشتگان ناليدند و گفتند، پروردگارا! بما اجازه بده خلق را هلاك كنيم و از صفحه زمين براندازيم ، براى آنكه حرمت ترا حلال شمردند و برگزيده ترا كشتند. خدا بآنها وحى فرستاد كه : اى فرشتگانم و اى آسمان و زمينم ! آرام گيريد، سپس يك پرده از پرده ها را عقب زد، پشت آن پرده محمد و دوازده وصى او بود، آنگاه دست فلان قائم ميان آنها (امام عصر عليه السلام ) را گرفت و فرمود: اى فرشتگانم ؛ و اى آسمانها و زمينم ؛ بسبب اين انتقام مى گيريم (از اين ) – اين جمله را سه بار فرمود . اصول كافى جلد 2 صفحه 483 روايت 19

انواع سهم های امام و پیامبر

ثقة الاسلام كلينى فرمايد: خداى تبارك و تعالى همه دنيا را به خليفه خود (پيغمبر يا امام ) داده ، زيرا بفرشتگان مى گويد: ((من در زمين خليفه گذارم 24 سوره 2 )) پس همه دنيا از آن آدم بود (كه نخستين خليفه خدا در روى زمين بود) و پس از او به فرزندان نيكو كار و جانشينانش رسيد، بنا بر اين آنچه را از دنيا دشمنانشان (يعنى كفار و مشركين ) به زور گرفتند و سپس به وسيله جنگ يا غلبه به آنها برگشت فى ء نامند، پس فى ء آن است كه : به وسيله غلبه و جنگ به آنها برگردد (و فى ء در لغت به معنى برگشتن است ) و حكم فى ء آن است كه خداى تعالى فرمايد: ((بدانيد كه هر چه عنيمت گيريد، پنج يك آن از خدا و پيغمبر و خويشان او و يتيمان و بى چيزان و در راه ماندگانست . و اما انفال چنين نيست ، انفال مخصوص پيغمبر صلى الله عليه وآله است و فدك مخصوص پيغمبر صلى الله عليه و آله بود، زيرا او و اميرالمؤ منين آن را فتح كردند و ديگرى با آنها نبود، لذا اسم فى ء از آن برداشته و اسم انفال روى آن گذاشته شد و همچنين است نيزارها و معادن و درياها و بيابانها كه همه به امام اختصاص دارد. و اگر مردمى به اجازه امام در آنها كار كردند، چهار پنجم درآمد آنها از خود ايشان و يك پنجمش از آن امام است و آنچه به امام تعلق دارد، حكم خمس را دارد (يعنى بايد شش بخش شود) و هر كه بدون اجازه امام در آنها كار كند، امام حق دارد همه درآمد را بگيرد، و هيچكس را در آن سهمى نيست ، همچنين هر كس بدون اجازه صاحب زمين ، خرابه اى را آباد كند يا قناتى جارى كند يا در زمين خرابى عملى انجام دهد، از آن او نمى گردد، و مالك زمين اگر بخواهد از او مى گيرد و اگر بخواهد در دست او باقى مى گذارد. جلد 2 صفحه 490 روايت8 _________________ سليم بن قيس گويد: شنيدم اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمود: به خدا ما هستيم كسانى كه خدا از ذى القربى (خويشان پيغمبر) قصد فرموده و آنها را همدوش خود و پيغمبرش ساخته و فرموده است : ((هر چه را خدا از اموال مردم دهكده ها به پيغمبرش برگشت داده ، از آن خدا و پيغمبر و خويشان او و يتيمان و بى چيزان است 7 سوره 59 )) اين سهم مخصوص ماست و براى ما از صدقه (زكاة واجب ) سهمى قرار نداد، خدا پيغمبرش را و ما را گرامى داشت از اين كه چزك و فضول مال مردم را بما بخوراند (زيرا مالى كه به عنوان زكوة پرداخت مى شود، چرك و فضول است كه از اصل مال گرفته مى شود و آن مال مزكى و مصفا مىگردد). اصول كافى جلد 2 صفحه 491 روايت 1 _________________ امام باقر عليه السلام درباره قول خداى تعالى : ((بدانيد كه هرچه غنيمت گيريد، پنج يك آن از آن خدا و پيغمبر و خويشان اوست 42 سوره 8 )) فرمود: ايشان خويشان رسول خدايند صلى الله عليه وآله و آن خمس از آن خدا و پيغمبر و ماست . اصول كافى جلد 2 صفحه 491 روايت 2 _________________ امام صادق عليه السلام فرمود: انفال آن است كه : اسب و شتر بر آن رانده نشود (با جنگ و غلبه بدست نيايد) يا اموال مردمى است كه (با مسلمين ) سازش كنند يا مردمى كه با دست خود بپردازند و هر زمين خراب و ته رودخانه ها از پيغمبر است و پس از او از آن امام است ، بهر راه خواهد به مصرف رساند. اصول كافى جلد 2 صفحه 491 روايت 3 _________________ زراره گويد: امام حق دارد پيش از تقسيم سهام غنيمت ، هر اندازه بخواهد انفاق كند و براى خود بر دارد و به ديگرى ببخشد همانا پيغمبر صلى الله عليه وآله به همراه مردمى جنگ كرد و از فى ء چيزى به آنها ندارد و اگر بخواهد همه را ميان آنها تقسيم مى كند (و خلاصه اختيار تام تقسيم غنائم جنگى بدست امامست چنانكه در هر جنگى اين اختيار با زمامدار و پيشواى آنست .) اصول كافى جلد 2 صفحه 499 روايت 9 _________________ ابن عيسى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى ؛)) بدانيد هر چه غنيمت گيريد پنج يك آن از خدا و پيغمبر و خويشاوندان است )) پرسيدم ، حضرت دو آرنج را بر زانو گذاشت و با دست اشاره كرد و فرمود: به خدا كه آن استفاده روز به روز است (كه بايد خمس آنرا داد) جز آنكه پدرم شيعيان خود را حلال كرد تا آلوده نباشند. شرح توضيح مدلول و سند اين روايت با بيان رويات موافق و مخالف آن ، بعهده مقام اجتهاد و استنباط است كه بحمدلله و المنه فقهاى شيعه رضوان الله تعالى عليهم اجمعين مشروحا و مبسوطا اين موضوع را در كتب استدلالى خود بيان فرموده اند. اصول كافى جلد 2 صفحه 499 روايت 10 _________________ امام باقر عليه السلام فرمود: هر چيزى كه شهادت لااله الاالله و محمد رسول الله بر آن واقع شود (يعنى غنيمتى كه مسلمين در جنگ با كفار براى مسلمان شدن آنها بدست مى آوردند) خمسش از آن ماست و براى هيچكس روا نيست كه از مال خمس چيزى بخرد، مگر آنكه حق ما را بما برساند. اصول كافى جلد 2 صفحه 500 روايت 14 _________________ ابوالصباح گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: ما مردمى هستيم كه خدا اطاعت ما را واجب كرده و انفال و برگزيده اموال از آن ماست . اصول كافى جلد 2 صفحه 502 روايت 17 _________________ امام صادق عليه السلام درباره مردى كه بميرد و وارث و مولائى)آزاد كننده ئى ) نداشته باشد، فرمود: او اهل اين آيه است : ))از تو درباره انفال مى پرسند اول سوره انفال (يعنى اموال و ما ترك او متعلق با ماست .( اصول كافى جلد 2 صفحه 502 روايت 18

همکاری محمد و الله در وضع امور دینی

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِى شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الصَّلَاةَ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ فَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الرَّكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ وَ إِلَى الْمَغْرِبِ رَكْعَةً فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَةِ لَا يَجُوزُ تَرْكُهُنَّ إِلَّا فِى سَفَرٍ وَ أَفْرَدَ الرَّكْعَةَ فِى الْمَغْرِبِ فَتَرَكَهَا قَائِمَةً فِى السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ فَصَارَتِ الْفَرِيضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً ثُمَّ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّوَافِلَ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ رَكْعَةً مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ الْفَرِيضَةُ وَ النَّافِلَةُ إِحْدَى وَ خَمْسُونَ رَكْعَةً مِنْهَا رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً تُعَدُّ بِرَكْعَةٍ مَكَانَ الْوَتْرِ وَ فَرَضَ اللَّهُ فِى السَّنَةِ صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص صَوْمَ شَعْبَانَ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِى كُلِّ شَهْرٍ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِّ شَرَابٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ وَ عَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَشْيَاءَ وَ كَرِهَهَا وَ لَمْ يَنْهَ عَنْهَا نَهْيَ حَرَامٍ إِنَّمَا نَهَى عَنْهَا نَهْيَ إِعَافَةٍ وَ كَرَاهَةٍ ثُمَّ رَخَّصَ فِيهَا فَصَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ كَوُجُوبِ مَا يَأْخُذُونَ بِنَهْيِهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيمَا نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ وَ لَا فِيمَا أَمَرَ بِهِ أَمْرَ فَرْضٍ لَازِمٍ فَكَثِيرُ الْمُسْكِرِ مِنَ الْأَشْرِبَةِ نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ لَمْ يُرَخِّصْ فِيهِ لِأَحَدٍ وَ لَمْ يُرَخِّصْ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَحَدٍ تَقْصِيرَ الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ ضَمَّهُمَا إِلَى مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَلْ أَلْزَمَهُمْ ذَلِكَ إِلْزَاماً وَاجِباً لَمْ يُرَخِّصْ لِأَحَدٍ فِى شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ إِلَّا لِلْمُسَافِرِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُرَخِّصَ شَيْئاً مَا لَمْ يُرَخِّصْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام ببعضى از اصحاب قيس ماصر ميفرمود: همانا خداى عزوجل پيغمبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، چون تربيت او را تكميل نمود، فرمود: ((تو بر خلق عظيمى استوارى 4 سوره 68 )) سپس امر دين و امت را باو واگذار فرمود تا سياست بندگانش را بعهده گيرد، سپس فرمود: ((آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده باز ايستيد 7 سوره 59 )) همانا رسولخدا صلى اللّه عليه و آله استوار و موفق و مؤ يد بروح القدس بود، نسبت بسياست و تدبير خلق هيچگونه لغزش و خطائى نداشت ، بآداب خدا تربيت شد. خداى عزوجل نمازهاى پنجگانه را دو ركعت دو ركعت واجب ساخت تا ده ركعت شد. سپس رسولخدا صلى اللّه عليه و آله بدو ركعت (ظهر و عصر و عشا) دو ركعت و بمغرب يك ركعت افزود، و اين اضافات با واجب خداى تعالى همدوش گشت ، به طورى كه ترك آنها جز در سفر جايز نيست و چون در نماز مغرب يك ركعت افزود، آن را در سفر و حضر بر جا گذاشت . خداى عزوجل تمام اين اضافات پيغمبر را اجازه كرد و نمازهاى يوميه واجب هفده ركعت گشت . سپس رسولخدا صلى اللّه عليه و آله نمازهاى نافله را كه سى و چهار ركعت دو برابر نمازهاى واجب است مستحب قرار داد. خداى عزوجل هم آنرا اجازه كرد، و نمازهاى نافله را كه سى و چهار ركعت دو برابر نمازهاى واجب است مستحب قرار داد. خداى عزوجل هم آنرا اجازه كرد، و نمازهاى واجب و مستحب پنجاه و يك ركعت گشت دو ركعت نماز نشسته بعد از عشا بجاى نماز وتر است و يك ركعت بحساب مى آيد. و خدا در ميان سال ، تنها روزه ماه رمضانرا واجب ساخت و رسولخدا صلى اللّه عليه و آله روزه ماه شعبان و سه روزه از هر ماه را سنت كرد تا دو برابر مقدار واجب شد (زيرا چون در ده ماه غير از رمضان و شعبان ماهى سه روز روزه بدارد، سى روز ميشود و باضافه ماه شعبان ، دو برابر سى روز رمضان ميگردد) خداى عزوجل اين را هم براى او اجازه كرد. و باز خداى عزوجل خصوص شراب انگور را حرام ساخت
و رسولخدا صلى اللّه عليه و آله هر نوشابه مست كننده اى را حرام كرد، خدا هم براى او اجازه كرد، و رسولخدا صلى اللّه عليه و آله از چيزهائى خوددارى كرد و آنها را بد دانست ولى بطور حرمت از آنها نهى نكرد، و تنها نهى خوددارى و كراهت نمود و در ارتكاب آنها رخصت داد، اخذ برخصت او هم بر بندگان واجب گشت ، مانند واجب بودن اخذ بنهى وغدقنهاى او، رسولخدا صلى اللّه عليه و آله نسبت بآنچه نهى حرام نمود و امر واجب فرمود، بمردم رخصت تخلف نداد، از اينجهت بيشتر نوشابه هاى مست كننده را كه از آن نهى حرام فرمود، رخصت ارتكاب آن نداد و نيز نسبت بدو ركعت نمازى كه بواجب خداى عزوجل اضافه فرموده بود، بهيچكس رخصت تقسير نداد، بلكه آنرا بطور واجب بر ايشان ملزم ساخت ، براى هيچكس جز مسافر رخصت تقصير نداد، و هيچكس را نرسد كه نسبت بآنچه رسولخدا صلى اللّه عليه و آله رخصت نداده رخصت دهد، پس امر رسولخدا صلى اللّه عليه و آله با امر خداى عزوجل و نهى او با نهيش موافق و برابر است ، بر بندگان لازمست تسليم او باشند همچنانكه تسليم خداى تبارك و تعالى هستند اصول كافى جلد 2 صفحه 5 رواية 4

امامان با فرشتگان سخن میگویند

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ محمد بن اسماعيل گويد: شنيدم : حضرت ابوالحسن عليه السّلام مى فرمود: ائمه دانشمندان ، راستگويان ، فهميدگان ، محدثانند. اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 3 _______ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ ذُكِرَ الْمُحَدَّثُ عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ إِنَّهُ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى الشَّخْصَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلَامُ الْمَلَكِ قَالَ إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ كَلَامُ مَلَكٍ محمد بن مسلم گويد: كلمه محدث نزد امام صادق عليه السّلام ذكر شد، حضرت فرمود، محدث كسى است كه صدا را بشنود و شخص را نبيند، بحضرت عرضكردم : قربانت گردم . امام از كجا ميفهمد كه آن كلام فرشته است ؟ فرمود آرامش و وقارى باو عطا مى شود كه ميفهمد آن كلام از فرشته است اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 4

علم غیب امامان

عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمّرِ بْنِ خَلّادٍ قَالَ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنّا فَلَا نَعْلَمُ وَ قَالَ سِرّ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ أَسَرّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ ع وَ أَسَرّهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمّدٍ ص وَ أَسَرّهُ مُحَمّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اللّهُ‏ معمربن خلاد گويد: مردى از اهل فارس بحضرت ابوالحسن عليه السلام: عرض كرد: شما علم غيب ميدانيد؟ امام فرمود، حضرت ابوجعفر عليه السلام فرمود: چون علم الهى براى ما گشوده شود بدانيم و چون از ما گرفته شود ندانيم، علم راز خداى عزوجل است كه آنرا با جبرئيل عليه السلام در ميان گذارد و جبرئيل آنرا بمحمد صلى الله عليه و آله براز گويد و محمد بهر كه خواهد (از امامان عليه السلام) براز گويد اصول كافى جلد 1 صفحه: 376 رواية: 1 _____________ مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطّابِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ وَ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع أَيّ إِمَامٍ لَا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجّةٍ لِلّهِ عَلَى خَلْقِهِ‏ امام صادق عليه السلام فرمود: هر امامى كه نداند چه به سرش مى‏آيد (از خير و شر و بلا و عافيت) و به سوى چه مى‏رود (از مرگ و شهادت) او حجت خدا بر خلقش نيست. اصول كافى جلد 1 صفحه: 383 رواية: 1 ____________ مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَا وَ اللّهِ لَا يَكُونُ عَالِمٌ جَاهِلًا أَبَداً عَالِماً بِشَيْ‏ءٍ جَاهِلًا بِشَيْ‏ءٍ ثُمّ قَالَ اللّهُ أَجَلّ وَ أَعَزّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْه ابو حمزه گويد: شنيدم امام باقر(ع) مى‏فرمود: نه بخدا عالم هرگز جاهل نباشد (يعنى عالمى كه خدا اطاعتش را بر مردم واجب كرده و او همان امامست) ممكن نيست چيزى را بداند و چيزى را نداند (او همه چيز مى‏داند) سپس فرمود: خدا والاتر از آنست كه فرمانبرى از بنده‏ئى را واجب كند كه علم آسمان و زمينش را از او نهان داشته است و باز فرمود: آنرا از او نهان نكند. اصول كافى جلد 1 صفحه: 391 رواية 6

چاخان های امام صادق

عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ عِدّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ عَبْدُ الْأَعْلَى وَ أَبُو عُبَيْدَةَ وَ عَبْدُ اللّهِ بْنُ بِشْرٍ الْخَثْعَمِيّ سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع يَقُولُ إِنّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَالَ ثُمّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ إِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلّ شَيْ‏ءٍ جماعتى از اصحاب كه عبدالاعلى و ابوعبيدة و عبدالله بن بشر خثعمى از آن جمله بودند، از امام صادق عليه السلام شنيدند كه فرمود: من آنچه در آسمانها و زمين است مى‏دانم و آنچه در بهشت و دوزخست مى‏دانم و گذشته و آينده را مى‏دانم، سپس اندكى تأمل كرد و ديد اين سخن بر شنوندگان گران آمد، لذا فرمود: من اين مطالب را از كتاب خداى عزوجل مى‏دانم. خداى عزوجل مى‏فرمايد (بيان هر چيز در قرآنست) (آيه شريفه در سوره نحل باين صورتست: تبيانا لكل شئى) پس فرمايش امام عليه‏السلام يا بطريق نقل بمعنى و يا قرائت مختص بائمه است. اصول كافى جلد 1 صفحه: 388 رواية: 2

تکنولوژی خفن الهی، انتقال اطلاعات از طریق انار

عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ جَبْرَئِيلَ ع أَتَى رَسُولَ اللّهِ ص بِرُمّانَتَيْنِ فَأَكَلَ رَسُولُ اللّهِ ص إِحْدَاهُمَا وَ كَسَرَ الْأُخْرَى بِنِصْفَيْنِ فَأَكَلَ نِصْفاً وَ أَطْعَمَ عَلِيّاً نِصْفاً ثُمّ قَالَ رَسُولُ اللّهِ ص يَا أَخِي هَلْ تَدْرِي مَا هَاتَانِ الرّمّانَتَانِ قَالَ لَا قَالَ أَمّإ؛ الْأُولَى فَالنّبُوّةُ لَيْسَ لَكَ فِيهَا نَصِيبٌ وَ أَمّا الْأُخْرَى فَالْعِلْمُ أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللّهُ كَيْفَ كَانَ يَكُونُ شَرِيكَهُ فِيهِ قَالَ لَمْ يُعَلّمِ اللّهُ مُحَمّداً ص عِلْماً إِلّا وَ أَمَرَهُ أَنْ يُعَلّمَهُ عَلِيّاً ع‏ حمران گويد: امام صادق(ع) فرمود: جبرئيل (ع) دو انار براى پيغمبر صلى الله عليه و آله، آورد، رسولخدا صلى الله عليه و آله يكى را خورد و ديگرى را دو نيمه كرد، نيمى را هم خورد و نيمى را بعلى خورانيد پس پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: برادرم! مى‏دانى اين دو انار چه بود؟ گفت: نه، فرمود اما اولى نبوت بود كه (مخصوص منست و) ترا از آن بهره‏جوئى نيست و اما ديگرى علم و دانش بود كه تو در آن با من شريك هستى. من گفتم: چگونه على در علم شريك پيغمبر بود؟ فرمود: خدا هيچ علمى را بمحمد صلى الله عليه و آله نياموخت جز آنكه باو دستور داد كه آنرا بعلى(ع) بياموزد. اصول كافى جلد 1 صفحه: 392 روايت 1

مادر موسی بن جعفر

ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام به سال 128 و بقولى در 129 در ابواء (منزلى است ميان مكه و مدينه ) متولد شد و در ششم ماه رجب سال 183 به سن 54 سالگى در گذشت ، وفاتش در بغداد. در زندان سندى بن شاهك بوده و هارون الرشيد آن حضرت را در بيستم شوال سال 179 از مدينه بيرون كرد، و هارون در ماه رمضان زمانى كه از عمره باز مى گشت و امام نزد عيسى بن جعفر زندانى كرد، باز او را به بغداد فرستاد و نزد سندى بن شاهك زندانى كرد، آن حضرت در زندان سندى در بغداد در گذشت و در قبرستان قريش به خاك سپرده شد. مادرش ام ولد و نامش حميده بود. پدر عيسى بن عبدالرحمن گويد: ابن عكاشه خدمت امام باقر عليه السلام آمد و امام صادق عليه السلام نزدش ايستاده بود، قدرى انگور برايش آوردند، حضرت فرمود: پيرمرد سالخورده و كودك خردسال انگور را دانه دانه مى خورد و كسى كه مى ترسد سير نشود، سه و چهار دانه مى خوردند و تو دو دانه دو دانه بخور كه مستحب است . سپس ابن عكاشه به امام باقر عليه السلام عرض كرد: چرا براى ابو عبداللّه (امام صادق عليه السلام ) زن نمى گيريد؟ او كه به سن ازدواج رسيده است . امام باقر عليه السلام كه در برابرش كيسه پول سر به مهرى بود، فرمود: به زودى برده فروشى از اهل بربر مى آيد و در دار ميمون منزل مى كند با اين كه كيسه پول ، دخترى برده برايش مى خريم ، مدتى گذشت تا آنكه ما روزى خدمت امام باقر عليه السلام رسيديم ، بما فرمود: مى خواهيد بشما خبر دهم از آن برده فروشى كه بشما گفتم ، آمده است ؟ برويد و با اين كيسه پول از او دخترى بخريد. ما نزد برده فروش آمديم : او گفت : هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترك بيمار كه يكى آنها از ديگرى بهتر است (اميد بهبوديش بيشتر است ) گفتيم : آنها را بياور تا ببينيم ، چون آورد، گفتيم : اين نيكوتر را (نزديك بهبودى را) چند مى فروشى ؟ گفت به هفتاد اشرفى ، گفتيم احسان كن (تخفيفى بده ) گفت : از 70 اشرفى كمتر نمى دهم . گفتيم : او را به همين كيسه پول مى خريم هر چه بود، ما نمى دانيم در آن چقدر است مردى كه سر و ريش سفيدى داشت نزد او بود، گفت : باز كنيد و بشماريد، برده فروش گفت : باز نكنيد زيرا اگر از 70 اشرفى دوجو ((20)) كمتر باشد نمى فرشم ، پيرمرد گفت : نزديك بيائيد، ما نزديكش رفتيم و مهر كسيه را باز كرديم و اشرفى ها را شمرديم ، بى كم و زياد 70 اشرفى بود، دختر را تحويل گرفتيم و نزد امام باقر عليه السلام برديم ، جعفر عليه السلام نزدش ايستاده بود. امام باقر عليه السلام سرگذشت ما را بخود ما خبر داد، سپس خدا را سپاس و ستايش كرد و به دختر فرمود: نامت چيست ؟ گفت : حميده ، فرمود: حميده باشى در دنيا و محموده ((21)) باشى در آخرت ، بگو بدانم دوشيزه هستى يا بيوه ؟ گفت : دوشيزه ام ، فرمود: چگونه تو دوشيزه ئى ، در صورتى كه هر دخترى كه دست برده فروشان افتد خرابش مى كنند؟ دختر گفت : او نزد من مى آمد و در وضعى كه شوهر با زنش مى نشيند مى نشست ، ولى خدا مرد سر و ريش سفيدى را بر او مسلط مى كرد و او را چندان سيلى ميزد كه از نزد من بر مى خاست ، او چند بار با من چنين كرد و پيرمرد هم چند بار با او چنان كرد، سپس فرمود: اى جعفر اين دختر را نزد خود بر و بهترين شخص روى زمين ، يعنى موسى بن جعفر عليهماالسلام از او متولد شد. اصول كافى جلد 2 صفحه 384 روايت 1 _______________ امام صادق عليه السلام فرمود: حميده از پليديها پاكست مانند شمش طلا، فرشتگان همواره او را نگهدارى كردند تا به من رسيد بجهت كرامتى كه خدا نسبت به من و حجت پس از من فرمود. اصول كافى جلد 2 صفحه 387 روايت 2 _______________ حضرت ابوالحسن امام رضا عليه السلام در سال 148 متولد شد و در ماه صفر سال 203 بسن 55 سالگى در گذشت ، در تاريخ آن حضرت اختلافست ، ولى اين تاريخ درست تر است انشاءاللّه آن حضرت در قريه ئى از شهر طوس بنام سناباد كه تا نوقان يك جيغ راهست ، وفات يافت و در آنجا مدفون گشت . ماءمون آن حضرت را از راه بصره و شيراز (كه شيعيانش كمتر بودند) بمرو حركت داد، چون ماءمون از مرو بيرون آمد و رهسپار بغداد گشت ، آن حضرت را همراه خود برد، ولى امام در آن قريه وفات كرد، مادرش ام ولد و نامش ام البنين است . هشام بن احمر گويد: موسى بن جعفر به من فرمود: مى دانى كسى از اهل مغرب (بمدينه ) آمده است ؟ گفتم : نه ، فرمود: چرا، مردى آمده است بيا برويم ، پس سوار شد، من هم سوار شدم و رفتيم تا نزد آن مرد رسيديم ، مردى بود از اءهل مدينه كه برده همراه داشت . من گفتم : بردگانت را بما نشان ده او هفت كنيز آورد كه موسى بن جعفر درباره همه آنها فرمود: اين را نمى خواهم ، سپس فرمود: باز بياور، گفت : من جز يك دختر برده بيمار ندارم ، فرمود: ((به او بگو نظرت نسبت به آن دختر چند است ؟ بهر چند كه گفت ، تو بگو از آن من باشد)). من نزد او آمدم ، گفت : آن دختر را از اين مقدار كمتر نمى دهم ، گفتم : از آن من باشد. گفت از تو باشد ولى به من بگو: مردى كه ديروز همراه تو بود كيست ؟ گفتم : مرديست از طايفه بنى هاشم ، گفت از كدام بنى هاشم ؟ گفتم : بيش از اين نمى دانم . گفت : من داستان اين دختر را برايت بگويم : او را از دورترين نقاط مغرب خريدم ، زنى از اهل كتاب به من برخورد و گفت : اين دختر همراه تو چكار مى كند؟ گفتم : او را براى خود خريده ام ، گفت : سزاوار نيست كه او نزد مانند توئى باشد، اين دختر سزاوار است نزد بهترين مرد روى زمين باشد و پس از مدت كوتاهى كه نزد او باشد، پسرى زايد كه در مشرق و مغرب زمين مانندش متولد نشده باشد. من آن دختر را نزد امام بردم ، دير زمانى نگذشت كه امام رضا عليه السلام از او متولد شد. اصول كافى جلد 2 صفحه 402 روايت 1

تقیه و دوگویی امام صادق

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِى عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَكَّارِ بْنِ بَكْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ أَشْيَمَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْبَرَهُ بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ دَاخِلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ الْآيَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَ بِهِ الْأَوَّلَ فَدَخَلَنِى مِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى كَأَنَّ قَلْبِى يُشْرَحُ بِالسَّكَاكِينِ فَقُلْتُ فِى نَفْسِى تَرَكْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لَا يُخْطِئُ فِى الْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُ إِلَى هَذَا يُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ كُلَّهُ فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ الْآيَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَنِى وَ أَخْبَرَ صَاحِبَيَّ فَسَكَنَتْ نَفْسِي فَعَلِمْتُ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُ تَقِيَّةٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا ابْنَ أَشْيَمَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ ص فَقَالَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا موسى بن اشيم گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام كه مردى راجع به آيه اى از قرآن پرسيد حضرت جوابش فرمود، سپس مردى وارد شد و همان آيه را پرسيد، حضرت بر خلاف آنچه باولى فرموده بود، به او جواب گفت ، از اختلاف گوئى آن حضرت آنچه خدا خواهد، در دلم وارد شد، بطورى كه گويا دلم را با كاردها ميبرند. با خود گفتم من ابو قتاده را كه در يك ((واو)) اشتباه نميكرد، در شام رها كردم و نزد اين مرد آمدم كه چنين اشتباه بزرگى ميكند، در آن ميان كه من آن افكار داشتم ، مرد ديگرى وارد شد و از همان آيه سؤ ال كرد، حضرت بر خلاف آنچه بمن و (دو) رفيقم گفته بود، باو جواب داد، من دلم آرام گرفت ، زيرا دانستم اختلاف گوئى حضرت بخاطر تقيه است . سپس آنحضرت بمن توجه كرد و فرمود: پسر اشيم ! خداى عزوجل امر را بسليمان بن داود واگذار كرد و فرمود ((اينست عطاء ما خواهى ببخش يا نگهدار، حسابى بر تو نيست 40 سوره 38 )) و بپغمبرش صلى اللّه عليه و آله واگذار كرد و فرمود: ((آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه منعتان كرده بازايستيد 7 سوره 59 )) و آنچه برسولخدا صلى اللّه عليه و آله واگذار نموده ، بما واگذار كرده است . اصول كافى جلد 2 صفحه 4 رواية 2

ماست مالی کردن و دروغگویی در حدیث از امام صادق

3-علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی نجران، عن عاصم بن حمید، عن منصور بن حازم: منصور بن حازم گوید: بامام صادق عرض کردم: مرا چیست که از شما مسئله ای پرسم و بمن جوابی دهید و دیگری نزد شما آید و همان مساله را پرسد و جواب دیگری بوی میدهید؟

فرمود: ما بمردم بملاحظه بیش و کم جواب دهیم؛ عرضکردم بمن بفرمایید اصحاب رسولخدا از قول پیغمبر راست گفته اند یا دروغ؟ فرمود: راست گفته اند، گوید گفتم پس چه علتی داشته که باختلاف نقل کردیند؟

فرمود: نمیدانی که مردی میامد از پیغمبر مسئله ای میپرسید و باو جوابی میداد و پس از آن بهمان مسئله جواب اول را نسخ میکرد، اینست که احادیث هم ناسخ یکدیگرند.

زراره بن اعین گوید یک مسئله از امام باقر پرسیدم و بمن جوابی داد، سپس مردی آمد و همان مسئله را پرسید و بخلاف جوابی که بمن داده بود باو جواب داد،

پس از آن مرد دیگری آمد و باو جواب سومی داد محالف آن دو، چون آن دو مرد بیرون شدند، گفتم یابن رسول الله دوتن عراقی از شیعیان شما آمدند و یک مسئله پرسیدند و بهر کدام جواب دیگری دادی؟

فرمود: ای زراره این محققا برای ما بهتر است و شمارا و مارا پایدارتر میکند و اگر همه ی شما شیعیان یک رای باشید، مردم بوحدت و اعتقاد شما نسبت به ما پی میبرند، و زندگی ما و شما متزلزل و ناپایدار میشود، گوید پس از آن بامام صادق گفتم، اگر شیعیان خود را بر نوک نیزه و بر آتش برانید، انجام میدهند و با این حال جوابهای مختلف به آنها میدهید؟ گوید همان جواب پدرش را بمن داد.

اصول کافی، پوشینه یکم برگ 111 و 112

یکی از اصحاب گوید، امام صادق بمن فرمود: بگو بدانم اگر امسال حدیثی بتو گفتم و سال آینده آمدی و بخلاف آن بتو حدیثی گفتم، بکدام عمل کنی؟ گوید، گفتم: باخیر عمل کنم، فرمود: خدایت رحمت کند.

همانجا، برگ 112

امام صادق چگونه از جدش ماست مالی کردن در تناقض گویی را آموخت

3-علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی نجران، عن عاصم بن حمید، عن منصور بن حازم: منصور بن حازم گوید: بامام صادق عرض کردم: مرا چیست که از شما مسئله ای پرسم و بمن جوابی دهید و دیگری نزد شما آید و همان مساله را پرسد و جواب دیگری بوی میدهید؟ فرمود: ما بمردم بملاحظه بیش و کم جواب دهیم؛ عرضکردم بمن بفرمایید اصحاب رسولخدا از قول پیغمبر راست گفته اند یا دروغ؟ فرمود: راست گفته اند، گوید گفتم پس چه علتی داشته که باختلاف نقل کردیند؟ فرمود: نمیدانی که مردی میامد از پیغمبر مسئله ای میپرسید و باو جوابی میداد و پس از آن بهمان مسئله جواب اول را نسخ میکرد، اینست که احادیث هم ناسخ یکدیگرند. اصول کافی، پوشینه یکم برگ 111

استفاده امام صادق از تکنیک های پیامبر، برای ماست مالیزه کذدن تناقض گویی هایش

3-علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی نجران، عن عاصم بن حمید، عن منصور بن حازم: منصور بن حازم گوید: بامام صادق عرض کردم: مرا چیست که از شما مسئله ای پرسم و بمن جوابی دهید و دیگری نزد شما آید و همان مساله را پرسد و جواب دیگری بوی میدهید؟ فرمود: ما بمردم بملاحظه بیش و کم جواب دهیم؛ عرضکردم بمن بفرمایید اصحاب رسولخدا از قول پیغمبر راست گفته اند یا دروغ؟ فرمود: راست گفته اند، گوید گفتم پس چه علتی داشته که باختلاف نقل کردیند؟ فرمود: نمیدانی که مردی میامد از پیغمبر مسئله ای میپرسید و باو جوابی میداد و پس از آن بهمان مسئله جواب اول را نسخ میکرد، اینست که احادیث هم ناسخ یکدیگرند. اصول کافی، پوشینه یکم برگ 111

خداوند در هنگام بیکاری چگونه خود را سرگرم میکند؟

امام صادق (ع) فرمود، براستی چون خدای عزوجل برای بنده خیر و خوبی خواهد بدلش پرتوی افکند و گوشهای دلش را باز کند و فرشته ای بر او گمارد که کمک او باشد و او را یاری دهد و چون برای بنده ای بد خواهد، نقطه سیاهی بدلش اندازد و گوشهای دلش را بربندد و بر او شیطانی گمارد که گمراهش کند، سپس این آیه را خواند (126-انعام): هر که را خدا خواهد که ره نماید او را نسبت باسلام خوشبین و بافهم سازد و هر که را که خواهد گمراه کند او را دل تنگ و بد بین نماید که گویا خود را بآسمان پرتاب میکند (یعنی مسلمانی به نظر او چنان سخت آید که گویا میخواهد بآسمان بالا رود). اصول کافی، پوشینه یکم برگ 310