بایگانی برچسب‌ها: حدیث-امام-جعفر

احادیث و روایات نقل شده جعفر، امام ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق یا پیرامون او

خداوند چگونه مردم را شیعه میکند؟

فضیل بن یسار گوید: به امام صادق(ع) گفتم: مردم را به این مذهب شیعه بخوانیم؟ فرمود: ای فضیل نه! براستی چون خدا خیر بنده ای را خواهد به فرشته ای فرمان دهد گردنش را بگیرد و او را خواه ناخواه وارد این مذهب کند. اصول کافی، پوشینه یکم برگ 311

اموال منقول و غیر منقول امام صادق

امام صادق فرمود:

ما جمعی هستیم که خدا طاعت مارا فرض کرده است. انفال(غنیمت، جنگ، ملکی که کفار به مسلمانان واگذارند، سر کوهها، کف رودخانه ها، نیزارها و آنچه مانند آنها است) از آن ما است و برگزیده از مال هم(مقصود نخبه غنیمت است که تقریباً اختصاص به سران کفر داشته و پیغمبر و امام آن را برای خود انتخاب میکرده) از آن ما است. ما هستیم راسخون در علم و ما هستیم که محسود شدیم و خدا درباره ما فرموده (58-نسا) آیا بمردم حسد برند بواسطه آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده است.

اصول کافی، پوشینه یکم برگ 348

اموال منقول و غیر منقول امام صادق و مزایای امامت

امام صادق فرمود:

ما جمعی هستیم که خدا طاعت مارا فرض کرده است. انفال(غنیمت، جنگ، ملکی که کفار به مسلمانان واگذارند، سر کوهها، کف رودخانه ها، نیزارها و آنچه مانند آنها است) از آن ما است و برگزیده از مال هم(مقصود نخبه غنیمت است که تقریباً اختصاص به سران کفر داشته و پیغمبر و امام آن را برای خود انتخاب میکرده) از آن ما است. ما هستیم راسخون در علم و ما هستیم که محسود شدیم و خدا درباره ما فرموده (58-نسا) آیا بمردم حسد برند بواسطه آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده است.

اصول کافی، پوشینه یکم برگ 348

توضیحات فوق تخصصی امام صادق در مورد شیوه خلفت جهان

جابر از امام باقر (ع) فرمود: براستی نام خدا که اعظم است، هفتاد و سه حرف است و همانا یک حرف از آن را آصف داشت و آنرا بزبان آورد و زمین میان او و تخت بلقیس( از بیت المقدس تا صنعای یمن- در حدود دو ماه راه) تا شد و بهم درنوردید تا آن تخت بدستش رسید و سپس زمین بحال خود برگشت، این کار در کمتر از چشم بهم زدن انجام شد، هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ما است و یک حرف از آن مخصوص خداست که برای خویش در علم غیب برگزیده ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم. اصول کافی، پوشینه یکم برگ 444

برادران مسلمانان از طائفه جنیان

سعد اسكاف گويد: راجع به بعضى از كارهاى خود بمنزل امام باقر عليه السلام رفتم (هر چه ميخواستم وارد اتاق شوم ) مى فرمود، عجله مكن تا آنكه آفتاب مرا سوخت و هر جا سايه ميرفت ميرفتم ناگاه بر خلاف انتظار اشخاصى از اتاق خارج شده بسوى من آمدند كه مانند ملخهاى زرد بودند، و پوستين در بر كرده . از كثرت عبادت لاغر شده بودند، بخدا كه از سيماى زيباى آنها وضع خود (انتظار در هواى گرم) را فراموش كردم . چون خدمتش رسيدم ، بمن فرمود: گويا تو را ناراحت كردم ، عرض كردم ، آرى ، بخدا من از وضع خود فراموش كردم ، اشخاصى از نزد من نگذشتند همه يكنواخت و من مردى خوش قيافه تر از آنها نديده بودم ، آنها مانند ملخهاى زرد بودند و عبادت لاغرشان كرده بود فرمود: اى سعد! آنها را ديدى ؟ گفتم : آرى ! فرمود: ايشان برادران تو از طايفه جن هستند، عرض كردم : خدمت شما ميآيند؟ فرمود: آرى ميآيند و مسائل دينى و حلال و حرام خود را از ما ميپرسند. اصول كافى جلد 2 صفحه 242 روايت 1 ابن جبل گويد: در خانه امام صادق عليه السلام ايستاده بوديم كه مردمى شبيه سياه پوستان سودانى بيرون آمدند كه لنگ و روپوشى در برداشتند، از امام صادق عليه السلام راجع بآنها پرسيديم ، فرمود: ايشان برادران جن شما هستند. اصول كافى جلد 2 صفحه 243 روايت 2 سعد اسكاف گويد: خدمت امام باقر عليه السلام رهسپار شدم و مى خواستم اجازه ورود بگيرم كه ديدم جهازهاى شتر در خانه صف كشيده و برديف است ، ناگاه صداهائى برخاست و سپس مردمى عمامه بسر شبيه سودانيها بيرون آمدند، من خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم : قربانت ، امروز بمن دير اجازه فرمودى ، و من اشخاصى عمامه بسر ديدم بيرون آمدند كه آنها را نشناختم ، فرمود: ندانستى آنها كيانند؟ عرضكردم : نه ، فرمود: آنها برادران جن شما هستند كه نزد ما ميآيند و حلال و حرام و مسائل دينى خود را از ما ميپرسند. اصول كافى جلد 2 صفحه 243 روايت 3 سدير صوفى گويد: امام باقر عليه السلام مرا بحوائجى كه در مدينه داشت سفارش فرمود، چون بيرون شدم و در ميان دره روحاء بر شتر سوار بودم ، ناگاه انسانى ديدم جامه در نورديده ، بسويش رفتم ، گمان كردم تشنه است ، ظرف آب را باو دادم ، گفت : احتياجى بآن ندارم ، و نامه اى بمن داد كه مهرش هنوز تر بود، چون نگاه كردم ديدم مهر امام باقر عليه السلام است ، گفتم كى نزد صاحب اين نامه بودى ؟ گفت : هم اكنون ، و در نامه مطالبى بود كه حضرت مرا بآنها دستور داده بود، چون من متوجه شدم كسى را نزد خود نديدم (آورنده نامه غايب شد) سپس امام باقر عليه السلام وارد مدينه شد، من ملاقاتش كردم و عرض كردم : قربانت ، مردى نامه شما را بمن داد و مهرش تر بود، فرمود. اى سدير ما خدمتگزارانى از طايفه جن داريم كه هرگاه شتاب داريم ، آنها را مى فرستيم . و در روايت ديگر فرمود: ما پيروانى از جن داريم چنانكه پيروانى از انس داريم ، چون اراده كارى كنيم ، آنها را ميفرستيم اصول كافى جلد 2 صفحه 243 روايت 4 حكيمه دختر موسى بن جعفر عليه السلام گويد: امام رضا عليه السلام را ديدم در هيزم خانه ايستاده و آهسته سخن مى گويد و من ديگرى را نمى ديدم . گفتم : آقاى من ! با كى آهسته سخن ميگوئى فرمود: اين عامر زهرائى است كه نزد من آمده ، و چيزى ميپرسد و درد دل ميكند. عرض كردم : سرورم ! دوست دارم سخنش را بشنوم ، بمن فرمود: اگر تو سخنش را بشنوى يكسال تب ميكنى ، عرض كردم : آقايم ! دوست دارم بشنوم . فرمود: بشنو، من گوش دادم صدائى مانند سوت شنيدم و تب مرا گرفت تا يكسال . اصول كافى جلد 2 صفحه 244 روايت 5 جابر گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: در آن ميان كه اميرالمؤ منين عليه السلام (در مسجد كوفه ) بر منبر بود، اژدهائى از طرف يكى از درهاى مسجد روى آورد، مردم آهنگ كشتنش كردند اميرالمؤ منين عليه السلام كس فرستاد تا دست نگه دارند، مردم از كشتنش خوددارى كردند و او سينه كشان ميرفت تا پاى منبر رسيد، برخاست و روى دمش ايستاد و بامير المؤ منين عليه السلام سلام كرد، حضرت اشاره فرمود كه بنشيند تا خطبه اش تمام شود، چون از خطبه فارغ گشت ، متوجهش شد و فرمود: كيستى گفت : من عمر و بن عثمان خليفه شما بر طايفه جنم ، پدرم مرد و بمن سفارش كرد خدمت شما آيم و راءى شما را بدست آورم ، اكنون نزد شما آمدم تا چه دستور و نظر فرمائى . اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: ترا بتقواى خدا سفارش ميكنم و اينكه باز گردى و در ميان جنيان بجاى پدرت باشى ، و تو خليفه من هستى بر ايشان . عمرو با اميرالمؤ منين عليه السلام خداحافظى كرد و باز گشت . و او خليفه آنحضرتست بر جنيان من بحضرت عرضكردم : قربانت ، عمرو خدمت شما ميآيد و آمدن بر او واجبست ؟ فرمود: آرى . اصول كافى جلد 2 صفحه 244 روايت 6 نعمان بن بشير گويد: با جابربن يزيد جعفى هم كجاوه بودم ، چون بمدينه رسيديم ، جابر خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و از او خداحافظى كرد و شادمان از نزدش بيرون شد، تا روز جمعه به چاه اخيرجه رسيديم و آنجا نخستين منزلى است كه از فيد بسوى مدينه بر ميگرديم ، چون نماز ظهر را گزاريدم و شتر ما حركت كرد، مرد بلند قامت گندم گونى پيدا شد كه نامه ئى داشت و آنرا بجابر داد. جابر آن را گرفت و بوسيد و بر ديده گذاشت ، در آن نوشته بود: از جانب محمد بن على بسوى جابر بن يزيد، و بر آن نامه مهر سياه وترى بود. جابر باو گفت : كى نزد آقايم بودى ؟ گفت : هم اكنون ، جابر گفت : پيش از نماز يا بعد از نماز؟ گفت : بعد از نماز، جابر مهر را برداشت و شروع بخواندن كرد و چهره اش را درهم مى كشيد تا به آخر نامه رسيد، سپس نامه را نگهداشت و تا بكوفه رسيد او را خندان و شادا
نديدم . شبانگاه بكوفه رسيديم من خوابيدم ، چون صبح شد، بخاطر احترام و بزرگداشت او نزدش رفتم ، ديدمش بيرون شده بجانب من مى آيد. و بجولها را بگردنش آويخته و بر نى سوار شده مى گويد: اءجد منصور بن جمهور اءميراء غير ماءمور (منصور بن جمهور را فرماندهى مى بينم كه فرمانبر نيست ) و اءشعارى از اين قبيل مى خواند. او به من نگريست و من به او، نه او چيزى بمن گفت و نه من باو، من از وضعى كه از او ديدم شروع بگريستن نمودم ، كودكان و مردم گرد ما جمع شدند. و او آمد تا وارد رحبه شد و با كودكان مى چرخيد مردم مى گفتند: ديوانه شد جابر بن يزيد، ديوانه شد. بخدا سوگند كه چند روز بيش نگذشت كه از جانب هشام بن عبدالملك نامه ئى بواليش رسيد كه مردى را كه نامش جابربن يزيد جعفى است پيدا كن و گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست ، والى متوجه اهل مجلس شد و گفت : جابربن جعفى كيست ؟ گفتند: خدا ترا اصلاح كند. مردى بود دانشمند و فاضل و محدث كه حج گزارد و ديوانه شد، و اكنون در ربحه بر نى سوار مى شود و با كودكان بازى مى كند والى آمد و از بلندى نگريست ، او را ديد بر نى سوار است و با بچه ها بازى مى كند، گفت : خدا را شكر كه مرا از كشتن او بر كنار داشت ، روزگارى نگذشت كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و آنچه جابر مى گفت عملى شد. اصول كافى جلد 2 صفحه 245 روايت 7

تکنولوژی الهی در لباس ابراهیم و یوسف

مفضل بن عمر گوید: بگوش خود شنیدم امام صادق(ع) بمن فرمود: میدانی پیراهن یوسف از چه بود؟ گوید عرض کردم: نه! فرمود: چون برای سوختن ابراهیم(ع) آتش معروف را افروختند جبرئیل یک جامه ی بهشتی برایش آورد و ببرش کرد و با وجود آن گرما و سرما زیانی نداشت. چون ابراهیم را مرگ در رسید، آنرا در بازوبند خود نهاد و به اسحق(ع) آویخت و اسحق آن را به یعقوب آویخت و چون یوسف زاده شد یعقوب آن را به یوسف آویخت و در بازوی وی بود تا کارش بدانجا که بایست رسید(یعنی فرمانروای مصر شد) و چون یوسف آنرا از میان بازوبند خود در مصر برآورد حضرت یعقوب در کنعان بودی آنرا شنید و اینست قول او که(94-یوسف): براستی من بوی یوسف را میشنوم اگر شما مرا کم خرد نخوانید- این همان پیراهنی بود که خدا از بهشت فرو فرستاده بود. گفتم: قربانت، این پیراهن به چه کس رسید؟ فرمود: به اهلش! سپس فرمود: هر پیغمبری علمی یا چیز دیگری به ارث دریافت محققاً به خاندان محمدش سپرد. اصول کافی، پوشینه یکم برگ 448

کرک و پر فرشته ها در خانه ائمه میریخت

حسين بن ابى العلاء گويد: امام صادق عليه السلام دستش را به متكاهائى كه در خانه بود زد و فرمود: اى حسين ! اينها متكاهائى است كه فرشتگان بارها بر آن تكيه داده اند و ما گاهى پرهاى كوچك شان را از زمين برچيده ايم . اصول كافى جلد 2 صفحه 241 روايت 2 ابو حمزه ثمالى گويد. خدمت حضرت على بن الحسين عليهماالسلام رسيدم ، ساعتى در حياط توقف كردم و سپس وارد اتاق شدم ، حضرت چيزى از زمين برميچيد و دستش را پشت پرده مى برد و بكسى كه در آن اطاق بود مى داد. من عرض كردم : قربانت ، چيست كه مى بينم برميچينى ؟ فرمود: زياديهائى از پر فرشتگانست كه چون از نزد ما ميروند، (با ما خلوت ميكنند) آنها را جمع ميكنيم ، و تسبيح (بازوبند) فرزندان خود ميكنيم . عرض كردم : قربانت ، فرشتگان نزد شما ميآيند؟ فرمود: اى اباحمزه ! آنها روى متكاها جا را بر ما تنگ ميكنند. اصول كافى جلد 2 صفحه 241 روايت 3 موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: فرشته ئى نيست كه خدايش براى امرى بزمين فرو فرستد جز اينكه ابتدا نزد امام آيد و آن امر را باو عرض كند: و رفت و آمد ملائكه از نزد خداى تبارك و تعالى بسوى صاحب الامر است اصول كافى جلد 2 صفحه 242 روايت 4

امامان چگونه بدنیا می آیند؟

ابو بصير گويد:

همراه امام صادق عليه السلام حج گزارديم در ساليكه پسرش موسى متولد شد. چون در اءبواء (منزلى در ميان مكه و مدينه ) فرود آمديم ، براى ما صبحانه آوردند، و چون آن حضرت به اصحابش غذا مى داد، زياد و خوب تهيه مى كرد، ما مشغول خوردن بوديم كه فرستاده حميده (همسر امام صادق عليه السلام ) آمد و گفت : حميده مى گويد من خود را از دست داده ام و درد زائيدن در خود احساس مى كنم و شما به من دستور داده ايد كه نسبت به اين پسرت پيش از شما اقدامى نكنم . حضرت صادق عليه السلام بر خاست و با فرستاده به رفت . چون برگشت ، اصحابش عرض كردند: خدايت مسرور كند و ما را قربانت نمايد، با حميده چه كردى ؟ فرمود: خدا سلامتش داشت و به من پسرى عطا فرمود كه در ميان مخلوقش از همه بهتر است و حميده از آن مولود به من مطلبى گفت كه گمان كرد من آن را نمى دانم ، در صورتيكه من به آن داناترم . عرض كردم : قربانت ، حميده نسبت به آن مولود به شما چه خبرى داد؟ فرمود: گفت چون از شكمش فرود آمد، دستها به زمين نهاده ، سر به آسمان بلند كرد، من به او خبر دادم كه اين عمل نشانه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و نشانه وصى بعد از اوست ، عرض كردم : قربانت : اين چگونه نشانه اى است براى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و وصى بعد از او؟ فرمود: در آن شبى كه نطفه جدم (زين العابدين عليه السلام ) بسته شد شخصى (فرشته ئى ) جامى نزد پدرش آورد كه در آن شربتى بود، رقيق تر از آب و نرمتر از كره و شيرين تر از عسل و خنك تر از برف و سفيدتر از شير، و به او آشامانيد و دستور نزديكى داد، او برخاست و نزديكى كرد و نطفه جدم بسته شد، و چون شبى كه نطفه پدرم بسته شد، فرا رسيد شخصى نزد جدم آمد و آن را به جدم آشاماند، چنانكه به پدر جدم آشامانيد و بوى دستور داد چنانكه به او دستور داد، جدم برخاست و نزديكى كرد و نطفه پدرم بسته شد، و چون شبى كه نطفه من بسته شد فرا رسيد، شخصى نزد پدرم آمد و به او آشامانيد آنچه را به آنها آشامانيد و دستورش داد آنچه به آنها دستور داد، پدرم برخاست و نزديكى كرد، و نطفه من بسته شد، و چون شبى كه نطفه پسرم بسته شد فرا رسيد، شخصى نزد من آمد چنانكه نزد آنها آمد و با من همان رفتار كرد كه با آنها كرد، پس من بسم خدا برخاستم و از آنچه خدايم مى بخشد شادمان بودم ، و نزديكى كردم و نطفه پسرم همين مولود بسته شد، متوجهش باشيد كه او به خدا پس از من صاحب شماست . همانا نطفه امام از نوشابه اى است كه به تو خبر دادم و چون آن نطفه چهار ماه در زهدان جايگزين باشد و روح در آن ايجاد شود، خداى تبارك و تعالى فرشته ئى كه نامش حيوان است برانگيزد تا بر بازوى راستش نويسد ((كلمه پرودگارت با راستى و عدالت پايان يافت ، كلمات خدا را دگرگون كننده ئى نيست و او شنوا و داناست )) (مقصود از كلمه همان امام است ). و چون از شكم مادرش فرود آيد، دستهايش را بر زمين گذارد و سرش را به آسمان بلند كند، اما دست بزمين گذاردنش ، رمز اين است كه : هر علمى را كه خدا از آسمان به زمين فرستد، او دريافت كند و اما سر به آسمان برداشتن براى اين است كه : ندا دهنده ئى از درون عرش ، از جانب پرودگار عزت و از افق اعلى او را بنام خود و نام پدرش صدا زند و بگويد: اى فلان بن فلان ثابت باش تا برجا بمانى (در تمام گفتار و كردارت از روى علم و بصيرت بر حق ثابت باش تا امامتت ثابت شود). براى عظمت خلقتت تو برگزيده از ميان خلق منى و محل راز و صندوق علم و امين وحى و خليفه روى زمين من هستى ، براى تو و هر كه از تو پيروى كند، رحمتم را واجب كردم و بهشتم را بخشيدم و در جوار خود در آوردم ، به عزت و جلالم هر كه با تو دشمنى كند با عذاب سختم او را بسوزانم ، اگر چه در دنيا از رحمت واسعه ام به او هم توسعه دهم . و چون آواز منادى پايان يابد، امام با دست بزمين و سر بسوى آسمان جوابش دهد و بگويد ((خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهى دهند كه شايسته پرستشى جز او نيست ، به عدالت قيام كرده ، معبودى جز خداى تواناى حكيم نيست 18 سوره 3)) و چون چنين گويد، خدايش علم اول و علم آخر به او عطا كند و مستحق ملاقات روح در شب قدر گردد. عرض كردم : قربانت ، روح همان جبرئيل نيست ؟ فرمود روح از جبرئيل بزرگتر است ، جبرئيل از جنس فرشتگان است و روح مخلوقى است بزرگتر از فرشتگان عليهم السلام . مگر نه اين است كه خداى تبارك و تعالى فرمايد: ((فرشتگان و روح فرود آيند 5 سوره قدر)) (پس روح غير از فرشته است ).

اصول كافى جلد 2 صفحه 225 روايت 1

حسن بن راشد گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: زمانى كه خداى تبارك و تعالى بخواهد امام را خلق كند به فرشته ئى دستور دهد كه شربتى از آب زير عرش گرفته به پدر امام بياشاماند، پس آفرينش امام از آن شربت است ، آنگاه چهل شبانه روز در شكم مادر است و صدا نمى شنود و بعد از آن گوشش براى شنيدن سخن باز مى شود، و چون متولد شود همان فرشته مبعوث شود و ميان دو چشم امام بنويسد كلمه پرودگارت براستى و عدالت پايان يافت كلمات او را دگرگون كننده ئى نيست و او شنوا و داناست و چون امام پيش از وى در گذرد، براى او مناره ئى از نور افراشته شود كه به وسيله آن كردار همه مردم را ببيند، و خدا بر خلقش بدان احتجاج كند

اصول كافى جلد 2 صفحه 228 روايت 2

يونس بن ظبيان گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: همانا خداى عزوجل چون خواهد امامى را از امامى ديگر خلق كند، فرشته ئى را مبعوث كند تا شربتى از آب زير عرش بگيرد و به امامش دهد تا بنوشد، سپس چهل روز در رحم بماند و سخن نشنود و بعد از آن سخن شنود. و چون مادرش او را بزايد، خدا همان فرشته ئى را كه نوشابه بگرفت بفرستد تا بر بازوى راست امام نويسد ((كلمه پروردگارت براستى و عدالت پايان يافت ، براى كلمات او دگرگون كننده ئى نيست )) و چون به امر امامت قيام كند خدا در هر شهرى برايش مناره ئى بر افرازد كه به وسيله آن اعمال بندگان را بنگرد. اصول كافى جلد 2 صفحه 229 روايت 3 اسحاق بن جعفر گويد: شنيدم پدرم (امام صادق عليه السلام ) مى فرمود: هنگاميكه مادران ائمه به آنها باردار شوند، سنتى مانند بيهوشى ايشان را فرا گيرد كه اگر در روز باشد يك روز و اگر در شب باشد يك شب در آن حال بسر برد، سپس در خواب بيند كه مردى او را به پسرى دانا و بردبار مژده مى دهد، او از آن مژده مسرور گردد و از خواب بيدار شود، و از طرف راستش از جانب خانه صدائى شنود كه گويد: بخير آبستن شدى و به سوى خير بگرائى ، و با خير آمدى (خير آوردى ) مژده باد ترا به پسرى بردبار و دانا، و در تن خود احساس سبكى كند و پس از آن از پهلوها و شكمش ناراحتى نبيند. و چون ماه نهم شود در خانه ، آواز بلندى (صداى حركتى ) بگوشش رسد و چون شب زائيدنش فرا رسد، در خانه نورى ظاهر شود كه جز او و پدرش آن را نبينند (چنانكه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرشته را مى بيند و ديگران نمى بينند) و چون او را بزايد نشسته باشد (نه آنكه با سر فرود آيد) و برايش گشايش شود تا چهار زانو بيرون آيد و پس از اينكه روى زمين قرار گيرد، بچرخد تا قبله به هر طرف باشد، از آن منحرف نشود، سپس سه بار عطسه كند و با انگشت به حمد خدا اشاره كند (چنانكه مستحب است پس از عطسه انگشت را سر بينى گذاشته و حمد خدا گويند) و ناف بريده و ختنه شده باشد و دندانهاى رباعيش از بالا و پائين و دودندان نيش و دودندان ضاحكه اش بر آمده باشد (گويا نبودن دندانهاى ديگر براى اين است كه پستان مادر را آزرده نكند) و در مقابلش نورى مانند شمش طلا بدرخشد و تا يك شبانه روز از دودستش نورى طلائى ساطع است و پيغمبران هم در زمان تولد چنينند (نسبت به تمام حالات ) و همانا اوصياء آويزه (اشرف اولاد) پيغمبرانند.

اصول كافى جلد 2 صفحه 230 روايت 5 امام باقر عليه السلام فرمود:

امام را ده علامت است :

1 پاكيزه وختنه شده متولد شود.

2 چون بدنيا آيد كف دست بزمين نهاده ، بشهادتين آواز بردارد.

3 محتلم نشود (پليدى جنابت باو نرسد اگر چه عسل بر او واجبست ).

4 چشمش بخوابد ولى قلبش بخواب نرود.

5 دهن دره و بغل باز كردن ندارد.

6 از پشت سر ببيند چنانكه از پيش رو بيند.

7 مدفوعش بوى مشك دهد.goh

8 زمين وظيفه دارد آنرا بپوشاند و فرو برد.

9 چون زره رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را پوشد بقامتش رساباشد و چون مرد ديگرى پوشد، كوتاه قد باشد و يا دراز قامت يك وجب بلندتر آيد.

10 تا زمان زفاتش محدث باشد (فرشته باو خبر دهد).

اصول كافى جلد 2 صفحه 231 روايت 8

توهمات امام صادق

حسين بن ابى العلاء گويد: امام صادق عليه السلام دستش را به متكاهائى كه در خانه بود زد و فرمود: اى حسين ! اينها متكاهائى است كه فرشتگان بارها بر آن تكيه داده اند و ما گاهى پرهاى كوچك شان را از زمين برچيده ايم . اصول كافى جلد 2 صفحه 241 روايت 2

خرما فروشی الهی با دلیوری رایگان

امام صادق عليه السلام فرمود: حسن بن على عليهماالسلام در يكىاز سفره هاى عمره اش همراه مردى از اولاد زبير بود كه به امامتش معتقد بود، در يكىاز آبگاهها، زير درخت خرماى خشكى كه از تشنگى خشك شده بود، فرود آمدند، در زير آندرخت فرشى براى امام حسن انداختند و در برابرش فرشى براى زبيرى ، زير درخت خرماىديگرى ، زبيرى سر بالا كرد و گفت : اگر اين درخت خرماى تازه مى داشت از آن مىخورديم ، امام حسن فرمود: خرما ميل دارى ؟ زبيرى گفت : آرى ، حضرت دست به سوى آسمانبرداشت و دعا كرد به سخنى كه من آن را نفهميدم ، پس درخت سبز شد و بحال خود برگشت وبرگ و خرما برآورد، ساربانى كه مركوب از او كرايه كرده بودند، گفت : بخدا، اين جادواست ، امام حسن عليه السلام فرمود: واى بر تو، جادو نيست ، بلكه دعاى مستجاب پسرپيغمبر است ، پس به سوى درخت بالا رفتند و هر چه خرما داشت چيدند و آنها را كفايتكرد. اصول كافى جلد 2صفحه 361 روايت

عذاداری فرشته های شیعه در بارگاه پروردگار

امام صادق عليه السلام فرمود: چون كار حسين چنان شد كه شد ( اصحاب و جوانهايش كشته شدند و خودش تنها ماند) فرشتگان به سوى خدا شيون و گريه برداشتند و گفتند: با حسين برگزيده و پسر پيغمبرت چنين رفتار كنند؟ پس خدا شبح و سايه حضرت قائم عليه السلام را به آنها نمود و فرمود: با اين انتقام او را مى گيرم .

اصول كافى جلد 2 صفحه 366 روايت 6

باد محبوس در کعبه

پدرم كه رحمت خدا براو باد بما خبرداد وگفت كه سعدبن عبدالله بما خبرداد از احمد بن محمدبن عيسي از عباس بن معروف از علي بن مهزيار از محمد بن الحصين از محمد بن فضيل از عزرمي وي گفت كه با ابوعبدالله صادق-عليه السلام در حجر اسماعيل زير ناودان كعبه نشسته بودم ومردي با مرد ديگر جدال وگفتگو مي كردويكي از آن دو به رفيقش گفت بخدا قسم تونمي داني كه باد از كجا مي وزد!همينكه اين جمله را تكرار نمودامام صادق به وي گفت :آيا تو مي داني كه باد از كجا مي وزد؟آن مرد پاسخ داد نه ولي در اينباره سخن مردم را مي شنوم!در اين هنگام من از امام صادق پرسيدم : فدايت شوم باد از كجا مي وزد؟گفت :باددرزير اين ركن شامي (محلي در خانه كعبه)محبوس است و هنگامي كه خداوند عزوجل اراده فرمايد مقداري از آنرا بيرون مي فرستد هر نوع بادي ازباد جنوب وشمال وصبا بوزد و نشانه آنهم اينست كه تو پيوسته اين ركن را در زمستان وتابستان هميشه در شب وروزمتحرك مي بيني!!

کردها از طایفه ی جنیان هستند

امام صادق به ابوربيع شامي گفت:با كردها آميزش مكن زيراكه كردها طايفه اي از جن هستند كه خداوند عزوجل پرده از آنها برداشته است! حديث مذكوررا كليني در كتاب كافي بدينصورت از قول امام صادق آورده است كه ايشان به ابو ربيع شامي فرمودبا هيچيك از كردها زناشوئي نكنيد زيرا آنها از جنس جنييان هستندكه پرده از آنها برداشته شده!!

زمین بر روی چه چیزی قرار دارد

شيخ كليني در روضه كافي ذيل عنوان «حديث الحوت علي اي شي هو» مي نويسد: محمد از احمد از ابن محبوب از جميل بن صالح از ابان بن تغلب روايت كرده كه گغت از ابوعبدالله صادق –پرسيدم: زمين برچه چيز تكيه دارد؟گفت بر ماهي!گفتم ماهي برچه چيز تكيه دارد؟گفت : برآب گفتم آب برچه چيز تكيه دارد؟ گفت بر شاخ گاو نرم تن!گفتم گاو بر چه چيزي تكيه دارد؟گفت بر خاك نمناك!گفتم: خاك نمناك بر چه چيزي تكيه دارد؟گفت:هيهات در اينجا دانش دانشمندان گم گشته است! شيخ كليني در روايتي ديگر علت وقوع زلزله در زمين را توضيح مي دهد: علي بن محمد از صالح از برخي يارانش از عبد الصمد بن بشير از ابو عبدالله صادق-روايت كرده كه گفت:همانا آن ماهي كه زمين را حمل مي كند اين فكر در ضميرش گذشت كه وي با نيروي خود به حمل زمين مي پردازد!پس خداي تعالي ماهي كوچكي به سويش فرستاد كه از يك وجب كوچكتر بودواز فاصله ميان انگشت شست وسبابه بزرگتر بود.آن ماهي كوچك بدرون بيني وي رفت واو غش كرد پس چهل روز در بيني وي ماند آنگاه خداوند بزرگ بر ماهی حامل زمين رافت و رحمت آورد وماهي كوچك ازبيني او بيرون شد.وهرگاه كه خداي عزوجل بخواهد تا در زمين زلزله پديد آيد همان ماهي كوچك را بسوي ماهي بزرگ فرستد وچون ديده اش بر او افتد برخود مي لرزد ودر زمين زلزله پديد مي آيد!!! همين روايت را با مختصر تفاوتي شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه از قول امام صادق آورده است: همانا خداي تبارك وتعالي زمين را آفريد وبه فرمان وي آن ماهي بزرگ زمين را حمل كرد پس نهنگ پيش خود گفت كه من زمين را به نيروي خويشتن حمل كردم!آنگاه خداوند ماهي كوچكي را به اندازه فاصله شست وسبابه بسويش فرستاد كه در بيني وي داخل شد پس چهل روز آن نهنگ سر گشته وپريشان بود وهر گاه خداوند بخواهد در سرزميني زلزله اي پديد آورد آن ماهي كوچك بر نهنگ نمايان مي شود ونهنگ از ترس وي مي لرزد وزمين را مي لرزاند!!!

فضایل امامان به روایت امام صادق

امام صادق(ع) فرمود: براستی خدا عزوجل ما را آفرید و خوب آفرید و صورتگری کرد و خوب تصویر نمود و ما را خزانه داران خود ساخت در آسمان و زمینش، درخت برای ما سخن گفت و بوسیله عبادت ما خدا عزوجل پرستش شد و اگر ما نبودیم خدا پرستش نمیشد. اصول کافی، پوشینه یکم، برگ 368

کتک زدن برده توسط امام صادق

سدیر گوید: من و ابوبصیر و یحیی بزاز و داود بن کثیر در مجلس امام صادق(ع) بودیم، آن حضرت با چهره خشمگین وارد شد و چون به جای خود نشست فرمود: واعجبا از مردمانی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، غیب را جز خدای عزوجل نمیداند. من خود آهنگ نمودم فلانه کنیزکم را بزنم، از دست من گریخت و ندانستم در کدام اطاق منزل پنهان شده است، سدیر گوید چون از جای خود برخواست و به اندرون منزل تشریف برد؛ من و ابوبصیر و میسر خدمت او رفتیم و به او گفتیم قربانت ما از تو شنیدیم که چنین و چنان فرمودی درباره کنیزک خود با اینکه میدانیم شما علم بسیاری داری و بازهم نسبت علم غیب به شما نمیدهیم. گوید: امام فرمود ای سدیر، مگر تو قرآن نمیخوانی؟ گفتم: چرا، فرمود: تو در آنچه از قرآن خدای عزوجل خواندی به این آیه برخوردی؟(40-نمل) گفت: آنکه نزد او بود علمی از کتاب من آنرا برای تو می آورم پیش از آنکه چشم برهم بزنی، گوید گفتم قربانت من آن را خوانده ام، فرمود: آن مرد را شناختی و دانستی چه علمی از کتاب نزد او بوده است؟ گوید: گفتم به من از آن خبر دهید؛ فرمود: علم او به اندازه یک قطره بوده است در دریای اخضر(دریای مدیترانه) این اندازه چیست نسبت به علم کتاب؟ گوید گفتم: قربانت چه بسیار کم است این اندازه، فرمود: ای سدیر چه بسیار است که خدای عزوجل او را منسوب به علمی کرده که من بتو خبر میدهم. ای سدیر، آیا در آنچه از قرآن خدای عزوجل خواندی این آیه را خوانده ای(43-رعد) بگو بس است برای گواه میان من و شما خداوند و کسیکه علم کتاب دارد، گوید گفتم: آن را خوانده ام قربانت؛ فرمود کسی که همه علم کتاب را دارد با فهم تر است یا کسیکه جزئی از علم کتاب را دارد؟ گفتم نه بلکه آنکه علم همه کتاب را دارد او با فهمتر است، فرمود با دست خود اشاره به سینه اش کرده و فرمود: بخدا علم کتاب نزد ما است، بخدا همه اش نزد ما است. اصول کافی، پوشینه یکم، برگ 495-496

رابطه غوزک پرگوشت و فرج پرگوشت

روش پیامبر (ص) در انتخاب همسر به نقل از کتاب مکارم الاخلاق طبرسی: از امام صادق نقل شده است که فرمود «پیغمبر وقتی می خواست زن بگیرد یکی را می فرستاد او را ببیند و می فرمود: گردنش را بوی کن که اگر خوشبو باشد بویش خوب و طیب است و نیز اگر غوزک پایش پرگوشت باشد فرجش هم پر گوشت خواهد بود» طب المومنین، قانون قوه باه، آداب زناشوئی، محمد ابراهیم آوازه برگ 19

همجنسگرایی و کودک آزاری در بهشت – وصلت با غلمان و حور

و نيز از امام الهمام ابو محمد الحسن العسكرى عليه السّلام منقول است كه پدر بزرگوار ايشان حضرت امام على النقى عليه السّلام فرمود كه بعد از غيبت كبراى قائم آل محمد حجة الهادى محمد المهدى عليه السّلام از علماى راشدين ائمة المعصومين سلام اللَّه عليهم مؤمنى اگر مردم را بحضرت اله خواند و همه اصناف بنى آدم را برضا و خشنودى حضرت مهيمن صمدى دلالت كند و بر منكرين دين سيد المرسلين از اهل الزام و لجاج بدليل و احتجاج حقيقت جميع واجبات ضروريات دين سيد الأنبياء و منهاج ائمة الهدى را ثابت و لازم گرداند و ضعفاى عباد اللَّه تعالى را از شبكه دام مكر و تلبيس ابليس و مريدان آن لعين خسيس رهاند يا از دام نواصب مبغضين ائمة الانام مستخلص گرداند موجود و معين نبودى هيچ احدى از بنى نوع انسان از مكر و فسوس شيطان و تبعه پر افسوس او خلاص نشدى بلكه همگى خلقان از شيعيان انس و جان مرتد گشته در سلك ربقه اهل طغيان منخرط شدندى، ليكن وجود و افر الجود آن ارباب فضل و حال و اصحاب معرفت و كمال وسيله صيانت و محافظت دين جهله شيعيانست، و اين طايفه علماى تبعه ائمة الهدى زمام قلوب ضعفاى اهل شيعه را بيد قدرت علم و معرفت و محافظت كنند چنانچه صاحب سفينه و مالك كشكول چوبينه در هنگام تلاطم بحر مواج و تراكم قطرات سحاب ذى افواج در حفظ و حراست سكنه آن سعى فراوان و جهدى بى‏پايان نمايد تا كشتى او از غرقاب طوفان در صحت و امان ماند. بر متفطن عارف و زيرك معارف واضح و لايحست كه چنانچه كشتى كه بوسيله محكمى آلات و ساير ما يحتاج ضروريه آن از اخشاب و احبال و شراعيه و بادبان در غايت رصانت و نهايت متانت بود و كشتيبان نيز با جميع خدمه ايشان در كمال فراست و حذاقت بر كار سير و سلوك آن بحر بى‏پايان باشند بتحقيق و يقين سكنه آن جهاز از احسان مهيمين بى‏نياز در هنگام سير نشيب و فراز از خوف غرق طوفان بجمعيت خاطر سرفراز و ممتاز گردند و آنها را از عنايت ايزد منان ترس و خوف ظاهر و عيان نباشد. همچنين اگر كسى در كشتى ولايت و امامت اهل بيت عليهم التحية و التسليم ساكن و مقيم گشته بتعليم جميع آداب دين قويم و احكام شرع مستقيم عزم خود را تصميم نمايد و خلاف شرع را بر آن تقديم ننمايد، بلكه همگى لوازم دين را از ائمة المعصومين سلام اللَّه عليهم اجمعين يا از علماى راشدين فرا گيرد و اصلا خلاف آن مذهب پيش نگيرد بيقين در يوم الدين مواصلت غلمان و حور عين و ادراك نعيم و بشرب كوثر و تسنيم مستفيض و مستقيم گشته از شعلات نواير جحيم و شرب ماء الحميم و تعذيب عذاب الاليم محفوظ و سليم گردد. و اصل اين كلام صدق التيام مأخوذ است از قول سيد البشر عليه سلام اللَّه الاكبر كه‏ «مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركب فيها نجى و من تخلف عنها غرق» احتجاج شیخ صدوق -ترجمه غفارى مازندرانى، ج‏1، ص: 23 فرمود پسر سعيد، غرض تو اين مكانست؟ آنگاه بدست خود اشاره كرده بلافاصله باغهاى سبز و خرم كه نهرهاى آب در ميان آنها روان و همه گونه عطرها و حوريه و غلمان كه گويا لؤلؤترند بنظر من آمد كه ديدگان مرا متحير ساخته و به تعجب من افزود پس از اين فرمود پسر سعيد، ما در هر كجا باشيم همين گونه باغ و بوستان مال ماست و ما اكنون در خان الصعاليك نميباشيم.

ارشاد شیخ مفید – ترجمه ساعدى خراسانى، ص: 649

و بقولى مقصود بركت داشتن عمر است نه فزونى خود عمر و اين اعتراض بيجا است زيرا اولا در باره بسيارى مطالب بميان آيد كه مورد تشويق است در قرآن و سنت تا برسد به وعده بهشت و نعيم براى ايمان و در باره گذشتن از صراط و رسيدن بحوريان و غلمان و همچنان تهديد بدوزخ و كيفيت عذاب زيرا كه ما گوئيم خداى تعالى در ازل ارتباط هر معلولى را بعلتش دانسته و در لوح محفوظ نوشته، و هر كه را مؤمن دانسته او مؤمن است چه اعتراف كند به ايمان يا نه، پيغمبرى باو گسيل شود يا نه، و هر كه را كافر دانسته او كافر است بهر تقدير و لازم اين گفته ابطال حكمت بعثت پيغمبرانست و اوامر شرع و نواهى آن و آنچه بدنبال دارند و آن سبب هدم آدميانست و جواب از همه اعتراضات يكى است: و آن اينكه خداى تعالى كه اندازه عمر را دانسته است پيوند آن را هم باب سبب مخصوصى دانسته، و چون داند زيد بهشتى است آن را باسباب خاص آن وابسته كه او را آفريده و خردمند كرده، و وسيله هدايت و حسن اختيار و عمل باحكام شرع برايش فراهم كرده، و لازم بر هر مكلف عمل بامر شرع نه باينكه خدا چه داند، زيرا هر چه كند همان را خدا دانسته، و چون امام صادق (ع) فرموده كه زيد چون صله رحم كند خدا 30 سال بعمرش فزايد و بدان عمل كرد اين خبر از اينست كه خدا دانسته زيد همان كند كه عمر 30 سال فزون گردد، چنانچه آن حضرت كه خبر داده زيد چون لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ گفت در بهشت درآيد و آن را گفت بر ما روشن است كه خداى تعالى دانسته كه او ميگويد به بهشت ميرود. و حاصل آنكه آنچه در جهان پديد آيد دانسته خداى تعالى است با هر شرط و سبب كه‏ آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار علامه مجلسی ، ج‏1، ص: 77 در آنجاست كه بر تقصيراتى كه در برابر امر خدا داشته‏اند پشيمان مى‏گردند و تأسف مى‏خورند اما پشيمانى آنان را نجات نمى‏بخشد. و تأسف آنها را بى‏نياز نمى‏سازد، بلكه به رو در آتش مى‏افتند از بالاى سر آتش و از زير، آتش بين قسمتهايى از آتش و پوششهايى از قطران و در دركات جهنم مى‏سوزند و درگير مصائب جهنم‏اند، آتش آنان را همچون ديگها مى‏جوشاند، و فرياد و ناله آنها بلند است، اما هر چه بيشتر فرياد مى‏زنند، از بالاى سرشان آب جوشان مى‏ريزد، تمام امعاء درون شكشان و پوستشان آب مى‏شود، اما هر كه از اهل شفاعت باشد، شفاعت را درك مى‏كند، همان طورى كه سرور انبيا (ص) فرموده است: شفاعتم را براى امّتم كه مرتكب گناهان كبيره‏اند، اندوخته‏ام (6) و نيز فرموده است: بعد از اينكه سوخته و خاكستر شدند از آتش بيرون مى‏آيند، و هر كس كه از اهل جهنم براى هميشه باشد واى بر حال او از عذاب دائمى جاودانه، پناه مى‏بريم بخدا (7)! (2) بدان آن سرايى كه با غمها و اندوههايش آشنا شدى در برابر آن سراى ديگر يعنى بهشت است، و ناگزير هر كس از آن دور شود در اين يكى مستقرّ مى‏شود، بنا بر اين با انديشه زياد در حالات جهنّم ترس و بيم بيشترى را در قلب خود برانگيزان و با انديشه مداوم در باره نعمتهاى جاودانه‏اى كه به نيكوكاران وعده داده‏اند، حالت اميد را در دل خود ايجاد كن و از طرفى نفس را با تازيانه ترس و بيم، رام كن و از سوى ديگر با زمام اميد آن را به راه راست سوق بده، كه بدين وسيله به سلطنت دايم مى‏توان رسيد و از عذاب دردناك الهى در امان ماند، در باره بهشتيان و چهره‏هاى شاداب در ناز و نعمت بينديش كه از شراب صاف مهر خورده كه جاى مهرش مشك است، سيراب شوند (8) و بر كرسيهايى از ياقوت سرخ، زير خيمه‏هايى از لؤلؤ سفيدتر و تازه بنشينند، در آنجا فرشى گرانبهاى سبز رنگ گسترده و بر پشتيهايى كه در اطراف رودهاى مملو از شراب و عسل قرار داده شده، تكيه كنند، در پيرامونشان، غلمان و پسر بچه‏گان حلقه زده

آراسته به حور العين‏ مجموعه ورام، ابوالحسین ورام بن ابی فراس، ترجمه محمدرضا عطایی آداب و اخلاق در اسلام، ص: 550

دلایل اصلی حرام بودن گوشت خوک

حضرت امام رضا (ع) : در جهت تحریم خوردن گوشت خوک می فرماید : (( خداوند خوردن خوک را حرام فرموده چون حیوان است مهیب و زشت صورت که خدا او را برای پند و عبرت گرفتن خلق آفریده ( یعنی از دیدنش بفهمند که خدا بر هر چیزی توانا است و خدای را بر زیبایی صورت بشری خود شکر کنند ) و بترسند از شهوترانی و بی بند و باری که موجب این میشود که خدای تعالی صورت زیبای بشری را از ایشان گرفته و به صورت خوکشان کند و مسخ شوند ( چنانچه با جماعتی از پیشینیان در دنیا چنین فرمود و سایرین در عالم برزخ و قیامت در اثر داشتن خوی خوک بصورت او محشور میشوند ) و خوک را در بین بشر گذارد تا دلیلی برای گذشتگانی که با این صورت در آمده بودند باشد و جهت دیگر حرمت گوشت خوک آن است که خوراکش پلیدترین پلیدیها و کثیف ترین کثافتها است با مفاسد و زیانهای بسیاری که در خون او است)). وسائل الشیعه ، جلد16 صفحه 378 باب اطعمه امام صادق (ع) : خداوند عده ای را بصورت های گوناگون مسخ کرد شبیه خوک ، بوزینه ، خرس و هرچه از مسوخات دیگر است و آنگاه از خوردن این نمونه ها نهی فرمود تا از این جور حیوانات بهره مند نگردند و عقوبت آنرا خوار و سبک نشمرند ! تفسیر عیاشی و کتاب الاطعمة و الاشربه وسائل باب1 صفحه 377

خوشت خوک سبب بی غیرتی و شرابخواری باعث زنا با محارم میشوند

امام صادق (ع) : مردی از امام (ع) سوال نمود چرا خداوند گوشت خوک و شراب را حرام نموده است ؟ امام (ع) در پاسخ فرمودند : خداوند تبارک و تعالی چیزی را حلال ننموده و چیزی را حرام نکرده مگر برای حفظ مصالح خود مردم. نه آنکه بنا بر میل خود نسبت به چیزی آن را حلال نموده و به خاطر بی میلی خود نسبت به امری آنرا حرام کند. زیرا خداوند که خالق بندگانش میباشد ، می داند چه چیزهائی سبب قوام جسم و روح ایشان میشود. پس آنها را حلال نموده و میداند چه چیزهائی برای روح و جسم انسان ضرر دارد ، آنها را حرام فرموده. برای مثال گوشت خوک را حرام نموده ، زیرا سبب بی غیرتی و بی تعصبی و فساد اخلاق میشود. و شراب را حرام نمود ، زیرا شرابخواری موجب ارتعاش و لرزش بدن است و مروت و جوانمردی را از شخص زائل می کند و شخص مشروبخوار را به تمام امور زشت و قبیح از قبیل زنا با محارم و آدم کشی و هر فتنه ای می کشاند. تفسیر جامع جلد 2 صفحه 156

گلوله آتشین برای شیعیان

علی ابن ابراهیم از پدرش، و او از ابن ابی عمیر و او از سیف روایت کرده اند که حضرت امام ابی عبدالله صادق علیه السلام فرمود: در روز قیامت چیزی مثل گلوله می آید و به پشت مومن شیعه می زند تا او را وارد بهشت کند! اصول کافی – کتاب الایمان و الکفر، باب البر بالوالدین

مكّه، خوشیاندترین دیار برای الله!

و سعيد بن عبد اللّه أعرج از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: خوشايندترين زمين نزد خداى تعالى مكّه است. و هيچ خاكى نزد خداى عزّ و جلّ از خاك مكّه، و هيچ سنگى نزد خداوند عزّ و جلّ از سنگ مكّه، و هيچ درختى نزد خداى عزّ و جلّ از درخت آن، و هيچ كوهستانى نزد خداى عزّ و جلّ از كوهستان آن، و هيچ آبى نزد خداى عزّ و جلّ از آب آن خوشايندتر نيست. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق،مترجم: على اكبر غفارى‏،‏ نشر صدوق، چ: اول‏،1367 ش‏.ج3،برگ:93.

شتر شناسی

2483- امام صادق عليه السّلام فرمود: از اشتران سرخ موى احتراز كنيد زيرا كه آنها كوتاه‏عمرترين اقسام اشترانند.

2485- و حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اشتران سياه و زشت منظر را بخريد، زيرا كه آنها درازعمرترين اقسام اشترانند.

2487- و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله عبور از ميان قطار اشتران را نهى كرد. گفتند: چرا يا رسول اللَّه، فرمود: زيرا، هيچ

قطارى نيست مگر آنكه ميان، هر شتر تا شتر ديگرش شيطانى موجود است.

2207- و هر شترى را كه سه سال بر فراز جهازش حجّ كنند از شتران بهشت قرار گيرد.

من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق،مترجم: على اكبر غفارى‏،‏ نشر صدوق، چ: اول‏،1367 ش‏.ج3،برگ:168و169و49.

الله گویا نوشتاری از آفرینش را بر روی سنگی نقش کرده است

2311- و حريز از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه گفت: «در حجر نوشته‏اى به اين مضمون يافتند: من اللَّه صاحب بكّه‏أم در آن روز كه آسمانها و زمين را آفريدم، و آن روز كه خورشيد و ماه را خلق كردم آن را ساختم. و آن را بوسيله هفت فرشته، نيكو محافظت نمودم، در آب و شير آن براى اهلش بركت نهاده‏اند. روزى آن از راههاى متعدّد، از بالاى آن شهر و پائين آن و از طريق ثنيّه همى آيد. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق،مترجم: على اكبر غفارى‏،‏ نشر صدوق، چ: اول‏،1367 ش‏.ج3،برگ:96.

پرندۀ ملحد

2328- و معاوية بن عمار روايت كرده است كه «نزد امام صادق عليه السّلام شدند، و گفتند پرنده‏اى تيز چنگ بر فراز كعبه است كه هيچ يك از كبوتران حرم بر او نميگذرد، مگر آنكه آن را با منقار و چنگال خود همى زند. امام عليه السّلام فرمود: آن را بدام افكنيد و بكشيد زيرا كه آن دستخوش الحاد شده است. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق،مترجم: على اكبر غفارى‏،‏ نشر صدوق، چ: اول‏،1367 ش‏.ج3،برگ:108.

حج جهاد ضعفا

و امام صادق عليه السّلام فرمود:

حجّ جهاد ضعفا است، و ما (اهل بيت) هستيم آن ضعفا. (يعنى اهل جور و جفا و طرفدارانشان ما را به استضعاف كشيدند، و حقّ ما را گرفتند، و جهاد براى ما امكان ندارد، از اين رو آن را مبدّل به حجّ ساختيم).

من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق،مترجم: على اكبر غفارى‏،‏ نشر صدوق، چ: اول‏،1367 ش‏.ج3،برگ:66.

از درد شکم مردن، نشان شیعه بودن است!

امام صادق عليه السّلام فرمود: دشمنان ما عمدتا بسبب طاعون ميميرند، شما شيعيان ما بعلّت شكم‏ها ميميريد، بدانيد كه اين خود علامتى است براى شما اى شيعيان. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، مترجم: على اكبر غفارى‏،‏ نشر صدوق، چ: اول‏،1367 ش‏. ج‏1،برگ275.