محشور شدن با امامان

یه آقایی آرزو داشت وقتی میمیره با امامان محشور بشه وقتی میمیره میاد توی خواب پسرش، پسرش ازش میپرسه بابا جان به آرزوت رسیدی؟ با امام ها هم دم شدی؟ باباش میگه آره پسرم ولی نپرس… پسرش میگه چرا نپرسم بابا؟ میگه من دهنم سرویس شد اینجا، هروقت از خواب صبح ها پا میشم اول باید سر علی رو پانسمان کنم، دوم باید برای امام حسین آب بیارم سوم باید علی اصغر رو ببرم کودکستان چهارم باید برای زین العابدین بیمار سوپ درست کنم پنجم خسته و کوفته وقتی میام خونه باید دنبال مهدی گم شده بگردم.

بیان دیدگاه

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.