بایگانی برچسب‌ها: مغالطات-مربوط-به-مقام-دفاع

مغلطه مغلطه بافی!

این نام را من خود برای این مغلطه انتخاب کرده ام، در برخی منابع نام «این هم که یک مغلطه است که»، «that’s fallacy» و «false charge of fallacy»  یا عبارات مشابه آمده است.

گاهی شما در مباحثه و مناظره و اساساً تفکر مهارت هایی را کسب میکنید و یکی از نشانه های این مهارت این است که میتوانید مغالطات را تشخیص بدهید و ایرادهای منطقی به استدلال ها یا استدلالنما ها بگیرید. در مقابل شما هم طرفی قرار دارد که با شما در یک سطح از مهارت های فکری و تفکر نقادانه نیست. در چنین حالتی ممکن است شما مغالطاتی را در سخنان طرف مقابل تشخیص دهید و آنها را برجسته کنید تا موضع خود را در مناظره پیش ببرید یا تنها بحثی بهتر داشته باشید. چون طرف مقابل اهل تفکر نیست و صرفاً مدافع بی مایه یک سری افکار است ممکن است تحت تاثیر توانایی های شما در مغلطه یابی قرار بگیرد. و چون شناختی از منطق و استدلال و مغالطات و غیره ندارد گمان میکند که شما در حال انجام یک «بازی» هستید، به این صورت که یک سری اسامی و کلمات جالب را بلدید و میتوانید در بحث برای ساکت کردن طرف مقابل از آنها استفاده کنید. اینجاست که طرف مقابل شما هم تلاش میکند در این بازی شما شرکت کند.  حال این «بازی» دستکم میتواند از سه الگو پیروی کند:

الگوی نخست:

1- شخص A مغالطه F را در استدلال شخص B پیدا میکند و آنرا تشریح میکند

2- شخص B هم همان مغلطه را بصورتی غلط علیه شخص A بکار میبرد

الگوی دوم:

1- شخص A مغالطه F را در استدلال شخص B پیدا میکند و آنرا تشریح میکند

2- شخص B یک مغلطه من در آوردی مانند ‹F را میسازد و علیه شخص A استفاده میکند

الگوی سوم:

1- شخص A استدلالی یا گزاره ای مانند P را برای شخص B مطرح میکند

2- شخص B ادعا میکند که P مغالطه آمیز است و از مشخص کردن نوع مغالطه یا اثبات مغالطه آمیز بودن خود داری میکند

دلیل مغالطه آمیز بودن مغلطه بافی

همانطور که در توضیحات آمد، طرف مقابل فرض کرده است که مغالطه یابی یک بازی است، حال آنکه چنین نیست. همین فرض غلط باعث میشود که مغلطه بافی یک مغالطه باشد. مغالطات موضوعی بسیار دقیق و جدی، قانونمند، تبیین پذیر و ریاضی وار هستند و قدمت این شاخه از منطق (اگر بتوان آنرا شاخه نامید) به هزاران سال پیش میرسد، مغالطات همچون ریاضیات از دیرباز تا کنون در حال تکامل بوده است، منطق دانان و فلاسفه مختلف روی مغالطات به جد کار کرده اند، مغالطات جدیدی معرفی کرده اند، در تعریف برخی مغالطات تغییر داده اند و مغالطه نماهایی را نیز منسوخ کرده اند و این مباحثات همچنان ادامه دارد. همانطور که کسی با ریاضیات بازی نمیکند و هر ادعای ریاضی باید قابل اثبات و محکم باشد، مغالطات هم همانگونه هستند.

مایلم بازهم تاکید کنم که مبحث مغالطات یک بازی نیست، منتها به دلیل اینکه طرف مقابل با این مبحث آشنایی ندارد گمان میکند که یک بازی است. همانطور که اگر به کسی که هیچ حساب نداند بگویید دو بعلاوه دو میشود چهار، ممکن است نیشخند بزند و بگوید هاها پنج منهای سه هم میشود شش!

چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟

شیوه روبرویی با این مغالطه، حمله کردن به پایه و بنیان آن یعنی نادانی نسبت به مبحث مغالطات است. طرف مغالط باید درک کند که مغالطات یک بازی نیست، مغالطات مشاعره، مباهله، یا مشاجره نیستند، اینکه من در سخنان تو یک مغلطه پیدا کرده ام به این معنی نیست که الان نوبت تو است که یک مغلطه در سخنان من پیدا کنی و اگر نکنی باخته ای.  مغالطات یک علم و مهارت است و نیاز به آموختن دارد، داد کشیدن نیست که هر کسی توانایی انجام آنرا داشته باشد. بنابر این مهم ترین روش در مقابله با این مغالطه آموختن مبحث مغالطات به طرف مغالط است و اینکار یا با توضیح و تدریس یا با معرفی منبعی همچون کتاب یا این وبلاگ ممکن است میسر شود. شوربختانه کسانی که مرتکب این مغلطه میشوند معمولاً اساساً اهل فهم نیستند و این شیوه مبارزه تقریباً بیهوده است ولی چون احتمال عکس العمل مثبت هرچند کوچک وجود دارد بکار گیری این شیوه بخردانه می‌نماید.

در حاشیه این روش، به نکته دیگری نیز باید توجه داشت. وقتی کسی دیگری را محکوم به مغالطه میکند، دستکم دو چیز بر او فرض است:

1- نوع مغالطه را مشخص کند، مثلاً بگوید این یک «مغالطه قیاس مع الفارق» است، برای این کار طبیعتاً اگر نه با تمام مغالطات مهم، دستکم باید با این مغالطه بخصوص آشنایی داشته باشد

2- اثبات کند که سخن یا استدلال طرف دیگر مصداقی از آن مغالطه است و فهم او از سخن طرف مقابل با منظور او از سخنش اینهمانی یا دستکم نزدیکی زیاد دارد

گاهی ممکن است به دلیل آشکار بودن و آشنا بودن مغلطه برای همگان یا دستکم طرفین، از 2 صرف نظر کرد، ولی هرگاه در مورد وظیفه 1 کوتاهی شود، از الگوی شماره سه مغلطه مغلطه بافی استفاده شده است و مغالطه ای روی داده است. ولی حق طرفی که محکوم به مغالطه کردن میشود همواره این است که از طرف مهاجم 1 و 2 را طلبکار باشد. در برخی موارد یک شخص به غلط دیگری را محکوم به مغالطه میکند، برای اینکه درک درستی از آن مغالطه ندارد، یا اینکه به درستی سخن طرف مقابل را متوجه نشده در نتیجه او یک خطا را مرتکب شده که برخی همین را مغلطه «False charge of fallacy» میدانند ولی من این را لزوماً مغالطه نمیدانم چون پیروی عامدانه از یک الگو نیست بلکه بخاطر کج فهمیست که ممکن است صادقانه باشد.

این توهم که مغالطه یابی یک بازی است گاهی به دلیل استفاده افراطی از مغلطه یابی و انجام ندادن وظیفه 1 و 2 رخ میدهد. در برخی از مواقع وقتی کسی کمی با مغالطات آشنا میشود هر سخنی را مغلطه میخواند و مغلطه یابی برای او واقعاً به یک بازی تبدیل میشود. از این رو افرادی که با او روبرو میشوند نیز علاقه مند به شرکت در این بازی میشوند. با توجه به این مسئله یک راه دیگر برای مبارزه با این مغلطه استفاده درست از مغلطه یابی است. هدف از مبحث مغالطات نشان دادن این که همه استدلالها مغلطه هستند، یا پز دادن با کلمات درشت نیست. اگر چیزی واقعاً مغلطه نیست آنرا بی جهت مغالطه نباید خواند، وقتی چیزی مغالطه آمیز است و قصد داریم به مغالطه آمیز بودن آن اشاره کنیم باید حتماً نوع آن مغالطه را بشناسیم و اعلام کنیم، و حتی توضیح دهیم که چه فهمی نسبت به این مغلطه داریم و چه تفسیری از آن داریم چون خود این فهم و تفسیر ممکن است خطا یا بحث برانگیز باشد. همین طور باید دست و دل بازانه اثبات کنیم که استدلال طرف مقابل آلوده به این مغلطه است، اگر چنین رفتاری پیش گرفته شود احتمال آن وجود دارد که اگر افرادی که با آنها بحث و مناظره میکنیم افراد فهیمی باشند اما با مغالطات آشنایی نداشته باشند درک کنند که مغلطه یابی یک بازی نیست و مهارت در آن به مطالعه و از آن مهمتر تفکر و دقت نیاز دارد و این دستکم از تعداد «مغلطه بافی ها» ممکن است کم کند.

مثال

1-

سودابه- من سخنان شما را شنیدم،  به نظر میرسد استدلال شما آلوده به مغلطه استدلال از سکوت است، شما عدم وجود ادله را، دلیل معتبری برای عدم فرض کرده اید

کاوه- حرف شما هم مغلطه استدلال از حرف زیادی هست

2-

کاوه- به نظر من به دلیل اینکه میزان هوش آدمها با یکدیگر متفاوت است باید از آدمها انتظارات متفاوتی هم داشت

سودابه- این حرف شما یک مغلطه است

کاوه- چه مغلطه ای است؟

سودابه- همه آدمها با هم برابرند!

کاوه- ولی نگفتی چه مغلطه ای در استدلال من بود

سودابه- چطور شما میتونید به من بگویید مغلطه میکنم، حالا من هم یکبار به شما گفتم!

3-

سودابه- از روی شباهت های انقلاب سال 57 ایران و انقلاب بزرگ فرانسه میتوان به این نتیجه رسید که هردو سرنوشتی مشابه خواهند داشت

کاوه- مقایسه این دو انقلاب به دلیل تفاوت های فاحش تاریخی و اجتماعی یک مغلطه قیاس مع الفارق است

سودابه- یعنی شما میگویید سرنوشتشان یکی نخواهد بود؟

کاوه- من نمیگویم که قطعاً یکی نخواهند بود، ولی من وجود چنین ضرورتی را انکار میکنم

سودابه- نه حرف شما خودش مغلطه قیاس مع الفارق است

4-

کاوه- از پرواز کردن برخی جانداران میتوان نتیجه گرفت که انسان هم ممکن است بتواند بدون ماشین آلات و تنها با برخی ابزارهای ساده پرواز کند

سودابه- حرفهای شما کلاً مغلطه و سفسطه است، دیگر حاضرین لطف کنند نوع آنرا مشخص کنند

برای مطالعه بیشتر

1- Logic and contemporary rhetoric, the use of reason in everyday life, Howard Kahane, Nancy Cavender , Edition 9, Cengage Learning, 2005, Page 105

2- Critical thinking across the curriculum: a brief edition of thought and knowledge, Diane F. Halpern. Lawrence Erlbaum Associates, 1997, Page 132

توسل به نتیجه باور

این مغلطه همچنین با نامهای Argumentum ad Consequentiam, Appeal to Consequences شناخته میشود و ارتباط نزدیکی با مغلطه «خواسته اندیشی» دارد.

شرح مغلطه

مغلطه توسل به نتیجه باور از مغالطات بسیار رایج دیگر در میان عوام است. بطور کلی این مغلطه هنگامی رخ میدهد که شخصی در مقام دفاع بجای حمله منطقی به استدلال یا ادعای طرف، متوسل به نتیجه ادعای حریف خود میشود و آنرا به این دلیل که در صورت درستی عواقب بدی خواهد داشت رد میکند. این مغلطه همچنین میتواند در موضع غیر دفاعی نیز مورد استفاده قرار گیرد و آن بدین صورت است که شخص مغالط بجای ارائه شواهد و استدلال در دفاع از ادعای خود به این قضیه تکیه میکند که پذیرش ادعای او سبب وقوع خیر و یا عدم پذیرش ادعای او سبب وقوع شر خواهد شد.

این مغلطه ممکن است در هریک از 4 الگوی زیر ظاهر شود:

1- گزاره X درست است، زیرا درستی X سبب خیر میشود.
2- گزاره X درست است، زیرا نادرستی X سبب شر میشود.
3- گزاره X نادرست است، زیرا درستی X سبب شر میشود.
4- گزاره X نادرست است، زیرا نادرستی X سبب خیر میشود.

روشن است که در مباحث مربوط به نتیجه باور (مثلاً بحث های اخلاقی) و هنگامی که در مورد «باید چه کنیم؟» صحبت میکنیم، بیشتر اوقات توسل به نتیجه باور بی ارتباط با درستی یا نادرستی ادعاها نیست و در چنین مباحثی یک مغلطه به شمار نمیرود.

دلیل مغالطه بودن

روشن است که دلیل مغالطه آمیز بودن «توسل به نتیجه باور» این است که نتیجه پذیرش درستی یا نادرستی یک گزاره هیچ تاثیری روی درستی یا نادرستی آن گزاره ندارد. مشهور است که «حقیقت تلخ است»، البته نمیتوان این گفته را بطور قطع درست دانست ولی یقیناً میتوان گفت «برخی از حقایق تلخ هستند» و بطور کلی هیچ گارانتی و ضمانتی برای اینکه همه حقایق شیرین باشند به بشر داده نشده است، با اینحال انسانهای عامی گاهی اینطور تفکر میکنند که گویا هر حقیقتی باید شیرین باشد و هرگاه چیزی شیرین نباشد لابد حقیقت نیست!
چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟

واکنش طبیعی و غلط در مقابل مغالط این است که تلاش کنیم به او ثابت کنیم که او اشتباه میکند و قبول ادعای ما سبب وقوع شر نخواهد شد، بلکه وقوع خیر را بدنبال خواهد داشت. اما این واکنش مناظره و گفتمان را از مسیر خود خارج خواهد کرد و همینطور آنچه مغالط عامد از ما خواسته است را دو دستی به او تقدیم میکند، یعنی موضوع را از روی درست یا نادرست بودن باور ما بر روی این میبرد که آیا این باور خوب است یا بد. بنابر این بهتر آن است که این واکنش تا جایی که ممکن است از ما نشان داده نشود و بدین شیوه تیر مغالط به سنگ بخورد.

بهتر است بجای این برخورد نسنجیده و گاهی مخرب برای طرف مغالط توضیح داده شود که درستی یا نادرستی ادعای شما خود مسئله ای مستقل از خوب یا بد بودن نتیجه پذیرش آن است و این دو مسئله را نباید با یکدیگر خلط کرد. همچنین ممکن است گاهی برای او توضیح دهیم که ما نیز در اینکه نتیجه این باور خوب یا بد است با او همفکریم اما نتیجه باور چه خوب باشدچه بد باشد تاثیری روی درستی یا نادرستی ادعای ما نخواهد داشت این است که بجای قضاوت اخلاقی روی نتیجه باور بهتر است قضاوت منطقی روی درستی یا نادرستی خود باور انجام گیرد.

گاهی با مثالهای ساده میتوان این قضیه را به مخاطب خوب تفهیم کرد، برای نمونه میتوان به او گفت که سخنش شبیه وزیر کشاورزی است که بیاید و بگوید «اگر امسال خشکسالی رخ دهد، قحطی خواهد آمد و نیمی از جمعیت کشور بر اثر گرسنگی و تشنگی خواهند مرد» و بعد هم نتیجه بگیرد که چون مرگ نیمی از جمعیت بد است و خوب نیست پس امسال خشکسالی رخ نخواهد داد (!).

همچنین خوب است به مغالط پخته تر از لحاظ فکری تذکر دهیم که موضع ما نسبت به حقیقت موضع طراح یا سازنده نیست، بلکه موضع کاوشگر و کشف کننده است، یعنی ما در جایگاهی نیستیم که حقیقت را آنچنان که «خوب» است بیافرینیم بلکه تنها دو کاری که ما میتوانیم در قبال حقیقت انجام دهیم این است که حقیقت پنهان را آشکار کنیم (آنرا کشف کنیم) یا اینکه بگذاریم پنهان و نا آشکار بماند.

مثال

1-

کاوه-من فکر میکنم دلیل درستی برای باور به رستاخیز (معاد) وجود ندارد.

سودابه- یکم فکر کن، اگر رستاخیز وجود نداشته باشد زندگی چقدر وحشتناک خواهد شد، نه اخلاقی وجود خواهد داشت و نه زندگی معنایی خواهد داشت، پس رستاخیز نمیتواند وجود نداشته باشد.

2-

سودابه- من به بی علتی در طبیعت باور ندارم.

کاوه- هیچ به این فکر کرده ای که اگر ما تصور کنیم برخی رویدادها و پدیده ها بی علت هستند دیگر دلیلی وجود ندارد که به دنبال علت ها بگردیم و اینجوری فاتحه دانشهای طبیعی خوانده است؟ پس اشتباه میکنی، هر رویداد و پدیده ای یقیناً دارای علت است.

3-

کاوه- من معتقد نیستم که اسلام به مردم ما تحمیل شده است و ما اسلام را از روی اجبار و زور پذیرفته ایم

سودابه- ولی شواهد تاریخی چنین چیزی را تایید میکنند، از روی چه منکر این دیدگاه هستی؟

کاوه- چون این نشان میدهد که اجداد ما زیر بار زور و ستم رفتند و انسانهای فرومایه و مفلوکی بوده اند که مسلمانان عرب توانستند اسلام را به آنها تحمیل کنند!

4-

سودابه- من فکر میکنم زرتشت هم مانند محمد یک شیاد بوده است و با ادعای پیامبری سر دیگران را کلاه گذاشته است!

کاوه- من به شدت با تو در این زمینه مخالفم چون زرتشت خورشید فرهنگ ایران و درخشان ترین نماد هویت ملی ماست! اگر زرتشت واقعاً شیاد باشد ما دیگر چیز قابل دفاعی در مقابل اسلام و باقی جهان نخواهیم داشت!

5-

سودابه- من فکر میکنم اسلام مروج تروریسم است و هر مسلمان بنیادگرا یک تروریست بالقوه هست که هر زمانی ممکن است تروریسم او بالفعل شود.

کاوه- هرگز اینطور نیست چون اگر اینطور باشد آنوقت با توجه به جمعیت مسلمانها در جهان میلیون ها تروریست وجود خواهد داشت.

6-

کاوه- من به اختیار اعتقاد دارم نه به جبر.

سودابه- خیلی جالبه، برای چه؟

کاوه- چون زندگی زیر جبر غیر قابل تحمل و بی معنی است. فکرش را بکن اگر ما همه مجبور باشیم آنچه انجام میدهیم را انجام دهیم آنوقت بطور کلی از بشر در قبال اعمالش سلب مسئولیت میشود.

7-

سودابه- به نظر من پیروی از ادیان سازمانیافته (آیین زرتشت، هندوئیسم، بودیسم، یهودیت، مسیحیت، اسلام، بهائیت) به شدت نابخردانه است.

کاوه- اینطور نیست، چون در اینصورت باید نتیجه بگیریم که بیشتر مردم جهان نابخرد و ابله هستند.

8-

کاوه- به نظر من از نظر قرآن فرقی بین مسلمان و نامسلمان در روز رستاخیز نیست و نامسلمانان هم اگر خوب باشند به بهشت خواهند رفت.

سودابه- ولی قرآن صراحتاً میگوید که نامسلمانان در رستاخیز از زیان کنندگان خواهند بود چطور میتوانی این را نادیده بگیری؟

کاوه- چطور میتوانم چنین چیزی را قبول کنم، به نظر تو خوب است که آدمهایی مثل پاستور، انیشتن و ده ها انسان دیگر که مسلمان نبوده اند ولی بیش از هر مسلمانی به بشریت خدمت کرده اند به جهنم بروند و یک مسلمان مفت خور که تمام عمر خود را به عبادت و تولید مثل پرداخته به بهشت برود؟

9-

سودابه- از نظر من بیخدایی پایه و اساس منطقی ندارد.

کاوه- چرا؟

سودابه- چون روشن است که فرد مذهبی زندگی شادتر و بهتری از یک بیخدا دارد و زندگی برای بیخدا دارای ارزش و معنی نیست.

برای مطالعه بیشتر

1- ویکیپدیا
http://en.wikipedia.org/wiki/Appeal_to_consequences

2- فالاسی فایلز
http://www.fallacyfiles.org/adconseq.html

حمله به آدم پوشالین

این مغلطه همچنین با نامهای پهلوان پنبه، و Attacking a Straw Man شناخته میشود.

شرح مغلطه

مغلطه آدم پوشالین یکی از رایج ترین مغالطات در بین عوام است، بطور کلی زمانی این مغلطه صورت میگیرد که طرف مغالط استدلال و ادعای طرف مقابل خود را تحریف کند تا رد آن را بر خود آسانتر کند.

الگوی منطقی این مغالطه را میتوان بصورت زیر در نظر گرفت:

  1. شخص A ادعای اولیه X را مطرح میکند
  2. شخص B ادعای ثانویه Y را که برداشتی مغشوش از X است و معمولاً شبیه X است ولی خود X نیست مطرح میکند
  3. شخص B ادعای Y را رد میکند
  4. شخص B نتیجه میگیرد که ادعای X نادرست بود است

معمولاً ادعای ثانویه Y حالتی شدت یافته و مبالغه آمیز از X یا کاملاً برعکس حالتی بسیار ساده و تحقیر شده از آنرا دارد و به دلیل شگفت انگیز و واضح البطلان بودن شگفت زدگی را در مخاطبان تحریک میکند، روشن است که در بسیاری از مواقع رد یک ادعای افراطی یا تفریطی آسانتر از ادعای معتدل است. دلیل گسترش و رواج این مغلطه بسیار روشن است، افراد مغالط میخواهند زحمت خود را در رد ادعای طرف مقابل خود کم کنند یا چون قادر به پاسخگویی نیستند اساساً میخواهند با استدلال و ادعای اصلی روبرو نشوند، بنابر این نسخه ای تحریف شده از ادعای اصلی را مطرح میکنند و آنرا رد میکنند و این سبب میشود که احساس پیروز شدن در مناظره و گفتمان به آنها دست بدهد در حالی که شخص مغالط حتی با استدلال طرف مقابل نیز روبرو نشده است. بسیاری از افراد هنگامی که با کسی بحث و مناظره میکنند بجای گوش کردن به استدلال طرف مقابل و تلاش برای یافتن نقاط ضعف آن، تمام تلاششان بر این است که نسخه ای تحریف شده از استدلال طرف مقابل را فراهم آورند.

وجه تسمیه این مغلطه در زبان انگلیسی و برگردان آن به زبان فارسی هم به همین رفتار باز میگردد، شخص مغالط در این مغلطه بجای اینکه با استدلال طرف مقابل خود روبرو شود که دارای گوشت و استخوان است، کاریکاتوری خیالی از آن استدلال که حریفی پوشالین است را در مخیله خود تصور و سپس به آن حمله میکند و البته روشن است که هر کسی میتواند با آدمی پوشالین کشتی بگیرد و وی را زمین زده و بر او چیره شود، لذا حمله به آدم پوشالین «هنر» نیست و «استدلال» هم نیست.

دلیل مغالطه بودن

مغلطه حمله به آدم پوشالین واضح البطلان است، هدف از انجام یک مناظره و بحث این است که طرفین استدلالهای یکدیگر را بشنوند و با توجه به اعتبار این استدلالها یا ادعاهای یکدیگر ر بپذیرند یا آنرا رد کنند. بنابر این از یک حریف منطقی و خوب در یک مناظره انتظار میرود که برای رد کردن حرف شما، دقیقاً همینکار را بکند یعنی چیزی که شما گفته اید را رد کند، نه اینکه به اصطلاح «حرف توی دهان شما بگذارد» و چیزی که شما نگفته اید را رد کند و پیروزی خود در رد باور خودساخته خویش را پیروزی بر استدلال شما تلقی کند. بر اساس اصول مناظره شایسته است هریک از طرفین قوی ترین استدلال طرف مقابل را رد کند.

همچنین روشن است که ادعای ثانویه Y میتواند بطور مستقل درست یا نادرست باشد اما درستی و نادرستی آن طبیعتاً بخاطر مستقل از X بودن و بی ارتباط بودن از آن، تاثیری روی ادعای اولیه X ندارد، لذا رد Y، رد X را نتیجه نمیدهد!

چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟

واکنش طبیعی و رایج به این مغلطه آن است که شما از ادعای ثانویه تحریف شده نیز دفاع کنید، چون گاهی ممکن است ادعای ثانویه نیز از نظر شما درست باشد (و این تبحر مغالط در مغلطه گری را نشان میدهد که چنین ادعایی مطرح می کند) و شما تحریک به دفاع از آن باور خود نیز بشوید و این دقیقاً چیزی است که شخص مغالط میخواهد که شما انجام دهید، زیرا او تلاش میکند در واقع موضوع را تغییر دهد و بحث را از ادعا و استدلال شما تبدیل به استدلال و ادعایی دیگر کند تا هم توجه را از مسئله اصلی که در مناظره مورد بحث است دور کند و هم خود را از شر پاسخگویی به شما خلاص کند.

اما واکنش درست و منطقی به این مغلطه این است که به شخص مغالط تذکر داده شود که کار او «حمله به آدم پوشالین» است و شما در واقع چیزی که او رد کرده است را اساساً ادعا نکرده اید.

همچنین میتوان به شخص مغالط به سادگی گفت «چیزی که من گفتم این نبود! شما ادعا یا استدلال من را رد کنید نه اینکه از خودتان چیزی به من نسبت بدهید و بعد آنرا رد کنید»

برخوردی نرم تر نیز قابل تصور است و آن این است که به مغالط بگوییم «این مسئله دومی که شما مطرح کردید میتواند درست یا نادرست باشد ولی موضوع بحث من با شما اصلاً آن نیست، بلکه موضوع اصلی X است.»

البته گاهی ممکن است مطرح کردن Y از جانب شخص مغالط به این دلیل باشد که وی قدرت فهم و درک X را ندارد و فهم خود از X را بصورت Y مطرح کرده است نه اینکه او عمداً قصد مغلطه و تحریف داشته باشد. در چنین شرایطی لازم است برای فهماندن X به شخص مغالط تلاش کنیم و بگوییم که درست X را متوجه نشده است و Y برداشتی غلط از X است.همچنین در بحث های شفاهی با افراد، بسیار خوب است اگر پس از استدلال کردن از آنها بخواهید که استدلال شما را تکرار کنند، و اگر نتوانستند اینکار را انجام دهند به آنها بگویید که بهتر است بجای ایراد گرفتن اول سعی کنند استدلال شما را بفهمند و درک درستی از آن داشته باشند و بعد آنرا رد کنند. تکرار استدلال شما توسط حریف همچنین به شما این فرصت را میدهد که اگر وی برداشت غلطی از استدلال شما داشته است آن برداشت غلط را تکرار کند و شما بتوانید آنرا اصلاح کنید.

همچنین برای دچار نشدن به این مغلطه خوب است که پیش از تلاش برای رد یک استدلال، اول از طرف مدعی بپرسیم که آیا استدلالش همان چیزی است که ما میفهمیم یا نه، سپس در صورت تایید استدلالش شروع به رد آن کنیم و اگر گفت که نه استدلالش را بد متوجه شده ایم میتوانیم از او بخواهیم که درک ما را اصلاح کند.

مثال

1-

سودابه – من فکر میکنم از مشکلات بزرگ و شاید بزرگترین مشکل فرهنگی ما در رسیدن به آزادی و دموکراسی در ایران اسلام است. اسلام خود یک تفکر سیاسی غیر دموکراتیک است و قوانینی متناقض حقوق بشر دارد.

کاوه – یعنی تو میگویی دین در همه جا با دموکراسی تضاد دارد و همه جای جهان مردم اول باید دینشان را کنار بگذارند تا بعد به دموکراسی نزدیک شوند و در کشورشان به حقوق بشر احترام گذاشته شود؟ این کاملاً مسخره است!

2-

کاوه- من باور به وجود خدا ندارم!

سودابه- این اصلاً قابل قبول نیست چون تو در واقع میگویی انجام هر عملی درست است!

3-

سودابه – من با قطع کردن دست دزد که در قرآن آمده به شدت مخالفم اینکار مصداق بارز شکنجه است و با حقوق بشر در تناقض است.

کاوه – برای قطع کردن دست دزد چندین شرط وجود دارد، دست هر دزدی را در شریعت قطع نمیکنند.

4-

کاوه- در ایران دموکراسی وجود ندارد و به حقوق بشر احترام گذاشته نمیشود

سودابه- یعنی شما میگویید در اسرائیل به حقوق بشر احترام گذاشته میشود؟ چند تن فلسطینی تابحال به دست اسرائیلی ها کشته شده اند؟

5-

سودابه – من معتقدم قرآن از جانب خدا نیست!

کاوه – تو چطور میتوانی تمام کتابهای آسمانی را زیر سوال ببری؟

6-

کاوه- بودجه نظامی دولت امسال باید کمتر شود و بجای آن این هزینه صرف ساختن مدارس و بیمارستانها شود.

سودابه- آیا فکر نمیکنی با نابود کردن توان نظامی کشور بیگانگان به بفکر تجاوز به کشورمان بیافتند؟

7-

سودابه – در صورتی که ایران یک کشور دموکرات بشود، داشتن سلاح اتمی به نفع منافع ملی ماست.

کاوه – واقعاً شرم آور است که تو زندگی انسانهای بیگناه و حفظ طبیعت و محیط زیست برایت ذره ای ارزش ندارد و حاضری که همه چیز را زیر پا بگذاری.

8-

کاوه- زن و مرد باید در مقابل قانون کاملاً برابر باشند و از برابری حیثیتی و حقوقی کامل برخوردار باشند، قانون به هیچ عنوان حق تبعیض علیه زنان را ندارد.

سودابه- تو در واقع میگویی زن و مرد از لحاظ فیزیولوژیکی باهم برابر هستند، اینگونه نیست هروقت مردها به بچه ها شیر دادند و باردار و پریود شدند میتوان برابری حقوقی و حیثیتی را برای زن و مرد توجیح کرد.

9-

سودابه- من با ضرب و شتم مجرمان توسط پلیس به این عنوان که «اراذل و اوباش» هستند بسیار مخالفم، «اراذل و اوباش» هم شهروندان کشور هستند و دارای حقوق شهروندی هستند، در واقع کسانی که «اراذل و اوباش» را ضرب و شتم میکنند یا آنرا تایید میکنند خودشان «اراذل و اوباش» هستند و از مدنیت بدور هستند.

کاوه- کار تو بجایی رسیده است که از اراذل و اوباش دفاع میکنی؟ اگر همین اراذل و اوباش به نزدیکانت تجاوز کنند یا از تو اخاذی کنند هم باز همین حرف را خواهی زد؟

10-

کاوه- من با مجازات اعدام مخالفم، آمار نیز نشان میدهد که اعدام میزان جرایم را پائین نمی آورد.

سودابه- پس از نظر تو جان قاتلان و جنایتکاران بیشتر از جان شهروندان و دولتمردان ارزش دارد! واقعاً مسخره است!

برای مطالعه بیشتر

1- فالاسی فایلز
http://www.fallacyfiles.org/strawman.html

2-ویکیپدیا
http://en.wikipedia.org/wiki/Straw_man

3- Critical Thinking, An introduction to the Basic Skills, Fourth edition, William Hughes & Johnathan Lavery,Broadview Press, 2004, Page 155.

4- Attacking Faulty Reasoning, T. Edward Damer, Fourth Edition, Wadsworth Thomson Learning, 2001,Belmont CA, Page 179.

5-A Concise Introduction to Logic, Patrick J.Hurley, 7th Edition, Page 129.

6- مغالطات، علی اصغر خندان، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی، بوستان کتاب قم، چاپ دوم، 1384، برگ 203

خودت هم همینطور

این مغلطه همچنین با نامهای Tu quoque (ته، کو کوای) و «دو خطا یک درست را نتیجه میدهند» شناخته میشود. ضرب المثل «دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه» نیز در واقع به همین مغلطه اشاره دارد.

شرح مغلطه

مغلطه «خودت هم همینطور» از مغالطات بسیار رایج است و در مقام دفاع از آن به این صورت استفاده میشود که شخص مغالط تلاش میکند سوی تیغ انتقاد را با یک حمله شخصی به سوی شخص منتقد بازگرداند و از زیر انتقاد فرار کند. این مغلطه هنگامی رخ میدهد که نتیجه گیری می‌شود ادعای شخصی نادرست است زیرا یا ادعای انتقادی که او وارد کرده است بر خود وی نیز وارد است یا ادعای او با آنچه که وی پیشتر گفته ناسازگاری دارد. نمونه های این مغالطه را بسیار میتوان در مصاحبه های خبرنگاران با سیاستمداران و مسئولین حکومتی در قبال انتقادهای مسئولین و سیاست مداران کشورهای دیگر مشاهده کرد. دلیل روانی مغالط معمولاً در انجام این مغالطه این است که انتقاد را یک حمله به خود حساب میکند و گمان میکند اگر حمله مشابهی را نیز انجام دهد با شخص منتقد بی حساب میشود و تلاش میکند در مقابل ضربه ای که خورده است ضربه ای به ضارب وارد کند. اما در خوش بینانه ترین حالت، ما انسانها دوست داریم سایر انسانها گفتارشان با کردارشان سازگار باشد و گاهی هم دوست داریم در مورد دیگران قضاوت های اخلاقی کنیم، حال آنکه جای اینکار در مناظره و گفتمان منطقی نیست و کردار افراد با درستی سخنان و ادعاهایشان در برخی موارد ارتباطی ندارد.

دلیل محبوبیت این مغلطه احتمالاً این است که این مغالطه بگونه ای فریبنده شباهت به ادعای (در فرض) درست شخص A دارد، بنابر این شخص B بجای اینکه سعی کند خود را از اتهامی که انتقاد بر او وارد کرده است مبری کند سعی میکند که حق انتقاد داشتن شخص A را زیر پرسش ببرد و یا آن انتقاد را بی اعتبار کند. چه راه بهتری برای یک فرد مغالطه گر و غیر منطقی وجود دارد که برای فرار از یک اتهام، آن اتهام وارد شده را مستقیماً به منتقد شاکی باز گرداند؟

برای این مغلطه دو الگوی کلی میتوان در نظر گرفت.

1- الگوی انتقادی:

1- شخص A گزاره ای انتقادی مانند C را برای شخص B مطرح میکند.
2- شخص B ادعا میکند که انتقاد C بر خود شخص A نیز وارد است.
3- انتقاد C نا وارد به شمار میرود.

2- الگوی مبتنی بر ناسازگاری

1- شخص A ادعای C را برای شخص B مطرح میکند
2- شخص B ادعا میکند که C با آنچه شخص A پیشتر گفته است ناسازگار است
3- شخص B نتیجه میگیرد که C نادرست است.

دلیل مغالطه بودن

مغلطه «خودت هم همینطور»، جزو مغالطاتی است که در آنها از «حمله شخصی» که خود یک مغلطه است استفاده میشود و بدیهی است که به همین دلیل یک مغالطه است اما افزون بر این روشن است که درستی یا نادرستی یک گزاره که توسط شخصی مطرح میشود هیچ ارتباطی به کردار، سخنان و باورهای آن شخص ندارد و هر موضوعی بطور مستقل و جدا قابل بررسی است. ممکن است ناسازگاری گفتار یک شخص و کردار وی نشان از دو رویی و نفاق در وی باشد اما این ایراد شخصیتی هرگز باعث نمیشود گفته و مدعای آن شخص نادرست باشد چون طبیعتاً شخصی که دورو و منافق است نیز ممکن است ادعایی درست را مطرح کند. همچنین این ناسازگاری میان کردار و گفتار ممکن است ناشی از تفاوت شرایط در زمان رخدادن کردار و همچنین دگرگونی در باور یک فرد باشد.

وجه تسمیه این مغالطه در زبان انگلیسی که از «Two wrongs make a right» به «دو نادرست، یک درست میسازند» باز میگردد نیز خود دلیلی بر مغالطه آمیز بودن این «استدلال» میشود، چون شخص مغالط وقتی به منتقد میگوید که همان انتقاد و اتهام بر او نیز وارد است، فرض میکند که چون اتهام و انتقاد بر هردو نفر وارد است، در واقع اتهام و انتقاد درستی نیست، تو گویی که اگر تنها یک نفر خطایی کند کارش خطاست ولی اگر دیگران نیز آن کار را تکرار کنند آن کار درست میشود.

چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟

در مقابل این مغالطه معمولاً گرایش روانی به این سواست که از خود دفاع کنیم و یا نشان دهیم که در واقع آنچه گفته ایم با کردار و گفتار پیشین ما ناسازگاری ندارد، یا اگر واقعاً ناسازگاری وجود داشته آنرا توجیه کنیم، اما این همان چیزی است که شخص مغالط میخواهد، یعنی تغییر موضوع و فرار از انتقادی که به او وارد شده، بنابر این چنین برخورد طبیعی چندان سنجیده نیست و گفتمان و مناظره را از موضوع اصلی منحرف کرده و به بیراهه میکشاند. بجای این واکنش بهتر است برای شخص مغالط توضیح داده شود که در حال حاضر موضوع انتقادی است که شما وارد کرده اید و او باید یا آن انتقاد را بپذیرد یا آنرا با استدلال رد کند و تلاش او برای نشان دادن اینکه این انتقاد به دیگران نیز وارد است نمیتواند انتقاد را بی اعتبار کند یا او را از زحمت پاسخگویی آسوده سازد.

پاسخ مناسب دیگر این است که به او گفته شود قضاوتهای اخلاقی وی در مورد ناسازگاری کردار شما با گفتارتان موضوع بحث این گفتمان نیست و او نباید سعی کند از این طریق از زیر بار پاسخگویی فرار کند.

همچنین ممکن است به او گفته شود زمانی نیز به او داده خواهد شد که از شما انتقاد کند، ولی در حال حاضر باید پاسخگوی انتقاد شما باشد.

البته با توجه به موضوع ممکن است دادن چنین فرصتی لزومی نداشته باشد، مثلاً وقتی از سخنگوی یک دولت از جانب یک خبرنگار پرسش میشود که «چرا حقوق بهائیان در ایران رعایت نمیشود» و او در مقابل میگوید «چرا در اسرائیل حقوق فلسطینیان رعایت نمیشود؟» خبرنگار در مقابل باید بگوید من مسئول دولت اسرائیل نیستم و این مسئله به من ارتباطی ندارد من خبرنگار هستم و پرسش میکنم و شما پاسخ میدهید نه برعکس.

همچنین با مثالهایی ساده میتوان مغالطه بودن این استدلال را نشان داد، مثلاً میتوان گفت «اگر من قاتل باشم هم تو قتل را به همین دلیل توجیه میکنی؟» یا «اگر چندین قاتل هم در جامعه و جهان وجود داشته باشند شما هم قاتل میشوید؟». چنین مثالهایی به سادگی میتوانند مغالطه آمیز بودن استدلال مغالط را افشا کنند.

همچنین گاهی ممکن است طرف مغالط اتهام وارد شده را به شما وارد نکند بلکه به شخص سومی وارد کند، در این هنگام شما به سادگی میتوانید بگویید «اگر» این انتقاد و اتهام بر او وارد باشد من نیز او را محکوم میکنم، ولی شما پاسخ درستی به انتقاد من ندادید و شما هم محکوم هستید.

مثال

1-

کاوه – در کشور شما حقوق بشر بطور سازمانیافته و قانونی از جانب حکومت نقض میشود.
سودابه – امریکا هم زندانیان القاعده را به زندان گوانتمانو می اندازد.

2-

سودابه – وزن اضافه داشتن برای سلامتی تهدید بزرگی به شمار میرود، سعی کن وزن اضافه نداشته باشی.
کاوه – تو خود اضافه وزن داری، بنابر این به من این رو نگو.

3-

کاوه – بنابر تحقیقاتی که من انجام دادم و آنها را ارائه کردم، استفاده از لباسهای چرمی و پشمی به دلیل اینکه کشتار غیر ضروری حیوانات را ترویج میکند غیر اخلاقی است.
سودابه – ولی تو خود کفش چرمی به پا داری، چگونه میتوانی چنین ادعایی کنی؟

4-

سودابه – امریکا معتقد است دسترسی ایران به بمب اتمی تهدیدی برای امنیت جهان به شمار میرود.
کاوه – امریکا خود دارای بمب اتمی است و تنها کشوری است که در طول تاریخ از بمب اتمی استفاده کرده است، لذا این حرف امریکا را نباید جدی گرفت.

5-

کاوه – حزب اللهی ها میگویند رژیم شاه دست به سانسور مطبوعات و نشریات، شکنجه و اعدام مخالفین سیاسی خود میزد.
سودابه – حزب اللهی ها خود بیش از هر کسی چنین کاری کرده اند، اساساً تعداد کشته شدگان زمان شاه قابل مقایسه با این تعداد در زمان استقرار جمهوری اسلامی نیست.

6-

سودابه – اسلام حامی تروریسم و دگر اندیش ستیزی است.
کاوه – تو خود حامی اسرائیل هستید و اسرائیل و امریکا بزرگترین تروریست های جهان هستند.

7-

کاوه – من مخالف دین اسلام هستم چون مروج کودک آزاری و زن ستیزی است
سودابه – براستی کدامیک از شما مردها واقعاً وقتی موقع تقسیم ارث میشود حاضرید با دختران خانواده سهمی یکسان داشته باشید؟

8-

سودابه – من مخالف اسلام هستم چون اسلام دینی خرافی و انسان ستیز است
کاوه – مخالفت تو بیهوده است و تو خودت هم این حرف رو قبول نداری! چون بقیه ادیان هم همینطور هستند!

9-

کاوه- تو دیروز وقتی در صف اتوبوس ایستاده بودی تقلب کردی و حق دیگران را ضایع کردی، نمیفهمی که اینکارت بده؟
سودابه- تو خودت هم هفته پیش در صف مترو همینکار رو کردی، نکنه یادت رفته؟

10-

سودابه- بچه جان چرا سنگ را به شیشه پرتاب کردی؟
کاوه- خانم معلم فقط ما نبودیم که، خیلی های دیگه هم بودن!

برای مطالعه بیشتر

1- ویکیپدیا

http://en.wikipedia.org/wiki/Tu_quoque

2- فالاسی فایلز

http://www.fallacyfiles.org/tuquoque.html

3- مغالطات، علی اصغر خندان، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی، بوستان کتاب قم، چاپ دوم، 1384، برگ 249.

توسط : آرش بیخدا

حمله شخصی

مغلطه حمله شخصی با واژه ها و عبارات «شخص ستیزی، مغلطه دشنام و توهین و Ad Hominem» نیز شناخته میشود.

شرح مغلطه حمله شخصی

حمله شخصی فرنام عمومی است که به گروهی از مغلطه ها تعلق میگیرد، در این مغالطات یک ادعا یا استدلال با استناد به حقیقتی بی ارتباط (با ادعا و یا استدلال) در مورد کسی که آن ادعا یا استدلال را ارائه داده است، رد میشود. همچنین میتوان گفت در مغلطه حمله شخصی، بجای حمله به استدلال یک شخص، به شخصیت او اعتراض میشود و با پر رنگ کردن یک نقطه قابل اعتراض، تلاش میشود که استدلال آن شخص و ادعایش به حاشیه رانده شود.

اینکه این حمله به چه ویژگی یک شخص انجام میگیرد، موضوعی است که در نمونه های مختلف این مغالطه متفاوت هستند، برای نمونه این ویژگی میتواند بد تیپ بودن، چاق بودن، همنجسگرا بودن، متعصب بودن، آزادیخواه بودن، دموکرات بودن، لیبرال بودن، آخوند بودن، کمونیست بودن، از نژاد و رنگ خاصی بودن، به گروهی تعلق داشتن و…

معمولاًً این مغلطه دو مرحله دارد. نخست حمله ای علیه شخصی که ادعا یا استدلال را ارائه داده است (در مورد شخصیت او، شرایط او، یا کردار او) انجام میگیرد. دوم این حمله به عنوان مدرک یا استدلالی علیه استدلال یا ادعای آن شخص مورد حمله استفاده می‌شود. این مغلطه از الگوی زیر پیروی می‌کند.

1- شخص A ادعای X را مطرح میکند

2- شخص B حمله ای به شخصیت شخص A میکند

3- شخص B نتیجه میگیرد که X نادرست است.

 

باید توجه داشت که دشنام دادن و حمله کردن به شخصیت یک شخص به خودی خود یک مغلطه نیست، مغلطه زمانی انجام میگیرد که این حمله با هدف رد کردن استدلال و ادعای شخص مورد حمله و یا نادیده گرفتن و به حاشیه انداختن آن انجام گیرد. برای نمونه وقتی در مناظره دو نامزد ریاست جمهوری یکی از نامزدها به دیگری میگوید که «تو در دورانی که فلان منصب را داشتی خوب عمل نکردی» این سخن او یک مغلطه نیست.

همچنین باید توجه داشت که این مغلطه زمانی صورت میگیرد که حمله شخصی بی ارتباط به استدلال و یا ادعای فرد مورد حمله باشد، برای نمونه اگر شخصی در دادگاه شهادت دهد که شخص دیگری مرتکب قتل شده است و متهم بگوید که شاهد سابقه دروغگویی و اختلالات شدید و روانی بودن دارد، چون این مسائل در ارتباط با ادعای شاهد هستند، نمیتوان این حمله شخصی را یک مغلطه نامید.

دلیل مغالطه آمیز بودن حمله شخصی

دلیل اینکه یک حمله شخصی (نوعی) مغلطه است این است که، شخصیت ، شرایط یا کردار یک شخص (در بیشتر موارد) هیچ تاثیری روی درستی یا نادرستی ادعای او (یا کیفیتی استدلال او) ندارند و برای بررسی درستی یک گزاره باید از معیارهای منطقی سود جست نه معیارهای ارزشگذاری اخلاقی پیرامون شخصیت کسی که گزاره را مطرح کرده است.

چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟

حمله شخصی در شخصیت بسیاری از افراد بعنوان استدلالی معتبر در مخالفت با ایده ها و انتقادات حک شده است و از رایج ترین شیوه های «استدلال» کردن در میان عوام و لمپنها است و برخی از افراد در حمله شخصی تبحر دارند و به این خیلی افتخار میکنند که میتوانند با حملات شخصی، طرف مقابل را «ساکت» کنند، یا آنقدر اطلاعات راجع به شخصیت کسی دارند که با کوبیدن او میتوانند تمام توجه را از استدلالها و باورهای او به سمت شخصیت منفی او منحرف کنند. هنگامی که با یک حمله شخصی روبرو میشویم میتوانیم از شخصیت خود دفاع کنیم و نشان دهیم که آنچه پیرامون شخصیت ما قابل اعتراض پنداشته شده واقعاً قابل اعتراض نیست و ناشی از یک سوء تفاهم است. یا اینکه شیوه ای مشابه را پیش گیریم و ما نیز به شخص مقابل حمله کنیم. اما هیچیک از این دو توصیه نمیشود زیرا این دو مناظره را از مسیر خود خارج میکند و بجای پرداختن به استدلالها و نقد، رد یا پذیرش آنها ما را به مسائل بی ارتباط مشغول میکند و تفاهم و یا شناختی ایجاد نمیکند.

بهترین راه برای مقابله با این مغالطه آن است که از شخص مقابل بپرسیم «پس استدلال من چه شد؟ چرا به استدلال من پاسخ ندادی؟»، این پرسش ممکن است وی را به مسیر اصلی مناظره بازگرداند. اگر این کارگر نیافتاد بهتر است برای وی توضیح دهیم که اگر مسئله ای قابل اعتراض نیز در شخصیت ما وجود داشته باشد این مسئله بی ارتباط به استدلال ما است و همه آدمها حتی بدترین آنها نیز میتوانند گاهی افکار درستی داشته باشند، پس وقتی با یک فکر و ادعا یا استدلال روبرو میشویم بهتر است بجای نقد گوینده، نویسنده یا اندیشمند، گفتار، نوشته یا اندیشه او را نقد کنیم. بعنوان آخرین تلاش برای بازگرداندن مناظره به مسیری درست میتوان به وی گفت که «من برای شنیدن قضاوتهای شما راجع به شخصیتم پیش شما نیامده ام، اینکه شما در مورد شخصیت من چه قضاوتی میکنید برای من اهمیتی ندارد، من برای شما استدلال کردم و شما یا باید استدلال من را قبول کنید یا نشان دهید که غلط است.

البته روشن است که معرفی کردن این مغلطه به طرف مقابل و آوردن مثال برای وی بیش از هر چیز میتواند به او در تشخیص و خود داری از تکرار آن یاری کند.

مثال

1

سودابه- مطهری میگوید که هر آدمی که اهل تفکر باشد به مسئله وجود یا عدم خدا فکر میکند

کاوه – ولی مطهری یک آخوند است، بنابر این سخن او ارزشی ندارد

2

کاوه- مایکل جکسون معتقد است که سبک موسیقی او انقلابی در موسیقی پاپ بوجود آورد

سودابه – مایکل جکسون یک کودک آزار پلید است، او نمیتواند چنین انقلابی را بوجود آورده باشد.

3

کاوه – من معتقدم سقط جنین کاری غیر اخلاقی است

سودابه – البته که تو باید اینگونه فکر کنی، تو یک آدم مذهبی بنیادگرا و تندرو هستی!

کاوه – ولی من برای مخالفتم با سقط جنین استدلالهایی آوردم، چرا آنها را نقد نمیکنی؟

سودابه – استدلالهای تو ارزشی ندارند، همانطور که گفتم تو یک آخوندی و از این گذشته با عقل خودت فکر نمیکنی، تو هرچه مراجع تقلیدت بگویند تکرار میکنی، بنابر این من نمیتوانم حرفت را بپذیرم.

4

سودابه – احمدینژاد میگوید که تورم را مهار کرده است

کاوه – احمدینژاد بجای مهار تورم باید بره یک دست کت و شلوار بخره که قیافه اش مثل نمکی ها و سوپورها نباشه، احمدینژاد رو چه به مهار تورم!

5

کاوه – داریوش اقبالی اشتغال به یک کار دائم را یک راه خوب برای دچار نشدن به اعتیاد میداند

سودابه – داریوش اقبالی شایستگی این را ندارد که چنین راهی را پیشنهاد کند چون او خود یک معتاد بوده

6

سودابه – علی شریعتی معتقد است که اسلام موضع سیاسی ضد تبعیض و جامعه طبقاتی دارد

کاوه – علی شریعتی مزدور ساواک بوده است و یک روشنفکر دینی بوده است که این خود یک تناقض است مگر میشود آدم هم مذهبی باشد هم روشنفکر دینی؟

7

کاوه – علی میرفطرس کتاب بسیار خوب و مستندی در مورد تاریخ اسلام دارد که بسیار ارزنده و قابل توجه است.

سودابه – علی میرفطرس آدم قابل اعتمادی نیست او پیش از انقلاب کمونیست بوده و حالا سلطنت طلب شده!

برای مطالعه بیشتر

1- شخص ستیزی

2- دانشنامه فلسفی دانشگاه استنفورد

http://plato.stanford.edu/entries/logic-informal/#One

3- ویکیپدیا

http://en.wikipedia.org/wiki/Ad_hominem
4- Attacking Faulty Reasoning, T. Edward Damer, Fourth Edition, Wadsworth Thomson Learning, 2001,Belmont CA, Page 172.

5- مغالطات، علی اصغر خندان، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی، بوستان کتاب قم، چاپ دوم، 1384، برگ 200.

توسط آرش بیخدا