مغلطه حمله شخصی با واژه ها و عبارات «شخص ستیزی، مغلطه دشنام و توهین و Ad Hominem» نیز شناخته میشود.
شرح مغلطه حمله شخصی
حمله شخصی فرنام عمومی است که به گروهی از مغلطه ها تعلق میگیرد، در این مغالطات یک ادعا یا استدلال با استناد به حقیقتی بی ارتباط (با ادعا و یا استدلال) در مورد کسی که آن ادعا یا استدلال را ارائه داده است، رد میشود. همچنین میتوان گفت در مغلطه حمله شخصی، بجای حمله به استدلال یک شخص، به شخصیت او اعتراض میشود و با پر رنگ کردن یک نقطه قابل اعتراض، تلاش میشود که استدلال آن شخص و ادعایش به حاشیه رانده شود.
اینکه این حمله به چه ویژگی یک شخص انجام میگیرد، موضوعی است که در نمونه های مختلف این مغالطه متفاوت هستند، برای نمونه این ویژگی میتواند بد تیپ بودن، چاق بودن، همنجسگرا بودن، متعصب بودن، آزادیخواه بودن، دموکرات بودن، لیبرال بودن، آخوند بودن، کمونیست بودن، از نژاد و رنگ خاصی بودن، به گروهی تعلق داشتن و…
معمولاًً این مغلطه دو مرحله دارد. نخست حمله ای علیه شخصی که ادعا یا استدلال را ارائه داده است (در مورد شخصیت او، شرایط او، یا کردار او) انجام میگیرد. دوم این حمله به عنوان مدرک یا استدلالی علیه استدلال یا ادعای آن شخص مورد حمله استفاده میشود. این مغلطه از الگوی زیر پیروی میکند.
1- شخص A ادعای X را مطرح میکند
2- شخص B حمله ای به شخصیت شخص A میکند
3- شخص B نتیجه میگیرد که X نادرست است.
باید توجه داشت که دشنام دادن و حمله کردن به شخصیت یک شخص به خودی خود یک مغلطه نیست، مغلطه زمانی انجام میگیرد که این حمله با هدف رد کردن استدلال و ادعای شخص مورد حمله و یا نادیده گرفتن و به حاشیه انداختن آن انجام گیرد. برای نمونه وقتی در مناظره دو نامزد ریاست جمهوری یکی از نامزدها به دیگری میگوید که «تو در دورانی که فلان منصب را داشتی خوب عمل نکردی» این سخن او یک مغلطه نیست.
همچنین باید توجه داشت که این مغلطه زمانی صورت میگیرد که حمله شخصی بی ارتباط به استدلال و یا ادعای فرد مورد حمله باشد، برای نمونه اگر شخصی در دادگاه شهادت دهد که شخص دیگری مرتکب قتل شده است و متهم بگوید که شاهد سابقه دروغگویی و اختلالات شدید و روانی بودن دارد، چون این مسائل در ارتباط با ادعای شاهد هستند، نمیتوان این حمله شخصی را یک مغلطه نامید.
دلیل مغالطه آمیز بودن حمله شخصی
دلیل اینکه یک حمله شخصی (نوعی) مغلطه است این است که، شخصیت ، شرایط یا کردار یک شخص (در بیشتر موارد) هیچ تاثیری روی درستی یا نادرستی ادعای او (یا کیفیتی استدلال او) ندارند و برای بررسی درستی یک گزاره باید از معیارهای منطقی سود جست نه معیارهای ارزشگذاری اخلاقی پیرامون شخصیت کسی که گزاره را مطرح کرده است.
چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟
حمله شخصی در شخصیت بسیاری از افراد بعنوان استدلالی معتبر در مخالفت با ایده ها و انتقادات حک شده است و از رایج ترین شیوه های «استدلال» کردن در میان عوام و لمپنها است و برخی از افراد در حمله شخصی تبحر دارند و به این خیلی افتخار میکنند که میتوانند با حملات شخصی، طرف مقابل را «ساکت» کنند، یا آنقدر اطلاعات راجع به شخصیت کسی دارند که با کوبیدن او میتوانند تمام توجه را از استدلالها و باورهای او به سمت شخصیت منفی او منحرف کنند. هنگامی که با یک حمله شخصی روبرو میشویم میتوانیم از شخصیت خود دفاع کنیم و نشان دهیم که آنچه پیرامون شخصیت ما قابل اعتراض پنداشته شده واقعاً قابل اعتراض نیست و ناشی از یک سوء تفاهم است. یا اینکه شیوه ای مشابه را پیش گیریم و ما نیز به شخص مقابل حمله کنیم. اما هیچیک از این دو توصیه نمیشود زیرا این دو مناظره را از مسیر خود خارج میکند و بجای پرداختن به استدلالها و نقد، رد یا پذیرش آنها ما را به مسائل بی ارتباط مشغول میکند و تفاهم و یا شناختی ایجاد نمیکند.
بهترین راه برای مقابله با این مغالطه آن است که از شخص مقابل بپرسیم «پس استدلال من چه شد؟ چرا به استدلال من پاسخ ندادی؟»، این پرسش ممکن است وی را به مسیر اصلی مناظره بازگرداند. اگر این کارگر نیافتاد بهتر است برای وی توضیح دهیم که اگر مسئله ای قابل اعتراض نیز در شخصیت ما وجود داشته باشد این مسئله بی ارتباط به استدلال ما است و همه آدمها حتی بدترین آنها نیز میتوانند گاهی افکار درستی داشته باشند، پس وقتی با یک فکر و ادعا یا استدلال روبرو میشویم بهتر است بجای نقد گوینده، نویسنده یا اندیشمند، گفتار، نوشته یا اندیشه او را نقد کنیم. بعنوان آخرین تلاش برای بازگرداندن مناظره به مسیری درست میتوان به وی گفت که «من برای شنیدن قضاوتهای شما راجع به شخصیتم پیش شما نیامده ام، اینکه شما در مورد شخصیت من چه قضاوتی میکنید برای من اهمیتی ندارد، من برای شما استدلال کردم و شما یا باید استدلال من را قبول کنید یا نشان دهید که غلط است.
البته روشن است که معرفی کردن این مغلطه به طرف مقابل و آوردن مثال برای وی بیش از هر چیز میتواند به او در تشخیص و خود داری از تکرار آن یاری کند.
مثال
1
سودابه- مطهری میگوید که هر آدمی که اهل تفکر باشد به مسئله وجود یا عدم خدا فکر میکند
کاوه – ولی مطهری یک آخوند است، بنابر این سخن او ارزشی ندارد
2
کاوه- مایکل جکسون معتقد است که سبک موسیقی او انقلابی در موسیقی پاپ بوجود آورد
سودابه – مایکل جکسون یک کودک آزار پلید است، او نمیتواند چنین انقلابی را بوجود آورده باشد.
3
کاوه – من معتقدم سقط جنین کاری غیر اخلاقی است
سودابه – البته که تو باید اینگونه فکر کنی، تو یک آدم مذهبی بنیادگرا و تندرو هستی!
کاوه – ولی من برای مخالفتم با سقط جنین استدلالهایی آوردم، چرا آنها را نقد نمیکنی؟
سودابه – استدلالهای تو ارزشی ندارند، همانطور که گفتم تو یک آخوندی و از این گذشته با عقل خودت فکر نمیکنی، تو هرچه مراجع تقلیدت بگویند تکرار میکنی، بنابر این من نمیتوانم حرفت را بپذیرم.
4
سودابه – احمدینژاد میگوید که تورم را مهار کرده است
کاوه – احمدینژاد بجای مهار تورم باید بره یک دست کت و شلوار بخره که قیافه اش مثل نمکی ها و سوپورها نباشه، احمدینژاد رو چه به مهار تورم!
5
کاوه – داریوش اقبالی اشتغال به یک کار دائم را یک راه خوب برای دچار نشدن به اعتیاد میداند
سودابه – داریوش اقبالی شایستگی این را ندارد که چنین راهی را پیشنهاد کند چون او خود یک معتاد بوده
6
سودابه – علی شریعتی معتقد است که اسلام موضع سیاسی ضد تبعیض و جامعه طبقاتی دارد
کاوه – علی شریعتی مزدور ساواک بوده است و یک روشنفکر دینی بوده است که این خود یک تناقض است مگر میشود آدم هم مذهبی باشد هم روشنفکر دینی؟
7
کاوه – علی میرفطرس کتاب بسیار خوب و مستندی در مورد تاریخ اسلام دارد که بسیار ارزنده و قابل توجه است.
سودابه – علی میرفطرس آدم قابل اعتمادی نیست او پیش از انقلاب کمونیست بوده و حالا سلطنت طلب شده!
برای مطالعه بیشتر
1- شخص ستیزی
2- دانشنامه فلسفی دانشگاه استنفورد
http://plato.stanford.edu/entries/logic-informal/#One
3- ویکیپدیا
http://en.wikipedia.org/wiki/Ad_hominem
4- Attacking Faulty Reasoning, T. Edward Damer, Fourth Edition, Wadsworth Thomson Learning, 2001,Belmont CA, Page 172.
5- مغالطات، علی اصغر خندان، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی، بوستان کتاب قم، چاپ دوم، 1384، برگ 200.
توسط آرش بیخدا