نماز خواندن کاری ابلهانه است

پیشگفتار

درست است که خدایی وجود ندارد و اگر وجود داشت، در کار پیامبر و کتاب فرستادن نمی بود و برای هدایت بشر روشهای موثرتر و بخردانه تری پیش می‌گرفت،‌ اما نباید فراموش کرد که حتی باور داشتن به خدا و پیامبری و اسلام نیز پروانه ای برای رفتارهای غیر معقول و ابلهانه و باورهای نابخردانه به کسی نمیدهد. انسان باید همواره خرد را میزان قرار دهد و بر اساس آن رفتار کند. هدف من از نوشتن این نوشتار نقد نماز در اسلام و نشان دادن این است که نماز خواندن کاری غیر معقول و نابخردانه و بیهوده است. در این نوشتار من فرض را بر وجود خدا و درست بودن پیامبری قرار داده ام در نتیجه درست بودن ادله و شواهد این نوشتار این نتیجه را بدنبال دارد که نماز خواندن حتی برای کسانی که به خدا و پیامبری باور دارند نیز نابخردانه است.

در بخش نخست این نوشتار خود نماز و جزئیات آن مانند راز و نیاز با خدا، اذان، وضو، قنوت،‌ سجود و غیره مورد نقد و بررسی قرار گرفته و غیر منطقی و غیر عقلایی و حتی گاهی مضر بودن این افعال را نشان خواهیم داد. در این بخش همچنین به ادعای معروف ثواب غیر قابل نوشتن نماز جماعت پرداخته و اینکه نماز خواندن برای بدن ارزش ورزشی دارد خواهیم پرداخت.

در بخش دوم این نوشتار به ارتباط اسلام و نماز خواهیم پرداخت. ابتدا توضیح خواهیم داد که اسلام چگونه از نماز هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی سوء‌استفاده میکند. سپس دو استدلال از نماز برای رد خود اسلام را معرفی خواهیم کرد.

در پایان برای کسانی که از اسلام رهایی می‌یابند و هم برای کسانی که خود را مسلمان می خوانند اما به بیهودگی نماز واقفند به این پرسش پاسخ خواهیم داد که جایگزین های مناسب برای نماز کدامند.

نقد نماز

سخن گفتن با خدا ابلهانه است

خدایانی که در اسلام و مسیحیت و یهودیت و بهاییت و آیین هندو معرفی می شوند موجوداتی افسانه ای و ساخته ذهن بشر برای کنترل و استحمار بشر هستند اما معروف است که در منطق فرض محال، محال نیست. بیایید فرض کنیم یکی از این خدایان مثلا الله یاد شده در قرآن نه افسانه بلکه یک واقعیت باشد. آیا دعا کردن و صحبت کردن با این خدا کاری بخردانه است؟

در همه ادیان خدا بنیان گونه ای از نیایش و پرستش وجود دارد که در آنها باورمندان بطور مستقیم با خدا صحبت میکنند، و این از جمله رفتارهای عجیب و غریب دین خویان است که خود با چیستی خدا در تناقض است. سخن گفتن برای ما انسانها ابزاریست برای انتقال مفاهیم به دیگران. اما خدا در تعریف علیم (Omniscient)‌ است یعنی همه چیز را میداند، چیزی نیست که ما بخواهیم به خدا بگوییم و خدا آن را از پیش نداند بنابراین سخن گفتن با خدا کاری نابخردانه است. انسان حرفی برای گفتن به خدا ندارد.

فرض کنید شاگردی سر کلاس ریاضی به آموزگار خود بگوید ای استاد!‌ همانا مثلث سه ضلع دارد! استاد قطعا فکر خواهد کرد که این شاگرد دچار مشکلات جدی مغزی است که چنین حرف ابتدایی را به کسی که ده ها و صدها بار بیشتر با ریاضیات آشنایی دارد یادآور میشود. حال جای آن آموزگار ریاضی را با خدایی که نه تنها ریاضیات بلکه هرچه دانستنی است را میداند عوض کنید،‌ آیا این دیوانگی نیست که ما چیزی را به خدا بگوییم و او را یادآور چیزی شویم؟

در نتیجه از آنجا که هیچ انسانی حرف جدیدی برای خدا ندارد سخن گفتن هر انسانی با خدا کاری نابخردانه است و انسان عاقل حرفی با خدا نمیزند. اینکه فردی دین خوی با خدا صحبت میکنند از روی انسان‌انگاری (Anthropomorphism)‌ است،‌ اینکه انسانها عادت دارند چیزهایی که انسان نیستند را نیز انسان فرض کنند و رفتارها و عواطف انسانی به آنها نسبت دهند. خدا اگر وجود میداشت نیز چیزی بسیار متفاوت با انسان می بود. این نگاه های انسان انگارانه بسیار ساده انگارانه ولی در میان باورمندان به خدا رایج است.

از خدا چیزی خواستن ابلهانه است

هنگامی که مسلمانان نماز می خوانند گاهی از خدا چیزهایی می خواهند، مثلا اینکه آنها را به راه راست هدایت کند. آیا از خدا چیزی خواستن یا دعا کردن با خرد سازگار است؟‌

وقتی که انسانهای خداباور از خدایشان چیزی میخواهند انگار جای خدا و بشر عوض میشود و این انسان است که به خدا میگوید چکار بکند یا نکند. انسانی که به سختی می تواند همه ابعاد زندگی انفرادی خود را درک کند از خدایی که در فرض همه چیز و همه کس را آفریده است میخواهد که برنامه های قبلی خود را رها کند و آینده را به میل او تغییر دهد. وقتی کسی از خدا چیزی میخواهد در واقع فکر میکند که بهتر از خدا شرایط خود و دیگران را درک میکند.

برخی از مومنین که خود نسبت به این قضیه احساس خوبی ندارند و تا حدودی می فهمند که از خدا چیزی را خواستن معنای چندانی ندارد در انتهای خواستهای خود عبارت «اگر خودت صلاح میدانی» را اضافه میکنند یا اینکه میگویند «راضیم به رضای تو». این رفتار حاکی از آن است که فرد باورمند در درون خود به این موضوع پی برده است که ممکن است آنچه خدا برای او خواسته از آنچه خود برای خود میخواهد سرانجام بهتر باشد، حال که چنین است چرا فردی باید چیزی از خدا بخواهد؟

تکرار مکررات برای خدا ابلهانه است

همانطور که گفتیم سخن گفتن با خدا کاری نابخردانه است، اما شوربختانه قضیه به اینجا ختم نمی شود،‌  مسلمانان نه تنها از طریق نماز با خدا صحبت میکنند بلکه هر روز و روزی چند بار قرار است همان سخنان را برای خدا تکرار کنند. در نماز حرف جدیدی به خدا زده نمیشود بلکه همان حرفهای دیروز و پریروز برای خدا تکرار میشود.

حتی اگر بپذیریم که سخن گفتن با خدا میتواند در شرایطی بخردانه باشد، هرگز نمی توان پذیرفت که تکرار مکررات برای خدا کاری بخردانه باشد و اگر خدا از انسان خواسته باشد که یک سری جملات را تکرار کند آنگاه باید در عقل این خدا نیز شک کرد. آن مثال شاگرد ریاضی را از بخش پیشین بیاد بیاورید، و فرض کنید شاگردی هر روز همان عبارت همانا مثلث سه ضلع دارد را برای استاد تکرار کند. این استاد احتمالا بعد از یکی دو روز به این نتیجه خواهد رسید که این کلاس درس یا جای او است یا جای آن شاگرد نادان یا دیوانه.

حال خود را جای خدای اسلام بگذارید، فرض کنید که هر روز میلیونها نفر آدم پنج بار در روز یک سری حرفها را برای شما تکرار میکنند. بدون شک از دست آنها شاکی خواهید شد، این کار برای هر کسی و از جمله خدا شبیه یک شکنجه است و شاید به همین دلیل باشد که خدای اسلام وضعیت مسلمانان را به همین شکل اسفناک امروزی در آورده است چون مسلمانان حوصله این خدا را سر برده و او را با تکرار مکررات کلافه کرده اند.

اگر سخن گفتن با خدا عاقلانه بود نیز بهتر بود انسان پیش از سخن گفتن با خدا یکم با خود فکر کند و اگر حرف جدیدی برای گفتن با خدا ندارد،‌ سکوت اختیار کند و وقت خدا را بیهوده هدر ندهد! آن حرف جدید را هم فقط یکبار به خدا بگویید، که البته این کار نیز ضرورتی ندارد چون همانطور که در بخش قبلی گفتین خدا خودش همه چیز را بر اساس تعریف میداند. در نتیجه اگر سخن گفتن با خدا کاری نابخردانه باشد تکرار سخنان برای خدا کاری به مراتب بسیار ابلهانه تر است.

سخنان ابلهانه به خدا گفتن ابلهانه است

مسلمانان نه تنها با خدا صحبت میکنند، و نه تنها حرفهای تکراری به خدا می زنند، بلکه حرفهای خود خدا را به او میزنند، آنهم به کم و کسر. بیشتر آنچه در هنگام نماز خواندن گفته می شود آیات قرآنی است. این سخنان را که گفته؟‌ بر اساس باور مسلمانان این سخنان از خود خدا هستند. یعنی مسلمانان حتی به خود زحمت تولید عبارتها و حرفهای مفید و تازه ای نداده اند بلکه هر آنچه خود خدا به آنها گفته را طوطی وار برای خود خدا تکرار میکنند و این نیز کاری بسیار ابلهانه است.

باز هم برگردیم به مثال شاگرد و معلم ریاضی، فرض کنید که روز قبل آن استاد خود به دانش آموزان آموخته باشد که همانا مثلث سه ضلع دارد، و آن شاگرد خل مزاج از روز بعد شروع به تکرار این عبارت کرده باشد. اینجا جا دارد که استاد بیش از پیش متعجب و عصبانی شده و بگوید خوب این را که خود من گفتم، تو چه حرفی برای گفتن داری؟

جدا از اینکه سوره ها و آیات قرآنی را در فرض خود خدا گفته این آیات و سوره ها گاهی بسیار زشت و یا بطوری روشن بی معنی و چرت و پرت هستند. چند نمونه:

اشاره به دخترانی با سینه های بزرگ در بهشت برای مسلمانان. سوره النبإ (78) آیه 33

و كواعب أترابا

و دخترانی همسال ، با پستانهای برآمده

اشاره به میهمان پیامبر نشدن و زود از خانه او رفتن و رو در رو با زنان او سخن نگفتن. سوره الأحزاب (33) آیه 53

يا أيّها الّذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النّبيّ إلاّ أن يؤذن لكم إلى طعام غير ناظرين إناه و لكن إذا دعيتم فادخلوا فإذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسين لحديث إنّ ذلكم كان يؤذي النّبيّ فيستحيي منكم و اللّه لا يستحيي من الحقّ و إذا سألتموهنّ متاعا فسئلوهنّ من وراء حجاب ذلكم أطهر لقلوبكم و قلوبهنّ و ما كان لكم أن تؤذوا رسول اللّه و لا أن تنكحوا أزواجه من بعده أبدا إنّ ذلكم كان عند اللّه عظيما.

ای کساني که ايمان آورده ايد، به خانه های پيامبر داخل مشوید مگر شما، را به خوردن طعامی فرا خوانند، بي آنکه منتظر بنشينيد تا طعام حاضر شود اگر شما را فرا خواندند داخل شويد و چون طعام خورديد پراکنده گرديد نه آنکه برای سرگرمی سخن آغاز کنيد هر آينه اين کارها پيامبر را آزار می دهد و او از شما شرم می دارد ولی خدا از گفتن حق شرم نمي دارد و اگر از زنان پيامبر چيزي خواستید، از پشت پرده بخواهيد این کار، هم براي دلهاي شما و هم براي دلهاي آنها پاک دارنده.

همچنین آیه های زن ستیز قرآن، یا آیه های جنایی قرآن دارای مفاهیمی بسیار زشت هستند. و یا حروف مقطعه ای که برخی سوره ها مانند بقره با آنها شروع میشوند سخنانی بی معنی هستند. بهتر است مسلمانان در انتخاب سوره ها و آیات قرآن دقت کنند و از خواندن این دست اراجیف قرآنی به شدت پرهیز کنند. البته اگر خدا از شنیدن چنین اراجیفی ناراحت شود میتوان بر او خرده گرفت و به او گفت تو خود این اراجیف را به عربی سرودی، و تا حدودی حق با مسلمانان خواهد بود ولی از طرفی از هر انسانی انتظار میرود از تکرار و نشر اراجیف پرهیز کند.

در نتیجه اگر بپذیریم که سخن گفتن با خدا میتواند عقلایی باشد و تکرار مکررات هم برای خدا اشکالی نداشته باشد باز هم بهتر است مسلمانان به خدا چرت و پرت نگویند و قبل از گفتگو با خدا کمی فکر کنند و به خدا تنها سخنانی شایسته و زیبا بگویند.

سخن گفتن به زبانی که درک نمی‌شود ابلهانه است

سخن گفتن زمانی بخردانه است که انسان نخست آنچه قرار است بگوید را درک کند،‌ سپس آن را بیان کند. بیشتر مسلمان جهان عرب نیستند و عربی نمی فهمند،‌ اما اصرار اسلامگرایان بر این است که نماز را باید به عربی خواند، که این نشان از آن دارد که فهمیدن آنچه قرار است گفته شود برای طراحان نماز اسلامی مهم نبوده است. کسر بزرگی از کسانی که نماز میخوانند معنی چیزهایی که به خدا میگویند را متوجه نمی شوند و این شایسته انسان نیست که جملاتی که نمیفهمد را بارها تکرار کند. این رفتار برای طوطی و دیگر پرندگان سخنگو قابل انتظار است اما شایسته انسان نیست.

اسلامگرایان با اینکه کسانی نماز و نیایش را به زبان مادری خود بخوانند مشکل جدی دارند و از این جهت در میان ادیان تک هستند. چه بسا آنها می دانند اگر مردم به زبان مادری با خدا سخن بگویند ممکن است بیشتر به نابخردانه بودن این کار پی ببرند. عربی خواندن نماز باعث میشود هاله ای از ابهام دور نماز شکل بگیرد و سخنان جادویی تر و آسمانی تر به نظر برسند و شخص نمازگزار حتی به معنی آنچه می‌گوید نیز فکر نکند. 

سجده شبیه سر به خاک مالیدن سگان است

آیا تابحال دعوای سگها را دیده اید؟ نه تنها دعوای سگ ها بلکه دعوای بسیاری از جانداران دیگر نیز به نوعی از پیش قابل پیش بینی است و از الگوی مشخصی پیروی میکند. ابتدا دو حیوان در مقابل یکدیگر شاخ و شانه میکشند و کمی سر و صدا میکنند، به این امید که همین سر و صدا نشان بدهد که یکی برتر از دیگری است و یکی کم بیاورد و نیازی به وارد شدن به مرحله بعدی یعنی خشونت نباشد. گاهی کار بالا میگیرد و دو حیوان گلاویز می شوند و شروع به حمله فیزیکی به یکدیگر میکنند. معمولاْ کار تا جایی ادامه می یابد که یکی از سگان تسلیم سگ دیگر میشود. ربط این رفتار سگان که احتمالا مشاهده کرده اید و نماز از این رو است،‌ به رفتار سگ شکست خورده که میداند باید رفتارش را عوض کند و تسلیم شود و الا تمام هستی اش به خطر می افتد نگاه کنید. سگ ها این تسلیم شدن را با گذاشتن سر خود بر زمین و پوزه خود را بر خاک مالیدن و نالیدن به دیگری نشان میدهند به این امید که سگ قویتر شرف داشته باشد و به او رحم کند. این «زبان بدن» میان انسان و حیوان مشترک است.

این تمثیل یک امر بسیار درونی و ریشه ای در اسلام را نشان میدهد،‌ این تسلیم و سر فرود آوردن و درماندگی آنقدر در اسلام ریشه دارد که حتی خود واژه «اسلام» ریشه در این معنی دارد،‌ اسلام یعنی بطور صلح آمیز تسلیم شدن. برخی بخصوص در غرب به غلط تصور میکنند اسلام به معنی صلح است،‌ اما اینگونه نیست، اسلام همانطور که گفتیم به معنی لغوی بطور صلح آمیز تسلیم شدن است،‌ بدون این تسلیم شدن صلحی وجود ندارد و اسلامی آورده نشده است و از طرف دیگر این نوع تسلیم شدن دقیقا معنای مخالف صلح را دارد، چون معنای تسلیم شدن پذیرش شکست و فرودستی است.

اگر به حرکات مسلمانان در هنگام نماز توجه کنید خواهید دید که رکوع و سجود جز این نیستند! یعنی اگر کسی که تابحال نماز خواندن اسلامی را ندیده باشد، و از از دور سجده و رکوع را ببیند بدون شک به این رفتار جانوری یاد شده،‌ یعنی سر بر خاک مالیدن و ابراز تحقیر کردن فکر خواهد کرد. این رفتارها چیزی جز تحقیر انسانها و تسلیم شدن او نیستند. مسلمانان نیز گفتن این واقعیت ها شرم ندارند، رابطه ایده آل بین انسان و خدا در اسلام رابطه بندگی (در بند بودن) است که همان بردگیست. و از نظر اسلام این برای انسان مناسب است که مانند یک سگ در حال تسلیم شدن سر خود را در مقابل یک قدرتمند بر خاک بمالد!

این روحیه و رفتار برای انسان مناسب و سازنده نیست، انسان باید برای خود احترام و ارزشی خدشه ناپذیر متصور شود و خود را دوست بدارد تا بتواند به دیگران نیز احترام بگذارد و آنها را دوست بدارد. تمام سعی بینش و تربیت اسلامی بر این است که این ارزش و احترام را از بین ببرد، شخصیت یک مسلمان را تحقیر کرده و او را از درون تهی کند، تا این شخص بتواند اهداف اسلام را پیش ببرد. در پایان این بخش یادآور می شوم انسانی که دارای شخصیت باشد و برای خود ارزش قائل باشد هرگز تن به چنین حرکات تحقیر کننده ای نمیدهد. و رابطه میان انسان و خدا در اسلام رابطه سالمی نیست چرا که طراح این رابطه انسان بدوی بیابان نشین و البته جنایتکار بوده است.

رابطه انسان و خدا نباید لزوما رابطه بردگی باشد و پرستش خدا نیز لازم نیست تحقیر آمیز و همراه با دلا راست شدن و سر به خاک مالیدن باشد، اقوام دیگری در دنیا هستند که خداباور هستند اما دچار چنین انحرافات و آلودگی هایی نیستند مثلا در بسیاری از کلیساهای مسیحی و یا معابد هندو آدمهای دیندار و خرافی برای نزدیکی با خدا میرقصند و موسیقی شاد مینوازند. اما اسلام در این میان دچار نوعی خشکی و خشونت است که ناشی از محل پیدایش آن و ریشه های زمینی آن دارد. رابطه خدا و انسان در صورتی که این موجود تخیلی وجود داشت می توانست مانند دو دوست باشد نه بنده و ارباب. باید گفت این تصور خشن و ابلهانه از خدا چیزیست که از یهودیت به اسلام نفوذ کرده است. شاید اگر پیامبر اسلام با مسیحیت آشنایی بیشتری می داشت می توانست خدایی برتر برای مسلمانان بسازد.

شاهد دیگر این مدعی که حرکت هایی که در نماز شکل میگیرد همانند تسلیم سگان و اظهار عجز در مقابل یکدیگر است «نماز آیات» در اسلام است. مسلمانان هنگامی که بلایایی طبیعی مانند سیل و زلزله و رعد و برق و غیره رخ میدهند نماز آیات میخوانند. یعنی همچون سگی کوچک در مقابل سگی بارها قوی تر سر به خاک می مالند و التماس میکنند که ای دیکتاتور خونخوار بزرگ کائنات ای خدا هر ما رحم کن! خنده دار در این میان و نشانی دیگر بر احمقانه بودن باورهای دینی این است که کسوف و خسوف را هم جزو بلایای طبیعی حساب کرده و میکنند یعنی این ابلهان با باورهای دینی کودکانه شان هنوز هم معتقدند این یک بلای طبیعی است و مثلا ممکن است خورشید پشت ماه بماند. در بطلان باورهای دین این یک امر رایج است که آنچه باور دینی است تنها یک اشتباه باستانی بشر از فهم طبیعت باشد. یعنی خدا فرق میان کسوف و خسوف از یک طرف و سیل و زلزله از طرف دیگر را نمی فهمد! این نیز خود نشانه ای از این است که اسلام را نادانانی برای نادانان دیگر ساخته اند. نه اینکه چیزی از جانب خدایی باشد.

در پایان برخی می گویند فروتنی و سر به خاک مالیدن در مقابل خدای اسلام کاری نیک است زیرا سبب میشود انسان در مقابل دیگری خم و راست نشود. این خطاست چرا که برای خم و راست نشدن در مقابل دیگران لازم نیست که حتما در مقابل خدا خم و راست شد و بهتر است آدمی در مقابل هیچکس حتی در مقابل خدا خم و راست نشود و خم و راست شدن در کل نباشد. اگر قرار است انسان فروتنی کند چه بهتر که به بزرگی درون خود و دیگران یعنی آنچه انسان را انسانتر میکند فروتنی کند.

نماز خواندن ابطال وقت است

یکبار شخصی یهودی از من پرسید که مسلمانانی که اینقدر در روز باید نماز بخوانند چگونه به کار و کسب خود می رسند؟ ملایان نیز که دکان خود را تا میزان زیادی مدیون نماز هستند همیشه برای مردم توضیح میدهند که در چه زمانی باید نماز بخوانند ولی هیچوقت به آنها نمیگویند که نمازشان باید چقدر طول بکشد؟ چرا چنین پرسشی برای مذهبیون زیاد مطرح نیست؟‌ چون ملایان در کنار اباطیل مذهبی یک سبک از زندگی را نیز ترویج میکنند، همان سبکی از زندگی که خودشان پیش گرفته اند. یعنی زندگی مبتنی بر تنبلی و تن پروری و وراجی و دروغ بافی و سوء استفاده از نادانی و ناآگاهی مردم ساده و در زمان مناسب نیز دزدی و جرم و جنایت.

اینکه چقدر نماز روی کار تاثیر می گذارد برای بسیاری از اسلام گرایان مطرح نیست چون کار برای آنها مطرح نیست. واقعیت این است که نماز خواندن روی زندگی و کار مسلمانان از چند جهت تاثیری منفی دارد که در ادامه به برخی از آنها می پردازیم.

یکم اینکه مقدمات نماز یعنی وضو و جای نماز پیدا کردن، جانماز پهن کردن و جمع کردن و خود نماز و گاهی دعاهای بعد از آن و برای برخی به مسجد رفتن و گوش کردن به سخنرانی ها مقداری زمان به خود اختصاص میدهند، به مسلمانان توصیه شده است که نماز را با عجله نخوانند،‌ فرض کنیم در کل ۱۷ رکعت نماز و ۵ وضو روزی یک ساعت وقت یک مسلمان را بگیرد. این میزان زمان حدوداْ‌ برابر با ۱/۱۶ یا ۶٪ از زمان بیداری یک فرد در شبانه روز به فرض خواب ۸ ساعته است در در طول سالیان بخشی مهم از زندگی یک فرد،‌ فردی که ۳۰ نماز خوانده است چیزی بیش از ۱ سال و ۲ ماه از عمر خود را صرف نماز خواندن کرده است.

دوم اینکه اگر به مدیریت زمانی این ۵ بار نماز در یک روز توجه کنید اینگونه نیست که شخص باورمند مانند دیگران کار کند و هنگام نماز خواندن ناگهان نماز بخواند و بعد بلافاصله شروع به کار کند. بلکه او باید دیگر کارهایش را بگونه ای مدیریت زمانی کند که بتواند نمازش را بخواند. لازمه این کار این است که چندین دقیقه قبل از نماز خواندن کارش را آسان بگیرد و یا رها میکند چون میداند که به زودی باید نماز بخواند و خود را از نظر ذهنی برای شرایط نماز آماده کند. پس از نماز نیز مدتی طول خواهد کشید تا شخص بتواند از آن فضای روحی خارج شود و از دنیای هپروتی و تخیلی به دنیای واقعی بازگردد تا بتواند کارش را ادامه دهد. اگر خود نماز نمی خوانید فرض کنید هر روز یک ساعت بیشتر از زمان فعلی را در دست شویی می گذراندید. تاثیر آن بر کار شما مثبت می بود یا منفی؟

سوم اینکه اگر به آدمهای نمازخوان نگاه کنید خواهید دید در حقیقت اگر آخوند و ملا و درویش و غیره نباشند و یک آدم معمولی با شغلی معمولی باشند آدمهایی با استرس هستند. زیرا همواره باید به ساعت نگاه کنند و به اذان فکر کنند و اینکه نمازشان قضا نشود. چند بار تابحال شنیده اید که شخصی بگوید «زود باش تا نمازمان قضا نشود» یا «شما بروید من نمازم را بخوانم می آیم» یا «ای وای نماز من دیر شد؟» اینها همه ناشی از استرس بیخودی در زندگی است. مسلمانان برای مدیریت این استرس یا باید به دیگر چیزها در زندگی اهمیتی ندهند و یا اینکه کارهای دیگر را با عجله انجام دهند، و یا اینکه خود نماز را با عجله و سریع و بخوانند در حالی که نگران دیر شدن دیگر کارها هستند. تازه این اضطراب نماز پایانی ندارد چون همواره نگرانند که مبادا کم نماز خوانده باشند یا برای پدر و مادر مرده شان نماز کم خوانده باشند.

چهارم اینکه ظرفیت انسان برای تمرکز و انجام کارها بی نهایت نیست. وقتی کسی نماز میخواند از این ظرفیت میکاهد و این ظرفیت را در کارهای دیگری به دقت و تمرکز نیاز دارند دیگر نخواهد داشت. برای نمونه بقیه آدمها که نماز نمی خوانند آن یک ساعت تمرکز را ممکن است صرف هنری و یا ورزشی یا حتی استراحت و آرامش بیشتر کنند. اما مسلمانان نماز خوان این فرصت را از دست میدهند. از این روست که ضرر دیگر نماز برای آدمها فرصتهای از دست رفته آنهاست. یعنی آن کارهایی که اگر نماز نمی خوانند می توانستند انجام دهند.

پنجم اینکه تاثیر منفی ابطال وقت توسط نماز کار بر اقتصاد کل کشور نیز تاثیری منفی میگذارد. و تاثیر منفی نماز بر اقتصاد کل کشور، باز هم بر اقتصاد فردی یک شخص تاثیر منفی میگذارد، زیرا روشن است که اگر فرد در اقتصادی قوی تر کار و زندگی کند درآمد بیشتری خواهد داشت.

صدای بلند اذان نشانه بیشعوری است

آیا نماز خواندن فقط مسئله شخصی است؟‌ ایکاش اینگونه بود. من در دوره هایی از زندگی با کسانی همکار بودم که نماز میخواندند. این قضیه آنها را در مقابل چشمان من به افراد نادان و ابله تبدیل میکرد اما این مربوط به خودشان بود. من خرده ای بر آنها نمیگرفتم و چیزی در نکوهش یا تمسخر نماز به آنها نمی گفتم چرا که افراد آزادند خرافاتی و نادان باشند.

اما کار به اینجا ختم نمی شود، نماز جماعت، و به خصوص آلودگیهای صوتی ناشی از اذان یک مزاحمت جدی و یک تجاوز به حقوق دیگران است. بعضی آدمها نسبت به تاثیر رفتار و گفتارشان نسبت به دیگران خیلی آگاه هستند، یعنی قبل از انجام کاری به اینکه این کار روی دیگران چه تاثیر جسمی یا روانی می گذارد فکر میکنند، مثلا حرفی نمیزنند که دیگری را برنجانند، تصمیمی را بر دیگران تحمیل می کند و سایر رفتارهایی که در کل یک آدم باشعور و با شخصیت را تشکیل میدهند. در مقابل برخی از آدمها بیشعورند یعنی تاثیر آزار دهنده رفتار خود بر دیگران را یا نمی فهمند یا میفهمند و بازهم رفتار غیر محترمانه و غیر متشخص از خود نشان میدهند. مثلا علایق خود را بر دیگران تحمیل می کنند و یا حقوق دیگران را زیر پا میگذارند.

اسلام نیز به عنوان یک دین و ایدئولوژی شوربختانه بیشعور است و اذان اسلامی نمونه روشن همین روال در اسلام است. من به خوبی به یاد دارم گاهی در خواب بودم که صدای نکره اذان از مسجدی در چند صد متری پخش میشد که این را میتوان به بی شعوری اسلام تعبیر کرد. بلندگوهای مسجد آنقدر بلند بودند که صدا را تا چند کیلومتر آنطرف تر میرفت و موجب آزار و اذیت میشد. لعنت بر این اذان و نیایش احمقانه که آرامش را از دیگران میگیرد. یکی از دوستان اهل جنوب به من میگفت که در شهرهایی مانند اهواز و آبادان هوا آنقدر در تابستان گرم است که مردم برنامه زندگی خود را نسبت به جاهای دیگر تغییر داده اند، چند ساعت ظهر همه جا تعطیل است و مردم می خوابند تا شبها بیرون بیایند. این دوست به من میگفت هنگام نماز از چهار سوی خانه آنها با صدای بلند اذان پخش میشود و آرامش و قرار را از آنها گرفته. 

گاهی اوقات در خیابان کسی را میبینم که صدای موسیقی خودروی خود را آنقدر بلند کرده که تا چند کوچه آنطرف تر میتوان آن صدا را شنید. این نیز یک نوع بیشعوری است اما ممکن است طرف در وسط یک جشن عروسی باشد یا آن روز حال خیلی خوبی دارد این است که دیگران آن را اگر چه ممکن است او را نکوهش کنند اما زیاد بر او سخت نمی گیرند. اگر این دست بیشعوری ها را بیشعوری کوچک فرض کنیم اذان اسلامی یک بیشعوری بزرگ است، چرا که هر روز و روزی چند بار تکرار میشود، و هربار هم تکراریست یعنی همان مزخرفات است که باز در حال تکرار شدن است.

برای اسلامگرایان و مسلمانان عادت کرده به بیشعوری های اسلام شاید سخت باشد که درک کنند چرا اذان بلند نشانه بیشعوریهای اسلام و مسلمانان است، برای درک این قضیه فرض کنید که بی خدایان نیز هر روز، روزی چهار بار با بلندگوهای بزرگ اذان بیخدایی بخوانند  بگویند گواهی بدهید که خدایی وجود ندارد،‌ گواهی بدهید محمد و علی هر دو دروغگو و شیاد و جانی بوده اند،‌ بشتابید بسوی جدایی دین از سیاست، بشتابید بسوی رهایی از خرافات، هیچ خدایی وجود ندارد حتی الله. اگر عدالت و برابری واقعا حکم فرما باشد همانقدر یک مسلمانان مجازند اذان بگویند مخالفان اسلام نیز باید مجاز باشند هر روز پشت بلندگو عقاید خود را اینگونه تکرار کنند. اگر بی خدایان چنین کاری بکنند اسلامگرایان چه رفتاری از خود نشان خواهند داد؟

اما اگر این شرایط آزاد و برابر در ایران شکل بگیرد بعید است بیخدایان و منتقدان اسلام دست به چنین کاری بزنند چون بر خلاف اسلام و اسلامگرایی آنها دارای شعورند. چنانچه این آزادی و برابری در جوامع دیگر مثلا جوامع غربی در امروز وجود دارد و آنها چنین کاری نمیکنند. آری اگر مسلمانان و اسلامگرایان شعوری میداشتند آنگاه مزاحم دیگران نمی شدند و اذان را در نهایت برای خودشان پخش می کردند و نه اینکه آن را به ناباوران و بقیه جامعه تحمیل کنند.

آلودگی در وضو و بوی بد پای مومنین

روزی شخصی به من میگفت پیامبر اسلام در چیزهایی باعث بهبود وضعیت اعراب شد مثلا همین وضو گرفتن باعث میشود آن اعراب بادیه نشین روزی چند بار صورت خود را برای وضو بشویند. البته در اینکه اعراب پیش از اسلام تمیز تر از اعراب پس از اسلام بوده اند جای شک است چون ما چیز زیادی از میزان بهداشت در عربستان پیش از اسلام نمی دانیم. 

جدا از این بوی پای مومنین و مومنات در مقابل نمازخانه ها و مساجد تجربه ای فراموش نشدنی برای هر انسانیست، از مخلوط و ترکیب شدن انواع و اقسام بوهای نامطبوع و چندش آور تجربه ای خاص الهی اسلامی در ذهن آدمی حک میشود که حتی به یاد آوردن آن تهوع آور است. مسلمانان مثلا کفش هایشان را بیرون از مسجد در می آورند که کثافت های کف خیابان را به درون مسجد نیاورند ولی از بویی که از مساجد به مشام می رسد آدم شک میکند این کفشها و کف خیابان کثیف تر است یا پای آن نمازگزاران؟

این همه آدم بعد از این همه قرن سال نه تنها نتوانسته اند این مشکل را حل کنند، بلکه آن را به عنوان پدیده ای عادی پذیرفته اند. بعضی وقتها از صحبتهای آخوندها معلوم میشود که آنها فکر میکنند پای آدم بالاخره همیشه بو میدهد و راه حلی برای این مشکل وجود ندارد، در حالی که راه حل این قضیه بسیار ساده است، کافیست که مومنین و مومنات بیش از یکبار از یک جوراب استفاده نکنند، یا اینکه اگر بیشتر از یک جوراب ندارند آن جوراب را هر شب بشویند. اگر کفش نیز به دلیل همین جوراب تکراری پوشیدن بو بگیرد وقت آن است که خود کفش را باید بشویند.

اما اسلام به مسلمانان در این زمینه چه یاد داده؟‌ آنها در آخرین حرکت وضو یعنی مسح پا، با دست خود پای خود را مرطوب میکنند!‌ روشن  است که بو دادن پا به دلیل رشد انواع و اقسام باکتریها و موجودات میکروسکوپی است، با خیس کردن پا و بعد جوراب پوشیدن دو اتفاق می افتد یکم اینکه پا شروع به بو دادن بیشتری میکند یعنی اگر کثیف بود و کمتر بو میداد اکنون شروع به بو دادن بیشتر میکند و دوم اینکه آن میکروبها از این آب و محیط مناسب برای رشد استفاده کرده و تکثیر میشوند و سوم اینکه نمازگزار این ناپاکی را از پای خود به دست خود نیز منتقل کرده است. واقعا چندش آور ترین حرکت در نماز و وضو از نظر بهداشتی همین مسح پا است و اگر مسلمانان در سر عقل داشته باشند باید اینکار را متوقف کنند. یا حداقل بعد از مسح پا دستهای خود را بشویند و پاهایشان را خشک کنند.

مومنین معمولا آن دست مرطوبی که به پایشان خورده است را دیگر نمی شویند، بسیاری بلافاصله و بدون خشک کردن پا، دوباره جوراب می پوشند و بعد از نماز هم با چند مومن دیگر دست میدهند. این است که وضوگرفتن و نماز خواندن برعکس مشکلات بهداشتی بوجود می‌آورد و اگر نمازخانه ها و بخصوص جلوی در آنها آزمایش شود مشخص خواهد شد که هزاران بلکه میلیونها باکتری و قارچ و سایر آلودگیها در آنجا توسط مومنین کشت و زرع میشود و بویی که از اینجاها به مشام میرسد نیز ناشی از همین واقعیت است.

جدا از این در زندگی امروزی مثلا در اداره جات و جاهایی که نمازخانه ندارند وضو گرفتن مشکلات دیگری بوجود می آورد. خلاصه اینکه سیستم دستشویی فعلی بخصوص در دنیای مدرن برای وضو ساخته نشده است، در این سیستم جایی برای شستن پا در نظر گرفته نشده است چون مردم عادی دنیا پایشان را زیر دوش آب میشویند. من برای مدتی در ساختمانی مشغول به کار بودم که برای پنج یا شش نفر تنها یک دستشویی داشت. همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت تا اینکه پس از مدتی همه دستشویی بخصوص محیط اطراف شیر آب خیس به نظر میرسید تا جایی که هر روز چاله های کوچکی از آب دیده میشد و این توجه من را به خود جلب کرد. به عنوان شوخی به یکی از همکاران میگفتم یکی از ما دارد این روزها در توالت کارهای عجیب و غریبی میکند که من نمیدانم چیست، مثلا آب اینور و آنور میپاشد و او نیز گفت که متوجه خیس بودن بیش از حد دست شویی شده است و این برای هر دو ما چندش آور بود.

 من خود چند بار تا جایی که ممکن بود این خیسی را با دستمال های کاغذی خشک کردم. خلاصه اینکه بعدها متوجه شدم یکی از همکاران ما  مسلمان است و نماز میخواند و آنچه من میدیدم احتمالا نتیجه این بود که ایشان پای خود را روی دستشویی می گذاشته و برای رضای پروردگار میشسته، چون اهل تسنن بجای مسح پا،‌ پای خود را کامل می شویند و ولی خوب بعدش برای رضایت خلق آنجا را تر و تمیز نمیکرده.

مسخرگی پاداش نماز جماعت

نماز در بعد فردی برای شستشوی مغزی فردی و کشتن استقلال فکری و روحی یک فرد برای اسلام منافعی به همراه می آورد اما اسلام از نماز جماعت سودهای بیشتری برده و در واقع به دنبال اهداف نظامی است از اینرو طبیعی است که ارزش و ثواب نماز جماعت بیشتر از نماز انفرادی باشد. از آنجا که اسلام برای اینکه مسلمانان را مجبور به کاری بکند معمولا از تهدید و تطمیع استفاده میکند در مورد نماز جماعت نیز همین رفتار را پیش میگیرد، به حدیث معروف زیر که اسلامگرایان برای ترویج نماز جماعت از آن در مدارس و ادارات استفاده می کند توجه کنید.

جبرئیل همراه هفتاد هزار ملك بعد از نماز عصر مشرف شد و گفت: یا محمد !خدایت سلام می رساند و دو هدیه به تو عنایت كرده كه تا به حال به پیامبری قبل تو این هدایا را نداده است. سه رکعت نماز (شفع و ) وتر و نماز های پنجگانه به جماعت.

گفتم: یا جبرئیل! در جماعت چه ثوابی برای امتم هست؟

گفت: اگر دو نفر باشند، برای هر نفر در قبال هر ركعت ثواب یکصد و پنجاه نماز است. اگر سه نفر باشند، برای برای هر كدام ثواب ششصد نماز. اگر چهار نفر باشند، ثواب ۱۲۰۰ نماز برای هر رکعت. اگر پنج نفر باشند، ثواب ۲۴۰۰ نماز برای هر رکعت. اگر شش نفر باشند، برای هر رکعت هر كدام ثواب ۴۸۰۰. اگر هفت نفر باشند، برای هر رکعت هر كدام ثواب ۹۶۰۰ نماز. اگر هشت نفر باشند، برای هر رکعت هر كدام ثواب ۱۹۲۰۰. اگر نه نفر باشند، برای هر رکعت هر كدام ۳۶۴۰۰ نماز. اگر تعدادشان به ده نفر رسید، برای هر رکعت هر نفر ثواب ۷۲۸۰۰ نماز می نویسند. اگر تعداد از ده بیشتر شد، در صورتی که همه دریاها و زمین جوهر و درختان قلم شوند و جن و انس بنویسند، نمی توانند ثواب يك ركعت، آن را بنویسند.

توضیح المسائل خمینی (و سایر مراجع)‌باب نماز جماعت،‌ عروه الوثقی پوشینه یکم برگ ۶۴۸، جامع احادیث شیعه پوشینه ششم برگ ۳۸۴، بحارالانوار پوشینه ۸۵ برگ ۱۵.

اعدادی که در این حدیث و البته در جاهای دیگر در ادبیات اسلامی میبینید خبر آن دارند که گویا ثوابها دارای ارزش رقمی هستند و بیشتر شبیه یک واحد پولی میمانند. اگر واقعا خدایی وجود میداشت و داستان کودکانه آخرت نیز حقیقت می داشت می توان انتظار داشت که خالق دنیا با این همه تدبیر و دقت و نظمی که در سایر جهان از او میبینیم دادگاه آخرت را نیز واقعا از روی اعداد و حساب و کتاب دقیق و با عدالت کامل برگزار کند.

شرط لازم در عادلانه بودن حکم یک دادگاه این است که جرم و مجازات از قبل بطور دقیق در قانون مشخص شده باشند. مثلا معلوم است که اگر کسی دست به قتل بزند مجازات او چیست. به عبارت دیگر آخرت تنها در صورتی عادلانه است که دقیقا معلوم باشد چه کارهایی گناه هستند و هر گناه چند واحد گناه است و هر ثواب چند واحد ثواب. هر چیز غیر این غیر عادلانه است. دادگاه آخرت شبیه کشوری می ماند که در آن مجلس و دستگاه قانون گذاری وجود ندارد که جرمها و مجازاتها را بطور دقیق از قبل مشخص کرده باشد اما دستگاه قضایی و دادگاه وجود دارد!‌ به عبارت دیگر دادگاه الهی اسلامی بیشتر شبیه دادگاه صحرایی به ریاست گروهی تبهکار و دزد و قاتل میماند تا نظامی شرافتمندانه و دقیق برای محاسبه گناه و ثواب.

این دوگانگی و نفاق غیر قابل پذیرش است، و اگر خدایی نیز وجود میداشت مفاهیم ابلهانه اینگونه که در اسلام وجود دارد به او ارتباطی نداشت. چطور اسلام برای فریفتن مردم و کشاندن به آنها به نماز جماعت پای اعداد و ارقام و حساب دقیق را وسط می کشد و اما همین خدای کودن اسلام در باقی موارد استفاده از اعداد و ارقام را فراموش کرده. مثلا توضیح نداده هربار نماز فرادا خواندن ۵ واحد ثواب دارد و یا زنا کردن ۸۰۰۰ واحد گناه دارد؟‌ دلیل اینکه پدید آورندگان اسلام چنین کاری نکرده اند این است که یکم عقلشان به اینجا نمیرسید، در نظر اعراب بادیه نشین سازنده اسلام همان دادگاه صحرایی عادلانه بود و همان اعراب امروز هم از پایین ترین استانداردهای اخلاقی و قضایی در دنیا برخوردارند و نگاهی کودکانه و ضعیف به عدالت دارند. در حالی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا گناهکار بودن و یا نبودن یک متهم را رای هیات منصفه یا گروهی از شهروندان عادی تشخیص میدهند،‌ در این کشورها، قاضی همه این کارها را خود انجام میدهد.

از نگاه دیگر اگر خدا و آخرتی وجود میداشت، عدالت در آخرت انقدر احمقانه و مسخره نمی بود و این خدا و دینش برنامه بسیار دقیق تر و بهتری برای بشر مشخص میکرد که بشر حساب کار دستش بیاید. این خدای اسلام حتی به اندازه یک فدراسیون بین المللی ورزشی نیز در وضع و تشریح قوانین و قواعد بازی نکوشیده است. کار خدای اسلام شبیه این است که دو تیم با یکدیگر فوتبال بازی کنند بدون اینکه قانونی وجود داشته باشد و در پایان بازی خدا از روی قوانین مخفی و مشخص نشده تصمیم بگیرد چه کسی برده  و چه کسی باخته، این رفتار هرچه باشد عادلانه نیست و همین تقلبی بودن اسلام و نماز را نشان میدهد.

جدا از این توصیف ثواب نماز جماعت بسیار ناشیانه است،‌ مثلا معلوم نیست تمام جن و انس یعنی چه؟‌ آیا منظور تمام انسانهای زنده در زمان ساخت این حدیث مسخره است؟‌ در آن صورت این تعداد آدم شاید حدود یک میلیون نفر باشد. آیا منظور تمام انسانها از ابتدا تا روز قیامت است؟‌ در این صورت راجع به میلیاردها نفر صحبت میکنیم. بعد اینکه این ارقام را با چه خط و اندازه ای قرار بوده بنویسند؟‌ مثلا اگر اعداد را درشت بنویسند طبیعتا جای بیشتری خواهد گرفت تا اینکه خیلی کوچک بنویسند.

اما جدا از این به خود میزان ثواب توجه کنیم. احتمالا آن شیادان و افراد پلیدی که این احادیث را بوجود آورده اند با اعداد بزرگ آشنایی نداشته اند و بلد نبوده اند مثلا تا یک میلیون بشمارند. در فیزیک مفهومی بنام عدد ادینگتون وجود دارد که حدودا برابر ده به توان هشتاد یعنی یک ۱ و هشتا ۰ (صفر) در جلوی آن. شهرت این عدد به آن است که تعداد تمام اتمهای جهان (نه فقط زمین بلکه تمام کیهان) کمتر از این عدد است. بنابراین اگر شما یک تکه کاغذ پیدا کنید جای نوشتن ۸۱ رقم روی آن وجود داشته باشد در کمتر از یک دقیقه میتوانید عددی روی آن کاغذ بنویسید که از مجموعه تعداد اتمهای تشکیل دهنده همه چیز بزرگتر است،‌ این البته بسیار شگفت انگیز است اما از ویژگیهای طبیعی اعداد است و برای کسی که عدد و رقم و ریاضیات ابتدایی می فهمد چندان چیز عجیبی نیست. با این توصیف و با توجه به عدد ادینگتون حال تصور کنید ثواب نماز جماعت باید چقدر باشد. مشخص است که کسی که این مزخرفات را سروده سر از اعداد و ارقام در نمی آورده و الا چنین چیز ابلهانه ای نمیگفت،  و این تازه ثواب یک رکعت است، اگر یک نماز چهار رکعتی بخوانید آن عدد چهار برابر بزرگتر میشود.

حال  که به بزرگی این عدد پی بردیم بیایید به تاثیر این مقدار ثواب نماز جماعت در زندگی مسلمانان توجه کنیم. اگر نماز جماعت واقعا اینقدر ثواب میداشت این میزان ثواب چه تاثیری روی بقیه کارها می گذاشت؟‌ برای نمونه اگر کسی در طول حیات خود چند رکعت نماز جماعت بخواند آیا این کافی نیست که او به بهشت برود؟‌ برای نمونه خود اینجانب در دوران کودکی گاهی از روی اجبار و گاهی از روی حماقت و نادانی چندین بار در نمازهای جماعت در مدرسه و متاسفانه در مسجد شرکت کردم. با این حساب اگر میزان ثواب یک نماز جماعت را عدد K یا عدد خمینی بنامیم آنگاه من حداقل ۱۰۰۰K ثواب در این ره توشه آخرت خود دارم.

با این حال آیا مسخره نیست که من همچنان به دنبال ثواب کردن و گناه نکردن باشم؟ آیا کسی که این مقدار ثواب جمع کرده آیا نیازی به جمع کردن خرده ثوابها دارد؟‌ پاسخ به این سوال یا مثبت است یا منفی. اگر پاسخ منفی است آنگاه عقل حکم میکند که مسلمانان چند بار نماز جماعت بخوانند و دیگر نمازی نخوانند چون با توجه به این عدد بزرگ بهشت تقریبا تضمین شده است. کسی که میلیاردر است نباید وقت خود را برای جمع کردن سکه های تک تومانی باطل کند مگر اینکه دیوانه باشد. اما ممکن است پاسخ مثبت باشد یعنی مسلمانان بگویند خوب نماز نخواندن و بسیاری از گناهان هم ممکن است از نظر عددی و رقمی بسیار بالا باشند. مثلا گناه عدم التزام به ولایت فقیه و صیغه موقت نکردن و نشدن آنقدر زیاد است که نه تنها اگر تمام انس و جن جمع شوند بلکه اگر تمام فرشتگان نیز به کمک بیایند و حتی اگر خود خدا نیز بیاید کمک نمیتوانند آن عدد را حتی در پایه های بالاتر از ۱۰ بنویسند. در این صورت شما یک میلیارد بار هم که نماز جماعت صحیح بخوانید اگر این التزام را نداشته باشید مفت نمی ارزد چون باز هم گناهکارید. در اینصورت آنگاه نماز جماعت خواندن توجیهی ندارد و مسلمانان باید آن را قطع کنند چون ظاهرا قضیه حتی بیشتر از آنچه در ابتدا به نظر میرسید آشفته و بی حساب کتاب است. همچنین اگر چنین است بد نیست مسلمانان با پدیده تقسیم آشنا شوند، یعنی اگر قرار است هر کار احمقانه ای مانند نماز جماعت اینقدر ثواب داشته باشد و هر کار احمقانه ای اینقدر گناه داشته باشد بد نیست کل این اعداد را تقسیم بر یک عدد بزرگ بکنند و وقت خود و دیگران را تلف نکنند. همچنانکه وقتی ارزش پولی هزاران بار کم می شود حکومت ها برداشتن صفرها (تقسیم کردن) به واحد پولی معنا و زندگی جدید میبخشند.

نماز برای بدن مفید نیست!

برخی دچار این توهم هستند که نماز خواندن برای بدن مفید است، یعنی این حرکت ها دارای ارزش ورزشی هستند و تکرار آنها میتواند بدن انسان را قوی تر، سریع تر، انعطاف پذیر تر مقاوم تر و… کند. اما آیا واقعا اینگونه است؟‌ آیا قنوت و رکوع و سجده و غیره ارزش ورزشی دارند؟

پاسخ به این پرسش بسیار ساده است، کافیست شما به یک باشگاه بروید و ببینید آدمها چگونه ورزش میکنند، یا به مسابقات ورزشی نگاه کنید و ببینید آیا ورزشکاران حرفه ای برای آماده کردن بدن خود سجده و رکوع میکنند؟ ای کاش واقعا نماز اسلامی چنین خواصی داشت یعنی مثلا بجای قنوت مسلمانان به پروانه زدن،‌ بشین و پاشو، و شنا رفتن  میپرداختند و بجای سجده نیز پشتک می زدند، اگر کسی این حرکات را روزی پنج بار تکرار کند بدون شک بعد از چند دهه بدنی  قوی،‌ سریع،‌ انعطاف پذیر، پویا، و زیبا خواهد داشت و به همین دلیل است که در همه جای دنیا مردم و ورزشکاران از این حرکات استفاده میکنند. آری اگر نماز به سبک اسلامی کوچکترین تاثیر مفیدی بر بدن از نظر ورزشی میداشت آ‌نگاه ورزشکاران از آن الهام میگرفتند و در ورزش هایشان از حرکات نمازی استفاده میکردند اما چنین نیست پس میتوان دانست که از دید دانش بشر امروزی نماز فاقد هرگونه ارزش بدنی است.

در نقطه مقابل این اگر به آنچه ورزش باستانی خوانده می شود نگاه کنید می بینید آنچه ورزشکاران امروزی برای قوی،‌ سریع،‌ انعطاف پذیر و خلاصه داشتن بدنی بهتر انجام میدهند چندان بی شباهت به آن یادگار باستانی نیست،‌ در همین رابطه یوگا نیز یادگاری باستانی اما همچنان مرتبط و مفید با سلامتی و ورزش است اگر چه برای مردمانی جنبه مذهبی و عبادی نیز داشته است. این نشان میدهد بی ارزش بودن نماز از نگر ورزشی نه به این دلیل بوده است که این دانش و توانایی وجود نداشته است بلکه هدف از طراحی نماز اسلامی این نبوده است.  هدف همانطور که در قیاس با رفتار سگان در ادامه این نوشتار خواهیم گفت همانا تحقیر و تخریب یک انسان از درون بوده است. اما برای دیدن تاثیر نماز اسلامی بر بدن کافیست به مسجد بروید و آدمهایی با بدنهای فرسوده را ببینید که دیگر نمی توانند درست نماز بخوانند چون نماز خواندن نه تنها بدن آنها را قوی نکرده، بلکه حتی ممکن است به زانو و کمر آنها هم آسیب زده باشد.

اسلام و نماز اسلامی

واژه نماز بجای صلاة

گاهی در واژه هایی که ما از آنها استفاده میکنیم اسراری نهفته اند که توجه به آنها حقایقی را برای ما بازگو میکنند که اگر این واژه ها نبودند ما به آن حقایق پی نمیبردیم. اگر به میان مسلمانان از ملل مختلف نگاه کنید تقریبا تمامی آنها از واژه الله بجای خدا استفاده میکنند، یعنی یک مسلمان چه اهل نیجریه باشد چه اهل اندونزی و یا ترکیه و عربستان برای اشاره به خدا از واژه الله استفاده میکند، مثلا ممکن است بگوید الله حافظ، و یا قسم به الله،‌ اما ما ایرانیها در زبان روزمره خود واژه دیگری یعنی خدا را داریم و می گوییم خداحافظ، خدایی نکرده، به خدا و… 

وقتی به معنی لغوی «خدا» در پارسی نگاه کنیم می بینیم که معنایی عمیق تر و متفاوت با الله یعنی آن موجود خیالی خالق همه چیز دارد، معنی واژه خدا به نظر برخی به خود آمدن است، مفهومی کاملا انسانی و سکولار و غیر خرافی، مرحله ای از رشد بشری،‌ به عبارتی آگاهی بشر از بزرگی درونی خویش است. آن زمان که انسان آگاه و معتقد به ارزش و والایی خود میشود. این مفهوم متفاوت است از آنچه اسلام خدا میخواند،‌ چرا که آن موجود دارای شخصیت،‌ رفتار و حتی دارای عواطفی چون خشم و نفرت نیست.

این نشان میدهد که نیاکان ما اسلام را آنگونه که بود نپذیرفتند، چون خود چیز بهتری داشتند و نخواستند که تن و جان خود را بطور کامل آلوده به این آیین کنند بلکه اسلام را به نوعی تغییر دادند و نسخه ای متفاوت و سازگارتر با فرهنگ و باورهای خود را پذیرفتند. حال آنکه دیگر ملل یا چنین پیشینه و ژرفایی را نداشتند که بخواهند آنرا حفظ کنند و یا اینکه مغلوب خشونت و وحشی گری مسلمانان شدند.

واژه نماز نیز چنین سرنوشتی داشته است،‌ برگردان نماز در عربی صلاة است، و نیاکان ما نخواستند که این واژه عربی را بپذیرند. در بخشهایی از نپال و شمال هند مردم یکدیگر را با واژه «ناماسته» ملاقات میکنند،‌ این واژه امروزه در بسیاری از جاهای دنیا بخاطر گسترش یوگا جا افتاده است و معنی آن چیزی نزدیک «فروتنی کردن در پیشگاه بزرگی درونی شما»‌ است که سازگار با همان معنای واژه خدا در پارسی است. باید به این واقعا اندیشید که چه پیام زیبایی در این واژه نهفته است و چه زیباست پی بردن انسان به بزرگی و والایی های درون خود و همچنین تایید چنین بزرگی در دیگران. واقعیت این است که ادیان خدای تقلبی خود را با به حداکثر رساندن ارزش های انسانی مانند توانایی و دانایی و بخشندگی و غیره ساخته اند و هر از زیبایی ها و لذایذ زندگی این است که هر انسانی میتواند با تفکر،‌ تعمق و جستجو همین ویژگیها را در خود بیابید و در نتیجه رفتاری سازگار با چنین بزرگی هایی را در پیش بگیرد. نماز را برخی هم ریشه با ناماسته دانسته اند،‌ که بعید به نظر نمی رسد چون از نگر مخالفین نیز نماز در پهلوی ساسانی معنای خم شدن و فروتنی کردن را به همراه دارد.

هدف اسلام از نماز چیست؟

هدف طراحان اسلام از اجبار کردن نماز چه بوده است؟‌ به این پرسش میتوان از دو نگاه فردی و اجتماعی پاسخ داد.

نگاه اجتماعی

کمی به این پرسش فکر کنید:‌ اگر به شما بگویند جایی هست که هر روز پیش از طلوع آفتاب آدمها گرد هم می آیند و صف های منظمی تشکیل میدهند و صداهای واحدی از خود در می آورند و حرکات بدنی هماهنگی انجام میدهند، شما یاد کجا می افتید؟ آنجا کجاست؟

ممکن است بگویید مدرسه اما این پاسخ هدف من نیست، و همه مدارس در همه جای دنیا نیز چنین اداره نمیشوند، اما تقریبا همه پادگانها در همه جای دنیا این چنین اداره میشوند. آری پاسخ پادگان است، و این شیوه در میان سربازان و ارتشهای دنیا بسیار رایج است. سربازها صبح خیلی زود از خواب بیدار میشوند و صف های منظم تشکیل میدهند (معمولا در مقابل پرچم) و سرود هایی می خوانند یا شعرهایی میدهند. به نظر میرسد بسیاری از مردم مختلف دنیا بر اساس تجربه از قرون گذشته به این پی برده اند که برای تربیت نیرویی جنگی که آماده به کشتن و کشته شدن است، باید یک سری آداب و اصول بطور مرتب و منظم هر روز سر ساعت مشخصی انجام شوند و اتفاقا روی انجام این اصول که گاهی بسیار ممکن است کم ارزش به نظر برسند مانند نظم و ترتیب در پوشاک و تمیزی تخت خواب سربازها مورد تنبیه زبانی یا فیزیکی قرار بگیرند.

آری اگر به شیوه نماز جماعت خواندن مسلمانان نگاه کنید (به خصوص به نماز خواندن اهل تسنن که از نظم بیشتری برخوردار است) تشابه این رفتار را با رفتار نظامی ها به روشنی خواهید دید. این تشابه بی دلیل نیست بلکه از پیش تصمیم گرفته شده است،‌ نظامی گری تا جایی با نماز مرتبط است که مرسوم است که امام جماعت هنگام نماز خواندن سلاح جنگی در دست بگیرد.

در این باره سخن بسیار است اما به همین اکتفا کنیم که اسلام دینی بسیار نظامی است چرا که سازنده این دین یک فرمانده نظامی و یک آدمکش خونخوار بوده است، هدف او نیز تبدیل کردن جامعه اش به پادگان نظامی بوده است،‌ هدف اصیل اسلام تربیت سرباز برای جهاد است، تربیت آدمهایی تهی از هر آنچه زیبایی و لطافت انسانی است برای اینکه بروند و کفار را بکشند یا در این راه کشته شوند تا مسلمانان بر نامسلمانان سلطه یابند و از آن مهمتر صاحب ثروت و زنان آنها شوند و این است خلاصه تاریخ صدر اسلام و دوره های بعدی و چیستی و چگونگی اسلامگرایان دوره فعلی.

این روحیه نظامی جدانشدنی از اسلام یکی از چیزهاییست که اسلام را به عنصری نامطلوب برای ما و دیگران تبدیل می کند چرا که اگرچه انسان در بعد فردی و اجتماعی گاهی نیاز به دفاع از خود و روحیه نظامی گری دارد اما تمام زندگی در نظامی گری خلاصه نمیشود و دینی که تا این حد نظامی باشد قطعا دینی ضد زندگی خواهد بود. دشمنی اسلام و اسلامگرایان با هنر و هنرمندان نیز از همینجا بر میخیزد،‌ اسلام میخواهد جامعه خشک  پادگانی باشد و پادگان جای هنر و هنرورزی نیست،‌ برای همین است که اسلام گرایان هرجایی که به قدرت میرسند ابتدا با خوانندگان بازیگران و موسیقی دانان و رقاصان و حتی نقاشان و پیکرتراشان به مبارزه جدی می پردازد از جمله در ایران پس از انقلاب و دوره فعلی.

نکته پایانی در این مورد این است که نظامی گری امروزی در دنیا یک شغل نسبتا محترم و حرفه ای است و حتی استانداردهای اخلاقی و قوانین بین المللی زیادی ارتباط با رفتار نظامی در دنیای امروزی فارغ از اجرا شدن یا نشدن آن وجود دارد. این نوع نظامیگری را نباید با نظامیگری اسلامی اشتباه گرفت. چرا که نظامی گری اسلامی در واقع فاشیسم مذهبی است و معتقد است خدایی غیر از خدای اسلام وجود ندارد «لا اله الا الله» و در عمل رفتار رایج میان دزدان و راهزنان عربستان باستان است که با آفریدن اسلام دست درازی به اموال و املاک و زنان دیگران یعنی جهاد را بر خود نه تنها حلال، بلکه واجب کردند.

نگاه فردی

جدا از تاثیر نظامی گرایانه نماز بر اجتماع،‌ تاثیر آن در بعد فردی چیست؟ البته نمی توان بعد اجتماعی را از بعد انفرادی چندان جدا کرد بدین معنی که نماز به دلیل تاثیر اجتماعی اش،‌ فرد را نیز نظامی تر میکند. اما افزون بر این تاثیر مخرب دیگری نیز در نهان یک انسان باقی می گذارد و آن عدم تشکیک است. اسلام به مسلمانان می آموزد که به اسلام هرگز شک نکنند،‌ زیرا تکرار طوطی وار یک سری عبارت برای ده ها و صدها و هزاران بار در طول عمر یک مسلمان این تاثیر را بر مغز و روح و روان او میگذارد که این اباطیل که در مجموع آن را اسلام می خوانیم نه تنها مشکوک به یاوه بودن نیستند بلکه حقانیت آنها در حدیست که حتی نباید به آنها شک کرد. و البته این دقیقا نقطه مقابل خردگرایی است که در آن شک اتفاقا ابتدای دانش است و انسان هوشمند کمتر چیزی را غیر قابل تشکیک میداند. حتی ممکن است یک انسان هوشمند به مطلق بودن چیزی باور داشته باشد (مثلا اینکه مثلث سه ضلع دارد) اما او منکر این نخواهد بود که این موضوع قابل بحث است یعنی میتوان در مطلق بودن یا نبودن چیزی دستکم کنکاش کرد.

برای بسیاری از افرادی که در طول عمرشان اسلام را میشناسند و آن را کنار میگذارند این پرسش عمیق و بزرگ شکل میگیرد که چرا و چگونه سالها به این خرافات و مهملات و باورهای غلط و مضر باور داشته اند. آخر چگونه ممکن است؟ ایراد کار از کجا بود؟‌ این پرسشیست که بارها از من شده است. برای برخی از آنها باید بازگو کرد که تقید به نماز و یا سایر رفتارهای زمانبندی شده دینی ممکن است توانایی روشن فکر کردن و تفکر انتقادی را از کودکی از آنها دست کم در مورد باورهای دینی گرفته باشد. یعنی آنها حتی توانایی تشکیک را هم نداشته اند و این از نتیجه های شستشوی مغزی است،‌ اگر بد خواهی بخواهد دیگران را گول بزند ابتدا باید حس پرسشگری در آنها را از بین ببرد. نماز ابزار اسلام برای شستشوی مغزیست. 

در تاریخ تشیع نیز مشهور است که ابن ملجم قاتل علی ابن ابیطالب همچون بسیاری از دشمنان دیگرش شدیدا اهل نماز خواندن بود، ما نیز شاهدیم که قاتلان و دزدان اسلامگرای زمانمان به قول خودشان نمازشان ترک نمیشود. برای اینکه انسان به درجه ای از فرومایگی و پستی برسد که بتواند مانند اسلامگرایان تروریست در ایران مانند حزب الله خودمان و یا مشابهات خارجی آنها شبیه طالبان و داعش و بوکوحرام دست به آدمکشی و همه کشی بزند به ابزارها شستشوی مغزی قوی مانند نماز نیاز است. خود علی نیز که به روایت تاریخ شخصا سر چندین انسان را در حالی که در چشمانشان نگاه میکرد برید مشهور بود به نمازهای عمیق و طویل و مکرر اگر این شستشوی مغزی وجود نداشت شاید او نسبت به همنوع خود حس طبیعی ترحم و انسانیت بیشتری نشان میداد.

این واقعیت یعنی اینکه تکرار یک سری شعارها و عبارتها بطور روزانه تاثیر شگرفی در ذهن یک فرد میگذارد و او را شستشوی مغزی داده و تبدیل به یک ابزار برای طراح این شعارها میکند برای حکومتهای دیکتاتوری و گروه های تبهکار ناشناخته نیست. برای همین است که آخوندها و ملایان اینقدر تاکید و تلاش بر نمازخوان کردن مردم دارند و معروف است که میگویند نماز خواندن انسان را از گناه کردن باز می دارد. درست میگویند چون نماز خواندن موجب حک شدن باورهای دینی در مغز انسان و در نتیجه بروز گوسفندوارگی میشود. اگر مسلمانان بجای اینکه روزی ۱۷ بار بگویند تنها یک خدا وجود دارد و آن الله است میگفتند زمین بر روی شاخ گاوی قرار دارد آنگاه هرگز به اینکه زمین روی شاخ گاو باشد شک نمی کردند و سعی می کردند و در مورد کارهایی که موجب افتادن زمین از روی شاخ گاو شود نیز تقوا می کردند.

فرد نماز خوان پس از مدتی نماز خواندن بطور دیگری نیز در دام اسلام می افتد. او اکنون پس از چندین سال نماز خواندن در خیال خود و در ذهن کودکانه اش اندوخته ای بسیار با ارزش دارد، که این اندوخته رسما برای او پس از مرگ ملک و املاک و حوری و غلمان و غیره بدست خواهد آورد البته اگر مرد و دگرجنسگرا باشد تکلیف دیگران در اسلام به دلیل بی اهمیت بودن آنان(!) معلوم نیست. فرد مسلمان حاضر نیست به سادگی از این حساب پس انداز پرسود اما تخیلی که بین خود و خدای خود باز کرده بگذرد او اکنون سهامداری از اسلام است و این او را عمیق تر در اسلام فرو میبرد و آنان کمتر حاضر می شوند دست از اسلام بردارند چون باید با این واقعیت روبرو شوند که چقدر وقت خود را تلف کرده اند.

بطلان فقه،‌ شریعت و اسلام با استناد به اختلاف بر سر نماز

در چگونه نماز خواندن مسلمانان نکته ای شنیدنی نهفته است که خود باطل بودن اسلام را نشان میدهد و تمام آنچه فقه و شریعت اسلامی است را تبدیل به یک جوک خنده دار میکند. فرض کنیم خدایی وجود دارد و این خدا آنطور که مسلمانان ادعا میکنند از انسان انتظار داشته باشد که او روزی پنج بار و هر بار چند رکعت نماز بخواند. در چنین حالتی منطقی است که از خدا انتظار داشته باشیم شیوه نماز خواندن را بگونه ای بسیار روشن و غیر قابل تردید برای انسانها مشخص کند. چون بسیار ناعادلانه و نابخردانه است که چنین خدایی چیزی از بشر بخواهد اما به او نگوید که چیست.

جدا از این به این توجه کنید که محمد بیست و سه سال قمری،‌ یعنی ۳۵۴ *‌۲۳ =  ۸۱۴۲ روز زندگی کرده است و اگر روزی پنج وعده نماز خوانده باشد آنگاه او بیش از چهل هزار بار نماز خوانده است. چگونه است که مسلمانان با توجه به این عدد بزرگ همچنان نمیدانند که او واقعا چگونه نماز می خوانده است؟ اسلامگرایان در حالی که حتی در مورد نماز خواندن در فقه با یکدیگر اتفاق نظر ندارند به خود اجازه میدهند از همین فقه برای اعدام و مجازات و سنگسار آدمهای دیگر استفاده میکنند و این منتهای پستی و حماقت انسانی است که از روی مهملات و یاوه ها در مورد جان دیگر انسانها قضاوت کند.

آیا چنین است؟ به عبارت دیگر آیا چگونه نماز خواندن بطور مشخص و دقیق و  غیر قابل تردید از طرف خدای اسلام به بشر آموخته شده؟ خیر، چرا که مسلمانان در چگونگی نماز خواندن با یکدیگر اختلاف فاحش دارند. میان شیعه و سنی اختلاف نظر در این زمینه وجود دارد، شیعیان معتقدند دستها در هنگام نماز خواندن باید در کنار بدن افتاده باشند. سنی ها معتقدند دستها باید بسته باشند، همچنین اختلافاتی در شیوه و محتوای اذان،‌ وضو و ادای ادعیه و ورد ها وجود دارد. حق با کدام دسته است؟ روشن است که دلیل این گیجی چیزی نیز جز اینکه الله مسلمانان به خود زحمت نداده در این زمینه در قرآن روشنگری کند! قرآن پر است از داستانها و عبارتهای تکراری، قرآن حتی در دفاع از زن بارگی محمد آیاتی را برای آلت تناسلی او آورده است اما برای مسلمانان چگونگی انجام مهمترین فریضه دینی آنها را مشخص نکرده است. و این بی در و پیکری و بی نظمی نشان از غیر الهی بودن اسلام دارد و همچنین نشان میدهد که نماز یک فرضیه الهی و از طرف خداوند نیست.

این موضوع کوچک و بی ارزشی نیست اگر منابع اسلامی در مورد چیزی ابتدایی مانند نماز یعنی فقه و شریعت اسلام اینقدر سست و کج و کوله است آیا فقه و شریعت می توانند کوچکترین اعتباری برای کسی داشته باشند؟ کار فقها در طول تاریخ فقه اسلامی این بوده است که بنشینند و از روی قرآن و احادیث برای جامعه احکام و قوانین تنظیم کنند و قوانین کشور ما از روی همین مزخرفات نوشته میشوند و یا دستکم باید با آنها سازگار باشند. چه بسیار بوده اند آدمهایی که با استناد به یکی دو حدیث از دزدان و قاتلان صدر اسلام به چوبه دار آویخته شده اند و یا شلاق زده شده اند و یا به هر نوعی بر اساس قوانین غیر انسانی و احمقانه اسلامی حقوقشان ضایع شده است. فقه این شاخه از مهارتهای اسلامی که به دروغ و خطا آنرا علم (یعنی هم ردیف ریاضیات و پزشکی و فیزیک!)‌ نیز می نامند اگر نمی تواند تکلیف نماز خواندن مسلمان را حل کند چه شایستگی و اعتباری دارد که کوچکترین حکمی برای کسی صادر کند؟ اگر فقها بر سر نماز با یکدیگر توافق نظر دارند،‌ نظرات آنها در مورد سایر دیگر مسائل چه اهمیتی دارد؟

اسلامگرایان نام یک سری مهارتهای دینی مانند فقه را علم گذاشته اند، و از آنجا که در زبان امروزی چیزهایی مانند فیزیک و ریاضیات و پزشکی هم علم خوانده میشوند. در حالی که فقیه هم ردیف مهارت هایی چون کف بینی و رمالیست،‌ یعنی نه موضوع آن چیزی علمی است و نه روشها و اسلوب آن. آنچه در این بخش بدان پرداختیم نیز گواهی بر این واقعیت است که نه فقه علم است و نه فقیه عالم. اینکه ما حکومت را دست فقها بدهیم یعنی آنچه مطلوب اسلامگرایان است نیز شبیه آن است که حکومت را بدست جادوگران و فالگیران و رمالان بدهیم.

اشاره به آسمان در قنوت نشانه بطلان اسلام

بیشتر خداباوران امروزی به چیزی که آن را گاهی متافیزیک میخوانند باور دارند،‌ یعنی خدایشان موجودی غیر مادی است. این دیدگاه موضعی تدافعی است و به خداباور به خیال خودش این فرصت را میدهد که عدم وجود شواهد و مدارک برای خدا را توجیه کند و در مقابل پرسشهای مهمی که توانایی پاسخ به آنها را ندارد بگوید که خدا متافیزیکی، فراطبیعی،‌ غیر مادی و غیره است بلکه پرسشها پاک شوند. نکته جالب و خنده دار اما این است که از نظر تاریخی این دیدگاهی نسبتا جدید است یعنی این تصور که دستکم دو بعد از وجود یعنی مادی و غیر مادی وجود دارد دیدگاهی است که در قرآن نمیتوان آن را یافت. در نوشتار مقایسه الله با خدا به تفصیل به این موضوع پرداخته شده است،‌ خلاصه اینکه الله آنگونه که در قرآن آمده است ماوراء‌ طبیعی نیست بلکه توصیفاتی کاملا طبیعی دارد. قرآن در نهایت از واژه «غیب»‌ استفاده میکند یعنی چیزی که قابل دیدن نیست، و میان ماوراء‌طبیعی بودن و غیر قابل دیدن بودن تفاوت است. 

پس از این مقدمه به این فکر کنید که چرا در عبارتهای دینی خدا معمولا به آسمان ربط پیدا میکند. حتی خدایان یونان باستان نیز در آسمانها بوده اند،‌ در مسیحیت به خدا گاهی پدر آسمانی گفته میشود و معتقدان به شاخه های یهودیت یعنی مسیحیت و اسلام نیز هنگام دعا و عبادت به آسمان نگاه میکنند،‌ یعنی حتی اگر مستقیما در گفتارشان شنیده نشود که خدا در آسمانهاست از کردارشان میتوان فهمید که گویا فکر میکنند جای خدا در آسمان است. مثلا اگر به فوتبالیستهای مذهبی توجه کنید پس از گل زدن یا به آسمان نگاه میکنند یا با انگشت به آن اشاره میکنند.

این یک واقعیت خنده دار است،‌ و نشانی دیگر از ابلهانه بودن باورهای دینی، خدای ماوراء‌طبیعی جایگاهی ندارد،‌ بالاتر یا پایینتر از چیزی نیست،‌ اینجا و آنجا نیست،‌ در آسمان و یا در دور دست ها نیست. اما به این دلیل که آنچه در آسمانها می گذرد برای قرنها برای بیشینه مردم زمین ناشناخته و نادانسته بوده است و البته هنوز هم هست، دین سازان و خرافه فروشان این فرصت را یافته اند که خدایشان را در آسمان ها لانه دهند. و الا این سوال پیش می آمد که این دوست تخیلی شما خداباوران در کجاست؟‌ در دوره باستان به طرف مقابل می خندیدند و می گفتند اگر تو میفهمیدی که در آسمانها چه میگذرد و آسمان سوم و چهارم و هفتم چه خبر است آنگاه میفهمیدی خدا کجاست.

اما اکنون که بسیاری سوار هواپیما شده اند و شناخت بشر از آنچه در فضا میگذرد بیشتر شده است خداباوران چنین مزخرفاتی را کمتر می گویند و خدایشان را به ناکجا آبادی که آن را ماوراء‌طبیعت خوانده اند مهاجرت کرده است. اما رفتارشان همچنان مانند همان دورانی است که خدایشان در آسمانها بوده است و به سمت آسمان بودن دستها در هنگام قنوت از این دست سوتی هاست.

شاهد دیگر بر این ادعا که به سمت آسمان نگاه کردن و یا دست به آسمان کردن از روی نادانی مردم قدیمی از آسمان و کیهانشناسی است این است که حتی اگر باور داشته باشیم که خدا در آسمانها یا فضا است،‌ میدانیم که چیزی جز فضا در اطراف زمین نیست و البته زمین نیز جزئی از فضاست یعنی به هر سویی که اشاره کنیم در واقع به فضا اشاره کرده ایم.

در پایان اگر خدایی وجود میداشت و مایل بود بشر نماز بخواند با توجه به اینکه خداوند میدانست زمین کجاست و در آسمان و فضا چه خبر است از بشر نمی خواست طوری رفتار کند که گویی آسمان در خداست، و چون در نماز اسلامی چنین است میتوان نتیجه گرفت نماز اسلامی ریشه الهی ندارد.

محمد نماز خواندن را از کجا کپی برداری کرده است؟

اگر نماز ریشه الهی ندارد پس از کجا آمده است؟‌ بیشتر مفاهیم و باورها و آداب اسلامی از جمله نماز کپی برداری شده یا الهام گرفته از یهودیت یا آیینهای اعراب بادیه نشین هستند. از جمله شباهت های نماز در اسلام با نماز در یهودیت:

۱. هر دو سه نوبت (صبح و ظهر و عصر) نماز میخوانند. اگرچه مسلمانان پنج نوبت نماز واجب دارند اما از آنجا که نماز عصر پس از نماز ظهر و نماز عشاء‌ پس از نماز مغرب خوانده میشود در واقع این پنج نماز در سه زمان برگزار میشوند

۲. هردو به سوی یک نقطه جغرافیایی نماز میخوانند. مسلمانان به سوی کعبه و یهودیان به سوی معبد اورشلیم (جار السلام)

این شباهتها حتی در زمان خود محمد نیز برای او مشکل ساز بود. او توسط یهودیان مورد تمسخر قرار میگرفت که چرا دین آنها را بطور ناشیانه ای کپی کرده است زیرا نماز اسلامی در ابتدا مانند نماز یهودی به سوی معبد اورشلیم جایی که مسلمانان بعدها روی آن مسجد الاقصی را ساختند خوانده میشد. محمد نیز در مقابل دستور میدهد که قبله مسلمانان از آن زمان از معبد اورشلیم به کعبه تغییر کند تا بلکه بتواند جلوی این اشتباه که موجب تمسخر او شده بود را بگیرد. همین ماجرا نیز نشانه زمینی (و نه الهی)‌ بودن نماز را دارد.

محمد از روی خطا ابتدا برای خود فرض کرده بود که بهتر است نماز را از یهودیان کپی برداری کند بلکه شاید بتواند تعداد زیادی از آنها را با خود همراه کند و به آنها بقبولاند که یک پیامبر و در تداوم مسیر اساطیر یهودی مانند موسی و ابراهیم است. اما یهودیان نه تنها قانع نمی شوند که محمد راست می گوید بلکه همه کشی یهودیان مدینه نشان میدهد آنها حاضر می شوند که یهودی کشته شوند ولی محمد را به پیامبری نپذیرند.

محمد توانایی پاسخگویی به تمسخر یهودیان به خاطر نماز خواندن به سمت معبد اورشلیم را نداشت و در مقابل این تمسخر کم آورد و در حالی که میتوانست با پایداری به این تمسخر پاسخی منطقی بدهد، تصمیم میگیرد که قبله را به کعبه تغییر دهد. این تصحیح رفتار و آموختن از خطا نشانه زمینی بودن اسلام است و الا خدایی که همه چیز را میداند از ابتدا باید قبله را درست انتخاب میکرد. خدای فرضی به دلیل کمال خود در دانش از ابتدا از رفتار آینده یهودیان آگاه بود و چنین تغییراتی از موجودی کامل قابل تصور نیست. این تغییر قبله هم مشکل تمسخر را حل نکرد و کار را برای محمد بدتر کرد. قرآن نشان میدهد که محمد همچنان پس از تغییر قبله مورد انتقاد قرار گرفته و دستش رو شده است:

سوره البقرة (2) آیه 142

سيقول السّفهاء من النّاس ما ولاّهم عن قبلتهم الّتي كانوا عليها قل للّه المشرق والمغرب يهدي من يشاء إلى صراط مستقيم

از مردم، آنان که کم خردند، خواهند گفت : چه چيز آنها را از قبله ، ای که رو به روی آن مي ايستادند برگردانيد؟ بگو: مشرق و مغرب از آن خداست و خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت می کند

این نوع برخورد قرآن خود نشانه از زمینی بودن خود الله این خدای تخیلی محمد دارد. الله در اینجا به دفاع از پیامبر خود پرداخته است و به او میگوید که به منتقدین چه بگوید. پاسخ قرآن به کافران نه تنها پاسخی دادگاه پسند نیست بلکه اصلاْ پاسخ نیست. تنها یک واکنش عصبی است از کسی که کم آورده، میگوید همینی است که هست و هر کاری که بخواهم میکنم. در حالی که اگر این پیام از طرف خدایی واقعی میبود انتظار می رفت پاسخی بسیار منطقی تر و قانع کننده تر ارائه میشد. در نتیجه این گفتار را نمیتوان به خدا نسبت داد، اما میتوان به یک آدم شیاد یعنی محمد نسبت داد.

جایگزین مناسب برای نماز

گفته اند حتی یک ساعت خراب هم روزی دو بار زمان را درست نشان میدهد. نماز اسلامی نیز ممکن است یکی دو خاصیت خوب داشته باشد که در اینجا جایگزینهای بهتری برای آن معرفی خواهیم کرد. این جایگزینها همان خواسته ها را برای انسانهای امروزی به دنبال می آورند بدون اینکه نتایج منفی نماز را به همراه داشته باشند.

درون‌پویی (مدیتیشن Meditation)

نماز برای برخی از آدمها آرامش بخش است. هنگامی که نماز میخوانند فکر میکنند که در حال صحبت کردن با خدا هستند و حتی گاهی از خدا نیز پاسخهایی میشوند. گاهی این خدا آنها را تحویل میگیرد و تایید میکند و گاهی باعث شرمندگی آنها میشود. به این در زبان رایج دینی راز و نیاز نیز گفته میشود. این تجربه را حتی من نیز که روزی خدا را باور داشتم و نماز میخواندم داشته ام. اما امروز می دانم که هم آن کسی که می پرسید و هم آن کسی که پاسخ میداد هردو خودم بودم، و این خبر خوبیست چون آن گفتگوهای آرامش بخش می تواند حتی پس از پی بردن به این واقعیت که خدایی وجود ندارد ادامه داشته باشد.

انسان توانایی این را دارد که با خود سخن بگوید،‌ از خود پرسش کند و به خود پاسخ دهد. با خود مهربانی کند و به خودش دلداری بدهد،‌ یا خود را مورد پرسشگری قرار دهد و از رفتار پیشین خود انتقاد کرده و رویه ای جدید را پیش بگیرد. بنابراین انسان پس از رها شدن از خرافات دینی بازهم میتوانند از همان کار لذت ببرند و این چیزی است که آن را درون‌پویی میخوانند.

از درون‌پویی در دنیای امروزی به عنوان ابزاری برای آرامش و مبارزه با استرس استفاده میکنند. چندان کار جادویی و عجیب و غریبی نیست.  راز این کار آن است که انسان دقایقی هیچ کاری نکند و تنها با خود خلوت کند و دنیای خارج از خود قطع رابطه کند. این قطع ارتباط با دنیای خارج به انسان اجازه میدهد که عمیقا تمرکز کند و به روشنی و با آرامش به چیزهایی که به ذهنش می رسد فکر کند.

در ابتدا ممکن است این کار حتی سبب اضطراب بیشتری شود چون انسان پس از صادق بودن با خود ممکن است حتی با جنبه هایی از زندگی خود را دوست نداشته و از آنها فرار میکرده روبرو شود و یا به فکر مشکلات خود بیفتد اما پس از کمی تمرین و تحمل و آموختن در مورد درون‌پویی انسان میتواند از این هم نشینی با خود همچون همنشینی با کسی دوست داشتنی لذت ببرد و به عبارتی با خود بیشتر دوست شود. این به تجربه این سبب میشود انسان آرامش را در درون خود بیابد و این کار یکی از عادات لذت بخش و رایگان زندگیست.

درون‌پویی چیزی جادویی و ماوراء‌طبیعی نیست،‌ شما اگر برای نزدیکی و شنیدن و گفتگو با شخصی برای او روزی نیم ساعت وقت بگذارید پس از مدتی رابطه او و شما بسیار بهتر خواهد شد و از این گفتگو و دوستی لذت خواهید برد. وقتی این وقت را برای خود بگذارید نیز با خود رابطه ای بهتر برقرار خواهید کرد. این زمان و حوصله برای گفتگو با خود به شما فرصت میدهد به مسائل تکراری زندگیتان بطور جدی تر فکر کنید و راه حل هایی به ذهنتان برسد که در حین شلوغی های روزمره نمیتوانستید به آنها برسید و این موجب شادی و آرامش در زندگی میشود.

نماز خواندن نیز از این روست که ممکن است برای برخی سبب آرامش شود،‌ یعنی آرامش نماز بخاطر تکرار واژه های عربی و یا حرکات تحقیر آمیز نیست بلکه بخاطر همین خلوت کردن و دنیا و آنچه در آن می گذرد را برای دقایقی تنها گذاشتن و با خود بودن است.

جدا از آرامش بخش بودن جنبه دیگری از نماز این است که انسان بطور مرتب و روزانه و گاهی سر وقت دست به یک کار میزند،‌ این روتین برای برخی افراد آرام بخش و مهم است و به زندگی آنها نظم و ترتیب می دهد و آنها در پایان روز از فکر کردن به اینکه کار مفیدی کرده اند احساس رضایت میکنند. درون‌پویی نیز همین حالت را دارد یعنی میتواند بطور مرتب و روزانه انجام گیرد. اگر چه همچنین میتوان بطور موردی و در شرایطی که به آرامش بیشتری نیاز است مثلا در شرایط بحرانی و پر اضطراب انجام گیرد.

ورزش

نماز خواندن در بعد اجتماعی نیز برای برخی بخصوص سالمندان به عنوان یک فعالیت اجتماعی فوایدی دارد از جمله اینکه فرد خود را عضو گروهی بزرگتری از دوستان که مشترکات بسیاری با آنها دارند میبیند. دور هم جمع شدن و لذت بردن از همنشینی دیگران بطور مرتب و با هدف خاص برای برخی جذاب است و ادیان از این نیاز بشری با استفاده از مراسم و عبادات مذهبی سوء‌استفاده میکنند. از طرفی دیگر گروه های مذهبی و مراسم دینی تنها فعالیت هایی نیستند که بشر امروزی از آنها سود می برد بلکه اتفاقا یکی از کم فایده ترینها انواع تجمع است.

یکی دیگر از انواع فعالیتها که آدمها را گرد هم می آورد و برتریهای زیادی نسبت به نماز خواندن دارد ورزش است. روشنترین برتری و فایده ورزش برای انسان را در تاثیر آن بر بدن انسان میتوان دید. بدن انسان اگر تمام هستی انسان نباشد (همانطور که برخی معتقدند انسان یعنی روح +‌بدن) دستکم بخش بسیار مهمی از انسان است و روشن است که بدن بهتر داشتن بهتر از بدن بدتر داشتن است. بدنی که عادت به ورزش داشته باشد معمولا سالمترو زیباتر و با دوام تر از بدنی است که عادت به تنبلی کرده باشد. 

بدن انسان یک دستگاه متشکل از چندین دستگاه کوچکتر است و از این زاویه شبیه یک خودرو است. یکی از زیباییهای زندگی این است که انسان معمولا در چگونگی بدن خود دارای اختیار است یعنی همانطور که میتواند میان داشتن یک خودروی قدیمی و خراب و یک خودروی لوکس آخرین مدل یکی را اختیار کند میتواند میان یک بدن بد، متوسط یا عالی انتخاب کند. یکی از راه های مهم تبدیل بدن از خوب به عالی ورزش است. تاثیر مستقیم ورزش بر بدن انسان این است که آن را نیرومندتر، سریع تر، انعطاف پذیر تر، پر استقامت تر، موزون تر و غیره میکند. داشتن بدنی با این ویژگیها یکی از بزرگترین لذت های زندگیست و کسانی که چنین بدنی نداشته اند نمیتوانند این واقعیت را درک کنند. باید پس از روزها و ماه ها و سالها ورزش و تمرین کردن با جدیت برای مدتی صاحب چنین بدنی شد تا تجربه داشتن آن را درک کرد.

بیشتر آنچه انسان در زندگی دارد «داشتنی» است، اما بدن خوب تنها داشتنی نیست بلکه از آنجا که همواره همراه و بخشی از انسان است چیزی «بودنی» نیز هست و از زیباترین واقعیت های زندگی همین است که بدن انسان قابل تربیت و بهبود است و شایسته است که انسان هرگز از پرورش و نگهداری از بدن خود غافل نباشد.

ورزش جدا از تاثیرات فیزیکی موضوعی بسیار انسانی نیز هست برای نمونه توجه کنید که چگونه انسانها در مسابقات ورزشی جهانی با یکدیگر رقابت میکنند. آنها همه آنچه هستند یعنی رنگ و نژاد و جنسیت و طبقه اجتماعی و نوع خانواده و غیره را کنار میگذارند و وقتی وارد میدان ورزشی میشوند تنها به یک چیز فکر میکنند و آنهم پیروزی بر طرف مقابل با توسل به برتری های ورزشی و این خود رسم بسیار زیبا و پر ارزشی است.هماوردهای ورزشی خود از آنجا که به انسانها یاد آوری میکند ما همه انسانیم میتواند موجب نزدیکی و دوستی مردمان مختلف شود حتی اگر میان حکومت هایشان اختلافاتی وجود داشته باشد و دوستی میان مردم بهتر از دشمنی میان آنهاست.

در کدام میدان و عرصه دیگری ممکن است کسی که در دور افتاده ترین جاهای دنیا و با کمترین امکانات بدنیا آمده است بتواند با دیگری که در ناز و نعمت بدنیا آمده است بگونه ای برابر رقابت کند؟ میدان دیگری که چنین حالتی دارد میدان هنر است. نکته حاشیه ای اما مهم این است که توجه کنید چگونه اسلامگرایان در همین چند دهه حکومت دیکتاتوری فاشیسم دینی همین دو گروه از اجتماع را یعنی هنرمندان و ورزشکاران شاید بیش از هر گروه دیگری مورد ظلم و آزار قرار داده است. چه دشمنی میان اسلام گرایی و هنر و ورزش وجود دارد؟‌ پاسخ این است که اسلام گرایی ضد انسانی است و با هر آنچه جلوه هایی از انسانگرایی در آن باشد دشمن است، ورزش و هنر نیز هردو پدیده هایی بسیار انسانی هستند که در واقع با دین رقابت میکنند.

اسلامگرایی خوش ندارد که ببیند آدمهای متنوع با یکدیگر ورزش کنند، مبادا احساس انسان بودن و یگانگی میان آنها رواج یابد و دریابند که اسلام مروج تنفری مبتنی بر دروغ و خرافات است. ترجیح اسلامگرایی بر «لا اله الا الله» است یعنی خدای همه غلط است غیر از خدای من یعنی الله. آنها جامعه بشری را انسانی نمی بینند بلکه اسلامی و غیر اسلامی میبینند، مسلمانی را برتر از کافر بودن میبینند و دوست دارند مسلمانان و مومنین فقط با یکدیگر بگردند و دوست باشند و در نهایت کافران را یا با زبان خوش یا با کشتار، اسلامی کنند. پس از مرگ نیز آنها معتقدند خدای ناپاکشان قرار است کافران را در جهنم بسوزانند و آنها از سوختن آنها لذت ببرند.

ورزش تاثیرات مثبت متعدد دیگری در زندگی فردی دارد، احساس خوبی که پس از یک ورزش درست و حسابی به یک انسان دست میدهد بسیار اعتیاد آور است و اگر ورزش در زندگی کسی به یک رسم و عادت تبدیل شود میتواند او را از گزند اعتیادهای ناسالم دیگر دور بدارد. نظم و ترتیب و سخت کوشی نهفته در ورزش نیز مسلما تاثیر مثبتی در زندگی هر انسانی دارد، حتی زندگی جنسی آدمهای ورزشکار نیز بسیار بهتر از دیگران است!

منابع

1) روحانیت درون من روحانیت درون تو را میبیند. Namaste Theory: A Quantitative Grounded Theory on Religion and Spirituality in Mental Health Treatment، Holly K. Oxhandler

2) Ashraf F, the Yoga of Islam (Bombay: D.B. Taraporevala, 1977).

3) ابن تیمیه در مورد ابن ملجم میگوید او از عابدترین مردمان و همواره در حال نماز و روزه و قرائت قرآن بود. منهاج السُنّة، جلد ۷ برگ ۱۵۳، همانجا جلد ۵ ام برگ ۴۷

4)  محمد و یهودیان بنی قریظه

5)  آیات جنایی قرآن، آیات زن ستیزی قرآن، آیات برده داری قرآن