- شعر بهار می آید از هادی خرسندی - – خودت را معرفي کن – حاج فيروز – بگو عنوان شغلي – پيک نوروز – ببينم!… واقعاً که رو سياهي گمانم يادگار عهد شاهي – ولي رويم سياه از رنگ و دوده ست ببخشيد از رياکاري نبوده ست زمان شاه بودم نيز علاف نديدم وجهي از دربار و اوقاف نه اهل تعزیه بودم نه … به خواندن شعر بهار می آید از هادی خرسندی ادامه دهید
- شعر شرفیابی از هادی خرسندی - دستی به خود کشیدم، آراستم تن و رخت اذن دخول داد و بنشسته بود بر تخت بادش چنانکه گوئی بر آسمان نشسته فیساش چنانکه گوئی شاخ زمان شکسته رویاش تُرُش چنانکه سرکه زده به صورت چنگیزخان به پیشاش ارحام صدر و وحدت گفتم: سلام قربان! البته شرمسارم یک تن ز والدینام، یک عرض ساده دارم … به خواندن شعر شرفیابی از هادی خرسندی ادامه دهید
- شعر دموکراسی از هادی خرسندی -
- شعر ماهی دریای مازندران از هادی خرسندی - کي تواند خورد روس نابکار تخم ما را، در پرانتز (خاويار) گفت آن ماهيي درياي خزر کز پوتين و شيخ ميبايد حذر رفته با نعلين، پوتين ساخته بهر ما قلاب و تور انداخته شيخ ميخواهد به او کادو دهد تا که او توپ و تفنگ نو دهد ما که ماهيهاي ريزيم و درشت رنگ و … به خواندن شعر ماهی دریای مازندران از هادی خرسندی ادامه دهید
- شعر پریا از هادی خرسندی - غصهدار گريه ميکردن پريا ……. یکی بود یکی نبود زیر چشماشون کبود تو کمیتهی کرج ستتا پری نیشسته بود زار و زار گریه میکردن پریا واسه رفتن به مزار گریه میکردن پریا نیروی انتظامی اومد جلو پریا شدن ولو – بسمه تعالا. گمشین پریا آی پری سراغ شاملو نریا ! – پریا گردهمائی میکنین؟ اومدین … به خواندن شعر پریا از هادی خرسندی ادامه دهید
- شعر چارلی چاپلین از هادی خرسندی - کاش ما هم چارلی چاپلین داشتیم ختنه کرده تابع دین داشتیم با همان کفش و کلاه و آن عصا ظهر اذان میگفت با بانگ رسا توی فیلم لایم لایت میزد قمه تا بریزد خون او یک عالمه چندتایی بیوه ناب شهید صیغه میفرمود در عصرجدید توی فیلم « روشنایی های شهر» رشدی بدکاره را … به خواندن شعر چارلی چاپلین از هادی خرسندی ادامه دهید
- شعر آلزایمر از هادی خرسندی - دلم میخواهد الزایمر بگیرم که لبریز از فراموشی بمیرم دلم خواهد ندانم در چه حال ام کجایم، در چه تاریخ و چه سال ام نخواهم حافظه چندان بپاید که تاریخ و رقم یادم بیاید به تاریخ هزار و سیصد و کی؟ بریدند از نیستان ناله زن نی؟ به تاریخ هزار و سیصد و چند؟ ز … به خواندن شعر آلزایمر از هادی خرسندی ادامه دهید
- شعر چاه جمکران از هادی خرسندی - وطن علاف چاه جمکران شد خرافاتش کران تا بیکران شد ز فرط ناامیدی خلق محروم چنین با سر به چاه جمکران شد به او گفتند آقا در ته چاه چراغ خانهی مستضعفان شد به او گفتند هرکس آنطرفها شبی خوابید، صبحش کامران شد نه تبعیض و نه پارتیبازی آنجاست که حضرت بیخیال این و آن … به خواندن شعر چاه جمکران از هادی خرسندی ادامه دهید