بایگانی برچسب‌ها: نوشتار-زنان

محمد٬ ماریه٬ حفصه

ماریه قبطیه یکی از کنیزان محمد بود. ماریه را از مصر برای محمد هدیه فرستاده بودند.

وقایعی که میان محمد و ماریه اتفاق افتاد باعث نازل شدن سوره تحریم(۶۶) شد٬ که در نتیجه محمد مایه را بر خود حرام کرد و به همین دلیل سوره تحریم میخوانند.

« علی دشتی» در کتاب «۲۳ سال» خود در مورد این واقعه این چنین مینویسد:

« ماریه روزی نزد پیغمبر آمد. آن روز پیغمبر در خانه حفصه بود و حفصه در خانه نبود. حضرت همانجا با ماریه همبستر شد و در این اثنا حفصه سر رسید و داد و بیداد براه انداخت که چرا حضرت با کنیز خود در خانه و در بستر او خوابیده است. پیغمبر برای تسکین خاطر حفصه و آرام کردن وی ماریه را بر خود حرام کرد.
لابد پس از رفع بحران یا بواسطه علاقه ای که به ماریه داشته و یا بواسطه این که ماره از تحریم خود بر پیغمبر ناراحت شده و باز خواست کرده بود حضرت از حرام کردن ماریه بر خویشتن عدول(صرف نظر) کرد و برای تبرئه و تزکیه وی آیه های اول تا پنجم سوره تحریم نازل شده است.»
سوره تحریم(۶۶) آیه ۱
ای پیغمبر گرامی برای چه آنرا که الله بر تو حلال فرمود بر خود حرام کردی٬
تا زنانت را از خود خشنود سازی در صورتیکه الله آمرزنده و مهربان است.

آلله بخشنده و مهربان است٬ البته فقط در حق محمد.

سوره تحریم(۶۶) آیه ۳
وقتی پیغمبر با بعضی از زنان خود( یعنی با حفصه سخنی راجع به ماریه یا
راجع به ریاست ابوبکر و عمر) به راز گفت( و به او سپرد) آن زن چون
خیانت کرده و دیگری( یعنی عایشه) را بر سر پیغمبر آگه ساخت٬ الله بر
رسولش خبر داد و او بر آن زن برخی را اظهار کرد( و برویش آورد) و برخی
را از کرم پرده نهاد و اظهار نکرد٬ آن زن گفت رسولا تو را که واقف ساخت؟
(که من سر تو بر کسی فاش کردم)٬ رسول گفت مرا الله دانای آگاه(از همه
اسرار عالم) خبر داد.

نمایان است مترجم بسیار معتبر قرآن آقای مهدی الهی قمشه ای دلیلی برای این گفته داشته است و آن را در قرآن وارد کرده است٬ که این راز میتواند قولی که محمد به حفصه درباره خلافت پدرش عمر داده باشد تا او را ساکت کند.

به هر سوی رسول رازی را به حفصه گفت٬ حفصه هم خیانت کرده آن راز رسول را به عایشه گفت٬ الله هم این خیانت حفصه را به گوش رسول خود رساند. رسول هم بعضی از سخنان الله را به حفصه گفت و بعضی را نگفت. حفصه پرسید: چه کسی این مسئله را به گوش تو رسانده است. رسول هم در جواب حفصه گفت که الله این حرف را به گوش من رسانده است که تو به من خیانت کرده ای.

آیا این در شان خداوندگار بزرگ است که به مسائل زناشویی محمد بپردازد و بین محمد و زنانش خبرچینی کند؟؟؟؟ آیا این اهانتی بزرگ به پروردگار آسمانها نیست؟؟؟؟

سوره تحریم(۶۶) آیه ۴
اینک اگر هر دو زن به درگاه الله توبه کنید که البته دلهای شما(خلاف رضای پیغمبر)
میل کرده است و اگر با هم به آزار او اتفاق کنید باز(هرگز بر او غلبه نکنید) که
الله یار و نگهبان اوست و جبرئیل امین و مردان صالح و با ایمان و فرشتگان حق
یار و مددکار اویند.

و آن دو زن یهنی عایشه و حفصه باید بدانند که آنها بر خلاف رضای محمد عمل کرده و او را آزرده اند. همیچنین باید بدانند که اگر با هم همدستی کنند و بنا به آزار محمد بگذارند٬ هرگز پیروز نخواهند شد چون الله و جبرییل و همه فرشتگان در خدمت محمد هستند و او را در مشکلات زندگی و همخوابگی یاری خواهند کرد.

سوره تحریم (۶۶) آیه ۵
امید است که اگر پیغمبر شما را طلاق دهد٬ الله زنان بهتر از شما به جایتان با
او همسر کند. که همه با مقام تسلیم و ایمان و خضوع و اطاعت اهل توبه و
عبادت رهسپار (طریق معرفت) باشند چه بکر و چه غیر بکر.

و اینجا می بینیم که منظور از یاری دادن چیست!!

حاشیه نویسی در قرآن خود سند دیگری است که مجتهدان و قٰآن نویسان از آن استفاده کرده تا وقایعی را که باعث نزول آیات شده اند را برای خوانندگان بازگو نمایند.
به همین دلیل بجاست که به آن قسمت از حاشیه قرآن که مربوط به سوره تحریم است٬ نگاهی بیاندازیم تا تصویری واضحتر از مسائل خانوادگی محمد داشته باشیم.

حاشیه قرآن مهدی الهی قمشه ای درباره سوره تحریم:
شان نزول آنکه حضرت رسول با ماریه قبطیه کنیز ام ولدش ابراهیم بود٬ روزی در بیت حفصه یا در بیت عایشه خلوت کرد و حفصه بر آن آگاهی یافت٬ پس باین جهت حضرت رسول ماریه را بر خود حرام کرد٬ چنانکه در بیان تحریم تحریر خواهد یافت و به حفصه فرمود که این راز را با کسی مگو و چون آن حضرت بیرون رفت حفصه به عایشه گفت و بوحی الهی آن حضرت اطلاع یافت٬ و در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق مروی است که فرمود اطلعت حفصهّ علی النبی و هومع ماریه فقال النبی و الله ما اقربها فامره الله ان یکفر عن یمیه و در کافی از حضرت امام محمد باقر نیز قلف ان لایقربها نیز مذکور است و بقولی آن که حضرت رسول همواره بعد از فراغ از نماز صبح بر در حجره یکی از ازدواج برسم نوازش مرورهّ میفرمود تا آنکه در بعضی اوقات زینب بنت جحش از عسلی که برایش آورده بودند شربت میساخت آن حضرت میاشامید و باین وسیله توقف آن حضرت نزد زینب زیاده بر معهود واقع میشد پس عایشه و حفصه توطئه کرده بآن حضرت گفتند از تو بوی مغافیر میاید که صمغی است بدبو از درخت عرفط و آن حضرت فرمود از مغافیر نخورده ام بلکه از شربت عسل زینب خورده ام پس گفته شد که زنبورش بر شکوفه عرفط چریده خواهد بود پس آن حضرت سوگند یاد کرد که از آن عسل نخورد.

آیا این همان قرانی است که ما ناآگاهانه بر مزار مردگان خود میخوانیم و به خیال خود روح آنها را آرامش می بخشیم؟؟؟

آیا این همان قرآنی است که ما ناآگاهانه بر آن قسم یاد میکنیم تا ابد به همسر خود وفادار باشیم؟؟

آیا این همان قرانی است که با آن سوگند یاد میکنیم تا از آب و خاک و سرحدات میهن خود دفاع کنیم؟؟

و آیا این الله همان آفریدگار عالم٬ آفرینده جهان و همه مخلوقات است که به زندگی زناشویی محمد دخالت میکند٬ به مسائل همخوابی او رسیدگی میکند و برای پیدا کردن زنان باکره به محمد وعده میدهد؟؟؟؟

آیا شما با همسرتان «نکاح» می کنید

آیا شما با همسرتان « نکاح » می کنید و یا پیمان زناشویی دائم می بندید؟

بیش از 1400 سال از تازش ویرانگر تازیان به کشور و فرهنگ ما میگذرد، هنوز ما به اداب و رسوم خرافی انها الوده بوده و نااگاهانه بدون اینکه توجه داشته باشیم در انجام بسیاری از مراسم خانوادگی و اجتماعی خود، مفاهیمی را به زبان تازی در مغز وارد و به زبان می اوریم که فرهنگ و ادب ما هیچگاه به ما اجازه نخواهد داد، انها را به زبان فارسی بر زبان جاری سازیم.

بدیهی است که تازش دوم تازیگری که با شورش اخوندیسم در کشور ما اغاز شد، ادامه این کار را توان تازه ای بخشید و وجود اختناق و ستمدینی در داخل کشور به هم میهنان ما اجازه نمیدهد تا به گندزدایی فرهنگ تابناک ایرانی از تازش زبانها و فرهنگهای خارجی بپردازد، ولی ما افرادی نیز که در کشورهای ازاد بسر میبریم نیز هیچگاه بر ان نشده ایم که در این راه گامی برداشته و همچنان چشمهای خود را به روی واقعیت بسته نگهداشته و به تفاله های اخوندهایی که از کشور خارج شده اند، اجازه میدهیم، با اجرای برخی از اداب و رسوم زندگی ما به زبان تازی، همچنان ما را به زندان تاریک خرافات و نادانی ها دربند نگهدارند. یکی از نمونه های بارز این فراخواست (ادعا)، اجرای مراسم ازدواج است.

در هنگام ازدواج باید عروس بگوید :

«انکحتک و زوجتک نفسی الی صداق المعلوم»

مفهوم و ترجمه فارسی این جمله انست که من خود را در برابر مقدار معینی پول به گاییدن میدهم، طرف مقابل باید بگوید : « قبلتو » یعنی پذیرش میکنم گایش را. پیشنهاد نخست را ایجاب و پذیرش را قبول میکنتم.

بدیهی است که ترتیب ایجاب و قبول و پس و پیش شدن ان مانعی ندارد. شما خواننده گرانقدر، به یقین از واژه « گاییدن » و همچین از اینکه ما این وژه را به کار بردیم، ناراحت و شرمگین شده اید. هرگاه چنین است به دنباله نوشتار توجه بفرمایید.

واژه «انکحتک» از ریشه «نکاح» و «نکاح» گرفته شده است. هرگاه مفهوم و ترجمه واژه «نکاح» را از فرهنگهای گوناگون برایتان نقل میکریدم ممکن بود این گمان برایتان ایجاد شود که ما در نقل مطلب تحریف و تصرف به عمل اورده ایم. از اینرو ما برای اثبات ادعای خود درباره مفهوم واژه «نکاح» به نقل تصویر تعریف و تفسیری که هشت فرهنگ بسیار مشهور و معتبر عربی به عربی،انگلیسی به عربی، عربی به انگلیسی و فارسی به فارسی کرده اند، میپردازیم :

نکاح به چه معنی است؟

فرهنگ لغت عربی به عربی ؛ « التوقیف علی مهمات التعاریف » تالیف شیخ الامام، عبدالروف بن مناری، در صفحه 330 واژه «نکاح» را چنین تعریف و تفسیر کرده است :

النکاح : ایلاج ذکر فی فرج لیصیر یذلک کالشی الواحد

فرهنگ لغت عربی به عربی « التعریفات » تالیف علامه علی بن محمد بن الجرجانی، در صفحه 255 واژه «نکاح متعه» را چنین تعریف کرده است :

نکاح المتعه : وهو ان یقول الرجل لامراته خذی هذه العشره امتع یک مده معلومه فقبلته

فرهنگ لغت انگلیسی به عربی « AnEnglish Arabic Lexicon » تالیف « George Badger » در صفحه 183 درباره مفهوم واژه « Copulation » در زبان عربی چنین نوشته است :

تناکح – جامع : Sexually copulate, V.L To unite

فرهنگ عربی به انگلیسی « قاموس اللجه المصریه » تالیف سقراط سیبرو در صفحه 614، واژه نکاح را چنین معنی کرده است :

منکوح : To copulate, mankah(jikah), Mankoh copulate

(ینکح)، نکح، نکاح : Copulation, niah

و اما در فرهنگ مشهور و معتبر دهخدا در جلد «ن» صفحه 270 واژه نکاح را ضمن معانی «بغل خوابی» و در صفحه 721 همان جلد «نکاح متعه» را از فرهنگ منتهی الارب براداشت کرده و انرا اشکارا « گاییدن » معنی کرده و فرهنگهای لغت «تاج المصادر» و «زوزنی» واژه نکاح را «جماع کردن» تعریف کرده اند.

ما براستی از ترجمه کردن این تعریفات به زبان فارسی شرم داریم و به همان دلیل نیز از ترجمه فرهنگهای عربی بالا به زبان فارسی خودداری میکنیم و تنها به چند نکته اشاره مینماییم : یکی اینکه واژه « Copulation » در زبان انگلیس، نکاح، جماع کردن در زبان عربی و گاییدن در زبان فارسی، همه دارای یک مفهوم میباشند. دیگر اینکه کلمات بکار رفته در فرهنگ «التوقیف علی مهمات التعاریف» دارای ترجمه زیر میباسد :

ایلاج = وارد کردن ؛ ذکر = الت تناسلی مرد ؛ فی = در ؛ فرج = الت تناسلی زن ؛ لیصر = برای اینکه بشود ، کالشی الواحد = یک جسم واحد

وارد کردن الت تناسلی مرد در الت تناسلی زن برای اینکه یک جسم واحد بشود.

ترجمه فارسی تعریف «نکاح متعه» در فرهنگ «التعریفات» نیز بدین شرح است :

«نکاح متعه یعنی اینکه مرد به زنی بگوید، این پول را بگیر و برای مدت معینی خود را در اختیار من بگذار.»

همچنین معنی جمله زشت « النکاح سنتی » یعنی « گاییدن سنت من است. »

اکنون ما از هم میهنان گرانقدر پرسش میکنیم، ایا درست است که ارباب دانش، خرد، ادب، فرهنگ و سایر افراد اگاه ساکت بمانند و اجازه دهند، این واژه ها و عبارت رکیک که به فرهنگ و ادب ما ایرانیان تازش کرده و اینچنین انها را دگردیس نموده، کماکان در فرهنگ ما باقی بماند؟ ایا این وطیفه هر ایرانی روشنگر و میهن خواهی نیست که از هم میهنانش درخواست کند، نگذارند افراد شیخ صفت، عمامه نهاد و مفتخور در جشن و شادی پیوند زناشویی انها چنین مفاهیم زشت و رکیکی را به زبانی که ما معنی و مفهومش را نمیفهمیم برایمان بخوانند و برابر ان مبلغ قابل توجهی پول ستایی کنند؟
آیا این شایسته یک بانوی ایرانی است که در هنگام پیمان زناشویی اعتراف کند که به نکاح با ان همه مفاهیم زشتی که دارد و در بالا شرح دادیم تن در میدهد تا در برابر ان «صداق المعلوم» یعنی مبلغ معینی پول کسب کند و نه اینکه یک زندگی زناشویی و خانوادگی خجسته و سعادت فرجامی را با همسرش اغاز نماید؟
نکته دیگر اینکه اخوندهای داخل کشور و خرده اخوندهای خارج از کشور برای پول ستایی و گرم نگهداشتن تنور مفتخوریهای خود میگویند، عقد ازدواج باید اسلامی و بوسیله اخوند انجام گیرد. بدیهی است که عمل زناشویی که پیوند دیدن زن و مرد بوده و زن و مرد در هنگام پیمان زناشویی باید نسبت به یکدیگر تعهد کنند که یک زندگی مشترک و سعادت فرجام را اغاز و تا پایان عمر ادامه دهند و نه اینکه بر پایه مفهوم عباراتی که اخوندها و خرده اخوندها به زبان تازی میخوانند، با یکدیگر به بغل خوابی و جماع بپردازند. بنابراین هر خرد و منطقی پذیرش میکند که ازدواج یک پدیده اجتماعی است نه دینی. هرگاه قرار بود، عمل ازدواج یک پدیده دینی بشمار اید، انوقت پیروان هر دینی، ثمره های ازدواج خود را شرعی و مشروع و ثمره های ازدواج سایر ادیان را غیر شرعی و نامشروع بشمار می اوردند و این امر سبب ایجاد شکاف و اختلاف پایه ای و دائمی بین پیروان مذاهب گوناگون و مشروعیت وجود انها میشد. تردید نیست که اگر هدف عبارت «عقد اسلامی» لزوم ذکر واژه های زشت و رکیک باشد که در هنگام خطبه پیمان زناشویی بوسیله ملاها خوانده میشود، بدیهی است که حتی هر مسلمان مومنی راضی خواهد شد دست کم در هنگام زناشویی، خطبه ازدواج او از ذکر واژه های رکیک، نازیبا و غیر ادبی یاد شده، خالی و پاک باشد.

منبع نشریه « پیام ما آزدگان» شماره بیست و چهارم

ترور عصماء بنت مروان

این نوشتار زیر مجموعه ای است از مجموعه جنایات محمد پیامبر اسلام، برای مرور سایر اعضای این مجموعه از بخش «محمد و دشمنان شخصی اش» دیدن کنید.

قتل عصماء دختر مروان.

چکیده:

در یثرب (مدینه)، محمد تعدادی از مردم را کشت. یکی از آنها عصماء بنت مروان بود. جرم او این بود که علیه محمد به دلیل اینکه مرد دیگری به نام ابو عفک را کشته بود سخن گفته بود. محمد به دنبال رنجیده خاطر شدن از وی، به یارانش دستور داد که او را نیز بکشند. عصماء در هنگام خواب توسط مسلمانان کشته شد.

پیشگفتار:

بعد از اینکه محمد به یثرب آمد، به مرور زمان به قدرتش افزوده شد. البته تعدادی از افراد، از یهودیان و اعراب، با او به مخالفت برخاستند. محمد با روشهای مختلف آغاز به خاموش کردن مخالفان خود کرد. یکی از این روش ها این بود که آنها را میکشت.

محمد تعدادی دشمن و منتقد داشت، برخی از آنها خطرناک بودند، و بقیه آدمهای عادی بودند که در آن منطقه زندگی میکردند و دیدگاهی منفی نسبت به محمد داشتند. آنها تنها نظرات شخصیشان را اعلام میکردند.

تک تک آنها توسط عهدنامه ها، دسیسه ها و ترورهای آشکار با قدرت گرفتن محمد در مدینه خاموش شدند، دست آخر او ارباب منطقه بود. محمد میدانست که طرفدارانش او را دوست دارند و حاضرند برایش بمیرند. آنها در دسترس او بودند و آماده بودند که امیال او را تحقق بخشند.

ارائه منابع اسلامی:

سیرت رسول الله

از سیرت رسول الله (ترجمه آلفرد گیلوم «زندگی محمد») صفحات 676 و 675، متن اصلی عربی این قسمت از سیرت رسول الله در اینجا و اینجا قرار دارد، این قسمت در ترجمه فارسی به هر دلیلی وجود ندارد.

غزوة عمير بن عدي الخطمي برای کشتن عصماء بنت مروان. عصماء از بني أمية بن زید بود، وقتی ابوعفک کشته شد، او ابراز انزجار کرده بود. عبد الله بن الحارث بن الفضيل گفته است که وی با یکی از مردان بنی خطمه به نام یزید بن زید ازدواج کرده بود. عصماء در نکوهش اسلام و طرفدارانش سروده بود:

چکامه حسان در رد او:

«بنو وائل وبنو واقف و خطمة

فروتر از بنی خزرج هستند.

وقتی که او در زار زدنهای خود، آهی جانسوز میکشید

مرگ در حال پیش آمدن به سوی او بود

او مردی اصیل و باریشه را استهزاء کرد

مردی که در آمدنش و رفتنش نجیب است

قبل از نیمه شب مردی او را از خون خود رنگین کرد

و با اینکار خود مرتکب هیچ گناهی نیز نشد.»

وقتی رسول آنچه او گفته بود را شنید، گفت «چه کسی مرا از دست دختر مروان رها خواهد ساخت؟» عمير بن عدي الخطمی که در آنجا بود اینرا شنید، و آنشب به منزل او رفت و وی را کشت. صبح روز بعد نزد محمد آمد و آنچه انجام داده بود را برای محمد بازگفت، محمد گفت «ای عمیر تو به الله و رسولش کمک یاری رسانده ای»، وقتی عمر پرسید که آیا هیچ تنبیهی برای آنچه او کرده است خواهد بود؟ پیامبر گفت «دو بز نیز بخاطر او به یکدیگر شاخ نخواهند زد» (یعنی هرگز مشکلی برای او پیش نخواهد آمد)، پس عمیر به نزد مردم خود بازگشت.

در آنروز در میان بنو خطمة اغتشاشات زیادی پیرامون مسئله دختر مروان پیش آمده بود. او پنج پسر داشت و وقتی عمیر از طرف پیامبر به نزد آنها رفت، گفت «ای فرزندان خطمه، من دختر مروان را کشتم، اکنون اگر میتوانید در برابر من مقاوت کنید، مرا منتظر نگذارید»، این اولین روزی بود که اسلام در میان بنی خطمه قدرتمند شد. پیش از آن کسانی که اسلام را پذیرفته بودند، دین خود را مخفی میکردند. نخستین کسی که در میان آنها اسلام را قبول کرد عمیر ابن عدی بود که به «خواننده (کسی که میتواند متنی را بخواند)» معروف بود، وعبد الله بن أوس  بن ثابت. روز بعد از مرگ عصماء بنت مروان مردان بنی خطمه مسلمان شدند، چون قدرت اسلام را دیدند.

(1) بیت اصلی به عربی «باست بني مالك والنبيت، وعوف وباست بني الخزرج» است، این بیت نوعی دشنام در عبری است که مترادف فارسی برای آن وجود ندارد، به همین دلیل ترجمه تحت اللفظی برای آن آورده شده است. دکتر مسعود انصاری این دشنام را به «گاف» ترجمه کرده اند و آلفرد گیلوم آنرا به «I despise» به معنی «من خوار میشمرم»، ترجمه کرده اند.

(2) نام دو قبیله که اصلیت یمنی داشتند.

[پایان سیره ابن هشام]


کتاب الطبقات ابن سعد

ترجمه «کتاب الطبقات» نوشته ابن سعد ترجمه انگلیسی توسط  S. Moinul Haq، پوشینه دوم برگ 31. متن اصلی به زبان عربی را میتوان در اینجا یافت.

سریه عُمیر بن عُدَی

پس از پنج شب پیش از به پایان رسیدن ماه رمضان، در ابتدای 19 امین ماه پس از هجرت رسول الله سریه عمير بن عدي بن خرشة الخطمي برای کشتن عصماء بنت مروان از بني أمية بن زيد اتفاق افتاد. عصماء دختر یزید بن زید بن حصن الخطمی بود، او به اسلام ناسزا میگفت، به پیامبر توهین میکرد و مردم را علیه او بر می انگیخت. او چکامه هایی را می سرود. عمیر بن عدی در شب به طرف او رفت و به خانه او وارد شد. فرزندانش کنار او خفته بودند، او در حال شیر دادن به یکی از فرزندانش بود. عمیر بن عدی با دستهایش او را لمس و جستجو کرد و فرزندش را از او جدا کرد زیرا عمیر نابینا بود. او شمشیرش را در سینه عصماء فرو کرد تا جایی که شمشیر از پشت او بیرون زد. سپس نماز فجر را با پیامبر در مسجد خواند. پیامبر خدا از او پرسید، آیا تو دختر مروان را کشتی؟ او گفت آری «آیا چیزی در انتظار من است؟» پیامبر گفت «نه، دو بز نیز بخاطر او به یکدیگر شاخ نخواهند زد». این کلامی بود که از پیامبر شنیده شد، پیامبر عمیر را «بصیر» (بینا) نامید.

[پایان نقل قول از ابن سعد]


از یکی از علمای معاصر اسلام:

از علی دشتی «23» سال، مطالعه ای بر زندگانی محمد، (3) صفحه 116 (100 انگلیسی):

پیر مرد صد و بیست ساله ای به نام ابو عفک به جرم آنکه متلکی گفته و پیغمبر را در شعری هجو کرده بود، به دست سالم بن عمیر [بن عدی] و به دستور حضرت رسول که فرمودند ((من لی بهذا الخبیث)) کشته شد و در پی آن عصماء دختر مروان که قتل آن پیر مرد او را به گفتن ناسزایی درباره پیغمبر کشانیده بود ، به قتل رسید.

[پایان نقل قول ازعلی دشتی]


بحث:

حال بیایید این اطلاعات را در کنار یکدیگر بگذاریم تا به نتیجه ای برسیم،

محمد ابوعفک را کشت (جزئیات را در نوشتاری با فرنام ابوعفک) را میکشد، عصماء بر علیه این عمل شریرانه محمد سخن میگوید. او هم قبیله ای های خود را تشویق میکند تا علیه محمد اقدامی بکنند. وقتی که محمد میشنود او چه گفته است، دستور قتل او را نیز صادر میکند.

در نگاه نخست این منصفانه به نظر میرسد، عصماء واقعا داشت مردم را تشویق میکرد تا پیامبر را بکشند. این کاملاً منطقی است که محمد از پیام عصماء دل آزرده شود.

اما بیایید نگاهی عمیق تر به قضیه بیاندازیم و ماجرا را در زمینه ارتباط عصماء با قبیله اش باز بینی کنیم.

1) نخست اینکه قبیله او زیر سلطه محمد نبود. ممکن است آنها با محمد عهدنامه ای داشتند و همچنین ممکن است که عهدنامه ای در کار نبوده باشد. در این زمان نویسنده این نوشتار نمیداند که آیا میان محمد و بنی خطمه عهدنامه ای بوده یا نه. به هر حال این زن آزاد بود که عقیده اش را ابراز کند. اگر عهدنامه ای وجود داشت و او مفاد عهدنامه را اینگونه زیر پا گذاشته بود، محمد میتوانست به رؤسای قبیله اعتراض کند، و آنها او را به سکوت وا میداشتند.

2) نکته قابل توجه دیگر در این ماجرا این است که محمد به عبیده میگوید «دو بز نیز بخاطر او به یکدیگر شاخ نخواهند زد» یعنی هیچکس اهمیتی به مرگ او نخواهد داد (البته محمد فرزندان عصماء را به شمار نیاورده است).

همچنین توجه داشته باشید که افرادی از قبیله او از پیش مسلمان شده بودند، مطمئناً کسی به حرف او جامه عمل نمیپوشانید.

نکته اینجاست: اگر هیچکس به کشته شدن او اهمیت نمیداد، پس کسی نیز اهمیت نمیداد که او چه میگفته است. مردمان او از پیش میدانستند که محمد ابو عفک را کشته است، آنها به مرگ ابوعفک نیز اهمیتی ندادند. حتی در این زمینه، کسی به کلام او برای دعوت به کشتن محمد گوش نمیداد، زیرا محمد رهبر گروهی قدرتمند از مردم بود. هیچ یک از هم قبیله ای های او حاضر نبودند جان خود را بخاطر چکامه های او به خطر بیاندازند.

نتیجه آنکه عصماء دختر مروان تهدیدی مشروع برای محمد نبود.


بیایید اتفاق مشابهی را بررسی کنیم. در خاور میانه، مسلمانانی وجود دارند که آمریکا را شیطان بزرگ میخوانند. این مسلمانان شعارهای خشن میدهند و نابودی آمریکا را بعنوان یک آرزو بیان میکنند. بسیار اتفاق افتاده است که گروه های زیادی از این مردم جمع شده اند و فریاد مرگ بر آمریکا، مرگ بر بوش و مرگ بر ریگان یا مرگ بر کسان و چیزهای دیگر سر داده اند. حال اگر امریکا، ریگان یا بوش یا هرکس دیگر قرار بود از استانداردهای محمد استفاده کند و همچون او رفتار کند باید حداقل به دلیل این شعارها اقدام به کشتن تعداد اندکی مسلمان می نمود. اما ما میدانیم که شعارهای یک عده افراد کم مغز و تحریک شده، مجوز استفاده از خشونت علیه آنها را به کسی نمیدهد. راه های بهتری برای برخورد با انتقادها و منتقدین وجود دارد. بسیار پیش می آید که متاثر از جوانی، جوانان چیزهایی میگویند و اعمالی را بصورت نمادین انجام میدهند که واقعا قصد انجام آنرا ندارند، یا توانایی انجاک دادن آنها را ندارند.

پس محمد چرا واقعاً از مسلمانان خواست که عصماء را بکشند؟

بصورت یک پرسش چند گزینه ای با این پرسش روبرو شویم:

الف) محمد باور داشت که او یک تهدید واقعی برای جانش است، پس دستور مرگش را داد.

ب) محمد از اشعار او آزرده شده بود و میخواست که او را خاموش سازد.

ج) خدا به محمد گفت که این زن را بکشد.

آشکار است که پاسخ درست ب است. او محمد را نترسانده بود، او رئیس قبیله اش نبود، او مقدار کمی نفوذ داشت و یا اصلاً هیچ نفوذی نداشت. او تنها همچون یک زخم زبان زن برای محمد به شمار میرفت. اگر خدا به محمد میگفت که باید او را بکشد، محمد ادعای دریافت وحی میکرد و میگفت «ای مسلمانان بروید و عصماء بنت مروان را بکشید». و این خواهش او به سرعت توسط مسلمانان اجرا میشد. اگر اینگونه میبود مسلمانان در روز روشن به او حمله میکردند نه اینگونه ناجوانمردانه و در شب.

تنها پاسخ درست میتواند این باشد که محمد توسط کلمات این زن آزرده شده بود و میخواست او را برای همیشه خفه کند.


سایر ملاحظات:

1) آنچه بیش از هرچیزی برای من در مورد اسلام هراس آور است، جایگاه اسلام در استفاده از خشونت بعنوان چیزی مورد پسند و اراده خدا است.

عمیر مثال بسیار کاملی از این واقعیت است. او یک مرد مسلمان و دوست محمد است، و بنا بر دستور محمد رفتار میکند. او زیر پوشش شب به خانه زنی میرود، بر سر زن در حالی که در بسترش در کنار فرزندانش خوابیده است می ایستد، و او را با وارد کردن شمشیرش در بدن او میکشد.

بعد از این عمل وحشتناک، محمد به او میگوید که او «به خدا و رسولش یاری رسانده است». اگر الله واقعا توسط این زن تهدید شده بود، من فکر میکنم که خودش میتوانست این زن را بکشد، شما چطور؟ آیا الله به مردانی که شباهنگام همچون ماری برای کشتن یک زن خوابیده میخزند نیاز دارد؟

2) علاوه بر این، اسلام واقعا چگونه دینی است؟ بلافاصله پس از اینکه «عمیر عصماء را میکشد» به نزد خانواده اش میرود و آنها را استهزاء میکند! او در صورت فرزندان کم سن و سال عصماء که مادرشان تازه کشته شده میخندد و آنها را تمسخر میکند که قدرتی ندارند و نمیتوانند هیچ کاری علیه او انجام دهند. دوباره به نقل قول نگاه کنید.

 او پنج پسر داشت و وقتی عمیر از طرف پیامبر به نزد آنها رفت، گفت «ای فرزندان خطمه، من دختر مروان را کشتم، اکنون اگر میتوانید در برابر من مقاوت کنید، مرا منتظر نگذارید»

3) من همچنین باید از اعراب غیر مسلمان زمان محمد انتقاد کنم. آنها ارزشی برای جان یک انسان قائل نبودند. در این واقعه یکی از زنانشان کشته شده بود، و بجای اینکه از این واقعه برآشفته شوند، آغاز به اسلام آوردن کردند زیرا «قدرت اسلام را دیدند».

4) همانند نگاهی دوباره که رفتار عمیر داشتیم باز، نگاهی دوباره به آنچه مسلمانان «قدرت اسلام» نامیده اند بیاندازیم:

این اولین روزی بود که اسلام در میان بنی خطمه قدرتمند شد. پیش از آن کسانی که اسلام را پذیرفته بودند، دین خود را مخفی میکردند. نخستین کسی که در میان آنها اسلام را قبول کرد عمیر ابن عدی بود که به «خواننده (کسی که میتواند متنی را بخواند)» معروف بود، وعبد الله بن أوس  بن ثابت. روز بعد از مرگ عصماء بنت مروان مردان بنی خطمه مسلمان شدند، چون قدرت اسلام را دیدند.

آیا قدرت اسلام به این است که شباهنگام به زنی بیپناه که در حال خواب است حمله کنند و او را بکشند و از این ماجرا آسوده خارج شوند؟

آیا در اسلام کسی که بزرگترین شمشیر را دارد از طرف الله است؟

تا آنجا که من میدانم تنها کسانی که  به اینگونه قدرتمندی احترام میگذارند، گروه های تبهکاری و مافیایی هستند، که شب میروند و مردم را در حال خواب میکشند.


پرسشها:

1) محمد واقعاً چگونه مردی بود؟ آیا او واقعا باید از هوادارانش میخواست که مادر پنج فرزند را بکشند؟ زنی که تهدیدی مشروع برای او نبود؟

2) چرا محمد خود او را نکشت؟ چرا در هر بار محمد از آدمکشانش میخواهد که کارهای مربوط به قتل هایش را برای او انجام دهند؟

3) به این جنبه سیاه اسلام نگاه کنید، این اسلامی است که محمد داشت. وقتی بنیانگزار این دین زنی بی پناه را در شب به دلیل مخالفت لفظی اش با او میکشد، چگونه میتوان این دین را توصیف کرد؟

4) حال «حقوق زنان» و «حقوق بشر» در کجای اسلام است؟ اگر محمد آزادی بیان را از دیگران گرفت، این چه واقعیتی را در مورد اسلام به ما نشان میدهد؟ آیا این دقیقاً انعکاس آن چیزی نیست که امروزه در کشورهای اسلامی وجود دارد؟ چرا هرچه مسلمانان کشوری بنیادگرا تر میشوند و به بنیادهای اسلام بیشتر چنگ میزنند حقوق بشر ابتدایی در آنجا بیشتر زیر پا له میشود؟

5) آیا این محمد واقعاً کسی است که شما بتوانید به او اعتماد کنید؟


نتیجه گیری:

ما میدانیم که در هر دینی چیزهای خوب و بد هست، اما این موضوع، مسئله ای کاملاً متفاوت است، این عمل از کسی که اسلام را آغاز کرده است سر زده است. اسلام بر اساس کردار و گفتار محمد بنا شده است. در اینجا میبینیم که محمد زنی را بگونه ای وحشیانه میکشد. این زن کشته شد چون علیه محمد سخن گفته بود و خاری در چشم محمد بود اما تهدیدی علیه محمد به شمار نمیرفت. محمد همچنین حقی نداشت که او را بکشد. او کارها را به دست خود گرفت و او را کشت. محمد احساس کرد که با این کار خود به خدا کمک میکند، او هیچ احساس گناهی نکرد، و هیچ نشانی از پشیمانی و توبه نیز از او دیده نمیشود.

عیسی مسیح آنانی را که بدون توبه قتل میکنند محکوم کرده است «بیرون سگ ها قرار دارند، فاسدان، جادوگران، زناکاران، قاتلان، بت پرستان، دروغگویان و متقلبان، به شهر راه نخواهند یافت» (مکاشفه 22:15) محمد در این دسته بندی قرار میگیرد، محمد چگونه میتواند پیام آور واقعی این خدا باشد؟

ام قرفه ، پيرزنی كه بدنش را دو شقه كردند.

به قلم : بهروز شیرازی

 

این نوشتار زیر مجموعه ای است از مجموعه جنایات محمد پیامبر اسلام، برای مرور سایر اعضای این مجموعه از نوشتاری با فرنام «محمد و دشمنان شخصی اش» دیدن کنید.

پيشگفتار

در رمضان سال ششم هجری، محمد گروهی را به فرماندهی زيد بن حارثه به ناحيه‌ی وادی القری فرستاد. در وادی القری اين گروه با طايفه بنی‌فزاره روبرو شدند و بين آنها جنگی درگرفت و مسلمانان شكست سختی خوردند و زيد با اينكه زخمی شده بود توانست فرار كند و خود را به مدينه برساند. زيد بن حارثه سوگند خورد تا از بنی‌فزاره انتقام نگيرد از انجام روابط جنسی خودداری خواهد كرد. پس از بهبودی زخمهای زيد، محمد دوباره او را به وادی القری فرستاد. اين بار زيد پيروز شد و ام قرفه و دختر او را به اسارت گرفت. نام ام‌قرفه، «فاطمه بنت ربيعه بن بدر»بود و نزد اعراب دارای مقام بالايی بود، چنانكه ضرب‌المثلی درباره او داشتند: «اگر شريفتر از ام قرفه هم بودی، بيش از اين نبودی.» در ميانه راه زيد به قيس بن محسر دستور داد كه ام قرفه را بكشد. قيس ام قرفه را كه زن سالخورده‌ای بود، به وحشيانه‌ترين شكل ممكن كشت. اوهر يك از پاهای ام قرفه را بوسيله طنابی به شتری سركش بست و در دو جهت مختلف رها كرد و پيرزن از وسط دريده شد.

 ارائه منابع اسلامی

در اين قسمت متن چهار منبع به صورت كامل ارائه ميشود و آدرس ديگر منابع را نيز برای مطالعه بيشتر قرار می‌گيرد.

ترجمه السيرة النبوية نوشته‌ی ابن هشام ،جلد2، برگ 393:

« كه در آنجا با بنى فزارة برخورد كرد و جنگى ميان آنها واقع شد كه گروهى از همراهان زيد كشته شدند و خود زيد بن حارثة نيز زخمى شد و او را از ميان زخميها نجات دادند، و از جمله كسانى كه در آن معركه كشته شد ورد بن عمرو بن مداش بود كه مردى از بنى بدر او را بقتل رسانيد. زيد بن حارثة چون بمدينه آمد سوگند ياد كرد كه با زنان نزديك نشود تا بجنگ بنى فزارة برود، و چون زخمش التيام يافت مجددا از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله مأمور جنگ با بنى فزارة شد و با لشگرى بدان سو حركت كرد و در وادى القرى بآنان رسيد و گروهى از آنها را كشته و از آن جمله مسعدة بن حكمة يكى ازافراد بنى بدر بود كه بدست قيس بن مسحر كشته شد، و (پسرش) عبد الله بن مسعدة نيز با دو زن كه يكى فاطمه دختر ربيعة بدر مكنى به ام قرفه و ديگرى دخترش بود اسير شدند، و در راه كه ميآمدند زيد بن حارثه بقيس بن مسحر دستور داد تا ام قرفة را نيز كشت و دخترش را با عبد الله بن مسعدة بمدينه بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردند. و آن دختر را سلمة بن عمرو بن اكوع دستگير كرده بود و مادرش ام قرفة از زنان محترم عرب بود كه شخصيت آن زن در ميان عرب ضرب المثل بود و مى‏گفتند: » لو كنت أعزّ من ام قرفة ما زدت » و از اين رو اين دختر هم از خانواده شريف و بزرگى بود و بدين جهت سلمة از رسول خدا صلى الله عليه و آله خواست تا آن دختر را باو بدهد و حضرت نيز پذيرفت و سلمه نيز او را بدائى خود حزن بن أبى وهب بخشيد و عبد الرحمن بن حزن از همين زن بدنيا آمد. و قيس بن مسحر درباره قتل مسعدة اشعارى نيز گفت.«

هر چند ابن هشام اين واقعه را از ابن اسحاق روايت ميكند اما از دو شقه كردن صحبتی نميكند فقط در متن عربی سيره ميخوانيم كه قتل سختی بوده است. اما طبری نيز اين داستان را از ابن اسحاق روايت ميكند و از دو شقه كردن ام قرفه نيز صحبت ميكند.

ترجمه تاريخ طبری،جلد3،برگ1131:

« گويد: سفر جنگى زيد بن حارثه سوى ام قرفه در رمضان همين سال بود كه ام قرفه، فاطمه دختر ربيعة بن بدر، را بكشت و قتل وى صورتى بسيار سخت داشت كه دو پايش را به دو شتر بستند و براندند تا به دو نيمه شد، و او پيرى فرتوت بود. و سبب آن بود كه پيمبر زيد بن حارثه را سوى وادى القرى فرستاده بود كه با بنى فزاره رو به رو شد و جمعى از ياران وى كشته شدند و زيد از ميان كشتگان بگريخت و وردة بن عمر و يكى از مردم بنى سعد جزو كشته‏شدگان بود كه يكى از مردم بنى بدر او را بكشت و چون زيد بازگشت، نذر كرد كه جنب نشود تا به جنگ فزاره رود، و چون زخم وى بهبود يافت پيمبر او را با سپاهى سوى بنى فزاره فرستاد و در وادى القرى با آنها رو به رو شد و كسان بكشت كه قيس بن مسحر يعمرى از آن جمله بود و ام قرفه و دختر او را اسير گرفت و بگفت تا او را بكشند و او را به دو شتر بست و دو نيمه كرد و دختر ام قرفه را با عبد الله بن مسعده پيش پيمبر بردند. دختر ام قرفه اسير سلمة بن عمرو بن اكوع بود و ام قرفه شريف قوم خويش بود و عربان بمثل مى‏گفتند: » اگر شريفتر از ام قرفه بودى، بيشتر از اين نبودى.» پيمبر دختر را از سلمه خواست كه بدو بخشيد و پيغمبر دختر را به حزن بن ابى وهب خال خويش بخشيد كه عبد الرحمان بن حزن را از او آورد. روايت ديگر درباره اين سفر جنگى از سلمة بن اكوع هست كه سالار قوم ابو بكر بن ابى قحافه بود. گويد: پيمبر ابو بكر را سالار ما كرد و به جنگ بنى فزاره رفتيم و چون به آب آنها نزديك شديم ابو بكر گفت بخوابيم، و چون نماز صبح بكرديم، ابو بكر گفت تا به آنها حمله برديم و بر سر آب، كسان بكشتيم و من گروهى از كسان را ديدم كه با زن‏و فرزند سوى كوه مى‏رفتند و تيرى ميان آنها و كوه انداختم و چون تير را بديدند بايستادند و من آنها را سوى ابو بكر آوردم. زنى از بنى فزاره در آن ميان بود كه پوستين به تن كرده بود و دخترش را كه از زيباترين زنان عرب بود، همراه داشت. گويد: و به مدينه آمدم و پيمبر مرا در بازار بديد و گفت: » اى سلمه اين زن را به من ببخش.» گفتم: » اى پيمبر بخدا فريفته او شده‏ام و هنوز دست به او نزده‏ام.» پيمبر چيزى نگفت و روز ديگر باز مرا در بازار بديد و گفت: » اى سلمه اين زن را به من ببخش.» گفتم: » اى پيمبر بخدا هنوز دست به او نزده‏ام و متعلق به تو است.» و پيمبر او را به مكه فرستاد كه چند تن از اسيران مسلمان كه در چنگ مشركان بودند در عوض وى آزاد شدند.«

ترجمه المغازی نوشته‌ی واقدی ،برگ 427:

« واقدى گويد: عبد الله بن جعفر از عبد الله بن حسين بن حسين بن على بن ابى طالب (ع) برايم نقل كرد كه گفته است: زيد بن حارثه براى تجارت، آهنگ شام كرد و مقدارى زر و نقره از اصحاب رسول خدا (ص) با او بود. او دو پوست بز را دباغى كرد، و زر و سيم خود را در آنها نهاد و با گروهى از مردم به راه افتاد. چون نزديك وادى القرى رسيد، گروهى از بنى بدر كه از قبيله فزاره هستند به او برخوردند، و او ويارانش را به سختى مضروب كردند به حدّى كه پنداشتند كه آنها را كشته‏اند، و تمام كالاهاى آنها را بردند. زيد از مرگ نجات پيدا كرد و در مدينه به حضور پيامبر (ص) رسيد، و حضرت او را فرمانده سريّه‏اى كرده و به آنها فرمود: روزها را كمين كنيد و شبها حركت. راهنمايى هم همراه ايشان بود. بنى بدر سخت ترسيدند، و روزهاى ديده‏بانى را بر روى كوهى كه مشرف بر ايشان بود، مى‏گماشتند و او راهى را كه احتمال داشت مسلمانان از آن بيايند، زير نظر داشت. معمولا او پس از اينكه مسير يك روز راه را ديده‏بانى و بررسى مى‏كرد مى‏گفت: به كار خود سرگرم باشيد! امروز خبرى نيست تا شب چه شود. چون زيد بن حارثه و يارانش به مسافت يك روز مانده به بنى بدر رسيدند، راهنماى ايشان راه را اشتباه كرد و راه ديگرى را پيش گرفت، و چون شب فرا رسيد، متوجه اشتباه خود شدند و همان شبانه راه را جستند و اول صبح كنار بنى بدر رسيدند. زيد بن حارثه اصحاب خود را از تعقيب فراريان منع كرد و دستور داد كه پراكنده نشوند، و گفت: وقتى من تكبير گفتم، شما هم تكبير بگوييد. پس از اينكه دشمن را محاصره كردند، زيد تكبير گفت و يارانش هم تكبيرگفتند. سلمة بن اكوع براى جنگ بيرون شد و مردى از ايشان را به دست آورد و او را كشت. زيد و يارانش، جاريه دختر مالك بن حذيفه و مادر او را كه معروف به امّ قرفه بود در يكى از خانه‏ها به اسارت گرفتند. نام امّ قرفه فاطمه دختر ربيعة بن زيد است. مسلمانان غنايم ديگرى هم گرفتند و راهى مدينه شدند، جاريه را سلمة بن اكوع با خود مى‏آورد، سلمه در مورد جاريه و زيبايى او رسول خدا (ص) صحبت كرد. مدتى كه گذشت پيامبر (ص) از سلمه پرسيدند: جاريه را كه اسير گرفته بودى چه كردى؟ گفت: اميدوارم كه او را با يكى از زنان ما كه در بنى فزاره اسير است مبادله كنم. پيامبر (ص) دو يا سه مرتبه ديگر هم اين مطلب را تكرار فرمودند، و پرسيدند كه: جاريه را چه كردى؟ سلمه فهميد كه پيامبر تمايل به او دارند و او را به رسول خدا (ص) بخشيد. پيامبر (ص) او را به حزن بن ابى وهب بخشيدند، و جاريه براى او دخترى زاييده حزن از جاريه فرزند ديگرى نداشت. محمد، از قول زهرى، از عروه و او از عايشه نقل مى‏كرد كه گفته است: چون زيد بن حارثه از اين سفر برگشت رسول خدا (ص) در خانه من بودند. زيد آمد و در زد و پيامبر (ص) در حالى كه از كمر به بالا برهنه بودند و جامه خود را به زمين مى‏كشيدند- و من هرگز پيامبر را چنين نديده بودم- او را استقبال فرمود و در آغوش گرفت و بوسيدش، و از او سؤال كرد و او خبر پيروزى خود را داد. امّ قرفه را قيس بن محسّر به صورت بدى كشت، با اينكه پيرزنى سالخورده بود پاهايش را به دو شتر سركش بستند، و از هم دريده شد. عبد الله بن مسعدة و قيس بن نعمان بن مسعدة بن حكمة بن مالك بن بدر هم كشته شدند.«

ترجمه الطبقات الكبری نوشته‌ی ابن سعد،جلد 2، برگ 88:

« پس آن گاه در ماه رمضان از سال ششم هجرت سريّة زيد بن حارثه براى جنگ در وادى القرى واقع شد. و ميان آن تا مدينه هفت شب راه است. گويند، زيد بن حارثه با تنى چند از بهر بازرگانى به شام رفت و كالاهايى از آن اصحاب پيامبر (ص) نيز با خود داشت. چون به نزديك وادى القرى رسيد گروهى از بنى قزارة از بنى بدر با زيد و يارانش روباروى آمدند و او را با همراهانش سخت زخمى كردند و هر چه با آنان بود گرفتند. زيد پس از بهبودى به مدينه بازگرديد و خبر به پيامبر (ص) آورد. و رسول خدا (ص) او را با گروهى گسيل داشت كه شبها مى‏رفتند و روزها كمين مى‏ساختند. و بنى بدر چشم بر آنان داشتند. ولى زيد و همراهانش در سپيده دمى بناگاه بر آنان هجوم برده و تكبير گفته مقامگاه آنان رامحاصره كردند و امّ قرفه را به اسيرى گرفتند، و او فاطمه دختر ربيعة بن بدر است، و دخترش جارية است دختر مالك بن حذيفة بن بدر. و جارية را مسلمة بن اكوع به اسيرى گرفت و او را به رسول خدا (ص) بخشيد و پيامبر (ص) نيز او را به حزن بن ابى وهب بخشيد. و امّ قرفه پيرزنى فرتوت بود و قيس بن محسر او را به وضع بسيار بدى كشت، بر پاهاى او ريسمان بست و ريسمان را به دو شتر گره زد و آن دو شتر را در دو جهت مخالف راند و او را از ميان دو نيم ساخت. و نعمان و عبيد الله پسران مسعدة بن حكمة بن مالك بن بدر را هم كشت. و زيد بن حارثه چون به مدينه بازگرديد، راست بر در خانه رسول خدا رفت و در زد و پيامبر (ص) برخاست بى آنكه ردا بر دوش افكند، و ازار آن حضرت به زمين كشيده مى‏شد، و زيد را در آغوش كشيده بوسيد و از چگونگى كار پرسيد. پس زيد خبر پيروزى خود را داد.«

ديگر منابع به زبان فارسی: 1- ترجمه تاريخ يعقوبی، جلد1، برگ 434. 2- ترجمه التنبيه و الإشراف نوشته‌ی مسعودی ، برگ 232. 3- ترجمه تاريخ الكامل نوشته‌ی ابن اثير، جلد7، برگ 243.

منابع به زبان عربی: 1- السيرة النبوية، عبد الملك بن هشام،ج 2، ص 617. 2- تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري،ج2، ص 642. 3- كتاب المغازى، محمد بن عمر الواقدي ،ج2، ص 564. 4- الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 2، ص 69. 5- تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، ج 2، ص 71. 6- التنبيه و الإشراف، أبو الحسن على بن الحسين المسعودي، ص 220. 7- الكامل في التاريخ ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير ، ج 2، ص 209. 8- الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر ،ج3، ص 1298. 9- الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى،ج4، ص 197. 10- كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى، ج1، ص 378. 11- إمتاع الأسماع ، تقى الدين أحمد بن على المقريزى ،ج1، ص 270. 12- سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، محمد بن يوسف الصالحى الشامى،ج6، ص 99. 13- عيون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السير، أبو الفتح محمد بن سيد الناس،ج2، ص 147. 14- كتاب المحبر، ابو جعفر محمد بن حبيب بن امية الهاشمى البغدادي، ص 119. 15- المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد ابن الجوزى،ج3، ص 260.

 بحث

طبری (م 310) ، ابن هشام (م 218) ، واقدی(م 207) و ابن سعد(م 230) هيچگونه جرمی را برای ام قرفه ذكر نميكنند. يعقوبی (م293) ميگويد: » ام قرفه دختر ربيعة بن بدر كه مالك بن حذيفة بن بدر او را به همسرى گرفته بود، چهل مرد از نسل خود را نزد رسول خدا فرستاده و گفته بود: بر او در مدينه هجوم آوريد.» از اين سخن چنين برداشت ميشود كه ام قرفه قصد جنگ يا ترور داشته است ، مسعودی (م 345) و البلاذری(م 279) نيز چنين مفهومی را ميرسانند. اما واقدی و ابن سعد ميگويند كه زيد بن حارثه برای تجارت به وادی القری رفته بوده است و بنی فزاره به زيد و يارانش حمله ميكنند. طبری و ابن هشام ميگويند كه محمد زيد بن حارثه را به وادی القری فرستاد و در آنجا زيد و يارانش با بنی فزاره روبرو شدند و بين آنها جنگ درگرفت. از نقل قول طبری و ابن هشام نيز چنين دريافت ميشود كه محمد، زيد را به قصد جنگ به وادی القری نفرستاده بوده است و برخورد زيد و يارانش با بنی فزاره اتفاقی بوده است و اصلا به خاطر همين ناگهانی بودن هم هست كه زيد و يارانش شكست ميخورند. مشكلی كه كتابهای مسعودی و يعقوبی اسناد مطالب تاريخی را ذكر نكرده‌اند و راه را برای پژوهش بيشتر بسته‌اند. صالحی شامی (م 942) نيز برخلاف منابع دست اول جرم ام قرفه را دشنام دادن به رسول الله ذكر ميكند، البته مطالب يك منبع قرن دهمی كه ريشه‌ای در متون دست اول ندارد را به سختی ميتوان قبول كرد، از طرفی هم نميتوان قبول كرد كه درميانه راه زيد هوس كرده است ام قرفه را بكشد و عاقلانه است كه دليلی داشته باشد. به هر حال منبع معتبری در اين زمينه در دست نداريم. كتابهای ابن هشام،واقدی،ابن سعد و طبری جز منابع اصلی و معتبر تاريخ اسلام ميباشند كه هيچ اشاره‌ای به مجرم بودن ام قرفه نميكنند و اگر روايت البلاذری ، يعقوبی و مسعودی را قبول كنيم ، جرم ام‌قرفه اين بوده است كه قصد جنگ با مسلمانان را داشته است، ولی اين موضوع كشتن يك پيرزن اسير را به وحشيانه‌ترين شكل ممكن، توجيه نميكند.

عكس‌العمل محمد

آقای مهدوی دامغانی در پاورقی برگ 88 از جلد دوم ترجمه » الطبقات الكبری» مينويسد: » اين سريّه در سيره ابن هشام و طبرى و ابن اثير و سيرة الفداء نيامده است و رفتارى كه با امّ قرفه شده قطعا مورد رضايت حضرت ختمى مرتبت (ص) نبوده است.» شوربختانه من كتاب » سيرة الفداء» را دراختيار ندارم، ولی همانطور كه در قسمت منابع مشاهده كرديد شرح كامل اين سريه در سه منبع ديگر آمده است. حال ببينيم قسمت دوم ادعای اين بچه آخوند چقدر درست است. ظاهرا در اين مورد هم آقای مهدوی دامغانی مرتكب تقيه شده‌اند و عكس العمل «حضرت ختمی مرتبت» حكايت از رضايت او از اين جنايت ميكند. حديثی از عايشه در اين مورد روايت شده است: «محمد، از قول زهرى، از عروه و او از عايشه نقل مى‏كرد كه گفته است: چون زيد بن حارثه از اين سفر برگشت رسول خدا (ص) در خانه من بودند. زيد آمد و در زد و پيامبر (ص) در حالى كه از كمر به بالا برهنه بودند و جامه خود را به زمين مى‏كشيدند- و من هرگز پيامبر را چنين نديده بودم- او را استقبال فرمود و در آغوش گرفت و بوسيدش، و از او سؤال كرد و او خبر پيروزى خود را داد.» غير از اين حديث چيز ديگری گزارش نشده است و حتی اتفاقات مربوط به دختر ام قرفه نيز در آخر اين سريه گزارش شده است اما در هيچكدام از منابع گفته نشده است كه محمد به اين عمل اعتراض كرده است. حديثی كه از عايشه روايت شده است، نشان از تاييد عمل زيد بن حارثه توسط محمد دارد.

 نتيجه‌گيری

زيد بن حارثه برده محمد بوده است و بعد ادعای پيامبری محمد جز اولين كسانی است كه به او ايمان می‌آورد. با توجه به اينكه اين سريه در رمضان سال ششم هجری اتفاق افتاده است، 19 سال از اسلام آوردن زيد بن حارثه می‌گذشته است و در اين مدت و حتی قبل از آن زيد در كنار پيامبر اسلام بوده است و يكی از سرداران سپاه اسلام بوده است و در سريه‌های مختلفی شركت داشته است. پس گزافه نگفته‌ايم اگر بگوييم زيد بن حارثه يكی از انسانهای پرورش يافته‌ی «اسلام راستين» است. زيد در اين ماجرا جنايتی را مرتكب ميشود كه حتی خواندن آن نيز مو را بر تن انسان سيخ ميكند و مشخص ميكند كه اين مسلمان راستين بويی از اخلاق و انسانيت نبرده است. محمد نيز با استقبال گرم خود از زيد، درستی اين عمل را تاييد ميكند و در اسلامی بودن آن هيچ شبهه‌ای نمی‌گذارد.

منابع

1) الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415/1995.

2) كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279) ، تحقيق محمد حميد الله، مصر، دار المعارف، 1959.

3) إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تقى الدين أحمد بن على المقريزى (م 845)، تحقيق محمد عبد الحميد النميسى، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1420/1999.

4) تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري (م 310)، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967.

5) تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش.

6) تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب بن جعفر بن وهب واضح الكاتب العباسى المعروف باليعقوبى (م بعد 292)، بيروت ، دار صادر، بى تا.

7) تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش.

8) التنبيه و الإشراف، أبو الحسن على بن الحسين المسعودي (م 345)، تصحيح عبد الله اسماعيل الصاوى، القاهرة، دار الصاوي، بى تا( افست قم: مؤسسة نشر المنابع الثقافة الاسلامية).

9) التنبيه و الإشراف، أبو الحسن على بن حسين مسعودي (م 345)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چ دوم، 1365ش.

10) السيرة النبوية، عبد الملك بن هشام الحميرى المعافرى (م 218)، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بى تا.

11) زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ابن هشام (م 218)، ترجمه سيد هاشم رسولى، تهران، انتشارات كتابچى، چ پنجم ، 1375ش.

12) الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410/1990.

13) طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.

14) عيون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السير، أبو الفتح محمد بن سيد الناس (م 734)، تعليق ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دار القلم، ط الأولى، 1414/1993.

15) الكامل في التاريخ ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر – دار بيروت، 1385/1965.

16) كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

17) كتاب المحبر، ابو جعفر محمد بن حبيب بن امية الهاشمى البغدادي(م 245)، تحقيق ايلزة ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديدة، بى تا.

18) كتاب المغازى، محمد بن عمر الواقدي (م 207)، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1409/1989.

19) مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش.

20) المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد ابن الجوزى (م 597)، تحقيق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1412/1992.

21) الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412/1992.

22) سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، محمد بن يوسف الصالحى الشامى(م 942)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1414/1993.

آیا محمد از روی هوس ازدواج میکرده است؟

«حرامزاده انسان هرچه خواست کرد و بر گردن خدا انداخت» سلمان رشدی.

یکی از بزرگترین نقطه ضعف های اخلاقی پیامبر اسلام، زنباره بوده و هوسران بودن وی است، این ضعف تا به حدی پر رنگ و زننده است که جایگاه محمد را از یک مصلح اجتماعی و الگوی اخلاقی در اندیشه هر انسان منصف و واقع بینی به یک فرد زنباره و هوسران تقلیل میدهد. اسلامگرایان بسیار کوشیده اند تا چهره محمد را با دروغ های تاریخی و ادعاهای بی پایه خود از این اتهام تمیزی دهند و ازدواج های او را و زن بارگی اش را با دلایل و استدلال های مضحک توجیه کنند. البته مشخص است که زنباره بودن یک شخص نمیتواند دلیل خوبی برای پیامبر نبودن یک شخص باشد. اما میتوان دانست هدف پیامبر، یا حداقل یکی از بزرگترین اهداف محمد از جنگهایش و آنچه برایش تلاش میکرد چه بوده است. همچنین مطالعه مختصری از زندگی محمد و رفتارش با زنان به روشنی ریشه های زن ستیزی اسلامگرایان امروزی را آشکار می‌کند.

بسیار شنیده می‌شود که میگویند محمد با بیوه زنان و زنان بی سر پرست و فقیر ازدواج میکرد تا سرپرست آنها باشد و آنها را از سختی و مشقت خارج کند. اما براستی آیا ازدواج های محمد همه از این دست بوده اند، یا اینکه این اسلامگرایان بد نام باز هم طبق معمول دست به تاریخ سازی و دروغگویی در این باره می زنند؟ این نوشتار سعی در بررسی این موضوع با استناد به کتابهای معتبر تاریخی و دانش رایج اسلامی خواهد داشت.

در مورد ستم و ظلم فراوان به زنان در آیین اسلام سخنهای بسیاری رفته است، اگر انسانی بخواهد دلیل این تحقیر ها را بازرسی کند براستی باید زندگی خود پیامبر اسلام و رفتار و نگرش او نسبت به زنان را دنبال کند. کلمه زن در دیدگاه محمد جز حجمی که اطراف دستگاه تناسلی مونث قرار گرفته است، بار دیگری نداشته است، نفش زنان در زندگی محمد جز تنها ماشین های سکس و یا مستخدم و فرمانبر نبوده است. زنان محمد براستی کشتزارهایی بوده اند که محمد از هر دری بداننها وارد میشده است (سوره نساء آیه  34).

اسلامگرایان ادعا می‌کنند ازدواج های محمد تنها برای کمک مالی و سرپرستی بیوه زنان بوده است. این درحالی است که تقریبا هیچ یک از زنان محمد قبل از ازدواج با وی در فقر نبوده لند، بلکه اتفاقاً اکثراً زنانی متشخص و غنی بوده اند. ادعای اسلامگرایان مبنی بر اینکه محمد تنها برای پشتیبانی مالی با زنانی ازدواج میکرده است با قرآن، این مجموعه بیانات نامقدس در تضاد جدی است، در تازینامه می‌خوانیم که سازنده کائنات و همه دنیا اینگونه در زندگی شخصی پیامبر دخالت می‌کند و مشکلات خوانوادگی اش را با زورگویی و تهدید حل می‌کند.

سوره احزاب آیه 28

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا

ای پيامبر ، به زنانت بگو : اگر خواهان زندگی دنيا و زينتهای آن ، هستيدبياييد تا شما را بهره مند سازم و به وجهی نيکو رهايتان کنم ،

علامه (!) طباطبائی در تفسیر المیزان خود در مورد این آیه مینویسد:

«اين دو آيه اشاره دارد به اينكه گويا از زنان رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) يا از بعضي ايشان سخني و يا عملي سر زده كه دلالت مي كرده بر اينكه از زندگي مادي خود راضي نبوده اند ، و در خانه رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) به ايشان سخت مي گذشته ، و نزد رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از وضع زندگي خود شكايت كرده اند و پيشنهاد كرده اند كه كمي در زندگي ايشان توسعه دهد ، و از زينت زندگي مادي بهره مندشان كند / دنبال اين جريان خدا اين آيات را فرستاده ، و به پيغمبرش دستور داده كه ايشان را بين ماندن و رفتن مخير كند ، يا بروند و هر جوري كه دلشان مي خواهد زندگي كنند ، و يا بمانند و با همين زندگي بسازند ، چيزي كه هست اين معنا را چنين تعبير كرد»

این آیه همانطور که علامه (!) طباطبائی هم دریافته است نشان میدهد که زنان محمد خود پس از ازدواج با محمد از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار نبوده اند و زبان به شکوه گشوده اند، و البته محمد برای ثروتی که از دزدی کاروانها و چپاول یهودیان و غیر مسلمانان بدست می آورد نقشه های دیگری داشت و آنها را بصورت رشوه به دشمنان خود میداد تا دست از دشمنی بردارند یا میان قدرتمندان تقسیم میکرد تا دست از پشتیبانی او برندارند. همین آیه دروغین بودن حرف اسلامگرایان مبنی بر اینکه هدف محمد از ازدواج با زنان متعدد سودمند کردن آنها و سر و سامان دادن به زندگی آنها بوده است آشکار می‌کند. براستی خالق تمام کائنات و انسانها و موجودات باید چقدر حقیر باشد که اینگونه بخواهد در زندگی محمد دخالت کند، و بخواهد در مشکلات خصوصی محمد دخالت کند.

ادعای دیگری از همین جنس مطرح می‌کنند و آن این است که محمد برای ارضای جنسی خود ازدواج نمیکرده است بلکه برای ارضای جنسی بیوه زنان بیچاره بوده است که با آنان ازدواج میکرده است، البته این ادعای مضحک نیز دوباره با تازینامه در تضاد است.

آیه 51 سوره احزاب:

تُرْجِي مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا

از زنان خود هر که را خواهی به نوبت مؤخردار و هر که را خواهی با خود، نگه دار و اگر از آنها که دور داشته ای يکی را بطلبی بر تو گناهی نيست در اين گزينش و اختيار بايد که شادمان باشند و غمگين نشوند و از آنچه همگيشان را ارزانی می داری بايد که خشنود گردند و خدا می داند که در دلهای شما چيست و خداست که دانا و بردبار است

علامه (!) طباطبائی این آیه را اینگونه تفسیر کرده است:

«و ممكن هم هست جمله مورد بحث اشاره باشد به مساله تقسيم بين همسران ، و اينكه آن جناب مي تواند اصلا خود را در بين همسرانش تقسيم نكند ، و مقيد نسازد كه هر شب به خانه يكي برود ، و به فرضي هم كه تقسيم كرد ، مي تواند اين تقسيم را به هم بزند ، و يا نوبت كسي را كه مؤخر است مقدم ، و آن كس را كه مقدم است مؤخر كند ، و يا آنكه اصلا با يكي از همسران متاركه كند ، و قسمتي به او ندهد ، و يا اگر متاركه كرده ، دوباره او را به خود نزديك كند ، و اين معنا با جمله و من ابغيت ممن عزلت فلا جناح عليك ذلك ادني /// نزديك تر است ، و بهتر مي سازد ، چون حاصل آن آيه اين است كه : اگر همسري را كه قبلا كنار زده بودي ، دوباره بخواهي نزديك سازي ، مي تواني ، و هيچ حرجي بر تو نيست ، و بلكه اين بهتر و نزديك تر است به اينكه چشمشان روشن شود ، يعني خوشحال شوند ، و راضي گردند به آنچه تو در اختيارشان قرار داده اي ، و خدا آنچه در دلهاي شماست مي داند ، چون آنكه قسمتش را پيش انداخته اي خوشحال ، و آنكه عقب انداخته اي به اميد روزي مي نشيند كه قسمتش جلو بيفتد»

این آیه نشان میدهد محمد همانطور که قابل پیشبینی و طبیعی است از پس تمامی زنان خود بر نمی آمده و حتی نمیتوانسته است تساوی را بین آنها برقرار کند، در اینجاست که الله به کمک پیامبر زیاده خواه خود میرسد و میگوید میتوانی در نوبتها نیز دست ببری و هر شب هرجا که دوست داری بخوابی، و شر نوبت دادن و قول دادن به زنان را از سر محمد کم می‌کند.

اسلامگرایان میگویند محمد اصلا نیاز جنسی نداشته است و از سر خیر خواهی بوده است که با این زنان ازدواج میکرده است(!). آنچنان پیامبرشان را نجیب جلوه می‌دهند که گویا وی ابداً تحت تاثیر زیبایی زنان قرار نمیگرفته است. این نیز خود با تازینامه در تضاد است. براستی سوره مبارکه احزاب خوب مشت پیامبر خدا را باز می‌کند.

آیه 52 سوره احزاب:

لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَّقِيبًا

بعد از اين زنان ، هيچ زنی بر تو حلال نيست و نيز زنی به جای ايشان ، اختيار کردن ، هر چند تو رااز زيبايی او خوش آيد ، مگرآنچه به غنيمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چيزی است

مسلمانان اگر چشمهایشان را باز کنند خواهند دید که تازینامه میگوید «هرچند تو را از زیبایی او خوشت آید»، یعنی پیامبر اسلام نیز با زیبایی زنان تحریک میشده است و این از ویژگی های عادی هر انسانی است و پیامبر نیز بارها در قرآن گفته است که من بشری همچون شما هستم. اما وی مثل هر انسان بیمار جنسی دیگری در زندگی خود نمیتوانست مرز مشخصی را برای قوه جنسی اش در نظر گیرد و بنده شهوت و زن برگ ی گشته بود.

اما بررسی تاریخی زندگی پیامبر اسلام زنبارگی وی را به روشنی نشان میدهد و انسان را به حیرت می اندازد که چطور ممکن است یک شخص این همه ماجراهای گوناگون و عجیب غریب در زندگی خود داشته باشد.  در زیر سیاهه شماری  از زنان محمد و شرح کوتاهی از ماجرای آنها برای آگاهی هرچه بیشتر از زندگی محمد جمع آوری شده است. همچنین نام زنانی که محمد آنها را می‌خواست اما به او ندادند و زنانی که از او طلاق گرفتند آمده است. تلاش شده است که مطالب با ذکر منابع آورده شود.

1- خدیجه دختر خویلد بن اسبن عبدالعزی (خیر النساء العالمین). محمد وقتی 25 ساله بود با کارگزار خود خدیجه که زنی ثروتمند بود ازدواج کرد تا دیگر نیازمند کارکردن و جان کندن نباشد و از چوپانی و همراهی کردن کاروانهای تجاری خدیجه به زندگی مرفه و آرامی رسید. اما بعد از مرگ خدیجه، به سرعت ثروت وی را به باد داد تا جایی که نیازمند غارت و چپاول نامسلمانان گشته بود. محمد تا زمانی که خدیجه زنده بود جرات نداشت با زن دیگری ازدواج کند زیرا احتمالاً مورد خشم خدیجه قرار میگرفت و مجبور بود به زندگی قبلی و دشوار خود بازگردد.

  • صحیح بخاری 5:164165 ( برگ 103) 5:168 برگ 105
  • تاریخ طبری جلد .39 برگ 3
  • صحیح بخاری جلد .4:605 برگ 395
  • صحیح بخاری جلد .5:168 برگ 105
  • صحیح مسلم 4:5971 ( برگ 1297)

2- سوده دختر زمعه بن قیس العامریه (صاحبته الهجرتین)، زن سوم محمد بود، سوده بیوه زن (نام همسر پیشین وی سکران بن عمرو بوده است) مسلمانی بود اهل حبشه که پدرش اورا به محمد داده بود و محمد قبل از آوردن عایشه به خانه اورا به خانه آورده بود. سوده به روایاتی 50 سال سن داشت و محمد برای نگهداری از بچه هایش و همچنین اداره خانه اش به سوده نیاز داشت. البته سوده در مقابل عایشه نیز همانند یک مادربزرگ بود. سوده در آخرین سال خلافت عمر از دنیا رفت. عایشه روایت کرده است که سوده برخی اوقات از نوبت خود میگذشت تا پیامبر شب خود را با عایشه بگذراند زیرا سوده هراس داشت مبادا محمد وی را بخاطر سن بالایش طلاق دهد. پیامبر در حالی با سوده ازدواج کرده بود که تقریبا چاره و امکان دیگری برای ازدواج نداشت زیرا قبیله قریش اورا طرد کرده بود و در آن سالها ازدواج کردن با فرزندان عبدالمطب و بنی هاشم بر ضد مفاد عهدنامه ای بود که منجر به شعب ابيطالب شد بنابر این محمد از روی اجبار با سوده ازدواج کرد.

  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 169.
  • ابو داوود  جلد .2:2130  برگ 572
  • صحیح بخاری  جلد .6:318  برگ 300
  • تاریخ طبری جلد .9  برگ 128
  • صحیح مسلم  جلد .2:2958 ( برگ 651)
  • صحیح بخاری  جلد .3:269 ( برگ 154)  جلد .3:853 ( برگ 29)
  • صحیح مسلم  جلد .2:3451 ( برگ 747)
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 202

3- عایشه دختر ابوبکر صدیق (افقه نساء العالم) ، محمد وقتی عایشه 6 ساله بود با وی ازدواج کرد و در سن 9 سالگی با او وقتی خود 53 سال داشت همبستر شد، این ازدواج پدوفیل (بیماری روانی و انحراف جنسی کودک آزاری، بچه بازی) بودن محمد را نشان میدهد، برای اطلاعات بسیار کامل و جامعی از این ازدواج و اثبات بیمار بودن محمد و بررسی نظرات مختلف در این مورد به نوشتاری با فرنام «سن پایین عایشه، مناظره ای بین آیت الله منتظری و دکتر علی سینا» مراجعه کنید. عایشه محبوب ترین زن محمد بود تا جایی که محمد در بستر مرگ سر بر روی سینه های وی گذاشته بود. علاقه محمد به عایشه تا جایی بود که وقتی زینب عایشه را محکوم به زنا با صفوان کرده بود، محمد از طرف الله آیاتی آورد تا عایشه را برائت کند. برای شرح کل ماجرا مراجعه کنید به عایشه و صفوان و بحث در مورد آیات مربوط به برائت عایشه. عایشه از راویان مهم حدیث و از حافظان قرآن حساب می‌شود. اما شیعیان به دلیل خصومتی که وی با علی داشت و جنگی که او با علی داشت اورا ملعونه و پلید میدانند. محمد بارها اعلام کرده است که عایشه را از همه زنان خود بیشتر دوست داشته اما شیعیان معتقدند وی زن فاسدی بوده است و محمد خدیجه را بیش از سایر زنان دوست داشته است تا جایی که سالی که خدیجه از دنیا رفت را سال عذاداری اعلام کرد. عایشه تا زمان خلافت معاویه زیسته است و با علی نیز در زمان خلافتش  جنگ جمل جنگیده است.

  • صحیح مسلم  جلد جلد 2 : .3309,3310,3311  صفحه 715 و 716
  • صحیح بخاری  جلد .7:88  برگ 65
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 202

4- ام سلمه دختر امیه بن المغیره، زن یکی از مسلمانان به نام «ابوسلمه بن ابوالاسد» بود که در جنگ احد زخمی مهلکی برداشته بود و در نهایت کشته شده بود. ام سلمه در هنگام ازدواج با محمد 29 سال سن داشت و محمد 53 سال سن داشت. ام سلمه از کلیه زنان محمد بیشتر عمر کرد و پس از همه آنها وفات یافت.

  • ابو داوود  جلد .1:274  برگ 68  جلد .3:4742  برگ 1332  جلد .2:2382  برگ 654
  • سنن نساء  جلد .1 no.240  برگ 228
  • ابن ماجه  جلد .3:1779  برگ 72
  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 80.
  • صحیح مسلم  جلد .2:2455  برگ 540
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 203

5- حفصه دختر عمر بن الخطاب، در سن 18 سالگی شوهر خود  خنیس (ابن عبدالله) بن حذاقه السهمی را از دست داده بود و بیوه شده بود. حفصه در هنگام ازدواج با محمد 20 سال سن داشت و محمد 55 ساله بود. در احادیث موجود است که بعد از اینکه ابوبکر و عثمان از ازدواج با وی سر باز زدند، محمد قبول کرد که با وی ازدواج کند. حفصه نیز از حافظان قرآن حساب می‌شود و نسخه عثمان از قرآن با همکاری وی تهیه شده بود. از ماجراهای جالبی که حفصه در آنها شرکت داشت رسوایی محمد در ارتباط با کنیز حفصه یعنی ماریه است که محمد را مجبور کرد سوره تحریم را بسراید. برای اطلاعات بیشتر از این ماجرا به محمد ماریه و حفصه، ماریه قبطی شانزدهمین زن در زندگی محمد، وساطت الله جهت رفع اختلافات خا نوادگی محمد. حفصه تا زمان خلافت عثمان زنده بوده است.

  • ابن ماجه  جلد .3:2086  برگ 258
  • ابو داوود  جلد .2:2448  برگ 675  جلد .3:5027  برگ 1402.
  • صحیح مسلم  جلد .2:2642  برگ 576  جلد .2:2833  برگ 625  جلد .2:3497  برگ 761
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 202

6- زینب دختر جحش الاسدیه؛ ازدواج زینب با جحش از بحث برانگیز ترین ازدواجهای محمد است. زینب از خانواده بزرگ و محترمی بود. مادر زینب  (میمونه) دختر عبدالمطلب پدربزرگ محمد بود. زینب با زید فرزند خوانده محمد ازدواج کرده بود و محمد روزی بدون خبر به خانه زید وارد شد و زینب را نیمه لخت دید و به او علاقه مند شد، سپس مهریه اورا پرداخت تا از فرزندخوانده خود طلاق گیرد، بعد با وی ازدواج کرد و مسلمانان میگویند خداوند به محمد دستور داد تا با زینب ازدواج کند زیرا خداوند می‌خواست این رسم غلط جاهلیت مبنی بر اینکه یک مرد نمیتواند با زن پسرخوانده خود ازدواج کند از میان بردارد و این بسیار مضحک است. ماجرای مفصل زینب را میتوانید در سه نوشتار  «محمد، زید و زینب» و و «عشق محمد به همسر پسر خوانده اش (زینب) و ازدواج با او.»  بخوانید. زینب در موقع ازدواج با محمد 35 سال داشت و محمد 58 سال و نخستین زن محمد است که پس از مرگ محمد فوت میشود. او تا زمان خلافت عمر زیسته است.

  •  صحیح مسلم  جلد .2:2347 ( برگ 519)  جلد .2:3330 ( برگ 723724)  جلد .2:3332 ( برگ 725)  جلد .2:3494  برگ 760.
  •  صحیح بخاری  جلد .3:249 ( برگ 138)  جلد .3:829 ( برگ 512)  جلد .4:6883 ( برگ 1493) ابو داوود  جلد .3:4935  برگ 1377-1378   جلد .1:1498.
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 203

7- جویریه دختر حارث بن ابوضرار (اعظم النساء برکه)، محمد در سن 58 سالگی با جویریه که 20 سال سن داشت ازدواج کرد. جویریه دختر رئیس قبیله بنی المصطلق، یکی از قبایل یهودی متعددی بود که محمد به آنها حمله کرده بود. شوهرش مالک بن صفوان بود و در حمله ناگهانی که محمد به این قبیله کرده بود کشته شده بود. محمد از جویریه درخواست ازدواج کرد و جویریه قبول کرد به شرط اینکه اسرای باقیمانده از این جنگ آزاد شوند و غنایم بدست آمده به صاحبان باقیمانده از این جنگ بازگردد. از جویریه به عنوان «زنی بسیار زیبا» در بسیاری از تواریخ یاد شده است، ابن اسحق میگوید جویریه از زیبایی شگفت انگیزی بهره می برد، بطوری که هیچ مردی قدرت نداشت در برابر زیبایی وی مقاوت کند. و رابطه او با محمد به شدت عواطف عایشه را تحریک کرده بود و عایشه از دیدن او در عذاب بود. جویریه 6 سال زن محمد بود و بعد از محمد نیز 39 سال زندگی کرد و در سن 65 سالگی درگذشت. ماجرای جویریه را پروفسور مسعود انصاری در کتاب کوروش بزرگ و محمد عبدالله را در نوشتاری با فرنام «جویریه زنی که محمد را اسیر زیبایی خود و طایفه اش را آزاد کرد» بخوانید. همچنین تحلیلی تاریخی و بسیار دقیق از این ماجرا توسط دکتر علی سینا را در نوشتاری با فرنام جویریه بخوانید.

  • ابن اسحق سیرت الرسول، برگ 729
  • ابو داوود جلد .3:4935 برگ 1377-1378
  • صحیح بخاری جلد .8:212 ( برگ 137)
  • ابو داوود جلد .1:1498 برگ 392.
  • صحیح مسلم جلد .2:2349 برگ 520
  • صحیح بخاری جلد .3:717 ( برگ 431-432).
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

8- ام حبیبه، رمله دختر ابوسفیان بن الحرب، ابوسفیان رئیس قبیله قریش، قدرتمند ترین مرد مکه بود که همراه با شوهرش عبیدالله ابن جحش از اولین کسانی بودند که مسلمان شده بودند و به حبشه رفته بودند تا پادشاه حبشه را به اسلام دعوت کنند. اما عبید الله ابن جحش الاسدی در حبشه مسیحی شد و از ام حبیبه طلاق گرفت، نام اصلی ام حبیبه رمله بوده است. پیامبر اسلام از راه دور از پادشاه حبشه خواست تا ام حبیبه را به زنی او در آورد، ام حبیبه تا 6 سال بعد نتوانست محمد را ببینید زیرا نمیتوانست به مدینه  برگ ردد. ام حبیبه در هنگام ازدواج با محمد 29 سال سن داشت و محمد 54 سال. محمد امیدوار بود ازدواجش با ام حبیبه نظر ابوسفیان دشمن درجه یک اسلام را تغییر دهد اما چنین اتفاقی نیافتاد.

  • صحیح مسلم  جلد .2:1581  برگ 352  جلد .2:3539  برگ 776
  • ابن ماجه  جلد .5:3974  برگ 302
  • صحیح مسلم  جلد .2:3413  برگ 739  جلد .2:2963  برگ 652
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 202

9- صفیه دختر حیی بن اخطب النضری، صفیه در هنگام ازدواج با محمد 16 سال سن داشت و محمد 60 سال سن داشت. صفیه دختر حیی بن اخطب رئیس قبیله بنی نضیر، از قبایل یهودی مدینه بود که محمد به آن حمله کرد و آنها را مجبور کرد از مدینه خارج شوند و هرچه قابل نقل کردن است با خود ببرند و باقی اموال را برای مسلمانان باقی بگذارند. شوهر قبلی او کنان بن ربیع بود که توسط مسلمانان در همان جنگ کشته شد. شوهر وی توسط مسلمانان به دلیل اینکه مکان مخفی کردن جواهراتش را افشا نمیکرد شکنجه و در نهایت به دستور پیامبر کشته شده بود، و پبامبر همان شب با صفیه ازدواج کرد و با وی همبستر شد. او 4 سال با محمد زندگی کرد و بعد از مرگ محمد 39 سال بیوه بود و در سن 63 سالگی درگذشت برای اطلاعات بیشتر پیرامون صفیه نوشتاری با فرنام «صفیه همسر یهودی محمد» و «ازدواج محمد با صفیه زنی که شوهرش زیر شکنجه جان سپرد.»و همچنین نوشتاری با فرنام «صفیه، زن یهودی پیغمبر- بخش سوم مناظره آیت الله منتظری با دکتر علی سینا.» را بخوانید.

  • تاریخ طبری 39  برگ 185.
  • صحیح بخاری  .2:68 و  4:143280
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

10- میمونه دختر حارث الهلالیه از فرزندان عبدالله بن هلال بن عامر بن صعصعه، میمونه در زمان ازدواج با محمد 36 سال سن داشت  (برخی روایات وی را 30 ساله خوانده اند) و محمد 60 ساله بود. نام شوهر پیشین او ابی سبره بن ابی دهمر بوده است و محمد با او در مدینه ازدواج کرده است.  میمونه خواهر ناتنی زن دیگر محمد بود. میمونه 3 سال با محمد زندگی کرد و پس از محمد در سن 80 سالگی از دنیا رفت، یعنی 44 سال بیوه ماند.

  • تاریخ طبری جلد .8  برگ 136
  • صحیح مسلم  جلد .1:167116741675  برگ 368-369  جلد .2:1672  برگ 369.
  • بحا الانوار جلد 22 برگ 204

11- فاطمه دختر سریح

  •  تاریخ طبری جلد .9  برگ 39

12- هند دختر یزید

  •  صحیح مسلم  جلد .3:4251-4254  برگ 928-929.

13- عصما دختر سیاء

  • تاریخ طبری جلد .10  برگ 185 and footnote 1131  برگ 185.

14- زینب دختر یزید

  • تاریخ طبری جلد .7  برگ 150 footnotes 215216 and تاریخ طبری جلد .39  برگ 163-164

15- قتیله دختر قیس و خواهر اشعث،با پیامبر ازدواج کرد اما پیش از اینکه پیامبر به او دخول کند  پیامبر درگذشت، بعد از مرگ محمد عکرمه بن ابی جهل با او ازدواج کرد.

  • تاریخ طبری جلد .9  برگ 138
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

16- اسماء دختر نعمان بن شراحیلملا محمد مجلسی در مورد این زن نوشته است وقتی وی را نزد محمد آوردند عایشه و حفصه نسبت بو وی حسادت کردند و وی را فریب دادند که ازدواجش با محمد انجام نگیرد. به این صورت که به وی گفتند اگر مایل است توجه محمد را به خود جلب کند باید به محمد بی اعتنای کند، عصما وقتی محمد را دید به او گفت «من فکر میکنم باید از دست تو به الله پناه ببرم» محمد برانگیخته شد و گفت «من فکر میکنم باید به خانواده ات پناه ببری»

  • مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

17- فاطمه دختر صحاک،ملا محمد باقر مجلسی نوشته است وقتی آیات 28 و 29 احزاب نازل شد، فاطمه تصمیم گرفت راه اول را انتخاب کند و از محمد جدا شود.

  • مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

18- ماریه دختر شمعون قبطی، که مقوقس فرستاده بود، وی از پیامبر باردار شد، نام اورا ابراهیم نهادند، دوسال زیست و بمرد. ماجرای ماریه نیز از ماجراهای بحث برانگیز زندگی محمد است. ماریه کنیز (برده) حفصه بود که بعنوان هدیه به او داده شده بود. روزی محمد به خانه حفصه دختر عمر می رود و ماریه را تنها در خانه می یابد، وی با ماریه همبستر می‌شود و ناگهان حفصه از راه میرسد و از مشاهده این قضیه بسیار خشمگین می‌شود. محمد قول میدهد که ماریه را بر خود حرام کند به شرطی که حفصه ماجرا را برای کسی تعریف نکند، اما حفصه ماجرا را برای عایشه و بقیه زنان محمد تعریف می‌کند و محمد از الله کمک میگیرد تا رسوایی پیش آمده را با سوره تحریم کمرنگ و سرکوب کند. ماجرای ماریه را در محمد ماریه و حفصه، ماریه قبطی شانزدهمین زن در زندگی محمد، وساطت الله جهت رفع اختلافات خا نوادگی محمد بخوانید.

  • تاریخ طبری جلد .8  برگ 66131.
  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 194

19- ریحانه دختر زید قرظی از اسرای بنی قریظه بود که سهم محمد از غنائم جنگی بود. ریحانه هرگز حاضر نشد اسلام بیاورد و حتی پیشنهاد محمد مبنی بر ازدواج با وی را نیز قبول نکرد و تصمیم داشت نه اسلام بیاورد  و نه با محمد ازدواج کند. از طرفی محمد نیز قصد رهاکردن این کنیز (برده زن) زیبا را نداشت و وی تا آخر عمر تن به حقارت برده بودن در داد اما حاضر نشد مسلمان شود و یا با محمد ازدواج کند، ماجرای ریحانه را بطور مفصل در نوشتاری با فرنام «ریحانیه زن زیبایی که شب روز قتل همسرش بعنوان برده محمد به حرمسرای محمد رفت و دق مرگ شد.» بخوانید.

  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 164-165
  • تاریخ طبری جلد .13  برگ 58.

20- ام شریک دوسیه،نام اصلی او غزیه (غزیله نیز آورده شده است) بوده است و خود را به رسول الله بخشیه است. دختر دودان بن عوف ن عامر بوده است و پیش از ازدواج با محمد با ابی العکر بن سمی الازدی ازدواج کرده بود.

بحار الانوار جلد 22 برگ 202

21– صنعا یا سبا دختر سلیم،زنی بود که پیش از آنکه پیامبر با او همبستر شود او مرد.

22- قضیه دختر جابر از بنی کلاب، زنی بود که به محمد گفت مرا به تو داده اند و به من خبر ندادند، پس از محمد طلاق خواست و محمد اورا طلاق داد. روایات دیگری حاکی از آن است که محمد با وی ازدواج کرد اما وقتی برای همبستر شدن پیش وی رفت دریافت که او بسیار پیر است بنابر این وی را طلاق داد.

  • تاریخ طبری جلد .9  برگ 139

23- زینب دختر خزیمه الهلالیه از پسران عبد مناف بن هلال بن عار ابن صعصعه (ام المساکین) بود که  بود که بعد از کشته شدن شوهرش «عبیده بن حارث بن عبدالمطلب» در جنگ بدر قبول کرد که با محمد ازدواج کند اما 8 ماه بعد از این ازدواج از دنیا رفت. او را «ام المساکین» (مادر مستمندان) نامیده اند.

  • بحار الانوار جلد 22 برگ 203

24- دختر خلیفه الکلبیو خواهر دحیه بن خلیفه، به خانه آوردش و در خانه پیامبر مرد

زنان دیگر محمد،

25- عالیه دختر ظبیان از بنی بکربنزنی بود که محمد با وی ازدواج کرد اما بعد از مدتی وی را طلاق داد.

  • تاریخ طبری جلد .9  برگ 138
  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 188
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

26- قوتیله بنت قیس بن معدی کرب و خواهر اشعث بن قیس، پیامبر اورا به زنی کرد اما هنوز او را ندیده بود که مرد. برخی نیز گفته اند محمد اورا طلاق داد.

27- خوله بنت الهذیل از بنی حاریث که طلاق گرفت.

28- لیلی بنت الخطیم  پیر زنی بود از قبیله بنی خزرج که به گفته طبری (ذکر زنان محمد از تاریخ طبری)، پیامبر روزی به مزگت اندر نشسته بود پشت سوی آفتاب کرده و این زن از پشت آمد و دستهایش را بر روی کتف پیامبر گذاشت و گفت با من ازدواج کن تا من به قبیله خود بگویم پیامبر با من ازدواج کرده است. سپس به میان قبیله خود رفت و  مردم به او گفتند کار اشتباهی کردی چون پیر هستی و پیامبر از زنان پیر خوشش نمی آید و اگر تو را ببیند طلاقت خواهد داد. لیلی پیش پیامبر آمد و گفت من پشیمانم که زنی پیر هستم و شایستگی ازدواج با تو را ندارم و پیامبر او را طلاق داد.

  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

29- ام هانی دختر ابوطالب، وی بهانه آورده بود که بچه دار است و باید از بچه اش نگهداری کند. لذا پیشنهاد محمد را رد کرد.

30- ضباعه دختر عامر بن قرط، که پیغمبر اورا از پسرش بخواست اما پسرش به پیامبر گفت مادرم پیر است و پیامبر دست برداشت.

31- صفیه دختر بشامه عنبری که از اسرای افتاده به دست مسلمانان بود، محمد او را بخواست اما شوی باز آمد و چون زنش را می‌خواست مسلمان شد تا زنش بر او حرام نگردد. پیامبر از او پرسید من را خواهی یا شویت را؟ صفیه گفت شویم را.

32- ام حبیبه دختر عباس بن عبدالمطلب، پیغمبر اورا به زنی خواست، عباس گفت یا رسول الله او با تو شیر خورده است.

33- جمرهدختر حارث بن ابی حارثه، محمد اورا از حارث بخواست، حارث به دروغ به پیامبر گفت بدن او پیسی دارد و تورا شایسته نیست.

  • سایر موارد موجود در تاریخ

34- محمد زنی که نامی از وی باقی نمانده است طلاق داد زیرا وی چشم چرانی میکرد و به مردانی که از مسجد خارج میشدند زیر چشمی نگاه میکرد.

  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 187

35- ملیکه اللیثیه ، محمد با او ازدواج میکند با او همبستر نمیشود و او را طلاق میدهد.

  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

36- ملیکه دختر کعب به مدت کوتاهی با محمد ازدواج کرد، عایشه از وی پرسید آیا می‌خواهی شوهری داشته باشی که شوهر قبلی تورا کشت؟ وی به خدا از محمد پناه برد و محمد وی را طلاق داد.

  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 165

37– شنباء دختر عمر الغفریه، مردم قبیله او با قبیله بنی قریظه هم پیمان بودند، وقتی ابراهیم فرزند محمد مرد؛ وی به محمد گفت اگر تو پیامبر راستینی میبودی فرزندت نمی مرد. محمد بعد از اینکه با او همبستر شد وی را طلاق داد.

  • تاریخ طبری جلد .9  برگ 136

38- ملائکه دختر داوود زن دیگری بود که با محمد ازدواج کرد اما پس از اینکه فهمید محمد پدرش را کشته است، از وی جدا شد.

  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 165

39- عمیره دختر یزید که محمد وی را طلاق داد زیرا وی به جذام مبتلا شده بود. محمد در مورد او گفته است «دلستم علی و ردها»

  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 188
  • مجلسی حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

40- سناء بنت سفیان، محمد مدت کوتاهی با او ازدواج کرد.

  • تاریخ طبری جلد .39  برگ 188

41- احدایث ضعیفی خبر از ازدواج محمد با عمره نیز ازدواج کرده بود.

  • ابن ماجه  جلد .3:2054  برگ 233  جلد .3:2030  برگ 226

42- دختر الجهال برای مدت کوتاهی با محمد ازدواج کرد.

  • صحیح بخاری  جلد .7:181  برگ 131132

43- دوبه دختر امیر.از طایفه سعسعه

44-  عماره یا عمامه دختر حمزه، از طایفه قریش، هاشم.

45- سنی دختر صلت، زنی دیگر بود که محمد قصد ازدواج با وی را داشت اما قبل از اینکه به این خواسته خود بخواهد عمل کند از دنیا رفت.

  • مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 597
  • بحار الانوار جلد 22 برگ 204

46- تکانه نام زنی دیگر است که مجلسی در مورد وی نوشته است دختر سیاهپوستی بود که «مقدوس» پادشاه مصر همچون ماریه قبطیه به محمد هدیه داده بود. محمد ابتدا او را آزاد کرد و سپس وی را به عقد ازدواج خود در آورد. بعد از درگذشت محمد عباس با او ازدواج کرد.

  • مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 597

شیخ کلینی نویسنده و اندیشمند بزرگ اسلامی و نویسنده کتابهای اصول و فروع کافی در مورد محمد از امام رضا نقل کرده است که قدرت جماع پیامبر با چهل مرد برابر بود.

  • مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 599

بعد از مرگ محمد هیچکدام از زنانش اجازه ازدواج با شخص دیگری نداشتند و آنان را ام المومنین نامیدند، و همگی مجبور بودند تا آخر عمر بیوه بمانند.

نمودار زیر به نیکی نشان میدهد که آیا پیامبر اسلام جهت به کمک به بیوه زنان زن میگرفته است یا در انتخاب این زنان واقعا سلیقه به خرج میداده است. این نمودار بر اساس اطلاعات موجود در مورد سن محمد و سن زنانش در احادیثی که منابع آنها یاد شد پدید آمده است. محمد در اغلب موارد از تقریباً دو تا سه برابر همسرانش سن داشته است.

منابع در مورد تاریخ طبری از برگردان انگلیسی این کتاب میباشند و در مورد بحار الانوار علامه مجلسی از متن اصلی عربی، دار الکتب الاسلامیه، طهران، بازار سلطانی، ربیع الاول 1385 قمری، چاپخانه حیدیری میباشد.

برای اطلاعات بیشتر پیرامون زنان محمد مراجه کنید به.

براستی همین سیاهه و مطالب پیوسته به آن شخصیت محمد، هوسران و زنبارگی وی را به خوبی آشکار میسازد.

محمد و زنان 1

«حبب الي من دنياكم الطيب و النساء و جعلت قرة عيني في الصلاة«

عزيزترين هاي دنياي شما نزد من غذاهاي خوشمزه و زنان هستند كه در هنگام نماز نور چشمم هستند 

( روايت شده در النسائي  و الحاكم به روايت از انس و همچنين به گفته صحيح با شرط مسلم )

 اطلاعاتي كه از منابع تاريخي بدست آمده نشان ميدهد كه محمد دوران زندگي خود را در زهد و پاكي به سر برده و برخلاف جوانان هم سن و سال خود غرق لذتهاي جنسي نشده بود، اولين تجربه جنسي زنگاني او ازدواجش با خديجه بود كه حدود 15 سال از او بزرگتر بود( محمد در سن 25 سالگي با خديجه 40 ساله ازدواج كرد) .

 محمد 25 سال با خديجه زندگي كرد و در اين مدت نسبتا طولاني اصلا به فكر ازدواج مجدد يا داشتن زن صيغه اي نيافتاده بود، با اينكه اين امر در مجتمعي مثل مكه آن زمان امري رايج بوده..اما به محض وفات خديجه انقلاب و دگرگوني در شخصيت محمد به وقوع  پيوست.. او در طي مدت 13 سال بعد از وفات خديجه با 11 زن ازدواج كرد و حتي با 9 تاي آنها همزمان زندگي ميكرد. بديهي است كه اين سؤال براي هر كنجكاوي پيش مي آيد كه راز اين تغيير بزرگ در زندگي شخصي محمد چه بوده؟!

 خانم دكتر ? سلوي بلحاج الغايب? در كتاب خود ? دثريتي يا خديجه ? ( مرا پوشش بده اي خديجه) مي گويد: به نظر من خديجه با قدرت معنوي و مادي برترش نسبت به محمد مانع از ايجاد اين فكر در محمد شد كه برايش هوو بياورد، خديجه براي محمدي كه هم يتيم بود و هم بينوا از يكسو همسر و مادر بود و از سوي ديگر عائله مند (‌مادر خرج) ، ? ووجدك عائلا فاغني? (‌همانا ترا نيازمند ديد پس بي نياز ساخت )‌ ? آيه قرآني? . بدين طريق با توان شخصيتي خود بر محمد مسلط بود، و با اين شرايط براي محمد دشوار مي نمود كه به ديگري فكر كند وبراي خديجه هم ممكن نبود كه به هوو و يا كنيزي رضايت دهد، (أمه ص 107)

بعد از مرگ خديجه ، محمد نخست با يك زن نسبتا مسن به نام ? سوده بنت زمعه ? ازدواج ميكند و بعد او را طلاق ميدهد.. يا نيت طلاقش را ( طبق برخي از روايات ) بعد از پير شدنش داشته.. پس سوده به محمد التماس ميكند كه اورا باز گرداند ( يا از فكر طلاق منصرف شود) در مقابل شب خودرا به عائشه كه سوگلي محمد بود ببخشد.. پس محمد موافقت ميكند و سوده به همسري در سايه تبديل مي شود.  ]محمد هر شباه روزي را در منزل يكي از همسرانش به سر ميكرد و اكثرا سعي ميكرد كه نوبت را رعايت كند مگر در مواردي اندك كه بعضي از آنها مايه آبروريزي هم براي او شده بود، بايد به اين نكته اشاره كرد كه اين امر نه بخاطر خصلت عادلانه پيامبر خدا بوده بلكه به خاطر رسمي بوده كه اعراب از زمان جاهليت داشته اند  [

 اين ازدواج راه را براي ازدواجهاي بعدي محمد باز ميكند و پيامد آن همسران ديگر است و اگر كمي انصاف به خرج دهيم بايد بگوييم آنچه شخصيت محمد را متحول ساخت يكي وفات خديجه ( مانع بزرگ رواني ) و ديگري پست و مقام سياسي جديد او به عنوان پيامبر و رهبر سياسي و فرمانده نظامي بود. چنانكه فرمانده در غنائم جنگي نيز سهمي دارد كه لزوما زنها هم جزو آن سهم بوده اند ( مانند صفيه دختر حيي  و جويريه دختر الحارث ) ، محمد ديگر به زندگاني عيش و نوش بازگشته بود ، همان زندگاني كه تمام همتايان او در آن پست سياسي و آن جايگاه رهبري داشته و دارند. محمد هم از اين قاعده مستثني نبود و به دنبال افزايش دادن تعداد همسران و هم بسترانش شد اگر چه اين كار او در چارچوب قانوني اخلاقي و مذهبي بود.

 

البته نوشتارهاي اسلامي معاصر سعي ميكنند توجيهاتي را درباره اين تعداد زياد ازدواجها ارائه دهند بنابراين مي بينيم كه درجايي اين ازدواج بر طبق منافع اجتماعي توجيه مي شود و در جاي ديگر همسو با منافع سياسي و ديپلماتيك آن زمان و گاهي هم برقرار كردن نظم و قانون معين و يا حتي براي نرم كردن دلهاي مشركين و كفار و جذب آنها به اسلام.. و يا غيره.. بدين ترتيب تعداد توجيهات به اندازه تعداد همسران او زياد مي شوند اما بعد اجتماعي اين بخش از زندگي محمد همچنان پنهان مي ماند . واضح و روشن است كه اين توجيهات را نوشتارهايي از نويسندگان اسلامي به گونه اي رهبري مي كنند تا بدان جا كه در بسياري از موارد مصنوعي و ساختگي به نظر مي رسند واينجا سؤالاتي در ذهن پيش مي آيد:

اگر در پشت پرده هر ازدواج محمد حكمت و هدفي سياسي يا ديني ويژه اي بوده پس چرا محمد از اين روش ( روش ازدواج‌)‌ در آغاز فراخوان و دعوت اسلام گرايي خويش و در زمان زندگي خديجه استفاده نكرد؟ تا دلهاي مشركين را جذب كند و از آزار آنها در امان باشد ، و يا اينكه قوت قلبي براي دوستان خود  و هم پيمانان خويش از طائفه مؤمنين باشد يا اينكه براي تحقق بخشيدن به منافع سياسي يا ديني ا ز آن استفاده كند چه بسا كه در آن دوران آغازين فراخوان شرايط براي او سختتر و بسي دشوارتر مي نمود!

در حقيقت در اينجا نكته مهمي است كه اسلاميون نه تنها در اجتناب از آن اصرار مي ورزند بلكه سعي در پنهان نمودن آن نيز دارند ! و آن وجه تشابه مشتركي است كه تقريبا در تمامي ازدواجهاي محمد بوده و آن ? زيبايي ? است.  محمد هم يك انسان بوده و همانند تمامي مردان عاشق زيبايي ، (‌ ? ابن الجوزي? مي گويد: عايشه را انتخاب كرد چون اعجاب برانگيز بود، و زينب را پس از ديدار تحسين كرد و با او ازدواج كرد، همچنين در انتخاب شكار خويش كافي بود هر زني را براي او وصف ميكردند تا به خواستگاريش ميرفت همانند ? صفيه? . ? صيد الخاطر:18?) .  روشن است كه زيبايي و قشنگي نزد اكثر زنان محمد وجود داشته برخلاف آنچه كه نوشتارهاي كلاسيك مذهبي تلاش مي كنند سيمائي متفاوت از زنان محمد ارائه دهند به عنوان مثال: واژه هايي همچون ? بيوه زنان? يا ? مطلقه? هايي كه به علت عدم داشتن زيبايي نمي توانستند مورد توجه قرار گيرند .( زنان پيامبر نوشته محمد أبوبكر: ص12)

براي اينكه بيشتر با حالتهاي رواني محمد در هنگام گزينش همسر يا بهتر بگوييم همسران آشنا شويم بد نيست به رواياتي كه دراين زمينه از اصحاب و ياران و همچنين همسر  حسود  او  (عايشه‌) در كتابهاي تاريخ آمده نمونه هايي را بازنگري كنيم و بپردازيم به مختصري از علت انتخاب اين همسران توسط او، اميد است كه بتوانم به زودي درباره روش گزينش و به همسر گرفتن اين زنان هم در نوشته هاي بعدي نقشي در روشن نمودن اين بخش از زندگي محمد ايفا كنم.

تصويري از زنان محمد،

ام سلمة،

عايشه : هنگامي كه پيامبر با ام سلمه ازدواج كرد بسيار ناراحت شدم و از اينكه مردم زيبايي او را وصف ميكردند ناراحتي من دوچندان شد، پس براي ديدنش بي تابي كردم و هنگامي كه او را ديدم چندين برابر آنچه را كه از حسن و زيبايي اش برايم گفته بودند را دراو ديدم. (‌المنتظم:208/3)

زينب دختر جحش،

? زني بود زيبا..( الطبري 2/232) ? يك بار محمد براي ديدن شوهر زينب ? زيد? كه  پسر خوانده خويش  نيز بود به در منزلش رفت و زينب را با پوششي خانگي و نيمه عريان ديد پس سرش را پايين انداخت و زيد را خواست زينب جواب داد: اي پيامبر اينجا نيست.. بفرما داخل.. پيامبر خودداري كرد وهنگامي كه پيامبر از او درخواست كرد رفت و با عجله لباسش را پوشيد اما پيامبر مجذوب او شد و برگشت و زير لب زمزمه اي كرد و گفت :‌? سبحان الله العظيم مصرف القلوب..?( پناه ميبرم به پروردگاري كه بازدارنده دلهاست) پس زيد به نزد پيامبر آمد و گفت:‌شايد زينب را پسنديده باشي؟ پيامبر در جواب گفت :‌همسرت را نگه دار، پس  از آن زيد زينب را ترك كرد و پيامبر او را به عقد خويش در آورد.( الطبري 2/231)  اما ?القرطبي? اضافه ميكند : روزي (ص) نزد زينب آمد و زيد را خواست پس زينب از جا برخاست و سفيد و زيبا و خوش اندام بود و يكي از زيباترين زنان قريش به شمار مي آمد، پس اورا پسنديد و گفت :‌?سبحان المقلب القلوب? ( پناه ميبرم به پروردگاري كه دلها را دگرگون مي كند).. وگفته شده كه خداوند نسيمي را فرستاده تا حجاب ميان پيامبر و زينب نيمه عريان را كنار بزند پس هنگامي كه زينب را ديد مهر او در دلش افتاد.(‌القرطبي در تفسير آيه 37 از سوره الاحزاب) . ( البته روايات در اين زمينه بسيارند و متفاوت اما اين اختلاف نظرها همگي در جزئيات است )

متن كامل آيه 37 سوره الاحزاب:? واذ تقول للذي انعم الله عليه و انعمت عليه امسك عليك زوجك و اتق الله و تخفي في نفسك ما الله مبديه و تخشي الناس و الله احق ان تخشه فلما قضي زيد منها و طرا زوجناكها لكيلا يكون علي المؤمنين حرج في ازواج ادعيآئهم  اذا قضوا منهن و طرا و كان امر الله مفعولا? ( و چون تو با آنكس كه خدايش نعمت اسلام بخشيد و تواش نعمت آزادي ?‌ يعني زيد حارثه‌‌ ? و بنصيحت گفتي برو زني را كه همسرت است ( زينب دختر عمه پيغمبر) نگهدار و از خدا بترس و ? طلاقش مده? و آنچه دردل پنهان داشتي خدا آشكار خواست و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسيدي و از خدا سزاوارتر بود كه بترسي پس ما هم چون زيد از آن زن كام دل گرفت ? طلاقش داد? او را بنكاح تو در آورديم تا بعد ازاين مؤمنان در نكاح زنان پسر خوانده خود كه از آنها كامياب شدند ? وطلاق دادند? بر خويش گناهي نپندارند و فرمان خدا بانجام رسيد).

جويرية بنت الحارث،

در سال ششم هجري به غنيمت گرفته شد، از خاطرات عايشه: ? هنگامي كه پيامبر غنائم?بني المصطلق? را تقسيم ميكرد ?جويريه? در قرعه اي بنام ?ثابت بن قيس الشماس? ثبت گرديد پس صيغه او شد، و زني بود زيبا و با نمك و هركه او را ميديد در دلش مي نشست، او ناراحت نزد پيامبر آمد و ازاو دراين قرعه و سرنوشت خود كمك خواست ، به خدا سوگند تا او را كنار در اتاقم ديدم از او بدم آمد ـ از روي حسادت‌ – و دانستم كه پيامبر هم آنچه را كه من ديده ام خواهد ديد!! پس هنگامي كه وارد شد گفت: اي پيامبر خدا من جويريه دختر الحارث سرور و مهتر قومش هستم و دچار بلائي شده ام كه از شما پنهان نمي باشد پس آمدم تا به من در اين قرعه اي كه بنامم افتاده ياري دهي . پس پيامبر به او پاسخ داد: اگر بهتري ترا باشد مي پذيري؟ او گفت :‌و او كيست اي پيامبر؟ به او جواب داد: ترا از اين محكوميت آزاد ميكنم و با تو ازدواج ميكنم، جواب داد : بله موافقم . قابل ذكر است كه جويريه در آن هنگام 20 ساله بود. (‌سيره ابن هشام : 2/294)

صفيه بنت حيي،

 او يهودي تبار و زيبايي بي همتا بود (‌نوراني ترين در ميان زنان، الاصابه :‌8/126) ، محمد او را از ميان غنائم خيبر برگزيده بود ( تفسير ابن كثير:3/823)، و منتظر بازگشتش به مدينه نماند و در ميان راه با او همبستر شد!! ( السمط الثمين:81) . ]گويا در اين شرايط بازهم منافع سياسي و حكومتي اسلام در ميان بوده!![

عايشه،

 او يك حالت  منحصر به فردي بود و جاي بسي تأمل دارد، محمد اورا در سن 6 سالگي به عقد خويش در آورد و هنگامي كه دختري 9 ساله بود با او همبستر شد.. سن محمد در آن هنگام 52 سال بود يعني تقريبا هم سن پدرش و رابطه ميان محمد و عائشه بيشتر شبيه به بچه و پدر بزرگش بود. اينطور كه از شواهد پيداست محمد اين مسئله را متوجه شده بود پس او را آزاد گذاشت تا دوران بچگي اش را همانگونه كه ميخواهد سپري كند و اين امر در روحيه و روان او اثرات منفي خطرناكي را  بدنبال داشت كه تاثير آن حتي در تاريخ اسلام و  برخي از تصميم گيريهاي  مهم سياسي به خوبي  روشن است. و روايت كرده اند كه عايشه عروسك بازي را دوست مي داشت ـ‌همانند بقيه بچه ها ـ‌ و با اينكه اوهمزمان همسر و بچه بود محمد دوستان هم سن و سالش را دعوت مي كرد تا با او بازي كنند. عايشه سفيد رويي زيبا بود و محمد گاهي او را ?حمير? يعني قرمزي و گاهي بور ميخواند.

سوده و حفصه،

جاي دارد در ميان زنان محمد كمي از سوده وحفصه نيز بگوئيم،

سوده دومين همسر محمد پس از خديجه بود و او بيوه زني مسن بود كه زيبايي چنداني نداشت و به قول معروف آش دهن سوزي نبود بدين ترتيب بديهي است كه نميتوانست راهي به دل محمد بيابد (‌او مردي بود عاشق زيبايي) ، پس محمد تصميم به طلاق دادنش مي گيرد‌‌ ( روايات بسياري طلاق او را تأييد مي كنند ) ولي همانطور كه گفته شد او با التماس كردن و بخشيدن شب خود به عايشه او را ازاين كار منصرف مي كند ، و فقط سرپناهي براي خود نگاه مي دارد.

اما حفصه ، او دختر عمر بود ]همان عمر معروف كه دشمن اسلام معرفي مي گردد[ او هم همچون سوده به اندازه كافي زيبايي نداشت و ديگر لازم به ذكر نيست كه چه مشكلات بزرگي ميان محمد و حفصه بوده، و از بسياري از روايات نقل شده كه اورا بيش از يكبار طلاق داده( ابن كثير:829) ]جاي دارد در اينجا براي روشن شدن ذهن خواننده ايراني يك توضيح مختصري بدهم كه تا به امروزهم در ميان تازيان كه يكي از قوانين اسلامي هم مي باشد رسم است كه زن را فقط به مجرد جاري كردن لفظ ?طلاق? مطلقه به شمار مي آورند و بر مرد خود حرام ميگردد مگر اينكه مرد دوباره او را بازگرداند و او اينكار را فقط براي سه بار ميتواند انجام دهد نه بيشتر مگر اينكه محلل شرعي وجود داشته باشد، پس خواننده گرامي از بكار بردن جملاتي همچون چندين بار طلاق و طلاق و بازگشت زياد شگفت زده نشود[ . اما محمد نتوانست حفصه را كاملا ترك كند شايد بخاطر اينكه او دختر مرد با نفوذي مثل عمر بوده.

و در پايان روايتي از ?اسماء دختر النعمان الجوئيه? است كه نشان ميدهد محمد ميخواسته با او ازدواج كند ولي پس از توطئه عايشه كه توانسته بود اسماء ساده لوح را قانع كند تا هنگامي كه محمد به او نزديك ميشود پناه ببرد به خدا(أعوذ بالله بگويد) از اين كار خود سرباز زد، اما چرا عايشه دست به چنين دسيسه اي زد؟ خود عايشه در اين باره مي گويد: اسماء يكي از زيباترين زنان بود، پس ترسيديم ( منظور همه همسران) كه براي رسيدن به او ــ محمد ــ  بر ما چيره شود.(السمط الثمين :‌126)

مارية‌ القبطية،

   شايد بد نباشد به جز زنان پيامبر به يك حالت استثنائي هم اشاره اي هر چند كوتاه داشته باشيم و او مارياي زيبا است،  ?ماريا? همسر نبود بلكه كنيزو صيغه اي بود و محمد با ديگراني همچون او همبستر مي شد چون پيامبر رحمت و انسانيت به 11 همسر اكتفا نكرده بود بلكه زناني رانيز به حرمسراي خود افزوده بود. از اصحاب سيرت(‌چون زادالمعاد)‌ نقل شده  كه محمد چهار صيغه اي داشت كه البته مشهورترين آنها در تاريخ ? ماريه القبطي? بوده به دو علت يك آنكه مادر تنها پسرش ابراهيم بوده و ديگري اينكه او قهرمان  داستاني شگفت آور بوده ، جاي دارد چكيده اي از اين داستان را با هم بخوانيم: روايت است كه ماريا به زنا با پسر عموي خويش ?مأبور القبطي? متهم شده بود و هنگامي كه محمد از موضوع مطلع گرديد بسيار خشمگين شد و بدون اينكه سعي در تحقيق و بازجوئي كند دستور قتل مأبور را صار ميكند و علي ( امام رحمت ) را مامور اجراي اين قتل مي كند، علي هم سراسيمه براي اجراي حكم الهي به دنبال ?مابور? ميرود و او را در بركه اي در حال استحمام ميبيند، پس با صداي دلخراشش نعره ميزند:]تمامي اين اوصاف برگرفته از متن نسخه اصلي است و نويسنده از استفاده از اين واژه هاي خشن بي گناه است[ بيا بيرون اي دشمن خدا تا سرت را از تنت جدا كنم . پس بيچاره مابور هراسان لخت و عريان از بركه بيرون مي آيد و علي به او نگاهي مي اندازد (‌كسي كه گويند در تمام دوران زندگانيش حتي به عورت خود هم نگاه نكرده بود )‌ و متوجه مي شود كه مابود خاجه و اخته شده است (‌در روايت مجبوب آمده است: مقطوع الآلة ـ منظور البته آلت تناسلي است ـ ) پس نزد پيامبر باز ميگردد و به محمد مژده مي دهد و محمد را خوشحال ميكند تا بدانجا كه محمد فرياد مي زند : بيگناهي ماريا ثابت شد? اگرچه در رابطه با اين داستان قلمها گاهي زياده روي كرده اند و حتي برائتي ( بي گناهي‌) را كه در سوره ? النور ? آمده را مربوط به داستان مارياي زيبا مي دانند.

نويسنده: شهاب الدمشقي

برگردان: كيانوش

منبع:

http://ladeeni.net/pn/Article28.html
نكته،

  در برگردان اين نوشته تلاش نمودم كه ذهن خواننده ايراني را نسبت به مسائل و قوانين تازيان آن زمان كه برخي از آنها هنوز هم پا برجاست روشن سازم ولي يك نكته هم در پايان اضافه كنم كه در زمان جاهليت مرد براي گزينش همسر خود نميتوانسته او را پيش از عقد ببيند و فقط از راه وصف و توضيحي كه برايش مي دادند به خواستگاري مي رفته ، البته اين شامل حال كنيزان و غنائم جنگي نمي شد چون به هرحال آنان را در معرض ديد قرار مي دادند .

 

 

دادگاهی محمد رسول الله به اتهام زن ستیزی

بخش هشتم، زن ستیزی

فهرست:

این دادگاه بسیار عقب افتاده دین اسلام است و افراد زیر در این دادگاه حضور دارند

متهم: محمد ابن عبدالله

شاکی: انسانیت (قسمت غیر مسلمان آن)

دادستان: علی سینا

وکیل مدافع: راهیل شهرزاد

دادگاه: در افکار عمومی

قاضی: شما 

پیشگفتار.

در این جلسه، اتهامی که به متهم وارد میشود زن ستیزی (=Misogyny میساجنی) است. من او را به این متهم میکنم که او زنان را تحقیر کرد و زنان قبل از او در عربستان و تقریباً در تمام کشورهایی که تسلیم سلطه اسلام شدند، از آزادی ها و حقوق بیشتری نسبت به جامعه ای که او پدید آورد برخوردار بودند. اتهام متهم این نیست که او حقوق کمی به زنان داده است بلکه این است که او حقوقی که زنان بدست آورده بودند را از آنها گرفت و آنها را به شهروندان درجه دوم تبدیل کرد و آنها را تابع مردان کرد و آنها را به خدمت مردان در آورد. او برده داری جنسی را بر زنان تحمیل کرد و جایگاه آنها را به حد جایگاه احشام و حیوانات پایین آورد. در هیچ جامعه ای و در هیچ زمانی از تاریخ زنان به اندازه ای که در اسلام تحقیر و خوار شده اند، مورد ظلم قرار نگرفته اند. اسلام دینی زن ستیز است و در زن ستیزی را به بی نهایت رسانیده است.

جایگاه زنان عرب پیش از اسلام.

متاسفانه  مسلمانان هیچ اثری از ادبیات پیشا اسلامی عربستان باقی نگذاشته اند. آن دوران توسط مسلمانان بعنوان جاهلیت (دوران نادانی) مطرود شده است، آنها تمام کتابها را سوزاندند و تمام آثار تاریخ اعراب را از بین بردند، بنابر این آسان نیست که حقیقت آن دوران را دریافت و از جایگاه دقیق زنان در جامعه پیشا اسلامی عربستان آگاه شد. ما تنها منابع اسلامی را برای استناد در دسترس داریم. حتی از این منابع نیز نور کم سویی را میتوان مشاهده کرد و دریافت که زنان پیش از اسلام از حقوق بیشتری نسبت به دوران پس از اسلام برخوردار بودند.

اجازه بدهید با خدیجه نخستین زن محمد آغاز کنیم. این زن یک بیوه بود، او ثروتمند بود و تجارت موفق خود را داشت. او مردانی را که محمد یکی از آنها بود استخدام میکرد تا برایش کار کنند. این نشان میدهد که زنان اموال خود را داشتند و میتوانستند تجارت های خود را مدیریت کنند، و مردان قریش تصور نمیکردند که کار کردن برای یک زن که رئیس آنها است شرم آور است. با توجه به آنچه احادیث نشان میدهند، این خدیجه بود که از محمد خواستگاری کرد. این نیز نشان دیگری از آزادی است که زنان پیش از اسلام در عربستان داشتند، حتی امروز نیز چنین حرکتی در برخی جوامع تابو و ناپسند جلوه میکند.

یک نمونه دیگر که نشان میدهد زنان در دوران پیشا اسلامی از حقوق بیشتر و احترام بیشتری برخوردار بودند، هنده زن ابو سفیان عموزاده و دشمن اصلی محمد است. گزارش شده است که در جنگ احد او زنان قریش را در حالی که مردان قریش را تشویق میکردند تا علیه تجاوز مسلمانان استقامت کنند رهبری میکرد. وقتی که جنگ بالا گرفت، زنان قریش به رهبری هند، طبل ها را به صدا در می آوردند تا مردانشان را به مقاومت تشویق کنند. یکی از جنگجویان محمد ابو دجنه گفت، «من کسی را دیدم که دشمن را با فریادهای بلندش تشویق میکرد، پس من به سمت او رفتم، اما وقتی که شمشیرم را بر روی او بلند کردم جیغ کشید و فهمیدم که او یک زن است، من برای شمشیر پیامبر بیش از آن احترام قائل بودم که بخواهم آنرا بر روی زنی بکشم، این زن هند بود.» (1)

زن دیگری که در جنگ فرماندهی میکرد عایشه زن بچه سال محمد بود که پس از مرگ او، ارتشی از مردان مسلمان را علیه علی رهبری میکرد، این جنگ به جنگ جمل (شتر مو قرمز) معروف است.

مثال دیگری همچنین وجود دارد و آن عصماء بنت مروان شاعره یهودی مدینه است که به دستور مستقیم متهم ترور شد، زیرا چکامه هایی اعتراضی و توهین آمیز را علیه متهم سروده بود. این واقعیت که متهم آنقدر از اشعار عصماء ترس داشت که او را تهدیدی برای ادامه کار خود میدید و دستور قتل او را تنها به دلیل اشعار او صادر کرد نیز نشان میدهد که اعراب در عربستان برای زنان و حرفشان احترام قائل بودند، به آن ها گوش میکردند و تحت تاثیر حرفهای آنان قرار میگرفتند. این ماجرا نشان میدهد که زنان در آن دوران به عنوان نادان و کسانی که در عقل ناقص هستند، آنگونه که پس از اسلام به شمار رفتند، به شمار نمیرفتند، بلکه آنها رهبران فکری جامعه و اعضای مهم اجتماع بودند.

مثال درخشان دیگری که از جایگاه بلند زنان در دوران پیشا اسلامی وجود دارد مثال زنی است که در زمان محمد ادعای پیامبری کرد و طرفداران بسیاری را نیز بدست آورد. امروز یک زن مسلمان حتی نمیتواند یک روحانی یا یک امام شود. متاسفانه با کمال شگفتی زنان مسلمان امروزه نخستین کسانی هستند که که از جایگاه حقیرشان در اسلام دفاع میکنند و تحقیری را که اسلام بر آنها تحمیل کرده است میپذیرند.

دادستان حدیثی را نشان میدهد که، بیان میکند یکی از صحابه محمد، عمر ابن خطاب که بعدها خلیفه دوم اسلام شد، به محمد در مورد «عادات بد» آزادی و استقلال زنان مدینه که زنان مسلمان نیز دارند آنها را می آموزند شکایت میکند و از او میخواهد که در این مورد کاری بکند. این ماجرا وقتی اتفاق افتاد که رسوایی تماس جنسی محمد با ماریه قبطی، کنیز زنش حفصه پیش آمده بود و او با زنانش درگیر شده بود زیرا آنها از بی بند و باری او شکوه داشتند و او تهدید به طلاق آنها کرده بود (در مورد این رسوایی به نوشتاری با فرنام محمد ماریه و حفصه، ماریه قبطی شانزدهمین زن در زندگی محمد مراجعه کنید). او در خانه نشسته بود و ناراحت بود، و در این حال عمر وارد میشود. عمر بعدها نقل کرده است که:

ما مردان قریش، بر روی زنانمان تسلط داشتیم، اما وقتی که اینجا آمدیم و با انصار (مسلمانان مدینه) زندگی کردیم، فهمیدیم که زنان انصار از درجه این بالاتر نسبت به مردانشان برخوردار هستند، پس زنان ما آغاز به دریافت عادتهای رفتاری زنان انصاری کردند. یکبار من بر سر زنم فریاد کشیدم و او نیز همزمان بر سر من فریاد کشید و من از این حرکت او بسیار بدم آمد که او جلوی روی من ایستاد. او گفت که چرا از اینکه من پاسخت را همانند خودت دادم دلگیر شدی؟ به الله سوگند زنان پیامبر نیز در روی او می ایستند و پاسخ او را میدهند، و برخی از آنها ممکن است تمام روز پاسخ او را ندهند و با او از روی قهر سخن نگویند. آنچه او گفت مرا ترساند و من به او گفتم «هر کس در میان آنها (زنان محمد) چنین کند، دچار خسران فراوانی خواهد شد». بعد من لباس پوشیدم و به نزد حفصه (دختر عمر که زن پیامبر بود) رفتم و از او پرسیدم «آیا هیچکدام از شما (زنان محمد) رسول الله را تا شبهنگام عصبانی نگاه میدارید؟»، او پاسخ مثبت داد. من گفتم «چنین زنی بسیار زیانکار است، و هرگز موفق نخواهد شد!، آیا او نمیترسد که پیامبر خدا غضب کند و این غضب خشم الله را نیز برانگیزد و او به شدت تنبیه شود؟ از رسول الله چیزهای زیادی را نخواهید و در روی او به هیچ عنوان نایستید، و با او قهر نکنید. هرچه میخواهید از من تقاضا کنید، از رفتار همسایه تان (عایشه) در رفتارش با محمد تقلید نکنید زیرا عایشه از شما زیباتر است، و پیامبر او را بیشتر از همه شما دوست میدارد…

پس من بر پیامبر وارد شدم و او را در حالی که بر روی حصیری که پوشیده نبود دراز کشیده بود و جای حصیر روی بدن پیامبر مانده بود دیدم، او بر پشتی که با برگهای نخل پر شده بود تکیه زده بود. من به او سلام کردم و در هنگامی که ایستاده بودم به او گفتم: «آیا زنانت را طلاق داده ای؟» او چشمانش را به سوی من گرفت و پاسخی منفی داد، و من در حالی که ایستاده بودم با اعتراض گفتم «ای رسول الله آیا بدانچه من میگویم اعتنایی میکنی؟ ما مردم قریش دست بالایی بر دست زنانمان داشتیم و بعد به نزد کسانی آمدیم که زنانشان دست بالای مردانشان دارند…»

سپس عمر جریان خود و زنش را تعریف کرد. «پیامبر لبخند زد»، عمر سپس گفت «من سپس گفتم، که پیش حفصه رفته ام و به او گفته ام «وسوسه نشوید که رفتار عایشه را در برابر پیامبر پیروی کنید، زیرا او زیباتر از شماها است و پیامبر او را بیشتر دوست دارد»، پیامبر دوباره لبخند زد. (2)

حدیث بالا خود را توضیح میدهد. مکیان از سایر اعراب متحجّر تر بودند. معمولاً مردمی که در شهر های مذهبی زندگی میکنند تندروتر و زن ستیز تر از مردمی هستند که در شهرهای کمتر مذهبی زندگی میکنند، اگرچه مردم همه مانند یکدیگر فکر نمیکنند، در برخی از جوامع برخی از مردم متعصب تر و تندرو تر از دیگران هستند، ظاهرا محمد و عمر نسبت به سایر افراد مکه، عقب مانده تر، متحجّر تر و مغز بسته تر بوده اند. به عبارت دیگر این دو مرد متعصب ترین و متحجّرترین متعصبان و متحجّران بودند. در حالی که سایر مردان مکه با بشاش بودن و جایگاه بالای زنان مشکلی نداشتند و قبول داشتند که زنان میتوانند تجارت خود را داشته باشند، این دو مرد گمان میکردند آزادی زن بیجهت است و انحرافی است که باید اصلاح گردد.

حجاب توسط عمر پیشنهاد شده بود و الله آنرا قبول کرد.

محمد از اینکه مردان جوانتر چشم بد به زنان زیبا و جوان او داشته باشند و دستی به سر و روی آنها بکشند هراس داشت، به آنها دستور داد که خود را بپوشانند و مسلماً مانند همیشه او خواست خود را با یک وحی تحقق میبخشید.

سوره احزاب آیه 59

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.

ای پيامبر ، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادر خود را، برخود فرو پوشند اين مناسب تر است ، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است.

عمر توضیح میدهد که آیه بالا، بواسطه اصرار او «نازل» شده است.

از عمر نقل شده است:

خداوند در سه مورد با من موافقت کرد.

1. من گفتم یا رسول الله، ایکاش ما مقام ابراهیم را مصلی خود قرار دهیم و در آنجا نماز بخوانیم. پس آیه نازل شد که «مقام ابراهيم را، نمازگاه خويش گيريد» سوره بقره آیه 125.

2. و در مورد آیه ای که میگوید زنان باید چادر سر کنند، من گفتم، ای رسول الله، ایکاش به زنان خود دستور بدهی که خودشان را در مقابل مردان بپوشانند، زیرا مردان خوب و بد با آنها صحبت میکنند. بنابر این آیه ای که دستور میدهد زنان چادر سر کنند نازل شد، سوره احزاب آیه 59.

3. یکبار زنان پیامبر در مقابل او متحد شده بودند و من به آنها گفتم، اگر پیامبر شما را طلاق دهد الله زنان بهتری از شما به او خواهد داد، پس این آیه نیز نازل شد، سوره تحریم آیه 5. (3)

عجیب به نظر میرسد که خالق این کائنات، برای اینکه بخواهد قانونی را برای بشریت وضع کند به پیشنهاد یکی از مخلوقین خود نیاز داشته باشد. عمر بگونه ای نابخردانه به خود میبالد که خدا با او در این موارد همفکر بوده است. اما تمامی اطرافیان محمد به اندازه عمر احمق نبودند. عبدالله ابن سرح یکی از کاتبان وحی محمد، بسیار باهوشتر از این حرفها بود.  او محمد را و اسلام را پس از اینکه فهمید الله سخنانش را و وحی اش را را تغییر میدهد و وقتی او به محمد پیشنهاد تغییر آیه ای را میدهد محمد نیز آنرا قبول میکند ترک کرد. البته این ماجرا، موضوعی دیگری است. چیزی که در این ماجرا برای ما جالب است این است که زنان پیش از اسلام مجبور نبودند چادر شرم آوری را که امروز میپوشند بپوشند. این بخاطر ترس محمد و احساس نا امنی او، که شخصی پیر بود، و زنان جوان و زیبایی را اختیار کرده بود و هراس داشت که مردان جوانی که نیروی مردانگی بیشتری از او داشتند، زنان او را بربایند بود که باعث صادر شدن دستور حجاب و پوشش چادر شد.

ترس این پیر مرد از شهوت زنانش برای مردان جوانتر در آیات زیر که او با اعتماد به نفس در دهان الله گذاشته است کاملا انعکاس یافته است.

سوره احزاب آیات 30 و 31

يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا؛وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا.

ای زنان پيامبر ، هر کس از شما مرتکب کار زشت در خور عقوبت شود ، خدا عذاب او را دو برابر می کند و اين بر خدا آسان است؛ و هر کس از شما که به فرمانبرداری خدا و پيامبرش مداومت ورزد و، کاری شايسته کند ، دوبار به او پاداش دهيم و برای او رزقی کرامند آماده کرده ايم. (4)

محمد همواره به زنانش یادآوری میکرد تا بگونه ای رفتار نکنند که سایر مردان جذب شوند و خود را بگونه ای بپوشانند که تمایل بیگانگان را به خود جلب نکنند.

سوره احزاب آیات 32 و 33

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.

و در خانه های خود بمانيد و چنان که در زمان پيشين جاهليت می کردند، ،زينتهای خود را آشکار مکنيد و نماز بگزاريد و زکات بدهيد و از خدا وپيامبرش اطاعت کنيد ای اهل بيت ، خدا می خواهد پليدی را از شما دورکند و شما را چنان که بايد پاک دارد. (5).

در اینجا ما میبینیم که زنان در دوران پیش از اسلام «در دوران جاهلیت»، همانطور که متهم بطور اهانت بار بیان میکند، میتوانستند بدون حجاب در حالی که «زینتهایشان را آشکار میکردند» از خانه خود بیرون بروند. امروزه اگر یک زن مویش یا بازویش آشکار باشد، در بعضی از کشورهای اسلامی مانند ایران و عربستان و در حکومت سرنگون شده طالبان پلیس اسلامی او را دستگیر خواهد کرد و او را تنبیه بدنی سختی خواهند کرد. در کشورهای اسلامی اندکی زنان میتواند بدون حجاب از خانه بیرون بروند، چه برسد به اینکه بخواهند «زینتهای خود را نشان دهند».

مردان نگاهبان زنان هستند و بر آنها برتر هستند.

متهم نه تنها آزادی پوشش را از آنها گرفت، او آنها را زیر سلطه مردان قرار داد، او نوشته است:

سوره نساء آیه 34

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا.

مردان ، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است ، و از آن ، جهت که از مال خود نفقه می دهند ، بر زنان تسلط دارند پس زنان شايسته ، فرمانبردارند و در غيبت شوی عفيفند و فرمان خدای را نگاه می دارند وآن زنان را که از نافرمانيشان بيم داريد ، اندرز دهيد و از خوابگاهشان دوری کنيد و بزنيدشان اگر فرمانبرداری کردند ، از آن پس ديگر راه بيدادپيش مگيريد و خدا بلند پايه و بزرگ است. (6).

آیه بالا نه تنها زن را به کالایی برای یک مرد تبدیل میکند، بلکه او را تحت تسلط شوهر قرار میدهد، بگونه ای که انگار زن شتر و یا خر یک مرد است. متاسفانه خدیجه زنده نبود تا به شوهر محبوبش یادآور شود وقتی که او زنده بود این خدیجه بود که به محمد نفقه میداد و بر او تسلط داشت و این محمد بود که ثروت خدیجه را به پایان رسانید.

در جای دیگر او آشکارا بیان میکند که از نظر او مردان بر زنان برتری دارند:

سوره بقره آیه 228:

وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ.

بايد که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ايستند و، اگربه خدا و روز قيامت ايمان دارند ، روا نيست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفريده است پنهان دارند و در آن ايام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شايسته است همانند وظيفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پيروزمند و حکيم است. (7).

متهم هرکار که میتوانست کرد تا جایگاه زنان را نسبت به مردان پست کند. بنابر آنچه او گفته است، زنانی که مطیع شوهرانشان نیستند به دوزخ خواهند رفت.

پیامبر گفت: «من آتش دوزخ را دیدم و هرگز چنین صحنه وحشتناکی ندیده بودم. دیدم که بیشتر ساکنین بهشت زنان بودند. مردم پرسیدند ای پیامبر چرا اینگونه است؟ او گفت زیرا آنها شاکر نبودند. مردم پرسیدند که آیا آنها شاکر الله نبودند؟ پیامبر گفت، آنها نسبت به همسرانشان شاکر نبودند و شاکر اعمال خوب آنها نبودند. اگر نسبت به آنها در تمام زندگی بخشنده و نیک باشی، و اگر او تنها یک چیز ناپسندی در تو ببیند، (آن زن) به تو خواهد گفت که هیچ خیری از تو ندیده است. (8).

مردان میتوانند زنانشان را کتک بزنند.

متهم همچنین به مردان آموزش داده است که چگونه زنانشان را کتک بزنند.

سوره نساء آیه 34

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا.

مردان ، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است ، و از آن ، جهت که از مال خود نفقه می دهند ، بر زنان تسلط دارند پس زنان شايسته ، فرمانبردارند و در غيبت شوی عفيفند و فرمان خدای را نگاه می دارند و آن زنان را که از نافرمانيشان بيم داريد ، اندرز دهيد و از خوابگاهشان دوری کنيد و بزنيدشان اگر فرمانبرداری کردند ، از آن پس ديگر راه بيدادپيش مگيريد و خدا بلند پايه و بزرگ است. (9).

مشکات المصابیح روایت کرده است:

آیه بالا وقتی نازل شد که زنی به نزد پیامبر آمد و شکوه کرد که شوهرش به او سیلی زده است (جای سیلی شوهر بر گونه او مانده بود). پیامبر ابتدا به او گفت «همینکار را با خود او بکن (به او سیلی بزن)»، اما بعد او گفت «صبر کن تا من راجع به این موضوع فکر کنم»، سپس آیه بالا نازل شد، و پیامبر گفت «آنچه ما میخواستیم چیزی بود و آنچه الله میخواست چیز دیگری، و آنچه الله میخواهد بهترین است. (10).

شاید در آن لحظه احساس ترحم در محمد با دیدن جای سیلی در چهره آن زن شکل گرفته بود و او به این بی عدالتی آشکار معترض بود، اما این احساس زیاد باقی نماند. اما بزودی او دریافت که دستوری که داده است نتایج بدی به بار خواهد آورد و روابط خصوصی او با زنان طغیانگرش را نیز  تحت تاثیر قرار خواهد داد. بنابر این او الله را مجبور کرد تا آیه ای شرم آور و ناعادلانه را صادر کند، که به مردان اجازه میدهد زنانشان را کتک بزنند تا زنان مطیع آنان شوند.

همانطور که از آیه بالا مشخص است، یک زن نباید حتماَ شوهرش را نافرمانی کند تا مستحق کتک خوردن شود. مرد میتواند تنها در صورتی که بیم نافرمانی از زنش را داشته باشد او را کتک بزند. همانگونه که ارشاد منجی (Irshad Manji) در «مشکل اسلام (

The trouble with Islam

)» در برگ 34 پیرامون این آیه مینویسد، «برای اینکه زنی لایق کتک خوردن شود، لازم نیست که از کسی نافرمانی کند، تنها کافی است که مردی بیم نافرمانی از زنی را داشته باشد. احساس ناامنی او (شوهر) مشکلی برای زنش میشود.»

زنان خوب وقتی که از شوهرانشان کتک میخورند شکایت نمیکنند:

سنن ابوداوود کتاب 11 بخش 709، در باب زدن زنان، شماره 2141

عبدالله ابن ابوذباب  نقل کرده است:ایاس ابن عبدالله ابن ابوذباب روایت کرده است که  رسول الله، گفته است، کنیزان الله را کتک نزنید، اما وقتی عمر به نزد رسول الله آمد و گفت: زنان علیه شوهرانشان گستاخ شده اند، او اجازه کتک زدن را صادر کرد. بعد از این اجازه زنان بسیاری به نزد خانواده و زنان محمد می آمدند و از رفتار شوهرانشان شکایت میکردند، پس محمد گفت زنان بسیاری که اطراف خانواده محمد میروند و لب به شکوه میگشایند از بهترین شماها نیستند!

شوهر مجبور نیست برای کسی توضیح دهد که برای چه زنش را کتک میزند.

سنن ابوداوود کتاب 11 بخش 709، در باب زدن زنان، شماره 2142

عمر ابن خطاب روایت کرده است:

پیامبر گفت: مرد در مورد اینکه برای چه زنش را کتک زده است پرس جو نمیشود.

او آنقدر پیش رفت که گفت زنان باید در مقابل شوهرانشان سجده کنند:

اگر من میتوانستم دستور دهم که انسانها بر دیگر انسانها سجده کنند، دستور میدادم زنان بخاطر حق ویژه ای که الله به آنها داده است در مقابل شوهرانشان سجده کنند. (11)

یک شب محمد از خانه خارج میشود و عایشه  گزارش کرده است که اورا دنبال کرده است:

صحیح مسلم کتاب 4 شماره 2127 از عایشه روایت کرده است که محمد یک شب در حالی که فکر میکند عایشه خوابیده است از خانه خارج میشود، عایشه مخفیانه او را دنبال میکند، محمد بر میگردد و میبیند که عایشه دارد او را تعقیب میکند، محمد او را مجبور میکند که اعتراف کند او را دنبال میکرده است، زیرا اگر او دروغ بگوید اجنه و ارواح او را آگاه خواهند کرد. عایشه گفته است وقتی من اعتراف کردم که او را دنبال میکرده ام او به سینه من کوبید که این سبب درد من شد.

حدیثی گزارش میکند که متهم در دیدار با زنان آنها را «ناقص در عقل و دین» خوانده است:

یکبار پیامبر به مصلی میرفت که نماز عید فطر را بخواند، او از کنار زنی رد شد و گفت «ای زنان! صدقه بدهید، (این صدقه به او میرسید زیرا او نایب السلطنه خدا روی زمین به شمار میرفت و پول را بین کسانی که رضایت آنها را خواستار بود یا برای نشان دادن سخاوت پخش میکرد) چرا که من دیده ام اکثر کسانی که دچار آتش جهنم هستند از شما (زنان) بودند.» آنها (زنان) گفتند ای رسول الله چرا چنین است؟ او گفت «شما دائما لعنت میفرستید و نسبت به شوهرانتان ناسپاس هستید. من هیچ کسی که به اندازه شما در عقل و دین نقص داشته باشد ندیده ام. یک مرد هوشیار و معقول نیز ممکن است توسط شماها منحرف شود» زنان از او پرسیدند «ای رسول الله، چه نقصانی در عقل و دین ما وجود دارد؟» او گفت «آیا همین که دو شاهده زن برابر یک شاهد مرد هستند کافی نیست؟» زنان پاسخ مثبت دادند. او گفت «این دلیل نقصان عقل آنها است. آیا این درست نیست که زنان در دوران حیض خود نه میتوانند نماز بخوانند نه میتوانند روزه بگیرند؟» زنان پاسخ مثبت دادند. او گفت «این نیز نقصان آنها در دینشان است». (12).

آنچه متهم در بالا اظهار داشته است، یک زن ستیزی آشکار است. متهم ابتدا حقوق زنان را از آنها گرفته است و سپس آنها را به دلیل نداشتن این حقوق محکوم کرده است. او نه تنها زخم زده است، بلکه نمک نیز بر زخمهای قربانیانش میپاشد. این حدیث توسط بسیاری از راویان و محدثین روایت شده است، و صحیح مسلم نیز از آن یاد کرده است، به همین دلیل این حدیث یکی از معتبر ترین احادیث است.

زنان برای مردان آفریده شده اند.  

در آیه ای دیگر متهم میگوید:

سوره روم آیه 21

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.

و از نشانه های قدرت اوست که برايتان از جنس خودتان همسرانی آفريد تا به ايشان آرامش يابيد ، و ميان شما دوستی و مهربانی نهاد در اين عبرتهايی است برای مردمی که تفکر می کنند. (13).

کلمه عربی «برای شما» کاملاً مشخص میکند که مخاطب این جمله مردان است، و کلمه «آنها» نیز به زنان اشاره دارد. (در واقع الله در قرآن هرگز زنان را بطور مستقیم مورد خطاب قرار نمیدهد. او همواره یا با پیامبر سخن گفته یا با مردان مومن. زنان همواره سوم شخص هستند.) این آیه روشن میکند که زنان برای مردان آفریده شده اند تا موجب لذت آنها شوند.

امام فخر الدین رازی در تفسیر کبیر خود، آیه 21 سوره روم را اینگونه تفسیر کرده است:

او میگوید «برای شما آفرید» اثبات میکند که زنان مانند حیوانات، گیاهان و سایر چیزهای بدردبخور دیگر هستند. همانگونه که خدای تعالی فرموده است «خلق لکم ما في الارض  = او برای شما آنچه بر روی زمین است را آفریده است» و این ثابت میکند که زن برای عبادت خدا و اجرای فرامین الهی آفریده نشده است. ما میگویم آفرینش زن یکی از الطاف الهی بر ما (مردان) است تا ما لایق عبادت خدا باشیم، و ما با آنها طبق دستور الهی رفتار میکنیم، برای زنان تکالیف زیادی آنقدر که برای ما وجود دارد وجود ندارد، این ما هستیم که باید تکالیف الهی را در حق آنها اجرا کنیم. زیرا زنان ضعیف، احمق، و از برخی از نگرها ها مانند کودکان هستند، و هیچ تکلیفی برای یک کودک صادر نمیشود. اما به مرحمت خدا آنها خلق شده اند تا ما کامل شویم، بر زنان باید وظایفی میبود تا آنها از زجر مکافات بترسند و بنابر این شوهرانشان را پیروی کنند، و از آنچیز که نهی شده است دوری کنند، در غیر اینصورت فساد رواج خواهد یافت.

ملا هادی سبزواری، از علمای ممتاز مسلمان، در حاشیه ای که بر نوشتار صدر المتألهين (ملاصدرا) نوشته است، گفته است:

دلیل اینکه ملاصدرا، زنان را جزو حیوانات بشمار آورده است گریزی زیرکانه بر این واقعیت است که زنان، به دلیل نقصان عقلیشان و عدم پختگی فکریشان، و بخاطر علاقه شان به زینت های دنیوی، واقعاً و حقیقتاً در میان حیوانات صامت (گنگ و بیصدا) هستند. آنها طبیعت دوّاب (چهارپایان) را دارند، اما به آنها صورت انسان داده شده است تا مردان از سخن گفتم با آنها بیزار نباشند و میل داشته باشند که به آنها دخول جنسی کنند. به همین دلیل است که شریعت مطهر ما طرف مردان را میگیرد و به مردان در اکثریت مواقع برتری میدهد. مثلا در طلاق و نشوز و غیره. (14).

این علما نظرات موهنی را که در مورد زن بیان داشته اند از خود در نیاورده اند. آنها تنها کلام محمد را که در نظر آنها بهترین پیامبر خدا است و مثالی برای پیروی است تفسیر کرده اند. منابع این ایده که زنان از عقلانیت فروتری نسبت به مردان برخوردار هستند در قرآن و احادیث به وفور یافت میشود.

در میان اعراب ضرب المثلی (نقصتین، عقلاً و دیناً) رایج است که مستقیماً برگرفته از گفته های محمد است.

زنانی که به سکس میل نداشته باشند توسط الله و فرشتگان لعنت میشوند.

حدیث زیر روشن میکند که از نظر متهم، زنان برای اشباع جنسی مردان آفریده شده اند:

رسول الله گفت «اگر مردی زنش را به بستر فراخواند (که بخواهد با او نزدیکی کند) و او (زن) سر باز زند و باعث شود که او (مرد) با خشم بخواب برود، فرشته ها تا صبح او را لعنت میکنند.» (15).

حدیث بالا باعث میشود انسان از خودش بپرسد، چرا الله هیچکار دیگری جز ارضای جنسی مرد مسلمان ندارد؟ عجیب است که خدا فرشتگان زیادی را استخدام کرده است تا بنشینند و کاری نکنند مگر اینکه به زنانی که شوهرانشان را با تماس جنسی ارضاء نمیکنند لعنت بفرستند. لعنت کردن به معنی بر انگیختن خشم خدا است. چرا خدا نیاز دارد تا از تعداد زیادی فرشته برای این منظور استفاده کند، در حالی که میتواند خود بدون واسطه زنی را که با شوهرش نمیخوابد مجازات کند؟ به نظر میرسد مقدار زیادی زیاده کاری و سوء مدیریت در بارگاه الله وجود داشته باشد. مثال الله مانند مثال رئیس جمهوری است که از کارکنانش در مورد کارهایی که میخواهد انجام دهد مشورت بخواهد. به هیچ عنوان نمیتوان اینرا باور داشت. اگر فرشتگان بابت این کارشان حقوقی میگیرند، این مسئله چیزی نیست جز اصراف بیهوده منابع مالی الهی و اگر به آنها چیزی پرداخت نمیشود، فرشتگان مانند برده های خدا هستند. شما نمیتوانید بگویید فرشته ها این کار را داوطلبانه و از روی اختیار خود انجام میدهند زیرا فرشتگان هیچ کاری را بدون اجازه الله انجام نمیدهند. احادیث بیشتری در این مورد وجود دارد:

«ابو حریره، گزارش کرد که رسول الله گفته است:

قسم به کسی که جان من در دست او است، اگر مردی زنش را به بستر فراخواند، و زنش پاسخ مثبت ندهد، کسی که در بهشت است (خدا) از او ناراضی است تا زمانی که او شوهرش را راضی کند.» (16).

و

«پیامبر گفت: اگر زنی شب را دور از بستر شوهرش بخوابد (با او همبستر نشود)، زنان تا زمانی که آن زن به بستر شوهرش باز گردد  او را لعنت میکنند» (17).

زیاد روشن نیست که این مسئله چرا اینقدر برای متهم مهم بوده است. شاید یادآوری این نکته که محمد زنان متعدد زیر بیست سال و نزدیک بیست سال داشت و در آن زمان او یک پیرمرد بود، بتواند پاسخی برای این مسئله باشد. شاید دندانهای او فاسد شده بودند و دهانی بد بو داشت. شاید زنانش چندان مایل نبودند که با پیر مردی، بد بو و ضعیف همبستر شوند. ممکن است محمد این داستانها را درست کرده باشد تا زنان جوانش پاسخ رد به زیاده خواهی های جنسی او ندهند، شاید او میخواست آنها را از این طریق اغوا کند تا بتواند دستی بر آنها بجنباند، یا شاید شما واقعا فکر میکند الله دیوث و دلال محبت است.

به عقیده این پیامبر که خوب به خودش میرسید، تمایلات جنسی یک مرد آنقدر اهمیت دارند که زن باید غذایش را در اجاق رها کند و بگذارد که غذا در حرارت اجاق بسوزد و به سوی شوهرش بشتابد تا اینکه شوهرش در حرارت برای او نسوزد.

«رسول الله گفت: وقتی مردی زنش را برای تماس جنسی فرامیخواند، زن باید به نزد او برود حتی اگر با اجاق مشغول است.» (18).

زنان آلت تناسلی هستند؟؟!

گویا تمام این تحقیرهای موهن و نفرت انگیز علیه زنان کافی نبوده است، محمد حتی زنان را به آلت تناسلی تشبیه کرده است.

علی روایت کرده است که پیامبر گفته است:  «زنان 10 عورت دارند. وقتی زن ازدواج میکند شوهرش یکی از عورت ها را میپوشاند، و وقتی میمیرد قبر ده عورت او را میپوشاند» (19).

عورت چیست؟ دانشنامه اسلام عورت را به آلت تناسلی (فرج) تعریف کرده است. (20)

و باتوجه به حدیث زیر، زنان نه تنها 10 عورت دارند، بلکه خود زن نیز عورت است.

«زن عورت است، وقتی او از خانه بیرون میرود، شیطان به او خوش آمد میگوید» (21).

حدیث زیر، نشان میدهد که زنان از رفتن بیرون از خانه بازداشته شده اند، حتی برای رفتن به مسجد.

«زن

درصورتی که در درون خانه باشد

در نزدیکترین حالت به چهره خدا قرار دارد، و نماز زن در خانه اش بهتر از نماز او در مسجد است. » (22).

این جایگاهی که محمد برای زن در نظر گرفته است، جایگاهی بسیار تقلیل یافته نسبت به جایگاهی است که اعراب در پیش از اسلام برای زنانی صاحب مال و تجارت (خدیجه) داشتند و آنها را بعنوان ژنرالهای ارتش (عایشه) پیروی کردند، و آنان را رهبران فکری خود میدانستند (عصماء بنت مروان)، از آنها تشویق میگرفتند (هند) و آنان را بعنوان پیامبرانی پیروی میکردند. به تدریج وقتی نسل های جدید شکل میگرفتند به دلیل آموزه های محمد مسلمانان دیدگاهی توهین آمیز و تحقیر آمیز نسبت به زنان پیدا کردند و سر انجام زنان مسلمان حقوق و شرافتشان را کاملا از دست دادند.

زنان از حقوق کمتری برخوردار هستند.

نقصان زنان در عقل، بر حقوق قانونی آنان را نیز تاثیر میگذارد.

سوره بقره آیه 282

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

ای کسانی که ايمان آورده ايد ، چون وامی تا مدتی معين به يکديگر دهيد ،، آن را بنويسيد و بايد در بين شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنويسد و کاتب نبايد که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپيچی کند و مديون بايد که بر کاتب املاء کند و از الله ، پروردگار خود بترسد و ازآن هيچ نکاهد اگر مديون سفيه يا صغير بود و خود املاء کردن نمی توانست ، ولی او از روی عدالت املاء کند و دو شاهد مرد به شهادت گيريد اگردو مرد نبود ، يک مرد و دو زن که به آنها رضايت دهيد شهادت بدهند ، تااگر يکی (از زنان) فراموش کرد ديگری به يادش بياورد و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند ، نبايد که از شهادت خودداری کنند و از نوشتن مدت دين خود ،چه کوچک و چه بزرگ ، ملول مشويد اين روش در نزد خدا عادلانه تر است ، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و ترديد را زايل کننده تر و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننويسيد مرتکب گناهی نشده ايد و چون معامله ای کنيد ، شاهدی گيريد و نبايد به کاتب و شاهد زيانی برسد ، که اگر چنين کنيد نافرمانی کرده ايد از خدای بترسيد خدا شما را تعليم می دهد و او بر هر چيزی آگاه است

بعبارت دیگر، نه تنها یک زن به تنهایی نمیتواند علیه یک مجرم شهادت دهد، اگر مردی میان شاهدان وجود نداشته باشد هیچ تعدادی از زنان نمیتوانند علیه مجرمی شهادت دهند. این به این معنی است که اگر به زنی تجاوز شود او نمیتواند این مسئله را اثبات کند مگر اینکه بتواند شاهد مردی را فراهم کند (که تقریباً همیشه این کار محال است)، و بنابر این متجاوز مجرم شناخته نخواهد شد. اما اعتراف او بر زنا میتواند بعنوان مدرکی علیه خودش استفاده شود. همچنین اگر او بدلیل همان تجاوز حامله شود، بچه او میتواند بعنوان مدرکی برای زنا استفاده شود و او به سنگسار محکوم شود. هیئت جوری محترم میتوانند پروند معروف امینه لوال (

زنان کمتر ارث میبرند.

مدافعان اسلام میگویند پیش از اسلام زنان هیچ حق دریافت ارث را نداشتند، این آشکارا دروغ است. خدیجه ثروتش را از طریق ارث بدست آورده بود. وقتی محمد اعلام کرد زنان میتوانند نصف مردان ارث ببرند، زنان این مسئله را جشن نگرفتند و از آن خوشحال نشدند.

سوره نساء آیه 11

يُوصِيکُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ يَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِيماً حَکِيماً

خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى کند که سهم ( میراث ) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد،و اگر فرزندان شما، ( دو دختر و ) بیش از دو دختر باشند، دو سوم میراث از آن آنهاست ،و اگر یکى باشد، نیمى ( از میراث ، ) از آن اوست .و براى هر یک از پدر و مادر او ،یک ششم میراث است ، اگر ( میت)فرزندى داشته باشد،و اگر فرزندى نداشته باشد، و ( تنها ) پدر و مادر از او ارث برند، براى مادر و یک سوم است ( و بقیه از آن پدر است)،ا و اگر او برادرانى داشته باشد، مادرش یک ششم مى برد ( و پنج ششم باقیمانده ، براى پدر است (.)همه اینها، ) بعد از انجام وصیتى است که او کرده ، و بعد از اداى دین است شما نمى دانید پدران و مادران و فرزندانتان ، کدام یک براى شما سودمندترند .این فریضه الهى است ، و خداوند، دانا و حکیم است.

درواقع، بسیاری از افراد، حتی یکی از زنان خود محمد نیز اعتراض کردند که این شیوه تقسیم ارث ناعادلانه است:

ام سلمه (بگونه ای اعتراضی) گفت «ای رسول الله! مردان جهاد میکنند (میتوانند غنائمی بدست آورند) اما زنان نمیتوانند، و ما نیمی از ارث را دریافت میکنیم. پس آیه 32 سوره نساء نازل شد. (23).

سوره نساء آیه 32

وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَي‏ بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً.

برتریهایى را که خداوند براى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید (.این تفاوتهاى طبیعى و حقوقى ، براى حفظ نظام زندگى شما، و بر طبق عدالت است .ولى با این حال ،) مردان نصیبى از آنچه به دست مى آورند دارند، و زنان نیز نصیبى ، ( و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد.) و از فضل ( و رحمت و برکت ) خدا، ( براى رفع تنگناها ) طلب کنید .و خداوند بر هر چیز داناست.

این نشان میدهد که زنان پیش از اسلام، سهم بیشتری از ارث نسبت به زنان پس از اسلام داشتند.

نظر محمد در مورد زنان.

زنان در نگاه محمد آنقدر کم ارزش و فرو بودند که او آنها را با کشتزار و مزرعه مقایسه کرده است و گفته است هروقت و هرکجا که دوست دارید وارد کشتزارتان شوید.

سوره بقره (ماده گوساله) آیه 223 صفحه 36

نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.

زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد. و مومنات را بشارت ده.

شاید مناسب نباشد که جزئیات بیشتری در مورد این آیه مطرح شود،

روزی عمر داشت با دوستانش صحبت میکرد، زنش دخالت کرد، عمر به او گفت «تو یک اسباب هستی، اگر تو لازم باشی، تو را صدا خواهیم کرد»! (24).

برجسته ترین عالم اسلامی، غزالی گفته است:

در همنشینی با زن، بازی کردن با آنها، روح انسان تازه میشود، قلب استراحت میکند و مرد قدرت پیدا میکند که خدا را بپرستد… به همین دلیل است که خدا گفته است «تا در کنار او بیاساید» (سوره اعراف آیه 189).

آیه ای که غزالی به آنها اشاره میکند این است:

سوره اعراف آیه 189:

هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْکُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِينَ

او خدایى است که ( همه ) شما را از یک فرد آفرید، و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید.سپس هنگامى که با او آمیزش کرد، حملى سبک برداشت ، که با وجود آن ، به کارهاى خود ادامه مى داد، و چون سنگین شد، هر دو از خداوند و پروردگار خود خواستند  اگر فرزند صالحى به ما دهى ، از شاکران خواهیم بود .

روشن است که محمد ارزش زیادی برای زنان قائل نبوده است.

پیامبر گفت: «بعد از خود، هیچ رنجی خطرناکتر از زنان برای مردان باقی نگذاشتم.» (26).

در جای دیگه محمد زن را به دنده کج تشبیه میکند:

زن مانند یک دنده است. وقتی تلاش کنی که آنرا راست کنی، آنرا خواهی شکست. و اگر او را رها کنی از او سود خواهی جست اما کجی در او باقی خواهد ماند. (27)

این حدیث جزو احادیث متواتر دسته بندی شده است، یعنی دیگر محدثین نیز آنرا نقل کرده اند.

در حدیثی دیگر از محمد روایت شده است:

زن در شکل شیطان پیشرفت و پسرفت میکند، پس وقتی یکی از شما زنی را میبیند، باید به نزد همسرش برود، زیرا آن باعث میشود که آنچه در قلبش شکل گرفته است دفع گردد. (28).

زنان بالارتبه.

پیش از اسلام، در کشورهای غیر عرب، مانند ایران و بیزانس، زنان حقوق بیشتری از زنان در کشورهای عربی برخردار بودند. درواقع در ایران زنان میتوانستند ملکه و حاکم کشور شوند، محمد در مورد این قضیه چه فکر میکرد؟

وقتی پیامبر شنید که مردم ایران دختر خسرو را ملکه (حاکم) خود کرده اند، گفت «کشوری که زنی را حاکم بر خود کند، هرگز پیروز نخواهد شد.» (29).

یکنفر از من پرسید پس چرا در برخی از کشورهای اسلامی مانند بنگلادش و پاکستان نخست وزیران زن وجود داشتند؟ پاسخ این است که بسیاری از مسلمانان دینشان را نمیشناسند و سهواً آداب و رسوم پیشا اسلامی (جاهلیت) خود را دنبال میکنند. جاهلیت به معنی نادانی است، و مسلمانان معمولا از روی نادانی کارهای میکنند که اسلامی نیستند. طالبان از طرف دیگر اسلام راستین را میشناخت. هرچقدر یک کشور اسلامی تر باشد، شریعت اسلامی بیشتر غلبه خواهد کرد، و زنان بیشتر حقوق و امتیازهای خود را از دست خواهند داد.

کشتن نوزادان دختر.

یکی از استدلالهایی که مسلمانان مدافع اسلام برای اثبات اینکه محمد زنان را آزاد کرد، آنرا اقامه میکنند دستور قرآن برای زنده بگور نکردن نوزادان مونث است. آنها میخواهند شما باور کنید که اعراب این عمل شنیع را بطور گسترده انجام میدادند، آنها نوزادان را در صورتیکه دختر میبودند زنده بگور میکردند اما این افسانه را میتوان با منطقی ساده رد کرد. اگر این کار بسیار بین اعراب رایج بوده است، چطور اعراب میتوانستند با چندین زن ازدواج کنند؟ اساساً چطور نسل آنها منقرض نشد؟

کشتن نوزادان دختر حتی امروز نیز در چین و هند انجام میگیرد. این اتفاق تنها در میان فقیر ترین و بیسواد ترین مردم اتفاق می افتد. این رفتار  غیر قانونی است و جرم بزرگ محسوب میشود و کسانی که این جرم را مرتکب میشوند دستگیر شده و به دادگاه کشیده میشوند. هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم وضعیت در عربستان بگونه دیگری بوده است. مطمئناً اکثر اعراب از این عمل انزجار داشتند. این عمل به سادگی بر خلاف طبیعت بشر است. وقتی محمد این کار را منع کرد، او تنها نظر اکثریت اجتماع را انعکاس داده بود، و چیزی را ممنوع کرده بود که در نظر همگان از پیش رد شده بود.

محمد در اینکه زنان را، شر، کج، ناقص العقل و خلق شده تنها برای لذت دادن به مرد تصویر کند شکست نخورد.  تنها نقش زن از نظر او ماشین جوجه کشی بودن برای فرزندانش است! زن باید مطیع او باد و به او خدمت کند! زن از نظر او قادر نیست زندگی خود را تامین کند و نیاز به سلطنت مرد دارد. زن ارث کمتری را دریافت میکند و شهادت او در دادگاه نصف شهادت مرد است، زیرا او لعنت شده است که حافظه ای ضعیف داشته باشد.

زنان در اسلام تمامی حقوق خود را از دست داده است، حتی حق تنها مسافرت کردن را. (30).

خدا و دختران؟ بدون شک یک تقسیم غیر عادلانه!

محمد آنچنان تصوری محقرانه نسبت به زن داشت که معتقد بود که خدا بزرگتر از آن است که دختری داشته باشد، در حالی که مردان عادی به داشتن پسرانشان افتخار میکنند.

سوره نجم آیات 19 تا 22

أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى؛ وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى؛ أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى؛ تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى.

آيا لات و عزا را ديده ايد؟؛ و منات آن بت سومی ديگر را؟؛ آيا شما را پسر باشد و او را دختر؟؛

اين تقسيمی است خلاف عدالت.

فرض کنید خدا تنها دختر میداشت و پسری نمیداشت. آیا این واقعا تقسیمی خلاف عدالت بود؟ آیا خدا باید از اینکه دختر دارد و پسر ندارد شرمنده باشد؟ بطور جالبی محمد خود دچار چنین سرنوشتی شد، پسران او همگی در دوران طفولیت مردند و تنها دخترانش باقی ماندند. میتوان تصورکرد که او چقدر از اینکه پسری ندارد شرمنده بود. مردی با آنه همه تبعیض علیه زنان و زن ستیزی، و بسیار خودخواه، هیچ فرزندی برایش باقی نماند به غیر از چند دختر، که او قطعا فکر میکرد این مسئله تقسیمی است خلاف عدالت.

دقت کنید که این آیه خدا را بعنوان سوم شخص مفرد مورد خطاب قرار میدهد، این خطایی در ترجمه نیست، کلمه عربی «لهو» استفاده شده است که به معنی «برای او (مذکر)» است. محمد فراموش کرده است که قرآن قرار است کلام خدا باشد و باید از قول خدا با اول شخص مفرد، یا متکلم وحده صحبت کند.)

این واقعیت که اعراب خدایان زنی داشتند نشان میدهد که آنها برای زنان آنقدر احترام قائل بودند که برخی از خدایان خود را زن میدانسند. از نظر محمد اما، تمام ساکنین اجتماع الهی و تمام فرشتگان مرد هستند. تنها اعضای مونث دستگاه الهی حوری ها هستند که جنده های الهی هستند و ساخته شده اند تا به مردان بهشتی خدمات جنسی بدهند. در واقع تنها زنان کمی به بهشت وارد خواهند شد، بیشتر آنان به جهنم خواهند رفت.

تحقیر های شرم آور دیگر در مورد زنان.

در یک حدیث محمد زنان را برابر با سگ و خر میکند و میگوید:

نماز یک مرد با عبور یک خر، زن و سگ سیاه باطل میشود. (31).

در جای دیگر او خوابی را که در آن زنی سیاه را دیده است، به بیماری واگیردار تفسیر میکند. (32).

او همچنین گفته است که بزرگترین رنج برای مردان، زنان هستند.

پیامبر گفت: «بعد از خود، هیچ رنجی خطرناکتر از زنان برای مردان باقی نگذاشتم.» (33).

یک زن خوب.

تنها مسئولیت یک مرد در قبال همسرش نگهداری کردن از او است. او باید برای زنش غذا تهیه کند، خانه و لباس را تهیه کند و نیازهای طبیعی او را برآورده کند. عواطف زن، نیازهای جنسی و روانی زن جزو این چیزها نیستند. از نظر اسلام این نیازها اساساً وجود ندارند زیرا زنان کاملاً انسان نیستند. محمد نه تنها تعداد زیادی از زنان جوان را وقتی که پیر مردی عاجز و ضعیف بود در حرم خود نگاه داشته بود، بلکه ازدواج مجدد زنانش را پس از مرگش حرام اعلام کرده بود. این شخص آنقدر خودخواه بود که نمیتوانست تصور کند مرد دیگری با همسرانش پس از مرگ او بخوابد.

«محمد زنان خود را ام المومنین نامید، یعنی زنانش مادر مومنان بودند، تا دیگر مومنان نتوانند با زنان او که مادرشان بودند ازدواج کنند، اما جالب است که او خود را پدر مومنین نخوانده است تا دیگر نتواند با دختران خود که زنان مومن باشند ازدواج کند، او حتی برای اینکه بحثی در این مسئله باقی نماند در قرآن نیز روی این قضیه تاکید کرده است که محمد پدر هیچیک از شما ها نیست!

سوره احزاب آیه 40

مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا

محمد پدر هيچ يک از مردان شما نيست او رسول خدا و خاتم پيامبران است و خدا به هر چيزی داناست»

توضیحات از مترجم.

او تعدد زوجه را معتبر و قانونی شمرد و به مردان اجازه داد چهار زن بگیرند:

سوره نساء آیه 3

وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.

اگر شما را بيم آن است که در کار يتيمان عدالت نورزيد ، از زنان هر چه شما را پسند افتد ، دو دو و سه سه و چهار چهار به نکاح در آوريد و اگربيم آن داريد که به عدالت رفتار نکنيد تنها يک زن بگيريد يا هر چه مالک آن شويد اين راهی بهتر است تا مرتکب ستم نگرديد.

این آیه همچنین به مردان اجازه داد که هر تعداد کنیز (برده زن) که میخواهند تصرف کنند. برخی از علما معتقدند این آیه تعداد زنان را محدود نکرده است، بلکه به مردان گفته است که چگونه باید ازدواج کنند، دوتا دوتا، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا. (34).

بنابر این مردان اجازه دارند که پس از ازدواجشان نیز شهوت رانی کنند،

«زن باتقوا، زنی است که اگر شوهرش او را امری کند، او اطاعت کند. اگر شوهرش او را نگاه کند، او شوهرش را خشنود سازد، اگر او از زن قولی بگیرد، زن قول را بجای آورد، و اگر مرد از او دور است، آن زن از مال همسرش و خودش دفاع کند.» (35).

آیا این ویژگیها ویژگیهای یک سگ خوب نیستند؟

حال بگذارید ببینیم یک زن خوب و باتقوا چه ویژگیهای دیگری باید داشته باشد.:

«بهترین زنان، آنانی هستند که زیباترین چهره ها و ارزان ترین مهریه را دارند» (36).

یک ویژگی دیگر در مورد زن خوب:

یک همسر خوب خارج از این دنیا است، زیرا او شما را رها میکند تا به فکر زندگی آینده خود باشید. او اینکار را با انجام وظایف درون خانه (بجای اینکه شوهر آنها را انجام دهد) انجام میدهد، و همچنین با ارضا کردن نیازهای جنسی مرد، که او را از وسوسه های جنسی باز میدارد. (37).

وقتی پیامبری اینقدر زن ستیز است، اینقدر زنان را تحقیر میکند، اینقدر ایمان آنها را و عقلشان را ناقص میداند، اینقدر از حقوق آنها میکاهد و جایگاه آنها را تقلیل میدهد، آیا ما میتوانیم انتظاری بیش از این از پیروان او داشته باشیم؟ زنان مسلمان تا زمانیکه محمد را بعنوان راهنمای روحانی خود انتخاب کرده اند هرگز از قید این حقارت آزاد نخواهند شد. اگر زنان مسلمان به گفتار من باور ندارند، باید به گفتار پیامبرشان باور داشته باشند که گفته است:

رسول الله گفت، «بسیاری از مردان به مرحله کمال رسیدند، اما هیچ زنی به مرحله کمال نرسید، به غیر از آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران». (38).

نتیجه گیری.

پرداختن به جزئیات در مورد تمامی این موارد نیازمند نوشتن یک کتاب کامل است. دادستان گمان میکند که مدارک کافی را به هیئت محترم جوری ارائه کرده است تا زن ستیزی، سوء استفاده از حقوق زنان و لکه دار کردن نام نیمی از جمعیت بشری را در مورد متهم اثبات کرده باشد. (39).

بخاطر این تبعیض وحشتناک و زن ستیزی زنان مسلمان توسط مسلمانان مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و به آنها اجازه داده نشده است که به اندازه توانائیشان پیشرفت کنند.  زنان مورد تحقیر، تبعیض، تجاوز، بی شرافتی، و تمام انواع سوء استفاده های ممکن فیزیکی، روحی و جنسی قرار گرفته اند و قادر نبوده اند که برای حقوق از دست رفته شان بجنگند. در نتیجه جهان مسلمان رو به زوال و پژمردگی رفت، زیرا که نصف جمعیتش که زنان باشند از آزادگی و وارستگی منع شده بودند. زنان مسلمان نمیتوانستند در اجتماع نقشی داشته باشند و به پیشرفت آن خدمت کنند.

به زنان اجازه تحصیل داده نمیشد زیرا آموزش برای آنها غیر ضروری دانسته میشد. زنان تحصیل نکرده نادان هستند و احترام به نفسی ندارند. این زنان پسرانی را پروراندند و احساسات تحقیر شده خود را در آنها انعکاس دادند. این فرزندان بی احترامی به نفس را از مادرانشان به ارث میبرند و جامعه اسلامی را با نارسایی و ناشایستگی که ناشی از مبارزه با دیو درون خود است، دیو ترس، ضربه، غرور و تحقیر، تشکیل میدهند. سر انجام به همین ترتیب جامعه اسلامی غوطه ور در تاریکی و جهل، عقده حقارت و دیکتاتوری شد. دکتر مهاتیر، نخست وزیر قبلی مالزی این احساس را بگونه ای فصیح و شیوا در دهمین گردهمایی سازمان کنفرانس اسلامی بیان کرده است، او گفت:

«همه ما مسلمان هستیم. ما تحقیر شدیه ایم، ما ذلیل شده ایم.»

این عبارت به خوبی نشان میدهند که یک مسلمان چگونه احساسی دارد. این احساس تحقیر البته بر خلاف آنچه دکتر ماهاتیر به خطا گفته است به دلیل قدرت و غلبه صهیونیستها بر مسلمانان توسط کنترل از راه دور نیست، بلکه به دلیل سوء استفاده از زنان در تمامی جوامع اسلامی است.

البته تمام کسانی که احترام به نفس ندارند، به اندازه ای قدرت نمی یابند تا به دیکتاتور هایی همچون صدام حسین، اسامه بن لادن یا حسن صباح تبدیل شوند، اما این مشکل حقارت روان او را در بر گرفته است و بدون توجه به اینکه در کدام جایگاه اجتماعی قرار دارد او یک دیکتاتور کوچک هست،. او قدرت میجوید، او میخواهد خود را بر دیگران مسلط کند تا به جهان ثابت کند که کسی است. او در مورد خویشتن از ارزش تهی گشته خویش کنجکاو است. او برای شناخته شدن تلاش میکند و از نادیده گرفته شدن ترس دارد. او احساس میکند که رها شده است، تحقیر شده است و قربانی گشته است، از همین رو بدنبال انتقام گیری است. این واقعیت را نیز میتوان در گفتار دکتر ماهاتیر دید، که به مسلمانان میگوید تا «تفنگ و موشک، بمب و هواپیمای جنگی، تانک و آلات جنگی» بدست بیاورند، بلکه بتوانند حقوقشان را از تحقیر کنندگان و دشمنانشان بگیرند.

نخست وزیر درست میگوید! مردان مسلمان ذلیل گشته اند و مورد تحقیر واقع شده اند. اما حقیقت این است که تحقیر آنها ارتباطی به یهودیان ندارد. این به شیوه ای که آنها با آن پرورش یافته اند ارتباط دارد، به این ارتباط دارد که مادران مسلمانان چگونه پرورش یافته اند، و به این ارتباط دارد که اسلام چگونه با زنان رفتار میکند. زنانی که احترامی برای خود ندارند نمیتوانند پسرانی با احترام به نفس بالا را پرورش دهند. چیزی که حاصل میشود مردانی است که نفسشان مدفون شده است، کسانی که قدرت و شناخته شدن را میجویند تا بر عقده های حقارت خود غلبه کنند. آیا هیچ شگفتی در این وجود دارد که مادر اسامه بن لادن آخرین زن مورد علاقه پدرش در میان زنان مختلف او بوده است؟ اسامه توسط مادری که احترام به نفس بسیار پایینی داشت پرورش یافته بود و احساس حقارت او را به ارث برده است. امروز اسامه تلاش میکند علیه خود تحقیر شده اش بجنگند، تا به قهرمانی برای مسلمانانی که اعمال تروریستی او را تشویق میکنند تبدیل شود.

مردانی که احترام به نفس پایینی دارند بسیار خطرناک هستند. لی هاروی اسوالد (Lee Harvey Oswald) جان اف کندی را تنها به دلیل اینکه به خودش اثبات کند که شخصی مهم است و میتواند کارهای بزرگی انجام دهد کشت. تمامی چیزی که این انسانهای تحقیر شده میخواهند نشان دهند این است که خود را اثبات کنند، حتی اگر شده با ترور و سوء قصد به جان انسانهای بیگناه. آن کسانی که کشتار یازده سپتامبر را براه انداختند و کسانی که به کمرشان بمب میبندند و خودشان و دیگران را میکشند تا شهید شوند، از بی ارزش شدن خویشتنشان رنج میبرند. فکر اینکه آنها به قهرمان تبدیل میشوند، تصاویرشان در روزنامه ها چاپ شود و بعنوان جوانانی که ارزشی برای عمرشان قائل نیستند برای آنها هیجان انگیز و دلپذیر است. این افراد وقتی زنده هستند هیچکس نیستند، اما بعد از مرگشان به قهرمانان و شهدا تبدیل میشوند. تلاش برای افتخار و شهرت در مورد مردی که فکر میکند هیچ چیز جز شکستی بزرگ نیست، اجتناب ناپذیر است.

پیامبر خود منتخب عربستان هرگز تصور نمیکرد که جنون او در کنترل زنانش روزی ممکن است جهان را به پرتگاه نابودی بکشاند، انگار چنین مسئله ای برای نارسیسیت و شخصی خود شیفه و از خود راضی همچون محمد ذره ای اهمیت داشته است.

دادستان تقاضای محکومیت کامل متهم، آقای محمد بن عبدالله را برای گرفتن حقوق زنان از آنها، تقلیل جایگاه آنها به حد اموال و احشام مردان، و بنابر این حیات بخشیدن به جامعه ای روانپریش که در آن انسانها با زخم های روانی درونی پرورش می یابند، و خودخواه و زن ستیز میشوند و نمیتوانند در همزیستی با جهانی که در آن برابری وجود دارد بگونه ای شاد، مثبت و خرسند زندگی کنند، را دارد. مسلمانان در ارتباط با همسرانشان و کودکانشان کاملا شکست میخورند مگر اینکه روابطشان بر مرد سالاری مبتنی باشد. در جامعه شکست میخورند مگر اینکه جامعه آنها دیکتاتوری باشد. مسلمانان در دوری بینهایت از سوء استفاده، تجاوز، تحقیر و دیکتاتوری زندگی میکنند. مردان کوچکی که در درونشان ضربه خورده اند، زیرا نیازهای عاطفی آنها توسط مادرانشان که همان نیازهای روحی در وجود آنها نیز سرکوب شده است اشباع نشده است، این مردان که نقابهای انکار را به چهره دارند و با پرطمطراقی روان زخمی خود را مخفی میکنند، برای خود به دلیل اینکه در حال انفجار هستند خطرناک هستند، و در مقیاسی بزرگتر، خطری هستند برای تمام جهان.

در میان تمامی اتهاماتی که بر متهم وارد است، تمام قتل هایش، غارتگری هایش، تجاوزهایش، کودک آزاری است، برده داری و نسل کشی اش، این اتهام از سایر اتهام هایش آسیب رسانتر بوده است. زن ستیزی برای مسلمانان از هر چیز دیگری ویران کننده تر بوده است. هرچند که قربانی مستقیم زن ستیزی مسلماً زنان بوده اند، آسیبی که زن ستیزی به بار آورده است متوجه تک تک و تمام پیروان محمد میشود. زن ستیزی باعث شده است جامعه ای بیمار متشکل از انسانهای ترسو، خودخواه، مغرور، خود محور، خشن، عصبی، همیشه متنفر و ستیزه جو «تکامل» یابند.

من هیئت جوری را فرامیخوانم به اینکه به اتفاق و به شدت متهم را محکوم به زن ستیزی بکنند. زن ستیزی جنایتی علیه بشریت است.

برای مطرح کردن پرسشها، شبهات، و یا دفاع از پیامبر اسلام اینجا را کلیک کنید.

منابع.

[1]  http://anwary-islam.com/battle/ghazwah_uhud.htm

[2]  صحیح بخاری پوشینه 3، کتاب 43، شماره 648

[3]  صحیح بخاری جلد اول کتاب 8 ام شماره 395

[4]  قرآن, 33:30

[5]  قرآن, 33:32

[6]  Qurna, 4:34قرآن 2:228

[8] صحیح بخاری پوشینه 2, کتاب 18, شماره 161

[9] قرآن.4:34

[10]Razi, At-tafsir al-Kabir, on Q. 4:34.

[11]  صحیح مسلم کتاب 11, شماره 2135

[12]  صحیح بخاری پوشینه 1, کتاب 6, شماره 301

[13]  قرآن: 30.21

[14] صحیح بخاری پوشینه 4, کتاب 54, شماره 460.

[15]  نقل شده در، سروش عبدالکریم، فربه تر از ایدئولوژی، انتشارات سراج، تهران، 1373 شمسی.

[16]   صحیح مسلم کتاب 008, شماره 3367:

[17]   صحیح بخاری پوشینه 7, کتاب 62, شماره 122

[18]   Mishkat al-Masabih, English translation, book I, Section ‹Duties of husband and wife›, Hadith No. 61.

[19]   Kanz-el-‹Ummal, Vol. 22, Hadith No. 858. See also Ihy’a

[20]   The World book Dictionary

‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 65.

[21]   Ihy’a ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 65. Reported by Tirmizi as a true and good Ahadith.

[22]   Ihy’a ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 65. Reported by Tirmizi as a true and good Ahadith.

[23]   (Ibn Katheer vl.1, pg.498)

[24]   Al-Musanaf by Abu Bakr Ahmad Ibn ‹Abd Allah Ibn Mousa Al-Kanadi who lived 557H., Vol. 1 Part 2, p. 263. See also Ihy’a ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al- Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 52.

[25]   Ihy’a ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, Vol II, Kitab Adab al-Nikah, p. 34.

[26]   صحیح بخاری پوشینه 7, کتاب 62, شماره 33

[27]   صحیح مسلم کتاب 008, شماره 3466

[28]   کتاب 008, شماره 3240

[29]   پوشینه 9, کتاب 88, شماره 219

[30]  (صحیح بخاری 2.194)صحیح مسلم کتاب 004, شماره 1032

[32]  صحیح بخاری پوشینه 9, کتاب 87, شماره 163

[33]   صحیح بخاری پوشینه 7, کتاب 62, شماره 33

[34]   Razi, At-tafsir al-kabir, commenting on Q. 4:3

[35]   مشکاه المصابیح، تکالیت در مورد کودکان , کتاب، حدیث شماره  1, 43.

[36]   Ihya› ‹Uloum ed-Din by Ghazali, Dar al-Kotob al-‹Elmeyah, Beirut, vol. II, Kitab Adab al-Nikah, p. 45.

[37]   Ibid., p. 35

[38]   صحیح بخاری پوشینه 4, کتاب 55, شماره 623

[39]   برای اطلاعت بیشتر در مورد زنان به کتابی از ابوالقاسم که در اینجا قرار دارد مراجعه کنید. همچنین به نوشتاری که در اینجا نوشته شده است مراجعه کنید.

منبع +

توسط دکتر علی سینا
[31]
[7]

کاری که محمد کرده بود مانند این است که امروز کسی ادعای پیامبری کند و رانندگی در حال مستی را غیر قانونی کند. آیا این قانون، قانونی فوق العاده و بسیار تازه و شگفت انگیز خواهد بود؟

أَنَّى شِئْتُمْ به این معنی است که مرد میتواند از هر سوراخی بر زن وارد شود. این آیه باعث شد که در نظر مسلمانان، زنان هیچ نباشند مگر اسباب بازی هایی برای ارضای جنسی مردان.

Amina Lawal

) را بیاد آورد که توسط دادگاه های شریعت نیجریه محکوم شده بود تا به محض اینکه بچه اش متولد شود سنگسار شود. پدر فرزند متهم به تجاوز نشد زیرا شاهدی برای شهادت در دادگاه پیدا نشد. این پرونده بر انظار عمومی آشکار شد اما در طول تاریخ موارد متعدد مشابهی اتفاق افتاده و می افتد و کسی از آن آگاه نمیشود.

نقصهای زنان.

سطحی‌نگری قرآن در مورد ازدواج

سطحی‌نگری قرآن در مورد ازدواج

 

    قرآن براي ازدواج، معيارهايي ظاهربينانه را مطرح مي‌كند و قضاوت‌هاي يكسونگرانه‌اش به قشريتي عجيب مي‌انجامد. در اينجا به سه نمونه اشاره مي‌كنيم:

  1. آية 221 سورة بقره مي‌گويد:

و با زنان مشرك، تا ايمان نياورده‌اند، ازدواج نكنيد! كنيز باايمان از زن آزاد مشرك بهتر است؛ هر چند ]زيبايي، ثروت يا موقعيت او[ شما را به شگفتي آورد و زنان خود را به ازدواج مردان مشرك، تا ايمان نياورده‌اند، درنياوريد! بردة با ايمان، از مرد آزاد مشرك بهتر است، هر چند ]زيبايي، ثروت يا موقعيت او[ شما را به شگفتي درآورد…

    البته اگر فقط زيبايي، ثروت و موقعيت زن يا مرد مشرك مطرح باشد، ازدواج مؤمن با مشرك به صلاح نيست (هر چند در چنين وضعي ازدواج مؤمن با مؤمن هم خلاف عقل است) اما اگر اخلاق، منش، شخصيت، صداقت، شجاعت، مهرباني، گذشت، عشق و محبت و… مطرح باشد، آنگاه آيا مي‌توان از ازدواج با مشركان صرفنظر كرد؟ اگر وجود چنين اوصافي در يك زن يا مرد مشرك، ما را به شگفتي درآورد، آيا باز هم ازدواج با آنها ممنوع خواهد بود؟ اصولاً چگونه مي‌توان بطور كلي حكم كرد كه مؤمن از مشرك بهتر است؟ بسياري از مشركان (مثلاً بعضي از بودايي‌هاي ژاپني و يا مسيحياني كه به دليل پرستش مسيح، از نظر قرآن مشرك محسوب مي‌شوند) انسان‌هايي شريف و مقيد به اصول اخلاقي مانند صداقت‌، امانتداري، احترام به حقوق ديگران، مهرباني، گذشت و… هستند و در قلبشان ذره‌‌اي كينه، حسادت، بدبيني و… وجود ندارد. از آن طرف بسياري از مؤمنان، افرادي بي‌اخلاق، خشن، حسود، خسيس، بي‌گذشت و بي‌شخصيت هستند. آنگاه آيا باز هم مي‌توان به راحتي گفت كه حتي چنان مشركاني از چنين مؤمناني بدترند؟ نگوييد مؤمن حقيقي محال است كه بي‌اخلاق، حسود و يا خسيس و… باشد. چون اولاً چنين سخني خلاف واقع است و ثانياً ايمان مراتب مختلفي دارد كه شايد مراتب بالاي آن با رذائل اخلاقي جمع نشود، اما مراتب پايين و متوسط آن عملاً و مصداقاً با اين رذائل قابل جمع بوده و هست؛ و هيچ قرينه‌اي وجود ندارد كه اثبات كند در آية مورد بحث اعلي درجة ايمان مورد نظر است، و ثالثاً از آنجا كه مصاديق چنين مؤمناني بسيار انگشت‌شمار و معدود هستند، تشريع چنين معياري (به صورت كلي) براي ازدواج خلاف حكمت و مصلحت است.

  2. آية 25 سورة نساء مي‌گويد:

هر كسي از شما كه از نظر مالي ]ضعيف است و[ نمي‌تواند زنان ]آزاد[ پاكدامن و با ايمان را به همسري گيرد، با دختران جوانسال با ايمان شما كه مالكشان هستيد ]ازدواج كند[… اين ]پيشنهاد ازدواج با كنيزان[ براي كسي از شماست كه از آلايش گناه بيم دارد؛ و صبر كردن، براي شما ]از ازدواج با كنيزان[ بهتر است، و خداوند آمرزندة مهربان است.

    در اين آيه، عزت و شخصيت كنيز شديداً لگدمال شده است. مفهوم جملة اول آيه اين است كه مردان در انتخاب همسر، ابتدا بايد به سراغ زنان آزاد بروند نه كنيزان، و اين تبعيضي غيرمنطقي، و تحقيري نابخشودني در حق كنيزان است. اگر قرآن در ادعاي خود مبني بر اينكه: انّ اكرمكم عندالله اتقيكم (بهترين و بزرگوارترين شما در نزد خداوند، باتقواترين شماست) صادق است، چرا بين زن آزاد و مؤمن با كنيز مؤمن فرق مي‌گذارد و اولويت را به زن آزاد مي‌دهد؟ چرا توصيه نمي‌كند كه به كنيز بودن يا آزاد بودن زن توجه نكنيد و به جاي آن ببينيد كداميك ايمان و تقواي بيشتر و اخلاق بهتري دارند و اگر ديديد كه ايمان و تقواي يك كنيز از ايمان و تقواي زني آزاد بيشتر است، با همان كنيز ازدواج كنيد؟ از طرفي مگر كنيز، حق مهريه و نفقه و مسكن و… ندارد كه قرآن مي‌گويد: اگر از نظر مالي ضعيف بوديد و نتواستيد با زنان آزاد ازدواج كنيد، با كنيز ازدواج كنيد؟ آيا اين تحقيري ديگر در حق كنيزان نيست؟ اما اي كاش كار به همين جا ختم مي‌شد. جملة آخر آيه به مردان فقير توصيه مي‌كند كه اگر مي‌توانيد خود را از آلايش گناه حفظ كنيد، بهتر است مجرد بمانيد، چون مجرد ماندن (و در آتش شهوت سوختن) بهتر از ازدواج با كنيز است!؟ و اين يعني تير خلاص زدن به حرمت و شخصيت كنيز. آيا مي‌توان باور كرد كه خداي دانا و عادل و حكيم از طرفي شعار «ان اكرمكم عندالله اتقيكم» دهد و از طرفي ديگر چنين سخناني بگويد؟ در آية 221 سورة بقره (كه در نمونة قبلي مورد نقد قرار گرفت) نيز‌، شخصيت و حرمت كنيزان پايمال شده است. در ابتداي اين آيه ازدواج مردان مؤمن با زنان مشرك مورد نهي قرارگرفته و اين به معناي عدم لياقت و شايستگي زنان مشرك و مستلزم نوعي تحقير است. آنگاه براي اينكه اوج بد بودن و بي‌لياقتي زنان مشرك مورد تأكيد و تصريح واقع شود، گفته مي‌شود: «كنيز با ايمان از زن آزاد مشرك بهتر است.»؟!

 3. از نظر قرآن، مرد مي‌تواند در يك زمان، دو يا سه و يا چهار همسر داشته باشد، به شرطي كه بتواند عدالت را بين همسران خود رعايت كند. آية 3 سورة نساء مي‌گويد:

و اگر در اجراي عدالت بين دختران يتيم بيمناكيد، هر چه از زنان ]ديگر[ كه شما را پسند افتاد، دو دو، سه‌سه، چهارچهار به زني گيريد. پس اگر بيم داريد كه نتوانيد به عدالت رفتار كنيد، به يك ]زن[ يا به آنچه از كنيزان مالك شده‌ايد ]اكتفا كنيد[…

اما آية 129 همين سوره ]نساء[ مي‌گويد:

و شما هرگز نمي‌توانيد عدالت را ميان زنانتان اجرا كنيد، هر چند ]بر اين كار[ حريص باشيد…

    بسيار خوب اگر چنين است و مرد در صورت داشتن چند زن، هرگز نمي‌تواند عدالت را ميان آنها برقرار كند و با آنها رفتاري غير تبعيض‌آميز داشته باشد، پس چرا داشتن چند زن در يك زمان، تحريم نشده است؟ آيا اين دو آيه با هم تناقض ندارند؟ مفسران قرآن براي حل تناقض گفته‌اند كه واژة «عدالت» در اين دو آيه، به دو معناي مختلف بكار رفته است. در اولي (آية 3) از عدالت ظاهري سخن رفته است و در دومي (آية 129) از عدالت باطني و قلبي. رعايت عدالت در حد ظواهر امكان‌پذير است. يعني مرد اگر واقعاً بخواهد و همت كند، مي‌تواند به همة همسران خود هر ماه به يك اندازه خرجي (نفقه) بدهد، براي همه بطور يكسان مسكن و لباس و غذا تهيه كند. طبق نوبت به خانه آنها برود و… اما رعايت عدالت قلبي و باطني يعني علاقه و محبت قلبي يكسان داشتن نسبت به همة همسران محال است و آية 129 سورة نساء به همين مطلب اشاره مي‌كند. با قبول اين توجيه، به اينجا مي‌رسيم كه از نظر قرآن كافي است مرد بتواند در ميان زنان خود، عدالت را در حد ظواهر رعايت كند تا مجاز به گرفتن چند زن (در يك زمان) باشد. اما در اينجا نكات مهمي ناديده گرفته شده است كه به مواردي از آنها اشاره مي‌كنيم:

ـ3. از نظر قرآن، گويي مهمترين و اصلي‌ترين مسئله در موضوع چند همسري، توانايي يا عدم توانايي مرد در اجراي عدالت بين همسران (آن هم فقط در حد ظواهر) است، و اين يعني ناديده گرفتن شخصيت و احترام زن و احساسات و عواطف طبيعي و غير قابل اجتناب زنانه. به عبارت ديگر قرآن در اينجا فقط بعد مادي و جسماني وجود زن را مورد توجه قرار داده و بافت روحي ـ رواني و احساسات و عواطف طبيعي او را ناديده انگاشته و فكر و انديشه و شخصيت اجتماعي زن را به هيچ گرفته است. در عصر حاضر حتي زنان مسلمان و مؤمن در اعماق قلب خود اين را توهين به شخصيت زن مي‌دانند. از نظر آنها مسئلة اصلي، توانايي يا عدم توانايي مرد در اجراي عدالت ميان همسران خود نيست، بلكه نفس چند همسري مرد برايشان آزاردهنده و غير قابل پذيرش است. زيرا خلقت ويژة زن بگونه‌اي است كه طبيعتاً چشم ديدن هوو را ـ خصوصاً اگر جوان‌تر و زيباتر باشد ـ ندارد و اگر بداند كه شوهرش زن يا زنان ديگري دارد، هر چند ممکن است بنا به علل و دلايلي مجبور به پذيرش اين وضعيت باشد و دم بر نياورد، اما بدون شک آرامش روحي ـ رواني او به هم مي‌خورد[1] و حتي اگر مرد بتواند علاوه بر عدالت سطحي و ظاهري، عدالت حقيقي و باطني را نيز بطور كامل بين همسران خود رعايت كند، باز هم مشكلي حل نمي‌شود، چه رسد به اينكه:

_3. نگاهي واقع‌بينانه به مسئله، آشكار مي‌كند كه عدالت (در رفتار با همسران) حتي در مفهوم‌ سطحي و ظاهري خود آنقدر پيچيده و عميق و پرلايه است كه هرگز بطور دقيق و مشخص قابل تعريف نيست و لذا نوبت به اجراي آن در عمل نمي‌رسد. به عبارت ديگر پس از مشكلي كه در بالا آمد، مهمترين مسئله، ارائه تعريفي واقع‌بينانه، دقيق و مشخص از عدالتي است كه مرد بايد در ميان همسرانش اجرا كند. توجه كنيد كه تعاريف كلي، مبهم و ايهام‌آلود كه قابل تفسيرهاي متعدد باشد، نه تنها مشكلي را حل نمي‌كند، بلكه زمينه را براي سوء استفاده مرد فراهم مي‌آورد. متأسفانه قرآن نه تنها تعريفي دقيق و عيني و كاربردي از همان عدالت سطحي و ظاهري كه مرد بايد ميان همسرانش اجرا كند، ارائه نداده، بلكه حتي اشاره‌اي كلي و اجمالي هم به اين مسئله نكرده و با اين كار، تعريف و نحوة اجراي عدالت را عملاً به خود مردها سپرده است. اما در جايي كه رابطة دوطرفة بين زن و مرد مطرح است، چرا بايد عدالت را مرد ـ كه فقط يك طرف دعواست ـ تعريف كند؟ اين مثل آن است كه پادشاهي بگويد من «عادل» هستم، اما «عدالت» را خودم تعريف مي‌كنم! فراموش نكنيد كه از نظر قرآن: «الرجال قوامون علي‌النساء»، يعني: «مردان، سرپرست زنان محسوب مي‌شوند و نسبت به آنها سلطه دارند.» حال اگر قرار باشد كه در اعمال سلطه و ولايت، عادل باشند ولي عدالت را نيز خودشان تعريف كنند، معلوم است كه محصول آن جز مردسالاري مستبدانه و پايمال شدن حقوق و شخصيت زنان نخواهد بود. البته اگر تعريف عدالت را به زنها بسپاريم، باز هم مشكلي حل نمي‌شود. زيرا زنها نيز با شخصيتهاي روحي و رواني مختلف و افكار و انديشه‌هاي متفاوت و گرايش‌هاي ديني، سياسي و اجتماعي گوناگون و گاه متضاد، تعاريف مختلف و متناقضي از عدالت ارائه خواهند داد. به عبارت ديگر، نحوه‌اي از رفتار مرد با همسران خود، ممكن است از نظر يكي از آنها عدالت و از نظر ديگري ظلم محسوب شود. بنابراين در اينجا با مشكل لاينحلي روبرو هستيم و بهتر است چند همسري را از اساس باطل اعلام کنيم.

3  ـ3. حتي اگر تعريف دقيق و مشخصي از عدالت مورد نظر داشته باشيم، باز هم با مشكل ديگري روبرو مي‌شويم و آن اينكه زندگي آدميان ـ به ويژه در عصر حاضر ـ بسيار پيچيده و ذوابعاد است و دخالت هزاران عامل ناشناخته، ناخواسته و غير ارادي، و وقوع حوادث خرد و درشت غير قابل پيش‌بيني و قرار گرفتن مرد در موقعيتهاي دشوار و متفاوت ـ كه بطور طبيعي باعث بازتاب‌هاي رفتاري متفاوت در او مي‌شود ـ اجراي عدالت در ميان همسران را ناممكن مي‌سازد. مرد مي‌خواهد طبق برنامه و با نظمي خاص عمل كند تا به اصطلاح، عدالت رعايت شود، اما ـ حداقل بسياري از اوقات ـ نمي‌تواند، چون فقط ارادة‌ او نيست كه جريان امور را به پيش مي‌برد. به عنوان مثال، پيدايش ميل جنسي در مرد (و زن) براي نزديكي، تابع هيچ نظم و قاعده‌اي نيست و ارادة انسان نيز در آن دخالت چنداني ندارد و همين واقعيت، مانع اجراي عدالت جنسي در بين همسران مي‌شود. تقريباً در همة مسائل ديگر زندگي نيز داستان از همين قرار است. مرد حتي اگر بخواهد با همسران خود، رفتاري يكسان و عادلانه داشته باشد، باز هم در بسياري از موارد نمي‌تواند و همين امر موجبات آزردگي خاطر همسرانش را فراهم مي‌سازد. كار وقتي سخت‌تر مي‌شود كه يكي از همسران، جوان‌تر و زيباتر از بقيه باشد. مرد بايد مانع از آن شود كه اين امر در رفتارهاي ظاهري او تأثيري ـ كه موجب تبعيض ميان همسران شود ـ بگذارد. بعيد مي‌دانم چنين رويايي به حقيقت پيوستني باشد. حتي پيامبر اسلام نيز نتوانست به اين رؤيا دست يابد.[2]

4  . يك بار ديگر به اين جملة قرآني دقت كنيد: «اگر نمي‌توانيد عدالت را بين همسران خود رعايت كنيد، به يك همسر قانع باشيد]و همسران متعدد اختيار نكنيد[». سؤال اين است كه آيا من قبل از ازدواج با همسران ديگر، مي‌توانم با قطع و يقين بفهمم كه قادر به اجراي عدالت بين همسران خود هستم يا نه؟ پاسخ مسلماً منفي است. ممكن است من به دليل اعتماد به نفسي كه دارم، گمان كنم كه در صورت داشتن چند همسر، مي‌توانم بين آنها عادلانه رفتار كنم. ولي پس از ازدواج معلوم شود كه از انجام اين كار عاجزم. حال چه كسي بايد پاسخگوي ضررها و آسيب‌هايي باشد كه در اين ميان به زنان وارد مي‌شود؟ چرا قرآن ازدواج‌هاي متعدد مرد (در زمان واحد) را مجاز دانسته و براي آن شرطي گذاشته كه وجود يا عدم وجود آن در مرد، تنها بعد از ازدواج معلوم مي‌شود؟ از اينها گذشته قرآن نگفته است كه اگر بعد از ازدواج‌هاي متعدد، معلوم شد كه مرد نمي‌تواند عدالت را بين همسران خود اجرا كند، تكليف چيست. آيا اين، سهل‌انگاري در تأمين حقوق انساني زنان نيست؟

 

 

 

 

 


[1] . انکار نمي‌کنم که اين مدعا در مواردي استثنائي صدق نمي‌کند، اما اين موارد، بسيار معدود و کاملا استثنائي است و بنابراين مشکلي را حل نمي‌کند.فراموش نکنيم که در تشريع يک قانون بايد اکثريت مطلق را مبنا قرار داد، نه اقليت محض را.

[2] . به آيه 51 سوره احزاب و تفسير آن در کتب تفسيري و همچنين منابع تاريخي و روايي در مورد زندگي زناشويي پيامبر، و نحوه رفتار و برخورد او با همسرانش رجوع کنيد تا واقعيت براي شما روشن شود.

علی سینا و منتظری، سن پایین عایشه.

ترجمه مناظره میان آیت الله العظمی منتظری و دکترعلی  سینا. قسمت نخست.

دکتر علی سینا یک ایرانیار، خردگرا، آزاد اندیش و بنیانگذار تارنمای آزادی ایمان است که از بهترین تارنماهای مرجع اطلاعاتی در مورد اسلام بشمار میرود،  وی مناظره زیر را با آیت الله منتظری از مراجع تقلید شیعه و علمای عظام اسلام بصورت کتبی انجام داده است. برای اطلاعات بیشتر در مورد این مناظره به برگ «مناظره های دکتر علی سینا با آیت الله منتظری» مراجعه کنید.

دکتر علی سینا:

محمد وقتی عایشه 6 سال سن داشت با وی ازدواج کرد و وقتی وی به سن 9 سالگی رسید با او همبستر شد. چطور یک شخص 54 ساله که خود را پیامبر خدا میخواند میتواند نسبت به دختری 9 ساله احساسات جنسی داشته باشد؟

1-آیت الله منتظری:

سنت ازدواج در آن روزگار بر اساس آداب و سنتهای قبیله ای بود، انگیزه از ازدواج بیش از هرچیز تحکیم دوستی با پدر عروس بوده است، بنابر این ازدواج پیامبر با عایشه یک حرکت سیاسی بوده است.

دکتر علی سینا:

این به هیچ عنوان بهانه خوبی برای ازدواج با یک دختر بچه کم سن نیست. اشکالی که ما به محمد وارد میکنیم این نیست که چرا با دختر ابوبکر ازدواج کرده است، بلکه اشکال در کم سن بودن عایشه است. برای یک پیامبر خدا هرگز شایسته نیست که نسبت به یک دختر کوچک احساسات جنسی داشته باشد، و این بسیار غیر معقول است که بر اساس این احساسات عمل کرده باشد. امروزه اگر یک مرد 54 ساله با یک دختر 9 ساله تماس جنسی داشته باشد، او را بعنوان یک بیمار پدوفیل (بچه باز) به زندان می اندازند، چرا پیامبر اسلام باید بخشیده شود؟

«بیماری پدوفیلیا شامل تحریک شدن مکرر جنسی و یا احساس نیاز و هوس کردن و بر انگیخته شدن احساسات جنسی در قبال کودک و یا کودکان است. بیمار پدوفیل باید بیش از 16 سال سن داشته باشد و تحریک جنسی باید مربوط به کودک 13 یا کم سن و سال تر باشد. اختلاف سنی بین بیمار و شخص محرک باید حداقل 5 سال باشد.» مترجم

منبع +

2- آیت الله منتظری:

پیامبر در سن 25 سالگی با خدیجه 40 ساله ازدواج کرده است، و پیامبر تا زمانی که خدیجه زنده بود با هیچ زن دیگری ازدواج نکرد. اگر پیامبر اسلام انسان شهوت رانی بود، با زنی پیر تر از خود ازدواج نمیکرد و تا زمان مرگ وی به او وفادار نمی ماند.

دکتر علی سینا:

خدیجه زنی ثروتمند بود و محمد مستخدم فقیر وی بود. ازدواج با یک زن ثروتمند برای محمد خیزشی در پلکان موقعیت اجتماعیش بود. در آن دوران محمد یک پسر یتیم و جاه طلب بود. چون مرد فقیر و جوانی بود، هیچ کس به او توجهی نمیکرد. خدیجه برای محمد یک لطف بزرگ بود. او برای محمد آرامش خاطر و رفاه مالی را به ارمغان آورد. حال محمد میتوانست در انزوا به غار خود برود و تخیلات خود را به پرواز در بیاورد، با اجنه دیدار کند، با شیطان بجنگد، با جبرئیل و سایر مخلوقاتی که فکر سستش را شکار کرده بودند محاوره کند.

دلیل  اینکه محمد به خدیجه وفادار ماند، نجابت محمد نبود، بلکه به این دلیل بود که خدیجه زنی قدرتمند بود و هرگز چیزی غیر از این را از طرف محمد تحمل نمیکرد. در آن دوران محمد طرفداری نداشت و ممکن بود با رنجاندن زن پولدارش همه چیز را از دست بدهد و بطور کامل نابود شود.

اگرچه وی بعد ها رنگ واقعی اش را نشان داد و وقتی به قدرت رسید در واقع هیچ چیز نمیتوانست اورا از آنچه بدان میل داشت بازدارد. آنوقت بود که تمام هنجارهای نجابت را به اذن الله اش شکست.

3- آیت الله منتظری:

قصد پیامبر از ازدواج با زنان بیوه متعدد، جدا از مصلحت های سیاسی و اجتماعی، تقویت موقعیت و جایگاه اجتماعی آنان بود. در آن روزگار، زنان بویژه، کنیز ها (بردگان مونث) ارزش بسیار کم یا بطور کلی بی ارزش بودند، و نادانی در حدی بود که آنها دخترانشان را زنده به گور میکردند.

دکتر علی سینا:

محمد همانطور که در بالا آمد، به دلیل ثروت خدیجه با وی ازدواج کرد. بعد از مرگ خدیجه محمد با عایشه که تنها 6 سال داشت ازدواج کرد، و بخاطر خواهش پدر عایشه، پیامبر تا سه سال به وی دخول نکرد. در این میان وی به یک زن نیاز داشت و زنان ناباور از آنجا که وی را یک دیوانه میدانستند از ازدواج با او سر باز می زدند. در میان طرفداران اندکش نیز زنان واجد الشرایط بسیار اندک بودند. سوده  یک زن مسلمان و یک بیوه بود. وی زنی ایده آل برای شرایط محمد به شمار میرفت و میتواند بستر محمد را گرم کند و از خانه  محمد نگهداری کند و نیازهایش را برآورد. محمد دو ماه بعد از مرگ خدیجه با وی ازدواج کرد. خدیجه و سوده تنها دو زن پیامبر بودند که وی از روی نیاز و نه از روی شهوت ازدواج کرد. البته ممکن است که حفصه دختر عمر نیز به گفته پدرش و محمد چندان زیبا نبوده باشد، و محمد ممکن است تنها برای شاد کردن عمر با وی ازدواج کرده باشد. تمامی سایر زنان محمد یا بکر و زیبا بوده اند یا بیوه زنان زیبایی بوده اند و اکثر آنها، اگر نگوییم تمام آنها در سنین نوجوانی (زیر 20 سال) بوده اند. پیامبر تنها به دلیل ظاهر و زیبایی آنها یا با آنها ازدواج کرد یا به سادگی با آنها بدون حتی ازدواج همبستر شد.

حتی برخی اوقات مجبور میشد بعضی از قوانین را نیز زیر پا بگذارد و الله را به صحنه وارد کند الله آیاتی را برایش افشا کند تا بتواند بدانچه به آن میل داشت دست یابد. بعنوان مثال این اتفاق در مورد زینب بنت جحش، ماریه و عایشه افتاد. هیچ کدام از زنان محمد از سوء تغذیه رنج نمیبردند و هیچکدام قبل از ازدواج با محمد زنان تنها و فقیری نبودند. داستانهای زنانی مثل سفیه، ماریه و زینب داستانهای عاشقانه ای هستند که طعم و بوی شهوت، خیانت و جرم میدهند.

شما البته به درستی به وضعیت رقت انگیز و اسفبار دختران برده (کنیزان) در آن دوران اشاره کردید، اما اشاره به این موضوع را فراموش کردید که بسیاری از آن دختران برده، تا قبل از اینکه پیامبر آزادی آنها را بستاند و مقام آنها را از آزاد به برده تقلیل دهد آزاد دختران و زنانی بودند. آیا شما میگویید که آن دختران برده باید برای اینکه محمد عزیزان و همسران آنها را کشت و آنها را در بازارها به مسلمانانی که آنها را می خریدند و به کنیز و مستخدم و یا بردگان جنسی تبدیل میکردند سپاسگزار پیامبر باشند؟

4- آیت الله منتظری:

ازدواج محمد و عایشه در سال نخست و یا دوم بعد از هجرت با فشار و اصرار پدرش ابوبکر و تنی چند از دوستانش انجام گرفت. پیامبر برای مدتی بعد از مرگ خدیجه مجرد ماند. هدف اصلی اش از این ازدواج دلایل سیاسی بود.زیرا محمد زیر فشار فراوان از طرف دشمنانی سرسخت همچون ابو لهب و ابوجهل بود که وی را متهم میکردند؛ لذا او کاملا به حمایت قبایل مختلف دیگر نیاز داشت. ابوبکر نفوذ قبیله ای بسیاری داشت. و رد این تقاضای ابوبکر در آن شرایط به مصلحت پیامبر نبود. در واقع این ازدواج یک ازدواج نمادین بود و نه برای اشباع غریزه جنسی، زیرا بر حسب عادت یک مرد 53 ساله نمیتواند احساسات جنسی نسبت به یک دختر 9 ساله داشته باشد.

دکتر علی سینا:

پیامبر با عایشه به دلیل اصرار پدرش ازدواج نکرد، احادیث بسیاری وجود دارد که محمد میل به عایشه داشت و از ابوبکر خواست که دختر 6 ساله اش را به وی بدهد. درواقع ابوبکر از شنیدن چنین خواسته ای شوکه شده بود. وی اعتراض کرد که وی با محمد پیمان برادری بسته است و یا او برادر رضاعی پیامبر است، که این پیمان ازدواج محمد با برادرزاده خویش را غیر قانونی میکند، اما پیامبر نظر ابوبکر را با گفتن اینکه ما برادران حقیقی و خونی نیستیم رد کرد و استدلال کرد که پیمان برادری آنها ربطی به این ماجرا ندارد.

 صحیح بخاری 7.62.18

پیامبر از ابوبکر ازدواج با عایشه را تقاضا کرد. ابوبکر گفت «اما من برادر تو هستم». پیامبر گفت «من و تو در دین الله و کتابش برادر هستیم اما عایشه بر من حلال است.»

 

اعراب مردمان بدوی ولی به هم پیوسته ای بودند که اندک قوانین نیز برای خود داشتند. برای خود اصول اخلاقی ای داشتند که با دقت و وسواس بدانها عمل میکردند. بعنوان مثال در ماه های مشخصی از سال جنگ نمیکردند. همچنین شهر مکه را بعنوان شهری مقدس به رسمیت میشناختند و هرگز علیه آن جنگ نمیکردند. زن برادر رضاعی همچون برادرزن واقعی به شمار می آمد و ازدواج با وی جایز نبود. همچنین بسیار رایج بود که دوستان نزدیک پیمان برادری باهم میبستند و همدیگر را همچون برادران واقعی به رسمیت میشناختند. پیامبر هر زمان که این قوانین در مقابل او و منافع یا آرزوهایش قرار میگرفتند آنها را زیر پا میگذاشت.

ابوبکر و محمد پیمان برادری بسته بودند، و بنابر رسوم و قوانین عایشه همچون برادرزاده محمد بود، اما این محمد را از میل به عایشه باز نداشت، حتی وقتی که عایشه 6 سال سن داشت.

اما پیامبر که اخلاقیات را نسبت به امیال خود تغییر میداد با استناد به همین رسم که نمیتوان با دختر برادر ازدواج کرد، از ازدواج با دختر حمزه سر باز زد. چون او چندان زیبا نبود.

صحیح بخاری 7.62.37

از ابن عباس نقل شده است:

از پیامبر پرسیده شده بود، «آیا با دختر حمزه ازدواج نمیکنی؟»، او پاسخ داد «او برادر زاده من است».

حدیث زیر نشان میدهد که پیامبر به عایشه گفته بود قبل از اینکه از پدرش تقاضای ازدواج کند خواب او را دیده است.

صحیح بخاری 9.87.140

از عایشه نقل شده است:

رسول الله به من گفت «تو دوبار قبل از اینکه من با تو ازدواج کنم در رویاهای من ظهور کرده بودی.  من فرشته ای را دیدم که ترا در تکه ای لباس ابریشمی حمل میکرد، من به او گفتم، لباسش را در بیاور و اورا نگاه دار، او تو بودی. به خود گفتم «اگر این از طرف الله است، پس این (لخت شدن عایشه) باید واقعا اتفاق بیافتند».

این بهانه که ازدواج محمد با عایشه یک «حرکت سیاسی» بود را میتوان به سادگی رد کرد. ابوبکر دوست خوبی برای محمد بود، او از پیروان محمد و برادر رضاعی محمد بود، به قبیله پیامبر متعلق بود، هیچ لزومی برای پیامبر الله وجود نداشت که برای تحکیم دوستی اش با ابوبکر لازم باشد که با دختر خردسالش همبستر شود. مدارک نشان میدهد که پیامبر مقدس از هواخواهی این مرد و اعتمادی که به او داشت سوء استفاده کرد و اورا وادار کرد تا دختر کوچکش را به ازدواج با او در بیاورد. چطور میتوانید درخواست مردی را که معتقدید پیامبر خدا است انکار کنید؟

ابوجهل (پدر جهالت) و ابولهب اسامی مستعار موهنی بودند که به عبدالعزی توسط محمد داده شده بود. عبدالعزی عموی پیامبر و یک مرد دانشور بود. قریشیان وی را ابوالحکیم (پدر خرد) میخواندند. بسیار دشوار است که بدانیم رابطه میان خوابیدن با یک دختر 9 ساله، چطور میتوانست وی را از شر دشمنانش محافظت کند؟ همانطور که اشاره کردید، این ازدواج یک یا دو سال بعد از هجرت اتفاق افتاد. دشمنان محمد در مکه بودند. حتی اگر این ازدواج میتوانست باعث حفاظت بیشتر محمد شود، که این یاوه ای بیش نیست، او خود در مدینه در امان کامل بود. بنابر این عذر نیز غیر قابل قبول است.

به هر حال، مسئله این است که پیامبر با دختر ابوبکر ازدواج کرد، مسئله این است که با یک دختر بچه 9 ساله همبستر شد. اگر معتقدید که پیامبر این کار را کرد تا از خود محافظت کند، پس محمد یک آدم فرصت طلب بوده است که به یک دختر بچه تجاوز کرده است تا جان خود را حفظ کند. لطفاً نگویید این عمل یک تجاوز نبود برای اینکه یک دختربچه 9 ساله به اندازه ای بالغ نیست که رضایت به تماس جنسی و یا ازدواج بدهد و اگر نتواند رضایت بدهد پس تماس جنسی با او، تجاوز حساب میشود. دفاعیات شما پیامبر اسلام را حتی از اتهام های ما بیشتر متهم میکند.

میگویید این ازدواج یک ازدواج نمادین و سمبلیک بوده است، واقعا این مسئله چقدر میتواند نمادین باشد که پیامبر وقتی به عایشه نزدیک میشود که به گواهی خود عایشه، وی در حال بازی کردن با اسباب بازیهایش بوده است، و پیامبر یک چیز کاملا متفاوت از اسباب بازیهای عایشه را در اختیارش قرار میدهد تا آن دختر بچه «حیرت زده» با آن بازی کند؟

صحیح بخاری 7.62.90

از عایشه نقل شده است:

وقتی پیامبر با من ازدواج کرد، مادرم نزد من آمد و مرا وادار کرد که به خانه پیامبر وارد شوم، و هیچ چیز موجب تحیر من نشد، مگر  آمدن پیامبر به نزد من قبل از ظهر.

 

نوشته اید، «بر حسب عادت یک مرد 53 ساله نمیتواند در قبال یک دختر 9 ساله احساسات جنسی داشته باشد»، کاملا صحیح است. این دقیقا مسئله ای است که مورد نظر من نیز هست. متاسفانه ما در دنیای کاملی به سر نمیبریم و کسانی هستند که بیماری های روانی ای دارند و قوانین و عادتها را زیر پا میگذارند. حتی امروزه نیز مردان پیری وجود دارند که رویای داشتن رابطه جنسی با کودکان را در سر میپرورانند، عکسهایشان را جمع آوری و بر روی اینترنت تبادل میکنند. به این افراد پدوفیل (بچه باز) گفته میشود و ما برای حفاظت از کودکانمان آنها را به زندان میاندازیم. اگر پیامبر آن دختر را قبل از ظهر همان روزی که مادرش اورا به خانه محمد آورده بود «متحیر نمیکرد»، من میتوانستم قبول کنم که این ازدواج نمادین و سمبلیک بوده است، هرچند شایستگی آن آشکار نیست. اما وقتی پیامبر اسلام همان روز به آن دختر کوچک دخول میکند، واقعا دشوار است که این مسئله را بعنوان یک مسئله «نمادین» دید. این کار به درستی نمادی از چه چیزی بوده است؟

5- آیت الله منتظری:

شکی وجود ندارد که شرایط آب و هوایی روی رشد فیزیکی و روانی دختران تاثیر میگذارد و رشد آنها در آب و هوای گرمسیری بیشتر است.

دکتر علی سینا:

در نوشتار قبلی شما اشاره کرده بودید که این ازدواج یک ازدواج سمبلیک و نمادین بوده است،  و گفتید که بر حسب عادت، یک مرد 53 ساله نمیتواند برای یک دختر 9 ساله احساسات جنسی داشته باشد» اما حال به قضیه از زاویه ای کاملاً متفاوت نگاه میکنید.

من نگران هستم که نکند دختران 9 ساله در عربستان در واقع همان دختران 9 ساله باشند. مگر اینکه شما نظریه تکاملی بسیار پیشرفته ای را ارائه دهید که نشان دهد نژاد انسانها در 1400 سال پیش تابحال دچار جهش و تغییر ناگهانی شدید و شگرفی شده است، و آن روزها زنان در سن 9 سالگی به بلوغ میرسیدند، اما واقعیت همچنان باقی میماند که پیامبر دچار احساسات جنسی نسبت به یک دختر نابالغ بود و این خطا بود. برای اینکه مطمئن شویم که کودکان 9 ساله همیشه حتی زمان محمد نیز کودک بوده اند، تنها کافی است که به حدیث بعدی نگاه کنیم. در این حدیث عایشه توضیح میدهد که وقتی مادرش برای بردن او به خانه پیامبر آمد، وی در حال بازی با تاب بوده است.

سنن ابو داوود 31.4915 و 31.4916 , 31.4917

منقول است از عایشه مادر مومنان:

پیامبر اسلام وقتی با من ازدواج کرد که من شش یا هفت ساله بودم. وقتی ما به مدینه آمدیم، چند زن آمدند، ام رومان وقتی من در حال تاب بازی بودم پیش من آمد، مرا بردند، آماده و آرایشم کردند، بعد مرا نزد پیامبر خدا بردند،  و او وقتی من 9 ساله بودم با من جماع کرد. او مرا جلوی در نگه داشت و من از خنده در حال ترکیدن بودم.

 

عایشه همچنین با عروسکهایش بازی میکرده است.

صحیح بخاری 8.73.151

منقول است از عایشه:

من در حضور پیامبر با عروسکهایم بازی میکردم و دختر بچه های دیگر که دوستان من بودند نیز با من همبازی میشدند. وقتی پیامبر خدا به مکان بازی من وارد میشد آنها (دوستان عایشه) پنهان میشدند، اما پیامبر آنها را صدا میکرد تا بیایند و با من بازی کنند. (بازی با عروسک و تصاویر ممنوع است، اما برای عایشه مجاز بود زیرا در آن زمان وی هنوز دختر کوچکی بود، و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود (فاتح البری ج.13 ص.143)

صحیح مسلم 8.3311

عایشه روایت کرده است که وقتی پیامبر با او ازدواج کرده وی 7 سال داشته، و وقتی به خانه پیامبر وارد شده است 9 سال داشته است، و عروسکهایش همراه وی بوده اند، و وقتی پیامبر اسلام فوت شد، وی 18 سال سن داشته است.

قاعدتاً ممکن است شخصی بگوید اینکه عایشه همچنان با عروسکهایش بازی میکرده است نشان میدهد که به اندازه کافی بالغ نبوده است که در مورد مسائل جنسی چیزی بداند، دست کم از کسی که میتوانست پدر بزرگش باشد.

6- آیت الله منتظری:

تفاوت سن میان مرد و زنی که باهم ازدواج میکنند، در جوامع بدوی، قابل قبول و یک رسم بوده است. همچنین برای یک مر هیچ قباحت و زشتی ای وجود نداشته که با دختران بسیار کوچکتر از خود ازدواج کند، و مردم آن دوران این عمل را یک عمل غیر اخلاقی نمیدانستند. حتی تا به امروز میتوان بین اعراب اشخاصی را یافت که با دختران بسیار جوان ازدواج میکنند. قاعدتاً رسوم و قواعد اجتماعات قبیله ای آن دوران را نباید با جوامع مدنی و پیشرفته امروز مقایسه کرد.

دکتر علی سینا:

من موافق هستم که اجتماعات بدوی  رسومی داشته اند که امروز با حساسیتی که جوامع مدرن دارند برای ما شوکه آور هستند. انسانهای پیشین کارهای بسیاری کرده اند که مارا وحشتزده میکند. آنها حیوانات و انسانها را قربانی میکردند، میان جنس زن و مرد تبعیض قائل میشدند، برده داری میکردند و به انواع مختلفی حقوق انسانی را زیر پا میگذاشتند. من جوامع بدوی را محکوم نمیکنم، زیرا آنها نمیدانستند که میتوانند بهتر از این نیز رفتار کنند. من انسانهای مدرنی را محکوم میکنم که به وسیله دنبال کردن مردی که خود نتیجه و محصول اجتماع بدوی خود بوده است، آن جوامع بدوی و کهنه را دنبال میکنند. من مردی را محکوم میکنم که خود را پیامبر الله «رحمتی بر عالمیان» و یک نمونه و الگو برای انسانها معرفی کرده است، کسی که بجای اینکه خود اخلاق و راستی و درستی را پایه گذاری کند، رسوم و قواعد اجتماع بدوی اش را دنبال کرد و بنابر این مهر تایید بر آنها زد و آنها را به رسومی جاودانه تبدیل کرد که باید از آنها تقلید کرد. من اجتماعی را محکوم میکنم که شکوه و جلال و افتخار و فخر  خود را فراموش کرده است و الان تلاش میکند تا رسوم قبایل کهنه را نسخه برداری کرده و مفاهیم کهنه آنها را با دنبال کردن پیامبری که هیچ چیز جدید برای اضافه کردن به اجتماع خود نداشت بلکه خود محصول این اجتماع بود،  مبنای رفتار خود را پایه گذاری کند.

آری ما نباید رسوم قبایل قدیمی و بدوی را با اجتماعات مدرن امروز مقایسه کنیم، اما چرا باید این رسوم را بکار گیریم؟ چرا باید آنها را دنبال کنیم؟ چرا باید پیامبرشان را که عرضه شکستن بربریت و توحش جامعه خودش را نداشته است قبول کنیم؟

اگر پیامبر واقعا یک پیامبر بود، باید نوع دیگری رفتار میکرد، نمیباید رسوم جامعه خود را دنبال میکرد، بلکه باید استاندارد و چهارچوب جدیدی را پایه میگذاشت. اگر او نیز رسوم جامعه خود را دنبال میکرد، ما چرا باید از او پیروی کنیم؟ از طرفی مسلمانان دنیا زندگی محمد را به دقت مطالعه میکنند، و سعی میکنند از آن پیروی کنند. همچون وی لباس میپوشند، چهره شان را همچون وی آرایش میکنند، شبیه وی راه میروند و شبیه وی حرف میزنند، اعمالشان را شبیه به او میکنند و شبیه او زندگی میکنند و معتقدند هرچه او کرده حکم شده از طرف خدا و صحیح بوده است، و او در واقع بعنوان نمونه و الگویی برای انسانها فرستاده شده است، اما شما میگوید عمل محمد تنها تقلید و ادامه ای بوده است از عملی که عرف جامعه بدوی و جاهل وی حساب میشده است و چرا ما باید گناه اورا تنها به دلیل اینکه او تنها یک قربانی اجتماع خودش بوده است ببخشیم؟  نگاه کنید بر سر سرزمین ما که افتخار گذشته خود را فراموش کرده است و اکنون کور کورانه مردی را که رسوم جامعه بدوی خود را دنبال میکرده است پیروی میکند، چه آمده است. آیا ما میتوانیم بیش از این نیز غرق شویم؟ آیا هیچ تحقیری سیاه کننده تر از این هم وجود دارد؟ چقدر آنهایی از ما که این را هنوز درک نمیکنند رقت بار هستند.

7- آیت الله منتظری:

به مسائل هر زمان و مکانی باید با توجه به معیارها و استانداردهای همان زمان و مکان نگاه کرد، نه با توجه به معیارها و استانداردهای دیگر زمانها و مکان ها. از طرف دیگر پیامبر با بسیاری از رسوم زمان خود که در تضاد با اهداف و اصول تربیتی و معنوی اسلام نیستند مخالفتی نکرد، بلکه با واقع گرایی با آنها روبرو شد تا کم کم آنها را از بن و اساس برطرف سازد.

دکتر علی سینا:

من هم معتقد هستم که مسائل را باید در متن و زمینه زمان و مکان خودشان بررسی کرد. چیزی که 1400 سال پیش در عربستان قابل قبول بود، امروز دیگر قابل قبول به نظر نمیرسد. شاید صحیح نباشد که ما در مورد مردم آن دوران به این سختی قضاوت کنیم. اما سوال این است که چرا ما باید آن مردم را و رسومشان را پیروی کنیم؟ راه حل هایی که در آن دوران برای آنها مناسب بود دیگر برای زمان ما مناسب نیست. چرا باید عقایدی را دنبال کرد که سودمندی خود را از دست داده و در تاریخ گیر کرده اند؟

مسلمانان به این تشویق میشوند که سنت پیامبر را دنبال کنند. شما میگویید پیامبر یک عرب بود و قواعد و رسوم مردم خودش را دنبال میکرد، بنابر این کاری که او در آن زمان میکرد در جامعه بدوی خودش درست بود. اما آیا با دنبال کردن سنت های وی، درواقع جاودان کردن آن قوانین و رسوم غلط و ناشایسته اعراب 1400 سال پیش نیست؟

شما تایید کردید که پیامبر با رسومی که در زمان خودش در تضاد با آموزه های تربیتی و معنوی اسلام نبودند، مقابله نکرد. سوال من این است که آن آموزه های تربیتی و معنوی اسلام چه هستند؟ هدف اصلی اسلام چیست؟ طبیعتاً پاسخ مسلمانان این است که هدف اسلام تایید یگانگی خداوند و اینکه او هیچ شریکی ندارد و اینکه محمد پیامبر او است میباشد. این اصلی ترین پیام اسلام است، مفاهیم و آموزه های تربیتی و اخلاقی در درجه دوم مطرح میشوند. همه گناهان میتوانند بخشیده شوند. دزدی، قتل، کشتار و بچه بازی بخشیده میشوند اما شریک قرار دادن برای خدا بخشیده نمیشود.

سوره نساء آیه 48

هر آینه خدا گناه کسانی را که به او شرک آورند نمی آمرزد، و گناهان دیگر را برای هرکه بخواهد می آمرزد. و هرکه به خدا شرک آورد، دروغی ساخته و گناهی بزرگ مرتکب شده است.

به عبارت دیگر، صدام حسین، عیدی امین، بن لادن، خلخالی و خمینی بخاطر اینکه مسلمان هستند و شرک نورزیده اند علی رغم جنایاتشان بخشیده خواهند شد، اما گاندی به دلیل اینکه هندو بود و به ادعای مسلمانان هندو ها به چند خدایی اعتقاد دارند، تا ابد در جهنم خواهد سوخت.

این الله باید بیمار باشد، باید دیوانه و موجود حقیری باشد که اینقدر پافشاری روی شناخته شدن خودش میکند و اینقدر حسادت  نسبت به شرک می ورزد. اگر این خدای محمد است، شایسته هیچ ستایشی نیست، بلکه باید او را به سرعت در بیمارستان روانی بستری کرد.

اما آن رفتارهای غلط مردم که پیامبر با آنها مقابله نکرد اما تلاش کرد آنها را کم کم با سازش محو کند، به راستی چه بودند؟ در دنیای ما، پدوفیلیا یک جرم است. واقعا شرم آور است که پیامبر بچه بازی را به  دلیل اینکه با اصول اسلامی در تضاد نیست به اندازه کافی مهم تشخیص نداد که با آن مقابله کند. با اینحال بسیار جای خوشحالی بود اگر مشاهده میشد حداقل در جایی آنرا تقبیح کند، اما نه او هرگز حتی پدوفیلیا را تقبیح نیز نکرده است. او نه تنها اینکار را نکرد بلکه با تکرار آن، مهر جاودانگی بر آن زد. این روش درستی برای محو کردن رسوم غلط نیست؛ بلکه اتفاقا روش تایید و تبلیغ آن است.

قبل از اسلام ما ایرانیان انسانهای بافرهنگی بودیم. ما چنین رسوم وحشیانه ای را نداشتیم، اما به لطف اسلام این قوانین امروز در فرهنگ ما نیز رخنه کرده است و در سرزمین ما پیاده میشوند.

پدوفیلیا تنها یکی از هدایایی است که اسلام برای ما آورده است. پیامبر اسلام رسوم بسیار دیگری را نیز تایید کرد که به همین اندازه شرم آور و ننگین هستند. ترور کردن شخصی که اندیشه مخالفی دارد نیز سنتی از سنت های پیغمبر بود. او دژخیمانی را شبانه به خانه های دشمنانش میفرستاد تا آنها را بکشند. طرفداران رژیم اسلامی ایران نیز در حال پیروی از همان سنت های پیامبر الله (بر روح معصومش صلوات) هستند.

بخش بعدی جنگهای پیغمبر

مناظره های دکتر علی سینا با آیت الله منتظری

متن اصلی +

سایر بخشهای این مناظره:

مطالب مرتبط با این نوشتار بر روی تارنمای افشا

علی سینا و منتظری،صفیه زن یهودی پیامبر.

ترجمه مناظره میان آیت الله العظمی منتظری و دکترعلی  سینا. قسمت سوم.

دکتر علی سینا یک ایرانیار، خردگرا، آزاد اندیش و بنیانگذار تارنمای آزادی ایمان است که از بهترین تارنماهای مرجع اطلاعاتی در مورد اسلام بشمار میرود،  وی مناظره زیر را با آیت الله منتظری از مراجع تقلید شیعه و علمای عظام اسلام بصورت کتبی انجام داده است. برای اطلاعات بیشتر در مورد این مناظره به برگ «مناظره های دکتر علی سینا با آیت الله منتظری» مراجعه کنید.

سومین پرسش

پیامبر به خیبر حمله کرد، صفیه را برده خود کرد، و در همان روزی که شوهرش را، پدرش را و بسیاری از اطرافیانش را کشت، به او تجاوز کرد، آیا این روش برخوردی است که یک پیامبر باید داشته باشد؟

آیت الله منتظری

در رابطه با ازدواج پیامبر (ص) با صفیه لازم است به نکته هایی توجه شود:

1- صفیه دختر حیی بن اخطب رئیس قبیله بنی نضیر بود که پدر او در جنگ خیبر و شوهر او کنانه قبل از پیمان صلح کشته شده بودند، و وضع اسیران در آن روزگار از نظر زندگی بسیار بد و طاقت فرسا بود. از این رو به سفارش پیامبر بسیاری از زنهای کفار که اسیر میشدند جهت تامین معیشت یا آزاد میشدند و به ازدواج مردان مسلمان – که معمولا دارای همسر بودند – در می آمدند، و یا بصورت کنیز تحت کفالت مسلمانان قرار میگرفتند. تعدد همسر در آن روزگار امری رایج و بهترین وسیله ممکن برای تامین زندگی زنان بی شوهر – چه رسد به زنان اسیر – میبود.

دکتردکتر علی سینا:

آیت آیت الله منتظری گرامی،

این کاملا درست است که صفیه پدر و همسر خویش و همچنین بسیاری از نزدیکانش را از دست داده بود، اما شما فراموش کردید که بگوید او عزیزان خود را به دلیل اینکه پیامبر آنها را کشته بود از دست داد، کشتن مردان و دزدیدن ثروتها و زنانشان از رسوم غارنشین ها بود. از یک پیامبر خدا انتظار میرود که رسوم وحشیانه غارنشین ها را تکرار نکند و با این تکرار آنها را جاودانه نکند، بلکه معیار ها و روش های اخلاقی جدیدی را بنیان بگذارد.

شما طوری با قضیه روبرو میشوید که گویا پیامبر با ازدواج کردن با این زنها در حق آنها لطفی میکرد و باعث میشد که از بدبختیهایشان رهایی یابند، اما شما ذکر این نکته را که او خود باعث بدبختیها و وضعیت اسفبار آنها شده بود فراموش میکنید، این زنها قبل از اینکه محمد به شهرهایشان حمله کند، عزیزانشان را بکشد و آنها را به بردگی بکشاند، اسیر و بدبدخت نبودند.

کاری که پیامبر کرد دقیقا همان کاری است که سارقها و راهزن ها در ایام قدیم میکردند. یک شخص باید کاملا نظام ارزشهای اخلاقی خود را نابود کرده باشد تا بتواند اندکی نیکی در این عمل مطلقا وحشیانه و شرم آور پیامبر ببیند. کشتن مردها و تصرف زنهایشان اعمال دد منشانه ای بودند، هیچ نکته مثبتی در این اعمال شنیع دیده نمیشود.

اگر پیامبر میخواست این زنان بیچاره را از سختی نجات دهد، چرا با زنان مسن تر ازدواج نکرد؟ چرا زیباترین زن را انتخاب کرد؟ صفیه بخاطر زیبایی اش انتخاب شد، این هم حدیثی در مورد این مسئله،

جلد نخست کتاب 8 ام شماره 367

عبدالعزیز نقل میکند:

انس گفت، «وقتی رسول خدا به خیبر حمله کرد، ما نماز فجر را در صبح زود وقتی هنوز هوا تاریک بود خواندیم»، پیامبر جلو من (سوار بر مرکب) حرکت میکرد و ابو طلحه نیز حرکت میکرد و من پشت ابو طلحه حرکت میکردم، پیامبر به سرعت از راه خیبر عبور کرد و زانوی من ران پیامبر را لمس میکردند، او رانهای خود را برهنه کرد و من سفیدی رانهای او را دیدم. وقتی او به شهر وارد شد گفت «الله اکبر»، خیبر نابود شده است. هرگاه ما به سرزمینی نزدیک میشویم، صبح آنان شر میشود، او این جمله را سه بار تکرار کرد، مردم از سر کارهایشان بیرون آمدند و بعضی از آنها گفتند «محمد (آمده است)»، (برخی از همراهان ما که از ارتش او بودند گفتند) ما خیبر را فتح کردیم، اسیران را گرفتیم و غنایم نیز جمع آوری شدند. دحيه آمد و گفت، «ای پیامبر یک دختر برده از میان بردگان به من بده» پیامبر گفت «برو و هرکدام از دختر های برده شده را که میخواهی بگیر»، او صفیه بنت حیی را انتخاب کرد. مردی پیش پیامبر آمد و گفت «ای رسول الله، تو صفیه بنت حیی را به دحيه دادی و او بانوی بزرگ قبایل بنی قریظه و بنی نضیر است، و او برازنده هیچکس غیر از تو نیست. پس پیامبر گفت «آن دو نفر را (صفیه و دحيه را) بیاورید»، پس دحيه با صفیه آمدند، پیامبر به دحيه گفت، «یک دختر برده دیگر غیر از این را از میان اسرا انتخاب کن»، انس ادامه میدهد، «پیامبر او را آزاد کرد و با او ازدواج کرد».

ثابت از انس پرسید «ای ابو حمزه! پیامبر چه به او پرداخت (بعنوان مهریه)؟»، او گفت، «او خود مهریه خود بود، برای اینکه پیامبر اورا آزاد کرد و بعد با او ازدواج کرد.» انس ادامه داد» وقتی در راه بودیم، ام سلمه او را لباس (عروسی) پوشانید، و در شب او را بعنوان عروس به نزد پیامبر آوردند.

باتوجه به حدیث بالا، در میابیم که فتح خیبر یک اتفاق کاملا غیر منتظره بود. به مردم شهر هیچ هشداری داده نشده بود و آنها آماده مقابل شدن با این تهاجم نبودند و این هم کاملا از پیامبر قابل انتظار است که به قربانیان خود اجازه دفاع کردن از خودشان را نیز ندهد. او ناجوانمردانه بدون هیچ هشدار و اعلام جنگی به آنها حمله کرده بود، در حقیقت کلمه «غزوه» هیچ مفهومی به جز «حمله ناگهانی» ندارد. خیبر هیچ معاهده ای را که قبلا با پیامبر بسته باشد زیر پا نگذاشته بود، هیچ نشانی از چیزی که بخواهد مسلمانان را تهدید کند وجود نداشت، هرکس را که در مقابلش ایستاد سلاخی کرد و زنهای زیبا را بعنوان برده های جنسی تسخیر کرد، این بود که پیامبر ثروت آنها را میخواست و او تنها به این دلیل به خیبر حمله کرد.

اما پیامبر تنها به اینها هم راضی نشد، او حتی افراد مسن زن و مرد را نیز که نکشته بود و یا بعنوان برده های جنسی تسخیر نکرده بود مجبور کرد که به کشت بپردازند و 50% محصولاتش را به او خراج دهند. هر کسی با ذره ای انصاف، میفهمد که این عدالت نیست، کاری که پیامبر کرد شیطانی و غیر مقدس بود.

آیت الله منتظری

2- پس از اسیر شدن صفیه افرادی آماده ازدواج با او شدند، ولی چون او دختر رئیس قبیله بود و پیامبر (ص) بخاطر مراعات و حفظ موقعیت اجتماعی او اجازه ندادند آنان با او ازدواج نمایند، خود صفیه نیز ظاهراً از ازدواج با افراد عادی کراهت داشت لذا پیامبر (ص) به خاطر مراعات موقعیت صفیه حاضر به ازدواج با او شدند. آن حضرت به صفیه پیشنهاد آزاد شدن و برگشتن به طرف خویشان خود و یا ماندن در مدینه و اختیار اسلام و کسب آزادی و ازدواج با پیامبر را دادند، و او را بین این دو امر مخیر نمودند و به او گفتند اگر به آئین یهود بمانی من اسلام را به تو تحمیل نمیکنم و صفیه امر دوم را انتخاب نمود. اهل اطلاع از تاریخ میدانند که همسری با پیامبر موقعیت بزرگی تلقی میشد و دارای شرافت بود. در قرآن کریم از همسران آن حضرت به مادران مومنین تعبیر شده است (احزاب آیه 6).

دکتر علی سینا:

در مورد صفیه، این آشکار است که پیامبر او را تنها به دلیل اینکه زن زیبایی بود گرفت. محمد اورا از دحیه بعد از اینکه اورا دید گرفت، این قضیه هیچ ربطی به موقعیت پدر او نداشت. اگر پیامبر اندک احترامی برای پدرش قائل بود اورا نمیکشت. حقیقت همچون خورشید تجلی یافته است، اما شما مختار هستید که چشمهایتان را ببندید و انکار کنید.

شما گفتید که پیامبر به صفیه این انتخاب را داد که به مردمش بپیوندد یا اورا پیروی کند. پیامبر پدر اورا؛ شوهرش را و بسیاری از اطرافیانش را کشت. کسانی که زنده مانده بودند مجبور بودند روی زمین کار کنند و 50% در آمدشان را بعنوان جزیه به پیامبر بدهند، اما با اینحال پیامبر بعد از مدتی نظر خود را عوض کرد و دستور داد که یهودیان باید از خیبر اخراج شوند، بنابر این انتخابی که شما از آن صحبت میکنید، چندان انتخاب نیست. انتخاب در واقع بین لذت جنسی بخشیدن به یک مرد پیر متعفن که قاتل عزیزان او بود، و یا پیوستن به پیر مردان و پیر زنانی بود که نه بین آنها جنگجویی وجود داشت، نه جوانی که بتواند برده جنسی پیروان محمد بشود. در مورد انتخاب اول او میتوانست حداقل زنده بماند، اما اگر او به بین یهودیان باز میگشد معلوم نبود حتی بتواند از این حداقل نیز برخوردار شود، او مجبور میشد که در زمین ها کار کند و نصف درآمدش را به پیامبر (سلام بر او باد) بدهد، در این انتخاب، انتخاب چندانی وجود ندارد.

زن پیامبر بودن ممکن است حیثیت و اعتبار داشته باشد، اما من باور دارم اینکه انسان با عزیزانش و کسانی که دوستشان دارد زندگی کند،  بسیار بهتر است تا با یک قاتل زندگی کند، حتی اگر آن قاتل پیامبر الله باشد.

«کشته شدن کنانه، خود ماجرایی دردناک و روشنگر دارد، کنانه به دست خود پیامبر اسلام کشته شد، ماجرای کشته شدن او را تواریخ معتبر اسلامی اینگونه آورده اند،

سیرت الرسول ابن هشام جلد دوم صفحه 830

«کنان بن الربیع که شوهر صفیه بود اسیر کردند و اورا پیش پیغمبر علیه السلام آوردند و گنجهای قوم بنی النضیر بدست وی بود که ایشان به ودیعت پیش وی نهاده بودند، و سید، علیه السلام، از وی میپرسید تا نشان آن گنجها بدهد و بگوید که کجا مدفونست، و وی انکار مینمود و هرچند که سید، علیه السلام، با وی می گفت، او پاسخ میداد: من خبر از آن ندارم، و هرچند که سید، علیه السلام، با وی میگفت تا اقرار کند و نشان بدهد، البته اقرار نمیکرد، پس یکی هم از یهود خیبر پیش سید علیه اسلام، آمد و خبر آن گنجها از وی بپرسید، وی گفت: من نمیدانم، لیکن کنانه بن الربیع هروقتی یا هر روزی میدیدم که برفتی و گرد آن خرابه بر آمدی و چیزی از آن جایگاه طلب کردی، اکنون گمان چنان می برم که گنجها هم آنجا مدفون است. پس سید علیه السلام دیگر بار کنانه بن الربیع پیش خود فراخواند و اورا گفت: اگر نشانه این گنجها که تو انکار میکنی پیش تو بیابم، ترا بکشم؟ گفت: بلی. بعد از آن سید، علیه السلام، بفرمود تا آن خرابه که یهودی نشان داده بود بکندند و بجستند و گنجها بعضی در آن خرابه بیافتند. پس سید، علیه السلام دیگر بار کنانه بن الربیع پیش خود خواند و اورا گفت اکنون بگوی تا بقیت این گنجها کجا پنهان کرده ای؟ و کنانه هم ابا کرد، و انکار نمود. پس سید، علیه السلام، زبیر بن العوام را بفرمود تا اورا عذاب میکند تا آنوقت که اقرار بکند. و زبیر اورا عقوبت میکرد و هیچ اقراری نمیکرد. پس سید علیه السلام، اورا به محمد (بن) مسلمه داد تا وی را بعوض برادر خود محمود بن مسلمه بازکشد. پس محمد برخاست و وی را در حال گردن بزد.

آری محمد شوهر صفیه را شکنجه میکرد تا از او حرف بکشد، و سر انجام شخصاً برخاست و گردن اورا زد و کنانه آنقدر امانتدار بود که تا آخرین قطره خود در امانتداری و اطمینانی که سایرین به او کرده بودند خیانت نکرد.

توضیح از مترجم»

آیت الله منتظری

اگر پیامبر اسلام – العياذبالله – اهل هوسرانی و تشکیل حرمسرا بودند، در سن جوانی با یک زن چهل ساله ازدواج نمیکرد، با اینکه برای او امکان ازدواج با بهترین دختران اشراف قبائل عرب وجود داشت. و از طرف دیگر افراد هوسران و شهوت پرست معمولا اهل تجملات و شکم پرستی و خوشگذرانیهای گوناگون میباشند. در صورتیکه زندگی پیامبر (ص) و همسران او بر حسب نقل تواریخ معتبر در سطح بسیار پائین زمان خود بوده، تا جائیکه همسران او لب به شکایت گشودند و پیامبر را تحت فشار قرار میدادند، و در این رابطه آیه 28 و 29 سوره احزاب در راستای سرزنش آنان نازل شد و آنان را مخیر نمود بین اننتخاب همسری پیامبر و زندگی سخت در کنار او و یا جدا شدن از آن حضرت و رفتن به طرف زندگی مرفه دنیا.

دکتر علی سینا:

پیامبر الله مرد هوسرانی بود. اما وقعی که جوان بود فقیر بود و کسی به او توجهی نمیکرد. هیچ دختر جوان شریفی حاضر نمیشد با گدایی همچون محمد، که به دنبال شترهای زن دیگری (خدیجه) میدوید ازدواج کند. پیامبر هیچ شانسی برای ازدواج با زن جوان و زیبایی نداشت. خدیجه با ثروت و قدرتش احسانی برای پیامبر بود که زندگی اورا کاملا متحول کرد. طبیعت واقعی محمد وقتی آشکار شد که خدیجه فوت شد و او با اداره کاروانهای تجارتی قدرتمند شد. اینجا بود که به گردآوری زن و ثروت پرداخت.

محمد وقتی که به مدینه هجرت کرد مرد مالداری نبود، خدیجه بسیاری از اموال خود را در مدت سه سال دشواری که مکیان محمد و خانواده اش را به تاوان توهین کردنهای مداوم به خدایان آنها تحریم کرده بودند از دست داده بود. اولین سال حضور او در مدینه بسیار سخت بود. او مقدار بسیار اندکی پول برای زندگی کردن داشت. تمام تلاشهای او برای حمله به کاروانها نارس مانده بود. او تنها در نخله موفق شده بود که با نارو زدن به کاروانی دستبرد زند و خود را از غنیمتهای آن ثروتمند کند. بسیار تاخت و تازهای دیگر اتفاق افتاد تا اینکه او توانست با اینگونه چپاولگری ها و قتل عام یهودیها و تصاحب اموال آنها ثروت کلانی را بیاندوزد.

سوره احزاب آیه 27

وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا.

خدا زمين و خانه ها و اموالشان و زمينهايی را که بر آنها پای ننهاده ايدبه شما واگذاشت و خدا بر هر کاری تواناست.

 

اما پیامبر احترام و ارزش بسیار کمی برای زنانش قائل بود و آنچه آنها میخواستند به انها نمیداد. این بود که شکایت میکردند و او تهدید کرده بود که آنها را طلاق خواهد داد، و این هم درست است که یکبار زنان محمد شکایت کردند، چون محمد حاضر نبود به مقدار کافی از ثروتی که از ناباوران دزدیده بود به آنها بدهد. و این در ادامه آیات بالا بود که محمد الله اش را وادار میکند که بگوید

سوره احزاب آیه 28

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا.

ای پيامبر ، به زنانت بگو : اگر خواهان زندگی دنيا و زينتهای آن ، هستيدبياييد تا شما را بهره مند سازم و به وجهی نيکو رهايتان کنم.

سوره احزاب آیه 29

وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا.

و اگر خواهان خدا و پيامبر او و سرای آخرت هستيد ، خدا به نيکوکارانتان پاداشی بزرگ خواهد داد.

پیامبر در اینجور کارها استاد بود و میدانست که چگونه باید زنهایش را کنترل کند و آنها را مجبور کند که در خدمتش باشند.

 

سوره احزاب آیه 30

يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا.

ای زنان پيامبر ، هر کس از شما مرتکب کار زشت در خور عقوبت شود ، خدا عذاب او را دو برابر می کند و اين بر خدا آسان است.

سوره احزاب آیه 31

وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا.

و هر کس از شما که به فرمانبرداری خدا و پيامبرش مداومت ورزد و، کاری شايسته کند ، دوبار به او پاداش دهيم و برای او رزقی کریمانه آماده کرده ايم.

بخش بعدی قتل عام یهودیان

مناظره های دکتر علی سینا با آیت الله منتظری

بخش قبلی جنگهای پیغمبر

متن اصلی +

سایر بخشهای این مناظره:

ترجمه آرش بیخدا.

مطالب مرتبط با این نوشتار بر روی تارنمای زندیق

آیات زن ستیزی تازینامه

گردآوری – آرش بیخدا

اسلامگرایان همواره در طول تاریخ توسط انسانگرایان و خردگرایان محکوم به زن ستیزی و زیر پا گذاشتن حقوق مسلم زنان شده اند. در این برگ نشان داده خواهد شد که در بسیاری از موارد این زن ستیزی اسلامگرایان برخاسته از آموزه های زن ستیزانه قرآنشان است.

شماره صفحات تنها در مورد قرآنهایی صدق میکند که به شیوه عثمان طاها نوشته شده اند.

قرآن، سوره البقرة (2) آیه 228

وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ.

بايد که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ايستند و، اگربه خدا و روز قيامت ايمان دارند ، روا نيست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفريده است پنهان دارند و در آن ايام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شايسته است همانند وظيفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پيروزمند و حکيم است.

در این آیه بطور صریح تاکید شده است که مردان در درجه ای بالاتر از زنان قرار دارند و لذا برتر از آنان هستند. نابرابری حقوقی میان زنان و مردان برخاسته از این واقعیت است که ادیان در دوران مرد سالاری شکل گرفته اند.

قرآن، سوره البقرة (2) آیه 223

نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.

زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد. و مومنات را بشارت ده.

کشتزار نامیده شدن زنان مسئله ای کاملاً جنسی بوده است، یهودیان معتقد بودند برقراری تماس جنسی از پشت با زن باعث چپ شدن چشم کودک وی میشود، محمد وقتی این آیه را سراییده است که در مدینه مسلمانان در مورد صحت این قضیه از او پرسش کرده اند. در این آیه به مرد مسلمان اجازه داده میشود تا در هر کجا و در هر زمان و از هر طریق با زن خود رابطه جنسی برقرار کند.

قرآن، سوره البقرة (2) آیه 282

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.

ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند،  نباید از شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.

با توجه به این آیه شهادت زنان نصف شهادت مردان حساب میشود. امام علی در نهج البلاغه خطبه 80 ام از این آیه نتیجه میگیرد که زنان از عقل ناقصی برخوردار هستند. برخی از اسلامگرایان میگویند این مسئله برای آن است که پای زنان کمتر به دادگاه برسد. این درحالی است که این آیه دقیقا نتیجه ای عکس میدهد، یعنی بجای یک زن دو زن باید برای شهادت دادن به دادگاه بروند.

قرآن، سوره البقرة (2) آیه 221

وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَـئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.

زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند به زنی نگیرید و کنیز (برده) مومنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومنه مدهید. و بنده (برده) مومن بهتر از مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که پند گیرند.

در این آیه نابرابری میان مسلمانان و نامسلمانان و همچنین نظام برده داری تایید میشود. این آیه در تضاد با اصل 16 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است که ازدواج هر زن و مردی را بدون هیچ تبعیضی از نظر مذهب آزاد میداند. این آیه همچنین با اصل 4 ام  اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد که برده داری را محکوم میکند در تضاد است.

قرآن، سوره البقرة (2) آیه 230

فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.

پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردی دیگر در آید، و هرگاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر میدانند که حدود خدا را رعایت میکنند رجوعشان را گناهی نیست. اینها حدود خدا است که برای مردمی دانا بیان میکند.

اگر مردی سه بار همسرش را طلاق دهد، و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید آن زن حتماً با شخص سومی ازدواج کند و با او همبستر شود. در واقع برای تنبیه مرد از بدن زن استفاده میشود. این وظیفه سنگین را معمولا در طول تاریخ خود روحانیت مبارز انجام میداده است. صادق هدایت داستان زیبایی را با عنوان محلل نوشته است. این مجازات، مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با ماده 5 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد میباشد.

قرآن، سوره النساء (4) آیه 3

وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.

اگر شمارا بیم آن است که در کار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هرچه شما را پسند افتد، دو دو و سه و سه و چهار، چهار به نکاح (نکاح در عربی یعنی سپوختن) در آورید. و اگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید تنها یک زن بگیرید یا هرچه مالک آن شوید. این راهی بهتر است تا مرتکب ستم نشوید.

در اسلام یک مرد میتواند تا چهار زن رسمی داشته باشد، از نظر شیعه میتواند تعداد بیشماری زن را صیغه کند، و زنان بیشماری را نیز به بردگی بگیرد. اما زنان تنها میتوانند با یک مرد ازدواج کنند و این نابرابری در تضاد با اصل یکم اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است. مسئله عدالت در اینجا نباید با برابری اشتباه گرفته شود. پیامبر اسلام خود بطور برابر با زنانش برخورد نمیکرده است و زنانش از بی عدالتی او شکایت داشته اند. برخی از اسلامگرایان میگویند این نابرابری به این دلیل است که اگر زنی چند شوهر داشته باشد معلوم نخواهد شد کدام شوهر پدر فرزندی است، اما وقتی که برای این اسلامگرایان توضیح داده میشود که اکنون میتوان با آزمایشهای ژنتیکی پدر یک فرزند را تشخیص داد، این اسلامگرایان از اجازه دادن به همسرانشان برای ازدواج با چند مرد دیگر طفره میروند.

قرآن، سوره النساء (4) آیه 11

يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَآؤُكُمْ وَأَبناؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيما حَكِيمًا.

خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو سوم میراث از آنهاست. و اگر یک دختر بود نصف برد و اگر مرده را فرزندی باشد هر یک از پدر و مادر یک ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد و میراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یک سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد سهم مادر، پس از انجام وصیتی که کرده و پرداخت وام او یک ششم باشد. و شما نمیدانید که از پدران و پسرانتان کدامیک شما را سودمند تر است. اینها حکم خداست، که خدا دانا و حکیم است.

سهم زنان از ارث در اسلام نصف سهم مردان است. این مسئله با اصل یکم  اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان میداند در تضاد است.

قرآن، سوره النساء (4) آیه 15

وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنكُمْ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىَ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً.

و از زنان شما آنان که مرتکب فحشا میشوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهید. اگر شهادت دادند آنها را درخانه محبوس کنید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی در پیش پایشان نهد.

این آیه در آیات دیگر قرآن منسوخ شده است، اطلاعات بیشتر را در مورد مجازات زنا نوشتاری با فرنام «در اسلام سنگسار نیست!» بیابید. زنان متاهلی که مرتکب زنا میشوند در تمامی مکاتب فقهی اسلامی شیعه و شنی محکوم به سنگسار هستند. فیلم سنگسار را میتوانید از اینجا مشاهده کنید.

قرآن، سوره النساء (4) آیه 24

وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا.

و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها که به تصرف شما در آمده باشند(منظور زنانی است که در جنگ اسیر مسلمانان شده باشند.). از کتاب خدا پیروی کنید. و جز اینها زنان دیگر هرگاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید نه به زنا، بر شما حلال شده اند. و زنانی را که از آنها تمتع میگیرید واجب است که مهرشان را بدهید. و پس از مهر معین در قبول هرچه دو بدان رضا بدهید گناهی نیست. هر آینه خدا دانا و حکیم است.

در زمان جنگ بعد از کشته شدن مردان، زنان آنها از اموال و غنیمتهای مسلمانان به شمار میروند و مسلمانان میتوانند آنها را تصرف کنند و با آنها همبستر شوند و در صورت تمایل آنها را به فروش برسانند، این مسئله عین برده داری است و برده داری در تضاد با ماده 4 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است. بر اساس تاریخ و اسناد اسلامی معتبر پیامبر اسلام خود در مورد صفیه یکی از زنان خود چنین کاری را کرد. در یکروز شوهر و پدر او را کشت و در همانروز با او همبستر شد، اطلاعات بیشتر را در نوشتاری با فرنام «صفیه، زن یهودی پیغمبر- بخش سوم مناظره آیت الله منتظری با دکتر علی سینا.» بخوانید.

قرآن، سوره النساء (4) آیه 25

وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.

هرکس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومنه را ب نکاح خود در آورد از کنیزان مومنه ای که مالک آنها هستید به زنی گیرد. و خدا به ایمان شما آگاه تر است. همه از جنس همدیگرید. پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح (معنی کلمه نکاح چیست؟) کنید و مهرشان را به نحو شایسته ای بدهید. و باید که پاکدامن باشند نه زناکار و نه از آنها که به پنهان دوست میگیرند. و چون شوهر کردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است. و این برای کسانی است. از شما که بیم دارند که به رنج افتند. با این همه، اگر صبر کنید برایتان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.

کنیزان را میتوان با اجازه از صاحبانشان به زنی گرفت و با آنها نکاح کرد. معنی کلمه نکاح را حتماً در اینجا بیابید. این سوره بازهم برده داری را تایید کرده است و برده داری در تضاد با اصل 4 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است.

قرآن، سوره النساء (4) آیه 34

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا.

مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است. و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوی عفیفند و فرمان خدای را نگاه میدارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید. و خدا بلند پایه و بزرگ است.

در این آیه (1) مردان برتر از زنان خوانده شده اند (2) یک دلیل برتری مردان به زنان برتری ذاتی آنها است که خداوند به آنها داده است (3) دلیل دیگر این برتری آن است که مردان به زنان نفقه (پول) میدهند (4) رابطه زن و مرد رابطه ای نابرابر است که به رابطه بین فرمانده و فرمانبردار تشبیه شده است و زنان مجبورند از مردان فرمانبرداری کنند (5) مردان درصورتی که «بیم» نافرمانی (و نه حتی در حالتی که این نافرمانی واقعاً رخ دهد) باید زنان را با سه روشی که آمده است تنبیه کنند، یکی از این تنبیهات این است که باید آنها را کتک بزنند. (6) بعد از آن نباید به آنها ظلم کنند، یعنی در صورتی که بیم نافرمانی دارند، مردها باید به آنها ظلم کنند. کتک زدن زنان مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با اصل 5 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است. همچنین ماده 11 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام میدارد که هیچکس را نمیتوان بدون حضور در دادگاه دارای صلاحیت محکوم و مجازات کرد، لذا تصمیم گیری خودسرانه در مورد زن و تنبیه فیزیکی او از طرف مرد کاملا محکوم است.

قرآن، سوره النساء (4) آیه 176

يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالاً وَنِسَاء فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.

از تو فتوی می خواهند ، بگوی که خدا در باره کلاله برايتان فتوی می دهد، : هر گاه مردی که فرزندی نداشته باشد بميرد و او را خواهری باشد ، به آن خواهر نصف ميراث او می رسد اگر خواهر را نيز فرزندی نباشد ، برادر از او ارث می برد اگر آن خواهران دو تن بودند ، دو ثلث دارايی را به ارث می برند و اگر چند برادر و خواهر بودند ، هر مرد برابر دو زن می برد خدا برای شما بيان می کند تا گمراه نشويد ، و او از هر چيزی آگاه است.

از دیدگاه اسلام به مردان دو برابر زنان ارث میرسد.

قرآن، سوره النور (24) آیه 6

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ.

و کسانیکه زنان خود را به زنا متهم میکنند، اگر نتوانند 4 شاهد پیدا کنند میتوانند خود چهار بار شهادت بدهند در راه خدا که او از راستگویان است. (این عمل را لعان گویند).

یک مرد میتواند با 4 بار شهادت دادن در راه خدا زنش را متهم به زنا کند، برای اطلاعات بیشتر در این مورد به نوشتاری با فرنام «در اسلام سنگسار نیست!» مراجعه کنید.

قرآن، سوره النور (24) آیه 31

وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

و به زنان مومن بگو که چشمان خویش فروگیرند و شرمگاه خود نگه دارند و زینتهای خود را جز آن مقدار که پیداست آشکار نکنند و مقنعه های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینتهای خود را آشکار نکنند، جز برای شوهر خود یا پدر خود یا پدر شوهر خود یا پسر خود یا پسر شوهر خود یا برادر خود یا پسر بردار خود یا پسر خواهر خود یا زنان همکیش خود، یا بندگان خود، یا مردان خدمتگزار خود که رغبت به زن ندارند، یا کودکانی که از شرمگاه زنان بیخبرند و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کرده اند دانسته شود. ای مومنان همگان به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار گردید.

در این آیه به زنان دستور داده میشود که حجاب را رعایت کنند و زینتهای خود را پنهان کنند. چنین حکمی در مورد مردان وجود ندارد. بر اساس احادیث معتبر اسلامی مسئله حجاب به پیشنهاد عمر وارد اسلام شد زیرا برخی از زنان محمد با مردان غریبه سخت میگفتند و محمد این آیات را برای کنترل زنان خودش سرایید. شرح مفصل ماجرا را در نوشتاری با فرنام «عقل بشر ناقص است! علم ناقص است، و چون ناقص است قابل اتکا نیست.» بخوانید.

قرآن، سوره الأحزاب (33) آیه 59

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.

ای پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که چادر خود را برخود فروپشونند. این مناسب تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است.

این آیه از زنان میخواهد که حجاب را بگونه ای رعایت کنند تا شناخته نشوند، این بدان معنی است که صورت آنها نیز همچون حجاب فعلی زنان عرب و افغان باید پوشیده باشد. در مورد اینکه این آیه در چه زمانی و چگونه توسط محمد ساخته شد نوشتاری با فرنام «عقل بشر ناقص است! علم ناقص است، و چون ناقص است قابل اتکا نیست.» مطالعه کنید. در مورد حجاب میان زنان و مردان برابری وجود ندارد و این نابرابری ظالمانه  با اصل 1 ام عقل بشر ناقص است! علم ناقص است، و چون ناقص است قابل اتکا نیست.

قرآن، سوره التغابن (64) آیه 14

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ .

ای کسانی که ايمان آورده ايد ، در میان زنان و دشمنانتان دشمنی برای شما وجود دارد از آنها حذر کنيد و اگر عفو کنيد و چشم بپوشيد و گناهشان پوشيده داريد ، خدا آمرزنده و مهربان است.

زنان و فرزندان دشمان مردان هستند.

قرآن، سوره المعارج (70)  آیات 29 و 30

وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ؛ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ.

و کسانی که شرمگاه خويش نگه می دارند؛ مگر برای همسرانشان يا کنيزانشان ، که در اين حال ملامتی بر آنها نيست.

مردان مسلمان نیازی به نگاه داشتن و پوشاندن شرمگاه (دستگاه تناسلی) خود در مقابل همسرانشان و برده های زنشان ندارند.

آیاتمخصوص محمد رسول الله

از عایشه در صحیح مسلم* روایت شده است که به پیامبر گفته است: «چنین به نظر من میرسد که خداوند تو در ارضای امیال تو شتابان است.» و واقعا هم چنین بوده است. در قرآن آیات ویژه ای وجود دارند که تنها مخصوص محمد هستند و قوانین و رفتارهایی که سایر مسلمانان باید در چهارچوب آنها رفتار کنند برای محمد وجود نداشته است. در زیر چند نمونه از این آیات که محمد در آنها از جانب الله برای خود امتیازاتی فوق العاده قائل شده است را میخوانید. اطلاعات مستند و دقیقی از ماجراهای محمد و زنانش و تعداد آنها را میتوانید در نوشتاری با فرنام «زنان محمد، آیا محمد از روی هوس زن میگرفت؟» بیابید.

قرآن، سوره الأحزاب (33) آیات 28 و 29

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا؛ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا.

ای پيامبر ، به زنانت بگو : اگر خواهان زندگی دنيا و زينتهای آن ، هستيدبياييد تا شما را بهره مند سازم و به وجهی نيکو رهايتان کنم؛و اگر خواهان خدا و پيامبر او و سرای آخرت هستيد ، خدا به نيکوکارانتان پاداشی بزرگ خواهد داد.

این آیه نشان میدهد زنان پیامبر از وضعیت مادی خود رضایت نداشته اند، و همچنین ادعای اسلامگرایان در مورد اینکه پیامبر صرفاً برای پشتیبانی مادی با زنان زیبا و جوان خود ازدواج کرده است، دروغی بیش نیست. در این آیه خداوند جهان به کمک محمد آمده و همچون یک مشاور خانوادگی تلاش میکند مشکلات محمد را با وعده های دروغین آخرت حل کند.

قرآن، سوره الأحزاب (33) آیه 33

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.

و در خانه های خود بمانيد و چنان که در زمان پيشين جاهليت می کردند، ،زينتهای خود را آشکار مکنيد و نماز بگزاريد و زکات بدهيد و از خدا وپيامبرش اطاعت کنيد ای اهل بيت ، خدا می خواهد پليدی را از شما دورکند و شما را چنان که بايد پاک دارد.

بعد از سروده شدن این آیه زنان پیامبر نباید از خانه هایشان خارج شوند و همچون دوران جاهلیت خود زندگی کنند.

قرآن، سوره الأحزاب (33) آیه 37

وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا.

و تو ، به آن مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نيز نعمتش داده بودی ،، گفتی : زنت را برای خود نگه دار و از خدای بترس در حالی که در دل خودآنچه را خدا آشکار ساخت مخفی داشته بودی و از مردم می ترسيدی ، حال آنکه خدا از هر کس ديگر سزاوارتر بود که از او بترسی پس چون زيد از او حاجت خويش بگزارد ، به همسری تواش در آورديم تا مؤمنان را در زناشويی با زنان فرزند خواندگان خود ، اگر حاجت خويش از او بگزارده باشند ، منعی نباشد و حکم خداوند شدنی است.

این آیه مربوط به ماجرای زید و زینب میشود. زید فرزند خوانده محمد بوده است و همسری زیبا داشته است. در دوران پیش از اسلام، اعراب فرزند خوانده های خود را همانند فرزندان خود می انگاشتند و زنان آنها را بر خود حرام میدانستند. محمد روزی برای دیدار با زید به منزل او میرود و زینب را در خانه و عریان میبیند و علاقه مند به او میشود. این علاقه مند شدن در این آیه نیز آمده است، محمد چیزی را در دل خود پنهان میکرده است. البته ظاهرا چندان هم پنهان کاری در کار نبوده است. محمد سر انجام باعث میشود تا زید زن خود زینب را طلاق دهد و پیامبر 58 ساله با زینب 35 ساله ازدواج میکند. و دلیل این ازدواج بر اساس گفته قرآن این است که مومنان بیاموزند میتوانند با زنان فرزند خواندگان خود ازدواج کنند. البته معلوم نیست چرا پیامبر باید این مسئله را بطور عملی به آنها یاد میداد و حتماً خود آنرا پیاده میکرد. در مورد این ازدواج بحث برانگیز پیامبر اسلام به نوشتارهایی با فرنام  «محمد، زید و زینب»  و «عشق محمد به همسر پسر خوانده اش (زینب) و ازدواج با او در برگ 155 کتاب کوروش بزرگ و محمد بن عبدالله » مراجعه کنید.

قرآن، سوره الأحزاب (33) آیه 50

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.

ای پيامبر ، ما زنانی را که مهرشان را داده ای و آنان را که به عنوان ، غنايم جنگی که خدا به تو ارزانی داشته است مالک شده ای و دختر عموها و دختر عمه ها و دختر داييها و دختر خاله های تو را که با تو مهاجرت کرده اند بر تو حلال کرديم ، و نيز زن مؤمنی را که خود را به پيامبر بخشيده باشد، هر گاه پيامبر بخواهد او را به زنی گيرد اين حکم ويژه توست نه ديگرمؤمنان ما می دانيم در باره زنانشان و کنيزانشان چه حکمی کرده ايم ، تابرای تو مشکلی پيش نيايد و خدا آمرزنده و مهربان است.

در اینجا خداوند سر کیسه رحمت الهی را بسیارشل میکند و به پیامبر اجازه میدهد تا تقریباً با هرکس که میخواهد ازدواج کند. و پیامبر از این حق خود بسیار خوب استفاده کرده است، لیست زنان محمد را در نوشتاری با فرنام «زنان محمد، آیا محمد از روی هوس زن میگرفت؟» بیابید.

قرآن، سوره الأحزاب (33) آیه 51

تُرْجِي مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا.

از زنان خود هر که را خواهی به نوبت مؤخردار و هر که را خواهی با خود، نگه دار و اگر از آنها که دور داشته ای يکی را بطلبی بر تو گناهی نيست در اين گزينش و اختيار بايد که شادمان باشند و غمگين نشوند و از آنچه همگيشان را ارزانی می داری بايد که خشنود گردند و خدا می داند که در دلهای شما چيست و خداست که دانا و بردبار است.

پیامبر لازم نیست در همخوابگی با زنانش نوبت و مساوات را رعایت کند، وی میتواند نوبتها را جابجا کند و با زنانی که دوست دارد بیشتر باشد. و زنانش نیز نباید لب به شکایت بگشایند.

قرآن، سوره الأحزاب (33) آیه 52

لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَّقِيبًا.

بعد از اين زنان ، هيچ زنی بر تو حلال نيست و نيز زنی به جای ايشان ، اختيار کردن ، هر چند تو رااز زيبايی او خوش آيد ، مگرآنچه به غنيمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چيزی است.

و البته این آیه آیات قبلی را منسوخ میکند. اما باید توجه داشت که زیباترین زنان پیامبر آنانی بودند که در جنگها به تصرف او در آمده بودند. جویریه و صفیه دو نمونه بارز از این نوع تصرفات پیامبر بودند. گویا این آیه در هنگام اعتراض عایشه به آیات زیاده خواهانه پیامبر در مورد زنان، توسط او سروده شده است.

قرآن، سوره الأحزاب (33) آیه 53

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا.

ای کسانی که ايمان آورده ايد ، به خانه های پيامبر داخل مشويد مگر شما، را به خوردن طعامی فرا خوانند ، بی آنکه منتظر بنشينيد تا طعام حاضر شود اگر شما را فرا خواندند داخل شويد و چون طعام خورديد پراکنده گرديد نه آنکه برای سرگرمی سخن آغاز کنيد هر آينه اين کارها پيامبر را آزار می دهد و او از شما شرم می دارد ولی خدا از گفتن حق شرم نمی دارد و اگراز زنان پيامبر چيزی خواستيد ، از پشت پرده بخواهيد اين کار ، هم برای دلهای شما و هم برای دلهای آنها پاک دارنده تر است شما را نرسد که پيامبر خدا را بيازاريد ، و نه آنکه زنهايش را بعد از وی هرگز به زنی گيريد اين کارها در نزد خدا گناهی بزرگ است.

با زنان پیامبر از پشت پرده سخن باید گفت. پیامبر در مورد کلکسیون زنان خود بسیار حسادت میورزیده است. زنان محمد حق نداشتند بعد از مرگ او باکس دیگری ازدواج کنند و باید تا آخر عمر خود بیوه میمانند. مثلاً صفیه در 17 سالگی به تصرف محمد 59 ساله در آمد و 4 سال با او زندگی کرد و در 39 سال باقی زندگی خود بعد از مرگ او حق نداشت با کسی ازدواج کند و بعنوان یک بیوه مرد.

قرآن، سوره التحريم (66) آیه 1

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.

ای پيامبر ، چرا چيزی را که خدا بر تو، حلال کرده است ، به خاطر خشنود ساختن زنانت بر خود حرام می کنی؟ و خدا آمرزنده و مهربان است.

این آیه در مورد ماجرای ماریه قبطی ساخته شده است. ماریه کنیز حفصه از زنان محمد بوده است. محمد روزی به خانه حفصه رفته است و ماریه را تنها دیده است و با او همبستر شده است. حفصه به خانه برگشته و محمد را در حال نزدیکی با کنیز خود در خانه میبیند. محمد قسم میخورد که دیگر با ماریه همبستر نشود و از حفصه میخواهد که این راز با کسی بازگو نکند. اما حفصه این راز را با همه در میان میگذارد و پیامبر از تصمیم خود بازمیگردد و این آیه را نازل میکند. و تحریم را از سر راه خود برمیدارد. جزئیات بیشتر در مورد این ماجرا را در دو نوشتارهای «محمد ماریه و حفصه» و «ماریه قبطی شانزدهمین زن در زندگی محمد، وساطت الله جهت رفع اختلافات خا نوادگی محمد» بخوانید.

قرآن، سوره التحريم (66) آیه 5

عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا.

شايد اگر شما را طلاق گويد پروردگارش به جای شما زنانی بهتر از شمايش ، بدهد زنانی مسلمان ، مؤمن ، فرمانبردار ، توبه کننده ، اهل عبادت و روزه گرفتن ، خواه شوهر کرده ، خواه باکره.

اینجا زنان پیامبر تهدید میشوند که اگر دست از فتنه جویی (منظور همان داستان ماریه و محمد است) بر ندارند، پیامبر آنها را طلاق داده و الله زنان بهتری را به او خواهد داد. بر اساس احادیث این گفته در واقع مربوط به عمر بن خطاب میشده است و او این حرف را به زنان محمد زده است. و محمد نیز بعد از شنیدن این حرف عمر، آنرا در قرآن از زبان الله بازگو میکند. برای شرح دقیق ماجرا به نوشتار «عقل بشر ناقص است! علم ناقص است.» مراجعه  کنید.

* صحیح مسلم عربی چاپ 1980 عربستان سعودی, جلد2, صفحات 1085-1086, سنت شماره #49-50

نوشته شده توسط آرش بیخدا

نقدی کوتاه بر حجاب اسلامی

نوشته آرش بیخدا

پیشگفتار

یکی از نخستین چیزهایی که بعد از خارج شدن از ایران به چشم آدم می آید رنگ است. رنگ لباسها! ما ایرانی ها عادت کرده ایم در آن خراب شده ای که اسلامگرایان برای امام زمانشان درست کرده اند فقط رنگهای سیاه و تیره ببینیم. وقتی فکرش را میکنم نمیتوانم باور کنم که در قرن 21 ام حکومتی نیمی از مردم را مجبور کند که به دلخواه آن حکومت فاشیست لباس بپوشند. چه چیز میتواند بیش از این رذالت و توحش اسلامگرایان را نشان دهد که حتی در طرز لباس پوشیدن مردم نیز دخالت میکنند و اصرار میکنند که همه مردم مانند 1400 سال پیش لباس بپوشند؟ کسی که حجاب را در جمهوری اسلامی رعایت نکند به شدت مجازات خواهد شد.

از طرفی دوستان خارجی من از من میپرسند که چرا شما ایرانیها با سایر مسلمانان متفاوت هستید؟ آنها میگویند که دختران عرب در کشورهای عربی حجاب به سر نمیکنند اما وقتی به غرب می آیند حجاب به سر میکنند، اما دختران و زنان ایرانی منتظرند تا وارد هواپیمایی که به خارج سفر میکند بشوند، هنوز روی صندلی های هواپیما ننشسته حجابشان را در می آورند. پاسخ من معمولا به این دوستان خارجی ام این است که ایرانیان سابقه ای طولانی در دین ستیزی دارند و ما هیچ وقت مثل سایر ملتهای مسلمان از بیخ مسلمان نبوده ایم و همیشه سر و گوشمان میجنبیده است.

از دیدگاه سکولار دست کم یکی از اهداف محمد اگر نه تنها هدف او از ادعای پیامبری منافع مادی همچون جمع آوری زنان و تشکیل حرمسرا بوده است. به نظر میرسد یکی از مهمترین دلایل اسلام  پناهی برخی انسانهای زنده در قرن حاضر تقریباً همان قضیه جمع آوری زنان و کنترل روی آنها باشد. متاسفانه اگر مغز آدم مذهبی را با قوی ترین مواد شوینده نیز بشویید، بازهم او خود را برتر از زنان خواهد دانست و زن را برده خود خواهد دید. زن مذهبی هم که خود پذیرفته است نصف العقل است و نیاز به چوپان و آقا بالاسر دارد. انسانهای مذهبی هرگز برابری زن و مرد در مغزشان فرو نخواهد رفت و هرگز نخواهند فهمید که زن یک موجود مستقل است و همانقدر انسان است که آنها انسان هستند لذا پرداختن به مسائل جنسی و پاسخ دادن به پرسشهای اخلاقی در این زمینه و ارتقاع فرهنگی در این زمینه خود میتواند ابزاری بسیار قوی و کارساز برای مبارزه با اسلام باشد. امیدوارم این دست نوشتارها بتوانند مارا در دست یافتن به چنین هدفی یاری رسانند. در این نوشتار من تلاش خواهم کرد که نشان دهم هیچ دلیل عقلی برای پذیرش حجاب اسلامی وجود ندارد و مسئله حجاب نابخردانه و تنها ناشی از باورهای دینی است. ابتدا ریشه حجاب بررسی خواهد شد. سپس در مورد اینکه آیا روابط آزاد جنسی چیزی غیر اخلاقی است یا نه اندکی توضیح داده خواهد شد، بعد ارتباط میان حجاب و عفاف بررسی خواهد شد و در نتیجه گیری به این پرسش که آیا باید حجاب را منع کرد یا نه پاسخ داده خواهد شد.

حجاب از کجا آمده است؟

مثل تقریباً تمام سایر باورهای اسلامی این باور اسلامی نیز ریشه ای زمینی دارد، یعنی میتوان رد و پای آنرا در کتابهای تاریخی پیدا کرد. یافتن دلیل اینکه حجاب برای چه ایجاد شد بسیار آسان است و به دو موضوع اساسی برمیگردد. میدانیم که محمد پس از فرار به مدینه و پیش از کسب موفقیت های اقتصادی بواسطه غارت یهودیان و دستبرد به کاروانها در وضعیت اقتصادی بسیار بدی بوده است و مسلمانان در فقر شدید بسر میبردند. از اینرو امکان اینکه درون خانه هایشان مثل امروز دستشوئی و توالت بسازند برای آنها میسر نبود. لذا زنان محمد و خود او و دیگران باید برای تخلی به خارج از خانه میرفتند. این مسئله تنها بهانه ای بود که محمد را مجبور میکند به زنانش اجازه خروج از خانه را بدهد تا آنها به جایی که میتوانند در آن تخلی کنند بروند و سپس بازگردند. این مسئله در کنار مسائلی دیگر از جمله اینکه محمد در سنین بالا به سر میبرده است و احتمالا قدرت ارضای جنسی زنانش را نداشته است باعث میشود که دیگران چشم به زنان محمد داشته باشند و زنان محمد نیز چندان بی رغبت نسبت به این مسئله نبودند، این است که عمر به محمد پیشنهاد میکند که به زنانش دستور بدهد خود را بپوشانند تا مبادا دیده شوند.

شاید این مسئله برای قربانیان حجاب و مسلمانان و حتی غیر مسلمانان باورکردنی نباشد و این مسئله آنقدر مسخره به نظر برسد که مسلمانان عمری به دلیل اینکه آقای محمد در خانه اش توالت نداشته است مجبور شده اند زنانشان را کفن پوش کرده باشند، که شاید تصور کنید این قضیه ساخته ذهن نگارنده است، اما قدیمی ترین و معتبر ترین کتب اسلامی نشان میدهند که دلیل ظهور حجاب چیزی جز این نبوده است. در زیر این منابع و اسناد تاریخی را به ترتیب خواهم آورد.

محمد به زنانش اجازه میدهد برای دستشویی کردن به خارج از خانه بروند (عجب انسان روشنفکری بوده است این محمد پیامبر).

صحیح بخاری، پوشینه 1، کتاب 4، شماره :149

عایشه نقل کرده است:

پیامبر به زنانش گفت، «شما میتوانید برای رفع حاجت به خارج (از خانه) بروید.»

و زنان محمد در برخی از اوقات چنین میکردند، عایشه خود قضیه توالت رفتن را با جزئیات بهتری شرح داده است.

صحیح بخاری پوشینه 5 کتاب 59 شماره 462:

عایشه نقل کرده است:

….من همراه ام مسطح به المناصع جایی که در آن قضای حاجت (تخلّی) میکردیم رفتم. ما هرگز تخلی نمیکردیم مگر در شب، و این تا زمانی بود که مستراح هایی درنزدیکی خانه هایمان ساخته شد. و این عادت خالی کردن روده ها همانند همان عادت اعراب قدیمی بود که در بیابان زندگی میکردند، زیرا ساختن مستراح در کنار خانه ها برای ما دردسر ساز بود. پس من و ام مسطح که دختر ابی رُهم بن لمطلب ابن عبد مناف  بود و مادرش بنت صخر بن عامر خاله ابوبکر صدیق و پسرش مسطح بن اثاثه بن عباد بن المطلب بود بیرون رفتیم. من و ام مسطح پس از قضای حاجت به خانه برگشتیم….

نه تنها مسلمانان فقیر آن دوران برای پاسخ به این نیاز طبیعی خود باید به فضای باز و خارج از خانه میرفتند، بلکه وضعیت بگونه ای بود که حتی برخی از آنها برای برقراری تماس جنسی نیز مجبور بودند زیر آسمان و در فضای باز عمل کنند. به آیه زیر در قرآن توجه کنید.

سوره هود آیه 5

أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

آگاه باشيد هنگامي كه آنها سينه ‏هاشان را در كنار هم قرار مي‏دهند تا خود را از او پنهان دارند آگاه باشيد آنگاه كه آنها لباسهايشان را بخود مي‏پيچند و خويش را در آن پنهان مي‏دارند (خداوند) از درون و برون آنها با خبر است، چرا كه او از اسرار درون سينه ‏ها آگاه است.

سینه هایشان را کنار هم قرار میدهند؟ منظور از این آیه چه بوده است؟ در احادیث میتوان پاسخ این پرسش را پیدا کرد.

صحیح بخاری پوشینه 6، کتاب 60، شماره 203 و 204

عباد ابن جعفر نقل کرده است:

ابن عباس را شنیدم که آیه «آگاه باشيد هنگامي كه آنها سينه ‏هاشان را در كنار هم قرار مي‏دهند» را قراعت میکرد. گفتم ای ابن عباس! منظور از «سینه هایشان را کنار هم قرار میدهند چیست؟»  او گفت «مردی از تماس جنسی در فضای باز یا تخلی شرم داشت، پس این آیه نازل شد.

حال روشن است که این تماسهای جنسی و تخلی در فضای باز برای مسلمانان آن دوران دردسر ساز بوده است، بویژه آنکه زنان پیامبر نیز باید اینگونه بیرون میرفتند و تخلی میکردند. این مسئله برای خود محمد ابتدا چندان اهمیت نداشته است اما عمر که در تندروی و خشک مغزی و تعصب مذهبی از بقیه مسلمانان جلوتر بوده است و همواره هوای زنان محمد را داشته است کم کم از این مسئله شاکی میشود و زبان به اعتراض میگشاید.

صحیح بخاری، پوشینه 1 کتاب 4 شماره 148:

عایشه نقل کرده است:

زنان پیامبر شبانگاهان برای تخلی به منطقه المناصع، منطقه ای باز و وسیع در مدینه میرفتند. عمر به پیامبر میگفت «به زنانت بگو که حجاب داشته باشند»، اما پیامبر چنین نکرد. سوده بنت زمعه زن پیامبر در شبی از شبها در زمان عشاء از خانه خارج شد و او قدی بلند داشت. عمر او را صدا کرد و گفت «من تورا شناختم ای سوده»، او اینچنین گفت زیرا او شدیدا اشتیاق داشت که آیات حجاب نازل شوند. پس الله آیه حجاب را نازل کرد.

این حدیث در صحیح مسلم کتاب 26، شماره 5397 و5395  نیز بگونه ای مشابه آمده است. عمر خود نیز در احادیث دیگری به این موضوع اشاره کرده است:

صحیح بخاری جلد اول کتاب 8 ام شماره 395

از عمر نقل شده است:

خداوند در سه مورد با من موافقت کرد.

1. من گفتم یا رسول الله، ایکاش ما مقام ابراهیم را مصلی خود قرار دهیم و در آنجا نماز بخوانیم. پس آیه نازل شد که «مقام ابراهيم را، نمازگاه خويش گيريد» سوره بقره آیه 125.

2. و در مورد آیه ای که میگوید زنان باید چادر سر کنند، من گفتم، ای رسول الله، ایکاش به زنان خود دستور بدهی که خودشان را در مقابل مردان بپوشانند، زیرا مردان خوب و بد با آنها صحبت میکنند. بنابر این آیه ای که دستور میدهد زنان چادر سر کنند نازل شد، سوره احزاب آیه 59.

3. یکبار زنان پیامبر در مقابل او متحد شده بودند و من به آنها گفتم، اگر پیامبر شما را طلاق دهد الله زنان بهتری از شما به او خواهد داد، پس این آیه نیز نازل شد، سوره تحریم آیه 5.

و سوره احزاب آیه 59، به سفارش عمر نازل شد!

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأَِزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً

اي پيامبر ، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادر خود را، برخود فرو پوشند اين مناسب تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است.

البته این خود سندی دیگر بر زمینی بودن قرآن است، آیا خدایی که خالق تمام ذرات جهان است آنقدر کند هوش است که برای رفع مشکلات تخلی زنان محمد نیاز به مشاوری مانند عمر دارد؟ اما مسئله دیگری در این آیه به چشم میخورد این است که هدف از پوشیده شدن «شناخته شدن» هم هست. مفسرین بزرگ قرآن این شناخته شدن را تمایز یافتن زنان برده از زنان مومن دانسته اند. در آیین اسلام همخوابگی با زنان برده اشکالی ندارد و زنان برده لازم نیست حجاب داشته باشند (برای اطلاعات بیشتر در این مورد به نوشتاری با فرنام » برده داری در اسلام» مراجعه کنید)، از این رو زنان مسلمان نیز به اشتباه توسط برخی از مسلمانان رذل بعنوان برده فرض میشدند و مسلمانان برای آنها مشکل ایجاد میکردند. توضیحات کامل و اسناد کافی در مورد این مسئله را در نوشتاری با فرنام «ريشه هاي آيينهاي اسلامي‌(بخش نخست، حجاب)» بخوانید.

ناتوانی کامل قابل تصور محمد در ارضاء جنسی و عاطفی زنانش بویژه زنان زیر 20 سالش مانند عایشه و صفیه مشکلات زیادی را برای او بوجود آورده بود، یکبار به عایشه اتهام تماس جنسی با صفوان بن المعطَّل السُّلمی میزنند (ماجرای کامل را در اینجا بخوانید) و در زمانی دیگر محمد میفهمد که طلحه از صحابه او که بعدها در کنار عایشه در جنگ جمل بر علیه علی جنگید و کشته شد خواستار ازدواج با عایشه پس از مرگ محمد است و محمد باید برای رفع این نگرانی دست به ابتکاراتی میزد.

سیوطی در اسباب النزول میگوید:

طلحه به نزد یکی از زنان پیامبر آمد و با او سخن گفت؛ او پسرعمو (یا پسر عمه) آن زن بود. اما محمد به او (طلحه) گفت «تو هرگز دوباره اینکار را نخواهی کرد!» طلحه گفت «اما او (همسر محمد) خویشاوند من است و الله میداند که نه من نه او هیچ چیز مکروهی نگفتیم»، اما محمد گفت: «هیچکس غیرتمند تر از الله نیست، هیچکس غیرتمند تر از من نیست». محمد رفت و پس از رفتن او طلحه گفت «پس از مرگ محمد من حتماً با عایشه ازدواج میکنم». محمد از  این سخن طلحه آگاه شد و گفت «… هیچکس با زنانش بعد از او ازدواج نخواهد کرد (1).

این است که محمد احساس تهدید میکرده است، زیرا او بعنوان یک فرد زنباره خود در مورد دیگران نیز اینگونه فکر میکرده است و در مورد طلحه شاید درست هم فکر میکرده است، لذا علاوه بر مسئله رفع حاجت زنان محمد، مسائل دیگری نیز در این میان وجود داشتند که باعث شدند محمد آیات دیگری در مورد حجاب نیز نازل کند. البته آیات حجاب تنها ترفند محمد برای اینکه زنانش به دست دیگران نیافتند نبوده است او ترفند بسیار جالب و حساب شده دیگری نیز زده است و آن این است که زنان خود را «ام المومنین» یعنی مادر مومنان نامیده است. و از آنجا که مومنان نمیتوانستند با مادر خود ازدواج کنند، هیچ مسلمانی نتوانست بعد از مرگ او با زنانش ازدواج کند. البته محمد خود را پدر مومنان ننامید که دیگر نتواند از میان مومنان زن بگیرد، بر عکس بطور بسیار مضحک و مسخره ای در قرآن تاکید کرده که او پدر هیچیک از مومنان نیست، تا مبادا کسی روی این قضیه شک کند.

سوره احزاب آیه 40

مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا

محمد پدر هيچ يک از مردان شما نيست او رسول خدا و خاتم پيامبران است و خدا به هر چيزی داناست»

توضیحات از مترجم.

آری، باورکردنی نیست اما مسئله حجاب واقعا به همین سادگی است، پای دو چیز در میان بوده است، تخلی زنان محمد و حسادت محمد و حساسیت او برای حفظ حرمسرایش حتی پس از مرگ خود، یا به عبارت دیگر خودخواهی، زن ستیزی، زنبارگی محمد. نه خدای کائنات و تمام ذرات در ایجاد حجاب نقشی داشته است نه محمد آنرا از خودش در آورده است. حجاب ابزاری بوده است که در برخی جوامع وجود داشته است و برخی از مسلمانان به محمد پیشنهاد کرده اند ساکنین حرمسرای خود را لای پتو بپیچد تا دیگران هوس نکنند با آنها معاشقه کنند. و زنان مسلمان قرنها است که پارچه ننگین سیاه را به دلیل اینکه پیامبرشان نمیتوانست جلوی آلت خود را بگیرد بر سر میکشند.

حجاب در ایران هر روز و هر روز خلاصه تر و کمتر شده است، به تصاویری از وضعیت زنان قبل از دوران رضاشاه در ایران نگاه کنید و وضعیت اسفبار حجاب زنان در آن دوران را ببینید و آنرا با امروز مقایسه کنید. تعداد زیادی از زنان و دختران ایرانی مسلماً اگر اجازه دور انداختن حجاب را داشته باشند چنین خواهند کرد و همینکه نظام خلافت اسلامی هم اکنون اینقدر سعی میکند جلوی آنچه «بد حجابی» میخواند را بگیرد نشان از همین واقعیت دارد.

مضحک تر از مسئله حجاب کار مسلمانان است که نشسته اند و چه داستانها برای حجاب بافته اند. آیت الله مطهری کتابی نوشته است با فرنام «فلسفه حجاب»، دوست ظریفی میگفت اگر محمد دستور میداد مسلمانان باید روزی 8 بار ایستاده بر روی زمین تف بکنند، آیت الله مطهری احتمالاً کتابی با فرنام «فلسفه ایستاده تف کردن و آثار مثبت آن برای اجتماع» مینوشت. از هر حرف چرتی میتوان کتابها نوشت، در مورد پارس کردن میلو سگ تن تن میتوان فلسفه بافی کرد و گفت پارس میلو اوج فراکنش امواج عشق و محبت است در اعماق وجود  و گوهر هستی سگ که خود را در آغوش ابدیت رها میکنند تا جانهای آرام را هشدار به جنبش دهند. یاوه گویی های اسلامگرایان نیز بی شباهت به این مسئله نیست. نه حجاب و نه پارس سگ تن تن، میلو هیچکدام عمق و پیچیدگی ندارند، حجاب ابزار یک بیابانگرد بوده است برای تکریم آلت تناسلی خود و حفظ زنانش از آلت تناسلی دیگر بیابانگرایان، نه کم و نه بیش.

آیا رابطه آزاد جنسی فساد است؟

دادگاه عالی افغانستان گفته است شخصی که چادر را نپذیرد کافر است و زن بی حجاب زنی فاسد است، جای خوشحالی دارد که  بالاخره یک کشور عقب مانده تر از ما و دستکم به اندازه ما عقب مانده هم وجود دارد، هرچند افغانستان تا چند سال دیگر احتمالاً قرنها از ما فاصله خواهد گرفت. ایکاش میشد همسایه ما سوئد، فرانسه یا ایالات متحده امریکا بود، شاید آنوقت ما میشدیم دانمارک و هلند و کانادا. اما برای پاسخ دادن به این پرسش باید دید که اساساً فساد چیست؟ و آیا حجاب جلوی «فساد» را میگیرد؟ مذهبیون اکثراً معتقدند که حجاب جلوی تحریک شدن جنسی مردان را میگیرد و این را یک مزیت حجاب میدانند. و تحریک نشدن جنسی برابر با برقرار نشدن تماس جنسی است. تماس جنسی را طبیعتاً میتوان به تماس جنسی قبل از ازدواج و بعد از ازدواج دانست.

از نظر مذهبیون تماس جنسی قبل از ازدواج فساد است، و آنها از این تماس ها وحشت دارند. اکنون وقت آن است که مروری دوباره به نظام اخلاقی حاکم بر اجتماع بکنیم و با خرد نقاد تلاش کنیم آنچه بیهوده زشت پنداشته میشود را بازبینی کنیم، و هیچ تابویی نباید جلوی بازبینی ارزشها و ضد ارزشهای اخلاقی اجتماع ما باشد. فساد را از نگر غیر دینی میتوان هر آنچه انحراف اخلاقی باشد و به کیفیت زندگی انسان صدمه بزند دانست. چه دلیلی میتواند برای اثبات اینکه تماس جنسی پیش از ازدواج مسئله زشت و بدی است وجود داشته باشد؟ در میان بسیاری از مردمان این مسئله تقبیح نمیشده است اما تقریباً تمام ادیان تماس جنسی قبل از ازدواج را تقبیح میکنند. دلیلش میتواند روشن باشد زیرا در گذشته جلوگیری از حاملگی بسیار دشوار بوده است و تماس جنسی برابر با تولد کودکی جدید بوده است و بدنیا آمدن کودکی که پدر ندارد مشکل ساز بوده است، مادر باید به تنهایی آن بچه را بزرگ میکرد و نبود پدر باعث میشد نیازهای عاطفی بچه تا به اندازه کافی اشباع نشوند، علاوه بر این در آن دورانها حکومت بصورت امروزی وجود نداشته است که بتواند از ایتام و فقرا حمایت کند و اگر کسی پدر نمیداشت احتمال اینکه به وضعیت اجتماعی بسیاری بدی دچار شود بسیار زیاد بود. برخی از شخصیت های منفی تاریخ مثل خود پیامبر اسلام به دلیل شرایط سختی که در کودکی داشتند به آدمهایی مضر تبدیل شده بودند. بنابر این به نظر من نیز حاملگی یک زن در حالی که شوهر ندارد چیز بدی است و در جامعه ایده آل من نباید زنی بدون شوهر بچه دار شود و از آنجا که هر آدم بالغ و عاقلی باید بفهمد که ادیان پدیده های اجتماعی هستند نه ماوراء طبیعی به نظر میرسد این از مهمترین دلایلی باشد که ادیان تماس جنسی پیش از ازدواج را تقبیح کرده اند.

اما آیا این مشکل هنوز هم وجود دارد؟ آیا تماس جنسی که با تمایل طرفین انجام میشود هنوز هم منجر به حاملگی میشود؟ گمان نمیکنم اگر آموزشهای کافی در این زمینه در دوران نوجوانی به پسران و دختران داده شود و امکانات بهداشتی نظیر در دسترس بودن کاندوم بطور گسترده فراهم باشد و مشکلی برای سقط جنین وجود نداشته باشد، نگرانی در این زمینه باقی بماند و گمان نمیکنم هیچ آماری مبنی بر اینکه در جوامع سکولار با جوانان آموزش دیده، رشد گسترش بیماری هایی که با مقاربت های جنسی گسترش میابند بیش از جوامع آلوده به مذهب باشد که روابط جنسی در آنها ممنوع و تابو است و در خفا و بدون هیچ آموزشی انجام میگیرد. بنابر این به نظر من قبیح بودن روابط جنسی قبل از ازدواج باوری دینی است و دلیل چندان درستی برای بد بودن آن وجود ندارد، پس اینکه روابط جنسی قبل از ازدواج از نمونه های فساد هستند برای من همان مقدار نابخردانه هست که وجود امام زمان نابخردانه است.

البته نداشتن تماس جنسی قبل از ازدواج میتواند مشکلاتی را نیز به بار بیاورد که مهمترین آنها ناسازگاری جنسی طرفین بعد از ازدواج است، ممکن است طرفین نتوانند از تماس جنسی با یکدیگر لذت ببرند، حال اگر پیش از ازدواج با یکدیگر تماسی برقرار نکرده باشند باید یک عمر از این مسئله صدمه ببینند و در دین اسلام به زن به دلیل اینکه شوهرش در سکس خوب نیست به هیچ عنوان حق طلاق داده نمیشود و این مشکل کوچکی نیست. من مدعی این نیستم که ازدواج تماما با سکس در ارتباط است اما هرکس انکار کند که سکس قسمت بسیار مهمی از ازدواج است، به نظر میرسد بی صداقتی کرده باشد. سکس خوب میتواند همچنین جدا از تمامی فوائد بدنی، مسلماً فوائد روحی بسیاری از جمله آرامش را نیز برای انسان به همراه داشته باشد. البته سکس مانند هر چیزی آفاتی نیز دارد که راه مبارزه با آن آفات رعایت توصیه های بهداشتی است و نه هیچ چیز دیگر.

یکبار با خانمی مذهبی صحبت میکردم، او که تا 30 سالگی با کسی تماس جنسی برقرار نکرده بود و بعد با شوهرش برای نخستین بار تماس برقرار کرده بود و آشکار بود که از زندگی جنسی خود رضایت ندارد (و الا شاید با من در این مورد صحبت نمیکرد) صحبت میکردم از او پرسیدم چرا بیش از ربع قرن سکس نداشته است و او از من پرسید اگر بخواهی خودرویی بخری آیا خودروی دست دوم میخری یا خودروی نو؟ من میخواستم مانند خودروی نویی باشم. جالب است که این زنان خود را مانند یک کالا نو و کهنه حساب میکنند و سکس داشتن را شبیه به ماشین دست دوم بودن حساب میکنند اما به غرب ایراد میگیرند که زنان را به کالا تبدیل کرده است. چه توهینی بالاتر از اینکه شخصی به شخص دیگری بگوید تو خودرو هستی و چه قیاسی میتواند مع الفارق تر از این قیاس باشد؟ افزون بر این وی میگفت اگر غیر از این باشد من باید با هرکس که میدیدم میخوابیدم، از او پرسیدم که چه ربطی دارد؟ آیا او نمیتوانسته است مانند سایر انسانها تنها با افرادی که به آنها اعتماد داشته است و مشترکاتی با آنها داشته است همبستر شود؟ و آیا روابط جنسی آزاد به معنی همبستر شدن با همه عالم و آدم است؟ آشکار بود که او در رفتار گذشته خودش شک داشت و هیچ دلیل سکولاری برای انزوای جنسی اش نداشت.

علاوه بر این مسئله در مورد اسلام مسئله کاملاً ارتباط مستقیم پیدا میکند به محمد و زندگی او. محمد رئیس یک گروه مافیایی بود که علاقه داشت جامعه ای شبیه پادگان درست بکند. محمد میخواست مردم برای او بجنگند، جنگیدن همانقدر برای مسلمانان واجب بوده است که روزه گرفتن واجب بوده است (سوره بقره آیه 183 را با 216 مقایسه کنید) و در یک پادگان معمولا تحریک جنسی شدن و سایر چیزهایی که بگونه ای تفریح هستند بر خلاف اهداف پادگان است و از این رو ممنوع است. لذا محمد سرباز و جنگجو میخواسته است و قوانین خشک اسلام بنوعی به این قضیه نیز ارتباط پیدا میکنند و حتی جانشینان محمد نیز هنوز میخواهد جامعه یک پادگان باشد.

با این حساب روشن است که اگر فرض کنیم بی حجابی باعث تحریک افراد به برقراری روابط جنسی قبل از ازدواج بشود، اساساً از دیدگاه غیر دینی نمیتوان پذیرفت که این خاصیت و امتیازی مثبت برای حجاب باشد زیرا برقراری ارتباط قبل از ازدواج اساساً چیز بدی نیست. اما از لحاظ دینی وقتی صیغه کردن مجاز باشد، چه باکی از تحریک جنسی است؟ اگر صیغه کردن کار خوبی باشد، دیگر تحریک شدن جنسی بواسطه دیدن زنان نامحرمی که میتوان آنها را صیغه کرد نمیتواند چیز بدی باشد. شاید بگویید صیغه کردن دختران نیازمند اجازه پدرشان است، اما باید توجه کنید که دین مبین اسلام برای هر مسئله ای پاسخی دارد، به استفتاء زیر توجه کنید.

یکی از رؤساء دانشگاه  امد و میگفت ارتباط پسر و دختر در دانشگاه زیاد است و گفته اند شما اجازه پدر و جد را شرط نمیدانید اگر اجازه میدهید ما در دانشگاه اعلام کنیم گفتم بدهید ولی معلوم باشد که اگر دختری با پسری ازدواج موقت نمود چنانچه دخول انجام نشود همان شب ان دختر بعد از فسخ میتواند صیغه جوان دیگری بشود ولی اگر دخول شود ولو از دبر – باید عده نگه دارد-بنابر این مسائل اگر گفته شود و آبروی دختر هم حفظ شود کار صحیحی است. محمد صادق الحسینی الروحانی

شاید بگویید همین عده نگه داشتن کار را خراب میکند و باعث میشود صیغه کردن با خانوم بازی بسیار متفاوت باشد، اما دین مبین اسلام راه حلی را نیز برای این مسئله جلوی پای مومنان گذاشته است. اما خوب همه این تکنیکهای الهی را بلد نیستند، معمولا این تکنیک ها تنها مورد استفاده خود عالمان اسلام است. آخوند ها شباهت بسیاری به پیامبر اسلام دارند، همانقدر خانم باز، همان قدر دزد و همانقدر جنایتکار. به یک نمونه از این تاکتیک الهی از کتاب سه مکتوب میرزا آقا خان کرمانی توجه کنید:

طلاب و علمای نجف در زمان حجت الاسلام شیخ محمد حسن انصاری، صاحب جواهر الکلام، شاگردان او زنی را به مجلس و محفلی آورده، یکی از آنان او را صیغه مینمود، بعد از مقاربت، بقیه مدتش را بخشیده، دوباره عقد نموده و بدون مقاربت طلاق میداد، بنابر حسب قانون شرع مطلقه غیر مدخوله عده ندارد! در همان مجلس دیگری از علمای اعلام آنرا نیز به همان طریق صیغه و عقد میکرد و بعد طلاق میداد. در یک شب بنابر قانون شرعی با یک زن، 10 نفر از علما مقاربت میکردند. و ثواب صیغه را هم میبردند و از طرف دیگر در حق زانی اگر غیر محصنه باشد قتل و رجم میخواندند و فتوی میخواندند.

آیا میدانید صیغه چه عمل خداپسندانه ای است و الله چقدر صیغه را دوست دارد؟ اگر نمیدانید به احادیث زیر که از یکی از کتب امهات شیعه استخراج شده است توجه کنید:

پيامبر- صلي الله عليه و آله – فرمودند:
« من تمتع مرة أمن من سخط الجبار »
-كسي كه يكبار صيغه كند از غضب خداي جبار در امان مي ماند» و كسي كه دو بار صيغه كند با ابرار محشور ميگردد وكسيكه سه بارصيغه كند در بهشت دوشادوش من خواهد بود.
من لا يحضره الفقيه 3/ 366
صدوق از امام جعفر صادق- عليه السلام -روايت مي كند كه فرمودند:
« ( إن المتعة ديني و دين آبائي فمن عمل بها عمل بديننا و من أنكرها أنكر ديننا و اعتقد بغير ديننا) يعني صيغه دين من و دين پدران من است كسي كه به آن عمل كند به دين ما عمل كرده وكسيكه آنرا انكاركند دين ما را انكاركرده وبه دين ديگري غير از دين ما معتقد شده است »
من لا يحضره الفقيه 3/366
ازامام صادق -عليه السلام- پرسيده شد: آيا صيغه ثواب دارد ؟ فرمود:
« اگر مقصودش از آن رضاي خدا باشد ،در ازاي هر كلمه اي كه با او صبحت كند يك نيكي برايش نوشته مي شود و هر باريكه به او نزديك شود خداوندگناهي را از او ميبخشد ، وهرگاه غسل كند به انداره قطرات آبيكه بربدنش ريخته خداوند گناهانش را مي آمرزد »
من لايحضره الفقيه3/366

پيامبر خدا -صلي الله عليه وآله- فرمودند!:
« من تمتع بإمراة مؤمنة كأنما زار الكعبة سبعين مرة »
-كسي كه يك مرتبه با زن مسلماني صيغه كند گويا هفتاد مرتبه خانه كعبه را زيارت كرده است!»

معلوم نیست این حکومت لعنتی جمهوری اسلامی با اجباری کردن حجاب چرا جلوی این همه ثواب مردم را میگیرد. اگر صیغه اینقدر ثواب دارد باید جمهوری اسلامی بجای حجاب پوشیدن بیکینی را اجباری کند تا مردان بیشتر تحریک جنسی شوند و بیشتر به این عمل خداپسندانه دست بزنند. البته معلوم است که چرا اینچنین نمیکند زیرا حجاب در اسلام اجباری است و دین اسلام خطای نابخردانه ای را موجب شده است که از یک طرف صیغه را مجاز قرار داده است و برای آن ثواب قائل شده است و از طرفی حجاب را نیز اجباری کرده است، و کسی که این تناقض را نبیند باید مقدار زیادی گیج باشد. بنابر این روشن است که تحریک شدن جنسی در مذهب شیعه انسان را نه تنها به گناه نمی اندازد بلکه موجب ثواب هم میشود، شیعیان بجای حج رفتن و مانند نادان ها میلیونها تومان به جیب حکومت آشغال عربستان سعودی بریزند و مانند گوسفند دور خانه کعبه دور بزنند و مانند ابلهان سنگ به طرف یک ستون سنگی پرتاب کنند و حیوانات بیچاره را قتل عام کنند، میتوانند بروند دختر آیت الله محمد صادق الحسینی الروحانی و خامنه ای را صیغه کنند و ثواب 70 برابر ببرند، انشاء الله.

اما گذشته از روابط جنسی پیش از ازدواج، روابط جنسی برای شخصی که ازدواج کرده است، مسلماً کار درستی نیست، زیرا ازدواج معمولاً قراردادی است که دو طرف با یکدیگر بسته اند تا تنها با یکدیگر روابط جنسی داشته باشند، و اگر یکی از طرفین با شخص سومی رابطه برقرار کند او قانون و قراردادی که بسته است را زیر پا گذاشته است و به تعهد خود خیانت کرده است. در این مورد من میتوانم با برخی از خداباوران هم اندیش باشم که روابط جنسی بعد از ازدواج با فرد سوم از نمونه های بارز فساد هستند مگر اینکه محدود شدن شرکای جنسی از شرایط قرارداد ازدواج نباشد و دو طرف با این قضیه مشکلی نداشته باشند. به نظر من تماس جنسی از والاترین روابط احساسی است که میان دو انسان برقرار میشود و اگر شخصی بتواند با شخصی به غیر از همسر خود تماس جنسی برقرار کند قطعاً به اندازه کافی احساسات بین او و همسرش برقرار نیست و ازدواج آنها مبتنی بر عشق نیست و چنین ازدواجی مفت نمی ارزد. اما جالب اینجا است که مسلمانان اینرا فساد نمیدانند، از نظر من صیغه و بیش از یک زن گرفتن نیز از مصادیق بارز فساد هستند اما در اسلام که اساساً هوای آلت مردانه را خیلی دارد چنین چیزی فساد محسوب نمیشود. لذا باز هم حجاب برای مسلمانان مسئله ای نابخردانه است، وقتی میتوان تعداد بی نهایتی از زنان را صیغه کرد و چهار تا زن دائم داشت، چرا باید از تحریک جنسی ترسید؟ مگر نکاح (معنی کلمه نکاح چیست؟) سنت آن دوزخی مرد دژخوی نیست؟ روشن است که چه از نظر دینی و چه از نظر عقلی اگر هدف حجاب تحریک نشدن مردان باشد، مسئله ای کاملاً نابخردانه است.

مسئله ای دیگر این است که چرا زنان باید برای اینکه مردان را تحریک نکنند حجاب سر کنند اما مردان نباید چنین کنند؟ مسلمانان معمولاً در مقابل این پرسش پاسخ میدهند که زنان به اندازه مردان از دیدن جنس مخالف تحریک نمیشوند. البته این حرف نیز یاوه ای بیش نیست. در مورد زنان و مردان مسلمان ممکن است این درست باشد، من به هیچ عنوان نمیتوانم تصور کنم میان آیت الله خمینی و بتول رابطه عاشقانه ای وجود داشته باشد، آدمهای مذهبی با زنان مثل حیوانات رفتار میکنند و اگر زنان آنها با دیدن آنها تحریک جنسی نشوند جای تعجبی وجود ندارد. آخر یک حزب اللهی پشم آلود فرو مایه بد گهر کدام زن را میتواند تحریک جنسی کند؟ بنابر این جای تعجب نیست اگر بسیاری از اسلامگرایان در مورد زنان اینگونه فکر کنند. اما حتی اگر اینرا نیز قبول کنیم، مردان همجنسباز چطور؟ آیا آنها با دیدن مردان دیگر تحریک نمیشوند؟ میتوانید از کسانی که به حوزه های علمیه رفته اند و روابط همنجسگرایانه را تجربه کرده اند پرسش کنید که اولین بار چه چیز آنها را تحریک کرد؟ به شما خواهند گفت که قسمتهای برآمده بدن طلاب. بنابر این اگر مسلمانان در گفتار خود صادق باشند باید بر تن مردان نیز حجاب کنند. لباس آخوندی حجاب خوبی به نظر میرسد، پیشنهاد میکنم به طلبه های حوزه های علمیه از همان ابتدا لباس آخوندی بدهند که قسمتهای برجسته بدنشان دیگر طلبه ها را تحریک نکند و این باعث جلوگیری از پرش آنها به یکدیگر نشود.

همچنین است مسئله آلت حیوانات، در زمان حکومت طالبان بر تن خر ها و اسب ها و الاغ ها هم شلوار میکردند تا مبادا آلتهایشان دیده شود. این طرح خداپسندانه الهی بد نیست در تمام کشورهای اسلامی پیاده شود. درست است که آلت مورچه ها، مگس ها و پشه ها را نمیتوان پوشاند، بهتر است در این طرح آلت حیواناتی که طول یا عمقی بیشتر از 1 سانتیمتر دارند پوشانیده شود تا مسلمانان با دیدن آلتهای جانوران مبادا به فکر آلت خود بیافتند. در افغانستان زمان طالبان همچنین توصیه شده بود که در خانه ای که دختر حضور دارد خروس نگه ندارند زیرا خروس حیوانی بی ناموس است و به مرغها رحم نمیکند. بهتر است اسلامگرایان به فکر مراکزی برای گردآوری حیواناتی که در ملا عام معاشقه میکنند و تماس جنسی برقرار میکنند باشند و متخلفین را به آنجا منتقل کنند تا موجب تحریک مردم نشود.

اما من در یک مورد با حجاب موافقت دارم. این مورد در ارتباط با این واقعیت است که بچه بازی و کودک آزاری از مصادیق بسیار بارز فساد به شمار میروند، اما مسلمانان این را نیز درک نمیکنند، در دین ضاله اسلام هر مرد مسلمانی میتواند با هر بچه ای ازدواج کند و سن آن بچه اساساً مهم نیست، تنها او باید آن بچه را نگه دارد تا 9 سالش بشود و بعد به او دخول کند، درست مانند پیامبر اسلام که با عایشه در 6 سالگی ازدواج کرد، تا 9 سالگی او را نوازش کرد و بعد او را به بستر خود کشاند و آلت مبارک محمدی را در کف دست کودک بیچاره گذاشت و اینگونه او را آزرد.

مسأله12- کسیکه زوجه‌ ای کمتر از نه سال دارد وطی او برای وی جایز نیست چه‌ اینکه زوجه‌ی دائمی باشد، و اما سایر کام گیریها از قبیل لمس بشهوت آغوش گرفتن و تفخیذ (با ران او شهوترانی کردن) اشکال ندارد هر چند شیرخواره‌ باشد، و اگر قبل از نه‌سال او را وطی کند اگر افضأ نکرده باشد بغیر از گناه چیزی بر او نیست، و اگر کرده باشد یعنی مجرای بول و مجرای حیض او را یکی کرده‌ باشد و یا مجرای حیض و غائط او را یکی کرده باشد تا ابد وطی او بروی حرام می‌شود، لکن در صورت دوم حکم بنابر احتیاط است و در هر حال بنا بر اقوی بخاطر افضاء از همسری او بیرون نمی‌شود در نتیجه همه احکام زوجیت بر او مترتب میشود یعنی او از شوهرش و شوهرش از او ارث میبرد، و نمیتواند پنجمین زن دائم بگیرد و ازدواجش با خواهر آن زن بر او حرام است و همچنین سایر احکام، و بر او واجب است مادامی که آن زن زنده است مخارجش را بپردازد هرچند که طلاقش داده باشد، بلکه هرچند که آن زن بعد از طلاق شوهری دیگر انتخاب کرده باشد که بنابر احتیاط باید افضا کننده نفقه او را بدهد، بلکه این حکم خالی از قوت نیست و نیز بر او واجب است دیه افضا را که دین قتل است بآن زن بپردازد اگر آن زن آزاد است نصف دیه مرد را به مهریه ایکه معین شده و بخاطر عقد و دخول بگردنش آمده به او بدهد، و اگر بعد از تمام شدن نه سال با او جماع کند و او را افضاء نماید حرام ابدی نمیشود و دیه بگردنش نمی آید، لکن نزدیکتر به احتیاط آن است که مادامی که زنده است نفقه اش را بدهد هرچند که بنا بر اقوی واجب نیست. روح الله خمینی الموسوی تحریر الوسیله، کتاب نکاح برگ 15.

میدانیم که حجاب برای دختران از سن 9 سال به بعد، یعنی از سنی که از لحاظ شرعی میتوان به آنها دخول کرد واجب میشود. اما اگر کودکان در معرض دید آدمهای مذهبی باشند بهتر است پوشیده باشند تا یک وقت این دوزخیان توسط این کودکان تحریک جنسی نشوند و نخواهند آنها را تفخیذ کنند یا این جانوران الهی ددمنش بخواهند مجرای بول و حیض کودکان را یکی کنند. بهتر است کودکان از دید و دسترس آدمهای مذهبی دور باشند.

آیا حجاب باعث کاهش فساد میشود؟

همانطور که توضیح داده شد روابط جنسی آزاد را نمیتوان چیز بدی دانست و اینکه مذهبیون روابط آزاد را بد میدانند تنها به دلیل پیروی آنها از طرز تفکر و زیستن انسانهای بیابانگرد بدوی و عدم تکامل یافتن آنها در طول زمان است که ناشی از هیچ چیز نیست جز ایستایی دینی. البته من اطمینان دارم که مسلمانان آزادی جنسی را به «برقراری تماس جنسی با همه!» تفسیر خواهند کرد، اگرچه منظور هرگز این نبوده است. اما فرض کنیم این نظر اشتباه باشد و روابط آزاد جنسی چیز بدی باشد و تحریک شدن جنسی نیز چیز بدی باشد و آن چیزی که مسلمانان آنرا «عفاف، پاکدامنی» میخوانند به معنی نداشتن ارتباط جنسی پیش از ازدواج و منع کردن آن پس از ازدواج چیزی اخلاقی و خوب باشد و در نتیجه تحریک شدن جنسی چون در مقابل این ارزش است چیز بدی باشد، حال آیا حجاب ابزار خوبی برای این است که اجتماع از تحریک جنسی خالی شود و مردم دیگر بدنبال برقراری ارتباط جنسی و غیره نباشند؟

ممکن است تصور کنیم حجاب بتواند چنین کند، من راه حل بهتری سراغ دارم که بسیار موثر تر است، پای چپ خانم ها را قطع کنید، در آن صورت قطعاً کمتر میتوانند مردها را تحریک کنند، اما خوب این خانمهای بیچاره تک پا نمیتوانند به مردان مسلمان آنگونه که فاطمه زهرا به علی خدمات جنسی ارائه میداد، خدمات جنسی ارائه بدهند، من پیشنهاد خود را پس میگیرم. به نظر میرسد ترفند دیگری که بسیاری از مسلمانان از جمله برخی از مسلمانان اهل تسنن جنوب ایران بکار میبرند و آن هم ختمه کردن دختران است بهتر باشد. در بسیاری از کشورهای افریقایی مسلمانان دستگاه تناسلی دختران را میدوزند و در هنگام ازدواج آنرا دوباره باز میکنند. همچنین شورت های آهنی زنانه کلید دار که گویا قبلا توسط مذهبیون در اروپا استفاده میشده است یا نوع پیشرفته الکترونیکی آنها میتواند برای زنان مسلمان خوب باشند، مسئله اینجا است که جلوگیری از تحریک شدن جنسی مردها باید به کدام قیمت تمام شود؟ به این قیمت که زنان خود را لای گونی بپیچند و پارچه بدریخت سیاه به سر کنند؟ چیزی که روشن است این است که بی حجابی زن باحیا را بی حیا نمیکند و حجاب نیز زن بی حیا را با حیا نمیکند. از بزرگتر ها بپرسید، در زمان پهلوی ها فاحشه های شهر نو چادری بوده اند و زنان دیگر مینیژوپ میپوشیده اند.

از همه اینها که بگذریم ظاهراً حجاب درست کار نمیکند. اخیرا یکی از بزرگترین موتور های جستجوی اینترنتی سرویسی را ارائه داده است که بر اساس آن میتوان فهمید کلمات خاص بیشتر توسط اهالی کدام کشورها جستجو میشوند. من کلمه «Sex» را جستجو کردم تا ببینم کشور اهورایی و اسلامی ما در چه رتبه ای قرار دارد و بسیار مایوس شدم که ما در مقام چهارم قرار داریم.

July 3 2006

اما خوب جالب است که به غیر از ویتنام و هند، باقی کشورها کشورهایی اسلامی هستند. این موفقیت را به پیامبر محقر اسلام تبریک میگویم. اما برای اینکه زیاد از اینکه ما در جستجوی کلمه سکس در مقام نخست نیستیم ناراحت نشوید به اطلاعتان میرسانم که در جستجوی کلمه «Fuck» کشور اسلامی ما با اینکه کشوری انگلیسی زبان نیست با اقتدار تمام در مقام نخست قرار دارد. این موفقیت را به آقا امام زمان، در جایی که هم اکنون لانه کرده اند، تبریک میگویم.

July 3 2006

تجربه خصوصی من بعنوان کسی که هم در دارالسلام زندگی کرده است هم در دارالحرب این است که ساکنین دارالسلام به مراتب بسیار حشری تر از ساکنین دارالحرب هستند و بیشتر دنبال خیانت به همسرانشان هستند. این تجربه شخصی را نمیتوان مسلماً سندی محکم دانست و از آنجا که نظام آقا امام زمان هم نظامی فاسد و پوسیده است که به هیچ عنوان نه آمار درست و حسابی از چیزی بیرون میدهد و نه اگر آماری بیرون بدهد میتوان به آن اطمینان کرد نمیتوان سندی دولتی مبنی بر میزان حشری بودن مردم مسلمان ایران پیدا کرد، ناچارم به همین ابزار گوگل اکتفا کنم. به نظر نمیرسد چندان غیر علمی باشد اگر فرض کنیم این مقایسه گوگلی بتواند به خوبی نشان دهد که حجاب نه تنها جلوی حشری شدن مردم را نمیگیرد بلکه دقیقاً برعکس باعث میشود کشورهای اسلامی علی رغم اینکه تعداد کاربرانشان بسیار بسیار کمتر از کشورهای غربی هستند، و علی رغم اینکه زبان انگلیسی زبان بیگانه برای آنها حساب میشود، حضوری فعال در این جدول داشته باشند. نتیجه آنکه حتی اگر تحریک نشدن را نیز خوب فرض کنیم باز هم حجاب ابزار خوبی برای رسیدن به این هدف نیست.

پروین اعتصامی گفته است:

چشم دل را پرده میبایست اما از عفاف

چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود

پرسش دیگری که  ارتباط مستقیم با این مسئله دارد این است که کدام آدم بی جنبه بیماری با دیدن موی زنان تحریک جنسی میشود؟ و چرا حجاب باید موی سر و دست و پا را و هر جایی غیر از آلات تناسلی را شامل شود؟ اگر موی سر زن تحریک کننده است، چطور چشمهای او تحریک کننده نیست؟ روی چه میزانی مسلمانان تشخیص داده اند که به قول بنی صدر موی زن اشعه صادر میکند ولی چشمهایش اشعه صادر نمیکند؟ شاید کسی تابحال برای آقای بنی صدر با چشم عشوه نیامده است. برای هزاران سال مردمان این کره خاکی در غرب، شرق، شمال و جنوب زیسته اند و حجاب نداشته اند. زنان موهایشان بیرون بوده است و این جوامع نه نابود شده اند نه مشکل خاصی برایشان پیش آمده است. آیا مسلمانان گمان میکنند تمام زنان ژاپنی، چینی، سرخپوست و اسکیموها چون حجاب بر سر ندارند فاحشه و فاسد الاخلاق هستند؟ این است که به نظر میرسد حتی اگر فرض کنیم حجاب موجب عفاف میشود، این به آن معنی نیست که باید بپذیریم پوشاندن موی سر و غیره نیز عاقلانه است. آیا اگر زنی کچل باشد دیگر نمیتواند کسی را تحریک کند و لازم به حجاب گذاشتن نیست؟ زشت ترین کردارهای جنسی (کودک آزاری و چند زنی) در میان مسلمانان اخلاقی شمرده میشوند، من نمیدانم مسلمانان که خود در فساد اخلاقی حرف نخست را میزنند شایستگی تصمیم گیری های اخلاقی در مورد دیگران را از کجا آورده اند. گمان نمیکنم هیچ جامعه شناس  یا روانشناسی غیر مسلمانی تابحال در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده باشد که یکی از مشکلات انسانها حشری شدن مردها است و توصیه کرده باشد که برای رفع شدن این مشکل بزرگ، زنان را مجبور کنند که رخت زن زورو را به تن کنند. در واقع اگر پیامبر اسلام آنقدر در سنین پیری زن نمیگرفت و حداکثر دو تا زن میگرفت و میتوانست آنها را ارضاء کند و در خانه اش توالت درست کند زنانش به مردان بیگانه نگاه نمیکردند و در نتیجه برای هزاران سال زنان مظلومی که در کشورهای اسلامی به دنیا آمده اند و می آیند مجبور نمیشوند گونی به سر خود بکشند.

اسلامگرایان معمولا غرب را محکوم به استفاده ابزاری از زنان میکنند و میگویند غرب از زنان اسباب بازی های جنسی درست کرده است و از زیبایی آنها در تبلیغات سود میبرد، آنها را به فیلمهای پورنو میکشاند و مجبورشان میکند با چندین مرد رابطه جنسی برقرار کنند در پاسخ باید بگویم که در غرب هیچکس مجبور نیست برود و فیلم پورنو بازی کند. تنها اشخاصی که علاقه به این کار دارند آزاد هستند که به چنین کاری بپردازند بیشتر بازیگران فیلمهای پورنو آنقدر پول دارند که بتوانند از روشهای دیگر ارتزاق کنند اما این حرفه را به دلیل اینکه با توانایی ها و روحیاتشان میخواند بر میگزینند. و این تنها زنان نیستند که در فیلمهای پورنو بازی میکنند، مردها نیز در فیلمهای پورنو بازی میکنند، لذا اساسا این مسئله چندان به سوء استفاده از زنان ربطی ندارد اگر سوء استفاده ای باشد که به نظر من نیست، از مردان نیز هست. در مورد تبلیغات هم باز تنها زنان زیبا نیستند که در تبلیغات استفاده میشوند، مردان زیبا نیز در تبلیغات استفاده میشوند، آیا اسلامگرایان انتظار دارند که از حسين الله کرم، حسین شریعتمداری و سایر اراذل بد گهر و بد چهره در تبلیغات خمیر دندان و کت و شلوار و ماشین استفاده شود؟ چه اشکالی دارد که از افراد زیبا در تبلیغات استفاده شود؟ آیا اگر در تبلیغات از منظره های زیبا استفاده شود این به معنی سوء استفاده از مناظر زیبا هست؟ حال چگونه است که استفاده از زیبایی زنان و مردان در ادبیات اسلامگرایان به سوء استفاده و توهین به مقام زن ترجمه میشود؟ برخی از اسلامگرایان میگویند این باعث شده است ارزش زن به زیبایی او باشد! البته این تفسیر بسیار غلط است که اگر زنی یا مردی زیبا باشد، زیبایی و ظاهرش را تنها ارزش، امتیاز و نکته مثبت و خوب او بشمار آوریم و بین این قضیه و استفاده شدن از تصاویر زنان و مردان زیبا با اندام متناسب در تبلیغات هیچ ربطی وجود ندارد، اما به نظر میرسد اساساً مسلمانان با زیبایی مسئله دارند و زشتی را ارزش میدانند، در نظر آنها شخص بد ریخت با ریش های نامرتب، ارزشی بالاتر از فردی خوشتیپ و تر و تمیز دارد و از همان رو است که آنها فکر میکنند استفاده از زنان و مردان زیبا در تبلیغات بد است، شاید چون زشتی خودشان را به یادشان می آورد. به هر حال این موضوع ارتباطی با غرب ندارد در کشورهای آزاد شرقی و جنوبی و شمالی نیز دقیقاً همین ماجرا وجود دارد. از این گذشته مهم ترین فاکتور که باعث میشود این مسئله در غرب را نتوان دلیلی بر ابزار جنسی شدن زنان و مردان دانست این است که اجباری در این زمینه وجود ندارد. از این گذشته این سخن نیز برخواسته از اخلاقیات اسلامی است که در آنها پورنوگرافی و بی حجابی بد هستند، از آنجا که این دو قضیه اخلاقی مورد تایید افرادی مانند من نیست، اصولاً این «استدلال» به دلیل اینکه از مشترکات نتیجه گیری نمیکند استدلالی بی ارزش است.

در غرب محدودیت هایی برای پورنوگرافی وجود دارد، هیچ شخصی حق ندارد قسمتهای خصوصی بدنش را در اجتماع آشکار کند، قسمتهای خصوصی زنان در غرب تنها دو قسمت از بدنشان محسوب میشود اما مسلمانان تمام بدن زنان به غیر از دستها و صورتشان را عورت زن میدانند. بنابر این از نظر اسلام زنان سرتاپا عورت و آلت جنسی هستند و به همین دلیل باید کاملاً پوشانده باشند. کدام دیدگاه زن را اسباب بازی جنسی میداند غرب یا اسلام؟ فاطمه زهرا بعنوان الگوی زنان مسلمان، در 12 سالگی با علی بن ابیطالب ازدواج کرده است و تا 18 سالگی 5 بچه برای او بدنیا آورده است یعنی بدون هیچگونه توقفی یا در حال شیر دادن بچه بوده است یا در حال زایش یا هردو. فاطمه زهرا نمونه کامل یک ماشین جوجه کشی و ابزار جنسی برای تولید مثل است، حال کدام تفکر زن را ابزار جنسی میداند؟ اسلام یا تفکرات حاکم بر جوامع آزاد؟ میبینیم که استفاده از حجاب در جوامع اسلامی مسئله ای جبری است، بنابر این فاکتوری که زنان را به ابزار جنسی در جوامع اسلامی تبدیل میکند در اینجا وجود دارد.

مسئله دیگری که گروهی از اسلامگرایان بنیادگرا به بهانه آن از حجاب دفاع میکنند مسئله بنیان خانواده است که از نظر ایشان اگر حجاب وجود نداشته باشد این بنیان سست خواهد شد. آقای حداد عادل گفته اند:

در جامعه‎اي كه برهنگي بر آن حاكم است، هر زن و مردي، همواره در حال مقايسه است؛ مقايسه‌ي آنچه دارد با آنچه ندارد؛ و آنچه ريشه‌ي خانوده را مي‎سوزاند اين است كه اين مقايسه آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن مي‎زند. زني كه بيست يا سي سال در كنار شوهر خود زندگي كرده و با مشكلات زندگي جنگيده و در غم و شادي او شريك بوده است، پيداست كه اندك اندك بهار چهره‎اش شكفتگي خود را از دست مي‎دهد و روي در خزان مي‎گذارد. در چنين حالي كه سخت محتاج عشق و مهرباني و وفاداري همسر خويش است، ناگهان زن جوان‎تري از راه مي‎رسد و در كوچه و بازار، اداره و مدرسه، با پوشش نامناسب خود، به همسر او فرصت مقايسه‎اي مي‎دهد؛ و اين مقدمه‎اي مي‎شود براي ويراني اساس خانواده و بر باد رفتن اميد زَني كه جواني خود را نيز بر باد داده است؛ و همه‌ي خواهران جوان لابد مي‎دانند كه هيچ جواني نيست كه به ميانسالي و پيري نرسد و لابد مي‎دانند كه اگر امروز آنان جوان و با طراوت‌اند در فرداي بي‎طراوتي آنان، باز هم جواناني هستند كه بتوانند براي خانواده‌ي فرداي آنها، همان خطري را ايجاد كنند كه خود آنان امروز براي خانواده‎ها ايجاد مي‎كنند. (2).

یکی از انحرافاتی که هر بنیادگرایی به آن دچار است کلی گویی و اغراق است، به ادبیات آقای حداد عادل دقت کنید، «حجاب» را در مقابل «برهنگی» آورده است. و معتقد است اگر حجاب وجود نداشته باشد هر زن و مردی، یعنی تمام زن و مردان همواره در حال مقایسه خواهند بود، یعنی هیچ مرد و زنی وجود نخواهد داشت که مقایسه نکند و البته او هیچ مدرکی یا استدلالی در پشتیبانی از این ادعایش انجام نمیدهد و از آنجا که این فرض قابل شک است و باقی «استدلال» او نیز بر همین فرض مبتنی است دیگر باقی سخنان او ارزشی پیدا نمیکند. در واقع نه تنها در دفاع از این فرض سندی ارائه نشده بلکه وضعیت فعلی تمام کشورهایی که حجاب اسلامی در آنها وجود ندارد سندی محکم است علیه این فرض، اگر حداد عادل درست میگفت در تمام غرب و شرق مردها همواره باید در حال مقایسه میبودند و خانواده ای اساساً باقی نمیماند در حالیکه چنین نیست.

بعد او فرض میکند که هر مقایسه ای لزوماً به این تمام میشود که هر مردی تمامی آنچه در قبل با همسرش داشته است را زیر پا بگذارد و به دنبال زن جوانی به دلیل جوانی او راه بیافتد. البته آقای حداد عادل طبق روال هر اسلامگرای دیگری نه مطالعه ای در این زمینه انجام داده است نه مطالعه ای را نقل میکند که در آن مطالعه آماری در این زمینه ارائه شده باشد او تنها مغلطه مصادره به مطلوب میکند و بدون هیچ اثباتی نظر خود را درست فرض میکند. البته آقای حداد عادل در واقع ممکن است خود اینگونه فکر کند، یعنی آنقدر بی انصاف باشد که اگر زنی جوان او را تحریک کند، همسر خود را که سالها با یکدیگر زیسته اند و زندگی را با هم شریک بوده اند را رها کند و به دنبال آن زن جدید راه بیافتد. در واقع از نظر اسلامی اینکار زشت نیست، و بین افراد مذهبی چند زنی رواج فراوان دارد. فیلم «دنیا» از روی همین واقعیت اجتماعی ساخته شده و به مسئله ای مشابه اشاره میکند. چاره این بیماری و بی انصافی کمی اخلاقمداری و وجدان است نه پنهان کردن زنان. او همچنین فرض کرده است که تحریک شدن جنسی مرد توسط زنی دیگر اگر واقعا اتفاق بیافتد تنها ممکن است به برقراری تماس با همان زن پایان یابد، در حالی که چنین نیست، مردی که همسر دارد اگر تحریک جنسی شود باز هم اگر ازدواجش مبتنی بر عشق باشد نیاز جنسی خود را با همسر خود ارضاء خواهد کرد، و اساساً تحریک شدن او ممکن است باعث ارتقاع زندگی جنسی او شود مگر اینکه آن شخص دچار انحراف جنسی باشد که این حالت، حالتی خاص است. به نظر میرسد همچنین او میگوید که تنها به دلیل بی حجابی ممکن است مردی بفهمد که زنانی جذاب تر از همسر او وجود دارند، در حالی که چنین نیست قطعاً هر مردی در هر زمانی بدون نیاز به مشاهده میتواند حدس بزند که زنانی جذاب تر از همسر او وجود دارند، لذا اساساً این مسئله ارتباط چندانی به بی حجابی ندارد. آقای حداد عادل همچنین مسئله را تماماً زنانه جلوه داده است، لابد آقای حداد عادل میداند که مردان هم پس از پا گذاشتن به سن توان جنسی و ظاهر زیبای خود را از دست میدهند و زنان سن بالا هم ممکن است با جوانان سن پایین تر تحریک شوند، چرا اگر این قضیه به پنهان کردن زن می انجامد نباید به پنهان کردن مرد هم بیانجامد؟ از این گذشته مقایسه در مورد زیبایی چندان چیز بدی هم نیست، انسانها همواره در حال مقایسه چیزهای دیگر هم هستند، ممکن است انسانها یکدیگر را از نگر توان مالی مورد قیاس قرار دهند و این باعث شود که یک زن پیر علاقه مند به مردی جوان و پولدار شود، بر اساس «استدلال» آقای حداد عادل مردان هم باید پول خود را قایم کنند تا مبادا آتش به ریشه خانواده راه یابد و بنیان آنرا فنا سازد، نتیجه آنکه این «استدلال» اساساً برای حجاب نیست بلکه برای این است که همه باید پنهان شوند و اینکه حداد عادل و دیگر مسلمانان آنرا مختص زنان دانسته اند تبعیض جنسی ظالمانه و بزرگی است.

آثار مثبت اقتصادی حجاب چیز دیگری است که برخی اسلامگرایان از آن دفاع کرده اند (3). این افراد معتقدند حجاب مانع مد گرایی میشود. البته مد گرایی از نگر من به هیچ عنوان نمیتواند چیز بدی پنداشته شود، از نگر اقتصادی موجب چرخش سرمایه و پول در اجتماع میشود، باعث بالا رفتن تولید میشود و از نگاه اقتصادی بطور کلی به نفع اجتماع تمام میشود، از نگر شخصی نیز شادابی، تنوع و سرزندگی را به اجتماع می آورد. البته اسلامگرایان به دلیل گداپرستی و زشت گراییشان با این قضیه مشکل دارند، آنها متوجه این نیستند که از مد نمیتوان فرار کرد، تفاوت آنها با یک شخص مد گرا این است که از مد قدیمی پیروی میکنند. از این گذشته زنی که حجاب دارد بازهم نیاز به لباسهای دیگر دارد و به همین دلیل دقیقاً مانند سایر زنان است، معمولاً لباس کار تمامی آدمها یکنواخت و بعضی مواقع بصورت یونیفرم است، زنان نیز از آنجا که تنها بیرون از خانه باید حجاب سر کنند حداقل در زمان کار و تحصیل مانند سایر زنان هستند یعنی همانقدر باید هزینه اقتصادی را متحمل شوندزیرا چادر نیز کهنه میشود و باید عوض شود. لذا به نظر نمیرسد این قضیه نیز دلیل خوبی برای پشتیبانی از حجاب باشد.

نتیجه گیری

روشن است که دلیل عقلی و غیر دینی برای دفاع از حجاب وجود ندارد و حجاب یک داگمای دینی است، درست مانند هفت بار چرخیدن به دور کعبه و حرام بودن رقص و موسیقی و مسلمانان تنها به دلیل پیروی از باورهای دینیشان است که از حجاب حمایت میکنند. حجاب نه تنها سودی به اجتماع نمیرساند بلکه به هزینه حذف زنان از بسیاری از جنبه های زندگی مانند شرکت در مسابقات ورزشی، نابرابری با مردان در عرصه های شغلی تمام میشود. زنان ایرانی تنها در رشته های ورزشی بخصوصی میتوانند در عرصه های بین المللی حضور یابند و این ناشی از حماقت برخی مردان مذهبی و نادان ایرانی است.

برخی از کشورهای لائیک استفاده از تمام شعائر مذهبی را در مدارس ممنوع کرده اند و اسلامگرایان در رسانه های خود از این قضیه تنها به «ممنوعیت حجاب اسلامی» یاد میکنند. حجاب همانند یک تابلو است که رویش نوشته شده باشد «من مسلمانم» و از نظر این کشورها مدرسه جای تبلیغ دینی نیست، اگر یک مسلمان حق دارد چنین تابلویی به سر کند یک غیر مسلمان هم باید بتواند تابلوی «من حالم از اسلام بهم میخورد» را بدست بگیرد، مسلمان باید بتواند تابلوی «مسیح خدا نبود، پیامبر بود» را بدست بگیرند و مسیحی هم باید بتواند تابلوی «محمد پیامبر نبود، بچه باز بود» را بدست بگیرد. یک مسیحی باید صلیب عیسی مسیح را به مدرسه بیاورد و یک یهودی باید کلاه یهودی به سر کند و محیط مدرسه در کشورهایی که برعکس کشورهای اسلامی نسل کشی در مورد پیروان ادیان مختلف انجام نمیشود و دین رسمی وجود ندارد و ادیان آزاد هستند باعث هرج و مرج میشود. از این گذشته بودجه مدارس دولتی از حساب مردم تامین میشود و اگر تبلیغات دینی در مدرسه آزاد باشد مسلماً گروهی که دین اکثریت را تشکیل میدهند بر سایر افراد غلبه خواهند کرد و کودکانی که دین پدرانشان در اقلیت هست مورد تبعیض قرار خواهند گرفت. بنابر این من گمان نمیکنم منع شعائر دینی در مدارس دولتی چیز بدی باشد اما در مورد اینکه آیا در دانشگاه هم باید چنین باشد یا نه جای شک وجود دارد.

حجاب بیش از اینکه توهینی به زن باشد، توهینی به مرد است، زیرا مرد را به موجودی جانور خوی که زن را تنها ابزاری جنسی میبیند تشبیه میکند، اگر چه از نظر من جای نگرانی در مورد این قضیه نیست اما اگر فرض کنیم تحریک شدن مردها مشکلی اساسی و بزرگ برای بشریت باشد، چرا بار مسئولیت این را باید تنها بر گردن زنان انداخت؟ این مردها هستند که باید بیاموزند تا خود را کنترل کنند و این حکومت است که  باید با برنامه ریزی های دقیق و علمی مشکلات اینگونه را رفع کند. اما شرم باد بر زنی که قبول کرده است سرتاپایش آلت تناسلی است. حجاب نشانه حماقت، واپسگرایی فکری و سند اسارت جنسی زنان است. زنی محجبه پذیرفته است که بر اساس قرآن کشتزاری بیش (بقره 225) نیست و شوهر او حق کتک زدن او را دارد (نساء 34) و به گفته امام علی ناقص العقل است (خطبه 80 نهج البلاغه) چنین زنی اگر آگاهانه حجاب بر سر کند هیچ چیز نیست جز انسانی بی شخصیت و خردباخته و من برای چنین زنی احترام قائل نیستم.

منابع

1)The True Guidance (Part Five) Comments on Quranic Verses  First English edition: 1994

2) غلامعلي حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 69ـ70.

3) مثلاً نگاه کنید به حجاب‎شناسي (چالش‎ها و كاوش‎هاي جديد)، حسين مهدي‎زاده،  انتشارات مركز مديريت حوزه‎ي علميه قم ،زمستان 1381.

نکاح اسلامی همان زنای قانونی

 نکاح اسلامی همان زنای قانونی است. برای تبیین این جمله مقدم بر هر چیز رسیدن به تعریفی درست از ازدواج ، روابط زناشویی و زنا است

ازدواج رابطه ای است ، بین زن و مرد که باید تنها نقطه ی اتصال و حلقه ی رابط  بین آنها مفهومی به نام عشق باشد یعنی در روابط زناشویی تنها نیازی که باید زن و مرد به یکدیگر داشته باشند نیاز عشقی یا همان نیازهای معنوی است به عبارت دیگر نیازهای مادی در روابط زناشویی وابستگی ایجاد میکند ، برای مثال اگر مردی نسبت به زن خود از آن جهت احساس نیاز کند که امور خانه را مدیریت کند این یک نوع وابستگی است که این نیاز را یک خدمتکار هم میتواند تامین کند

اما نوع ارضای نیازهای معنوی به تعداد انسانها متفاوت است و امری به نام جای گزینی محال. 

برای مثال هیچگاه عشقی که فرزند از طرف والدین تحصیل میکند نمیتواند از افراد غیر همان گونه عشق ورزی را با همان کیفیت تجربه کند.آن زمان میتوان رابطه انسانها را عاشقانه نامید که همه انسانها از نظر مادی استقلال داشته باشند و هیچ گونه احساس وابستگی مادی نسبت به یکدیگر نداشته باشند ( حتی از نظر ارضای نیاز جنسی ) آنگاه اگر باز برای با هم بودن تمنا و نیازی احساس کردند آن نیاز نامش عشق است و آن رابطه را میتوان عاشقانه نامید.

اما زنا رابطه ای کاملا مادی است برای مثال زنی برای مرتفع کردن مشکلات اقتصادی تن به خود فروشی میدهد و همین طور مرد برای ارضای نیاز جنسی تن به رابطه ای کاملا مادی میدهد ، ناگفته پیداست تامین این گونه نیازها با برقراری رابطه با هر شخصی امکان پذیر است ، اما همان گونه که در تعریف عشق و روابط عاشقانه مطرح شد ، ارضای نیازی به نام عشق احتیاج به رابطه ای خاص دارد که با توجه به این تعریف فقط سیستم( تک همسری) قابل توجیه است. 

حال با بررسی اسلام و نگاه آن به رابطه زناشویی میتوان دریافت که خدای محمد کمترین درکی از مفهومی به نام عشق ندارد.

1 – یکی از احکام اسلامی همان مجوز اختیار کردن چندین زن توسط یک مرد در صورت رعایت عدالت است که در آیه ی 3 سوره نساء تشریح شده است. 

 » اگر بترسید که مبادا درباره ی یتیمان مراعات عدل و داد نکنید پس آن کس 

از زنان را به نکاح خود آرید که مر شما را نیکو و مناسب با عدالت است 

دو یا سه یا چهار و اگر بترسید که چون زنان متعدد گیرید راه عدالت نپیموده  

و به آنان ستم کنید پس تنها یک زن اختیار کرده و یا چنانچه کنیزی دارید 

به آن اکتفا کنید که این نزدیکتر به عدالت و ترک ستم کاری است» 

 » سوره نساء آیه 3 «

در این آیه نگاه مادی اسلام  نسبت به روابط زناشویی را کاملا آشکار میکند ، چون عدالت تصریح شده در آیه عدالت مادی را مد نظر دارد ، مانند عدالت در تقسیم خوراک و پوشاک و عدالت در همبستر شدن با زنان و … اما برقراری عدالت در مفهومی به نام عشق و تقسیم عادلانه آن امری است محال ، چون عشق که کمی و قابل اندازه گیری نیست که بتوان آنرا مانند نان و برنج تقسیم کرد وعشقورزی و علاقمندی امری اختیاری نیست. 

شاهد این امر ، زندگی محمد تئوریسین اسلام( که شرح مبسوطی از زندگی او در همین سایت افشاگر رفته است) آشکارا نشان میدهد که برای مثال تمایل و عشقی که محمد نسبت به عایشه سوگلی حرم سرای خود دارد نسبت به دیگر زنانش به هیچ عنوان روا نمیدارد.

 2 – اسلام مرد را موظف به تامین نیازهای اقتصادی خانواده و زن میکند( با تابیری به عنوان پرداخت نفقه به زن) و زن را  به تمکین از مرد به واسطه ی همین نفقه وامیدارد.که شرح آن در آیه 34 سوره نساء رفته است.

» مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه ی آنکه مردان

از مال خود باید به زن نفقه دهند پس زنان شایسته و مطیع در غیبت  

مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا به حفظ آن امر 

فرموده نگه دارد و زنانیکه از مخالفت و نافرمانی آنان بیمناکید 

باید نخست آنها را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از خوابگاه  

آنان دوری گزینید باز مطیع نشدند آنها را به زدن تنبیه کنید. 

چنانچه اطاعت کردند دیگر بر آنها حق هیچ گونه ستم ندارید 

که همانا خداوند بزرگوار و عظیم الشان است.» 

 » سوره نساء آیه 34 » 

و در آیه 223 سوره بقره خدای محمد اینگونه میگوید که:

» زنان شما کشتزار شمایند پس برای کشت بدانها نزدیک 

شوید هرگاه مباشرت آنان  خواهید و برای ثواب ابدی  

چیزی پیش فرستید و خدا ترس باشید و بدانید که محققا

نزد خدا خواهید رفت و ای رسول تو بشارت ده اهل ایمان را.» 

 » سوره بقره آیه 223 «

آنچه از این آیات با توجه به تفسیر ها و شان نزول آنها درباب روابط زناشویی استنباط میشود ، این است که تنها نیازی که مرد و زن از نظر اسلام برای ادامه زندگی در قالب زناشویی نسبت به هم احساس میکنند نیازهای مادی است که در صورت ارضا نشدن آنها ، رابطه قطع میشود برای مثال با توجه به آیات مذکور مردان هر زمان که بخواهند میتوانند با زنان خود نزدیکی کنند و زن در این رابطه که کاملا رابطه ای دو جانبه است به هیچ وجه حق تصمیم گیری ندارد و در صورت مخالفت و عدم تمکین همان طور که در سوره نساء بیان شده است مرد میتواند شخصا اقدام کند و زن را به زدن تنبیه کند و یا با شکایت نزد حاکم شرع او را به تمکین وادار کند.

3 – یکی از احکام اسلامی این است که زن حق دارد پول شیری که به فرزند خود میدهد از مرد خود مطالبه کند و مسلمانان این حکم را به عنوان نشانه های حقوق زنان در اسلام مطرح میکنند که این اوج کوته فکری و حماقت این جماعت متحجر است.

با وجود اینکه این حکم با موضوع نوشتار ( مقایسه نکاح اسلامی و ازدواج انسانی ) چندان سنخیت ندارد ، قصدمان آن است که نشان دهیم اسلام از عشق هیچ نمیداند ورابطه ای مانند رابطه مادر و فرزند را که باید در اوج معنویت باشد را به سافلترین وضع ممکن تنزل میدهد.

موارد ذکر شده در این نوشتار و بسیاری از مستندات دیگر ، بیانگر این موضوع است که محمد و خدای محمد درکی از انسان که همانا ترجمان عشق ورزی و عشق است را ندارند.حال یک سوال از شما خواننده اندیشمند:  

آیا وقت آن نرسیده است که اسلام را به زباله دان تاریخ بسپاریم و بار دیگر، با نگاهی عاشقانه  انسان را تعریف کنیم؟

منفرد 

 

وساطت الله جهت رفع اختلافات خانوادگی محمد

نویسنده – مینو جاوید

قسمتهایی از سوره احزاب به نحو شگفت انگیزی به محمد و نحوه رفتار او با زنانش اختصاص دارد.در این آیات الله مستقیما در شخصی ترین و سکسی ترین امور زندگی خانوادگی و خصوصی محمد دخالت نموده و دست او را در چگونگی رفتار با زنان خود کاملا باز می گذارد.نتایج عجیبی که از خواندن این آیات به همراه شأن نزول آنان حاصل می شود را می توان در موارد زیر خلاصه کرد  :

محمد بر خلاف سایر مردان مسلمان بیش از چهار زن عقدی می تواند داشته باشد.هر زن مو منی که خود را به او هبه کند یعنی بدون مهر و شاهد خود را به محمد تقدیم کند در صورت رضایت و خواست محمد می تواند به همخوابگی پذیرفته شود .همچنین او از رعایت تساوی و عدالت بین زنان خود معاف است و میتواند نوبت هر یک از آنها را آنگونه که می خواهد به تأخیر بیاندازدو حتی او را ترک کند .پس از مرگ او کسی حق ندارد با زنانش ازدواج کند ، همچنین زنان محمد حق تقاضای نفقه بیشتر را ندارند،آنها مثل زنان دیگر نیستندو باید از پشت پرده (حجاب) با مردان سخن بگویند،از زینت های متداول زمان خود چشم به پوشند،از عدم مراعات نوبت خود ناراضی نباشندو به نفقه ای که به آنان داده می شود قانع باشندو اعتراضی نکنند که در غیر این صورت طلاق داده می شوند.

آیه ٥٠ سوره احزاب:

شأن نزول: ام شریک دوسیه یکی از چهار زنی بود که خود را به محمد هبه کرده بود(یعنی بی شرط و مهر به او بخشیده بود)این کار ام شریک که زیبا هم بود،عایشه را ناراحت و آشفته ساخت.چرا که محمد این تقدیمی زیبا را پذیرفته بود.در نتیجه عایشه نیز در واکنش به این اقدام ام شریک گفته بود : «نمیدانم زنی که خویشتن را به مردی تقدیم کند چه ارزشی دارد»،از این رو این آیه در تأیید کار محمد در پذیرفتن ام شریک نازل شد.

ترجمه آیه : ای پیغمبر ما زنانی را که مزد آنها را پرداخته ای بر تو حلال کردیم و کنیزانی را که به غنیمت،خدا نصیب تو کرده و ملک تو شد و نیز دختران عمو و عمه و دایی و خاله آنها که با تو از وطن مهاجرت کرده اند و نیز زن مومنه ای که خود را به رسول هبه کند و رسول هم بنکاح با او مایل باشد و این حکم، مخصوص توست و این زنان که بر تو حلال کردیم بدین سبب بود که بر وجود تو در امر نکاح هیچ حرج و زحمتی نباشد و خدا را بر بندگان مغفرت و رحمت بسیار است.

عایشه وقتی چنین دید به محمد گفت : «می بینم که خدایت به انجام خواهشهای نفسانی تو می شتابد.» که جهت تنبیه او آیه ٥١ سوره احزاب نازل شد.

ترجمه آیه ٥١ سوره احزاب : هر یک از زنانت را که خواهی نوبتش را عقب بیانداز وهر که را خواهی به خود بپذیرو هم آنان را که از خود راندی اگر باز خوانی بر تو باکی نیست این بر زنان بهتر و شادمانی دل و روشنی دیده آنهاست و هرگز هیچ کدام نباید محزون باشند بلکه باید به آن چه به ایشان عطا کردی همه خشنود باشند و خدا به هر چه در دل شماست آگاه است، و خدا دانا و بردبار است.

شأن نزول آیه ٥١ احزاب : در تقسیم اوقات زندگی محمد بین زنان او رقابت بود و گاه درگیریهایی بین زنان محمد و او در این مورد صورت می گرفت.در نتیجه این آیه نازل شده و به محمد در این باره اختیار تام داد.آورده اند که در آن زمان محمد ٩ زن داشت که نسبت به ٥ نفر از آنها نوبت همخوابگی را رعایت نمی کردو سهم آنان را به تأخیر می انداخت.این ٥ نفر عبارت بودند از سوده ، جوریه ، صفیه ، میمونه و ام حبیبه و در عوض چهار نفری که مورد لطف ویژه محمدواقع می شدند و محمد به طور منظم با آنان مبادرت به عمل مبارک نکاح می ورزید عبارت بودند از عایشه ، حفصه ، زینب و ام سلمه. بعد از آن نیز آیه ٥٢ سوره احزاب نازل شد.

ترجمه : از این پس زنها بر تو حلال نیستند هم چنین دیگر حق نداری به جای اینها به زنان دیگر روی آوری هر چند زیبایی آنها تو را خیره کند مگر کنیزانی که مالک آنها شده باشی.

شاید این آیه که به دنبال اعتراض اصحاب نزدیک محمد از جمله ابوبکر و عایشه در استفاده بدون قید و شرط محمد از زنان نازل شد برای تسکین زنان او نازل شده است که مسلما بعد از نزول آیات ٥٠ و ٥١ احزاب ضربه مهلکی بر آنان و شخصیت آنان وارد شده است.البته در حدیثی که از عایشه باقی است و تمام محدثین نیز آن را تأیید کرده اند از قول عایشه آورده شده است «که محمد وفات نکرد مگر اینکه تمام زنها بر او حلال بودند.»

بعد آیه ٥٢ خدای محمد جهت تسکین خاطر آزرده او از یکی از اعراب ، حق ازدواج مجدد را از زنان محمد پس از مرگ وی سلب می کند و تأکید می کند که مومنین در صورتیکه از زنان محمد چیزی بخواهند باید از پس پرده و حجاب طلب کنند.

ترجمه قسمتهای پایانی آیه ٥٣ سوره احزاب : … و هر گاه از زنان رسول متاعی می طلبید از پس پرده بخواهید که حجاب برای آنکه دلهای شما و انها پاک وپاکیزه بماند بهتر است و نباید هر گز رسول خدا را بیازارید و پس از وفات او زنانش را به نکاح خود در آورید که این نزد خدا بسیار بزرگ است.

در شأن نزول تحریم ازدواج زنان محمد پس از مرگ او به نقل از ابن عباس آورده شده که شخصی پیش یکی از زنان محمد رفت ، محمد به او گفت از این پس نباید چنین کاری از تو سر بزند ،گفت : این زن دختر عموی من است و عمل ناشایستی از ما سر نزده است . محمد در پاسخ به او گفت : می دانم ولی کسی از خداوند و من غیور تر نیست . مرد در حالی که با ناراحتی از آنجا دور می شد پاسخ داد : حال مرا از سخن گفتن با دختر عمویم منع می کند پس از مرگش با او ازدواج خواهم کرد در نتیجه ازدواج زنان محمد بعد از مرگ او تحریم شد.

اما در جای دیگر از سوره احزاب نیز خدای محمد یک بار دیگر در برابر خواست همسران او اقدام به نزول آیه و حمایت از محمد نموده و این بار آنها را تهدید به طلاق می کند ضمن این که در آیات بعد نیز بر این نکته تأکید می کند که زنان محمد مانند دیگر زنان نیستندو بهتر است در خانه بمانند و بیرون نروند.

ترجمه آیه ٢٨ سوره احزاب : ای پیغمبر به زنان خود بگو اگر شما زندگانی و زیور دنیا را طالبید بیایید تا من مهر شما را پرداخته و همه را به خوبی و خرسندی طلاق دهم و اگر طالب خدا و رسول خدا و مشتاقدار آخرت هستید همانا خدا به نیکو کاران از شما زنان اجر عظیم خواهد داد .

گویا این آیه بعد از جنگ با بنی قریظه و قتل عام آنها توسط محمد و یارانش صورت گرفت در این جنگ غنایم زیادی بدست مسلمانان افتاد و از آنجا که خمس این غنایم به محمد تعلق داشت زنان او نفقه بیشتری را مطالبه کردند .

در آیات ٣٠ و ٣١ احزاب خداوند خطاب به زنان محمد می گوید که در صورت انجام کار ناشایست عذاب آنها دو برابر بقیه و در صورت انجام کار نیکو نیز پاداشی دو برابر دیگران خواهند داشت سپس در آیه ٣٢ نحوه رفتار و حرف زدن آنها را مشخص می سازد.

ترجمه آیات ٣٢و ٣٣ سوره احزاب : ای زنان پیغمبر شما مانند دیگر زنان نیستید اگر خدا ترس و پرهیز کار باشید پس زنهار نازک و نرم سخن نگویید مبادا انکه دلش بیمار است به طمع افتد ، درست سخن بگویید.

و در خانه های خود بنشینید و آرام گیرید و مانند دوره جاهلیت آرایش و خود آرایی نکنید و نماز به پا دارید و زکات به فقیران بدهید و از امر خدا ورسول خود اطاعت کنید .

بنا بر آنچه گفته شد خداوند در این آیات سعی می کند آداب زناشویی را به محمد و همسران او بیاموزد. محمد شأن و اعتبار خدای خود را جهت رفع اختلافات خانوادگی خویش تا حد واسطه ای برای رفع اختلافات و صدور حکم نهایی پایین میاورد .خدای محمدچون او را نا توان از اداره زندگی شخصی و خصوصی خود می بیند و اعتراض زنان او را نسبت به وی نمی پسندد با صدور این آیات به محمد اختیار تام میدهد و زنان او را تهدید به طلاق می کند و حق ازدواج مجدد را از آنان سلب می کند ، حتی تا آنجا به روحیات و تعصبات عربگونه محمد اهمیت میدهد که به زنان او حکم خانه نشینی می دهد.گویا در ان زمان الله هیچ دغدغه دیگری غیر از سامان بخشیدن به اوضاع نابسامان محمد نداشته است.اما آیه جالب دیگری که باز هم آسمانی بودن این آیات را زیر سوال می برد آیه یک سوره تحریم است که به دنبال همبستر شدن محمد با ماریه قبطیه این کنیز زیبای مصری نازل شد.روزی حفصه دختر عمر که از زنان محمد بود به خانه پدر رفت.محمد در غیاب او ماریه را که از مصر برای او هدیه فرستاده شده بود به اتاق حفصه برد و با او همبستر شد.حفصه که زودتر از موعد مقرر به خانه آمد متوجه موضوع شد.ناراحت شده و فریاد زد که چرا نوبت او را به کنیزی داده و باعث هتک حرمت او نزد سایر زنانش شده است .محمد برای جلب رضایت حفصه ماریه را بر خود حرام کرد و از حفصه خواست که این راز را نزد خود نگه دارد و با کسی در این باره صحبت نکند.حفصه موضوع را به عایشه اطلاع داد و عایشه با طعنه به محمد گفت.محمد برای عایشه هم سوگند خورد که ماریه را بر خود حرام کند اما گویی  محمد قلبا خواهان دوری جستن از ماریه نبوده است که خداوند این مشکل او را نیز با نزول آیات ١ تا٥ سوره تحریم حل می کند و از او میخواهد سوگند خود را بشکند .

ترجمه آیات ١ تا ٥ سوره تحریم : ای پیغمبر گرامی چرا آن را که خدا بر تو حلال کرد، تو بر خود حرام کردی تا زنانت را از خود خشنود سازی در صورتیکه خدا آمرزنده و مهربان است . خدا حکم کرد برای شما که سوگندهای خود را بگشایید.او مولای شما بندگان است و هم او دانا و آگاه است.وقتی پیغمبر با بعضی از زنان خود سخنی را به راز گفت آن زن چون خیانت کرده و دیگری را بر راز پیغمبر آگاه کرد خدا به رسولش خبر داد و او بر آن زن برخی را اظهار کرد و برخی را پرده داری نمود و اظهار نکرد.آن زن گفت رسولا ترا که آگاه کرد رسول گفت خدای دانا و آگاه خبر داد.اینک اگر به درگاه خدا توبه کنید رواست که البته دلهای شمامیل کرده است و اگر با هم بر آزار او اتفاق کنید باز خدا یار و نگهبان اوست و جبرئیل امین و مردان صالح با ایمان و فرشتگان حق یار اویند.امید است که اگر پیغمبر شما را طلاق داد زنانی بهتر از شما بجایتان با او همسر کند که همه با مقام تسلیم و ایمان و خضوع و اطاعت ، اهل توبه و عبادت باشند چه بکر و چه غیر بکر .

اما جالب اینجاست که برخی نظیر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه و نیز حسین عماد زاده در زنان پیغمبر اسلام شأن نزول دیگری برای این آیات قائل شدند که در عین مزحک بودن می تواند گویای این مطلب با شد که افرادی از این قبیل تا آنجا حاضر به طرفداری و پا فشار ی بر عقاید خود هستند که گاه احمقانه ترین و غیر عقلانی ترین تعابیر و توجیهات را بکار می برند.این افراد شأن نزول این آیه را اینگونه بیان کرده اند که محمد هر گاه به دیدار زینب بنت جحش از دیگر زنان زیبای خود که علاقه خاصی هم به او داشت می رفت زینب به او شربت عسل می نوشاند.از آنجا که عایشه ،حفصه و سوده به زینب حسادت میکردند تصمیم گرفتند این بار که محمد از ملاقات زینب بازگشت هر کدام از او بپرسند آیا میوه بد بویی خورده است که دهانش چنین بوی بدی می دهد و در نتیجه چون پیغمبر نمی توانست بوی بد را تحمل کند از این رو نوشیدن عسل را بر خود حرام کرد .

که البته این تعبیر بیش از تعابیر دیگر خدای محمد را از شأن و اعتبار خدایی خارج می کند آیا مو ضوع عسل آنقدر اهمیت داشت که خدا در کتاب آسمانی که جهت هدایت همه افراد بشر در همه زمانها تدوین شده است راجع به آنها سخن گوید و اجازه شکستن سوگند به محمدی که تا این حد از اداره زندگی خصوصی خود نا توان بوده، بدهد و آیا تحریم کردن عسل می تواند رازی قلمداد شود که نباید به کس دیگری گفته شود و در صورت فاش کردن این راز گناهی صورت گرفته که باید از آن توبه شود ؟!؟

منابع:

٢٣ سال رسالت نوشته علی دشتی ? زنان پیغمبر نوشته دکتر بنت الشاطی ? تفسیر نمونه نوشته مکارم شیرازی ? زنان پیغمبر اسلام نوشته حسین عماد زاده

نگاهی انتقادی به ازدواج در اسلام

پیشگفتار

در اسلام قوانینی موجود است که بسیاری از حقوق بدیهی انسانی را از زن میگیرد و او را بروشنی به موجودی دسته دو در جامعه و در واقع لازمه ای برای برآوری نیازهای گوناگون مرد تبدیل میکند. به این منظور که زن اساسا از ارزشی خودکامه برخوردار نیست کما اینکه ضرورت وجود او برای مرد است. ریشه ها و پیوست های این زن ستیزی را باید کم و بیش در همان آغاز داستان آفرینش که برچیده از تخیلات انسانی و ناتوانی او در برابر پاسخ به پرسشهایی بود که در درازای چرخه ی گذرای زمان بطور گسترده تر مورد بحث قرار میگرفت و همچنین بدین سان در تاریخ پیدایش ادیان سامی جستجو کرد که خود زمینه ساز بودش این پدیده بگونه ای متمرکز در جای جای این کره ی خاکی بوده است. اما این موضوع در اسلام شدت بیشتری میگیرد و اینگونه که مشاهده میکنیم، به اوج وقاحت خود میرسد. بدیهی است که فزونی و پای گرفتن هر چه بیشتر زن ستیزی در سرشت اسلام خود ریشه ای عمیق در افکار پلید بنیانگذار این مذهب، محمد دارد که فردی بیمار و مبتلا به نوع های گوناگونی از ناسازگاریها و ناهمگونی های روانی بود. کسی که در درازای زندگانی خود با بیشمار زنهای گوناگون همبستر شد و به سان آن دروغ سیاهی که تا جان داد با خود یدک کشید و سپس به دیگر همراهانش به یادگار داد، آن زنها را به گونه های گوناگونی به کنیزی و اسباب سودجویی خود درآورد. او با دروغ پیامبری به گمان خودش پردیسی برای خود ساخت که درون آن توانست به همه ی کمبود های نمودار قدرت طلبی مطلقی که از پیش داشت، نمای حقیقی ببخشد و سرزمینهای دارای زنان گوناگون را به تصرف خود و زنهای دارای جایگاه و مقام های مختلف را به اسارت خود درآورد. از همین رو او بسادگی توانست به پدوفیلیا (بیماری جنسی کودک آزاری) هم که حتی در آنزمان نیز منع میشد، رنگی قانونی داده و عایشه ی 7 ساله را در آن زمان در نزدیکی دهه ی 60 عمر ننگینش به ازدواج خود در آورد. و اینگونه این کنش شرم آور و بیشمار دیگر نمونه های زن ستیزی برگرفته از ذهن بیمارش را با نقل قول از الله، خدایی که از نام او گرفته تا بسیاری از ویژگی هایش را دزدی از باورهای دیگران کرده بود، در قرآن، کتاب آسمانیش برای همیشه به اسباب خودکامگی خردگریزان نادانی همچون مردان مسلمان تبدیل کند.

ایکاش که محمد که خود بویی از انسانیت نبرده بود، همه ی این کردارها را که نشانه گر منش شوم او بود، را با خود به گور میبرد و اینگونه جامعه ی انسانی را دچار پستی و فلاکت نمیکرد. ولی اکنون که اینگونه نیست و همراهان دیگر او همچون علی تبهکار در نهج البلاغه اش به این داستان ادامه دادند و اسلامگرایان دیگر با یاری همه ی پیامدها و نقش موثر و سترگ اسلام سیاسی و قدرت و همچنین به ترتیب با آرایش و ویرایش شیادان و دکانداران اسلامی مانند شریعتی نکوهگاه انسانی را تا به امروز گرفتار این پدیده ی تکرار نشدنی کرده اند، ما هم در جای جای امکانی که از پیش داریم، به ستیز با آن خواهیم پرداخت و تلاش در پاکسازی اجتماع از این آلودگی خواهیم داشت.

ازدواج برای زن مسلمان

زنی که در زیر سایه ی قوانین اسلامی به خانه ی شوهر میرود باید بگونه ای برخورد کند و با او برخورد شود که در واقع از بسیاری جهات بیشتر شباهت به قواعد برده داری مطلق دوران بربریت دارد تا به سیمای انسانی که حقوق بشر و همترازی میان انسانها به ما نشان میدهد. یعنی اسلام در حقیقت با این قوانین زن را به خدمتگذاری مرد در می آورد، بگونه ای که او حتی خودکامه ی روان، احساسات و تمایلات خود که جزیی ترین ویژگیهای بدیهی انسانی او هستند، نباشد. سوای آنکه او بطور کل از لحاظ عقلی ناتوان بشمار می آید و در واژگان اسلامی آن ناقض العقل خوانده میشود. در ایدئولوژی مردسالار اسلامی بدلیل همین ناتوان خواندن زن، باید مرد همواره بر همه ی کارهای زن همچون کودکی کم سن و سال نظارت داشته باشد، که مبادا او دچار گمراهی و اشتباه شده و یا سبب دردسری برای مرد و یا مرتکب انجام کاری خلاف میل همسرش شود. از این رو مرد مسلمان میتواند با بهره گیری از سخنان الله آفریدگارش و همچنین نمادهای حقوقی که بزرگان آیینش همچون محمد، علی و عمر به او میشناسانند، همواره فرمانروایی خود را بر زن حاکم سازد.

امام علی، امام اول شیعیان در خطبه ی ٨٠ نهج البلاغه، این مسئله را اینگونه بیان میکند.

«ای مردم، زنها از ایمان و ارث و خرد کم بهره هستند. نقصان ایمان آنها به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است. «در روزهای حیض» و جهت نقصان خردشان آن است که در اسلام گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است و از جهت نقصان نصیب و بهره هم، ارث آنها نصف ارث مردان می باشد. پس از زنهای بد پرهیز کنید و از خوبانشان بر حذر باشید و در گفتار و کردار پسندیده از آنها پیروی نکنید تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند.»

همانگونه که این نقل قول از علی بروشنی این را بیانگر است، زن دقیقا از نیم ارزش یک مرد برخوردار است، و بلحاظ حقوقی آنگونه که گفته شد، همتراز با او نیست. درحالی که اینچنین آثار باقیمانده ی معتبری از پیشوایان اسلامی در تاریخ به ثبت رسیده اند که خود جای هیچ تردیدی را در نابودی جایگاه انسانی زن در اسلام نمیگذارند و همچنین حقیقت این مسئله که اسلامگرایان همواره از این منابع با افتخار نیز در رسانه هایشان یاد میکنند، همواره مسلمانان بیشماری موجودند که اسلام را آیین برابری میان انسانها خوانده و به ستایش آن میپردازند. که همین امر شوربختانه از بسیاری جهات خواه ناخواه سبب مشروعیت بخشیدن به اسلام و موجودی آن میشود. دلایل عمده ای که ارتباط مستقیم با نقش طبقات گوناگون انسانهای باورمند دارد، موجودند که موجب تحقق بخشیدن به این امر میشوند. رایج ترین آنها «نادانی» باورمندان به اسلام میباشد. گرچه بازگو کردن این موضوع برای یک انسان امروزی تلخ است ولی همواره این حقیقت دارد که مسلمانان با فرو کردن یاوه های اسلامی در مغزهایشان، و باورمندیهای کورکورانه ی تحت تاثیر سفسطه هایی همانند «ترس از مجازات رستاخیز و آتش دوزخ» و یا «وعده های به بهشت رفتن» که بنیانگذاران این مذهب برای پیشبرد اهدافشان همواره به آن متوسل شده اند، دچار افت فکری و نابودی قدرت تجزیه و تحلیل مسائل توسط خرد میشوند. این تاثیر پذیری آنها خود به نقطه ی مشترکی برای سو استفاده ی سودجویان و تحریف گران اسلامی که همیشه تلاش در پنهان نگاه داشتن چهره ی اصلی این موارد و نسبت دادن آنها با افکار خودشان و در نتیجه تحریف واقعیتها برای پیشبرد اهداف سیاسی خود داشته اند، تبدیل میشود. و بدین سان به پهنه ی موجودی این مسائل گستردگی و ماندگاری میبخشد.امروزه تنها راه چاره برای رهایی از این گودال افشاگری و آگاه سازی افکار عمومی و باورمندان به دین است، که میتواند تیشه به ریشه ی اسلام انسان ستیز بزند. نقل قول دیگری از محمد پیامبر اسلام که ثبت شده در معتبرترین کتاب حدیث اسلامی «صحیح بخاری» میباشد، نیز نشان از همفکری مستقیم محمد با علی در ارتباط با ناقض العقل بشمار آوردن زن در اسلام دارد؛ که اشاره بدان از آن جهت که گروهای شیعه و سنی همواره بدلیل اختلافات سلیقه ای که در گزینش پیشوایان اسلام دارند، و بدین گونه تلاش در نجات ماهیت اسلام میکنند، پر اهمیت است.آنان همواره باید این را بدانند که ایراد از ریشه ی اسلام است و این خود اسلام است که باید بطور کلی از بین برود.

محمد به گروهی از زنان میگوید:

من هرگز مانند شما زنان ناقص در عقل و ایمان ندیده ام. یک مرد مؤمن و آگاه میتواند به وسیله شما گمراه گردد. یکی از زنان پرسید: ای رسول خدا نقص در عقل و ایمان ما چیست؟ او گفت: آیا مگر شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد نیست؟ آنها تکرار کردند که اثبات. او گفت: این هم نقص عقل شما … آیا درست نیست که شما زن ها نمیتوانید در دوران قاعدگی نه روزه بگیرید و نه عبادت نمائید ؟ … او گفت: این هم دلیل بر نقص ایمان شماست …» «صحیح بخاری جزء 1 حدیث 301»

زن از بدو پیدایش اسلام همواره با فرنام موجودی فروتر از مرد خوانده شده، و زیردست او بوده است. بر اساس همین گفته های رهبران اسلام در چهارده قرن پیش است که ما امروزه نیز شاهد قوانین ناقض حقوق زن در قوانین جمهوری اسلامی و یا ندادن شناسنامه به زنان و بشمار نیاوردن آنها بعنوان شهروندان اجتماع در حکومت سابق افغانستان، طالبان و غیره هستیم. این مسئله ای مربوط به «کیفیت و کمیت اجرای قوانین راستین اسلامی در جاهای مختلف»، و این ادعا که «در هیچ جای قدرت اسلامی اسلام ناب محمدی فرمانروایی نمیکند»، که مدام از سوی مسلمانان عادی بی خبر از حقیقت و یا جنایتکارانی که اینها را میدانند ولی همواره آن را انکار میکنند، مطرح میشود، کاملا بی اساس و بی ارزش بوده و باید محکوم شوند. آنچه حقیقت دارد تاریخ اسلام است که بروشنی همه چیز را گویاست. در ادامه به نکته ای دیگر اشاره میکنم که از اهمیت ویژه ای در هنگام ازدواج زن مسلمان برخوردار است، و آن بی شک معامله ی او در برابر پول است. نرخ زن در اسلام با تکیه بر حدیث، روایات و گفته های علمای فقه اسلامی، پیوسته به سیما، چهره و ظاهر و ارزش اوست که تعیین میشود. نخستین مسئله ای که در این رابطه مورد بررسی واقع میشود مسئله ی «مهریه» است. در اسلام اینگونه مرسوم است که زن در هنگام پیوند با مردی از قیمتی برخوردار است، و آن در تعیین نرخ مهریه است که رخ میدهد. چه بسا که از ماهیت زن کالایی میسازد که مورد خرید و فروش واقع میشود. امروزه با نفوذ قوانین اسلامی در بنیاد فرهنگ ها حتی کسانی هستند که خود باورمندی چندانی به اسلام ندارند، ولی همواره با همسران آینده ی خودشان درباره ی مهر سخن میگویند. این براستی جای تاسف دارد که جستجو در ریشه یابی این مسائل از سوی انسانها صورت نمیگیرد و کاوشی در چون و چرای این موضوع به انجام نمیرسد.البته قضیه ی مهریه و یا پاداش نقدی به زن با اندکی تفاوت در میان اعراب پیش از اسلام نیز موجود بوده است و خود محمد درست همانند دیگر قواعد این را هم کپی برداری از فرهنگ و باورهای دیگران و اعراب پیشا اسلامی کرده است. کاری که آنزمان اعراب انجام میدادند، بدون تردید کنشی ناشایست از دیدگاه یک انسان امروزی است و باید از بین برود. اما مسئله اینجاست که قوانین اسلامی که چنین موارد مشابه کردار انسانهای تاریخی در آن بسیار دیده میشود، همیشگی هستند و بگفته ی خود قرآن و پیروانش مطابقت با شرایط امروزی و حتی آینده نیز دارند.در شرح بررسی ماهیت مهریه به این مسئله پرداخته خواهد شد، که این قانون در همترازی با معیارهای کنونی انسانی بهیچ عنوان نیستند و طبیعتاً یک انسان آگاه اینگونه فرومایگی را هیچگاه در سرشت خود نمیپذیرد. همین امر خود یک دلیل منطقی نیز برای غیر الهی خواندن و یا دروغ شمردن ادعای الهی بودن ادیان نیز است. چرا که با پژوهش های تاریخی و بازبینی، سنجش و بررسی قوانین اسلامی از سوی پژوهشگران و مقایسه ی آنها با رویدادهای تاریخی پیش آمده در آن زمان، از جمله زندگانی خود محمد و مسائل پیرامونش روشن شده است که این قوانین که بیشترین بخشهای آن را آیات قرآن تشکیل میدهند، همواره در ارتباط مستقیم با رخدادهای تاریخی داشته و بدین سان الهی نمیتوانند باشند. زیرا آنگونه که در تعریف دستورهای الهی آمده است، این دستورها باید برون از زمان مشخص و همه گیر بوده و همچنین ویژه ی مکان مشخصی نباشد. بدین ترتیب باید بر این باور بود که قوانین اسلام دقیقا سازگار با شرایط اجتماعی آنزمان عربستان بوده و امروزه قابل پذیرش نیستند. الله «خدای خیالی محمد و بت بزرگ کعبه پیش از پیداش اسلام» آنقدر نادان بوده است که غافل از دگرگونی های تحت تاثیر گذشت زمان و تکامل طبیعی جامعه ی انسانی احکام اسلامی را پایه ریزی و تعیین کرده است. بنا بر آنچه که در قوانین اسلامی رایج است، یک زن در هنگام ازدواج در واقع با همسر آینده ی خود معامله ای به انجام میرساند که نرخ این معامله همانا مهریه ی او نام دارد. این نرخ با زبانی دیگر بسیار آشکارا ارزش مادی آن زن را تعیین میکنند. نکته ای که من میخواهم بر روی آن تاکید کنم، این است که دین اسلام معرف قانونی است، که رویداد یک مسئله ی مهم مانند ازدواج بین دو نفر را، تبدیل به یک خرید و فروش کرده و از این مهمتر و شرم آور تر اینکه در این میان یکی را به عنوان خریدار و دیگری را به عنوان فروشنده پایه میگذارد. ارتباط مهریه با این برداشت نشانگر این است، که اسلام حیثیت و کرامت برابری برای زن و مرد قائل نیست، یکی را فروشنده و دیگری را خریدار میداند، و با این پیوند یکی را فاعل دیگری را مفعول میکند.

آنگونه که پیشتر نیز توضیحاتی داده شد، همواره از سوی علمای اسلامی به قصد پوشانیدن آنچه واقعیت را گویاست، تحریف گری آشکار درباره ی احکام اسلامی که مهریه هم جزو آن است صورت گرفته و بدین ترتیب تعریف های متفاوتی درباره ی مهریه ارائه داده شده است. در پیوند با همین مسئله برداشت های گوناگونی نیز از سوی مردم عادی از این موضوع موجود است. آنچه اکنون از اهمیت بیشتری برخودار بوده و شایسته ی بررسی است، ماهیت مهریه و تعریف آمده درون خود قرآن است.

در سوره نسا آیه 25 آمده است که:

و من لم یستطع منكم طولا ان ینكح المحصنات المؤمنات فمن ما ملكت ایمانكم من فتیاتكم المؤمنات و الله اعلم بایمانكم بعضكم من بعض فانكحوهن باذن اهلهن و آتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان فاذا احصن فان اتین بفاحشة فعلیهن نصف ما على المحصنات من العذاب ذلك لمن خشی العنت منكم و ان تصبروا خیر لكم و الله غفور رحیم.

و آنها كه توانایى ازدواج با زنان «آزاد» پاكدامن باایمان را ندارند، مى‏توانند با زنان پاكدامن از بردگان باایمانى كه در اختیار دارید ازدواج كنند .خدا به ایمان شما آگاه‏تر است و همگى اعضاى یك پیكرید. آنها را با اجازه صاحبان آنان تزویج نمایید، و مهرشان را به خودشان بدهید. به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه بطور آشكار مرتكب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگیرند. و در صورتى كه «محصنه‏» باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. این «اجازه ازدواج با كنیزان» براى كسانى از شماست كه بترسند «از نظر غریزه جنسى» به زحمت بیفتند; و «با این حال نیز» خوددارى «از ازدواج با آنان» براى شما بهتر است. و خداوند، آمرزنده و مهربان است. «برگردان آیت الله مکارم شیرازی»

مهریه یک واژه ایرانی است که ریشه آن از خود واژه ی مهر در پارسی گرفته شده و آرش واژه ی آن کادو و یا مهری است که از سوی دوستداری به کسی تعلق میگرد. در ایران باستان نیز اینچنین مرسوم بوده است که مردان در هنگام ازداوج برای همسرانشان هدایایی خریداری کرده و آنها را همانگونه که در واژگان آن نیز آمده است به عنوان «مهر» به همسرانشان میدادند. ولی آنگونه که مشاهده میکنید در تازینامه به واژه ی «اجر» که برابر با «مزد» در پارسی میباشد، اشاره شده است. مزد در برابر انجام کاری به عنوان پاداش میتواند پرداخت شود که تفاوت بسیاری با مهر یا هدیه دارد. آنچه که این بیان روشنگر است، تحریف نمایان از آیات قرآن است که همواره بمانند مسائل بسیار دیگری که شاهد آن بوده ایم، در اینجا نیز صورت گرفته است. در ادامه ی نوشتار ما همچنین به بررسی وظایف زن با ژرفی فراوان خواهیم پرداخت، که وجود این وظایف در قوانین اسلامی در مطابقت با واژه ی مزد، در قرآن این نتیجه را بارور خواهد شد که یک زن از دیدگاه اسلامی صرفا برآورده کننده ی یک سری نیازمندی ها برای مرد مسلمان است که موظف و مکلف بانجام کارهایی از پیش تعیین شده بوده و بدین سان همچنان که در تازینامه بدان اشاره شده است، پاداش و مزد برای او در نظر گرفته میشود. نکته ی قابل توجه تر آن است که نرخ مهریه ی اسلامی با پروا به بررسی های فقهی و رویدادهای تاریخی بسته به کیفیت و شرایط معرف زن و همچنین پیش از آن نکاح مشهور یا با گویشی دگر آن قرارداد اسلامی تعیین میشود .در واژگان اسلامی آن از عبارت «حد شایستگی زن» استفاده میشود. این بدان معنا است که هر زنی معمولا به میزان شایستگی که دارد میتواند مهر دریافت کند. میزان این شایستگی را هم شرایط خانوادگی زن، زیبایش و مسائل مشابه در بر گیرنده ی آن است. و همانگونه که در عموم گفته میشود، بنا بر وجود همین قواعد در اسلام است که بگونه ای بنیادین زن فرنام کالایی خریداری شده را پس از ازدواج اسلامی بخود میگیرد و بی تردید این مسئله پیش از هر چیز دیگری همان برابری میان انسانها را که امروزه افراد اسلام گرا مدعی آن هستند را به زیر سوال میبرد. چراکه با انجام این خرید و فروش اسلامی مرد به یک فاعل و زن به یک مفعول تبدیل میشود. و همین امر در واقع برابری و همترازی به جای نمیگذارد تا بتوان سخنی از آن به میان آورد.

پیش از بررسی تکلیف های زنان متاهل نسبت به شوهرانشان بگمانم بد نباشد که به یک مقایسه ای کوتاه در ارتباط با کنیز «برده ی زن»، زن متاهل و پیوند آن با مسئله ی مهریه در اسلام بپردازیم. در زمان محمد و همچنین جانشینان او «کسانی که پس از او قدرت را در دست گرفتند» در هنگام جهاد «حمله به کفار اهل کتاب، به بهانه ی گسترش اسلام» مسلمانان مردان خانواده ها را به جرم دگراندیشی میکشتند و اموال آنها را بصورت غنائم مصادره و در بین مسلمانان تقسیم میکردند. این غنام با اشاره ی خود قرآن بر مسلمانان حلال و گوارا بود. آنچه که به مسلمانها میرسید شامل وسایل قیمتی، حیوانات و زنان کفار بود. در اینجا به این مسئله توجه داشته باشید که زنان آنها در این میان که به کنیزی مردان مسلمان در می آمدند، در ردیف اشیا و حیوانات قرار میگیرند، این مسئله بسادگی آن را بیانگر است که زن در اسلام از ارزشی بیش از آن دوی دیگر برخوردار نیست و بعنوان ملک و دارایی مرد مسلمان محسوب میشود. از این گذشته، ما باید بویژه به این مسئله توجهی ژرف داشته باشیم که اساسا اسلامگرایان بر پایه ی آموخته های اسلامی، ارزش زن را در حد ارزش انسانی نمیدانند، بلکه با صراحت کامل بر این مسئله که زنان حیواناتی زیبارو، در خدمت انسانها «مردان» بوده و آفریده شده برای شادکامی آنها توسط خداوند هستند، تاکید کرده و از آن به عنوان یک باور مشخص اسلامی، یاد میکنند.

امام فخر رازی از بزرگترین مفسرین قرآن،  در تفسیر آیه ی بیست و یکم سوره الروم که ارتباطی ویژه با این بخش دارد اینچنین مینویسد:

این گفته که «آفریده ام برای شما»، دلیل است بر اینکه زنان آفریده شده اند مانند حیوانات، نباتات و چیز های سودمند دیگر، چنانچه خداوند متعال می فرماید «آفریده شد برای شما هر آنچه که در روی زمین است» و این اقتضا بر این است که زن برای عبادت و انجام دستورات خداوندی آفریده نشده است. ما می گوئیم که آفریدن زن یکی از رحمت هایی است که به ما «مردان» ارزانی شده است تا مشعوف عبادت خداوند باشیم، زن ها مسؤلیتی مانند ما مردان ندارند. زیرا زن ها ضعیف، ابله، از لحاظ احساسی مانند کودک اند، و هیچ مسؤلیتی برای کودکان گذاشته نشده است. برای اینکه عبادت خداوند بصورت کامل انجام شود، زن ها باید مکلف شده باشند که از عذاب سزا بترسند و همچنین از شوهرانشان اطاعت کنند و از چیز های که ممنوع هستند، دوری جویند در غیر آن فساد شایع خواهد.» «تفسیر کبیر رازی، سوره سی، آیه بیست و یک»

نقل قول های دیگری نیز از اندیشمندان و الگوهای اسلامی در ارتباط با همین موضوع، وجود دارند، که اشاره بدان ها جهت آشنایی بیشتر و بهتر روشن شدن مسئله بسیار مهم است. در زیر به نمونه هایی از گفتارهای آنان که مسلمانان فیلسوفشان مینامند، مانند غزالی، ملاصدرا و ملا هادی، اشاره میشود.

نگر غزالی نسبت به زنان:

اما آن خصلتها که حق تعالی زنان را بدان عقوبت کرده است: چون حوا در بهشت نافرمانی کرد و از آن درخت گندم خورد، حق تعالی زنان را هشت ده چیز عقوبت فرمود کردن:

تفسیر: اول حیض

دوم زادن

سوم جداشدن از مادر و پدر و مردم بیگانه را به شوهر کردن

چهارم به نفاس آلوده شدن

پنجم آنکه مالک تن خویشتن نباشند

ششم کمی میراث

هفتم طلاق که به دست ایشان نگردد

هشتم آنکه مرد را چهار زن حلال کرد و زن را یک شوی

نهم آنکه در خانه معتکف باید بودن

دهم آنکه در خانه سرپوشیده دارد

یازدهم آنکه گواهی دوتن برابر یک مرد نهاده اند

دوازدهم آنکه از خانه بیرون نیارد آمدن مگر با کسی محرم

سیزدهم آنکه مردان را نماز عید و نماز آدینه و نماز جنازه (بود و از پس جنازه روند) و غزا کنند و زنان را اینها نباشد.

چهاردهم امیری را نشایند و نه نیز قضا را و نه حکم را

پانزدهم آنکه فضل هزار بهره است یک بهره از آن زنان راست و دیگر مردان را.

شانزدهم آنکه در قیامت چندان که جمله امت را عذاب بود یک نیمه از آن زنان فاجر را بود.

هفت دهم چون شویش بمیرد چهارماه و ده روزش عدت بباید داشتن

هشت دهم آنکه چون شویش طلاق دهد سه ماه یا سه حیض عدت بباید داشتن.

این عقوبتهای زنان است که یاد کردیم.  «امام محمد بن محمد غزالی، لصیحه الملوک (تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1351، به تصحیح استاد جلال الدین همایی، برگ 269-272.»

وی همچنین گفته است:

بدان که جملگی خوی زنان بر 10 گونه است و خوی هریک به صفت چیزی از حیوانات ماننده است. یکی چون خوک، دوم چون کپی (بوزینه) دیگر چون سگ، چهارم چون مار، پنجم چون استر، ششم چون کژدم، هفتم چون موش، هشتم چون کبوتر، نهم چون روباه، دهم چون گوسفند.

وی به تشریح هریک از این خوی های زنانه میپردازد و سپس در تکریم خوی دهم که گوسفندی است میگوید:

و زنی که خوی گوسفند دارد، مبارک بودن همچون گوسفند که اندر همه چیزهای وی منفعت یابی. زن نیک همچنین با منفعت بود و بر شوهر خویش و بر اهل و همسایگان خویش رحیم بود و بر جان و مان و فرزندان خویش مشفق و مهربان بود و اطاعت دارد خدای را جل جلاله. و بدان که پارسایی و مستوری نعمتی است مرد را از نعمتهای خداوند تعالی. و هیهات، هیهات که بر زن پارسا، کم کس قادر شود. «همانجا برگ 273-275»

نگر روشن ملاصدرا درباره ی ماهیت زنان:

و منها تولد الحیوانات المختلفه… بعضها للاکل… و بعضها للرکوب و الزینه… و بعضها للحمل… و بعضها للتجمل و الراحه… و بعضها للنکاح… و بعضها للملابس و البیت و الاثاث. «اسفار اربعه جلد 7 فصل 13 ص 136. مکتبه مصطفوی.»

و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است… که بعضی برای خوردن اند… و بعضی برای سوار شدن… و بعضی برای بار کشیدن… و بعضی برای تجمل… و بعضی برای نکاح و آمیزش… و بعضی برای تهیه لباس و اثاث خانه…

بیانیات ملا هادی در ارتباط با مسئله ی زنان:

فی ادراجها فی سلک الحیوانات ایماء لطیف الی ان النساء لضعف عقولهن و جمودهن علی ادراک الجزئیات و رغبتهن الی زخارف الدنیا، کدن ان یلتحقن بالحیوانات الصامته حقا و صدقاً، اغلبهن سیرتهن الدواب و لکن کساهن صوره الانسان لئلایشمئز عن صحبتهن و یرغب فی نکاحن و من هنا غلب فی شرعنا المطهر جانب الرجال و سلطهم علیهن فی کثیر من الاحکام کالطلاق و النشوز و ادخال الضرر علی الضرر. «همانجا، حاشیه ملاهادی» سبزواری.

اینکه صدرالدین شیرازی زنان را در عدد حیوانات در آورده است اشاره لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و ادراک جزئیات و میل به زیورهای دنیا، حقاً و عدلاً در حکم حیوانات زبان بسته اند. و اغلبشان سیرت چهارپایان دارند ولی به آنان صورت انسان داده اند تا مردان از مصاحبت با آنها متنفر نشوند و در نکاح با آنان رغبت بورزند و به همین دلیل در شرع مطهر مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و… بر زنان چیرگی داده… « برگردان ها: سروش عبدالکریم، فربه تر از ایدئولوژی، موسسه فرهنگی صراط، 1372، پاورقی برگ 39»

زمانی که این زنان کنیز در جنگ اسیر میشدند، باید آنچه ارباب یا مالک آنها میخواست را انجام میدادند که داشتن روابط جنسی آزاد بدون عقد و ازداوج هم جزیی از آن بود. در این میان مسلمانانی بودند که شاید بنا بهر دلیلی تمایل ازداوج با این کنیزان را پیدا میکردند. نمونه ی آن را خود محمد، پیامبر اسلام در ارتباط با صفیه و جویریه دو زن یهودی اسیر در جهاد با یهودیان ساکن عربستان انجام داده است. محمد در آنزمان مهریه ای به این دو اختصاص نداد و تنها آزاد کردن آنها را بعنوان مهریه برای آنان قرار داد. از آنجایی که پیامبر اسلام چنین کاری را انجام داده است، پس قطعا دیگر مسلمانان نیز با پیروی از سنت رسول الله پروانه ی انجام این کار را داشته و خواهند داشت. ادعایی که از سوی علمای اسلامی همانگونه که در گذشته نیز بدان اشاراتی شد، مبنی بر اینکه مهریه ی اسلامی در جای هدیه ای برای زن است در بررسی این واقعه ی تاریخی کاملا تهی از ارزش شده و تبدیل به یاوه ای آشکار میشود. آزاد کردن کنیز به معنای خریداری او از اربابش است که در مقابل پرداخت پولی نقد انجام میشود. اگر ما مهر زن را در جایگاه کادویی برای زن پنداشت کنیم، در اینجا به تناقضی شدید بر میخوریم که این ادعا را باطل میسازد. محمد با این کارش آن زنها را خریداری کرد و سپس پولی را که پرداخته بود را بجای مهر آنها قرار داد. آیا این بروشنی گویای آن نیست که معامله ای در اینجا صورت گرفته است و این معامله در برابری با مهریه، ماهیت مهریه ی اسلامی را رو آب نمیکند؟ روشن است که در صورت انجام هر نوع معامله ای، اساسا معنای هدیه باطل میشود و دیگر به هیچ وجه جایگاهی نداشته و نمیتوان فرنام هدیه را بدان نسبت داد. و اما این موضوع در اینجا پایان نمیابد و میتوان همواره به بررسی مسائل بسیار دیگری نیز برای اثبات این قضیه پرداخت!

بنا بر قوانین و حقوق تعیین شده برای زن در اسلام:

زن در هنگام پس ازدواج حق تصمیم گیری خودکامه برای جایگاه زیست خود «حتی برای مدت کوتاهی»، و یا مسافرت دور و نزدیک ندارد، و باید شوهر او در این موارد اجازه ی او را صادر کند. او همچنین از دیدگاه اسلام دست نخورده «اسلام غیر آخوندی» حق بیرون آمدن از خانه را ندارد، و اما در قوانین اسلام آراسته توسط آخوندیسم، بدون رضایت شوهرش حق کار و بودش در اجتماع را ندارد.

بخشی از نامه ی ۳١ نهج البلاغه در این رابطه اینچنین میگوید:

از رای زدن بازنان بپرهیز، زیرا ایشان را رایی سست و عزمی ناتوان است. با پرده نشینی، نگاه آلوده شان را راه ببند که سخت گیری در پرده نشینی آنان، ماندگاریشان را افزون کند. خارج شدن زنان از خانه بدتر نیست از اینکه کسی را که به او اطمینان نداری به خانه در آوری. اگر توانی کاری کنی که جز تو را نشناسند، چنان کن.

از نگرش علی زن همواره موجودی ناتوان و سست اراده در برابر مرد است. آنچه او در این نامه مردان را گویاست، یک پند و یا اندرز است. او همواره فکر و ذهن زن را آلوده دانسته و به مردان توصیه میکند که زنان را پرده نشین «خانه نشین» کنند؛ زیرا آزادی برای زن از نگر علی بمعنای از دست رفتن اوست. علی همچنین یک تشبیه در گفتارش کرده است؛ و آن این است که از خانه بیرون فرستادن زن به همان اندازه نابخردانه و تهدیدآمیز است که گویی یک شخص غیر مطمئن را به خانه آورده باشی. در اینجا بروشنی متوجه آن میشویم که جایگاه زن در اسلام تنها کنج خانه است و او در اجتماع هیچ نقشی نمیتواند داشته باشد. خود علی هم در بخش پایانی نامه اش به این موضوع با صراحت بیشتری اشاره میکند، به باور او چون این امر غیرممکن است که زن بجز شوهرش کسی دیگر را نتواند بشناسد، پس بهترین چاره در خانه زندانی کردن او میباشد.

علی در دو حدیث دیگر با نقل قول از محمد پیامبر اسلام چنین می گوید؛

فرمودند زنان عورت مردان هستند و باید در حفظ آن بکوشند.

فرموند زنان عی و عورت مردان هستند باید جاهل و ضعیف و عاجز را بسکوت نگاه داشت و عورت و ناموس را در حصن خانه مصون داشت. «زنان پیغمبر اسلام، برگ صد و چهل و سه، حسین عماد زاده»

این مسئله تنها به سخنان علی و محمد منتهی نمیشود، بلکه از سوی کسان دیگر نیز بر پرده نشین و یا خانه نشین بودن زن در اسلام همواره اصرار و تاکید زیادی شده است. آنچنان که دو نقل قول زیر بیانگر آن هستند؛

زن عورت است هنگامیکه او بیرون میرود «از خانه»، شیطان از او پذیرائی می کند. «احیای علوم الدین، غزالی، دارالکتب علمیه بیروت، جلد 2 کتاب ادب النکاح، برگ شصت و پنج»

یک زن به خدا نزدیکتر است اگر در کنج خانه خودش بماند. و عبادت زن در خانه بهتر است از عبادت او در مسجد. «همان منبع»

روشن است که مرد یک مهریه ای برای خریداری زن و «آزادی» او میپردازد، و در حقیقت صاحب تمام اختیار او میشود. این رفتار را انسان های غیر مسلمان و انسانگرا حتی با حیوانات خانگی خود نیز نکرده و تنها در ارتباط با اشیا و یا کالایی که خریده اند، اینگونه حق بهره برداری را برای خود بر میشمارند. اما از آنجایی که ارزش زن و کالا در اسلام یکی است، پروانه ی اینگونه مالک شدن مرد بر زن به آسانی به آنان داده میشود. افزون بر تمامی اینها زن پس از ازدواج موظف به  «تمكین» «یکی از قواعد های اسلامی» میشود، که پیوست مستقیم با نفقه دارد. بنا بر آنچه در فقه اسلام آمده است، تمکین به دو گونه بخش میشود. یکی «تمکین عام» که در آن زن موظف به پیروی و اطاعت از شوهرش در همه ی موارد میباشد، و دیگری «تمکین خاص» که تنها ویژه ی داشتن رابطه ی جنسی هنگام و ناهنگام «در هر شرایط روانی و جسمی» میباشد. در باره ی تمکین خاص که تنها اختصاص به خواست جنسی مرد و نقش زن در این رابطه دارد، مدارک بسیار گویایی در دسترس هستند که هیچ جای ابهامی را برای کسی نمیگذارند. این مسئله در اسلام در دسته بندی موارد بسیار مهم و فوری قرار گرفته است و بطور مستقیم بدان پرداخته شده است.

در زیر دو حدیث از پیامبر اسلام را نقل خواهم کرد که روشنگر این گفتار است.

هنگامیکه یک مرد همسرش را جهت ارضای خواهشات نفسی اش فرا می خواند، بگذار او نزد شوهرش بیاید هرگاه او «زن» مشغول تنور باشد. «مشکات، کتاب، ترجمه انگلیسی، بخش وظایف زن وشوهر، حدیث شصت و یک»

پیغمبر خدا گفت: هرگاه مردی زنش را جهت ارضای تمایلش فرا خواند، و او «زن» رد کند، و مرد شب را با خلق تنگی سر کند، فرشتگان تا هنگام سحر آن زن را نفرین کنند. «صحیح بخاری، ترجمه انگلیسی، جزء هفت، حدیث صد و بیست و یک»

در اینجا دیدیم که محمد چگونه زنان مسلمان را مکلف به انجام وظایفشان در برابر شوهرانشان میکند. در واقع از دیدگاه اسلامی خواستهای جنسی برای زن نه بعنوان یک تمایل روانی، بلکه با نام یک وظیفه ی اضطراری شناسانده میشود؛ که زن در هر زمانی به قول محمد حتی در هنگامی که اگر زن مشغول انجام کاری همانند نان پختن باشد، باید بدون گلایه و تامل آن را بانجام برساند. و اما در ارتباط با تمکین عام نیز که بطور کل به معنای فرمانبری و اطاعت زن از شوهرش میباشد، احادیثی موجودند که به درستی این گفته اشاره دارند. همانگونه که به یاد دارید اطاعت از شوهر خود نمودارهایی را دربر میگرفت که در واقع حد اختیار زن را به مرز هیچ میرساند و شامل فرمانبری او از تمامی گفته ها و خواسته های شوهر میشود! افزون بر اینکه با تکیه به آنچه قرآن بما میگوید، در این دنیا مردان خود در صورت نافرمانی زنان میتوانند آنها را تنبیه کرده و کتک بزنند، الله هم در آخرتی که وعده داده است بهشت را تنها ویژه ی زنانی گذاشته است که مطیع شوهرانشان بوده باشند و گویا خشم و قهر فراوانی بر زنانی که فرنمانرو همسرانشان نبوده اند، روا خواهد داشت.

پیامبر الله در این رابطه چنین میگوید؛

هر زنی که میمیرد مادامی که شوهرش از او راضی باشد، به بهشت می رود. «مشکات، کتابی ک، ترجمه انگلیسی، بخش << وظایف زن و شوهر >> حدیث شصت»

او همچنین در پاسخ زنی به او اینگونه میگوید؛

باری پیغمبر به زنی گفت: بنگر که با شوهرت چگونه رفتار میکنی زیرا او بهشت و دوزخ تو است. «سیوطی، تفسیر سوره نساء آیه سی و چهار و کنز، جزء بیست و دو، حدیث هشتصد و شصت و هشت»

آنجا که زن توانست به معنای واقعی آن با شرایط آمده در پیش، بر شوهر خود تمکین داشته باشد، او میتواند از حق گرفتن نفقه برخوردار شود. نفقه نیز بر پایه ی سنجش علمای اسلامی شیعه و سنی از آیات قرآن، احادیث و روایات خود سه مورد اصلی را در بر میگیرد، که شامل تهیه ی خوراک، پوشاک و مسکن زن، در درجه ی نخست از سوی مرد میباشد. علمایی مانند شیخ طوسی و علامه ی طباطبایی همواره به بررسی ماهیت نفقه پرداخته اند و موجودیت آن را با تفسیر هایی که از آیه هایی مانند آیه های سوم، نوزدهم و سی و چهارم سوره ی نساء و یا آیه ی دویست و سی و سوم سوره ی بقره و آیه هایی دیگر همچون آمده ها در سوره ی طلاق ارائه داده اند، به اثبات رسانده اند. برخی دیگر از علمای عامه نیز بویژه به پیوند تمکین و نفقه پرداخته اند، نگرش آنها بر این مبناست که از آنجایی که شوهر در حقیقت زن را ریاست میکند و زن در واقع بدون پروانه ی او نمیتواند از خانه بیرون برود و در اجتماع کوشا باشد، پس در برابر مرد باید هزینه ی «نفقه» او را پرداخت کند .نمونه ی آن در «الاحوال الشخصیه، قسم الزواج، برگهای دویست و بیست و نهم و سی ام آمده است». اکنون ما نمونه ای آشکار را در این ارتباط از آنجایی که در خود قرآن نیز بطور مستقیم بدان اشاره شده است، را برای روشنی هر چه بیشتر این موضوع در زیر خواهیم آورد.

در آیه ی سی و چهارم سوره ی نساء اینگونه آمده است که:

الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله و اللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا علیهن سبیلا ان الله كان علیا كبیرا

مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایى كه خداوند «از نظر نظام اجتماع» براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاقهایى كه از اموالشان «در مورد زنان» مى‏کنند. و زنان صالح، زنانى هستند كه متواضعند، و در غیاب «همسر خود» اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏كنند. و «اما» آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! «و اگر مؤثر واقع نشد» در بستر از آنها دورى نمایید! و «اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار كردن آنها به انجام وظایفشان نبود» آنها را تنبیه كنید! و اگر از شما پیروى كردند، راهى براى تعدى بر آنها نجویید! «بدانید» خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. «و قدرت او، بالاترین قدرتهاست» «برگردان آیت الله مکارم شیرازی»

آنگونه که آیه بسیار روشن آن را گویاست، مردها از حقوق برتری در مقایسه با زنها بهرمند هستند، و آن به آوند نفقه ای است که آنها میپردازند. ولی آیا براستی آفرینش این نابرابری بدینگونه درست است ؟ از سویی این خود مردان مسلمان هستند که زن را آلوده پندار، ناتوان و نیم خرد میخوانند و به آنها پروانه ی کوشش و خودکامگی در نکوهگاه را نمیدهند، ولی از دیگر سو نیز حقوق برتری به سبب این محنت برای آنها شمرده میشود، چرا که از پول خود مایه میگذارند. بله، این درست است که خود اندیشه ی اسلامی ماهیت زن را به فرومایگی میکشاند، او را کاملا از ارزشهای انسانی تهی میکند، و مرد را اینگونه بار میاورد و آزاد میگذارد که شخصیت، روان، احساسات و اندیشه ی زن را در برابر پول خریداری کند. از یک سو بنا بر تاکید قرآن چون مردان از مال خود برای زنان خرج میکنند، «نفقه ی آنها را میپردازند» بنابراین حق برتری بر آنها دارند و بهمین سبب میتوانند زنان را مطیع خود سازند، «وادار به تمکین کنند» و در صورت سرپیچی زنها را کتک نیز بزنند. از سویی دیگر نیز همواره اسلامگرایان در بیان این موضوع هیچ تردیدی نورزیده اند و با صراحت بدان اشاره کردند و آیات قرآن را تائید کرده اند. همانگونه که حسین عماد زاده در مورد این برتری چنین می گوید:

» زن بتنهایی یک انسان نیست بلکه بکمک یک مرد یک انسان میشود.»«زنان پیغمبر اسلام ، ص 20»

نابرابری سنی بین زن و مرد!

امروزه که دانش سیر تکاملی خود را همچنان روز افزون طی میکند، و دستیابی به مدارک و شواهد و آزمایشهای دانشیک در ارتباط با موضوع های گوناگون در قیاس با گذشته بسیار پیشرفته تر و آسانتر شده است، افراد جستجوگر و حقیقت جو همواره از امکان تحقیق و پژوهش در پیوست با چه تاریخ، چه فلسفه و چه علم به آسانی برخوردار هستند، که این خود نقش بسیار بسزایی را در افشاگری خرافات پیوسته به ادیان، سیاست ها و سودجویی های زیان آور و خودخواهانه ی افراد گذشته که شوربختانه هنوز بنا بر نبود سیستم درست آگاهی رسانی به مردم عادی و بودش سانسور در جامعه بدلایل سیاسی، پیامدهای اندیشه شان را میتوانیم در هر جای این کره ی خاکی مشاهده کنیم، ایفا کرده است. با بهره گیری از این امکانات یکی دیگر از مسائلی که به آن خواهیم پرداخت، تفاوت سنی زن و مرد در ازدواج اسلامی، کنش خود محمد پیامبر اسلام در این رابطه و همچنین بررسی ادعاهایی که از سوی اسلامگرایان در این باره مطرح میشود، خواهد بود. بسیار روشن است که این نابرابری غیر عادی سنی بین زن و مرد در ازدواج تا اندازه ای زیاد یك مسئله ی قابل توجه و شرم آوری است که اسلام شناسه گر آن است.

آنگونه که آگاه هستید در قوانین اسلامی کودک و یا دختر خردسال 9 ساله بالغ و تکامل یافته برای انجام مسئولیت های سنگین تصور میشود و از آن به پس بدون هیچ تردیدی آمادگی برای همبستری با جنس مخالف را دارد. از این کودک همچنین انتظار میرود که در خانه ی شوهر به انجام تمامی کارهای لازم در پیوست با مسئولیت سنگین خانه داری و غیره نیز بپردازد. از این بدتر هم آن است که بنا بر سنجس های غیرانسانی اسلامی حتی با کودک شیرخواره هم میتوان ازدواج کرد. یعنی در اسلام هیچ حداقلی در تعیین سن ازدواج وجود ندارد و یک دختر از همان بدو تولد میتواند در اختیار یک مرد قرار بگیرد. روشن است که آن مرد نیز حق شوهری بر آن کودک را دارد و بنابراین در انجام هر کاری در ارتباط با آن کودک کاملا آزاد است و میتواند آزادانه عمل کند. گرچه از نگر من تعیین واژه ی ازدواج برای این کنش درست نبوده و کاربردی نمیتواند داشته باشد بلکه آن کودک تنها یک قربانی بوده و بسادگی و بگونه ای «قانونی» مورد آزار پدوفایل هائی که قطعا از سلامت روان برخوردار نیستند قرار میگیرد. داشتن روابط جنسی با کودک زیر سیزده سال و با داشتن پنج سال تفاوت سنی با او، در هر شرایطی یک عمل ناشایست پیوسته با «بچه بازی» محسوب میشود و در کشورهای متمدن بشدت مجازات و زندانی دارد. محمد پیامبر اسلام، الگو و پیشوای نزدیک به یک میلیارد انسان روی کره ی زمین کسی بود که بچه بازی را رنگ قانونی داد و آن را در جامعه با تکیه به قوانین الهی روا خواند.

گروه کثیری از از اسلامگرایان این مسئله را اینگونه توجیه میکنند، که بدلیل شرایط آب و هوایی و نژادی برخی از کودکان عرب از لحاظ فیزیکی زودتر از هنگام معمول بالغ میشوند. آنان اینگونه مانند همیشه تلاش در پوشاندن ضعف های اسلام و پیامبرشان به گونه ای غیر معقول میکنند، که البته هیچگاه پیروز و پیشرو در این راه نبوده و نخواهند بود. گذشته از آنکه این ادعا کاملا گفته ای دروغ و بی پایه است، اما مسئله تنها این نیست که مورد انتقاد ماست. واقعیت آن است که اگر حتی کودکی حال به هر دلیلی زودهنگانم تر از لحاظ بدنی و یا فیزیولوژیکی رشد کند، این به هیچ عنوان بدان معنا نیست که او بلحاظ روانی و احساسی و عقلی نیز رشد کامل کرده باشد و تمایل و یا آمادگی به برقراری روابط جنسی داشته باشد. بلکه اندیشه و گرایشات او همواره بر پایه ی آزموده های روانشناسی کودکانه خواهد بود و او هنوز در دنیای شیرین خردسالی بسر خواهد برد. مسلمانان با اندیشه و کنش پلید اسلامی آن کودکان را از حقیقتی که در آن هستند با ظلم و زور بیرون کشیده و زندگی آنها را برای همیشه به کابوسی تلخ و ترسناک مبدل میکنند. بدیهی است که آن کودکان در آینده تنها به افرادی مبتلا به ناسازگاریها و بیماریهای روانی دچار خواهند شد و فرزندان بیماری نیز تحویل اجتماع خواهند داد. زیرا تمامی کمبودهای کودکی در دوران پسین زندگی به حالت های منفی گوناگونی عملا نمایان خواهند شد و سبب آسیب رسانی هم به زندگی خود شخص آزرده و هم اطرافیانش از طریق رفتارها و کردهای غیر طبیعی و زیان آور میشود.

ما در این بخش سخن از عایشه، صدیقه ی 6 ساله محمد و همسر 9 ساله ی او سخن میگوییم. عایشه، دختر ابوبکر تنها 6 سال داشت که محمد او را از پدرش خاستگاری کرد و در سن 9 سالگی به همسری خود در آورد و با او در نخستین روزی که او را به خانه ی خود برد، همبستر شد.

چند نقل قول زیر از عایشه که در معتبر ترین و کهن ترین کتب حدیث اسلامی بایگانی شده است، بسادگی گویای همه چیز است.

صحیح بخاری 8.73.151

منقول است از عایشه:

من در حضور پیامبر با عروسکهایم بازی میکردم و دختر بچه های دیگر که دوستان من بودند نیز با من همبازی میشدند. وقتی پیامبر خدا به مکان بازی من وارد میشد آنها «دوستان عایشه» پنهان میشدند، اما پیامبر آنها را صدا میکرد تا بیایند و با من بازی کنند. «بازی با عروسک و تصاویر ممنوع است، اما برای عایشه مجاز بود زیرا در آن زمان وی هنوز دختر کوچکی بود، و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود «فاتح البری ج.13 ص.143»

صحیح مسلم 8.3311

عایشه روایت کرده است که وقتی پیامبر با او ازدواج کرده وی 7 سال داشته، و وقتی به خانه پیامبر وارد شده است 9 سال داشته است، و عروسکهایش همراه وی بوده اند، و وقتی پیامبر اسلام فوت شد، وی 18 سال سن داشته است.

سنن ابو داوود 31.4915 و 31.4916 , 31.4917

منقول است از عایشه مادر مومنان:

پیامبر اسلام وقتی با من ازدواج کرد که من شش یا هفت ساله بودم. وقتی ما به مدینه آمدیم، چند زن آمدند، ام رومان وقتی من در حال تاب بازی بودم پیش من آمد، مرا بردند، آماده و آرایشم کردند، بعد مرا نزد پیامبر خدا بردند، و او وقتی من 9 ساله بودم با من جماع کرد. او مرا جلوی در نگه داشت و من از خنده در حال ترکیدن بودم.

بحار الانوار جلد 22 برگ 202 خط 11 ام، نوشته علامه محمد باقر مجلسی (از مهمترین کتب شیعه)

و الثالثه: عایشه بنت ابی بکر، تزوجها بمکه و هی بنت سبع، و لم یتزوج بکراً غیرها، و دخل بها و هی بنت تسع لسبعه اشهر من مقدمه المدینه، و بقیت الی خلافه المعاویه.

سومین (زنی که محمد با او ازدواج کرد): عایشه دختر ابی بکر (بود)، با او در مکه ازدواج کرد در حالی که 7 سال سن داشت و غیر از او با هیچ دختر باکره ای ازدواج نکرد، و در زمانی که او 9 سال سن داشت به او دخول (تماس جنسی Intercourse) کرد و این اتفاق 7 ماه بعد از وارد شدنش به مدینه بود، و (عایشه) تا زمان خلافت معاویه زندگی کرد.

وسائل الشریعه، الی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن الحسین الحر العاملی ج 1 برگ 31، به نقل از فروع کافی ج 2 ص 351، روایت کرده است که عایشه در زمان ازدواج 10 ساله بوده است.

5- و عن علی بن ابراهیم، عن محمد بن عیسی، عن یونس، عن ابی ایوب الخزار، عن اسمائیل بن جعفر فی حدیث – ان رسول الله دخل بعایشه و هی بنت عشر سنین، و لیس یدخل بالجاره حتی تکون امراه.

وسائل الشریعه، الی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن الحسین الحر العاملی ، جلد 14، برگ 177 ، به نقل از فروع کافی، ج 2 برگ 77

از امام صادق حدیثی را روایت کرده است:

محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعده ابن صدقه عن ابی عبدالله قال: سمعته یقول و سئل عن التزویج فی شوال، فقال: ان النبی – تزوج بعائشه فی شوال، و قال انما کره ذلک فی شوال اهل الزمن الاول، و ذلک ان الطاعون کان یقع فیهم فی الابار و الکمملکات فکرهوه لذلک لاغیره. و رواه الشریخ باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی عن هارون بن مسلم ، عن مسعده بن زیاد، عن جعفر بن محمد مثله الا انه قال و ذلک ان الطاعون وقع فیهم ففنی الابکار و المملکات.

یعنی، همانا پیامبر در (ماه) شوال ازدواج کرد، این حدیث دقیقاً موافق قول احادیث اهل تسنن است ک روایت کرده اند عایشه در ماه شوال با محمد ازدواج کرده است،  که نشان میدهد در مورد صغارت سنی عایشه در بین تشیع و تسنن اختلافی وجود ندارد و هردو معتقدند وی در ماه شوال ازدواج کرده است و 9 یا حداکثر 10 سال داشته است و هم شیخ کلینی و هم علامه مجلسی که از بزرگترین شخصیت های تشیع هستند این را تایید کرده اند، روایات دیگری از اهل تسنن که همین قول را تایید کرده اند از این قرارند:

«زوج عائشه لرسول الله، و کان ذلک فی شهر شوال سنه عشر من النبوه ، قبل الهجره بثلاث سنین، و هی یومئذ بین السادسه و السابعه من عمرها.»

الطبقات کبری (48-46/8) اسد الغابه (189/7) الاصابه (223/8) البدایه و النهایه (91/8) سیر اعلام النبلاء (150،149/2).

عایشه همچنین گفته است:

تزوجنی رسول الله فی شوال، و ادخلت علیه فی شوال، فای نسائه کن احظی عنده منی؟

الاصابه (232/8) الطبقات الکبری (48-46/8) البدایه و النهایه (133-130/3)، سیر اعلام النبلاء (164/2) صفه الصفوه (16/2)

آنچه مسلما هدف گذاردن این نقل قول ها از عایشه است، اثبات بی پایه گی ادعای اسلامگرایان و دروغگویی آشکار آنها در ارتباط با مسئله ی عایشه میباشد. اکنون آنچه بر ما روشن است، درستی این پندار است که عایشه در هنگامی که محمد او را به همسری خود در آورده بود، کاملا دارایی روحیات کودکانه بوده و «عروسک بازی» میکرده است و هنگامی که به خانه ی محمد به عنوان «عروس» رفته بوده، بهمراه خود «عروسکهایش» را نیز برده است. این تصویر تلخی که عایشه اکنون در ذهن های ما با این گفتارش زنده میکند، کاملا عادی و طبیعی است، زیرا عایشه دقیقا بر خلاف ادعاهای اسلامگرایان تنها و تنها یک کودک با اخلاقیات کاملا کودکانه و مختص به سن و سال خود بوده است. از آن گذشته نکته ی پر اهمیت دیگری که باز هم اثباتی دیگر برای گفتار آمده در بالا بوده و هم مسئله ای بسیار دردناک و غیر انسانی دیگری را بر ما آشکار میکند یک نقل قول دیگر از عایشه است که در زیر خواهد آمد.

صحیح بخاری 5.234

پیامبر مرا زمانی خواستگاری کرد که من دختری شش ساله بودم. ما به مدینه رفتیم و در خانه ی بنی الحارث بن خزرج سکونت گزیدیم. من در آن زمان بیمار شدم و موهای سرم ریخت. ولی بعد ها دوباره موهایم رشد کردند. روزی مادرم ام رمان نزد من آمد و من در آن هنگام سرگرم تاب بازی با تنی چند از دوستام بودم. او مرا نزد خود فرا خواند، و من به پیشگاه او رفتم. من هیچ آگاهی نداشتم که او میخواست با من چکار کند. او دست مرا گرفت و در کنار در خانه مرا نگه داشت. من همان هنگام دچار تنگ نفسی شده بودم و نمیتوانستم نفس بکشم. پس از مدتی که نفس خود را باز یافتم، مادرم سر و صورت مرا با آب شست. او سپس مرا به داخل خانه برد. در آنجا من چندی از زنان انصاری را دیدم که به من گفتند؛ « با بهترین آرزوها و انشاالله با موفقیت و پیروزی» مادرم مرا به آنان سپرد و آنها من را آماده کردند. «برای ازدواج و عروسی». ناگهان پیامبر خدا در گاهان ظهر به آنجا آمد و مادرم مرا تحویل او داد. در آن زمان نه ساله بودم.

عایشه حتی در هنگامی که او را به پیامبر دادند، خود هیچ خبری از چگونگی ماجرا نداشت و هیچ چیزی نمیدانست. او در آن روز تلخ بدلیل شرایط غیر عادی که آن را احساس کرده بود حتی دچار دشواری نفس کشیدن شده بود. و این نیز خود دلیلی برای رد ادعای «بالغ بودن» عایشه است که مسلمانان بدان اشاره میکنند . رفتار محمد و ارتباط جنسی او با عایشه در جامه ی مدرن و در نزد انسان های امروزی «کودک آزاری» نام دارد و بشدت از نظر قوانین مشروع بین الملی محکوم بشمار میرود. انسانی که اینچنین رفتارهای ناشایست و غیر انسانی را که بچشم دیگر انسانها جز پلیدی چیزی دیگر نیست، را در زندگیش انجام داده باشد، نه تنها هیچ برتری در پیشگاه دیگر افراد ندارد و نمیتواند پیشوا و الگوی اندیشیدن باشد، بلکه بسیار فروتر از آن است که حتی بشود نام انسان را بر او نهاد.

حال باید پرسید که چگونه است که مسلمانان از آئین و روشی پیروی میکنند که کسی بمانند محمد پیشوا و پیامبر آن بوده باشد! که صد البته این هم شایان فراموشی نیست که قضیه ی عایشه تنها یکی از بیشمار کنش های شرم آور و غیر اخلاقی محمد پیامبر اسلام در درازای زندگانیش بوده است. همواره اکنون نیز بهمین دستاویز است که پس از گذشت هزار و چهارصد سال بسیاری از مسلمانان باورمند و پایبند به محمد پیامبر اسلام دقیقا همین رفتار او را با پیروی از سنت و سیرت رسول الله انجام داده و از «قانون مشروع» کودک آزاری در اسلام همچنان بهره وری میکنند.

ارزش رای و حق گزینش زن مسلمان در هنگام ازدواج:

در عادات و رسوم اسلامی از آنجایی که زن از همه ی جهات موجودی فروتر از مرد خوانده میشود، و اساسا هیچگاه حق بیان خواست ها، تمایلات و احساسات خود را ندارد و لزوما تنها مجبور به پیروی از دستورهای مرد است، اینبار نیز «در هنگام ازدواج او در هر سنی» دقیقا به همانگونه ی مشابه با او برخورد میشود. او بدلیل نداشتن اختیار و خودکامگی شخصیتی حق انتخاب همسرش را نیز ندارد و در ارتباط با این امر نیز تنها نظاره گر رویدادها و تصمیم گیری های دیگران در خصوص زندگیش میباشد. مراسم گزینش همسر برای او از سوی پدر و یا جد پدری او بانجام میرسد و تنها وظیفه ی او در واقع اطاعت از دستور آنها میباشد. یکی دیگر از دلایلی که زن مسلمان از نظر دگراندیشان در همترازی با یک کالا محسوب میشود، به همین مسئله ی آمده در بالا بر میگردد و براستی که این فرنام شایسته ترین واژه ی جایگزین برای این امر است، و براستی که نمیتوان نامی بهتر از کالا بر زن مسلمان نهاد. گفتن و بازگو کردن این موضوع گرچه بسیار تلخ و دشوار برای یک وجدان بیدار است، ولی جز حقیقت چیزی نیست و همواره نباید در گفتن آن تردید ورزید.

یک مرد و چهار زن قانونی با استناد به قرآن:

یکی دیگر از بیشمار نابرابریهای میان زن و مرد بویژه در این زمینه، که کاستی ارزش یک زن را بگونه ای بسیار روشن بیانگر است، تعداد زنهایی است که یک مرد مسلمان با استناد به قرآن، کتاب دینی و الهی اش میتواند داشته باشد. در قرآن داشتن چهار زن قانونی و عقدی و در فقه مذهبی بیشمار زن صیغه ای و یا کنیز «برده ی زن» بر مرد مسلمان روا است. زن در اسلام بدین سان بار دگر بگونه ای آشکارا به فرومایه گی واداشته میشود که این خود باز نشانی دگر از اندیشه ی پلید «زن ستیزی» را در پایه ریزی قوانین اسلامی را بیانگر است. او بهمین سادگی باز هم حق داشتن حتی یک پاره ی ویژه و مختص به خود را که همانا زوجش است را در زندگی ندارد. و همواره باید بنا به قانون آن را با دیگران تقسیم کند.

سوره ی النساء، آیه ی سوم؛

و إن خفتم الا تقسطوا فی الیتامی فإنکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعولوا فواجدة او ما ملکت أیمانکم ذلک ادنی الا تعولوا.

و اگر مى‏ترسید كه «هنگام ازدواج با دختران یتیم» عدالت را رعایت نكنید، «از ازدواج با آنان، چشم‏پوشى كنید» و با زنان پاك «دیگر» ازدواج نمائید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر مى‏ترسید عدالت را «درباره همسران متعدد» رعایت نكنید، تنها یك همسر بگیرید، و یا از زنانى كه مالك آنهائید «کنیز» استفاده كنید، این كار، از ظلم و ستم بهتر جلوگیرى مى‏كند. «برگردان آیت اللّه مکارم شیرازی»

این بخش از سوره ی النساء در مقایسه با دیگر نادانسته های درباره ی اسلام، همواره بیشتر بروی زبانهاست. و همچنین تفسیر ها و برداشت های بسیار متفاوتی از سوی علمای اسلامی در این خصوص موجود میباشد که ما در این نوشتار با یکی دو مورد از آنها آشنا خواهیم شد.

برخی از این دسته همچون غزالی که یکی از معتبرترین مفسرین قرآن است، در شرح این آیه اینچنین میگوید؛

در بعضی از مردان تمایل جنسی چنان غالب «شدید» است که یک زن نمی تواند باعث ارضای آنها شود و او را از عمل زنا مصون بدارد. به این دلیل مردان اینچنینی بهتر است که با بیشتر از یک زن ازدواج کنند و میتواند تا چهار زن داشته باشند. «احیای علوم الدین، غزالی، دار الکتب علمیه، بیروت، پوشینه ی 2 کتاب ادب النکاح، برگ 34»

آنچه ما اکنون پس از خواندن این تفسیر درمیابیم باز هم بیان آن است که زن تنها به عنوان برآورنده و وسیله ای برای نیکی و بدی «خیر و شر» مرد از سوی الله آفریده شده است و قوانین رایج نیز دقیقا بر همین اساس پایه ریزی میشوند. همانگونه که غزالی میگوید، هیچ اشکالی وجود ندارد که اگر زن در این پیوند آسیبی میبیند، آنچه در نزد الله اهمیت دارد، آن است که شرایط مناسب را حتی با فروفتن زن، برای مردان آماده کند، که مبادا آنان دچار گناه «زنا» شوند و خاطرشان نزد آفریدگارشان کمرنگ شود.

دسته ای دگر نیز بر این باورند که تعداد زنانی را که یک مرد میتواند همزمان در اختیار داشته باشد 9 تا است، چنانچه جمع دو تا، سه تا و چهار تا میشود 9 تا. این نگرش بر این اساس استوار است که محمد خود نیز هنگامی که مرد 9 تا زن داشت، بدین سان مسلما پیروی از سنت و شیوه زندگی پیامبر راهی ستوده و نیک است. برخی دیگر هم بر این باورند که آیه ی بالایی گواهی است بر نا محدود و بدون مرز بودن تعداد همسران، زیرا که در این آیه تعداد همسران، دو یا سه و یا چهار بطور مشخص و قطعی اعلام نشده است، و این شمارش تنها و صرفا برای آوردن نمونه بوده است و الی آخر آن نامحدود میباشد. «رازی تفسیر کبیر ، سوره نساء، آیه ی 3». مفسران اسلامی بر سر آمده های در این آیه شدیدا با یکدیگراختلاف نگر دارند، و هر یک تفاسیر ویژه ای برای آن ارایه میدهند، که این نیز باز نشان از یاوه بودن تارینامه است که آنقدر باورمندانش را سردرگم میکند که باید چندین معنا از یک موضوع در بیاورند و آلترناتیوهای گوناگونی برای فهم کلام خدایشان معرفی کنند. اکنون سوا از این مسائل، من میخواهم به بررسی یک نگر دیگر آخوندی و فقهی که از سوی اسلامگرایان برای دفاع از چند همسری ارایه داده میشود، بپردازم. کسانی مانند علامه ی طباطبایی بر این باورند که خداوندشان چند همسری را در واقع برای آسایش و نیکی خود زن بنا کرده است و این چند همسری را تنها یک مزیت برای زنان میدانند.

یک نمونه از اعتراض هایی که در رد چند همسری در نزد علامه طباطبایی بیان شده است به شرح زیر است:

«حكم چند همسری، آثار سوئى در اجتماع به بار مى‏آورد زیرا باعث جریحه‏دار شدن عواطف زنان مى‏شود و آرزوهاى آنان را به باد داده، فوران عشق و علاقه به شوهر را خمود و خاموش مى‏كند و حس حب او را مبدل به حس انتقام مى‏گرداند. و در نتیجه، دیگر به كار خانه نمى‏پردازد و از تربیت فرزندان شانه خالى مى‏كند. و در مقابل خطائى كه شوهر به او كرده، در مقام تلافى بر مى‏آید و به مردان اجنبى زنا مى‏دهد و همین عمل باعث‏شیوع اعمال زشت و نیز گسترش خیانت در مال و عرض و…مى‏گردد و چیزى نمى‏گذرد كه جامعه به انحطاط كشیده مى‏شود.»

و اکنون پاسخگویی علامه به این انتقاد را مشاهده میکنیم:

اسلام زیربناى زندگى بشر و بنیان جامعه انسانى را بر زندگى عقلى و فكرى بنا نهاده است، نه زندگى احساسى و عاطفى، در نتیجه هدفى كه باید در اسلام دنبال شود رسیدن به صلاح عقلى در سنن اجتماعى است، نه به صلاح و شایستگى آنچه كه احساسات دوست مى‏دارد و مى‏خواهد. و عواطف به سویش كشیده مى‏شود. تربیت دینى در اسلام زن را بگونه‏اى بار مى‏آورد كه هرگز از اعمالى نظیر تعدد زوجات ناراحت نگشته و عواطفش جریحه‏دار نمى‏شود، او همینكه مى‏بیند خداى عز و جل به شوهرش اجازه ی تعدد زوجات را داده تسلیم اراده پروردگارش مى‏شود، و وقتى مى‏شنود كه تحمل در برابر آتش غیرت، مقامات والائى را نزد خداى تعالى در پى دارد به اشتیاق رسیدن به آن درجات، تحمل آن برایش گوارا مى‏گردد. «ترجمه المیزان، پوشینه ی 4 برگ 290».

آنگونه که مشاهده میکنید، گفته ها و شکل بررسی یکی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی، درباره ی یک چنین موضوع مهمی، از یک حالت توجیهی کودکانه چیزی بیش نیست. نخستین استدلالی که ایشان در دفاع از ماهیت اسلام میکنند، خردپسند بشمار آوردن احکام اسلامی و پرهیز آنها از پیروی از احساسات است. ایرادی بنیادین که در درجه ی نخست بچشم میخورد، آن است که ایشان با استناد به منطق اسلامی که از آن سخن گفته اند، بر کدام گزینه ی خردگرایی است که تکیه میکنند و این امر را به اشتباه با آن پیوند میدهند؟ آیا براستی اصول ارزشمند خردگرایی چنین فاجعه ای را که سبب شکست بسیاری مرزها و ناهنجاری ها هم در اجتماع بزرگ و هم در روان انسانی میشود را در خود میپذیرند؟ چگونه است که ایشان هیچ اثباتی برای درستی استدلال خود نکرده و چگونگی گنجایش این امر را در خرد آدمی توضیح نداده اند؟ بدیهی است که ایشان اگر هم میخواستند، که چنین کنند، قطعا توانا به انجام چنین کاری نبودند، چرا که هیچ منبع و دلیل روشنی برای پذیرش و اثبات استدلال ایشان موجود نیست.

اصول خردگرایی تنها درستی مسائلی را تایید میکنند که پیامدها و نتیجه های آن مسائل سودمند و نیکو بوده و موجب آسیب و اشکال در سرشت و رفتار آدمی و بدین سان در اجتماع نشوند و همواره به پیشروی و پیروزی جامعه بشری کمک کرده و از دید انسانگرایی به سود انسانها حرکت کنند.

سپس آنگونه که ایشان در گفته هایشان بدان اشاره کرده اند، عاطفه اساسا در اسلام معنایی ندارد. اما فراموش نکنیم که احساسات و عواطف و روان نازک انسان نیز یکی از موارد ارزشمندی است که در فلسفه و علم به آن پرداخته میشود و همواره گرامی بشمار میاید. افزون بر این خردگرایی هم گرامیداشت و توجه به این ویژگیهای انسانی را بر خلاف گفته ی ایشان به هیچ وجه نفی نکرده و بی ارزش نمیشمارد.

بخش دوم گفته های علامه طباطبایی:

«در صدر اسلام حكم تعدد زوجات جارى شد و هیچ مورخ و اهل خبره تاریخ نیست كه ادعا كند در آن روز زنان به كار كردن در خانه بى رغبت‏ شدند و كارها معطل ماند و یا زنا در جامعه شیوع پیدا كرد، بلكه تاریخ و مورخین خلاف این را اثبات مى‏كنند.» «همان منبع»

استدلالی که علامه در پاسخ به این ایراد میکنند سوای اینکه یک سفسطه ی رایج با نام سفسطه ی توسل به سنت است، بسیار مضحک نیز به نگر میاید. این استدلال ایشان بمانند آن است که من بگویم که: «لباس از پوست خرس در زمان یخی رایج بود. این باعث گرمایی انسانها میشد. پس اکنون نیز همه باید پوست خرس بپوشند.» حقیقت اینست که از نگر دانش منطق، در هنگام ادعای هر چیزی باید مدعی به ماهیت گزاره بپردازد و درستی گزاره را با توجه به ذات آن اثبات کند. اگر یک مسئله ای در زمانی دورتر در میان مردم، حال به هر دلیلی رایج بوده باشد و درست پنداشته میشده است، این ابدا دلیلی برای اثبات درست بودن آن مسئله نیست. جدا از این علامه طباطبایی در همین استدلال خود دچار یک سفسطه ی رایج دیگر نیز میشود و آن سفسطه ی توسل به نتایج یک باور است. ایشان در پاسخ به ایراد از یک باور به تاریخ استناد کرده و مدعی آن شده است که چند همسری بنا بر آمار تاریخی نتایج بدی بار نیاورده است و اینگونه تلاش در رد انتقاد طرف مقابل کرده است. مسئله اینجاست که اگر ما X را یک باور فرض کرده و S را یک نتیجه ی خوب نام بنهیم، باید از نگر منطقی بر این آگاه باشیم که اگر باور X در هر شرایطی نتیجه ی S را به بار بیاورد، این اصلا درستی باور X را اثبات نمیکند، و باور X کماکان غلط است. شوربختانه سطح سواد منطقی این فیلسوف مسلمان در اندازه ای است که آشکارا مرتکب سفسطه ی گوناگون شده و سپس فرض های خود را نیز دقیقا درست میپندارد.

علامه طباطبایی:

«اگر مى‏بینیم كه این زنان به چنین ازدواجى تمایل پیدا مى‏كنند به خاطر عللى است كه در اجتماع حكم فرما است و همین دلیل روشن است‏ بر اینكه طبیعت جنس زن امتناعى از تعدد زوجات ندارد و قلبشان از این عمل آزرده نمى‏شود. بلكه اگر آزردگى‏اى هست از لوازم و عوارضى است كه همسر اول پیش مى‏آورد، زیرا همسر اول وقتى تنها همسر شوهرش باشد، دوست نمى‏دارد كه غیر او زنى دیگر به خانه‏اش وارد شود، زیرا كه مى‏ترسد قلب شوهرش متمایل به او شود و یا او بر وى تفوق و ریاست پیدا كند و یا فرزندى كه از او پدید مى‏آید با فرزندان وى ناسازگارى كند و امثال اینگونه ترس‏ها است كه موجب عدم رضایت و تالم روحى زن اول مى‏شود نه یك غریزه طبیعى.» «همان منبع»

در اینجا ایشان تاثیر پذیری انسانها از پیرامونشان را در ارتباطی روشن با غریزه ی انسانی، ساختار سرشتی و چگونگی کارکرد سیستم احساسی او میدانند. منتها علامه باز در اینجا دچار یک اشتباه بزرگ فلسفی شده اند. اشتباه ایشان در اینجاست که دچار استفاده از گزاره های برعکس شده اند. موضوع اصلی در استدلال، که باید توسط علامه اثبات شود این مسئله ی مشخص است که غریزه و ذات زن در تناقض با چند همسری نیست. ولی ایشان بطور عکس عمل کرده و به جای آن استدلال را اینگونه بیان کرده اند که چون دلیل انجام عمل اعتراض رویداد Y است، بنابراین چند همسری ذاتی میباشد. این بمانند این است که اگر گزاره ی A گزاره ی «دیوار خراب شده است» باشد، من در شرح آن بگویم که، امروز زمین لرزه آمده است؛ در صورتی که رویداد خراب شدن دیوار میتواند، چندین دلیل دیگر به جز زمین لرزه داشته باشد. یعنی در حقیقت برای شرح کردن گزاره ی A و تاثیر آن از زمین لرزه، من باید ابتدا بتوانم خود رویداد «زمین لرزه» را قطعا اثبات کنم و سپس آن را به دیوار نیست بدهم. به همین ترتیب مسئله ی روشن این است علامه بدون تردید، در رد ادعای منتقد باید بتوانند نخست خود مسئله ی امکان غریزی بودن چند همسری را اثبات کرده و سپس به پیامدها و جوانب آن بپردازند.

بخش بعدی گفتار اختصاص میابد به واژه ی «کنیز» یا به گفته ی آیت الله مکارم «زنانی که مردان مالک آنان هستند» و پیرامون چگونگی این مسئله در قرآن که اهمیتی بسزا دارد. آنگونه که پیشتر نیز بطور کوتاه بدان پرداختیم، ارتباط جنسی با کنیز بدون هیچگونه قید و شرطی برای مردان مسلمان آزاد است.

در تفسیر این بخش از آیه غزالی چنین میگوید؛

از آنجائی که شهوت یک جنبه غالبی از طبیعت اعراب است، نیاز مردان متقی به مقاربت جنسی خیلی شدید ارزیابی شده است. و بمنظور فراغ قلبهای شان جهت عبادت پروردگار، آنها اجازه یافته اند که با کنیزان خویش مقاربت جنسی نمایند و در عین حال بایست بترسند که این غریزه شهوانی شاید آنها را به ارتکاب زنا سوق دهد. بهر حال این مسلم است که همچون عملی «مقاربت با کنیز» منجر به زاده شدن کودکی که برده خواهد بود، میشود. چیزی که خود شکلی از تباهی است. ولی برده ساختن یک کودک گناه سبکتری نسبت به خرابی ایمان است. زیرا برده ساختن نوزاد چیزی موقت است، اما ارتکاب زنا گمراهی ابدی است. «احیای علوم الدین، غزالی، دار الکتب علمیه، بیروت، پوشینه ی 2 کتاب ادب النکاح، برگ 33»

در اینجا نیز باز مهر و عنایت الله را که معلوم نیست از چه اندیشه ای برخوردار بوده و یا اینکه آیا گمان میکرده است که همه ی انسانهای درون هستی همچون محمد دچار انحرافات جنسی و بیماری روانی هستند، را نسبت به مردان «تنها انسانهای حقوقی از دیدگاه او» مشاهده میکنیم. اساسا آنچه نزد الله کوته فکر مسلمانان دارای اهمیت بوده است، تنها تحقق بخشیدن به خواستهای مردان مسلمان حال با هر پیامدی که باشد، فرق نمیکند، بوده است. و این براستی نشان از درایت و عدالت نزد او را دارد که مسلمانان معمولا آن را به رخ ما بیخدایان میکشند. نکته ای دیگر که در گفته های غزالی موجود است و توجه هر خواننده ای را بخود جلب میکند، بهره وری او بویژه از واژه ی «اعراب» در شرح آیه است. خدای اسلام عرب زبان است، پیامبر منتخب او از اعراب است، او کتاب آسمانیش «تازینامه» را به عربی منتشر میکند و همچنین قواعدی که برای بنده هایش در نظر میگیرد بنا بر ساختار فیزیکی اعراب «برای نمونه بلوغ کودکان و مسئله ی عایشه که پیشتر بدان پرداختیم» و همچنین ساختار روانی و میزان تمایلات اعراب « میل به ارتباط جنسی، به گفته ی غزالی» بوده است. و اما همین الله از سویی دیگر مدعی آن است که آئین اسلام را برای همه مردمان دنیا بر روی زمین فرستاده است و خود آنگونه که در قرآن بدان اشاره شده است، بر روی عرش «تخت» ی که در هفت آسمان و کهکشان دارد، زمین را دید می افکند و نظاره گر اجرای قوانین اسلامی توسط همه ی مردمان مسلمان دنیا که بر پایه ی ویژه گیهای تنها اعراب بنا شده است میباشد! این گفته ی غزالی و مثال عایشه در حقیقت تبدیل به یک نقطه ی نقض برای ادعای همه گیر بودن اسلام میشود. و اما نکته ای دیگر که در ذهن یک خردگرا پرسش به پیش میاورد، غیر قابل اثبات بودن ادعای غزالی است. گذشته از اینکه خود غزالی هیچ تلاشی برای ارایه ی یک مدرک و منبع معتبری در دفاع از استدلال خود مبنی بر تمایل بالای اعراب به برقراری ارتباط جنسی نکرده است، قطعا به یک مسئله ی کاملا اشتباه از دید دانشیک اشاره کرده است. میزان تمایلات جنسی افراد یک مسئله ی فیزولوژیکی در فرد است که بر اساس ساختار هورمون های افراد و حالت های روانی آنها در ارتباط با روابط جنسی تعیین میشود و نه یک مسئله ی بیولوژیکی که ژنتیک ارثی در آن دخالت داشته باشد. یعنی اینکه اعراب بعنوان یک تبار و یا یک نژاد تمایل بیشتر به سکس دارند، باید از نگر دانش تکامل در بیولوژیک و ژنتیک اثبات شود. نیاز به اثبات این مسئله از آنجایی است که برای اینکه یک ویژگی در میان مردمان بسیاری رایج باشد، باید آن ویژگی بتواند ژنتیک باشد، یعنی از راه ارثی به انسان ها برسد، که این امر در مورد تمایلات جنسی صدق نمیکند. ما هیچگاه نمیتوانیم بگوییم که پدر تمایلش به سکس شدید بود و پسر هم از ژن های پدر گرفته و اینگونه خواهد شد. در عوض این را میدانیم که حالت های روانی ارثی نیستند. حال برای اینکه بتوانیم بگوییم که یک نژاد، یک مردم یا یک قوم بطور کل دارای ویژگی X هستند، باید ژنتیک را با بیولوژی نیز پیوند داد و باز اثبات کرد که شیوه ی تکامل طبیعی این افراد در تحت تاثیر شرایط، سبب شده است که آن مردم دارای ویژگی X شوند؛ که این حالت نیز غیرممکن است. بنابراین غزالی یا احتمالا سفسطه ی نمودار سوء کرده است و اینچنین بودن افرادی عرب را به همه ی اعراب نسبت داده است و یا اینکه یاوه های من درآوردی گفته است.

روایتی دیگر درباره ی محمد پیامبر اسلام در «صحیح بخاری» موجود است، که اگر آن را بخوانیم، بهتر متوجه میشویم که چرا در آئین محمد آنگونه با ژرفی و ریزبینی به مسائل پیرامون روابط جنسی «البته مردانه» پرداخته شده است.

او «صحیح بخاری» اینچنین مینویسد؛

رسول خدا با همه ی زنانش در یک شب مقاربت جنسی میکرد، و در این زمان او 9 زن داشت.

«صحیح بخاری ، برگردان انگلیسی، بخش 7، حدیث 142، و بخش 1 حدیث 268»

یکی دیگر از نکته های شایان توجه در ارتباط با چند همسری مردان باز برمیگردد به عدالت پروردگارشان و همچنین ارزش زن در نزد او که از جهتی اشاره به آن ستوده است. آنچه که این مسئله ما را آگاهی میدهد، این است که بویژه در خصوص مسئله ی ازدواج بر خلاف قوانین دیگری همچون شهادت و ارث که سهم زن در آن دقیقا نیم سهم مرد است، ارزش زن اگر فرض بر آن داشته باشیم که قرآن گرفتن تنها چهار زن را بر مرد روا دانسته است، و نه بیشتر، از نیم به یک چهارم ارزش یک مرد میرسد. زیرا اگر یک مرد حق داشتن چهار زن را داشته باشد، این بدان معناست که چهار برابر یک زن ارزشمند است و موجودی تنها خود او برابری میکند با چهار زن دیگر. اینگونه است که بنا بر روایتی هرچه ژرفانه تر و عمیق تر به بررسی ماهیت اسلام بپردازیم، نقاط ضعف و شرم آور بیشتری نیز در آن یافت میکنیم.

موارد مشابه بسیاری را نیز میتوان در کتابهای شیعی پیدا کرد، برای نمونه

سنن النبی نوشته آیت الله علامه طباطباعی، شماره 158، الکافی 320/5، الفقیه 382/3، و تهذیب الاحکام 403/7، و تحف العقول.

حضرت رضا فرمود: سه چیز از سنت پیامبران است: عطر زدن، زدودن موهای زاید بدن و آمیزش زیاد با همسران.

سنن النبی نوشته آیت الله علامه طباطباعی، شماره 160، الکافی 320/5، و تهذیب الاحکام 403/7 و مکارم الاخلاق 197.

امام صادق فرمود: از اخلاق پیامبران دوست داشتن زنان است.

سنن النبی نوشته آیت الله علامه طباطباعی، شماره 160، الکافی 321/5، الکافی 321/5.

رسول خدا فرمود: روشنی چشم من در نماز، و لذتم در زنان قرار داده شده است.

سنن النبی نوشته آیت الله علامه طباطباعی، شماره 161، الفقیه 463/3، و المستدرک 451/14 و بحار الانوار 305/103.

بکربن محمد میگوید: از امام صادق درباره ازدواج موقت پرسیدم، فرمود: من دوست ندارم که مسلمانی بمیرد در حالی که سنتی از رسول خدا مانده باشد و او بدان عمل نکرده باشد.

سنن النبی نوشته آیت الله علامه طباطباعی، شماره 184، المقنع 100 و الفقیه 388/3، و تهذیب الاحکام 402/7، و المستدرک 180/14.

از رسول خدا روایت است که چون میخواست با بانویی ازدواج کند زنی را نزد او میفرستاد و به او میفرمود: صفحه گردن او را بو کن، زیرا اگر بوی گردنش خوب بود بوی بدنش نیز خوب خواهد بود.

حدیثی دیگر وجود دارد که بسیار مشهور است ولی منبعی برای آن در بسیاری از کتابها ذکر نمیکنند،

ما اکرم من دنیاکم الا النساء و الطیب. از دنیای شما چیزی را جز زن و بوی خوش دوست ندارم.

اکنون اما با نگاهی از دیدگاه اجتماعی میدانیم که مسئله ی چند همسری که امروزه تنها و تنها در قوانین حکومتهای اسلامی، با تکیه به اسلام برسمیت شناخته میشود، افزون بر پایمال کردن حقوق انسانی زن و شکستن روان او، سبب کاستی ها و اشکالات بنیادی در اجتماع بزرگ و همچنین تاثیرات منفی فروانی در شکل گیری تربیت کودکان جامعه نیز میشود. از آنجا که پذیرش چنین قانونی از سوی انسانها ارتباط مستقیم با هنجارهای اخلاقی و نشان از کمبود و ضعف در درک و اجرای دستورهای استانداردی که اخلاق انسانی بما می شناساند، دارد، بدیهی است که چنین جامعه ای بیمار خواهد بود و با گسترده تر شدن این موضوع نسل های بعدی «کودکان» نیز که نمودارهای اندیشیدن را از پیشینگانشان و اجتماع زنده میگیرند، همواره اخلاقمدار نخواهند بود و این نابرابری میان زن و مرد برای آنها به صورت قانونی پذیرفتنی در خواهد آمد. بنا به پیشروی و تاثیر کلان همین چرخه است که سودجویان اسلامگرا تا باکنون پس از هزار و چهارصد سال توانسته اند که با تبلیغ و توجیه احکام غیر انسانی اسلامی همانند این نابرابری، اهداف پلیدشان را همواره جامه ی عمل بپوشانند.

نتیجه گیری

آنچه که با تکیه به منابع، مدارک و اسناد بسیار معتبر تاریخی در رابطه با اسلام در این نوشتار بررسی کردیم، در درجه ی نخست ازدواج زن مسلمان، حقوق، جایگاه انسانی زن در اسلام و مسائل پیرامون آن بود، که این نتیجه را دربر داشت که زن در آئین اسلام اساسا از جایگاه شایسته ای برخوردار نیست و او صرفا برای خدمتگزاری به مرد و همچنین انجام وظایفی از پیش تعیین شده توسط الله آفریده شده است و پس از ازدواج نیز از کوچکترین حقوقی که یک انسان عادی غیر مسلمان دارد، بهره ور نیست.

نوشته شده بدست دزیره بیخدا

سیمای زن در نهج البلاغه

نویسنده – مینو جاوید

خطبه ٨٠ نهج البلاغه

معاشرالنّاس ان النساء نواقص الایمان نواقص الحظوظ نواقص العقول

ای مردم ،زنها از ایمان و ارث و خرد کم بهره هستنداما نقصان ایمان آنها به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهای حیض و جهت نقصان خردشان آن است که در اسلام گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است و از جهت نقصان نصیب و بهره هم،ارث آنها نصف ارث مردان می باشدپس از زنهای بد پرهیز کنیدو از خوبانشان بر حذر باشید و در گفتار و کردار پسندیده از انها پیروی نکنید تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند

خطبه ١۵۵ نهج البلاغه (این خطبه بعد از جنگ جمل خطاب به عایشه خوانده شده است

و اما فلا نه فادرکها رای النساء و ضغن غلافی صدرها

اما بر فلان زن(عایشه) اندیشه زنان غلبه یافت و کینه در سینه او جوشیدن گرفت،همچون دیگ آهنگران که در آن فلز گدازند و اگر او را فرا می خواندند تا آنچه با من کرد با دیگری کند،نهی می نمود و بعد از این هم حرمت و بزرگی پیش از این برای او باقی است و حساب و بازرسی با خداوند است

نامه ١۴ نهج البلاغه

ولا تهیجوا النساء با ذی و

و زنان را با آزار رساندن به آنها بر میانگیزید،هر چند دشنام به شرافت و بزرگواری شما داده،به سرداران و بزرگانتان نا سزا گویند،زیرا نیروها،جانها و خردهای ایشان ضعیف و سست است حتّی در زمانی که زنان مشرک بودند ما را گفته بودند که از آنها دست باز داریمدر زمان جاهلیت اگر مردی زنی را با سنگ یا چماق میزد،بر اثر آن،او را و بعد از او فرزندانش را سرزنش می نمودند

نامه ۳١ نهج البلاغه

وایاک و مشاورة النّساء فانّ رایهنّ الی افن و عزمهن الی و هن و

از رای زدن بازنان بپرهیز،زیرا ایشان را رایی سست و عزمی نا توان است با پرده نشینی،نگاه آلوده شان را راه ببند که سخت گیری در پرده نشینی آنان،ماندگاریشان را افزون کندخارج شدن زنان از خانه بدتر نیست از اینکه کسی را که به او اطمینان نداری به خانه در آوری(یعنی هر دو اینها به یک اندازه میتواند خطرناک باشد)اگر توانی کاری کنی که جز تو را نشناسند،چنان کن کاری که بدور از توان اوست بدو مسپار زیرا زن چون گل ظریف است نه پهلوان خشنگرامی داشتن او را از حدمگذران و او را به طمع میانداز چندان که دیگری را شفاعت کندزنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابجا،زیرا سبب میشود که زن درستکار به نادرستی افتدو زن به عفت آراسته را به تردید کشاند

حکمت ۵٨ زن چون کژدم است که شیرین است گزیدن او

حکمت ١١٩  غیرت زن کفر است و غیرت مرد ایمان است

حکمت ١۳١  جهاد زن خوشرفتاری با شوهر و اطاعت از اوست

حکمت ٢٢٧  بهترین خو های زنان بدترین خو های مردان است که تکبر و ترس و بخل باشدپس هر گاه زن متکبره باشد،سر فرود نمی آورد و هر گاه بخیل و زفت باشد مال خود و شوهرش را نگاه می دارد و هر گاه ترسو باشد از آنچه به او رو آورد می ترسد و دوری می گزیند

حکمت٢۳٠همه چیز زن بد است و بدتر چیزی که در اوست این است که مرد را چاره ای نیست از بودن با او

ذکر حکمتها از منبع ترجمه نهج البلاغه فیض الاسلام می باشد

در تمام خطبه ها و نامه ها کلمه عام النّساء به کار برده شده و این نشان می دهد که عموم زنان مورد نظر علی ابن ابیطالب بوده اندبنابراین این توجیه که در واقع روی صحبت با گروه خاصی از زنان بوده است،به هیچ وجه قابل قبول نیست که اگر چنین بود،علی می بایست با بکار بردن عباراتی مناسب این ابهام را از بین می برد همچنانکه آنجا که در مورد مردان صحبت می کند و از آنان گله می کند هیچگاه همه مردان را مورد خطاب قرار نداده،به عنوان نمونه علی در قسمتی از خطبه ٢٧ چنین می گوید ای کسانی که به مردان می مانید ولی مرد نیستید! ای کودک صفتان بی خرد و ای عروسان حجله نشین! چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمیدیدم و نمیشناختم همان شناسایی که سر انجام مرا اینچنین ملول و ناراحت ساخت خدا شما را بکشد که این قدر خون به دل من کردیدو سینه مرا مملو از خشم ساختیدو کاسه های غم و اندوه جرعه جرعه به من نوشاندید و با سر پیچی کردن و یاری نکردن،نقشه های مرا تباه کردید

این خطبه به هنگامی ایراد شد که خبر رسید سپاه معاویه بر انبار تاخته و هیچکس در مقابل قوای او پایداری نکرده است و به خوبی نشان میدهد که روی صحبت علی با تمام مردان و در همه زمانها نیست بلکه مردانی مورد خطاب واقع شده اند که در حال حاضر خون به دل او کرده اند و با نافرمانی از او نقشه ها یش را تباه ساخته اند این تو جیه در مورد خطبه ٨٠ نهج البلاغه بیشتر به کار می رود،چنانچه گفته می شود مقصود اصلی عایشه است که با توجه به محتوای خطبه ٨٠ این نظر شدیدا رد میشودهمه زنان مطابق قوانین اسلامی ارثی نصف مردان دارند نه فقط عایشه،معادل بودن شهادت یک مرد با دو زن در مورد همه زنان صادق است و گذشته از این تمام زنان چه مسلمان و چه غیر مسلمان چند روزی از ماه را عادت ماهانه هستنداز طرفی علی آنجا که در مورد عایشه صحبت می کند از لفظ عام النساء استفاده نمی کند و دقیقا او را مورد خطاب قرار می دهد خطبه ١۳ و ١۵۵ نهج البلاغه این امر را به خوبی نمایان می سازد

خطبه ١۳  کنتم جندالمرئه و اتباع البهیمه    ای مردم شما سپاه زنی و پیرو حیوان زبان بسته ای بودید به صدای شتر برانگیخته می شدید و هنگامیکه پی کرده شد همگی گریختید و

نیاز به بحث بیشتر نیست و از آنچه از علی ذکر شد بخوبی نمایان است که روی صحبت او تمام زنان بوده انداما یکی از نکاتی که در خطبه ٨٠ شایان ذکر است استدلال علی درباره نقصان خرد و اندیشه زنان استدر اینجا علی معلول را جای علت می گذارد و در واقع دلیل کمی بهره زنان از عقل را در این می داند که شهادت دو تن از آنها،معادل شهادت یک مرد استدر حالیکه در واقع شرع اسلام چون زن را ضعیف و ناقص عقل تر از مردان میداند،شهادت دو تن از زنان را معادل یک مرد قرار میدهد از سویی دیگر علی علت کمی ایمان زنان را در این میداند که آنها مدتی از ماه را نمی توانند نماز بخوانند و روزه بگیرند،یعنی تنها کمیت را عامل بالا رفتن کیفیت دانسته گویی که هر کس بیشتر نماز بخواند و ساعات بیشتری به عبادت اختصاص دهد،همین کافی ست تا ایمان او قوی و محکم گرددهر چند که در هر صورت زنان در این باره هیچ دخالتی نداشته اند و تنها در برابر قانون طبیعت سر تعظیم فرود آوردند

پس از زنان بد باید پرهیز کرد و از  خوبان آنها بر حذر بود و حتی در معروف هم از آنها اطاعت نکرد چون آنها تمام سال را نمی توانند روزه نگاه دارند و نماز بخوانند پس ایمان آنها ناقص استعقل آنها نیز دچار نقص است و دلیل سوم هم آن است که بهره آنان کم است چون ارثی نصف مردان دارنددر اینجا علی باز هم معلول را جای علت می گذارد چرا که شرع اسلام چون زن را در مرتبه  پایین تری از مرد میداند ارث او را نصف ارث مرد قرار داده است هر چند که به هر حال این جمله قابل هضم نیست که چون ارث زنان نصف ارث مردان است پس باید از خوبان آنها بر حذر بود و در معروف هم از آنان اطاعت نکرد

علی در خطبه ١۵۵ علت کار عایشه را غلبه یافتن اندیشه زنان بر او می داند که با توجه به متن خطبه ٨٠ و نیز نامه ۳١ یا ١۴ می توان حرف او را اینگونه تعبیر کرد که عایشه به علت غلبه یافتن اندیشه زنان بر او،اقدام به این کار کرد و از آنجا که رای و اندیشه زنان سست و ضعیف است چنین نتیجه ای حاصل شد

امّا نامه۳١علی جایگاه و سیمای زن نزد او را به خوبی نمایان می سازدعلی ضمن تکرار صحبتهای قبلی خود مبنی برناتوانی وضعف خرد زنان،این بارحکم پرده نشینی درمورد زنان را صادر مینماید

و اکفف علیهنّ من ابصار هنّ بحجابک ایّاهنّ فانّ شدّة الحجاب التی علیهنّ و

و با حجاب چشمهای آنها را از دیدار نامحرمان باز دار،زیرا سخت گرفتن حجاب برای ایشان پاینده تر است و

حجاب در واقع بیشتر به معنای پرده و حایل میان دو چیز است نه پوششکلمه مناسب برای مفهوم پوشش در زبان عربی کلمه ستر است و بنابراین تعبیر حجاب به پوشش که امروزه به کار می رود،تعبیر درستی نیست،همچنانکه علی در دستوری که به مالک اشتر در نامه ۵۳ نهج البلاغه می نویسد،میگوید   فلا تطولن احتجابک عن رعیتک  یعنی در میان مردم باش، کمتر خود را در اندرون خانه از مردم پنهان کن،حاجب و دربان تو را از مردم جدا نکند و

که مسلما منظور علی از بکار بردن » احتجابک » این نبوده که مالک اشتر باید روسری و یا روبنده خود را کنار بگذارد و بدون آنها در میان مردم آمد و شد کند پس حجابی که علی در متن نامه ۳١ بکار برده به معنای پوشش نیست و معنای پرده نشینی را میدهد و از دید علی این  پرده نشینی برای بقای زنان بهتر است تا آنجا که حتّیاگر توانی کاری کن که جز تو را نشناسند(!؟!) همچنین از دید علی بیرون رفتن زن و آوردن شخصی غیر قابل اعتماد به خانه،هر دو به یک اندازه می تواند بد و خطرناک باشد،پس چه بهتر که آنها تا حد امکان از خانه بیرون نروند و چه خوبتر اگر شرایطی فراهم شود که زن غیر از شوهر خود را نشناسد (؟!)

حکمتهای ذکر شده به خوبی جایگاه زن نزد علی را نمایان میسازند و نیازی به شرح و توضیح بیشتر نیستاما ذکر شماری چند از نظرات و تفسیرهای که علما و بزرگان اسلامی در رابطه با زن عنوان نموده اند خالی از لطف نیست

همه چیززن بداست وبدتر چیزی که در اوست این است که مرد را چاره ای نیست جزبودن با او

از دیدگاه ابن میثم بحرانی

مقصود از اینکه احوال زن تماما بر مرد شر است،یا از جهت نفقه ای است که بر مرد دارد،که این ظاهر است و یا ا زجهت لذت بردن از اوست که این خود عاملی باز دارنده از اطاعت الهی است،که مرد را از خدا دور می کند و اینکه مرد را چاره ای نیست از همراه بودن با زن ضرورت و احتیاجی است که در طبیعت وجود دینوی نسبت به او هست و به خاطر این مسأله است که مرد زن را تحمّل می کندالبته وجود شر در درون زن،عقلی است که قوی تر از معلول می باشد(شرح نهج البلاغه ابن میثم ج۵)

از دیدگاه علامه خوئی

مردان ناگزیر از رویارویی و بر خورد با شئون مادی و دنیوی می باشند که زندگی آنان از جهات مختلف با آن شئون ارتباط داردمانند مواجه شدن با مال،زن ،کارگران، همسایگان،نزدیکان،فرزندان و غیره که در این برخوردها آنان با سختیها و آسانیها ،خوبیها و بدیها و روبرو می شوند که این امور،به خوبی یا بدی مرد در زندگی بر می گردد مشکل ترین این برخوردها،برخورد با زن،در شئون مختلف زندگی است و علی (ع)با سخنان خود این آگاهی را داد که این رویارویی از تمام جهات برای مرد شر است زیرا زن اگر آشوبگر باشد عقل مرد را سلب می کند و اگر بد کار باشد دل مرد را ترسو می کند، اگر همسر مرد باشد، مرد مکلّف به پرداخت نفقه اش می باشدو اگر زن بیگانه باشد مرد را به فساد و گمراهی سوق می دهد و اگر دشمن مرد باشد با بهتان و دورغ بر او پیروز می شودبا تمام این اوصاف مرد ناچار از بودن با زن است و رهایی وی از دست زن امکان پذیر نیست (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ،علامه خوئی،ج٢١)

زن چون کژدم است که شیرین است گزیدن او

از دیدگاه ابن میثم بحرانی

گزیدن برای عقرب است و چون شأن زن،نیز اذیت می باشد،لفظ عقرب برای او استعاره شده است،منتها در زن گزیدنش همراه با لذت است،مانند زخمی که خاراندن آن اگر چه ناراحتی به دنبال دارد،اما در لحظه خارش،این خاراندن همراه با لذت است (شرح ابن میثم بحرانی، ج۵)

نظر ابن میثم بحرانی پیرامون وصیت ۳١

علی(ع) به امام حسن (ع)در مورد زنان،به اموری وصیت نمود از جمله اینکه

١- از مشورت کردن با زنان بپرهیز،زیرا که آنان از نظر عقلانی دارای نقصان هستند و فکر آنان در معرض خطاست و هر کسی که اینچنین باشد،سزاوار نیست که مورد مشورت قرار گیرد

٢- دیدگان زنان را به واسطه حجاب بپوشانید که این فصیح ترین کنایات از حجاب است   ٣- جایز نیست شخصی را که اطمینان به او نمی باشد (خواه زن خواه مرد)وارد خانه اش نماید

۴- در بعضی مواقع، فساد آوردن بعضی از مردم به خانه،بیش از بیرون شدن زنان از خانه است و بهتر این است که زن در حالتی باشد که غیر از شوهر را نشناسد

٥-زنان براموری که خارج ازتوانایی آنهاباشد(اعم ازخوردنیها و پوشیدنیها و غیره ) نباید مسلط  شوند

اما اینکه زن چون گیاهی خوشبو (ریحانه)است نه کار فرما،غرض آن است که زن محلی برای لذت و بهره جویی است و شاید هم اختصاص دادن لفظ ریحانه برای زن،از جهت استعاره باشد،زیرا زنان عرب عطر را بسیار استعمال می کردند اما اینکه زن نمی تواند کار فرما باشد،برای این است که او برای حکمرانی خلق نشده،بلکه باید بر او حکومت کرد

٦-در گرامی داشتن او از آنچه که مربوط به اوست تجاوز مکن

٧-زن را به طمع شفاعت برای دیگران نینداز،زیرا از توانایی او خارج است و این امر ناشی از نقصان غریزه و ناتوانی اندیشه اوست

٨-درمورد زنان پاکدامن غیرت به کار نبرد،زیرا که این امرسبب فساد برای وی میشود،یعنی او را به کاری ناشایست وادار میکند و قبح و زشتی عمل را از او سلب میگرداند(شرح نهج البلاغه ابن میثم ،ج۵)

شرح وصیت ۳١ از دیدگاه علامه خوئی

امام در رفتار با زنان ،به امور زیر وصیت نموده است

١-ترک مشورت با زنان به جهت ناتوانی اندیشه و اراده و تصمیم آنها در امور

٢- دیدگان زنان را از بیگانگان و زیبایی دنیا بوسیله حجاب باز دارد زیرا برای آنها پاینده تر است و سبب وفاداری به همسر می شود

٣- مردان غریبه را اگر اهل فساد و فتنه هستند به خانه ات راه مده

٤- تدبیر امور منزل،مانند نیازهای سخت و اموری را که از توانایی زنان خارج است،بر عهده ایشان مگذار،زیرا موجب رنج آنها می شود و زیبایی و ارزش آنها را از بین می برد

٥- او را به شفاعت در مورد دیگری وادار مکن زیرا سبب توجه دیگران به سوی ایشان می گردد و منجر به فسادشان می شود

٦-از اظهار غیرت و بدگمانی در جائیکه نباید غیرت بکار رود بپرهیزد،مقصود این است که از سوءظن نسبت به زنان دوری نماید و مهر آنان بر دل گیرد،زیرا بدگمانی موجب فساد آنها می شود (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ،علامه خوئی،ج٢٠)

شرح نامه ١۴ از دیدگاه ابن میثم بحرانی

مقصود از (لا تهیجوا النّساء)این است که با اذیت و آزار نسبت به زنان موجب شرارت آنها نشوید، اگر چه آنها دشنام دادن نسبت به شرافت و بزرگی شما را به بالا ترین حد برسانند و این مساله عدم آزار و اذیت زنها،ناشی از ضعف القوا بودن آنان است و منظور از ضعف آنها این است که آنان قادر به مقاومت در مقابل مردان نیستند و در این مورد سلاح ضعیفی دارند،بدین معنا که برای دفع اذیت و آزار،متوسل به دشنام دادن می شوندمنظور از بکار بردن نواقص العقول،در مورد زنان این است که زنان،قوه ای برای تعقل این مسأله ندارند که عدم فایده دشنام را بفهمند و این عدم توانایی بر تعقل از رذائل اخلاقی است که مستلزم زیاد شدن شر و بدی است و باعث بر انگیختن حالات درونی می شود،که فرد می خواهد آن را آرامش بخشد

وقول حضرت علی (ع)که می فرماید  (ان کنا لنؤ مر بالکف عنهن وانهن لمشرکات ) (ما در زمان رسول مأمور شدیم که از ایشان دست بر داریمحال آنکه مشرکه بودند)در صورت اظهار اسلام، اولی به این است که نباید موجب اذیت و آزار آنها شوند و قول حضرت که می فرمایدو ان کان الرّجل الی آخره  اگر کسی زنش را با سنگ یا چماق می زد (در زمان جاهلیت)بر اثر آن زدن،آن مرد و بعد از آن مرد فرزندانش را سرزنش می نمودند،این مسأله هشداری است برای اینکه اذیت و آزار زنان،به دنبال خود مفسده ای دارد که این مفسده همان ننگی است که که با مرد آزار دهنده در حالت حیات و بعد از وفاتش نیز،همراه است یعنی وی پیوسته مورد سرزنش قرار می گیرد  (شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی،ج۴)

حکمت ٢٢٦ و نظر ابن ابی الحدید

در حکمت افلاطون آمده است از استوار ترین دلایل علاقه مرد به همسرش و همبستگی میان آن دو،این است که صدای زن،ذاتا پایین تر از صدای مرد،قوه تشخیص و تمییز او کمتر از قوه تشخیص مرد و قلبش نازک تر و رقیق تر از قلب مرد می باشد،پس هر گاه یکی از صفات زن نسبت به مرد فزونی یابد،به همان میزان از مرد دور می شود(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ،ج١٧)

حکمت ٢٢٦ از دیدگاه علامه خوئی

از مهمترین صفات پسندیده و واجب زن،پاکدامنی و امانت اوست،زیرا زن در معرض شهوت مردان بیگانه،و شعله ور شدن عشق و احساس از هر جهتی است زن مالک خانه و حافظ اموال شوهر است و از سوی دیگر در نزد مردم به ضعف و عدم توانایی شهرت دارد،پس ناگزیر باید زن را نسبت به مال و نفس آگاهی داد از بهترین صفات زن تکبر است،بگونه ای که این کبر و غرور،مانع از نظر مردان بیگانه،یا طمع آنها نسبت به زنها شود،این کبر و غرور از صفات مذموم و ناپسند برای مرد است و در مورد زن از صفات مورد ستایش به شمار می رود همچنین بخل در زن که خودداری از بخشش اموالی می باشد که در دست اوست،از صفات پسندیده استزیرا این عمل از طمع بیگانگان و سارقین به اموال وی جلوگیری می کند همچنین صفت ترس در زن که به معنای ترس از رفتن به مکانهای خلوت و سفر در تاریکی شب و سفر در صحرا می باشد،موجب مقید شدن زن میگردداین صفات (ترس-بخل-تکبر) با احساس در ارتباط است و احساس در زن قوی تر از مرد است(  منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ، علامه خوئی،ج٢١)

غیرت زن کفر است و غیرت مرد ایمان است

نظر ابن میثم بحرانی

غیرت مرد،مستلزم بر آن چیزی است که خداوند بر آن خشم دارد چون خداوند دو مرد را بر یک زن دشمن دارد و خشم بر آنچه که خداوند بر آن خشم می گیرد،موافق رضای خدا و مؤید نهی خداوند است و این ایمان می باشد اما غیرت زن در تحریم آنچه خداوند حلال کرده است، یعنی اشتراک دو زن یا بیشتر برای یک مرد و مقابله کردن بر این مسأله رد و انکار و تحریم آنچه که خداوند حلال کرده است، می باشد واین مستلزم کفر است  (شرح نهج البلاغه ابن میثم ،ج۵)

جهاد زن خوشرفتاری با شوهر و اطاعت از اوست

نظر علامه طباطبایی

اسلام محرومیت های زنان را مانند محرومیت جهاد در راه خدا بدون عوض و جبران به مثل نگذاشته،بلکه کمبود آن را به معادل آن در فضیلت و مزیت تدارک نموده،مثلا نیکو داشتن شوهر را  معادل جهاد قرار داده،این کارها و این گونه مزایا چه بسا برای ما که بازار فاسد زندگانی ما را احاطه کرده،ارزشی نداشته باشد،ولی در نظر اسلام که هر چیزی را به بهای حقیقی آن می سنجد و فضایلی را که مرضی خداست، می جوید،خداوند تعالی نیز هر چه را به ارزش آن مقدار فرمود و راه مخصوص هر کس را جلوی پای وی نهاده و آن را مستلزم به آن راه ساخته و قیمت هر کس معادل خدمات انسانی وی و به وزن اعمال او قرار داده، پس در اسلام شهادت مرد در میدان نبردو گذشت از خون رنگین بر نیکو شوهر داری زن برتری نداردو حاکم که چرخ زندگی اجتماع را می چرخاند یا قاضی که بر مسند قضاوت تکیه می زند بر زنی که خانه دار است مایه افتخاری ندارد با اینکه اینها مناسبتی هستند که اگر عمل به حق کرده و بر حق رفته باشند،جز تحمل بار گران مسئولیت حکومت و قضاوت و در معرض علاج و مخاطراتی برای دفاع از حقوق ضعفا واقع شدن،فایده ای نداردپس اینان چه افتخاری بر کسانی دارند که دین آنها را از ورود به این کارها منع کرده و بر ایشان راه دیگری پیش رو نهاده است این افتخارات را احتیاجات مختلف اجتماعات و برگزیدگی افرادی از خود برای هر کاری،زنده و استوار می دارد چرا که در اختلاف شئون اجتماعی و انسانی برحسب اختلاف محیط های اجتماع، جای انکار نیست(اَر اَر)  (تفسیر المیزان،ج۴، ص۵١٧  )

و در پایان نظر ابن میثم پیرامون حکمت مذکور

جهاد زن نیکو شوهر داری کردن است و این از اسرار شوهر داری می باشد طاعت شوهر در طاعت خداست و در این مسأله نفس اماره زن شکسته می شود و نفس زن در صراط الهی،منقاد می شود ( شرح نهج البلاغه ابن میثم ،ج۵

زن ستیزی در قرآن

پیشگفتار:

دنیای اطرافمان دنیای عجیبی است؛ یک دنیایی که می توان آن را وحشتناک خواند و نمایش هایش را یک تراژدی.

همه موجودات در حال نزاعند. آنکه قویتر باشد، موجود ضعیف تر را برای بقای خود از بین می برد. دنیا خیلی عجیب و غریب است؛ آنقدر که انسان ها از بدو تولد- گرچه هیچ ادراکی از دنیای پیرامون خود ندارند- گریه و زاری سر می دهند؛ و این قانون طبیعت است، قانونی که حاکم است و انسانی که در آغاز تولدش نگرید، آنقدر میزنند تا بالاخره گریه کند.

انسان ها به وجود آمدند. یکی یکی آمدند آنگونه که موجودات دیگر به وجود آمده بودند. اما طبیعت زحمت زیادی کشید تا انسان ها را به وجود آورد. زیرا انسان ، با موجودات دیگر تفاوت زیادی داشت. او می توانست دنیای پیرامون خود را آن گونه که می خواست، تصور کند. به همین علت ، انسان از همان ابتدا از واقعیت گریزان شد. حاضر به قبول توحش اطرافش نشد و یک دنیای آرمانی برای خود ساخت و در آن دنیا شروع به زندگی کرد. انسان از آن لحاظ که ادراک می کرد، تحمل دنیای اطرافش را نداشت و به همین دلیل از همان ابتدا شروع به خیالپردازی کردو برای خود افسانه ساخت. افسانه هایی که برایش خوشایند بودند. اما از واقعیت نمی توانست بگریزد. به هر حال او در یک دنیای واقعی زندگی می کرد؛ در تصوراتش، در هنگام سیر طبیعی خود چیزهای کوچک را درک کرده بود.در این میان گاه به پدیده هایی برخورد می کرد که تا آن روز مثلش را ندیده بود؛ پدیده هایی که برایش غریب و نا مأنوس بودند. پیش خود می اندیشید، اما نمی توانست آن را هضم کند. چون هرچه فکر می کرد، نمی توانست آن را بشناسد. پس فکر کرد ، حتماً چیزی است که طبیعی نیست؛ پس به پایش به سجده افتاد و در مقابلش خضوع کرد. زیرا فکر نمی کرد که آن هم جزئی از طبیعت است.

انسان متکامل شد، فکر او نیز تکامل پیدا کرد. او بیمار می شد ، اما بعد بهبود می یافت. شب و روز از پی هم روان بودند. همه چیز عجیب و غریب بود. فکر متکامل او به کار افتاد؛ نکند اینها علتی دارد! حتماً علتی دارد.این همه پدیده؟! او در ذهنش قادر به درک طبیعت نبود، اما همین قدر می دانست که اینها علتی دارند. به همین دلیل باز به دنیای خیالات و توهمات خود پناه برد؛ شاید در آنجا بتواند آرامش را برای خود به ارمغان بیاورد. ذهن انسان قادر به خلق بود، پس می توانست برای این پدیده های خارجی نیز علتی خلق کند.اما یافتن علت کار سختی بود. اما همچنان به پای پدیده ها به سجده می افتاد.

انسان روز به روز متکامل تر شد و بیشتر فکر کرد. او حالا به چیزهایی فراتر فکر می کرد. او فکر کرد:«همه چیزها از جایی می آیند ، من هم از جایی می آیم ، اما از کجا؟ اصلاً اولین بار این پدیده های طبیعی توسط چه کسی ساخته شده اند؟» باز هم قادر نبود از دل طبیعت ، راز طبیعت را بیابد. او می اندیشید:«آنچه من می سازم ، ساخته دست من هستند و بالاخره کسی- که من باشم- آن را ساخته است؛ پس این عالم را هم باید کسی ساخته باشد.» او قادر به تفکیک پدیده های مصنوعی از پدیده های طبیعی نبود. ذهن خلاق خود را به کار انداخت. او می توانست بیافریند. او می توانست کسی را که همه چیز را آفریده بود، بیافریند. بله! انسان خالق خود را خلق کرد. اما کجا بود؟ چه شکلی بود؟ چه می توانست باشد؟ هر چه بود ، در طبیعت اطرافش نبود. اما آن پدیده ثقیل تر از آن بود که بتواند هضمش کند. در حال اندیشه بود که ناخودآگاه باز به کرنش افتاد. «اگر کسی باشد که ما فوق طبیعت باشد، چون من ضعیف تر هستم، پس حتماً در مقابل او باید به خاک بیفتم. اما به کدام طرف؟ » او احساس می کرد باید چیزی را بپرستد. او از سنگ ها و چوب ها ، مجسمه هایی با اشکال مختلف ساخت، که همه پدیده ها را به او نسبت دهد. او در مقابل سنگ ها و چوب ها به خاک افتاد. اما انسان همواره در حال تکامل بود و ذهنش هم کامل می شد. پس باید خالقش هم تکامل می یافت. حسی در او بود که باید چیزی را بپرستد. در مقابل چیزی که آن را بالاتر از طبیعت می بیند کرنش کند؛ چون انسان موجودی خیالپرداز و توهم گرا بود. او می توانست فکر کند و درک کند، اما نه آنقدر که همه پدیده ها را درک کرده و آنها را هم داخل طبیعت کند. به همین خاطر به آنها وجهه ماورائی می داد و در مقابلشان به کرنش می افتاد. از آنجایی که تصور خدا و پرستش برایشان عادی شده بود اما از ادراک آن عاجز بودند، همچنان به پرستیدن آنچه در طبیعت ساخته بودند ، یا آنچه در طبیعت برایشان عجیب می نمود – همچون ماه و خورشید و ستارگان- مشغول بودند. اما انسان همچنان کاملتر شد و فکرش نیز تکامل یافت. روزی انسانی به این فکر افتاد که: « آنچه در طبیعت است حتماً طبیعی است و نمی تواند خالق خود باشد.» او اندیشید که انسان های دیگر در اشتباهند. زیرا خدای آنها نباید از جنس طبیعت باشد و آنچه از جنس طبیعت نیست ، مسلماً قابل رؤیت نیست. خدای آنها باید آسمانی باشد نه زمینی. او خدای خود را در آسمان ها جای داد. او کسی بود که خدای نادیدنی را آفریده بود. در این میان انسان هایی نیز یافت می شدند که خود را قدرتمند تصور می کردند. به این ترتیب ضعیفان را به استثمار می کشیدند.زیرا آنها قوی بودند و اینها ضعیف. ظالمان می گفتند:« آن خدایی که شما تصور می کنید، ما هستیم ؛ چون ما قدرت هر کاری را داریم.» در این میان ضعفا باید چاره ای می اندیشیدند. همان طور اندیشیدند و افسانه ساختند. آنچه می خواستند بر سر ظالمان بیاید، در ذهن خود تصور کردند و افسانه آفریدند. آتشی که نظیر آن در طبیعت یافت نمی شد. ظالمان را باید به واسطه این آتش عذاب می دادند تا عقده هایشان خالی شود. اما آن آتش در اطرافشان نبود و اگر می بود آنها قدرت عذاب ظالمین را نداشتند. پس مخلوق خود را به آن سوی طبیعت فرستادند. باز هم اندیشیدند. آیا دنیا نمی توانست بهتر از این باشد؟ آنها یک دنیای ایده آل می خواستند. دنیایی که در آن بدی نباشد و هر آنچه می خواهند، در آن باشد. ذهن خود را به کار انداختند و آن را هم خلق کردند. اما چنین چیزی در اطرافشان نبود، زیرا چنین چیزی تنها در آرزوها و نهایتاً در تصوراتشان بود. پس این مخلوق را هم به آن سوی طبیعت فرستادند. از میان این اندیشمندان افرادی به پا خاستند و خود را نماینده آن خدای آسمانی معرفی کردند و به تبلیع او پرداختند. به ظالمان گفتند، آن سوی طبیعت آتشی هست که اگر به ظلم خود ادامه دهید، گرفتارش خواهید شد. و بدین صورت دین ابداع شد. پیامبران از میان خالقین به پا خاستند، با این تفاوت که دارای توهم قویتری بودند. آنها می توانستند خود را حقیقت مطلق بدانند. هرچه دیگران افسانه ساختند، آنها به آن افسانه ها عینیت بخشیدند و خود را به حقیقت پیوند دادند.

ظلم ظالمان همچنان ادامه داشت. ضعفاء نمی دانستند چگونه باید ظلم این ظالمین را از بین ببرند. نشستند و باز اندیشیدند، به این نتیجه رسیدند که شاید یک منجی بیاید و آنها را  از دست ظالمین برهاند. اما همچنان بت ها را پرستیدند.

ابراهیم آمد و دین توحیدی آورد. به مردم گفت: آنچه شما به عنوان خدا ستایش می کنید، تکه ای چوب و سنگ بیش نیستند. او فهمیده بود اگر خدایی را قرار است قبول کند، باید دارای اثری باشد. بتها را شکست و اثری در آنها ندید. به بت پرستان گفت چرا آنها از خود دفاع نمی کنند؟ چرا هیچ اتفاقی نمی افتد؟ اگر این چوب و سنگ ها دارای خاصیت ماورائی هستند، می توانند مؤثر باشند.باید با شکستن آنها زمین به یکباره زیر و رو شود؛ یا حداقل من باید به حیوانی تبدیل شوم یا خاکستر گردم. پس آن خدایی که شما باید بپرستید اینها نیستند؛ بلکه او اولاً در تصور نمی آید، ثانیاً هرگز نابود نمی شود و ثالثاً یکی بیش نیست.

با شکسته شدن چوب ها و سنگ ها ، بت پرستان انتظار عذاب داشتند. انتظار وقوع اتفاقی ناگوار. حداقل انتظار داشتند زمین را نکبت فرا بگیرد. اما هر چه صبر کردند، اتفاقی نیفتاد. اما باز هم خدای نادیدنی و تصور نشدنی برایشان غیر قابل قبول بود. آنها قادر نبودند تفکرات و عقاید خود را عوض کنند.

ظالمین همانطور به ظلم خود ادامه دادند و ضعفا همچنان در انتظار یک ناجی به سر بردند.

موسی ظهور کرد. اما او با قوانینی مدون آمد. او ادعا کرد که از طرف خدی آسمان ها و زمین مأموریت دارد. او گفت که آسمانی است. ضعفا هم که از ظلم فرعون جان به لب شده بودند ، به دنبال او به راه افتادند و همچنان افسانه ساختند. بعد از مرگ موسی چیزی که به جا مانده بود قانون مدون او بود. گروهی از پیروان موسی که حالا به قدرت رسیده بودند ، از آسمانی بودن دین موسی استفاده کردند. آنها همه چیز را برای خود می پنداشتند و به خود حق می دادند که حاکم بر مردم باشند. زیرا تنها آنها بودند که علمای دین بودند؛ و چون همیشه دین باید حاکم باشد و باید توسط علمایش حکومت کند، پس آنها به خود حق میدادند که مردم را بیچاره کنند. حالا دیگر ظالمین ، علاوه بر آنهایی که بودند ، اکنون از متن دین برخاستند. آنکه قرار بود منجی انسان ها باشد،تربیت کننده استثمارگران شده بود. مردم باز افسرده شدند و با افسانه سازی به انتظار یک منجی دیگر نشستند. عیسی ظهور کرد با قوانین مدون دیگر. باز هم ضعفایی که از علمای یهود رنج کشیده بودند،به مسیح پیوستند. زیرا همیشه یاران پیامبران؛ پا برهنه ها و گرسنگان و ظلم دیده ها بودند. چون، آنها را ناجی خود از آسمان می پنداشتند. پیروان مسیح به قدرت رسیدند. اما بالاخره عیسی  هم از میان مردم رفت و مردم همچنان افسانه ساختند. پیروان عیسی نیز همچون پیروان موسی – که خود را بر حق می دانستند- حق حاکمیت بر مردم را از آن خود می دیدند. باز پیامبری رفته بود و یک قانون مدون از خود باقی گذاشته بود. دوباره باید صدها سال ، یک قانون بر انسان ها حکومت کند. قوانین دین تغییر نمی کرد ، اما اندیشه های انسان ها همچنان تکامل می یافت. همه آنهایی را که تکامل یافتند، به جرم تکامل زنده زنده سوزاندند:« شما نباید فراتر از آنچه از آسمان آمده است بروید، نباید بر خلاف آن حرفی بزنید.» مسیحیان که دیگر خسته شده بودند، این بار خود به فکر چاره افتادند:« قدری خودمان بیندیشیم و خود را نجات دهیم.» آنها از مسیر افسانه ها جدا شدند و یک دین زمینی تشکیل دادند. آنها کاتولیک را کنار زدند و پروتستان را جای آن نشاندند.

همیشه ظالمانی در روی زمین بوده اند و دین تنها به تعداد آنها افزوده است. یک عده ظالمین بودند که از قدرت خود استفاده می کردند و عده دیگر از این که ادعا می کردند آسمانیند. فرق این دو گروه این است که  گروه اول بر جسم ها حکومت می کنند، اما گروه دوم بر مغزها و افکار ؛ و پیامد چنین پدیده ای این است که تبعیت انسانها از گروه اول به خاطر ترس است ، اما از گروه دوم با جان و دل اطاعت می کنند.

اما در دیاری دیگر از زمین قبایلی بودند که همیشه با هم درگیر بودند. حتی قبیله ای در میان آنها بود

که دخترانشان را زنده به گور می کردند. زنان مانند کالا خرید و فروش می شدند. قبایلی پر از

خرافاتهای عجیبب و غریب ، از همان هایی که ذهن خلاق انسانها در توهمات خود می ساختند.

قبایلی که خود را برتر از قبایل دیگر می دانستند. به آنها زور می گفتند. اما آنچه در اینجا مهم بود، بت پرستی آنها بود. آنها هنوز سنگ و چوب می پرستیدند.

همیشه و همه جا ظالمانی در روی زمین بوده اند، شاید این بار هم انسانها در تفکر خود انتظار یک منجی را می کشیدند.

محمد ظهور کرد و یک سری قوانین مدون دیگر آورد. کتابی که می گفتند ناسخ تمامی کتب گذشته است. از آسمان آمده و هرگز تغییر نخواهد کرد. کتابی با دستوراتی که تمام احتیاجات دنیوی و اخروی انسانها در آن آمده است . کتابی که از اکنون تا قیام قیامت هرچه بخواهی می توانی در آن بیابی و بعد از آن هیچ چیزی نخواهد آمد که این کتاب را کامل تر سازد. اما پیامبر هم رفت و اهل بیت او هم- که قرار بود بعد از او حکومت را به دست بگیرند- دستشان از حکومت کوتاه ماند. و مردم ماندند و این یک کتاب، و معلوم نشد تا چه هنگام باید تنها قانون حکومتی باشد! انسانها ماندند و همچنان افسانه سرائیدند و خود بر آن پایبند شدند. باز هم نشستند و فکر کردند. این بار به این نتیجه رسیدند که باید گریه کنند و همچنان منتظر منجی باشند. پس نشستند و گریه کردند.

مقدمه:

حتی اگر بپذیریم در زمان پیدایش اولیه انسان، نظام «مادر سالاری» (البته نه به معنای مردسالاری امروزی) حاکم بوده است ، به هر حال زمانی آمد که مردها جایگاه حکومتی خود را در جامعه تعریف کرده و حاکمیت بر زنان را آغاز کردند. پیامبران هم بعد از آن مرحله پدیدار شدند؛ و از زمانی که پیامبران رسالت خود را آغاز کردند، از طیف زنان هیچ پیامبری دیده نشد و همین امر باعث شد که نبوت منحصراً به دست مردان باشد. (که البته بررسی این مطلب به عهده روان شناسی است.)

هیچ پیامبری نیامد که زنان را به عنوان یک جوهر مستقل به رسمیت بشناسد، چون جو حاکم بر جوامع همین امر بود و پیامبران به جز در مسائل کلامی در باقی مسائل تابع عرف بودند. به همین علت در هیچ دینی زنان وضعیت مطلوبی نداشتند.( بازگشت این مسأله به این است که ثابت کنیم گزاره های دینی در اکثر مسائل تابع عرف می باشد که مجال آن این جا نیست.)

بعد از ظهور اسلام ، زنان تلاش زیادی برای استقرار حکومت اسلامی در کشورها کردند. در بیعتهای مختلف با پیامبر بیعت کردند، در جنگ ها در پشت جبهه ها مشغول آب دادن به رزمندگان، رسیدگی به زخمی ها و غیره شدند.

اسلام قدری وضع زنان را تغییر داد. به آنها حق ارث داد. ( البته نصف جنس مذکر) . نصف حق دیه مرد به آنها تعلق گرفت. دیگر دختران را زنده به گور نمی کردند و… . اینها مسائلی است که مسلمانان به آنها استناد کرده و می گویند اسلام حقوق زن را به طور کامل استیفا کرده و به زنان به طور کامل بها داده است. اما نکته این جاست که : اولاً حضور زنان در عرصه های مختلف سیاسی تنها یک حرکت خودجوش بود، که با تبلیغات وسیع پیامبر آنها در این صحنه ها حضور یافتند، ثانیاً در آن برهه زمانی که پیامبر درگیر جنگ ها و غزوات بود ، عملاً نمی توانست زنان را از صحنه کنار کند زیرا در بسیاری موارد مادرها بودند که فرزندان خود را به شرکت در جنگ ها تشویق می کردند. و ثالثاً این که  استیفای حقوق زنان به این صورت در مورد یک هزاره و نیم قبل بسیار پسندیده بود، اما پس از گذشت این مدت آیا باز هم می تواند به همان میزان مفید باشد؟ به همین دلیل است که هر کجا حقی از زنی ضایع می شود ، و یا یک حقی را برای زنی مسلم می دانی و می خواهی آن را استیفا کنی ، در جواب می شنوی:« با اصول شرع مغایرت دارد».

اما علماء و روشنفکران در قبال احکام اسلام – به طور اعم- و احکام اسلام در مورد زنان – به طور اخص- سه موضع دارند:

دسته اول آن احکام را از طرف اسلام قبول کرده و آن را عین عدالت می دانند.

دسته دوم آن را قبول کرده اما ظلم تلقی می کنند.

دسته سوم- که مهم ترند- آن احکام را به دلیل این که ظلم می دانند و اسلام را دین عدالت و برابری؛ انتساب این احکام را به اسلام نفی می کنند. اهمیت این دسته به این دلیل است که احکامی را که مورد قبول علمای دیگر است ، و آنها ظلم می دانند، نسبتش را به اسلام ناروا دانسته و احکام دیگری را که به سلیقه شان خوشایند است به اسلام نسبت می دهند. این گروه در واقع دچار یک نوع دو گانگی شده اند.

اما بحث ما در اینجا همین است که بررسی کنیم و ببینیم نظر واقعی اسلام در مورد زنان چیست؟

برای فهم دیدگاه دین اسلام ، به روایات نمی توان تکیه کرد ؛ زیرا هر فرقه ای بنا به سلیقه خود یا روایتی ساخته است ،  یا از روایات منقوله ، با ادله خود یکی را قبول و دیگری را رد کرده است. اما آنچه مسلم است و از جمع بندی تمام روایات به دست می آید ، یک مضمون است و آن این که :

« زنان ، عقل و ایمانشان ناقص است، مشورت با آنان اشتباه بزرگ مردان است و آنهاسست عهد و غیر قابل اعتمادند.»

شاید بتوان از جمع بندی روایات شعر زیر را به دست آورد که منسوب به امیر مؤمنان است. گر چه به احتمال قریب به یقین انتساب آن به آن حضرت منتفی است، اما مضمون همان گفته هایی است که در روایات آمده است.

دع ذکرهن فما لهن وفاء      ریح الصبا و عهدهن سواء

یکسرن قلبک و لا  یجبرنه      و قلبهن  من  الوفاء  خلاء

یعنی: یاد زنان را رها کن که آنها وفا ندارند. عهد آنها با باد صبحگاهی مساوی است. آنها قلب تو را می شکنند، اما جبران آن دل شکسته را نمی کنند ، و قلوبشان از وفا تهی است.

البته می توان همین مقدار را نیز قبول نکرد، زیرا همان گونه که گفتم به هیچکدام از روایات نمی توان اعتماد کرد. بنابر این ما نیز تنها به آیات قرآن اکتفا می کنیم، زیرا تنها منبعی است که تقریباً تمامی فرق مسلمین آن را قبول دارند. البته در این بحث از آیاتی استفاده می کنیم که نص صریح بوده و مدلول آن کاملاً روشن است.

دیدگاه اسلام در مورد زنان را از دو منظر می توان بررسی کرد؛ یکی دیدگاه تکوینی و دیگری دیدگاه اخلاقی. دیدگاه تکوینی، در مورد ماهیت زنان و برخی احکام آنها بحث می کند و دیدگاه اخلاقی، توصیه های اسلام به مردان راجع به زنان به عنوان ترحم بر موجوداتی که به نحوی وجود دارند می باشد، که ما هر دو منظر و مغالطه های موجود را بررسی می کنیم.

فصل اول: مخاطب خطابات قرآنی

اگر نپذیریم تمام خطابات قرآن خطاب به مردان است ، باید قبول کنیم اکثریت قریب به اتفاق آنها خطاب به مردان است. این خطاب ها آن گونه که بسیاری قائلند، از باب تغلیب نیست، بلکه حقیقتاً خطاب به مردان است که بعضی ادله این مطلب را بیان می کنیم.

دلیل اول:

«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً کثیراً و نساءً»[1]

در این آیه ضمیر «ربکم» و «خلقکم» به ناس بر می گردد و بیان می کند که پروردگارتان شما را از نفس واحده خلق کرده است. این، یک قسمت آیه است که مجزای از قسمت دیگر است و حکم زوج ناس را که از نفس واحده هستند ، در دنباله آن بیان می کند و میگوید: «خلق منها زوجها»، بدین ترتیب:

«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده» یک قسمت که مربوط به مردان است، و «خلق منها زوجها»، بخش دوم که مربوط به زنان است ، یعنی به همان صورتی که در عرف هم بیان می شود، – که فرض کنید شخصی خطاب به شخص دیگر می گوید:« فلانی! امشب تو و همسرت را به شام دعوت می کنم» بنابر این خطاب به همسر او نبوده، بلکه مستقیماً به شخص مورد نظر بوده است- اینجا نیز همان گونه است. یعنی می گوید«ای مردم شما و همسرانتان را از یک نفس خلق کردیم». پس خطاب «ای مردم» به مردان است. نظیر این آیه که وضوح بیشتری هم دارند و می توانند مکمل این آیه در این بحث باشند زیاد است.مانند:

«والله خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم جعلکم أزواجاً»[2]

«جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام أزواجاً»[3]

«والله جعل لکم من أنفسکم أزواجاً و جعل لکم من أزواجکم بنین و حفده»[4]

و مهم تر از آنها که مشتمل بر خطاب نیز هست این آیه است:«یا أیها الذین امنوا إنّ من أزواجکم و أولادکم عدواً فاحذرهم»[5]

دلیل دوم:

آیاتی است که در سوره روم ، نشانه های خداوند را بیان می کند. اولین آیه این است:

«و من آیاته أن خلقکم من تراب ثم إذا أنتم بشر تنتشرون»[6]

در این آیه نیز خطاب «خلقکم» و «أنتم» به مردان است، به دلیل آیه بعدش که می گوید:«و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً» که در این جا حکم خلق ازواج بشر آیه قبل را بیان می کند. پس ازواج- که زن ها هستند- از بشر-که مردان هستند- جدا می باشند و خطاب این دو آیه به مردان است.

علامه طباطبایی در تفسیرش جمله ای دارد که مطلب را اثبات می کنند. می گوید:

« فانظر الی عجیب بیان الآیتین ، حیث وصف الانسان (و هو الرجل بقرینه المقابله) بالانتشار»[7]

یعنی: «بنگر طریقه عجیب بیان این دو آیه را که انسان را (که مردان هستند به قرینه آیه مقابلش)به صفت انتشار متصف کرده است.» شاهد در این است که او هم خطاب به انسان ها را خطاب به مردان می داند. البته این مطلب با مطالبی که بعداً خواهد آمد روشن تر خواهد شد.

دلیل سوم:

این دلیل شامل دو آیه تقریباً شبیه به هم می باشد. یکی آیه (43) از سوره نساء و دیگری آیه (6) از سوره مائده می باشد. به دلیل شبیه بودن دو آیه ، تنها آیه اول را مورد بررسی قرار می دهیم.

«یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوه و أنتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون و لا جنباً إلا عابری سبیل حتی تغتسلوا و إن کنتم مرضی أو علی سفر أو جاء أحد منکم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتیمموا صعیداً طیباً فامسحوا بوجوهکم و أیدیکم إنّ الله کان عفواً غفوراً»[8]

همان طور که ملاحظه می شود ، آیه با خطاب «یا ایها الذین آمنوا» شروع می شود و بعد احکامی را بیان می کند که مربط به نماز است و تذکر می دهد که در مواردی نماز خواندن جایز نیست ، مگر اینکه مانع رفع شود. از جمله موانع نماز «لمس زنان» است. حال اگر منظور از «یا ایها الذین آمنوا» مجموع مردان و زنان بودند، یا حکم «لمس نساء» در این جا بیان نمی گردید، و یا اینکه حکم در مورد زنان نیز تعمیم می یافت، زیرا اگر «لمس نساء» عمومیت داشته باشد، برای زنان هم مانعی برای نماز خواهد بود، که در این صورت حکم بی مفهوم می گردد.

دلیل چهارم:

«زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الأنعام و الحرث»[9]

همان گونه که بنین- مادامی که بنین اند- و طلا و نقره و اسب و چهارپایان و کشتزارها از دایره «ناس» خارجند، زنان نیز از دایره «ناس» خارجند. در مورد این آیه بعداً مفصل بحث خواهد شد.

فصل دوم: در كيفيت خلقت همسر آدم

در ادیان مختلف و در اذهان عامه و خاصه مردم تصورات مختلفی در مورد پیدایش جنس مؤنث وجود دارد. این مسأله را می توان از دو منظر مورد بررسی قرار داد. یکی از منظر علمی و دیگری از منظر دینی. اما در اینجا منظر دینی مورد بحث است. برای بررسی موضع دین در این باره باز از آیه زیر استفاده می کنیم.

«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً کثیراً و نساءً»

در این آیه یک «نفس واحده» داریم و دو مورد که از این نفس واحده نشأت گرفته اند.- این در صورتی است که «من» را نشویه فرض کنیم- یکی «خلقکم من نفس واحده» و دوم «خلق منها زوجها». در هر دو مورد معنی این است که هم شما «ای مردم» و هم زوج نفس واحده ، از نفس واحده نشأت گرفته اید. اما این دو نشأت گرفتن به یک طریقه نبوده است، بلکه «خلقکم من نفس واحده» با بیان بعد که می گوید«و بث منهما رجالا کثیراً و نساءً» روشن می گردد. زیرا می گوید «به واسطه نفس واحده و زوجش مردان و زنان زیادی در زمین گسترش یافتند.» یعنی گسترش یافتن «ناس» به واسطه زوجیت بوده است. اما نشأت گرفتن زوجه نفس واحده محل بحث است. از آنجا که هنوز زوجیتی برقرار نشده بود، پس همسر آدم باید مستقیماً از خود آدم نشأت گرفته باشد. اما چگونگی آن محل اختلاف است و مشهورترین آنها که در کتب آسمانی دیگر و روایات آمده این است که از دنده چپ آدم خلق شده است. اما مفسرین این نظریه را قبول ندارند. اما باز بیان نمی کنند که چگونه بوده است و تنها در بعضی مواقع اشاره می کنند که «حوا» از اضافه گل آدم آفریده شد.

علامه طباطبایی در اینجا بحثی را عنوان کرده و مطلب را به گونه ای توضیح می دهد. در مرحله اول می گوید «من» نشویه است، اما در مرحله بعد در بیان «خلق منها زوجها» می گوید : «منها» بیان می کند که زوجه نفس واحده از جنس نفس واحده خلق شده است. بنابر این آنچه از روایات بدست می آید که«حوا» از دنده چپ آدم خلق شده ، صحت ندارد. اما در این بیان تناقضی نیمه آشکار وجود دارد. زیرا اگر «من» نشویه باشد، باید «حوا» از خود آدم نشأت گرفته باشد و آن قول که می گوید: «حوا» از دنده چپ آدم خلق شده – یا حداقل مشابهش- صحیح باشد. و اگر منظور از «من» این باشد که «حوا» از جنس آدم آفریده شده است، آنگاه من نشویه نخواهد بود، بلکه بیانیه خواهد بود؛ و این قول که بگوییم «من» بیانیه است، صحیح تر است زیرا با آیات دیگری نظیر «و الله جعل لکم من انفسکم ازواجاً»[10] که حکم برای سایر انسانها ست نه آدم، سازگارتر است. بعد از این بیان ، این مطلب را به «خلقکم من نفس واحده» نیز سرایت می دهیم و در اینجا هم می گوییم «من» بیانیه است، زیرا با وجود «و بث منهما رجالاً کثیراً و نساءً» نشویه بودن این «من»نیز بی معنی خواهد بود،زیرا قبل از بیان خلقت سایر انسانها حکم را بیان می کند و چون خلقت سایر انسانها متوقف بر خلقت زوجه نفس واحده است نمی توان خلقتشان را قبل از بیان خلقت زوجه بیان کرد. پس نتیجه این شد که ما باید بپذیریم که «حوا» از اضافه گل آدم آفریده شده است. اما قائل شدن به این حکم – آنگونه که دیگران فرض کرده اند- تساوی زن و مرد در امر خلقت را نمی

رساند. زیرا اگر قرار نبود آدم خلق شود، زوجه اش هم به یقین خلق نمی شد. به دلیل اینکه خلق زوجه تأخر زمانی داشته و با هدفی غیر از هدف خلقت آدم صورت گرفته است به دلیل آیه «خلقکم من نفس

واحده ثم جعل منها زوجها»[11] که «ثم» برای بیان تراخی است. (طفیلی بودن زن و هدف خلقتش در بحث بعد خواهد آمد.)

فصل سوم: هدف خلقت زن

آنچه بین علمای دینی مشهور است ، این است که از دیدگاه قرآن بین زن و مرد مساوات برقرار است. یعنی از نظر قرآن زن و مرد- هم از لحاظ تکوینی و هم از لحاظ تشریعی- باهم برابرند. اما برای بیان صحت و سقم این مسأله از خود قرآن استفاده کرده و هدف خلقت زن از دیدگاه قرآن را بررسی می کنیم

«و من آیاته أن خلقکم من تراب ثم إذا أنتم بشر تنتشرون»

« و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها و جعل بینکم موده و رحمه»[12]

در آیه دوم سه موضع محل بحث وجود دارد؛ اول کلمه «لکم»و دوم عبارت «من انفسکم» و سوم عبارت «لتسکنوا الیها». موضع اول این که  همان طور که گفتیم و از خود آیه برداشت می شود ، ضمیر «لکم» خطاب به مردان است (به بیانی که گذشت و به قرینه آیه قبلش، آن گونه که در بحث اول بیان کردیم). اما آنچه مهم است ، «لام»ملکیتی است که بر ضمیر «کم» داخل شده است و مفید این مطلب است که أزواج برای شما خلق شده اند، نه اینکه از خود استقلال وجودی داشته باشند و نه برای خودشان ، آنگونه که شما به خاطر وجود خودتان خلق شده اید. این نوع ملکیت نظایر فراوانی دارد . از جمله:

«و انزل لکم من الانعام ثمانیه ازواج»[13] که ضمیر «لکم» در صدد بیان ملکیت انعام برای انسانهاست.

«و الانعام خلقها لکم فیها دفء و منافع و منها تأکلون»[14] که باز بیان می کند که حیوانات را خلق کردیم ، که برای شما منافعی در بر دارد و می توانید از آنها تغذیه کنید.

این مطلب با بیان علامه روشن می شود. آنجا که می گوید:«خلق لکم یعنی برای شما یا به نفع شما» که مدلول التزامی آن همان «برای استفاده شما» می باشد. بنابر این تا اینجا اثبات شد که أزواج برای مردان آفریده شده اند.

اماموضع دوم که عبارت «من انفسکم» می باشد در جای خود بیان شد و مطالبی نیز در مراحل بعد گفته خواهد شد.

موضع سوم عبارت «لتسکنوا الیها» است ، و منظور این است که «به واسطه آنها آرامش بگیرید.» پس اولین هدف خلقت زن عبارتست از «آرامش مردان».

علامه طباطبایی در ذیل این دو آیه چنین می گوید:« از عجایب این دو آیه این است که در یکی انسان را (که مردان هستند به قرینه آیه مقابلش)به صفت انتشار در جهان و سعی در طلب معاش توصیف می کند که لازمه اش دست زدن به هر سختی و زور است تا آنجا که به پیکارهاو یغماگریها نیز می رسد و اگر انسان تنها این گونه باشد (و به این صفت متصف باشد) آن گاه انسانها به دو دسته تقسیم می شوند که یک گروه حمله می کنند و گروه دیگر فرار می کنند. اما[15] خداوند زن را آفرید و او را به چیزهایی مجهز نمود که به مردان آرامش بخشد و زنان ، مردان را به وسیله زیبایی، عشوه گری، دوستی و مهربانی جذب کنند.»[16] و در جایی دیگر می گوید: «صفت سختی و تندی، از امتیازات مرد است (که نبودش نقصان به حساب می آید) و هر مردی به وسیله آن از زن متمایز می شود و در جوامع انسانی این صفات مرد، فوائدی در دفاع و نگه داری و تحمل سختیها و پافشاری و استقامت در پیکار و انجام کارهای طاقت فرسا دارد. لیکن زنان نیز در مقابل آن به احساسات لطیف و رقیقی مجهز هستند که افراد جامعه در زندگانی خود از آن بی نیاز نیستند. … و تمام کار انسان با خشونت و سختی و غضب و دفع درست نمی شود اگر نرمی و رقت و شهوت و کششی نباشد.»[17] جناب علامه با این بیان ، سکونت و آرامش مردان به وسیله زنان را هدف خلقت زنان معرفی می کند.

در اينجا ملا صدرا بحثی را در کتاب خود عنوان می کند و می گوید: آنچه در  زمین خلق شده است برای انتفاع انسانها ست، به دلیل آیه «خلق لکم ما فی الارض جمیعا»[18]. در آنجا از آنچه روی زمین برای انتفاع انسانها خلق شده است بحث می کند تا به حیواناتی می رسد که قرار است مورد استفاده انسانها قرار گیرند، و بعد می گوید « بعضی حیوانات خلق شده اند تا انسانها با آنها ازدواج کنند»[19] برای اثبات ادعای خود متوسل به این آیه می شود:«و الله جعل لکم من انفسکم أزواجاً»[20] که عیناً شبیه آیه مورد بحث است اما با صراحت کمتر. او برای اثبات مطلب خود از عبارت «لکم» استفاده می کند که البته آیه مورد بحث ما صراحت بیشتری دارد و مطلب روشن تر است. البته حیوان بودن زنان از هیچ کجای این آیه و آیات دیگر استفاده نمی شود ، اما می توان این استفاده را کرد که زنان موجوداتی هستند که برای استفاده انسانها (مردان) خلق شده اند.

سبزواری برای تفسیر کلام ملاصدرا می گوید:« در این که ملاصدرا زنان را در زمره حیوانات داخل کرده است ، اشاره لطیفی است به این که زنان از آنجائیکه عقلشان ضعیف بوده و قدرت ادراک جزئیات را ندارند و رغبت به زینتهای دنیا دارند، تقریباً ملحق به حیوانات می شوند. … سیرت اغلب زنان چهارپا بودن است ، اما آنان را صورت انسان پوشانیده اند تا انسان ها (مردان) از آنها مشمئز نشده و به نکاح با آنها راغب شوند.»[21]البته باز هم سیرت حیوانی آنها ثابت نمی شود، اما این که آنها را صورت انسان پوشانیده اند تا انسانها از آنها مشمئز نشوند، از «من انفسکم» استننباط می گردد و می توان گفت دلیل این که زنان از جنس مردان آفریده شده اند به خاطر ترغیب مردان بوده است. عبارت «و جعل بینکم موده و رحمه» نیز مؤید همین مطلب است و منظور این است که بین زن و مرد مودت و رحمت قرار داده شده است تا مردان به زنان راغب شوند.

آیه دیگری که دلالت بر هدف اول خلقت زنان دارد این آیه است:

« هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن إلیها»[22]

دلالت این آیه بسیار واضح و روشن است که هدف خلقت زنان را از همان ابتدای خلقت برای آدم ، همین سکونت و آرامش آدم می داند.

تا اینجا هدف اول خلقت زنان را بیان کردیم، و حال به هدف دوم خلقت زن از دیدگاه قرآن می رسیم.

« و الله جعل لکم من أنفسکم أزواجاً و جعل لکم من أزواجکم بنین و حفده»[23]

« خداوند برای شما از جنس خودتان زوجهایی آفرید و به واسطه آن زوجها برایتان پسران و نوادگانی خلق کرد.»

«جعل لکم من أنفسکم أزواجاً و من الأنعام أزواجاً یذرؤکم فیه»[24]

«خداوند از جنس خودتان برایتان زوج هایی آفرید و از حیوانات هم جفت هایی ، تا اینکه به واسطه جعل ازواج، شما را تکثیر کند.»

از این دو آیه چنین بر می آید که هدف دوم خلقت زنان تکثیر انسان ها و توالد و تناسل است. آیه اول همان طور که قبلاً گفتیم، بیان می کند که اولاً از جنس خود انسان ها زوجهایی آفریده شده ، و ثانیاً برای آنها به واسطه همین زوجها فرزندانی متولد شده اند، که در واقع ، زنان واسطه در ثبوت فرزندان برای انسان ها هستند. در آیه دوم «لام» علیت در «یذرؤکم فیه» محذوف است و در واقع بیان می کند که علت آفرینش زنان و علت جفت بودن حیوانات ، تکثیر است. (البته در آیه دوم جمله «و من الانعام ازواجا» عطف به «لکم» است نه به «من انفسکم» و «ازواج» اولی با «ازواج» دومی در معنا و مصداق متفاوت است زیرا منظور از «ازواج» اول قرینه ای برای انسانهاست، و منظور از «ازواج» دوم یک جفت است.)  علامه طباطبایی در این رابطه می گوید:«خلق لکم یعنی برای شما یا به نفع شما از جنس شما قرینه ای قرار داد، بدان علت که هر یک از مرد و زن مجهز به یک نوع اندام تناسلی است که هر کدام با نزدیکی به دیگری کامل می شود و با مجموع هر دو جهاز تناسلی امر توالد و تناسل انجام می شود.»[25] در تفسیر نمونه نیز چنین آمده است:« این خود یکی از نشانه های بزرگ پروردگار و ربوبیت و ولایت اوست که برای انسانها همسرانی از جنس خودشان آفریده ، که از یک سو مایه آرامش روح و جان او هستند و از سوی دیگر مایه بقاء نسل و تکثیر مثل و تداوم وجود او»[26] .

( در اینجا لازم می دانم متذکر شوم که در این جمله دقت شود مخصوصاً روی کلمه انسانها، تا کسی

نگوید اینها تفسیر به رأی است . چون همانگونه که در همین جمله می بینیم هم معنای انسان را مشخص کرده و هم هر دو هدف خلقت زن را متذکر می شود. بنابر این تمام اینها ، مطالبی است که از متن آیات استخراج می شود و ما چیزی غیر از نص قرآن نمی گوییم.

فصل چهارم: ارزش زنان

«الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم»[27]

ارزش زنان از دیدگاه قرآن تا حدی است که زیر دست مردان باشند و هیچ گاه نمی توانند مساوی مردان باشند چه رسد به این که بالاتر باشند. بدین معنا که مردان قیم زنان اند. علت آن هم اولاً برتری است که خداوند به مردان نسبت به زنان داده است و ثانیاً به خاطر اموالی است که مردان به زنان می پردازند. ( همچون نفقه و مهریه)

قوّام ، صیغه مبالغه از قائم و قیم است. اينکه مردان قيم زنانند و برتریهایی نسبت به زن دارند، در موارد قبل تقریباً روشن گشت. اما اینکه این برتری چیست ، در اینجا روشن نیست و در اینجا باید از مفسرین کمک بگیریم. علامه طباطبایی می گوید:« بهتر است فضل را که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است، همان فزونی و فضیلت طبعی روح تعقل مرد بر زن معنا کنیم ، نه زیادتی در تندی و سختی»[28]. این سخن در توجیه این صفات و این جمله اش است که می گوید«گرچه صفت تندی و سختی از امتیازات مرد بوده و عدمش نقص به حساب می آید.»[29] ایشان در جای دیگر می گوید:« مراد از «بما فضل الله بعضهم علی بعض» چیزی است که مردان طبعاً بیش از زنان دارند و آن هم زیادی عقل است. چون زندگانی زنان یک زندگانی احساسی- عاطفی است که بر رقت و لطافت بنا شده است. و مراد از «بما انفقوا» اموالی است که مردان در مهریه و نفقه به زنان می پردازند. البته این حکم- الرجال قوامون علی النساء- اختصاص به زوجین ندرد، بلکه حکم قیمومیت برای طایفه مردان بر طایفه زنان است.»[30] البته این حکم از آیه استنباط

نمی شود (که گفته خواهد شد). علامه در جایی دیگر می گوید:« یک انسان دقیق و تأمل گر از این مقدار می فهمد که واجب است زمام امور مملکت و افعال اجتماعی ، که نیاز دارد قوه تعقل آن را تدبیر کند و از حکومت عواطف و امیال انسانی اجتناب شود- مانند امر حکومت و قضاوت و جنگ- به دست کسی باشد که امتیاز زیادت عقل داشته و حکم عواطف در او ضعیف باشد ، و این امر هم در طایفه مردان است نه

زنان»[31] اگر چه این حکم علامه به صورت مستنبط العله است و این که زیادتی فضل مردان در زیادتی عقلشان است از آیه فهمیده نمی شود، اما آنچه مسلم است این است که از نظر قرآن مردان بر زنان فضیلت دارند و زنان باید فرمانبردار مردان باشند، و از این گفتار علامه چنین نتیجه گیری می شود که زنان همواره چه در خانواده و چه در جامعه باید زیر دست مردان و مطیع آنها باشند. (در رابطه با نظریات علامه، در بخش ضمیمه بحث خواهد شد.)

فصل پنجم: خشونت علیه زنان

خشونت علیه زنان به معنی هر گونه عمل خشونت باری است که مبتنی بر جنسیت بوده و لزوماً یا محتملاً می تواند به آسیب یا صدمه جسمانی، جنسی و روانی منجر گردد. همچنین تهدید به چنین اعمالی و محدود ساختن آزادی در حیات اجتماعی و یا حتی در قلمرو زندگی خصوصی ، خشونت محسوب می شود. خشونت علیه زنان، چه در جامعه و چه در خانواده، آن گونه که در حال حاضر مرز بندی و طبقه بندی شده است در سه طبقه اصلی جای می  گیرد: الف: خشونت جسمی ب: خشونت روانی ج: خشونت جنسی. تعریف و توضیح این سه مورد روشن است. اما می خواهیم ببینیم دیدگاه قرآن درباره این سه مورد چیست؟

دیدگاه قرآن را در دو آیه بررسی می کنیم.

آیه اول:

«نساءکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم»[32]

«حرث» هم به معنای مصدری زراعت است و هم به معنای خود مزرعه، که در اینجا مراد مزرعه است. «أنی» اسم شرط است که هم در زمان استعمال می شود و هم در مکان و مفید اطلاق و عدم حصر است. بدین لحاظ «أنی شئتم» ، یعنی در هر زمان و به هر صورتی که می خواهید. معنای این آیه این است که «زنان شما مزرعه شما هستند، پس هر گونه و در هر زمان که تمایل دارید، داخل مزرعه تان شوید.» که اطلاق این آیه تنها با آیه قبلش مقید می شود، آیه قبل می گوید:« فاعتزلوا النساء فی المحیض و لا تقربوهن حتی یطهرن» به معنای اینکه « هنگامی که زنان در حال حیض هستند از آنها دوری کرده و با آنها مقاربت نکنید تا پاک شوند.» یعنی آیه «نساءکم حرث لکم » از لحاظ زمانی مقید شده است ، اما از لحاظ مکانی مطلق است. علامه طباطبایی هم با تصریح به این مطلب می گوید:«نسبت زنان به جامعه انسانی مانند نسبت مزرعه است به انسان. پس همان طور که انسان به مزرعه احتیاج دارد تا بذر خود را ابقاء کند و آنچه را که به واسطه آن تغذیه میکند از آن به دست آورد، همانگونه هم جامعه انسانی برای بقای نسل و دوام خود احتیاج به زنان دارد. چون که خداوند تکون انسان و صورت پذیری او را در رحم زن قرار داده است و به مردان هم بعضی مواد اصلیه را داده است که باید متمایل به زنان شوند و به این صورت یک همبستگی بین مرد و زن به وجود آورده است. حال که غرض تکوینی ، این است که وسیله بقاء را برای بقاء نوع به کار گیریم، معنایی ندارد که این عمل را مقید کنیم به زمان یا مکانی خاص»[33]

آیه دوم:

«واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع واضربوهن»[34]

این آیه مسأله «نشوز» زنان را بیان می کند. «نشوز» به معنای سرکشی و طغیان است. در این آیه خطاب به مردان می گوید:« اگر از نشوز زنان خود هراس دارید، در مرحله اول آنها را موعظه کنید و در مرحله دوم در بستر از آنان دوری کنید و در مرحله سوم آنها را بزنید.»

چون در این جا مسأله زدن زنان مطرح شده است ، مفسرین دست به توجیه آن زده اند. در تفسیر نمونه چنین آمده است :« اولاً : آیه ، مسأله تنبیه بدنی را در مورد افراد وظیفه نشناسی مجاز شمرده است که هیچ وسیله دیگری درباره آنان مفید واقع نشود؛ و اتفاقاً این موضوع تازه ای نیست که منحصر به اسلام باشد. در تمام دنیا هنگامی که طرق مسالمت آمیز برای وادار کردن افراد به انجام وظیفه مؤثر واقع نشود ، متوسل به خشونت می شوند. نه تنها از طریق ضرب ، بلکه گاهی در موارد خاصی به

مجازاتهای شدیدتر از آن نیز متوسل می شوند که تا سر حد اعدام پیش می رود.

ثانیاً : تنبیه بدنی در اینجا – همان طور که در کتب فقهی آمده است- باید ملایم و خفیف باشد، به طوری که نه موجب شکستگی و مجروح شدن گردد و نه باعث کبودی بدن.

ثالثاً : روانکاوان امروز معتقدند که جمعی از زنان دچار حالتی به نام «مازوشیسم» یا «خود آزاری» هستند که گاه که این حالت در آنها تشدید شد ، تنها راه آرامش آنها تنبیه مختصر بدنی است. بنابر این ممکن است ناظر به چنین افرادی باشد که تنبیه بدنی خفیف در مورد آنان جنبه آرام بخشی داشته و یک نوع درمان روانی است.»[35]

اما پاسخی که می توان در مورد این توجیهات داد:

در مورد اول، توجیه کنندگان ، جرم و جنایت اجتماعی را با یک مشکل خانوادگی خلط کرده اند. یک مشکل خانوادگی که اگر ریشه یابی شود، قطعاً بدون کتک حل خواهد شد. ضمن این که این بزرگان هیچکدام از کارهای جهانی را قبول ندارند و تنها این یکی را قبول کرده اند.

در مورد دوم، می گوییم تجویز همین تنبیه مختصر بدنی ، شکستن شخصیت و لطمه زدن به روحیه زنان است. البته این موضوع مختص زنان نیست؛ در مورد مردان هم اگر چنین چیزی تجویز می شد، نه تنها حیثیتشان لکه دار می شد، بلکه دنیا را متلاشی می کردند.

در مورد سوم چیزی نمی گوییم و تنها می نشینیم و می خندیم. (البته در گذرگاه علمی آن ، زیرا در گذرگاه سیاسی آن باید تا سر حد مرگ گریست.)

اما آنچه از این دو آیه نتیجه می گیریم این است که در آیه اول خشونت جنسی و در آیه دوم ، قسمت اول (یعنی : واهجروهن فی المضاجع) خشونت روانی و در قسمت سوم آن خشونت جسمی تجویز شده است. قسمت اول و سوم که واضح است و نیاز به توضیح ندارد. اما قسمت دوم به این علت است که طرد زنان به وسیله مردان یک شکنجه روانی است.

فصل ششم : تبعیض جنسی

همان طور که در بحث قبل گفتیم ، گاهی زنان طغیان و سرکشی می کنند که در این حالت به آنها «ناشزه» می گویند و حکم آنها بیان شد ، که در مرحله اول باید موعظه شوند ، در مرحله دوم طرد شوند و

در مرحله سوم کتک بخورند. اما آیا طغیان و سرکشی مختص زنان است ؟ و آیا مردان طغیان نمی کنند؟ از نظر قرآن جواب مثبت است. در این صورت زنان با آنها باید چه رفتاری داشته باشند؟ جواب قرآن این است:

«و إن إمرأه خافت من بعلها نشوزاً او إعراضاً فلا جناح علیهما أن یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر»[36]

«اگر زنی از نشوز و طغیان شوهر خود هراس داشت، اشکالی ندارد که مصالحه کنند ( و زن از بعضی حقوق خود گذشت کند)[37] که البته مصالحه بهتر است.»

در این دو آیه نشوز ، دو نکته قابل توجه وجود دارد. یکی این که گفتیم خطابات قرآنی مربوط به مردان است که در این دو آیه مشاهده می گردد. یعنی در آیه مربوط به نشوز زنان ، خطاب مستقیماً به مردان است، اما در آیه دوم – که مربوط به نشوز مردان است- زنان به صورت غایب ذکر شده اند. از این دسته مطالب باز هم وجود دارد ،یعنی اگر حکمی به زنی داده شود، یا به صورت غایب است و یا مورد خطاب مذکور است، مانند «یا نساء النبی» . نکته دوم و مورد بحث این که در قرآن تبعیض فاحشی بین زن و مرد گذارده شده است. چون اگر زنان ناشزه شوند باید کتک بخورند ، اما اگر نشوز از طرف مرد باشد، باز هم زن باید کوتاه بیاید.

خاتمه:

آیاتی نیز هست که حق زنان را محفوظ شمرده است مانند این آیه که می گوید:

«ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما حلال نیست که به زور زنها رابه ارث ببرید (عملی که قبل از اسلام مرسوم بوده است) و بر آنان سخت مگیرید که برخی از آنچه را به ایشان داده اید باز پس گیرید، مگر آنکه کار زشت انجام دهند. و با آنها خوش رفتاری نمائید و اگر از آنها بدتان می آید ، (ناراحت نباشید) شاید شما از چیزی بدتان بیاید و خدا در آن خیر کثیری قرار داده باشد. و اگر خواستید به جای زنی ، زنی دیگر بگیرید و به یکی از آنها مال بخشیده اید ، از او چیزی باز پس نگیرید ، آیا با تهمت و گناه آشکار می گیرید و …»[38]

این گونه آیات را آیات حقوق زنان می دانند ، اما اولاً در این آیات نیز هیچ گونه مساوات و برابری و استیفاء حقوق زنان مشاهده نمی شود.و ثانیاً اینها جنبه اخلاقی مسأله است و ثالثاً از باب ترحم است. همان ترحمی که برای امثال غلامان و کنیزان قائل می شدند. و رابعاً برای نقض احکام جاهلیت است و آنچه در آن زمان احقاق حقوق بوده است ، بعداز گذشت چند قرن، نه تنها دیگر احقاق حقوق نیست ، بلکه مصداق ظلم و خشونت است.

آیه دیگری که روی آن مانور می دهند این است:

«یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم»[39]

در این آیه می گویند ، اساس کرامت نزد خداوند تقوی است؛ اما باید دانست که:

اولاً: خطاب به مردان است به دلیل این که خطابات این سوره به مردان است. مؤید این ادعا، آیه یازدهم همین سوره است که می گوید:« یا أیها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسی أن یکونوا خیراً منهم و لا نساء من نساء عسی أن یکن خیراً منهن» که اولاً باز زنان را به صورت غایب ذکر کرده و ثانیاً حکمشان را جدا ذکر کرده است در حالی که اگر همه خطابات این سوره ، زن و مرد را شامل باشد، استثناء این آیه چه مفهومی می تواند داشته باشد؟!

ثانیاً: جمله «من ذکر و انثی» که در اینجا ذکر شده است «بیانیه» نیست بلکه «نشویه» است. زیرا منظورش این نیست که شما از جنس مذکر و مؤنث آفریده شده اید، بلکه منظور این است که «شما از یک مرد و زن آفریده شده اید» حال منظور، «آدم» و «حوا» باشند یا مرد و زن نوعی ، فرقی نمی کند.

ثالثاً : گر چه در ظاهر، آیه شمول دارد و تمامی اقشار را در برمی گیرد، اما به وسیله قرائنی ، دسته هایی از انسان ها از این قاعده (برابری) خارج می شوند؛ بدین معنا که این آیه تمام تبعیضها و تفاوت ها را – از قبیل رنگ، نژاد، قوم، قبیله، خون، طایفه و …- را بر داشته است ، اما بر اساس قرائنی مانند «إنما – المشرکون نجس»[40] که مشرکان شامل غیر مسلمانان می باشد، و «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه»[41] تفاوت دینی استثناء شده است . به همین طریق، به واسطه قرائنی که ذکر شد ، تبعیض جنسی نیز استثناء می گردد. بنابر این برابری دینی و برابری جنسی از کلیت این آیه خارج می گردند.

در پایان از هر خواننده ای که این مقاله را می خواند تقاضا دارم به این سؤال پاسخ دهد که:« به نظر شما اگر پیامبر زن می بود، اوضاع دنیا با الان چه تفاوتی داشت؟»

پایان

ابوالفضل خانی

4/6/1382


[1]  – نساء ، آیه 1

[2]  -فاطر، آیه 11

[3]  -شوری، آیه 11

[4]  -نحل، آیه 72

[5]  -تغابن، آیه 14

[6]  – روم، آیه 20

[7]  -تفسير الميزان  ج 4  ص 222

[8]  – نساء، آیه 43

[9]  – آل عمران، آیه 14

[10]  – نحل، آیه 72

[11]  – زمر، آیه 6

[12]  -روم، آیات 20 و 21

[13]  – زمر، ایه 6

[14]  – نحل، آیه 5

[15]  – اشاره به آیه دوم

[16]  – تفسیر المیزان ج 4 – صص 222 و 223

[17]  – تفسیر المیزان ج 4 –  ص 222

[18]  – بقره، آیه 29

[19]  – اسفار ج7 – ص 136

[20]  – نحل، آیه 72

[21]  – اسفار ج7 –  پاورقی صفحه 136

[22]  – اعراف، آیه 189

[23]  – نحل، آیه72

[24]  – شوری، آیه 11

[25]  – تفسیر المیزان ج 16 – ص 171

[26]  – تفسیر نمونه ج20 – ص 366

[27]  – نساء ، آیه 34

[28]  – تفسیر المیزان ج4 – ص 222

[29]  – همان

[30]  – همان، ص 351

[31]  – تفسیر المیزان ج 4- ص 354

[32]  – بقره ، آیه 223

[33]  – تفسیر المیزان ج2- صص 217 و 218

[34]  – نساء ، آیه 34

[35]  – تفسیر نمونه، ج 3- صص 373 و 374

[36]  – نساء ، آیه 128

[37] – برگرفته شده از تفسیر المیزان ج 5 ص 102  متن گفته علامه این است: «و السیاق یدل علی أن المراد بالصلح هو الصلح بِغَضِّ المرأه عن بعض حقوقها فی الزوجیه او جمیعها لجلب الانس و الالفه والموافقه و التحفظ عن وقوع المفارقه» یعنی «سیاق آیه دلالت بر این دارد که منظور از صلح  این است که زن برای ایجاد انس و الفت و توافق بین زوجین و جلوگیری از جدایی ، از بعض یا کل حقوق خود صرف نظر کند.»

[38]  – نساء ، آیه 19 و 20

[39]  – حجرات ، آیه 13

[40]  – توبه ، آیه 28

[41]  – ال عمران ، آیه 85

زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام

 پیشگفتار:

هدف نوشته حاضر پرداختن به عمل کرد و جنايات نيروهاي اسلامي چه در قالب طالبان و چه در هيئت حاکمان کنوني که مقدرات جامعه را رقم ميزنند، نيست (چون مردم با گوشت و پوست شان اين نيرو ها و احزاب را در پراتيک اجتماعي و سياسي تجربه کرده اند) بلکه ميخواهد به مسايل اساسي ايکه اين عملکرد ها از آنها ناشي ميشوند ( ايدئولوژي اسلامي، که منبع الهام و رهنماي بالقوه تمامي جريانات اسلامي دوران ما است) بپردازد.

در ضمن به آن بخش از روشنفکران چپ و «دموکرات» که آگاهانه و يا نا آگاهانه تلاش دارند با تحليل هاي » مدبرانه » شان از وضعيت جاري، خاک در چشم توده هاي زحمتکش پاشيده و از افشاي کامل مذهب ( در اين مورد اسلام ) در کنار باور هاي ضد انساني و خرافي ديگر، بعنوان يکي از عوامل اصلي نيگون بختي و سياه روزي کنوني مردم، بويژه زنان، طفره رفته و با تفکيک اسلام به اسلام «بنياد گرا»، «مترقي» و»اسلام مردمي» از مبارزه بالفعل و باالقوه با جريانات مذهبي شانه خالي کنند.

و يا عدهٌ ديگر آنها ( که متأسفانه تعداد شان هم چندان کم نيست) با درک پوپوليستي و قدر گرايانه (چيزيکه سالها بدان عادت کرده اند و بخشي از باور هاي شان را ميسازد)، توجيهات شان را در اين مورد از اين تئوري دير آشنا استنتاج نموده اند که نميشود با توده هاي در افتاد و هرآنچه را که باور توده هاست (هر چند ارتجاعي و ضد انساني) بايد احترام کرد، در غير آن توده ها خواهند رنجيد، نشان دهد که اين نه سليقه هاي گروهي بلکه بنياد هاي فکري و ايدئولوژيک اسلام است که مصبب اصلي ستم، بي حقوقي و اجحاف، از جمله ستم جنسي بر زنان، است که بايد بطور سيستماتيک و پيگير مورد نقد و افشا گري قرار گيرد.

حالا مي پردازيم به اصل مطلب و ببينيم که قرآن، محمد و رهبران اسلامي در مورد زن چه گفته اند و آنگاه در اخير نگاهي اجمالي به نيرو هاي اسلاميست حاضر در صحنه سياسي افغانستان، نظريات و قوانين صادر شده از جانب آنها که ملهم از شريعت اسلامي است، مياندازيم.

قرآن که چهارده قرن قبل با تلاش براي تضمين حاکميت ثروتمندان شهري و زمينداران بزرگ بر قبايل صحرا نشين بعنوان مجموعه اي از قوانين تدوين شد و منبع الهام رهبران جزيرة العرب جهت وحدت و همسوئي قبايل قرار گرفت، امروز در عصر روبوت و انقلاب انفور ماتيک با مجموعه از تفاسير، احاديث و شيوه زندگي محمد و يارانش مبناي اداره امور قرار گرفته است.

با بررسي نزديک قرآن، احاديث و گفته هاي رهبران اسلامي، ميتوانيم ببينيم که ديدگاه هاي فورموله شده در قرآن و احاديث معتبر و همچنين علماي اسلامي قديم و جديد راجع به آموزش برتري مرد بر زن مطابقت دارند. با وجود اين کساني هم هستند که ادعاي «برابري» زن و مرد را در اسلام دارند، بعضي ها اين ادعا را از سر جهل مينمايند و ديگراني هم جهت تحريف واقعيت و وارونه سازي آن، چون منفعت سياسي و مادي شان ايجاب ميکند، دست به اينکار مي زنند.

در ادبيات اسلامي حديث به عنوان مادر کتاب ها ناميده شده است، چنانچه سالهاي سال است که تجديد چاپ شده و بيشتر از هزار سال است که در کنار قرآن مرجع و تکيه گاه مسلمانان بوده است. احاديث اقتباس شده در اين مقاله مطابقت با روح اسلام و آموزش هاي قرآن دارد، هرگاه حديث اين موقعيت را نداشت از دسترس بدور نگهداشته شده و رد ميشد.

» براي شکل دادن به زندگي مذهبي آدميان و براي رسيدن به اين مأمول حديث درکنار قرآن از اهميت بارزي بر خوردار است. در حقيقت قرآن منهاي حديث در بسا موارد زندگي روز مره ناقص و مجهول باقي ميماند.» ( 1 ) جلال الدين سيوطي يکي از معتبر ترين و معروفترين مفسرين اسلامي ميگويد که حديث: » تفسيريست از قرآن و توضيح آن» ( 2 ) و به اين دليل است که تقريباً همهٌ مفسرين جهت توضيح قرآن قبل از هر چيزي و در اولين فرصت به حديث تکيه ميکنند. در حديث معتبر زير آمده است:

» مدت کوتاهي بعد از وحي ( قرآن راجع به محمد ميگويد ) هرگز به هواي نفس سخن نمي گويد، سخن اوهيچ غير وحي خدا نيست.» ( قرآن، سوره نجم آيه هاي 3 – 4) » يگانه تفاوت ميان قرآن و حديث حقيقتاً در اين است که اولي مستقيماً از جانب خداوند به وسيله جبرئيل همراه با نص هاي متعدد ابراز و وحي شد. دومي يا آخري بدون نص و کلام وحي شده است. » ( 3 )

» بدين ترتيب حديث در کنار قرآن مجيد دومين منبع شرع اسلامي در مورد امور فردي و اجتماعي است، زيرا که احکام پيغمبر اکرم همانند احکام خداوند بر هر فرد مؤمني واجب است.»

«هيچ مرد و زن مؤمن را در کاري که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختياري نيست ( که رأي خلافي اضهار نمايند.» (قرآن سوره احزاب آيه 36) ( 4 ) نظر به احکام اسلامي حديث به عنوان راه و روش محمد و يارانش بايست دقيقاً و بدون تخطي پيروي شود، «عمل که به اندازه يک سر مو با حديث مغايرت داشته باشد بايد که ترک شود» ( 5 ) » به اين دليل يک فرد مسلمان مطلقاً نيازمندبه داشتن يک جلد قرآن و يک جلد حديث جهت هدايت زندگي اش،است.» ( 6 )

بر تري مرد در پيشگاه خدا

مرد و زن در پيشگاه خدا و قرآن بعنوان انسان داراي حقوق يک سان نيستند، مردان نسبت به زنان برتري دارند، چنانچه از محتواي آيات زير بر مي آيد: » و زنان را نيز حقوقي است بر شوهران چنانچه شوهران را بر آنها حقوق مشروع است ليکن مردان را بر زنان افزوني و بر تري خواهد بود.» ( قرآن سوره بقره آيه 228 ) ( 7 ) و يا: «الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض»( قرآن سوره النساء آيه: 34) يعني: «مردان را بر زنان تسلط و حق نگهباني است.» ابن کثير يکي از مفسرين معروف در رابطه آيه 34 سوره نساء چنين ميگويد: » الرجال افضل من النساء و الرجل خير من المراة. » يعني: » مردان را بر زنان برتريست و يک مرد بهتر است نسبت به يک زن » ( ابن کثير في تفسير النساء 34 ) ( 8 )

مفسرين ديگري مانند رازي، بيضاوي، زمخشري و طبري در اين مورد همنظر اند. رازي در تفسيرآيه 11 سوره نساء چنين ميگويد: » قوله ( للذکر مثل الا نشيين ) ان الرجل اکمل حالا من المراة في الخلقه و في العقل و في المناصب الدينية، مثل صلاحية القضاء و الامامة، و ايضأ شهادة المراة نصف شهادة الرجل، و من کان کذلک وجب أن يکون الانعام عليه أزيد (ايضا) ان المراة قليية العقل کثيرة الشهودة ءفاذا انضاف اليها المال الکثير عظم افساد.» ( التفسير الکبير للرازي، النساء: 11) يعني: «(سهم مردان دو چند سهم زنان است) مرد در خلقت و عقل و در ايمان کامل تر است نسبت به زن و همچنين در خور و شايسته قضاوت و امامت است. و شهادت يک مرد برابراست به شهادت دو زن. بنأ براي شخصي که اين همه مسؤليت بزرگ سپرده شده است بايد به همان نسبت امتياز بيشتري داده شده باشد. چون زن ناقص العقل است و داراي هواي نفس زياد، هرگاه به او ثروت زياد بدهيد منجر به فساد زيادي خواهد شد.» ( 9 ) او همچنين مي افزايد: » قوله (الذکر مثل حفظ الانشيين) لما کان الذکر افضل من الانثي قدم ذکره علي ذکر الانثي.» (التفسير للرازي، النساء: 11) يعني: » در سوره 4 آيه 11، نخست از مرد ياد آوري شده است زيرا که مرد بر تر است بر زن.» ( 10 ) از قول رازي اين برتري ناشي می شود از برتري طبيعي مرد » در عقل و قدرت و بدليل اين که مرد مهريه ميپردازد و نفقه زنش را تأمين ميکند.» (11 )

يکي از اسلاميست هاي مدرن در مورد آيه فوق چنين مي گويد: » و لقد فضل ا لله بينهما نيساءلا يمکن التسوية به (النساء 34)  فالرجل هنا يفضل المراة من حيث تفوقه العقلي و مقدرته علي الادارة و الانفاق علي المراة.» (احمد ذکي تفاحة، المراة و الاسلام، دارالکتاب البناني بيروت 1985 ص 36 ) يعني:

«خداوند در آيه 34 سوره نساء برتري مرد بر زن را قائم نموده است که خود مانع برابري مرد و زن است. مرد مافوق زن است زيرا که مرد از لحاظ عقل بر تر است و همچنان مرد شايستگي رهبري را دارد و اين مرد است که نفقه اي او(زن) را ميپردازد.» ( 12 )

حسين عماد زاده در مورد اين برتري و فضيلت چنين مي گويد: » زن بتنهايي يک انسان نيست بلکه بکمک يک مرد يک انسان ميشود.» ( زنان پيغمبر اسلام ، ص 20 )

زن و نواقص او از ديدگاه تعاليم اسلامي

زن ها در عقل و ايمان ناقص اند:

نقص زن در عقل و ايمان در حديث معتبري از صحيح بخاري که از نظر علماي اسلامي «معتبرترين کتاب بعد ازقرآن به شمار ميرود» ( 13 ) چنين توضيح داده شده است، به آن توجه کنيد: » يا معشر النساء … ما رايت من ناقصات عقل و دين اذهب للب الرجال الحازم من احداکن. قلن: و ما نقصان ديننا و عقلنا يا رسول الله ؟ قال اليس شهادة المراة مثل نصف شهادة الرجال ؟ قلن: بلي، قال: فذلک من نقصان عقلها ، اليس اذا حاضت لم تصل و لم تصم ؟ قلن : بلي قال : فذلک من نقصان دينها.» ( صحيح بخاري عربي ــ انجليزي جزء 1 حديث 301 ) يعني:

» رسول خدا باري به گروهي از زنان گفت: من هرگز مانند شما زنان ناقص در عقل و ايمان نديده ام. يک مرد مؤمن و آگاه ميتواند به وسيله شما گمراه گردد. يکي از زنان پرسيد: اي رسول خدا نقص در عقل و ايمان ما چيست ؟ او گفت: آيا مگر شهادت دو زن برابر شهادت يک مرد نيست ؟ آنها تکرار کردند که اثبات. او گفت: اين هم نقص عقل شما … آيا درست نيست که شما زن ها نميتوانيد در دوران قاعدگي نه روزه بگيريد و نه عبادت نمائيد ؟ … او گفت: اين هم دليل بر نقص ايمان شماست …» ( 14 )

صحت و اعتبار حديث فوق غير قابل بحث است، چنانچه در دو مجموعه معتبر حديث (بخاري و مسلم) نقل شده است. اين حديث از جمله احاديثي است که مفسرين مسلمان در آن متفق القول اند. اين حديث مورد استفاده انديشمندان معتبري چون غزالي، ابن العربي، رازي، سيوطي، قرطوبي، نواوي و ابن کثير قرار گرفته است. حديث فوق حکمي است ابدي در مورد زنان و مربوط به دوره معين از تاريخ نيست، بلکه توضيح موقعيت زن بطور کلي است و در همهٌ احوال و ادوار اين قضاوت و درک نسبت به زن صادق خواهد بود. تا زمانيکه زنان قادر به عبادت و همچنين اداي فرائض ديني در ماه رمضان، بدليل عادت ماهانه نيستند و تاهنگاميکه شهادت دو زن برابر شهادت يک مرد ارزش يابي شود، اين اپارتايد جنسي اسلامي پا بر جا است. زيرا که اين حکم و اين استدلال ريشه در بنيادهاي فکري اسلام به عنوان يک دين زن ستيز دارد، که منشا و منبع الهام گرينده اش قرآن، سنت و کردار پيغمبر اسلام است.

رازي در تفسير آيه 21 سوره الروم که ميگويد: » و من اياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوآ …» يعني: » و باز يکي از آيات لطف الهي آنستکه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد که در برابر او آرامش يافته و با هم انس گيرد و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار فرمود …»  چنين ميگويد:

» قوله ( خلق لکم ) دليل علي ان انساء خلق کخلق الدواب والبنات و غير ذلک من المنافع، کم قال تعالي ( خلق لکم ما في الارض ) و هذا يقتضي ان الا تکون مخلوقه العيادة و التکليف فنقول خلق النساء من النعم علينا و خلقهن لنا و تکيفهن لا تمام النعمة علينا لا لتوجيه التکليف نحوهن مثل توجيه الينا و ذلک من حيث النقل و لکم و المعني. اما النقل فهذا و غيره. و اما لکم فلان المراة لم تکلف بتکاليف کثيرة کما کلف الرجال بهاء و اما المعني فلان المراة ضعيفة الخلق سخيفة فشابهت الصبي لکن الصبي لم يکلف فکان يناسب ان لا تؤهل المراة التکليف لکن النعمةعلينا ما کانت تتم الا بتکليفهنلتخاف کل واحدة منهن العذاب فتنقادللزوج و تمتغ عن المحرم . و لو لا ذلک لظهر الفساد.» (التفسير الکبير للرازي. تفسير سورة الروم : 21 ) يعني:

» اين گفته که ( آفريده ام براي شما )، دليل است براينکه زنان آفريده شده اند مانند حيوانات، نباتات و چيز هاي سود مند ديگر، چنانچه خداوند متعال مي فرمايد: (آفريده شد براي شما هر آنچه که در روي زمين است) و اين اقتضا بر اين است که زن براي عبادت و انجام دستورات خداوندي آفريده نشده است. ما می گوئيم که آفريدن زن يکي از رحمت هايي است که به ما (مردان) ارزاني شده است تا مشعوف عبادت خداوند باشيم، زن ها مسؤليتي مانند ما مردان ندارند …. زيرا زن ها ضعيف، ابله، از لحاظ احساسي مانند کودک اند، و هيچ مسؤليتي براي کودکان گذاشته نشده است. براي اينکه عبادت خداوند بصورت کامل انجام شود، زن ها بايد مکلف شده باشند که از عذاب سزا بترسند و همچنين از شوهرانشان اطاعت کنند و از چيز هاي که ممنوع هستند، دوري جويند در غير آن فساد شايع خواهد.» ( 15 )

سخنان فوق تأئيد و تأکيدي است بر حديثي که مي گويد » زنان ناقصات عقل و دين اند.» اين نگرش ارتجاعي مورد قبول و تأئيد همهٌ محدثين و نويسندگان مسلمان است. يکي از اسلاميست هاي مدرن مي نويسد که: » سهم عقل زنان با مردان برابر نيست.» ( 16 ) او در توجيه گفتارش و همچنين وضاحت بخشيدن بيشتر به اين «نابرابري» به نقل از کتاب «المراة والقرآن»، عباس العقاد يکي ديگراز نويسندگان با نام عرب، چنين ابراز نظر ميکند:

» في کتاب المراة و القآن للاستاذ عباس العقاد فصل قيم ابطل فيه مساواة المراة للرجل في العبقرية فأجاد و اقنع.» ( البهي الخولي، الاسلام والمراة  المعاصرة، ص 241 ) يعني: «استاد العقاد در کتابش المرأة ولقرآن يک مبحث با ارزشي دارد چيزيکه او در آن، ادعاي برابري  عقلي مرد و زن را بشکل قانع کننده اي باطل ميسازد.» ( 17 ) يکي ديگر از اسلاميست ها، حسين عماد زاده معتقد است که: » وزن مخ ( مغز ) مرد صد گرم بيشتر است.» ( زنان پيغمبر اسلام  ص 235 )

اين اپارتايد جنسي اسلامي در روايات مختلفي توضيح داده شده است: » زنان اضافه بر اين که حق امامت ندارند، حق تقدم نيز ندارند يعني اگر مرد و زني مانند زن و شوهر يا خواهر و برادر و يا مادر وپسر… خواستند در يک خانه نماز بخوانند اگر زن اندکي جلو تر يا مساوي بايستد و نماز را شروع کنند نماز هر دو باطل است.» ( حقوق زن در اسلام ص 71 و 72 ، يحي نوري ) به نمونهٌ ديگري از اين باور ارتجاعي توجه نمائيد:

» تمام زن ها علاقمندند که تحت نظر شخص ديگري کار کنند و بطور خلاصه از مرئوس بودن و تحت نظر رئيس کار کردن بيشتر خوششان مي آيد. برتري روح مردان بر زنان ‌چيزي است که طراح آن طبيعي مي باشد، هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه کنند بيفايده خواهد بود. خانم ها به علت آنکه حساس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول کنند که به نظارت آقايان در زندگيشان احتياج دارند.» ( حقوق زن در اسلام ، ص 184 ، يحي نوري )

زن ها  نه تنها ناقص العقل اند بلکه حق نشناس هم هستند، بد نيست در مورد اين باور اسلاميون حديثي از بخاري نقل کنيم که ميگويد: » النساء … يکفرن العشير و يکفرن الاحسان ، لو احسنت الي احد اهن الدهر ثم رأت منک شينا قالت : ما رأيت منک خيراً قط .» ( صحيح بخاري عربي انجليزي جزء 1 ــ  حديث 28 ) يعني: » زن ها در مقابل همسران شان ناسپاسٍٍ و در مقابل لطف و توجه آنها و هر عمل نيک ديگري حق نشناس اند. هر چند که در مقابل او خوش رفتار باشي و او چيزي از تو بيبيند ( که مورد پسندش نباشد) خواهد گفت: » هرگز از تو خيري نديده ام.» ( 18 ) بر مبناي اين حديث، زن نه تنها از لحاظ عقلانيت و معنويت ناقص است بلکه نا سپاس و حق نشناس هم است.

زنان و شهادت:

شهادت زن با مرد برابر نيست، شهادت يک زن نصف شهادت يک مرد است. قرآن در اين مورد چنين مي گويد: » و استشهدوا شاهيدين من رجالکم فان لم يکونا رجلين فرجل وامرآتان ممن ترضون من الشهدآء ان تضل احديهما فتذکر احديهما الاخري» يعني: » اگر مديون، سفيه يا صغير است و صلاحيت امضا ندارد ولي او به عدل و درستي امضا کند، دو تن از مردان گواه آوريد و اگر دو مرد نيابيد يک تن مرد و دو زن گواه گيرند که اگر يک نفر آنها را فراموش کند ديگري را بخاطر باشد.» ( سوره بقره آيه 282 ) ( 19 )

يک زن تحصيل کرده مسلمان در توجيه اين بيعدالتي و آپارتايد جنسي اسلامي چنين ميگويد: » زن زاده شده است از براي توليد مثل و تغذيه کودک. بنا بر اين زن خيلي احساساتي و فراموشکار است، زيرا اگر چنين نبود او درد زايمان را فراموش نمي کرد و فرزند ديگري بدنيا نمي آورد. به اين دليل او نمي تواند مانند يک مرد قابل اعتماد و شايسته شهادت باشد.» ( 20 ) بنا براين زن در باور مرد سالار اسلامي در سه حوزه مهم ناقص شمرده شده و ارزش انساني يک ساني با مرد ندارد: براي ديگران بدليل انکاراينکه موجود خوبي است ؛ براي خودش بدليل ناقص العقل خواندنش از جانب مذهب و سرانجام در رابطه با خدا، بدليل نارسائي و عدم کفايت ايمانش.

» شهادت دو زن بجاي يک مرد براي اينست که مبادا يکي از آنان گمراه شود و اگر گمراه شد ديگري او را بياد آورد. چون زن با انگيزه هاي خاصي که دارد، بضبط اينگونه امور و شهادت بآن کمتر دقت و توجه مينمايد و بيشتر تحت تأثير عواطف واقع ميشود چنانکه در مسائل راجع به خود، توجه و دقتش بيشتر است.» ( پرتوي از قرآن، کتاب دوم ، ص 269 ، آيت الله طالقاني )

به گفتاري از شيخ محمد عبده توجه کنيد که از قول خطبه اي از علي خليفه چهارم مسلمانان چنين مي گويد: » خداوند زنان را خلق فرموده، و آنها را استوار نموده برسنگيني امر زائيدن و تربيت کودکان شان تا سن معيني، که هنوز از يکي فارغ نشده مستعد حمل و زائيدن ديگري خواهند شد، پس هيچگاه از کار زائيدن و تربيت فرزند نمودن رهائي ندارند، مثل اينکه فقط زنها مختص تدبير امر خانه و زندگي داخلي اند، و اين کار، يک محيط محدودي است که بايد مردان براي شان فراهم نمايند، و لذا عقل زنها به اندازه اي خلق شده که در اين امور بآن احتياج دارند، دين نيز بر طبق فطرت و خلقت است ، و زنها ــ در احکام دين ــ  بپاي مردان نميرسند، نه در عبادت و در اداء شهادت، و در بردن ارث.» ( زنان پيغمبر اسلام ، ص 213 حسين عماد زاده ) ، ( تأکيد از من است).

بيعدالتي و اپارتايد جنسي فورموله شده در قرآن و منابع ديگر اسلامي در مورد عدم صلاحيت زن بعنوان شاهد را در جملات زير بخوبي ميتوان مشاهده کرد: » بسيار اتفاق مي افتد که شهادت و يا قضاوت در حق کسان نزديک يا زناني زيبا و مردان متنفذ و يا جوان انجام ميگيرد، در زنان چنانکه از احوال عمومي آنها پيدا است بيم آن مي رود که حسادت و رشک به زيبائي يا تحت تأثير زيبائي و دلفريبي مرد و ثروت و نفوذ و يا جواني او واقع شده عقل را در زير نفوذ احساس خرد کند و حق و عدالت پايمال هوي و هوس شود.» ( حقوق زن در اسلام، ص 94 يحي نوري )

بازهم بد نيست که از علي خليفه چهارم بشنويم: » گواهي دو زن بجاي يک مرد است و از جهت نقصان نصيب و بهره هم ارث آنها نصف مردان مي باشد، پس از زنهاي بد بپرهيزيد و از خوبانشان بر حذر باشيد و در گفتار و کردار پسنديده از آنها پيروي نکنيد تا در گفتار و کردار نا شايسته طمع نکنند.» ( نهج البلاغه، ص 180 )

زن از ديدگاه اسلام چيست ؟

زن لعبت است ؛ نواقصی را که در سطور فوق از نظر گذرانيديم بيانگر آن است که زن از نگاه تعاليم اسلامي همراه نامناسبي براي مرد است. نواقص او در عقل و ايمان بازدارنده و مانع شرکت او در امور مربوط به دايرهٌ مذهب و اجتماع ميشود. مي بينيم که اين باور هاي مبتني بر اپارتايد جنسي اسلامي، تا کجا و تا چه حدي منجر به تنزيل مقام زن به عنوان انسان ميشود. حسين عماد زاده در اين  مورد چنين در افشاني مي کند: » زن بر وزن من اندر لغت نام موجودي است که از کفر ابليس مشهورتر و از پلنگ پرشر و شور تر و درست نقطه مقابل مرد را اشغال کرده است.» ( زنان پيغمبر اسلام، ص 16 )

» قال عمر شينأ فعرضت فيه امرأته، فقال: لست في شئ، انما أنت لعبة فإذا کانت اليک حاجة دعوناک لها.» ( المنصف، ابوبکر احمد ابن عبدالله موسي الکندي، الجلد الاول، جزء 2 صفحه 263 ) يعني:

» عمر باري مشغول صحبت بود که زنش در ميان حرف اودرآمد، عمر به او (زنش) گفت : تو بازيچه هستي، اگر به تو حاجت بود، صدا مي زنم.» ( 21 ) و امرو بن العاص يکي ديگر ازاصحاب محمد ميگويد: » زنان لعبت اند، انتخاب کن.» ( 22 ) اين فقط نظر عمر و ابن العاص نيست، بلکه محمد خودش باري چنين گفته بود: » قال النبي انما المراة لعبة فمن اتخذها فليصنها.» ( احمد ذکي تفاحة، المراة والاسلام، ص 180 ) يعني: » زنان لعبت اند، هرکسي که او را ميگيرد بگذار که ازش مواظبت کند ( يا او را از دست ندهد ). » ( 23 )

اين باور که زن لعبت است، براي معنويات يک مرد مؤمن اهميت حياتي دارد، چنانچه غزالي ميگويد: » بمجالسة(النساء) و النظر و الملاعية اراحة للقلب و تقوية له علي العبادة … لذلک قال الله تعالي ــ ليسکن اليها ــ.» (الغزالي، احياء علوم الدين، جزء 2 ص34 ) يعني: » در معاشرت با زنان، به آنها نگاه کنيد و با آنها بازي کنيد، روح تان شاد مي شود و قلب تان آرامش مي يابد، و مرد براي پرستش خداوند نيرومند ميشود … به اين دليل خداوند ميفرمايد: ( تا با او ( زن ) انس و آرام گيرد.) » ( قرآن ، سوره 7، آيه 189) ( 24 )

صرف نظر از نواقصي که اسلام به زنان نسبت داده است و تا حالا يک سري از آنها را بر شمرديم، زن از نظر مباني اعتقادي اين دين داراي ده عورت است ( طبق تعريف فرهنگ فارسي،عورت شرمگاه است عضوي که انسان از روي شرم مي پوشاند، هر چه موضع ستر باشد، آلت تناسلي، شرمگاه، شرمجاي مجازاً جنس زن ). ( 25 ) علي از قول پيغمبر اسلام مي گويد: » للمراة عشر عورات، فاذا تزوجت ستر الزوج عورة واحدة، فاذاماتت ستر القبر العشرعورات.» ( کنزالعمال مجلد 22 حديث 858 ) ، يعني: » زن ده عورت دارد، وقتي ازدواج ميکند شوهر يکي از آنها را ستر ميکند و وقتي او ميميرد قبر هر ده عورت را ستر مي کند. » ( 26 )

بقول حديث زير، زن نتنها ده عورت دارد بلکه خود همچون عورت است: » المراة عورة فقذا خرجت استشر فها الشيطان.» ( رواء الترمذي و قال حسن صحيح ) يعني: » زن عورت است هنگاميکه او بيرون ميرود (از خانه)، شيطان از اوپذيرائي مي کند.» ( 27 )

بيرون رفتن از خانه شکلي از نمايش عورت، بي عفتي و هرزه گي است که باعث خشنودي و لذت شيطان مي شود. به همين دليل زنان را از رفتن به بيرون از منزل حتي جهت عبادت در مسجد نهي کرده اند، چنانچه از حديث زير بر مي آيد: » اقرب ما تکون المراة من وجه ربها اذا کانت في قعر بيتها، و ان صلاتها في صحن دارها افضل من صلاتها في المسجد.» ( الغزالي، احياء علوم الدين، جزء 2 ص 65 ) يعني: » يک زن به خدا نزديکتر است اگر در کنج خانه خودش بماند. و عبادت زن در خانه بهتر است از عبادت او در مسجد.» ( 28 )

علي در حديث ديگري از قول محمد پيغمبر اسلام مي گويد: » قال ( ص ) ان النساء عورة» يعني : » فرمودند زنان عورت مردان هستند و بايد در حفظ آن بکوشند.»، علي باز از قول محمد چنين مي گويد: » قال ( ص ) النساء عي و عورة فاستروا عيهن بالسکوت و استروا عورتهن بالبيوت.» يعني: » فرمود زنان عي و عورت مردان هستند بايد جاهل و ضعيف و عاجز را بسکوت نگاهداست و عورت و ناموس را در حصن خانه مصون داشت. » ( زنان پيغمبر اسلام ، ص 143 ، حسين عماد زاده )

دکتور البوطي در مورد پوشش يا حجاب زن چنين ميگويد: » علماي مسلمان . . . متفق القول اند در اين که زن بايد تمام بدنش را بجز دست و صورت، بدون آرايش، از بيگانگان بپوشاند.» ( 29 ) در صورتيکه پيروان هنبل و بعضي از پيروان شافعي حتي دست و صورت را نيز جز «عورت» شمرده اند و از اينرو بايد که پوشيده باشد. ( 30 )

» ولکن اصحاب هذا التفسير ( من يجوزون کشف الوجه واليدين ) وهم الماليکية والخفية وبعض الشافعية شرطوا لجواز کشف المراة وجهها ان لا يکون ذلک في حالة تشير الفتنة بان تکون بارزة الجمال.» ( الي کل فتنة تؤمن بالله ــ الدکتور محمد سعيد رمضان البوطي ص 48 ) يعني: » و آنهائي که ( مالکی ها ، حنفي ها و بعضي از شافعي ها) به زنان اجازه داده اند تا دست و صورت شان را نمايان سازند، به اين شرط که در آنصورت نبايد آرايش نمايند. اما اگر زن بطور طبيعي زيبارو باشد پس بايست صورتش را بپوشاند، از هراس اينکه باعث ايجاد فتنه و فساد نشود.» ( 31 )

دکتور البوطي دليل پوشيدن حجاب را چنين توضيح ميکند: » ان الله جل جلاله انما فرض الحجاب علي المراة محافظة علي عفة الرجال الذين قد تقع ابصارهم عليها، لحفظها علي عفتها من الاعين التي تراها.» (الي کل فتنة تؤمن بالله ــ الدکتور محمد سعيد رمضان البوطي ص 98 )

يعني: «خداوند متعال حجاب را براي زن فرض کرد. او ( خداوند ) اين کار را جهت حفظ عفت مرد مقرر داشت . . .، نه براي مواظبت عفت و عصمت زن از چشم مرداني که به او نگاه ميکنند.» ( 32 )

باور اسلامي و اصلاح نا پذيري زن

بر مبناي داستان خلقت و نگاه فلسفی اسلام ( و مذاهب ديگري ابراهيمي  هم از مسيحيت و يهود)، مرد مقدم است بر زن و زن در اين ديدگاه موجودي است ثانوي، ناقص و براي مرد. داستان حوا و آدم اين موقعيت و مکان ثانوي را چنين تعريف ميکند: » . . . چون آدم را بيافريد و او را به بهشت فرستاد و گفت: اين بهشت ترا دادم و او را ببهشت اندر بداشت. پس خداي تعالي خواست که از آدم خلقي بيافريند همچو آدم . . . خداي عزو جل مر حوا را از پهلوي چپ آدم بيافريد . . . آدم او را بديد گفت: تو کيستي و چيستي ؟ گفت که من خلقي ام همچون تو. خداي عز وجل مرا از پهلوي چپ تو آفريد تا همجنس تو باشم و تو با من آرام گيري …» ( تفسير طبري، جلد اول ص 50 ، 52 )

از نظر تعاليم اسلامي و سائر اديان ابراهيمي زن موجوديست اصلاح نا پذير و داراي نقايص، بر مبناي فلسفه خلقت  که در نقل قول بالا مشاهده کرديم زن از پهلوي چپ مرد خلق شده است و به همين دليل ساده مانند قبرغه ( دنده ) است، کج و ناراست. اين وضعيت (کج و ناراست بودن) زن را در حديثي از بخاري به خوبي ميتوان مشاهده کرد که چنين آمده است: » المراة کالضلع ان اقمتها کسرتها و ان استمتعت بها و فيها عوج.» ( صحيح بخاري، انجليزي ــ عربي جزء 7 حديث 113 ) يعني:

» زن چون دنده است؛ اگر بخواهي راستش کني، خواهد شکست. و اگر از آن بهره گيري با وجود کجيش بهره تواني گرفت. » ( 33 ) چنانچه ذکرش رفت اسلام اين ناراستي و اصلاح ناپذيري را نسبت ميدهد به کار کرد خلقت، چون بر مبناي تفکر اسلامي زن از پهلوي چپ مرد آفريده شده است. ( 34 ) اين ناراستي ذاتي و علاج نا پذير است، مرد بايست با آن زندگي کند و از اش استفاده برد.

اين باور نه تنها از جانب عوام پذيرفته شده است بلکه امامان معروفي چون امام شافعي کسي که گفت: » قال الشافعي: ثلاثة إن أکرمتهم أهانوک وإن أهنتهم أکرموک: المراة والخادم والنبطي.» (الغزالي، احياء علوم الدين، جزء 2 ص 51) يعني: » سه ( کسند) اگر تو آنها را تقدير نمائي آنها بتو بي احترامي مي کنند اگر به آنها احترام نگذاري، آنها ترا تقديرکنند: زن، غلام و نبطيه» ( 35 )،  نيز به اين شکل فورموله شده است. غزالي در اين مورد ميگويد: » أن أرسلت عنانها قليلاً جمحت بک طويلاً، و إن أرخيت عذار ها فتراً جذبتک ذراعا . . . فإن کيدهن عظيم و شرهن فاش، والغالب عليهن سوء الخلق و رکاکة العقل … قال عليه السلام: مثل المراة الصالحة في النساء کمثل الغراب الأعصم بين مانة غراب» ( الغزالي، احياءعلوم الدين، جزء 2 ص 51 ) يعني:

» اگر تو عنان زن را يک خرده شل کني او ( زن ) ديوانه وار ازجا خواهد جست، اگر بصورتش با اخم دست بکشي او ترا حيله گرانه در آغوش خواهد کشيد . . . حيله آنها حاکي از ترس است و بدجنسي (شرارت) آنها موجب سرايت؛ شخصيت بد و روح ضعيف مشخصه آنهاست . . . (محمد) عليه السلام گفت: ( 36 ) » حکايت يک زن صالح در ميان زنان ديگر مانند اعصم ( کلاغ منقار قرمز) است در ميان صدها کلاغ ديگر» ( 37 )

بدين ترتيب اسلاميست ها با تکيه برتعاليم زن ستيز اسلامي باور دارند که زنان پرهيز گار و عفيف نادر اند و نارسائي و نواقص بر شمردهٌ زنان از جانب آنها امري است طبيعي. چون زن مانند قبرغه ناراست ( کج) است، بناً اين کجي و نارسائي را نمي توان چاره جست و زن بعنوان جنس دوم پستر است و اصلاح ناپذير.

حقوق شوهر

ميل و اشتياق مردان بايد بلافاصله بر آورده شود:

در اسلام پاسخ به نياز هاي جنسي مرد آنقدر عاجل و ضروري پنداشته مي شود که اگر غذا در تنور و يا اجاق بسوزد مانعي ندارد و بهتر از آن است تا مردي جهت رفع نياز هاي جنسي اش در انتظار زنش بسر برد. اگر او (زن)  تن به خواهشات جنسي مردش ندهد و خواستش را رد کند، فرشتگان بهشت از او رو بر خواهند گرفت.

محمد پيغمبر اسلام ميگويد: » اذا الرجل دعا زوجته لحاجته فلتأته و إن کانت علي التنور»    (الترمذي) يعني: » هنگاميکه يک مرد همسرش را جهت ارضاي خواهشات نفسي اش فراه مي خواند، بگذار او نزد شوهرش بيايد هرگاه او (زن) مشغول تنور باشد.» ( 38 )

و در حديث ديگري ارجعيت و پاسخ به نياز جنسي مرد را چنين فورموله نموده است: » إذا دعا الرجل امرأته الي فراشه فأبت فبات غضبان لعنتها الملائکه حتي تصبح.» (متفق عليه) يعني: » پيغمبر خدا گفت: هرگاه مردي زنش را جهت ارضاي تمايلش فرا خواند، و او (زن) رد کند، و مرد شب را با خلق تنگي سر کند، فرشتگان تا هنگام سحر آن زن را نفرين کنند» ( 39 )

پاسخ سريع به نياز هاي جنسي مرد و ارضاء او و همچنين بي اهميت پنداشتن نياز هاي زن (چون در ديدگاه ها و تعاليم اسلامي زن نتنها فاقد احساس جنسي است بلکه حتي حق بيان تمايلاتش را هم ندارد، زيرا زن بر مبناي باور هاي اين دين وسيله اي جز براي ارضاي مرد نيست) امري نيست که فقط متعلق بدوران صدر اسلام باشد، بلکه مسلمانان در دنياي معاصر نيز بدين باور اند. يک عالم مذهبي معاصر در اين مورد چنين ميگويد: » فقد أقام الله تعالي تکوينها النفسي والجسمي علي نحويجعلها متعة للرجل اکثر من يکون الرجل متعة لها بل جعل سعادتها في شعورها بأنها کذلک.» (الي کل فتاة تؤمن بلله ــ الدکتور محمد سعيد رمضان البوطي ص 55 ) يعني:

» خداوند متعال زن را از لحاظ رواني و فزيکي چنان آراسته است که باعث ارضاي شهوات مرد ميشود و مرد در معاشرت با او بيشتر از آنچه که زن تمايلاتش در مرد ارضاء شود، لذت مي برد. نه فقط اين، بلکه زن همچنين خوشي اش را در احساس اين چنيني مي يابد» ( 40 )

يکي ديگر از علماي معاصر مذهبي چنين مي نويسد: » إن الواط، والمرأة لا تفعل.» (الفقه علي المذاهب الاربعة، الجزء الرابع، ص 7) يعني: » مقاربت جنسي يک عمل است و زنان نمي توانند عمل کنند» ( 41 )

مفسر معروف قرطبي در اين مورد ميگويد: » وخلقت المرأة سکنا للرجل و قال : ( و من آياته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنو أليها ) فأول ارتفاق الرجل بالمراة سکونه اليها ممافيه من غليان القوة . . . فإليها يسکن و بها يتخلص من الهياج، و للرجال خلق البضع منهن، قال الله تعالي: ( و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم ) فأعلم الله الرجال أن ذلک الموضع خلق منهن للرجال ، فعليها بذله في کل وقت يدعو ها الزوج، فإن متعته فهي ظالمة و في حرج عظيم ، و يکفيک من ذلک ما ثبت في صحيح مسلم : و الذي نفسي بيده ما من رجل يدعو امرأته إلي فراشها فتأبي عليه الا کان الذي في السماء ساخطا عليها حتي يرضي عنها (زوجها)» ( قربطي في تفسير سورة الروم : 21 ) يعني:

» زن آفريده شد براي آنکه مرد در او آرامش يابد . . . در کنار او (زن) ، مرد از غليان جنسي رهائي مي يابد. ارگان تناسلي زن براي مرد آفريده شده است. چون که خداوند متعال فرمود: ( و وا مي گذاريد آنچه را که آفريده است براي شما پروردگار تان از همسران شما). ( 42 ) خداوند اين را آشکار ساخت که زن آفريده شده است از مرد و براي مرد. بنا بر اين زن بايد تسليم شود هرگاه شوهرش او را فرا ميخواند. هرگاه او سر پيچي کند، ستمکار است. دليل کافي در اين رابطه در حديثي از صحيح مسليم نقل شده  است که مي گويد: » زماني که مردي زنش را به بستر مي خواند، و او امتناع ميورزد، يکي که در بهشت است بر او غضب کند تا آنکه مرد (شوهرش) از او راضي شود.» ( 43 )

باري محمد پيغمبر اسلام در مورد حقوق شوهر نسبت به زن، چنين اظهار نظر نموده است: » در حديث ديگر منقول است: زني به خدمت حضرت رسول (ص) آمد و سوال کرد حق شوهر بر زن چيست؟ فرمود: زياده از آن که توان گفت، پس فرمود: از جمله حق ها آن است که روزهٌ سنت بي رخصت او ندارد و از خانه بي رخصت او بيرون نرود و به نيکو ترين بو هاي خوش خود را خوشبو کند و نيکو ترين جامه هاي خود را بپوشد و به بهترين زينت ها خود را بيارايد و هر بامداد و شام خودرا بر او عرض کند که اگر ارادهٌ جماع داشته باشد ابا نکند. در حديث ديگر فرمود: هيچ چيز بي رخصت او به کسي ندهد و اگر بدهد گناهش براي زن است و ثوابش براي شوهر و هيچ شب نخوابد که شوهر از او خشمناک باشد. زن گفت: هر چند شوهر بر او ظلم کرده باشد؟ فرمود بلي.» (حلية المتقين، ص 115، محمد باقر مجلسي)

زن بايد به خواست شوهرش مخصوصاً تمايلات جنسي او پاسخ دهد و هر وقت اراده نزديکي جنسي کرد، حتي در پشت پالان شتر، زن نبايد که مضايقه نمايد، به اين حديث توجه نمائيد: » در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر (ص) منقول است: زني آمد به خدمت حضرت رسول (ص) و گفت يا رسول الله چيست حق شوهر بر زن، فرمود لازم است که اطاعت شوهر بکند و نا فرماني او نکند واز خانهٌ او بي رخصت تصديق نکند و روزهٌ سنت بي رخصت او ندارد و هروقت ارادهٌ نزديکي او کند مضايقه نکند، اگر چه بر پشت پالان شتر باشد و از خانه ٌ او بي رخصت او بدر نرود و اگر بی رخصت بدر رود، ملائکه ٌآسمان و زمين و ملائکهٌ غضب و ملائکهٌ رحمت همه او را لعنت کنند تا به خانه برگردد.» (حلية المتقين، ص 114 و 115 محمد باقر مجلسي) حسين عماد زاده حديث زير را از کافي نقل مي کند که مي گويد: » زن بايد صبر و شکيبائي داشته باشد در شدائد بردبار شود تا خداوند او را بيامرزد.» (زنان پيغمبر اسلام، ص 148 عماد زاده)

اطاعت از شوهر کليد بهشت است:

تمامي تقوا و پرهيز کاري زن بيهوده است هرگاه او به مقام نافرماني از شوهرش بر آيد. نا فرماني او از شوهر بياني از يک عمل نا مشروع و نا بيخردانه است. ولي اطاعت و فرمانبرداري از شوهر کليد بهشت است، چنانچه از حديث زير به روشني بر مي آيد: » ثلاثة لا تقبل لهم صلاة و لا تصعد لهم حسنة العبد الأ بق حتي إلي مواليه و المرأة الساخط عليها زوجها و السکران حتي يصحو.» (البيهقي) يعني: » سه کسند که از آنها سخن مگوي که عبادت شان پذيرفته نمي شود، بنده اي که از آقاي خود گريخته و تا زماني که نزد مالک خودش بر نگردد، زني که شوهرش از او ناراض است و شخص مست تا هنگامي که به هوش نيامده باشد.» ( 44 ) ترمذي در مورد خوشنودي شوهر و پاداش آن چنين ميگويد: » ايما امرأة ماتت و زوجها عنها راض دخلت الجنة.» (سنن الترمذي، ذکره الغزالي في إحياء علوم الدين، جزء 2 صفحه 64) يعني: » هر زني که ميميرد مادامي که شوهرش از او راضي باشد، به بهشت مي رود.» ( 45 )

محمد خود نيز بر اين حکم که مرد کليد بهشت زن است صحه گذاشته است، چنانچه از حديث زير بر مي آيد: » قال لامرأة أنظري أين أنت منه (زوجها) فإنما هو جنتک و نارک.» ( ذکره السيوطي في تفسير النساء: 34 ) يعني: » باري پيغمبر به زني گفت: بنگر که با شوهرت چگونه رفتار ميکني زيرا او بهشت و دوزخ تو است.» ( 46 )

علي خليفه چهارم مسلمانان و نزديکترين فرد به محمد در اين مورد حکايتي به نقل از پيغمبر اسلام دارد که شنيدني است، چون عمق باور زن ستيز و ضد انساني اسلام را به نيکوئي بيان ميدارد، به آن توجه کنيد: » روزي من و فاطمه به حضور رسول اکرم (ص) شرفياب شديم و آن حضرت را بسيار گريان ديديم. گفتم پدر و مادرم به فدايت يا رسول ا لله چرا گريه ميکنيد ؟ فرمود: يا علي شب معراج که مرا به آسمان بردند زناني چند از امت خود را در عذاب شديد ديدم و گريه من براي آنهاست . . . زني را ديدم که به مو هاي سرش آويزان کرده بودند و مغز سرش (از شدت حرارت) مي جوشيد. و زني را مشاهده کردم که او را به زبانش آويخته بودند و آب جوشان جهنم به حلقش فرو مي ريختند. و زني را ديدم که بر پستانهايش آويخته بودند و زني را که گوشت بدن خويش را مي خورد و آتش در زير او شعله مي کشيد. زني را مشاهده نمودم که پاهايش را به دستهايش بسته، مار ها و عقرب ها را بر او مسلط ساخته بودند و زني کور و کر ديدم که او را در تابوت آتشين قرار داده و مغز سرش از تنش بيرون مي آمد و بدنش در اثر مرض جذام و پيس قطعه قطعه و از هم متلاشي ميشد. و زني را ديدم که در تنور آتش او را به پاهايش آويخته بودند. و زني را مشاهده کردم که گوشت بدنش را از جلو و عقب باقيچي هاي آتشين مي بريدند و زني که صورت و دستهايش را مي سوزاندند و از روده هاي خويش مي خورد. و زني که سرش مانند سر خوک و بدنش بشکل چهار پا و به انواع عذابها معذب بود. و ديگري بصورت سگ بود و آتش از پشتش وارد مي کردند و از دهانش بيرون مي آوردند و ملائکه با گرز هاي آتشين بر سر و بدنش مي زدند.

حضرت فاطمه (ع) عرضه داشتند: يا رسول الله به من بگوئيد که کار اين زنها چه بوده که خداوند آنها را چنين معذب فرموده است. حضرت (ص) فرمودند: آن زني که به موي سرش آويخته بودند زني بود که موي سرش را از مردان (نا محرم) نمي پوشانيده است و آن زني که به زبانش آويخته بودند، زني بوده که شوهر خورا اذيت مي کرده و آنکه به پستانش آويخته بودند از شوهرش تمکين نمي کرده است و آنکه با پاهايش آويزان بود، بي اجازه شوهرش از خانه بيرون مي رفته است و آن زن که گوشت بدن خودرا مي خورد زني بوده که بدن خود را براي نامحرمان زينت مي کرده است و آن زني که دستهايش را به پاهايش بسته بودند، خود را نمي شسته و لباسهايش را پاک نمي کرده و غسل جنابت بجا نمي آورده و به نماز اعتنائي نداشته است و آن زني که کور و کر و لال بود از زنا فرزند به هم مي رسانده و به گردن شوهر خود مي انداخته. آن زن که گوشت بدنش را مي بريدند خود را به مردان مي نمايانده تا مورد توجه آنها قرار گيرد و آنکه بدنش را مي سوزاندند و او روده هاي خود را مي خورد، زني بوده که مرد و زن حرام را به يکديگر مي رسانيده است  و آن زن که سرو صورتش مانند خوک و بدنش بشکل الاغ بود، زنيست که سخن چين و درغگو بوده است. و آنکه بصورت سگ بود و آتش از پشتش داخل و از دهانش خارج مي ساختند، زني بوده خواننده و آواز خوان، آنگاه حضرت فرمود: واي به حال زني که شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زني که همسرش را راضي بدارد.» ( علامه مجلسي، کتاب حيات القلوب )

حقوق شوهر يزداني است:

اطاعت زن از شوهرش شرط اصلي تقوا و پرهيزکاري وي است و همچنين وثيقه اي است براي سرنوشت ابدي اش. مرد بهشت و جهنم همسرش است، مرد چنان مرتبه اي بلندي دارد که در مقايسه با زن، او مقام الهي مي يابد. مسؤليت زن در قبال مرد در حد پرستش تقرب مي يابد. هر چند، نا ممکن مي نمايد، چنانچه گفته مي شود که فقط خدا است که قابل پرستيدن است.

محمد در اين مورد چنين ابراز نظر مي کند: » لو کنت آمر أحداً أن يسجد لأ حد لأمرت  النساء أن يسجدن لأزواجهن لما جعل الله لهم عليهن من الحق.» (احمد و ابو داود و الترمذي) يعني : » اگر به کسي دستور ميدادم کسي را سجده کند، بزنان دستور ميدادم شوهران خويش را سجده کنند از بس که خدا براي شوهران حق به گردن زنان نهاده است.» ( 47 )

در ديدگاه زن ستيز اسلامي اهميت حقوق مردان نسبت به زنان بيشتر از آن است که بتوان تصور کرد، جايگاه مرد در حدي است که هيچ درجه اي از خود گذري زن نمي تواند او را از لحاظ حقوقي در رديف مرد قرار دهد. احمد زکي «تفاحه» يکي از نظريه پردازان اسلاميست معاصر در رابطه برتري حقوقي مرد با جديت و احترامي عجيبي حديث زير را نقل ميکند:

» لو ان امرأة وضعت أحد ثدييها طبخة و الأخر مشرية ما أدت حق زوجها. ولو أنها عصت مع ذالک زوجها طرفة عين ألقلبت في الدرک الأ سفل من النار إلا أن تتوب و ترجع.» ( المصنف ابوبکر احمد ابن عبدالله موسي الکندي، مجلد1 ، جزء 2 ، ص 255 ، أنظر ايضا احمد زکي تفاحة، المرأة و الأسلام، 1985، ص 176) يعني:

» اگر زني يکي از پستان هايش را جهت پختن و ديگري را جهت کباب کردن پيشکش کند باز هم عاجز از انجام وظايفش در قبال شوهرش است. در ضمن اگر او حتي لحظه اي ( چشم به هم زدن ) در مقام نا فرماني از شوهرش برآيد، جايش ته ترين بخش جهنم است مگر اينکه توبه کند و باز گردد.» ( 48 ) از اين حديث در بخاري ذکري بعمل نيامده است ولي با حديث ديگري از بخاري مطابقت دارد.

از ديدگاه اسلامي همين که يک مرد حاضر مي شود که زندگي اش را با زني قسمت کند، خود اين عمل يک فداکاري شريفانه اي از جانب مرد محسوب مي شود. چنانچه در حديث صحيحي از بخاري اين چنين توصيف شده است، که زن در عقل و دين ناقص و حق نشناس است . اين فروتني از جانب مرد است که زندگي اش را با او ( زن ) صرف مي کند. زن هيچگاه با هر درجه اي از خود گذري قادر نيست که اينهمه احسان مرد را پاسخ دهد. در واقع حقوق شوهر آنقدر گسترده و وسيع است که: » من حق الزوج علي الزوجة ان لو سال منخراه دما وقيحا و صديدأ فلحسته بلسانها ما أذت حقه.» ( ذکره السيوطي في تفسير النساء : 34 ) يعني :

» اگر خون، کثافت و ريم از دماغ شوهر جاري باشد و زن با زبانش آنرا بليسد، هرگز او قادر به بر آوردن حقوقي که شوهرش نسبت به وي دارد، نخواهد بود.» ( 49 ) اين حديث پنج بار آنهم با حرمت زيادي از جانب امام سيوطي که يکي از معروف ترين علماي اسلامي است مورداستفاده قرار گرفته است.

محمد در مورد اين حق يزداني مرد گفتار ديگري دارد که با هم به آن گوش ميدهيم: «حضرت رسول فرمود . . . که زن نماز خود را طول ندهد براي آنکه منع کند شوهر او را از آنچه از وي خواهد و فرمود که هر زني که شوهر او را براي مجامعت بطلبد و او تأخير کند تا شوهر بخواب رود پيوسته ملائکه او را لعنت کنند تا شوهربيدار شود.» ( حليه المتقين، ص 80 ، محمد باقر مجلسي )

حقوق زنان

احاديثي زيادي را مي توان در مورد حقوق شوهران نقل کرد، ولي آنچه در مورد حقوق زنان اظهار شده است قليل و ساده است. در حديث زير چنين آمده است: » يا رسول الله ما حق زوجة احدنا عليه؟ قال : ان تطعمها اذا طعمت و تکسوها اذا اکتسيت ولا تضرب الوجه و لا تقبح ولا تهجر إلا في البيت.» ( احمد و ابو داود و ابن ماجة ) يعني: » اي رسول خدا، زن چه حقي بر ما دارد؟ او ميگويد: تو بايد به او( زن ) غذا بدهي هنگامي که خودت غذا ميخوري، بايد او را بپوشاني هنگامي که خودت را مي پوشاني، به صورتش نزن، به او ناسزا مگو، او را رها مکن بجز در حصار خانه.» ( 50 ) اين هم نمونهٌ ديگري از مکان ويژه زن و حقوق او در اسلام که از زبان پيغمبرش ميشنويم:

» . . . بدان که از جمله ٌ حقوق زن بر مرد آنست که هر چهار ماه يک مرتبه با او جماع کند.» ( حلية المتقين، ص 117 ، محمد باقر مجلسي )

امتياز مردان

مرد ميتواند زنش را بزند و از مقاربت جنسي با او خود داري کند:

قرآن رابطه طبيعي بين مرد و زن را يک رابطه مبتني بر محبت و شفقت تعريف ميکند:

» . . . ميان شما رأفت و مهرباني برقرار نمود.» ( سوره نور، آيه 21 ) سيد قطب يکي از بنيانگذاران جنبش اخوان المسلمين، «رأفت» و » مهرباني » ذکر شده در اين آيه را بيان طبيعي احساسي ميداند که مرد نسبت به جنس مخالفش دارد، چيزي که از جانب خالق متعال مقرر شده است. مفسرين قديم گفته اند که » مهر» ياد شده ميان زن و شوهر در آيه فوق معطوف است به عمل جنسي، در صورتيکه » رأفت» اشاره اي است به فرزندان مرد و همسرش. ( 51 ) مهمترين چيزي که بايد به خاطر داشت اين است که مهرباني و رأفت که ذکرش رفت، از جانب زن نسبت به مردش متصور نيست. چون از نظر بينش اسلامي، که در آيه هاي قرآن و احاديث متعدد قابل مشاهده است، زن به عنوان جنس ضعيف، و تعريف و تصويري غير انساني که از اش داده ميشود، قابل ترحم است، نه مرد. بناً مرد با مقام افضلي که در همهٌ عرصه هاي زندگي نسبت به زن دارد، بي نياز از مهرباني و عطوفت جنس دوم است. و قرآن به مردان دستور ميدهد که با آنها ( زنها ) با مهرباني مصاحب شوند.

حديث ديگري است که شوهر خوب را تعريف ميکند: » بهترين شما آنهائي هستند که با زنان شان به نيکوئي رفتار کنند.» ( 52 ) اما اين نيکوئي در شرايط سخت، زماني که زن سلوک «درست و شايسته اي» ندارد تا کدام حدي قابل اجرا است؟ مطابق احکام قرآن مرد مسؤليت پند و اندرز زنش را دارد و همچنين حق اينکه زنش را ترک کند و مورد ضرب و شتم قرار دهد تا از رفتار متمردانه اي او جلوگيري کرده باشد. قرآن در اينمورد چنين حکم مي کند: «فالصالحات قانتات للغيب بما حفظ الله واللاتي تخافون نشزهن فعظوهن واهرهن في المضاجع و اضربوهن.» ( سوره النساء: 34 ) يعني: » زناني که از مخالفت و نا فرماني آنها بيمناکيد، بايد نخست آن ها را موعظه کنيد. اگر مطيع نشدند، آ نها را به زدن تنبيه کنيد. اگر اطاعت کردند ديگر حق هيچگونه ستم نداريد . . .» ( 53 )

سبب نزول اين آيه را بعضي از مفسرين اينطور توضيح مي دهند:

» نزلت هذه الآية في بنت محمد بن سلمة و زوجها ، فيإنه لطها لطمة فنشزت عن فراشه و ذهبت إلي الرسول و ذکرت هذه الشکاية، و إنه لطمها وأن اثر اللطمة باق في وجهها فقال: اقتصي منه ثم قال لها اصبري حتي انظر فنزلت هذا الأية (ا لرجال قوامون علي النساء ) فلعل نزلت قال النبي: اردنا امرأ و اراد الله أمرآ و الذي اراد الله خيراً.» ( الرازي في تفسير النساء: 34 ) يعني:

» آيه فوق در ارتباط شکايت زني نزد محمد که شوهرش به صورت او سيلي زده بود ( که هنوز نقش آن بصورتش باقي بود ) نازل شده است. نخست پيامبر به او ( زن ) گفت: » با او تسويه کن، ولي بعداً افزود: صبر کن تا من در اين مورد فکر کنم، بعد که آيه فوق نازل شد، پيغمير گفت:» ما يک چيز مي خواهيم ولي خداوند چيزي ديگري، و چيزي را که خدا مي خواهد بهتر است.» ( 54 )

به مشکل ميتوان که حکم فوق در مورد ضرب و شتم و تنبه بدني زن، آنطوري که مفسرين اسلامي در توجه خشونت جسمي بر عليه زنان از کلمه «ملائيم» استمداد ميجويندرا پذيرفت. تنبه فزيکی زن بعنوان آخرين راه اصلاحي و تأديبي بعد از کار ساز نبودن دوري جستن و محروميت جنسي زن مطرح ميشود. بناً زدن » ملائيم» بعد از تدبير اولي که همانا دوري جستن و محروم ساختن جنسي است، بايد عملاً و منطقاً بعنوان آخرين راه حل شديدتر باشد، که عملاً هم اينطور است. تنبه جنسي براي مطيع ساختن زن و همچنين براي استيلاي مرد بر جسم و روان او امريست که خداوند قهار براي امت مذکرش ارزاني داشته است.

بعضي از مفسرين معتقد اند که عمل تنبه فزيکي زن مانند شلاق زدن برده نيست. ( 55 )

ولي » زدن در حدي که باعث جراحت نشود.» ( 56 ) بنا برين مرد حق تنبه جسمي زنش را تا هنگامي دارد که اين عمل شباهتي به شلاق زدن برده نداشته باشد و همچنين منجر به جراحت او نشود. مترجم کتاب مشکات در پاورقي فتواي قاضي خان که ميگويد زن را ملائيمتر بزن چنين مي نويسد: » زدن زن در چهار مورد جائيز است:

1 ــ  زماني که او ( زن ) زيور نپوشد هر چند که خواست شوهرش باشد.

2 ــ  زماني که شوهر او را جهت آميزش جنسي فرا ميخواند و او ( زن ) بدون کدام عذر معقول خو داري ورزد.

3 ــ  هنگامي که به او دستور داده ميشود که جهت عبادت غسل نمايد ( خودش را تميز کند ) و او سر باز زند.

4 ــ  هنگامي که بدون رخصت شوهر از منزل بيرون ميرود. » ( 57 )

در پاورقي ديگري در همين کتاب مترجم چنين ميگويد:» هيچ زني نبايد خواست هاي شوهرش را رد کند، بجز امور مربوط به دين. هنگامي که زن قاعده است و يا در ماه رمضان. بعضي از علما معتقد اند که اين عدم پذيرش غير شرعي است و شوهر بايد به طرق ديگر از همسرش لدت برد، با در آغوش گرفتن، بوسيدن و غيره. وظيفه زن بخشيدن آرامش به شوهرش در بستر است هرگاه که او ( مرد ) زنش را بطلبد.»( 58 ) همانطور که مشاهده شد، تنبه جسمي زن در باور و آموزش هاي زن ستيز اسلامي حق مسلم مرد قرار داده شده است.

ابن کثير در تفسيرش از حديثي از نويسنده معتبر ابن القيس ياد آور ميشود که روزي در ملاقات با عمر، عمر زنش را ميگيرد و ميزند و به او ( ابن القيص ) ميگويد: » قال الأ شعث ضفت عمر رضي الله عنه فتناول امرأته فضربها فقال يا اشعث احفظ عني ثلاثا حفظتهن عن رسول الله لا يسال الرجل قيم ضرب امرأته . . .» ( ابو داود و النسائي و ابن ماجة ذکره ابن کثير في تفسير النساء: 34 ) يعني: » سه چيز را از من بخاطر داشته باش، چيزي را که من از پيغمبر به خاطر دارم که مي گفت: (از مرد نبايد پرسيده شود که چرا زنش را ميزند . . . )» ( 59 )

سيد قطب يکي از بنيانگذارانجنبش اسلاميست، در توجيه حق تنبه مرد در آيه فوق چنين تلاش ميورزد:

» و شواهد الواقع، والملاحظات النفسية، علي بعض أنواع الانحراف، تقول: إن هذه الوسيلة تکون انسب الوسائل لإ شباع انحراف نفسی معين، و إصلاح سلوک صاحبه . . . و ارضائه . . في الوقت ذاته !. . . فربما کان من النساء من لا تحس قوة الرجل الذي تحب نفسيها أن تجعله قيماً و ترضي به زوجاً إلا حين يقهرها عضليها ! و ليست هذا طبيعة کل امرأة و لکن هذا الصنف من النساء موجود . وهوالذي قد يحتاج الي هذه المرحلة الاخيرة . . . ليستقيم و يبقي علي الموسسة الخطيرة . . . في سلم و طمأنينة.» ( في ظلال القرآن، سيد قطب في تفسير النساء: 34 ) يعني :

» حقايق زندگي و مشاهدات رواني، از اشکال معين انحرافات بيانگر اين است که اين روش ( تنبه فزيکي زن ) يکي از مناسب ترين راه ها جهت فرونشاندن گمراهي و خطاي ويژه است، اصلاح خصوصيات يک شخص . . . و راضي ساختن او ( زن ) . . . در عين حال! حتي بدون موجوديت اين شکل از انحراف رواني، ممکن بعضي از زن ها نخواهند بر قدرت مرد، کسي که دوست دارند که او ( مرد ) باغبان يا همسرشان باشند، اعتراف کنند. بجز هنگامي که مرد از لحاظ فزيکي بر آنها غالب شود! اين طبيعت هر زني نيست. اما اين نوع ( زن ) وجود دارد. و زنان اين چنيني براي اينکه درست شوند نياز به معالجه دارند و . . .» ( 60 )

بعضي از روشنفکران اسلامي، با اقتباس گفته فوق مي گويند: » هذا الي جانب من يقول أن النشوز هو حالة مرضية تنتاب المرأة و هذه الحلة المرضية نوعان: الاول هي الحالة التي تلتذ فيها المرأة بأن تکون الطف الخاضع و بأ ن تضرب و تعذب و هو ما يسمي في علم النفس (Masochism   ) و الثاني هو الحالة المرضية التي تلتذ فيها المرأة بأن توقع الأذي بالغير و أن تتسلط و تتجبر و تتحکم و تسيطر و هذه الحالة تسمي ( Sadism   ) في علم النفس فمثل هذه المرأة لا حل لها سوي انتزاع شوکتها و کسر سلاحها الذي تتحکم به و سلاح المرأة أنونتها اما المرأة الاخري التي لا تجد لذتها الا في الخضوع و الضرب فالضرب لها علاج، و من هنا تتفق کلمة القرآن: و اهجروهن في المضاج و اضربوهن مع أحدث ما وصل اليه علم النفس العصري في فهم المرأة الناشز، فکانت هذا الکلمة من المعجزات العلمية للقرآن اذ تلخص ما اتي به علم النفس في مجلدات عن المرأة الناشز و علاجها .» يعني:

» ياغي گري ( نشوز ) زن يک حالت پزشکي است و به دو نوع است: نخستين حالت اين است که زن براي اينکه همسر مطيع باشد، از شکنجه و آزار احساس آسايش و لذت ميکند و به آن رغبت دارد. و اين چيزي است که رضا به جفاي معشوق ناميده ميشود. دومين حالت هنگامي است که زن دوست دارد به همسرش صدمه زده و به حريف پيروز شده و مسلط شود. چيزي که ساديسم ناميده ميشود. زنان اين چنيني علاجي جز نابودي ابزار تسلط شان، که عبارت است از طبيعت زنانه آنها، ندارند. اما زنان ديگري، آنهائي که از اطاعت و تنبه شدن لذت مي برند راه علاج و درمان شان تنبه فزيکي است. بنابراين دستور قرآن: تبعيد کنيد آنها را در کنج خانه ها و بزنيد آنها را، موافقت دارد با کشفيات جديد روان پزشکي در زمينه درک زن ياغي و متمرد. اين نمونه اي از معجزات علمي قرآن است، زيرا اين نتيجه و حاصل حجم بزرگي از تحقيقات علم روانشناسي در زمينه زنان متمرد و ياغي است. » ( 61 )

هر دو نقل بالا بيانگر و مبتني بر دستورات ضد انساني و زن ستيز قرآن است که مي گويد زنان گمراه را بزنيد تا از گمراهي باز گردند. اما درک وباوري که اين خصلت يعني ياغيگري را جز طبيعت زن دانسته و آنرا ناشي از سرشت خلقت مي پندارد، چرا راه علاج را بر تنبه جسمي زن مي بيند. چنانچه مشاهده مي کنيد اسلاميون اين » بيماري ذاتي» که خواست خداي متعال است، را معجزه خوانده و براي توجيه اين همه بربريت و زن ستيزي وقيحانه از علم روانپزشکي نيز استمداد ميجويند. از قرآن گرفته تا گفتار و کردار محمد پيغمبر اسلام و اعوان و انصارش، همه تنبه جسمي زن را توجيه نموده اند و اين حقي است از آن مردان و فقط مردان. مردي که از تمرد و ياغيگري زنش بيم دارد، نخست او را نصيحت کند، اگر اين امر کارگر نيفتاد مرد حق دارد که از بستر او دوري جويد، اگر اين هم مؤثر نيفتاد او ( مرد ) حق دارد که زنش را بزند.

سيد قطب ديناميزم راندن زن و پاسخ ندادن به نياز هاي جنسي اش را وقتي که نصيحت کار سازنيست، چنين توضيح ميدهد:

» هنا يجيء الا جراء الثاني . . . حرکة استعلاء نفسية من الرجل علي کل ما تدل به المرأة من جمال و جاذبية . . و اهجروهن في المضاجع . . والمضجع موضع الإغراء والجاذيبة، التي تبلغ فيها المرأة الناشز المتعالية قمة سلطانها. فأذا استطاع الرجل أن يقهر داوفعه تجاه هذا الاغراء، فقد أسقط من بد المرأة الناشز أمضي أسلحتها التي تعتز بها.» (سيد قطب، في ظلال القران، في تفسير سورة النساء:34) يعني:

» اينجا مرحله يا فاز دوم مي آيد . . . مرد بايد که يک حرکت برتر رواني بر عليه همهٌ جذابيت و زيبائي زن بکار گيرد، از طريق دوري جستن ويا راندن او از بسترش. زيرا بستر محل اغوا و فريب است، جائي که زن متمرد به اوج قدرتش دست ميابد. اگر مرد بتواند به ميلش بر ضد اغواي زن فايق آيد، آنگاه است که او ( مرد ) موفق به خلع سلاح شده است.» ( 62 )

يکي ديگراز اسلاميست ها گفته هاي فوق را چنين تکرار ميکند: » هجرها . . هو علاج رادع للمرأة مذل لکبريائها، فإن أعز ما تدل به هو أنوثتها، وأقوي ما تغزو به الرجل هو هذا السلاح . . . فأذا فله لها . . . فقد أبقاها بلا سلاح . . و ذلک أن ما تشعر به المرأع من هزيمة.» ( البهي الخولي، الاسلام و المرأة ألمعاصرة، ص 105 ) يعني:

» اين راندن از خود جنسي، علاجي است که زن ياغي و متمرد را از ياغيگري باز ميدارد، و باعث جريحه دار شدن غروراو ( زن ) ميگردد. چيزي که مهمترين گنجينه زن محسوب ميشود زنانگي او است . . . بنا براين ضربه خوردن آن تحقير آميزترين شکست براي او ( زن ) است.» ( 63 )

بنا براين مرد حق دارد که زنش را از خود براند يعني با او مقاربت جنسي نکند و او را تنبه فزيکي نمايد، هرگاه از ياغي گري او بيمناک است. زن اما، هرگز حق ندارد که به همچون راه کردي جهت اصلاح شوهر متمردش دست برد، چنانچه از آيه زير مستفاد ميشود:

» و إن أمرأة خافت من بعلها نشوزأ او اعراضأ فلا جناح عليهما أن يصلحا بينهما صلحاً و الصلح خير» ( سوره النساء: 128 ) يعني: » و اگر زني از شوهرش بيم آن داشت که با وي راه مخالف و بد سلوکي پيش گيرد يا از او دوري گزيند باکي نيست که هر دو طريق مصالحت و سازگاري بنمايند.» ( 64 )

از آيه هاي 34 و 128 سوره نساء به روشني بر مي آيد که، هنگامي که زني از ياغيگري و بي وفائي شوهرش هراس دارد، قرآن به او دستور مدارا و سازش ميدهد، ولي وقتي قضيه بر عکس است يعني مرد بيم ياغي گري از جانب زنش را دارد، قرآن در دفاع از حق مسلم و يزداني مرد بر خواسته و دستور راندن او ( زن ) از بستر و سر انجام استفاده از زور را ميدهد.

بخاري در حديث زير مثالي از حق اختيار زن ميآورد، هرگاه که او از جفاکاري و بيوفائي شوهرش بيمناک باشد: «عن عائشة- و إن امرآة خافت من بعلها نشوزأ أو اعراضأ- قالت: هي المرأة تکون عند الرجل لا يستکثر منها فيريد طلاقها و يتزوج غير ها، تقول له: امسکني و لا تطلقني، ثم تزوج غيري ، فأنت في حل من النفقة علي و القسمة ليي فذلک قوله تعلي ـ فلا جناح عليهما أن يصلحا بينهما صلحا والصلح خير ــ.» ( صحيح بخاري عربي ــ إنجليزي جزء 7 حد يث 134 ) يعني:

» از عايشه ( راجع به اين آيه که ميگويد: و اگر زني از شوهرش بيم آن داشت که با وي راه مخالفت و بد سلوکي پيش گيرد يا از او دوري گزيند) نقل شده است که ميگويد اين آيه مربوط به زني است که شوهرش نمي خواست بيشتر از اين او را به همسري خودش نگهدارد، بلکه ميخواست که او را طلاق نمايد و با ديگري ازدواج کند، از اينرو زن به مردش گفت: » مرا نگهدار و طلاقم مده، و با ديگري ازدواج کن و من از تو نفقه نمي خواهم و نه هم با من همبستر شو.» خداوند دستور ميفرمايد: صلحي برضاي طرفين که صلح بهر حال بهتر است.» (65 )

بر مبناي حديث فوق از بخاري، زني که از بيوفائي و جفا از جانب شوهرش بيم دارد، قرآن به او توافق صلح آميز را توصيه مي کند و حتي از او ( زن ) ميخواهد که حاضر به تسليم در برابر خواستهاي مردش از آنجمله ازدواج وي با کسي ديگري شود، و سر انجام حاضر شود که از حق خودش بلحاظ مالي و رابطه جنسي هم بگذرد. عايشه در مورد اين موقعيت نا مساعد زن حکايتي دارد که شنيدني است: «. . . و چون سوده دختر زمعه ميترسيد پيغمبر او را طلاق دهد به حضرت گفت نوبت مرا مراعات مکن من توقع همبستري با ترا ندارم و شب خود را به عايشه ميدهم ولي مرا طلاق مده زيرا ميخواهم روز حشر جزء زنان تو محسوب بشوم.» ( 23 سال ، ص 209 ، علي دشتي )

تنبه جسمي زن متمرد، بعنوان آخرين راه حل و چاره جوئي پيش از طلاق است، زن نخست بايد نصيحت شود و اگر اين امر مؤثر نيافتاد، مرد حق دارد که از همخوابگي با او ( همسرش ) دوري گزيند. حکم قرآن مبني بر رفتار نيک با زن در تناقض با اين حکم که زن ياغي را تنبه نموده و ازش دوري گزيند نيست، چون از نظر اسلام تنبه جسمي زن خود عين مهرباني و شفقت با او است. محمد پيامبر اسلام که خود گويا مهربانانه ترين سلوک را با زناش داشته، ازهمهٌ آنها مدت يکماه دوري ميگزيد. ( 66 ) غزالي اين مسأله را چنين بيان ميکند: » در زنان شرارت و ضعف وجود دارد. ديپلماسي و خشونت چاره گر شرارت ( نابکاري ) است، مهرباني و ملايمت علاج ضعف و سستي.» ( 67 )

مرد حق ازدواج به چهار زن آزاد مؤمينه را دارد و مي تواند با کنيزان بيشماري رابطه جنسي داشته باشد:

بر مبناء احکام خدا و پيغمبرش محمد، مردان می توانند با بيش از يک زن ادواج کنند، چنانچه از آيه زيربر ميآيد:

» و إن خفتم الا تقسطوا في اليتامي فإنکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعولوا فواجدة او ما ملکت أيمانکم ذلک ادنی الا تعولوا » ( سوره النساء: 3 ) يعني: » اگر بترسيد که مبادا در بارهٌ يتيمان مراعات عدل و داد کنيد، پس آنکس از زنان را به نکاح خود در آوريد که مر شما را نيکو و مناسب عدالت است دو يا سه يا چهار و اگر بترسيد که چون زنان متعدد گيريد راه عدالت نپيموده و با آنها ستم کنيد پس تنها يک زن اختيار کرده و ياچنانچه کنييزي داريد بآن اکتفا کنيد که اين نزديکتر بعدالت و ترک ستمکاري است » ( 68 )

اما بعضي ها استدلال مي آورند که چون بر قرار داشتن برابري نا ممکن است، بنأ با تکيه به آيه زير ازدواج با بيشتر از يک زن را جايز نمي دانند: » و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء ولو حرصتم فالا تميلوا کل الميل » يعني: » شما هرگز نتوانيد ميان زنان بعدالت  رفتار کنيد و هر چند راغب و حريص بر عدل باشيد پس بتمام ميل خود يکي را بهره مند و ديگري را محروم نکنيد. » ( سوره نساء: 129 ) ( 69 )

اما اکثريت قريب به اتفاق مفسرين به اين باور اند که:

» ( ولن تستطيعوان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ) اي ان تعدلوا في شهوة القلب و ميل النفس و يتبع ذلک التفاوت في الوقاع و انما عليه العدل في العطا ء و المبيت و اما في الوقاع و الحب فذلک لا يدخل تحت الاختيار.»( الغزالي احيأ علوم الدين جزء 2 ص 54 و 55 ) يعني:

» عدالت ياد شده در آيه 3 ، سوره نساء ( شما هرگز نتوانيد ميان زنان بعدالت رفتار کنيد و هر چند راغب و حريص برعدل باشيد ) ، مربوط است به شهوة القلب و ميل النفس و التفاوت في الوقاع و عدالت ياد شده در آيه 129 ، سوره نساء مربوط است به عاطفه و محبت مرد نسبت به زنانش که اختياري نيست. » ( 70 )

اين مفسرين در ادامه استدلال ميکنند که محمد خود نيز در محبت با زنانش عادل و مصنف نبوده است، زيرا او عايشه را بيشتر از بقيه زنانش دوست ميداشت. ( 71 ) پس تا هنگامي که شوهر بتواند نسبت به زنانش در رابطه با تقسيم وقت و هم در رابطه به نفقه » بعدالت» رفتار کند، ميتواند تا چهار زن داشته باشد.

تعدادي هم به اين باور اند که تعداد زناني را که يک مرد ميتواند همزمان در اختيار داشته باشد 9 تااست، چنانچه دو تا، سه تا و چهار تا مساوي است به 9 تا. و محمد خود نيز هنگامي که مرد 9 تا زن داشت، و پيروي از سنت و شيوه زندگي پيغمبر راهي ستوده و نيک است. ( 72 ) بعضي هم معتقد اند که آيه فوق گواهي است بر نا محدود بودن تعداد همسر، زيرا که در آيه فوق دو يا سه و يا چهار ذکر نشده است و دقيقاً گفته شده است دو و سه و يا چهار، مقصود دو و سه و چهار است . . . ( 73 )

دليل ازدواج با بيشتر از يک زن را غزالي يکي از معتبر ترين مفسرين اسلامي چنين بيان ميدارد: » و من الطباع ما تغلب عليه الشهوة بحيث لا تحصنه المرأة الواحدة فيستحب لصاحبها الزيادة علي الواحدة الي الاربع. «( الغزالي، احياء علوم الدين جزء 2 ص 32 ) يعني:

» در بعضي از مردان تمايل جنسي چنان غالب ( شديد) است که يک زن نمي تواند باعث ارضاي آنها شود و او را از عمل زنا مسئون بدارد. به اين دليل مردان اينچنيني بهتر است که با بيشتر از يک زن ازدواج کنند و  ا ميتوان تا چهار زن داشته باشند.» ( 74 )

در ضمن طبق دستورات قرآن، مردان حق دارند و مي توانند که با کنيزان شان رابطه جنسي بر قرار نمايند و از آنها لذت برند.

» إذا اشتري ( رجل ) جارية فإن عقد شرائها يقيد حل و طهئا ضمناً وهو ليس عقد نکاح کما لا يخفي . . . عقد شراء الامة . . . إنما هو لمکها قصداً والتذذ بها ضمناً فهو عقد شراء لا عقد نکاح.» ( کتاب افقه علي المذاهب الاربعة عبدالرحمن الجزيري، دار الکتب العلميه، 1990 الجزء الرابع، ص 89 ) يعني:

» اگر مردي کنيزي را خريداري کند، قرار داد خريد حق استفاده جنسي از کنيز را نيز شامل ميشود.» ( 75 ) طبق » قرار داد ابتدا او ( کنيز ) را مالک ميشود و ثانياً از او لذت جنسي ميبرد.» (76 )

دليل استفاده جنسي از کنيز با وجود اينکه مرد مسلمان ازدواج کرده و همسر هم دارد، را غزالي چنين توضيح ميدهد: » لما کانت الشهوة اغلب علي مزاج العرب کان استکثار الصالحين منه للنکاح اشد و لا جل فراغ القلب ابيح نکاح الا مة عند خوف العنت مع ان فيه ارقاق الولد و هو نوع أهلاک، و هو محرم علي کل من قدر علي حرة، و لکن إرقاق الولد اهون من إهلاک الدين، و ليس فيه الا تنغيص الحياة علي الولد مدة، و في اقتحام الفاحشة تغويت احياة الاخروبية التي تستحقر الا عمار الطويلة بالاضافة الي يوم من ايامها.»  ( الغزالي احيا ء علوم الين جزء 2 ص 33 ) يعني:

» از آنجائي که شهوت يک جنبه غالبي از طبيعت اعراب است، نياز مردان متقي به مقاربت جنسي خيلي شديد ارزيابي شده است. و بمنظور فراغ قلبهاي شان جهت عبادت پروردگار، آنها اجازه يافته اند که با کنيزان خويش مقاربت جنسي نمايند و در عين حال بايست بترسند که اين غريضه شهواني شايد آنها را به ارتکاب زنا سوق دهد. بهر حال اين مسلم است که همچون عملي ( مقاربت با کنيز ) منجر به زاده شدن کودکي که برده خواهد بود، ميشود. چيزي که خود شکلي از تباهي است . . . ولي برده ساختن يک کودک گناه سبکتري نسبت به خرابي ايمان است. زيرا برده ساختن نوزاد چيزي مؤقت است، اما ارتکاب زنا گمراهي ابدي است.» ( 77 )

غزالي حکايتي راجع به اين غلبه شهواني دارد که قابل شنيدن است به آن توجه کنيد:

» حکي علي ابن عمر . . و کان من زهاد الصاحبة و علما ئهم انه کان  يفطر من الصوم علي الجماع قبل الا کل، وربما جامع ثلاثاً من جواريه في شهر رمضان قبل العشاء الاخيرة.» ( الغزالي احياء علوم الدين جزء 2 ص 33 ) يعني: » علي ابن عمر که يک صحابه زاهد و عالم بود، روزه اش را قبل از هر چيزي با جماع افطار ميکرد. و با سه کنيزش قبل از عشاء همبستر مي شد.» ( 78 )

يعني که زن در اين باور وسيلهٌ براي ارضاي شهوات حيواني مرد است، سکس عملي است مربوط به مرد و فقط براي لذت او، براي اثبات هر چه بيشتر اين باور حقارت آميز بد نيست که باز از بخاري نقل کنيم که مي گويد: » نبي الله کان يطوف علي نسائه في الليلة الواحدة و له يومئذ تسع نستوة.» ( صحيح بخاري عربي ــ انجليزي جزء 7 حديث 142 ) يعني: » رسول خدا با همه اي زنانش در يک شب مقاربت جنسي ميکرد، و در اين زمان او 9 زن داشت.» ( 79 )

چون محمد پيغمبر اسلام باري خودش گفته بود: » اعطيت قوة اربعين في الجماع » ( الطبقات الکبري لا بن سعد، جزء 8 ص 129 ) يعني: » که قدرت جنسي چهل مرد را داراست.» ( 80 ) اين تنها محمد نيست که از اين مزيت برخوردار است، بلکه يارانش از جمله علي نيز از امتيازي در اين مورد برخوردار است که توجه تان را بدان جلب مي کنم:

» و علياً کان أزهد اصحاب رسول الله و کان له اربع نسوة و سبع عشرة سرية. » ( الغزالي، احياء علوم الدين جزء 2 ص 27 ) يعني: » علي که يکي از زاهد ترين اصحاب رسول خدا بود چهار زن و هفده کنيز متعه داشت.» ( 81 ) در حاليکه » و کان في الصحابة من له الثلاث و الاربع، و من کان له اثنتان لا يحصي.» ( الغزالي، احيا ء علوم الدين جزء 2 ص 34 ) يعني: » بعضي از اصحاب 3 و 4 زن داشتند، کساني که دو زن داشتند از لحاظ تعداد بيشمار بودند.» ( 82 )

راجع به استفاده جنسي از کنيز که در آيه فوق قرآن آمده و اينجا نيز نقل شد، رازي چنين اظهار عقيده ميکند: » سوي ( الله ) في السهولة و اليس بين الحرة الواحدة و بين الا ماء من غير حصر، ولمعري إنهن اقل تبعة و اخف مؤنة من المهائر، لا عليک اکثرت منهن ام اقللت، عدلت بينهن في القسم أم لم تعدل، عزلت عنهم أم لم تعزل. » ( الرازي في تفسير النساء : 3 ) يعني:

» خداوند شرط رابطه جنسي با کنيز ( هر تعدادي که مرد مؤمن در اختيار دارد ) را به اندازه ازدواج با يک زن آزاد مؤمنه سهل ساخته است، در ضمن مسؤليت و توشه اي کنيزان کمتر است از جهزيه ديگران، مهم نيست که تعداد شان کم و يا زياد باشد، اهميت ندارد که تو در ميان آنها در مورد تقسيم وقت به عدالت رفتار کني يا نه و مهم هم نيست که عمل مقاربت جنسي با آنها را کامل نمائي يا خير.» ( 83 )

قربطي در مورد آيه 3 سوره نساء و استفاده جنسي مردان مسلمان از کنيزان شان چنين ميگويد:

» المعني ( فإن خفتم ألا تعدلو ) في القسم ( فواحدة أو ما مالکت ايمانکم ) فجعل ملک اليمين کله بمنزلة واحدة ، فانتفي بذلک ان يکون للاماء حق في الواط ، او في القسم ، إلا ان ملک اليمين في العدل قائم بوجوب حسن الملکة و الرفق بالرقيق. » ( القرطبي في تفسير النساء : 3 ) يعني: » آنها نه حق همخوابگي دارند  و نه هم حق نفقه، زيرا خداوند آفريده است، زن مؤمنه آزاد و کنيزاني که در تمللک داريد، را از يک دسته. بهر صورت مالک حق در خور مالکيت بر کنيزش را دارد و کنيز هم سزاوار احسان مالکش است.» ( 84 )

از اينرو از نظر آموزش هاي اسلامي نياز مردان متقي به مقاربت جنسي، جهت فراغ قلب مرد مؤمن براي امر عبادت خداوند، بسيار شديد ارزيابي شده است. به همين دليل مردان مسلمان اجازه يافته اند تا با چهار زن ازدواج نمايند و از کنيزان هر آنچه در تملک دارند لذت جنسي برند، حتي اگر اين امر منجر به » زاده شدن کودکي شود که برده خواهد بود، که شکلي از تباهي است. »              ادامه دارد

منابع : 

1 ــ   مشکات، کتاب 1 ، مقدمه: قرآن و حديث، ص 3 ، ترجمه انگليسي.

2 ــ   اتقان في علوم القرآن، جلد دوم، ص 182.

3 ــ   مشکات، کتاب 1، اهميت قرآن و حديث، ص 2 و 3 ، ترجمه انگليسي.

4 ــ   صحيح مسلم ، مقدمه ترجمه انگليسي.

5 ــ   مشکات ، کتاب 1 ، اهميت قرآن و حديث ، ص 5 ، ترجمه انگليسي.

6 ــ   همان منبع ، اهميت قرآن و حديث ، ص 2 و 3 .

7 ــ   قرآن سوره بقره آيه 228 .

8 ــ   ابن کثير، في تفسير النساء آيه 34 .

9 ــ   رازي، تفسير سوره نساء ، آيه 11 .

10 ــ   همان منبع.

11 ــ   تفسير کبير رازي، سوره نساء آيه 11 .

12 ــ   احمد زکي تفاحه، زن و اسلام، دارالکتاب اللبنائي بيروت 985 ، ص 36 .

13ــ   بخاري، عربي ــ انجليزي خزء 1 حديث 301 .

14 ــ   همان منبع.

15 ــ   تفسير کبير رازي، سوره 30 ، آيه 21 .

16 ــ   اسلام و زن دارالقلم، کويت، 1984 ، ص 241 .

17 ــ   همان منبع.

18 ــ   صحيح بخاري، جلد 1 ، حديث 28 .

19 ــ   قرآن سوره بقره آيه 282 .

20 ــ   The Age , Life be hind a viel  of  Islam, 3 / 3 1992 , p II

21 ــ   المنصف ، ابوبکر احمد ابن عبدالله موسي الکندي ، جلد اول ، جزء 2 ص 263 ، همچنين مراجعه شود به احياي علوم دين، غزالي دار الکتب علميه، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 52 .

22 ــ   کنز جلد 21 ، حديث 919 .

23 ــ   احمد زکي تفاحه، زن و اسلام ، ص 180 .

24 ــ   احياي علوم الدين، غزالي، دارالکتب علميه، بيروت، جلد 2 ، کتاب ادب النکاح، ص 34 .

25 ــ   فرهنگ فارسي عميد.

26 ــ   کنز جلد 22 ، حديث 858 ، همچنين مراجعه شود به: احياي علوم الدين، غزالي، دارالکتب علميه، بيروت، جلد 2 کتاب ادب النکاح، ص 65 .

27 ــ   احياي علوم الدين ، غزالي ، دارالکتب علميه بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 65 .

28 ــ   همان منبع ، ص 65 .

29 ــ   الي کل فتة تؤمن با لله ــ دکتور محمد سعيد رمضان البوطي ، ترجمه انگليسي، رساله هشتم، ص 41 و 42 ، 1987 ، بيروت.

30 ــ   همان منبع ، ص 43 .

31 ــ   همان منبع ، ص 47 و 48 .

32 ــ   همان منبع ، ص 98 .

33 ــ   صحيح بخاري، ترجمه انگليسي، جزء 7 ، حديث 113 .

34 ــ   همان منبع، حديث 114 .

35 ــ   احياي علوم الدين، غزالي، دار الکتب علميه، بيروت جلد 2 کتاب ادب النکاح، ص 51 .

36 ــ   حديث صحيح، بنقل از احمد.

37 ــ   احياي علوم الدين، غزالي، دار الکتب علميه، بيروت، جلد 2 کتاب ادب النکاح ص، 51 .

38 ــ   مشکات، کتاب، ترجمه انگليسي ، بخش » وظايف زن وشوهر» ، حديث 61 .

39 ــ   همان منبع حديث 54 ، همچنين مراجعه شود به صحيح بخاري ، ترجمه انگليسي ، جزء 7 ، حديث 121 .

40 ــ   الي کل فتة تؤمن بالله ، دکتور محمد سيعد رمضان البوطي ، رساله هشتم ، ص ، 55 ، 1987 بيروت .

41 ــ   عبدالرحمن الجزيري ، الفقه علي المذاهب الاربعة ، بخش 4 ، ص، 7 دارالکتب علميه ، 1990 .

42 ــ   قرآن سوره 26 ، آيه 166 .

43 ــ   قربطي ، تفسير سوره روم ، آيه 21 .

44 ــ   سيوطي ، تفسير سوره نساء آيه 34 ، همچنين مراجعه شود به مشکات ترجمه انگليسي ، کتاب 1 ، حديث 74 .

45 ــ   مشکات ، کتاب 1 ، ترجمه انگليسي ، بخش << وظايف زن و شوهر >> حديث 60 .

46 ــ   سيوطي ، تفسير سوره نساء آيه 34 و کنز ، جزء 22 ، حديث 868 .

47 ــ   مشکات ،کتاب 1 ، ترجمه انگليسي ، بخش << وظايف زن و شوهر >> ، حديث 70 ، اين حديث بوسيله ابو داود ، احمد ترمذي و . . . نقل شده است .

48 ــ   احمد زکي تفاحه ، زن و اسلام ، دارالکتاب اللبنائي ، بيروت ، 1985 ، ص 176 و همجنين مراجعه شود به : المصنف ، ابوبکر احمد ابن عبدالله موسي الکندي ، جلد 1 ، بخش 2 ، ص ، 255 .

49 ــ   سيوطي ، تفسير سوره نساء ، آيه 34.

50 ــ   ابن ماجه ، کتاب النکاح ، حديث 1850 .

51 ــ   رازي و قربطي ، تفسير سوره نساء ، آيه 21 .

52 ــ   مشکات ، کتاب 1 ترجمه انگليسي ، بخش << وظايف زن و شوهر >> ، حديث 68 .

53 ــ   قرآن سوره نساء آيه 34 .

54 ــ    رازي ، تفسير کبير ، سوره نساء آيه 34 .

55 ــ   مشکات ،کتاب 1 ترجمه انگليسي بخش << وظايف زن و شوهر >> ، حد ث 50 .

56 ــ    همان منبع ،حديث 76 .

57 ــ    همان منبع ، پاورقي شماره 138 .

58 ــ    همان منبع ، پاورقي شماره 140 .

59 ــ   ابن کثير ، تفسير سوره نساء ، آيه 34 ، اين حديث بوسيله ابو داود و ابن ماجه هم نقل شده است .

60 ــ   سيدقطب ، في طلال القرآن ، تفسير آيه 34 ، سوره نساء .

61 ــ   انجمن هاي اسلامي استراليا، نشريه مناره ، 1980 ، ص 10 .

62 ــ   سيد قطب ، في ظلال القرآن ، تفسير آيه 34 ، سوره نساء .

63 ــ    البهي الخولي ، الاسلام و المراة ألمعاصرة ، دارالقلم ، کويت 1984 ، ص 105 .

64 ــ   قرآن سوره نساء آيه 128 .

65 ــ   صحيح بخاري ، ترجمه انگليسي ، بخش 7 ، حديث 134 .

66 ــ   همان منبع ، حديث 130 و 131 .

67 ــ    احياي علوم الدين ، غزالي ، دارالکتب علميه ، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 52 .

68 ــ   قرآن سوره نساء ،آيه 3 .

69 ــ   قرآن سوره نساء ،آية 129 .

70 ــ   احمد زکي تفاحه ، زن و اسلام ، دار الکتاب اللبنائي ، بيروت 1985 ، ص 58 .همچنين مراجعه شود به احياي علوم الدين ، غزالي ، دارالکتب علميه ، بيروت جلد 2 کتاب ادب النکاح، ص 54 و ابن عربي احکام قرآن جلد 1 ع ص 504 .

71 ــ   رازي تفسير کبير ، سوره نساء ، آيه 129 .

72 و 73 ــ   همان منبع ، تفسير سوره نساء آيه 3 .

74 ــ    احياي علوم الدين ، غزالي ، دار الکتب علميه ، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 34 .

75 ــ   عبدالرحمن الجزيري ، الفقه علي المذاهب الاربعة ، دارالکتب العلمية ، 990 ، بخش چهارم ، ص 89 .

76 ــ   همان منبع .

77 ــ    احياي علوم الدين ، غزالي ، دار الکتب علميه ، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 33 .

78 ــ    همان منبع .

79 ــ    صحيح بخاري ، ترجمه انگليسي ، بخش 7 ، حديث 142 ، و بخش 1 حديث 268 .

80 ــ    محمد ابن سعيد ، الطبقات الکبري ، دار التحرير ، قاهر

داستان غم انگیز زنان در کلام الله

پیش از آغاز سخن یادآوری میکنم که الله خدا نیست.دردرونمایه عربی قرآن هم نامی از خدا برده نشده وهمه جا الله آمده است  ولی مترجم ازدید خود نام خدارا جایگزین الله کر ده است که درست نیست. 

سوره دوم(بقره)آیه زیر222.زنان کشتزارشمایند پس برای کشت بدانها نزدیک شوید هرگاه مباشر ت آنان خواهید وبرای ثواب ابدی چیزی پیش بفرستید وبدانیدکه محققا نزد الله خواهیدرفت.ای رسول تو اهل ایمان را بشارت ده….

دراین آیه الله پروانه داده است  همانگونه ای که کشاورزان میتوانند زمینهای کشاورزی خودرا کشت کنند.مردان نیزآزادند که ازهرسوی بخواهند به کشتزارزنان وارد شوند.زیرا زنان بگونه زمین ملک متصرفی مالک هستند ونباید اززیربرخاسته مالک شانه خالی کنند

همین سوره آیه زیر227میگوید …وزنان رابر شوهران حقوق مشروعی است چنانچه شوهران رابرزنان.لیکن مردان رابرزنان افزونی وبرتری خواهدبود.الله برهرچیزتوانا وبرهمه امورعالم داناست.

دراین آیه الله بروشنی مردان را برزنان برتردانسته وباپوزه بندی محکم دهانشان رابسته است که لب برسخن نگشایند.

همین سوره د نباله آیه زیر281…ودوتن ازمردان را گواه آرید واگردومردنیابید یک تن مرد ودوزن هرکه راطرفین راضی شوند گواه گیرند.

دراین آیه هم الله مهرورزانه دوزن رابرابریکمرد بشماآورده  آنهم درباره گواهی که دیدن با چشم  های همه آنها است ازدید الله پذیرفته نیست .درهالی که همین زنان درپستوئ خانه ودرزیرچادری سیاه به تنهایئ به نماز می ایستند ومیگویند الله واکبر یعنی گواهی میدهم که الله بزرگتراست .الله گواهی آنان راچون بسود خویش است می پذیرد ودرلوح محفوظ ثبت میکند وثواب هم میدهد؟؟.

 سوره چهارم(النسا)آیه زیر2 اگربترسید که مبادادرباره یتیمان مراعات عدل ودادکنید پس آنکه اززنان را بنکاح خود درآرید که شمارانیکوومناسب باعدالت است.دویاسه یاچهارواگربترسیدکه چون زنان متعدد گیرید راه عدالت نپیموده وبه آنها ستم کنید.پس تنها یک زن اختیار کرده ویاچنانچه کنیزی دارید به آن اکتفا کنید.که این نزدیکتر به عدالت وترک ستمکاری است..

1-اللهی که این چنین موشکافانه درباره دادگری سخن رانده ومردان را بداشتن چند زن آزاد نموده است .شوربختانه زنان را محکوم بداشتن تنهایک همسر نموده  بهیچ روی کوچکترین توجهی به نیاز جنسی آنها نکرده است . درپی خواهیم خواند که چگونه رسول الله اش را آزادبه دست درازی بر همه زنان نموده است .

2-کنیزی که الله دراین آیه ازاو نام برده  زنی است ناآزاد بدست آمده درجنگ یاخریداری شده در بازارآزاد که همبستری با ا و نیازی به اازدواج ندارد.

همین سوره آیه 10   حکم الله در حق فرزندان شما چنین است که پسران دوبرابر دختران ارث برند. پس اگر دختران بیش از دو نفرباشند. فرض همه دوثلث ترکه است واگر یکنفرباشد نصف است.

در این آیه هم الله آب پاکی را روی دست  زنان ریخته وبا تائید درنیمه قراردادن بامردان دست وپای شان را نیز به زنجیر کشیده است تاباپوزه بندی که دردهان دارند لب به سخن نگشایند وپارا نیزاز دستور الله فراتر ننهند.

همین سوره آیه 23و نکاح زنان  محصنه(شوهردار)نیز برای شما حرام شد مگر آن زنان که متصرف ومالک شده اید.برشماست که پیرو کتاب الله باشید .

اللهی که تا نزول این  آیه همبستری با زنان همسر داررا آزاد کرده بود وگناه نمیدانست.اگر چه با این دستورفرمان پیشین را برداشت  ونارواشمرد ولی به مردان این پروانه راداد تادگرزنانی را که میتوانند بربایند متصرف ومالک شده همبسترگردند که نیازی به خواسته ومیل زنان نیست.زیرا الله زنان را به گونه کالا وبزوگاووگوسفندوزمین درخورتصرف ومالکیت مردان دانسته است.

همن سوره آیه33مردان رابرزنان تسلط وحق نگهبانی است بواسطه آن برتری که الله  بعضی رابر بعضی مقرر داشته وهم بواسطه آنکه مردان ازمال خود به زنان نفقه دهند.پس زنان شایسته ومطیع درغیبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند  وآنچه را که الله به حفظ آن امرفرموده نگهدارند وزنانی که از مخالفت ونا فرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنهارا موعظه کنید اگر مطیع نشوند  ازخوابگاه آنان دوری گزینید بازمطیع نشدند آنهارا به زدن تنبیه کنید چنانچه اطاعت کردند دیگر برآنها حق هیچگونه ستم ندارید  که همانا الله بزرگواروعظیم الشان است.

دراین آیه دستورروشن ودادگرانه الله برتری بی چون وچرای مردان برزنان است.تنهابه دوفرنود یکی برتری الله فرموده بعضی رابر بعضی دوم برای اینکه مردان به زنان خوراک وپوشاک میدهند.   بااینکه زنان چه درخانه چه درمزرعه چه درکارگاه وکارمندی دراداره ودیگرکارهای ارزشمند دوشادوش بامردان کار میکنندومیکوشند.بچه داری هم میکنند. شوربختانه بهره ای ندارند.نه تنها مزد کارشان رایگان ازآن مردان است همواره دربرابر خوراک وپوشاکی ناچیز هم بدهکار مردان هسند؟

الله فرموده زنان شایسته باید همیشه گوش به فرمان مردان ونگهبان حقوق آنها باشند ولی کوچکترین دستوری به مردان درباره نگاهداری حقوق زنان شایشته نداده ودست مردان رادر هماغوشی با هرزنی بازگذاشته است.

بیدادگرانه تر آنکه الله به مردان پروانه داده است تااگرزنی دربرابرهمسرش بایستدوحقش رابخواهد گستاخی ونافرمانی کرده است بایدبازدن تنبیه شود اگر پس از کتک خوردن فرمانبردارگردید دیگربراوستم نکنند ولی اگرپس ازکتک خوردن هم باز خواستارحق خویش گردید دوباره وچندباره آنقدرکتکش بزنند تارام گردد. الله باچنین دستورهای نابخردانه خود ش میگوید من دادگر وعظیم الشان هم هسم؟.

همین سوره آیه128 شماهرگزنتوانیدمیان زنان به عدالت رفتارکنید هرچه راغب وحریص به عدل ودرستی باشیدپس با تمام میل خود یکی را بهره مند وآن دیگررا محروم نکنید تااومعلق وبلا تکلیف ماند واگرسازش کنید وپرهیزکارباشید.همانا الله بخشنده ومهربان است.

درست توجه کنید اللهی که میداندوباوردارد که مردان هرگزنمیتوانندبا داشتن چندزن میان آنان به دادگری رفتارکنند.بازهم دست آنهارابازگذاشته است تاچهارهمسروهرچه بخواهند کنیز ملکی متصرفی دربندخودداشته باشند. درباره ستمی که دراین رهگذ ربرزنان میرود لب فروبسته ودستورنداده است تاهمانگونه که زنان باید تنهایک همسرداشته باشند  مردان نیزنبایدجزیک همسر ازهمسران بیشماروکنیزان ملکی متصرفی بهره مند گردند.

شگفتا با اینهمه بیدادگری بیشرمانه میگوید(همانا الله بخشنده ومهربان است)؟

سوره پنجم(المائده) آیه زیر4…ونیزحلال شد نکاح زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب.درصورتیکه .اجرت ومهر آنان رابدهید وآنها هم زناکارنباشند ورفیق ودوست نگیرند…

دراین آیه هم باز دست مردان رادرهماغوشی بازنان مومنه پارسای اهل کتاب بازگذاشته تادرصورت همخوابگی اجرومزدشان یعنی(مهر)بدهند آنهم بشرطی که زناکارنباشند ودوست ورفیقی نگیرند که باز معنی اش اینست مردان هرکاری خواستند بکنند .ماههاوسالهابسراغ همسران خودنروند .زنان عقدی وکنیزان سماق بمکند.

اینست دادگری الله .وپروانه نمیدهد هیچ زنی دربرابر همه بیدادگریهای همسرش بتواند برای برآوردن نیاز جنسی خود به آغوش مرددیگری پناه برد واگردرپی فشارهای روحی وروانی دست به رفع چنین نیازی زد. زناکاروگناهکاراست وبایدسنگسارگردد؟

آیا این الله تنها شتیان نرینه ها نیست؟

           پندواندرز الله برزنان بیشمار رسول الله تامباداپالان کجی کنند.

سوره سی وسوم (احزاب)آیه زیر 5پیغمبراولی وسزاوار تربه مومنان است از خودآنها  وزنان پییغمبرمادران مومنین هستند…

همین سوره زیرآیه 29 ای زنان پیغمبرازشما هرکه بکاررناروایی دانسته اقدام کند اورادوبرابردیگران عذاب کنند واین بر الله سهل وآسان است (30)وهرکه ازشما مطیع فرمان الله ورسول باشد ونیکو کارشود پاداشش دوبرابر عطا کنیم وبرای او روزی بسیار نیکومهیا سازیم (31) ای زنان پیغمبرشما مانند دیگر از زنان نیستید والله ترس وپرهیز کارباشید.پس زنهارنازک ونرم بامردان سخن نگویید مبادا آنکه دلش بیماراست بطمع افتد ودرست سخن گویید (32)ودرخانه هایتان بنشینید وآرام گیرید ومانند دوران جاهلیت پیشین آرایش وخودآرایی نکنید ونمازبپاداریدوزکات به فقیران بدهید وازامررسول اطاعت کنید الله چنین میخواهد رجس هر آلایش را ازشماوخانواده نبوت ببرد وشمارا ازهرعیب پاک ومنزه گرداند:

چون الله دریافته است که رسولش بابیست وچهارزن وکنیزان وغلامان بیشمار ملکی متصر فی ازنه تاسی وپنجساله هرگزنمیتواند راه دادگری درهمخوابگی درپیش گیرد.بجای سرزنش برخود که چرادست اورا اینهمه باز گذاشته است .ناگزیر ازتشویق وتهدید همسران رسولش بر آمده است تامبادا بدوراز چشم رسول پیر پذیرای مردان جوان هم سن وسال خودگردند.

 

         داستان دلدادگی محمدبرزینب زیبا  تنهاهمسرپسرخوانده اش زید.

 

همن سوره آیه زیر(35) هیچ مرد وزن مومن را درکاری که الله ورسول حکم کند اراده واختیاری نیست(که رای خلافی اظهارنماید) وهرکس  نافرمانی الله ورسول کند دانسته به گمرای سختی افتاده است.پیغمبرزینب دخترعمه اش رابه زیدغلام آزادکرده ازدواج کند. زینب گفت من ازاشراف قریشم غلامی رابه شوهری نپذیرم این آیه نازل شد:-(36) وچون تو باآنکس که خدایش نعمت اسلام بخشید وتواش نعمت آزادی  (یعنی به زیدحارثه به نصیحت گفتی برو زنی راکه همسرتست نگهدار وازالله بترس وطلاقش مده) وآنچه دردل پنهان میداشتی (که زینب رابگیری وحرمت ازدواج بازن پسرخوانده را که دردوره جاهلیت بود منسوخ کنی) الله آشکارساخت وتوازمخالفت وسرزنش خلق ترسیدی وازالله سزاوارتربودبترسی.پس ماهم(بدین غرض)چون زیدازآن زن کام دل گرفت (وطلاقش داد اورابه نکاح تو درآوردیم  تابعد از این مومنان در نکاح زنان پسر خوانده خود ازآنها کامیاب شدند (وطلاق دادند) برخویش حرج وگناهی نپندارند) وفرمان الله به انجام رسید(37) پیغمبررا درحکمی که الله ( براو مقرر) فرموده گناهی نیست: سنت الهی درمیان آنان که درگذشتند هم اینست ( که انبیارا توسعه درامرنکاح وتحلیل برخی محرمات ااست)وفرمان الله حکمی نافذ وحتمی خواهدبود)38این سنت الله است درحق آنانکه تبلیغ رسالت الله برخلق کنند وازالله میترسند وازهیچکس جزالله نمیترسند والله برای حساب ومراقبت کارخلق به تنهایی کفایت میکند(39)

محمدپدر هیچیک از مردان شما(زیدیاعمرو)نیست (پس زن زید زن فرزندنش نبود وپس از  طلاق او تواند گرفت) لیکن اورسول الله وخاتم انبیاست والله همیشه ( حکمش وفق حکمت ومصلحت است زیرااو)برهمه امورعالم آگاه است.

درست توجه کنید که الله خودش میگوید من به زیدنعمت اسلام بخشیدم  وتواش (یعنی محمد) نعمت آزادی  که بهترین وبزرگترین بن مایه است بردشمنی الله باآزادی.این الله مسلمان آزادی کش که همه زن هارا بررسول خود بخشیده است تابرچین کند وهمخوابه گردد .چشم دیدن این راهم نداشت که برده بی نوا یی هم یک همسرداشته باشد واین چنین محیلانه تنها زن زید پسرخوانده محمد راهم بدرون رختخواب رسولش کشانید وخودش هم عقدبست ودست اوراهم مانند انبیاء پیشین درتجاوزبرمحارم بازگذاشت وگفت محمدپدرهیچیک ازمردان شما نیست ومیتواند به همه همسران شما تجاوزکند ولی همسران محمدمادرمومنین هستند تاکسی پس ازمرگش هم نتواند بازنان زیبای اوازدواج کند؟

چنین است دادگری الله بیدادگر ودشمنی آشکاراوباآزادی بویژه زنان.

همین سوره زیر آیه49(ای پیغمبرگرامی) مازنانی راکه مهرشان اداکردی برتوحلال کردیم وکنیزانی راکه به غنیمت الله تورا نصیب کرد وملک تو شد ونیزدختران عمه ودختران خالو ودختران خاله .آنهاکه باتو ازوطن خود هجرت کردند ونیز زنان مومنه ای که خودرا بررسول بی شرط مهر ببخشد ورسول هم به نکاحش مایل باشد که این حکم (هبه وبخشیدن زن وحلال شدن او) مخصوص تست دون مومنان. که حکم زنان عقدی وکنیزان ملکی متصرفی مومنان را (پیشترباشرایط وعد دوحقوقآنهابرشوهرهمه را)به علم خودبیان کردیم این زنان همه را که برتو حلال کردیم(وتورامانند مومنان امت به احکام نکاح مقید نکردیم)بدین سبب بود که بروجودعزیزتو درامرنکاح هیچ حرج وزحمتی نباشد والله رابربندگان مغفرت بسیار است؟:

بااین دستورهای بسیارروشن . الله مهرورزانه همه بند های ریزودرشت کارهای پایین تنه رسولش راازپیش پای او برداشته تاهرزمان به هرزنی که دل بست هماغوش گردد.  آیا براستی این همان خدایی است که دراندیشه ما لانه کرده است یا حرمسرادار محمد وبنده ویژه ونگهبان کارهای پایین تنه رسول وهمسران بیشمارش ؟.

همین سوره آیه(50) ای رسول هریک اززنانت راخواهی نوبتش را موخردار وهرکه راخواهی بخودبپذیر وآن راکه به قهرازخودراندی اگرش به(مهر)خواندی بازبرتو باکی نیست (این آزادی ومختا رمطلق بودنت برزنان) بهترشادمانی دل وروشنی دیده آنهاست وهرگز باید محزون نباشند بلکه به آنچه ایشان را عطا کردی همه خشنودباشند. الله هرچه دردل ما مردم است آگاه است والله بر(نیک وبد خلق ) داناو(برعفووانتقامشان)بردباراست.

آیاپس از خواندن این اعترافات الله.جای کوچکترین دودلی درحرمسراداری اوبرای محمد برجای میماند وهیچ حرمسراداری بهترازاین میتواند برای اربابش خوش رقصی کند که الله برای رسولش کرده است؟

داوری باخوانندگان بویژه زنان واپس مانده سفره اندازاست.

همین سوره آیه زیر(51) ای رسول بعدازاین زنان دیگرنه عقدهیچ زنی برتو حلال است ونه مبدل کردن این زنان بدیگرزن هرچند ازحسنش به شگفت آیی وبسیاردرنظرت زیبا آید.مگرکنیزی مالک شوی…الله برهرچیزمراقب ونگهبان است.

آیاباآنهمه بخشندگی الله. زن دیگری باقی مانده است که رسول برآن دسترسی نداشته باشد؟

باآزادی درهمبستری بامحارم وافزودن مگرکنیزی رامالک ومتصرف شوی . رسول به سادگی میتواند اگرزنی درمحدوده خط سرخ الله برجای مانده باشد بنام کنیز ملکی متصرفی به چنگ آورد.

همین سوره دنباله آیه زیر52…هرگاه اززنان رسول متاعی طلبید ازپس پرده طلبید که حجاب برای آنکه دلهای شما وآنها پاک وپاکیزه بماند بهتراست ونبایدهرگز رسول الله رادرحیات بیازارید ونه پس ازوفات هیچگاه زنانشان را به نکاح خود درآورید که این کار نزد الله گناهی بسیاربزرگ است:

دگرباره الله حرمسرادار محمد به پشتیبانی ازرسولش برخاست ودستورداد که درزمان زنده بودن وپس از مرگ محمد هم بازنان وکنیزان بیشمارحرمسرایش نباید ازدواج کنند تاآنهاکه درزمان زنده بودن محمد اززندگی خودبهره نبرده بودند باقیمانده زندگی خودرانیز دررنج روحی بسربرند زیرا الله حرمسرادارمحمد دادگرومهربان وازهمه جاوهمه چیز آگاه است .

آیامیتوان بازهم دودل بود که این الله حرمسرادارویژه محمد نیست؟

     سوره التحریم: پیمان شکنی محمددرنوبت همخوابگی باحفصه دخترعمر.سوگندوسوگند شکنی

ای پیغمبرگرامی برای چه آن را که الله برتو حلال فرمود توبرخود حرام کردی تازنانت راخشنودسازی درصورتیکه الله آمرزنده ومهربان است (برهیچکس خصوص برتو رسول گرامیش سخت نخواهدگرفت . درتفسیروارداست که روزی حفصه بااجازه رسول به خانه پدرش عمررفت .پیغمبر باماریه درحجره حفصه خلوت کرد.ناگه سررسیدوغوغاانگیخت که تودرنوبت من باکنیزی خلوت کردی وآبروی مرانزدزنانت بردی. حضرت برای خشنودی اوفرمود.من ماریه رابرخود حرام کردم  ولی این سر نزدتواست  باهیچکس مگوی.اوبفورعایشه راهم آگه ساخت .اوهم بارسول راجع به ماریه گفتگوکرد.حضرت برعایشه نیزسوگند یادکرد که ماریه را ترک گوید.آن  دوزن شادشدند و این آیه نازل گردید.

(1) الله حکم کردبرشما که سوگندهای خودرا(به کفاره) بگشایید  اومولای شما بندگان و(حکمش نافذ) است وهم اوبهرچیزعالم دانا وبه حکمت امورخلق آگاه است (2) وقتی پیغمبربابعضی اززنان خود(یعنی باحفصه سخن راجع به ماریه یاریاست ابوبکروعمر) برازگفت (وبه اوسپرد) آن زن چون خیانت کرده  ودیگری (یعنی عایشه) را برسرپیغمبر آگه ساخت الله به رسولش خبردادواوبرآن زن برخی را اظهارکرد(برویش آورد( وبرخی راازکرم پرده داری نمودواظهارنکرد.آن زن گفت رسولا توراکه واقف ساخت( که من سر تو برکسی فاش کرده ام) رسول گفت مرا الله دانای آگاه ازهمه اسرارعالم خبرداد(3) اینک اگرهردوزن به درگاه الله توبه کنید رواست که ا لبته دلهای شما (خلاف رضای پیغمبر) میل کرده است واگرباهم برآزاراواتفاق کنیدباز(هرگزبراوغلبه نکنیدکه) الله یارونگهبان اوست وجبرییل امین ومردان صالح باایمان (یعنی علی) بروایت عامه وخاصه فرشتگان حق یارومددکاراویند(4)وامید هست که اگر پیغمبرشماراطلاق داد.البته زنانی بهترازشما بجایتان با اوهمسرکند که همه با مقام تسلیم وایمان وخضوع واطاعت اهل توبه وعبادت رهسپار(طریق معرفت) باشند چه بکر وچه غیربکر؟؟

آیا هیچ خبرچین یا دربان گوش به فرمان ویا خواجه حرمسرایی بیش ازاین  میتواند به ارباب خود یاری دهد که الله درباه محمدوهمسران دربند ش انجام داده است؟

بااین خوش رقصی های الله چگونه باید باورداشت که اوبنده محمد و پیشکارویژه اونیست؟

درخورتوجه زنان ابله واپس مانده سفره اندازی که چشم امید به پادرمیانی ابوالفضل العباس خواهرزاده شمربسته اند تانزد چنین اللهی ازآنان پشتیبانی کند.درهالی که دستهایش رابریدند خم برابرونیاورد وبازنان رسولش چنین رفتار ددمنشانه ای دارد.چه چشم داشتی نابخردانه وسبکسرانه؟

وهال ازهمه دانشمندان وبینشمندان وسرایندگان ودستاربندان دغلکاردینی میپرسم خواندن .کدام یک ازآیه های آمده دراین دفتر ود یگرداستانهای پوچ تازیان که بنام کتاب آسمانی بخوردمردم ایران داده شده است میتواندآمرزنده روان مردگان  باشد ؟

ویاسوگندبدانها که 1400سال است مردم با فرهنگ ایران را زیرنام قرآن یا کلام الله آسمانی به بیراهه ترین بیراهه ها کشانیده ا ست خردمندانه میباشد؟

این روش بسیار نابخردانه وناآگاهانه  منش ووالایی را از زنان  ومردان ایرانی ربوده و فرهنگ والایش رابنابودی کشانیده ودردام خرافات تازیان سرگردان کرده است که نه تنها چنین ننگ نامه ای رابرای آمرزش روان مردگان خودمیخوانند وبدان سوگندیادمیکنند که این بن مایه دشمنی بازنان را درشمارمهر آنان درمی آورند وهنگام رفتن برگشت وگذار اززیر آن میگذرند براین باورکه تندرست بازگردند.

بدترازهمه درشهرشیرازدروازه قرآن گذاشته اند تاهمگان اززیر آن بگذرند وتندرست به خانه وکاشانه خودبرسند که هزاران تن اززیراوگذشتگان درپی برخوردهایی سخت جان خود وخانواده خویش راازدست داده اند و میدهندولی این باور بدور ازخردراازمغزخودبیرون نمیکنند.

آیاباوربرچنین خرافاتی شرم آور وننگ زا نیست ؟با امیدبربیداری وهشیاری وبهره گیری ازخرد وبازگشت به فرهنگ والای لگدکوب شده ایرانی وراندن آگاهانه اسلام ناب محمدی باهمه فر آورده هایش به خانه پدری او عربستان :

پاینده ایران برافراشته باد درفش کاویانی سرخ وزردو بنفش

 آله داال فک

منبع +

حقوق زن در اسلام

هنوز عده ای سعی دارند  نواقصی که در اسلام وجود دارد از جمله تبعیض هایی که  در حقوق اسلامی نسبت به زن روا داشته شده به عاملین اسلام نسبت دهند.غافل از اینکه خود اسلام منشاء و سرچشمه همه این ظلمهاست. دوستی در وبلاگ http://shemi.persianblog.com/ سعی کرده اند همه مشکلات جاری را  گردن ملاها انداخته و اسلام را به طریقی توجیه کنند.

بهتر است به نمونه آیاتی که درمورد زنان گفته شده توجه کنید تا متوجه شوید چقدر اسلام به زنان بها داده است

آیه 222 سوره بقره:

زنان شما کشتزار شمایند پس برای کشت به آنها نزدیک شوید. هرگاه مباشرت آنها را خواهانید و برای ثواب ابدی چیزی پیش فرستید…..(فرستادن پیش کش چه مفهومی به جز خرید سکس از زن می دهد)

آیه 227 سوره بقره: ……زنان را بر شوهران حقوق مشروعی است چنانچه شوهران  بر زنان لیکن مردان را بر زنان فزونی و برتری است…..

آیه 281 سوره بقره: ….. اگر مدیون سفیه و فقیر است و صلاحیت امضا ندارد ولی او به عدل و درستی امضا کند و دو تن از مردان را به گواه آرید و اگر دو مرد نیابید یک تن مرد و دو زن هر که را طرفین راضی شوند گواه گیرند…(توجه کنید که حتی گواهی دادن زنان مشروط بر این است که دو مرد یافت نشود)

آیه 2 سوره نساء

اگر بترسید که مبادا درباره یتیمان مراعات عدل وداد کنید پس آن کس از زنان را به نکاح خود آرید که شما را نیکو و مناسب  با عدالت است.دو یا سه یا 4

آیه 10 سوره نساء

حکم خدا در حق فرزندان شما این است که پسران دو برابر دختران ارث برند

آیه 11 سوره نساء

سهم ارث شما مردان ازترکه زنان نصف است در صورتی که آنان را فرزند نباشد…. و سهم ارث زنان ربع ترکه شما مردان است

آیه 18 سوره نسا

ای اهل ایمان برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه و به جبر به میراث گیرید(یعنی اگر اکراهی در کار نبود آنان را نظیر یک کالا می توانید به ارث ببرید)

آیه 34 سوره نسا

مردان را بر زنان حق تسلط  و نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه  آنکه مردان از مال خود باید به زنان نفقه دهند. پس زنان شایسته  و مطیع انهایند که در غیبت آنها حافظ حقوق شوهراتشان باشند و آنچه را که خدا به حفظ آن امر فرموده تگه دارند و زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنها را  موعظه کنید . اگر مطیع نشدند ار خوابگاه آنها دوری گزینید  باز مطیع نشدند آنها را به زدن تنبیه کنید …..

اینها  نمونه هایی از آیاتی بودند که درباره ارج قرب زنان در قرآن آورده شده است. اگر شمار احادیثی که زن را جزو مایملک مرد می داند  و بدون اجازه او حق بیرون رفتن از خانه ندارد و اگر چنین کند تا وقتی به خانه بر می گردد مورد لعن و نفرین فرشتگان قرار می گیرد ،به این آیه های قرآنی اضافه کنیم متوجه خواهید شد که ریشه این تبعیض در اسلام است نه در آخوندها

این دوست عزیز در وبلاگ خود یاد آور شده اند که اگر حضرت فاطمه مطیع شوهر بوده شوهری مثل علی داشته نه همانند شما آخوندهای چند زنی. حتماً این دوست عزیز اطلاع ندارند که تعداد زنهای حضرت علی از تعداد  زنهای آخوندهای بیشتر بوده است. از حضرت علی فقط 48 پسر به جا مانده است. پسر علی  امام حسن کثیر الطلاق نامیده شده بود و حضرت علی از مردم خواست که به او زن ندهند.کم امامی پیدا می شود که زنان آنها از 5 تجاوز نکند. فکر می کنم اگر امام زمان غایب نشده بود الآن مرا هم پارمیس بنت یکی از امامها می نامیدند.

چند زنی بعضی از مردان  هم در دوره اسلامی با پذیرفتن اینکه تعداد  زنان از مردان بیشتر بوده به هیچ وجه توجیه پذیر نیست. زیرا ممکن است شرایطی در جامعه بوجود بیاید که تعداد زنان بر تعداد مردان فزونی یابد . آیا این توجیه پذیر است که زنان نیز چند شوهر داشته باشند.؟ از طرفی اگر باور دارید که عرب دوره جاهلیت دختران خود را زنده به گور میکرده پس چگونه تعداد زنان از مردان بیشتر بوده است؟

در اصل موضوع زنده به گور شدن دختران در زمان جاهلیت دروغی بیش نیست. تنها قبیله بنی تمیم بود که به این عمل ننگین دست می زد. آن هم به این دلیل که وقتی دختر رئیس این قبیله در یکی از جنگها به اسارت میرود وقتی شرایط آزادی فراهم می شود به این دلیل که عاشق یکی از پسران قبیله غالب می شود حاضر به بازگشت به قبیله خود نمی شود و پدر هم آنچنان خشمگین می شود که تصمیم می گیرد فرزندان دختر خود را از این پس زنده به گور کند.

در ضمن جنگ هم در آن زمان تنها منحصر به مردان نبوده است. تعدادی از شهدا در جنگ احد زنان بودند.زنان قبیله کلب نیز با مسلمانان جنگیدند و تعدادی از آنها را مقطوع النسل کردند.

زنان هم در آن زمان کم عقل تر و عقب افتاده تر از مردان نبودند  که حضرت علی فرمایش دادند هرگز با زنان مشورت نکنید.زنان چیش از اسلام منزلتی بیشتر از پس از اسلام داشتند . چنانچه اگر مردی از حق جار زنی استفاده می کرد و فقط دستش به چادر زنی می رسید از هر گونه آسیبی در امان بود. همانطور که دختر پیغمبر از این حق استفاده کرد و به شوهر خویش امان داد. خدیجه خودش به راحتی وارد کار تجارت شده بود. به واسطه همو بود که محمد توانست دین خود را گسترش دهد. زنان شاعر نیز در آن جامعه کم نبودند.در جامعه ایرانی که وضع زنان بهتر از عربستان بود. زنانی چون آزرمیدخت به پادشاهی رسیدند. . زنانی چون پاریزاتیس ، زن داریوش دوم اگر چه پادشاه نبود اما در عمل او بود که فرمانروایی می کرد.

پس گناه را به گردن این آخوندها نیندازید که آنها کاری به جز پیروی از دستورات قرآن نمی کنند.

به پیروی از همین قوانین الهی است شورای نگهبان درقانونی  که برای رفع کودک آزاری توسط مجلس وضع شده بود پدر را  با توجه به قوانین فقهی از این قانون مستثنی دانست. و گفت چون پدر حق سرپرستی دارد از این قانون مستثی است. یعنی اگر مادری فرزند خود را بکشد یا شکنجه کند مجازات می شود اما اگر پدری این کار را با فرزند خود بکند قانون توسط فقه از او حمایت می کند.همانطور که چندی پیش در جراید خواندیم که کودکی زیر ضربات زنجیر پدر خود جان سپرد.اما حکم قصاص برای او صادر نشد.این قوانین الهی است که به آخوند ها اجازه سؤاستفاده می دهد.آنچه ما می کشیم از اسلام است نه از آخوند

آیا اسلام موجب آزادی زنان شد؟

هنگامی که اسلام در شبهه جزیره عربستان اعلام موجودیت کرد، جامعه عربستان بتازگی از یک جامعه مادر تبار به یک جامعه پدرسالار انتقال یافته بود و از اینرو در آن هنوز سنتهای باقیمانده از جامعه مادرتباری وجود داشت، بطوری که در آن زنان هنوز از حقوق زیادی برخوردار بدودن. منجمله اینکه زنان نه تنها حق کار کردن در خارج از خانه را داشتند بلکه بالاتر از آن زنانی مانند خدیجه، زن اول خود پیغمبر، بازرگان و رئیس وی بود. همینطور «زنانی مانند «ماویا بنت افضل» وجود داشتند که آنطور که در نوشته های اولیه اسلامی آمده است «ثروتمند، زیبا و در روابط جنسی اش کاملا آ زاد و سر خود بود و همیشه مردی را برای ازدواج انتخاب میکرد که بیش از همه او را راضی کند و هرگاه که به مرد دیگری میل پیدا میکرد مرد اول را رها مینمود.» (1)

بعلاوه، زنان نه تنها از حق طلاق، بلکه از حق رابطه جنسی قبل از ازدواج نیز برخوردار بودند که به آن نکاح متعه میگفتند و در آن زنی که ازدواج نکرده بود آزاد بود که به میل خود، بدون کسب اجازه از هیچ احدی با هر مردی که میخواست رابطه برقرار کند. در این مورد زن را صدیقه یعنی «دوست دختر» او مینامیدند (2)

اسلام کاری که کرد این بود که زنان را از موقعیت هایی که داشتند بکلی به پایین کشید و آنان را در موقعیت نیمه برده قرار داد و بطور کامل تحت سلطه مردان در آورد

«مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته است و هم بواسطه آنکه مردان از مال خود به زنان نفقه دهند. پس زنان شایسته و مطیع در غیبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند و زمانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنها را پند دهید و از خوابگهشان دوری جوئید. در صورت نافرمانی، آنها را به زدن تنبیه کنید. چنانکه اطاعت کردند دیگر هیچگونه حق ستم بر آنان ندارید که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشان است و از ظالم انتقام خواهد کشید. (3)

پیغمبر خود اولین کسی بود که چند زنی را در عربستان باب کرد. تا آنزمان چنین چیزی در عربستان رایج نبود. قبل از اسلام این زنان بودند که از حق طلاق و گاهی چند شوهری برخوردار بودند. کاری که محمد در این رابطه کرد این بود که اولا چند شوهری را لغو و چند زنی را جایگزین آن نمود و حتی از زبان خدا برای خودش در این مورد امتیازات ویژه هم قائل شد. به این معنا که اگر مومنان فقط حق داشتن زنان عقدی و صیغه و کنیزکان را داشتند، او علاوه بر اینها با هر زن دیگری که بدون قید و شرط خود را تسلیم او کند میتوانست هم خوابگی کند. در قرآن میگوید

«ای پیغمبر ما زنانی را که مهرشان را ادا کردی بر تو حلال کردیم و کنیزانی را که به غنیمت خدا نصیب تو کرده و ملک تو شد و نیز دختران عمو، دختران عمه و دختران دائی و دختران خاله، آنها که با تو از وطن خود هجرت کردند و نیز زن مومنه ایکه خود را به رسول بی شرط و مهر ببخشد و رسول هم به نکاحش مایل باشد. که این حکم مخصوص است، دون ممنان، که ما حکم زنان عقدی و کنیزان ملکی مومنان را به علم خود بیان کردیم. این زنان همه را که به تو حلال کردیم بدین سبب بود که بر وجود (عزیز) تو در امر نکاح هیچ حرج و زحمتی نباشد. و خدا را بر بندگان رحمت و مغفرت بسیار است.(4)

به هر حال، همانطور که گفته شد نباید فکر کرد که این حق چند زنی تنها منحصر به او بود. این حق همه مسلمانان مرد را در بر میگرفت

«پس از آن کس از زنان را به نکاح خود در آورید که شما را نیکو و مناسب با عدالت است، دو یا سه یا چهار (یا بیشتر)…» (5))

بعلاوه پیغمبر برای آنکه رابطه و تماس زنان خود را که همگی در یک خانه بسر میبردند با مردان قطع کند، همه آنها را در پشت یک پرده قرار داو با آوردن به اصطلاح آیه ای از خدا به آنها حکم کرد که اگر خواستند به مهمانان و اقوام مردی که برای دیدن محمد یا زنان وی به خانه او رفت و آمد میکنند چیزی برای خوردن یا آشامیدن بدهند اینکار را از پشت پرده انجام دهند.

«ای کسانیکه به خدا ایمان آورده اید به خانه های پیامبر داخل نشوید مگر آنکه اذن دهد… و هرگاه که از زنان رسول متاعی میطلبید از پس پرده بطلبید که حجاب برای آنکه دلهای شما و آنان پاکیزه بماند بهتر است و نباید هرگز رسول خدا را در حیات بیازارید و نه پس از وفات هیچگاه زنانش را به نکاح خود در نیاورید که این کار نزد خدا گناهی بسیار بزرگ است» (6)

همینطور در آیه ای از زنان پیغمبر خواسته میشود که از خدا بترسند و با مردان به نرمی و نازکی صحبت نکنند مبادا که آنان را تحریم نمایند

«ای  زنان پیغمبر شما مانند یکی دیگر از زنان نیستنید. اگر خدا ترس و پرهیز کار باشید پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن مگوئید مبادا آنکه دلش بیمار است به طمع بیافتد. (7)

به این ترتیب ابتکار ریگ گذاردن در دهان زنان هنگام صحبت کردن با مردان توسط حکومت طالبان چیزی جز اجرای این حکم خدا نبوده است

همین کار را پیغمبر برای جلوگیری از بیرون رفتن زنان خود از خانه کرد. از اینرو از جانب خدا به آنها حکم کرد که

در خانه هایتان بنشینید و آرام بگیرید و مانند دوره جاهلیت پیشین آرایش و خود آرائی نکنید. (8)

و یا در مورد استفاده از چادر و مقنعه (Burka) با این آیه زنان را مجبور به رعایت حجاب و پوشاندن خود کرد. همان چیزی که از مقررات خدشه ناپذیر حکومت طالبان بود

           ای پیغمبر با دختران و زنان مومنان بگو که خویشتن را به چادر بپوشانند. (9)

بنابر این میبینیم که همه آنچ را که حکومت طالبان بعنوان مقررات اجتماعی در افغانستان برقرار کرد دقیقاً همان قوانین اسلامی بود که در قرآن آمده و گروه «وهابی» و منجمله بن لادن هم قصد برپائی و احیای هم آنها را دارد

در اسلام نیز مانند حکومت طالبان قوانین مزبور به زور بر زنان تحمیل شد و قبول آنها بهیچوجه حالت داوطلبانه نداشت. در غیر اینصورت نیازی به آوردن آیه های تهدید آمیزی مثل آیه زیر نبود

«ای زنان پیامبر، هریک از شما که کار ناروائی انجام دهد، او را دو برابر دیگران عذاب خواهیم داد و این کار بر خدا آسان است و هرکدام از شما که از الله و رسول او فرمانبرداری کند، و نکوکار باشد، پاداشش را دو برابر خواهیم کرد. (10)

 

منابع: 

1) Brifault Robert, The mothers, V.1, P.376

2) Robertson Smith, Kinship & Marriage in early Arabia, P.93

3) سوره النساء، آیه 34، قرآن، ترجمه و تفسیر حاج شیخ مهدی الهی قمشیه ای. انتشارات خورشید، تهران،

ایران.

4) سوره احزاب، آیه 50، همانجا

5) سوره النساء آیه 3، همانجا

6) سوره احزاب، آیه 53، همانجا

7) سوره احزاب، آیه 32، همانجا

8) سوره احزاب، آیه 33، همانجا

9) سوره احزاب آیه 59، همانجا

10- سوره احزاب، آیه 31 تا 33، همانجا

 

نوشته سیامک ستوده، در کتاب «تروریسم اسلامی، اهداف و انگیزه ها، چاپ دوم،  Short Run Publishers، Glendale, Ca, USA.» فصل دوم، برگ 17

 

خون زندگی – عادت ماهانه

مقدمه:

دین و هر آئین دیگری که برای خوشبختی انسان برنامه دارد باید به او عزت نفس دهد.  زنی که دارای اعتماد به نفس است و تن خود را شریف می داند بهتر از زندگی لذت می برد و برای جامعه خویش بهتر مثمر ثمر واقع می شود.

زنی که عزت نفس از او گرفته شود خود به خود در جامعه در جایگاه دوم قرار می گیرد و تسلط جنس دیگر را بر تمام شئون زندگی خود می پذیرد و به جایی می رسد که خودش با زبان خودش می گوید:» شوهر خدای دوم زن است»

در ایران زمانیکه فردی میمیرد برای آمرزش روح او حتماً باید مراسم ختمی در مسجد گرفته شود تا یک آخوند با خواندن قرآن و روضه روح آن مرحوم را شاد کند. اما  اگر زنی در عادت ماهانه به سرمی برد نباید در مسجد حضور پیدا کند. شگفتا ، واحسرتا، دریغا که همه زنان جامعه مسلمین در روزهای عادت ماهانه حقارتی را که دین به آنها تحمیل کرده پذیرفته و خود را نجس می دانند. به راستی چرا یک زن باید  بخاطر یک فرآیند طبیعی  که نتیجه کارکرد هورمونهای خاص است، خود را نجس بداند؟ می گویند زن حائض باید از یک در مسجد وارد و از در دیگر خارج شود. یا می گویند اگر کسی کار ضروری در مسجد دارد و عادت ماهانه است باید از بانی مسجد سؤال کند که کدام قسمت از ساختمان وقف مسجد نیست. برود در آنجا بنشیند کارش که تمام شد سریع آنجا را ترک کند. زن حائض حق ندارد روزه بگیرد یا اینکه نمار بخواند. اگر خدا خالق ماست چرا  ما باید به خاطر فرآیند طبیعی که خودش به ما اهدا کرده لیاقت اینکه به درگاهش رو کنیم نداشته باشیم.؟ حالا بعضی توجیه می کنند که این لطف خداست که در این روزها به زنها داده شده تا استراحت کنند. اگر این لطف است پس چرا باید قضای آن روزه ها و نمازهای نخوانده اجرا شود؟ چرا باید زنان در این روزها ناپاک خوانده شوند. بعضی می گویند در هیچ جای قرآن گفته نشده است که زن حائض نجس و ناپاک است.  به این آیه توجه کنید:

و سؤال کنند تو را از عادت زنان. بگو آن رنجی است برای زنان پس در آن حال از مباشرت آنان دوری کنید تا آنکه پاک شوند. چون پاک شوند از آنجا که خدا دستور داده به آنها نزدیک شوید که همانا خدا آنان را که پیوسته به درگاهش توبه و انابه کنند و هم پاکیزگان را دوست می دارد.سوره بقره آیه  222 ترجمه الهی قمشه ای

اگر مستقیماً در قرآن نگفته آنها ناپاک هستند اما در این آیه گفته شده از نزدیکی با آنها خود داری کنید  تا زمانی که پاک شوند. یعنی به موجب این خون آنها نا پاک هستند.

در رساله همه آخوندها به نجس بودن خون عادت ماهانه اشاره شده است. برای نمونه مسئله 863 از رساله آیت الله سیستانی را در اینجا می آورم:

اگر سر سوزنی خون حیض در بدن یا لباس نمازگزار باشد نماز او باطل است و بنابر احتیاط خون نجس العین مثل خوک و مردار و حیوان حرام گوشت و خون نفاس و استحاضه نیز چنین است. ولی خونهای دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت اگر چه در چند جای بدن و لباس باشد در صورتی که روی هم کمتر از  یک درهم باشد نماز خواندن با آن اشکال ندارد

بنابر رساله آخوندها زنی که زایمان کرده و یا اینکه پریود شده از نظر جسمی  به اندازه  حیوانات حرام گوشت  ناپاک است . به عبارتی ناپاک تر از حیوان حرام گوشت. چون اگر دقت کنید در قسمت اول این مسئله که در باره خون حائض است فتوا داده شده است و صریحاً اعلام شده که سر سوزن از خون حیض در لباس نمازگزار نماز را باطل می کند اما در مورد خون حیوانات حرام گوشت با احتیاط حرف زده است و صریحاً آن را باطل نخوانده است. حیوانات حلال گوشت از او پاک تر هستند. هر چند که علم بهداشت پیشرفت کرده است و زنان یاد گرفته اند در این دوران چگونه از خود مواظبت کنند اما در این دوران نجس محسوب می شوند و نباید به عبادتگاهها و حرم امامان و جاهای مقدس دیگر پا بگذارند. (اینکه دیگر ربطی به استراحت در این دوران ندارد)

شگفت تر اینکه زنان خودشان این حقارت را پذیرفته و نجس بودن خود  در این دوران را گفته خدا  می دانند و معتقدند که اگر در این دوره به مسجد بروند برای آنها گناه نوشته می شود.

من متعجب می شوم که زنان خدایی را می پرستند که آنها را تحقیر می کند و عزت نفس را از آنان می گیرد. تن آنها را خوار می شمرد و در پاره ای از روزها به خاطر هدیه خودش از ما می خواهد که از او رو بر گردانیم!

 دیدگاه بعضی از ادیان نسبت به عادت ماهانه

تحقیر جسم زنان تنها در دین اسلام نیست. موعظه گران قرن سیزده به مردم می گفتند اگر در زمان عادت ماهانه زنانتان با آنها همبستر شوید بچه های شما صاحب روح شیطانی خواهند شد. آنها بیماریهایی نظیر جذام، صرع ، فلجی و منگولی را به خاطر نزدیکی در روزهای عادت ماهانه می دانستند. با پیشرفت دانش این ایده که بچه های معیوب حاصل نزدیکی در زمان عادت ماهانه هستند ارزش خود را از دست داد. در قرن 16 نزدیکی در زمان عادت ماهانه فقط یک گناه محسوب می شد.در دین مسحیت زنانی که پریود بودند حق نداشتند در مراسم عشاء ربانی شرکت کنند.از دید دین مسیحیت خون زایمان از خون عادت ماهانه ناپاک تر بود. زنی که زایمان می کرد برای اینکه دوباره بتواند به محل عبادت بیاید،  باید او را با کلیسا آشتی می دادند. اگر زنی در هنگام زایمان میمرد حق نداشتند او را در حیاط کلیسا به خاک بسپارند،  چون مراسم آشتی با کلیسا برای او انجام نشده بود و او ناپاک از دنیا رفته بود. در وندیداد می خوانیم که  از زمانهای بسیار قدیم زنان حائض را از دیگران جدا می کردند. زنان هندو در زمان عادت ماهانه از عبادت و پخت و پز کناره گیری می کردند و خود را از دیگر اعضای خانواده دور نگه می داشتند. یهودیان بر این باور بودند که موسی زنان حائض را از نزدیک شدن به رودخانه، چاه آب ، آشپزخانه ، مزرعه ، باغ و گله بر حذر کرده بود.عربها نیز رسمهایی نظیر رسمهای یهودیان داشتند.. در کتاب عهد جدید اشاره به داستانی شده است که در آن داستان زنی که عادت ماهانه بوده یقه عیسی را می گیرد. عیسی فریاد می زند چه کسی بود که مرا لمس کرد. شکوه و عظمت من از من دور شد.

هندیان اعتنقاد داشتند که ترشی و دیگر کنسروجات در صورتی که در زمان عادت ماهانه آنها تهیه شود به زودی خراب می شود. مطابق وندیداد زن حائض باید 15 قدم از آتش و برسم(چوب مغان) و مردان مقدس دور باشد.

در ایران نیز موقع پختن سمنو زنان حائض دور دیگ سمنو جمع نمی شوند . زیرا معتقدند که این حلوا نذر حضرت فاطمه است، بنابراین زن ناپاک نباید کنار دیگ باشد.

در کتاب صحیح بخاری ترجمه محمد محسن خان(ترجمه انگلیسی) نوشته شده که:

القاسم از قول عایشه نقل می کند که : روزی به قصد انجام مراسم حج راهی  مکه شدیم. وقتی به صریف رسیدیم(مکانی در 6 مایلی مکه) من عادت ماهانه شدم. رسول خدا (ص) وقتی گریه مرا دید پرسید: تو را چه شده است؟ آیا حائض شده ای؟ گفتم آری . او در جوابم گفت: این چیزی است که خدا برای دختران آدم مقرر کرده است. تمام مراسم حج را به جز طواف انجام بده.

عایشه در ادامه می گوید: پیامبر خدا چند گاو از طرف همسرانش قربانی کرد.

در همین کتاب در  حدیث 301 نقل شده است که :

زنی از رسول خدا (ص) پرسید چه نقصی در عقل و دین ما زنان وجود دارد. او در جواب گفت: مگر نه اینکه شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است. زن سرش را به علامت تأیید تکان داد. حضرت محمد گفت این دلیل نقصان عقل اوست . در ادامه گفت مگر نه اینکه زنان در موقع عادت ماهانه نه نماز می خوانند و نه روزه می گیرند. زن دوباره به علامت تأیید سرش را تکان داد. حضرت محمد گفت : این به معنی نقصان در ایمان اوست.

به راستی ریشه این افکار تحقیر کننده در کجاست؟

زنان از زمان تکامل انسان یعنی از حدود 300000 هزار سال پیش هر ماه مقداری خون را دفع می کند. زمانی انسانها عادت ماهانه را ارج می گذاشتند. زیرا  مردان در جنگها بر اثر خونریزی می مردند اما زنان هر ماه خون دفع می کردند اما نمی مردند. چون عادت ماهانه به صورت مرتب ماهی یک بار رخ می داد ، اولین  تقویمی بود که در اختیار انسان قرار گرفت. زنان روزهای  عادت ماهانه خود را با چوبی علامت گذاری می کردند و آن را با تغییرات ما تطبیق می دادند. محققان می گویند که عادت ماهانه زنان زمینه  علوم ریاضی ، فضا شناسی  و شمارش را بوجود آورد. به احتمال زیاد عادت ماهانه محور اصلی پیدایش تمدنهای اولیه می باشد.

دیدگاه مردم قدیم نسبت به عادت ماهانه:

آنچه از یافته  های پیش از تاریخ و کاوشهای باستان شناسی بر می آید بیانگر این است که مردم  در زمانهای قدیم دید خاصی نسبت به عادت ماهانه داشته اند ،  زیرا   زنان در موقع عادت ماهانه بدون اینکه زخمی شده باشند خونریزی داشتند و از این خونریزی نمی مردند. خونریزی زن یک حادثه جهانی تلقی می شد و آن را به جذر و مد ماه نسبت می دادند  واوج قدرت او را در زمان عادت ماهانه می دانستند. بنابراین به زنان توصیه می شد که در این زمان به ندای درونی خود گوش دهند ، زیرا در این زمان از عقل و پیشنهادات آنها بهتر می توانند در جهت منافع قبیله استفاده کنند.

تائوئیست ها و مصریان قدیم چند قطره از خون عادت ماهانه را با شراب مخلوط می کردند و می خوردند تا قدرت روحی آنها افزایش یابد. یونانیان قدیم در جشن بهار دانه ذرت را با خون عادت ماهانه مخلوط می کردند و بر روی زمین می پاشیدند تا باروری زمین را افزایش دهند. در گذشته این باور وجود داشت  که قدرت آفرینش در خون زن نهفته است.  واژه MENSTRUTION (عادت ماهانه ) از واژه یونانی menus  گرفته شده که هم به معنی قدرت است و هم به معنی ماه.

از حدود 5 هزار سال پیش که جامعه به سمت مرد سالاری سوق پیدا کرد زن از مقام الهی خود نزول پیدا کرد  و در جایگاه دوم قرار گرفت.هم زمان با گسترش پدر سالاری خوار شماری و زشت و پلید دانستن پدیده عادت ماهانه چه در ارتباطات اجتماعی و چه در افسانه ها شروع شد. در جوامع پدر سالارانه اولیه زنان حائض را از جامعه دور نگه می داشتند. زیرا آنان را آلوده می پنداشتند.

چه زمانی دید منفی نسبت به عادت ماهانه شروع شد؟

نگاه منفی به این پدیده با شروع جامعه مردسالاری و گسترش مذهب ادامه می یابد. زنان در ابتدا از این پدیده شرمسار نبودند. به آنها آموختند که از جسم خود شرمسار باشند.

در گذشته مردم بر این باور بودند که زنان بیشتر از مردان خون سازی می کنند و چون این خون بیشتر از نیاز بدن است باید به طریقی دفع شود. بقراط بر این باور بود که خارج شدن این خون باعث می شود که خون زنان پاکیزه شود. او می گفت زنان علاقه کمتری به فعالیت دارند. مردان برای پاک ساختن بدن عرق می ریزند . زنان باید راهی دیگر پیدا کنند. پاسخ به این نیاز خونروش  یا عادت ماهانه است.

در نیمه اول قرن نوزده مردم فکر می کردند که عادت ماهانه به خاطر وفور مواد مغذی در بدن زنان است. و آزاد شدن تخمک از تخمدان در نتیجه عمل زناشویی است.

در زمان ملکه  ویکتوریا، مردم بر این باور بودند که زنان در موقع عادت ماهانه از نظر جسمی و عقلی افت پیدا می کنند  و این رویداد را می توان از تحریک پذیری و دمدمی بودن بیشتر زنان در  دوره  عادت ماهانه مشاهده کرد.

منابع زیادی وجود دارد که نشان می دهد در قرن هفدهم مسئله عادت ماهانه یک مسئله کاملاً محرمانه محسوب می شد، درحالیکه مردان به راحتی در جاهای عمومی از آن سخن می گفتند ؛ زنان از این کار آنها منزجر بودند.

فروید معتقد بود  که دید منفی نسبت به پدیده عادت ماهانه زنان ناشی از دید دو گانه نسبت به زنان می باشد. وقتی که با دید مثبتی به زنان نگاه نشود ؛ چگونه به فرآیند های بدن او که با مردان تفاوت دارد با دید مثبت نگریسته می شود؟

برونو تبلهیم می گوید:»تولد کودک و خونریزی عادت ماهانه آنچنان حسادت مردان را برانگیخت که درصدد برآمدن با تابو ساختن آن دو جنس را با یکدیگر برابر سازند.»  بعضی از فمنیست ها با این نظریه موافقند.

پلینی نویسنده رومی در کتاب تاریخ طبیعی جلد هفتم فصل 13 می نویسد: زنانی که در حالت عادت ماهانه بسر می برند اگر به به شراب نزدیک شوند ، شراب ترش می شود، گیاهان باغ خشکیده می شوند و میوه های درختی که زن حائض در زیر آن نشسته است به زمین می افتد.

جولین رسو(1916-1844)  می گوید: خانواده باید بوسیله پدر اداره شود زیرا زنان در طول ماه چندین روز رکود فعالیت دارند و همین بهترین دلیل است که قدرت را به واسطه آن می توان از انحصار آنان بیرون آورد.

عقاید خرافی در مورد عادت ماهانه زنان

اگر موی زنی که پریود شده در داخل کودی انداخته شود تبدبل به مار زهرآگین خواهد شد.

اگر زنی می خواهد معشوق خود را افسون کند باید خون عادت ماهانه خود را در نوشیدنی یا غذای او بریزد

برای اینکه زن عقیم بارور شود باید لباسش را که با خون عادت ماهانه آغشته شده  است با شیر تازه بشوید و بر روی پرچین خشک کند

اگر خون زن در مکانهای طبیعی ریخته شود باعث عقیم شدن او می شود.

عادت ماهانه در بعضی از فرهنگها

در بعضی از فرهنگها  وقتی برای اولین بار دختری عادت ماهانه می شود برای او جشن می گیرند. در این جشن گردنبندی با مهره های متحرک به او اهدا می شود تا عادت ماهانه خود را پیگیری کند. بعضی از این گردنبندها مهره های قرمز کریستال دارند تا با آن روزهای خونروش را علامتگذاری کنند.این گردنبندها مهره ای سبز و آبی هم دارند که برای تعیین روز احتمالی تخمگذاری است.

در بعضی از فرهنگها هدیه اولین عادت ماهانه ظرفی جام مانند یا دیگ مانند است که سمبول رحم زنان می باشد.

بومیان آمریکا، قبیله آپاچیها اولین باری که دخترشان پریود می شود رقص آفتاب می کنند و این جشن تا 4 روز ادامه دارد. با این جشن آپاچیها متوجه می شوند که دختری که برای او جشن گرفته اند از سنین کودکی گذشته و از این به بعد باید همانند یک زن با او برخورد کنند.

گان آلن می گوید که اگالالا ها(قبیله دیگر از بومیان امریکا) زمانیکه دختری برای اولین بار پریود می شود برای او جشن می گیرند و به او حرمت می گذارند. این جشن گرفتن باعث می شود که احساس نا آرامی که دختران در موقع رسیدن به سن بلوغ پیدا می کنند به راحتی پشت سر گذاشته شود و احساس مطلوبی از زن بودن خود داشته باشند و از زن بودن خود احساس غرور کنند نه اینکه شرمسار باشند.

چگونه می توان زنی را که از هنجارها ، عادتها و سنتهای جامعه خود تأثیر پدیرفته نجات داد؟

زنان جامعه ما قرآن را کلام خدا می دانند. تا بشری بودن قرآن ثابت نشود زنها  حقارتها را متحمل می شوند و به واسطه کلام خدا خود را در زمان عادت ماهانه نجس و ناپاک  می دانند. در مسجدی که به دست انسان ساخته شده پا نمی گذارند. با بچه ای که مامی شده به مسجد می روند  اما  خودشان در زمان عادت ماهانه به مسجد نمی روند. یعنی خون آنان  از ادرار و مدفوع کودک ناپاک تر است؟ وقتی به زنان گفتم برای رفتن به مسجد اینقدر به مسائل رساله توجه نکنید .شما انسانید . رساله شما را از حیوان هم پاوین تر آورده در جوابم گفتند این کلام خداست که ما در زمان عادت ماهانه نجس هستیم. روی کلام خدا نمی شود حرف زد. به من گفتند تو خل و ساده هستی که روی حرف قرآن حرف می زنی. چگونه می توان   به زنی که اینقدر خود را خوار و خفیف می کند یا د داد که از جسمش کابوس نسازد  و خدایی را که او را تحقیر می کند عبادت نکند؟

برای تغییر در جامعه هر کسی باید از خودش شروع کند. زنان که به قدرت خود واقف شوند کل جامعه رو به پیشرفت می گذارد. باید زنان بدانند نجس آن اندیشه ایست که خون او را ناپاک تر از خون مردارو حیوانات حرام گوشت  می داند.

نتیجه:

عادت ماهانه که نتیجه فعالیتهای مغزی و ترشح هورمون استروژن و پروژسترون است چیزی کاملاً طبیعی است که طبیعت به زنان اهدا کرده است . این خون نه تنها ناپاک نیست بلکه می توان آن را خون زندگی نامید. چرا که به واسطه همین خون است که نسل بشر تداوم می یابد و تنظیم خانواده میسر می گردد. هیچ زنی نباید از صحبت کردن درباره این پدیده شرمسار باشد. این خیلی خارق العاده است که زنان بدون زخم هر ماه خونریزی دارند  و به واسطه همین خون می توانند زایش کنند . نزدیکی کردن در موقع عادت ماهانه هم اگر میل هر دو طرف باشد هیچ مانعی ندارد. ما زنان باید یاد بگیریم که جسم خود را دوست داشته باشیم و از زن بودن خود لذت ببریم. پیرو دینی که زن را از سطح یک حیوان حرام گوشت پائین تر می آورد نباشیم. ما انسان هستیم و چیزی از مردان کم نداریم که در موقع عادت ماهانه در بعضی از جاهایی که به دست بشر ساخته شده پا نگذاریم. خدا از جنس ما انسانها نیست. خدایی که نامحدود است نمی تواند گوش و چشم و احساس داشته باشد تا نیازهای انسانی را درک کند. او با چه وسیله ای نیازهای ما را درک می کند که مطابق آنها برای ما قانون می تراشد؟  من خدایی که به خاطر فرآیندهای طبیعی بدنم  که خودش به من اهدا کرده  مرا ناپاک می خواند عبادت نمی کنم. باید تابوی زشت و پلید بودن عادت ماهانه را از ذهن زنان بزداییم. به دخترانمان یاد بدهیم که جسمشان را دوست داشته باشند و این پدیده را علامت بزرگسالی بدانند نه اینکه از آن شرمسار باشند.هیچ زنی نباید جسم خود را به خاطر خونی که از آن دفع می شود نجس بداند. تحقیقات اخیر نشان داده است که مواد موجود در خون باعث باروری زمین می شوند. خون عادت ماهانه از این قاعده مستثنی نیست.خون عادت ماهانه خون زندگی است.

پارميس سعدی

 

منابع:

رساله آیت الله سیستانی

قرآن : ترجمه الهی قمشه ای

Female blood  نوشته اوتارانک هینمان

Looking positively at menstruation  نوشته چاندرا الکساندر

Myth, magic and mystery of menstruation نوشته اسپیرادانسر

اسلام زنده باد تا زیر شکم آباد باشد

 

قرآن (4.3)

وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ

و اگر مى‏ترسيد كه عدالت را رعايت نكنيد، با زنان پاك (ديگر) ازدواج نمائيد، دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى‏ترسيد عدالت رارعايت نكنيد، تنها يك همسر بگيريد، و يا از زنانى كه مالك آنهائيد استفاده كنيد، اين كار، از ظلم و ستم بهتر جلوگيرى مى‏كند.

خودتان بخوانید و قضاوت بعهده خودتان باشد  گویا این رهبران اسلامی از اون محمد گرفته که 20 تا زن رسمی و بیش از 500 تا زن غیر رسمی  و دیگر امامان بجز امام چهارم زین العابدین که مریض بود  و امام 12 هم که از 5 سالگی غایب شد بقیه امامان هر کدام از 100 تا 300 تا زن داشتند همینطور می رسد به رهبران اسلامی

بنا به گفته  دکتر مخصوص خانواده سلطنتی آل سعود  آقای  دکتر گری 72 ساله فقط فیصل آل سعود 300 تا زن داشت که وقتی به سن 35 تا 40 سالگی می رسیدند اتومات طلاق داده می شدند و یک جوانتر جایگزین می شد

حالا رهبران اسلامی هر کدام چندین زن دارند خدا می داند آنچه مسلم است روزی اینها نیز افشاخواهد شد  اما آنچه مسلم است و از نوشته های حضرات نمایان است این آیت الله ها عطش شدیدی به کودکان دختر دارند   عقد یک دختر بچه 5 ساله گرفته تا سکس با یک کودک شیر خوار در نطر آقایان کاری پسندیده است من به 3 تا از کتابهای این حصرات رجوع کردم ولی از شواهد چنینی برمیاید که تمامی این آیت الله ها در مورد سکس با کودک شیرخواره نظر واحدی دارند

 

 

خمینی توضیح المسایل

 

از کتاب نکاح صفحه 15 مسله 12

کسیکه زوجه کمتر از 9 سال داردوطی او برای وی جایز نیست و چه اینکه زوجه دایمی باشد و چه منقطع و اما سایر

 کام گیریها از قبیل  لمس یه شهوت و آغوش گرفتن  و تفخیذ  اشکال ندارد هزچند شیرخواره باشد

و اگر قبل از نه سال او را وطی بکند اگر افتضا نکرده باشد به غیر از گناه چیزی بر او نیست و اگر کرده باشد یعنی مجرای بول و مجرای حیض او را یکی کرده باشدو یا مجرای حیض و عایط او را یکی کرده باشدت

تا ابد وطی بر او حرام می شود

لاکن در قسمت دوم حکم بر اختیاط است و در هر حال بنا بر اقوی بخاطر افضا از همسری او بیرون نمی شود در نتیجه همه احکام روجیت بر او مترتب می شود

 

صانعی  مجمع المسائل

 

 س 1307 ـ مردى به عنوان حلّيت در روابط و رفت و آمد، دختر خردسالى (حدود پنج ساله) را به مدت چهار سال صيغه نموده است. اينك در صورت بذل وقت، آيا ازدواج با مادر اين دختر، شرعاً امكان پذير است يا حرمتْ ايجاد شده و امكان ندارد؟

ج خیر آيا ازدواج با مادر اين دختر، شرعاً حرام می شود

 

 خامنه ای  توضيح المسائل

 

٢٤١٠ اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند و پيش از آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزديكى و دخول كند، چنانچه او را افضا نمايد هيچ وقت نبايد با او نزديكى كند.

 

٢٤٢٩ پدر و جد پدرى مى‏توانند براى محرم شدن، يك ساعت‏يا دو ساعت زنى را به عقد پسر نابالغ خود در آورند و نيز مى‏توانند دختر نابالغ خود را براى محرم شدن، به عقد كسى در آورند ولى بايد آن عقد براى دختر مفسده نداشته باشد.

 

 

سامان سوید  

6 februari 2005

میتوانید نظرات خود را به بفرستید

mail2saman@gmail.com

زن و اسلام

از سلسله گفتارهاي راديويي «صداي سربداران» (1370-1368)

 

زماني ماركس گفت اولين شكل برده داري با برده شدن پنهان زنان و فرزندان بدست مردان و درون خانواده پديدار گشت. از اين جمله كوتاه بر سه مسئله بزرگ ميتوان تاكيد نمود. اول جايگاه خانواده بمثابه عرصه و محملي كه پذيرا و شكل دهنده مناسبات استثمارگرانه بر مبناي تقسيم كاري است كه توجيه كننده ابتدايي آن تفاوت در جنس هاست. دوم وجود نطفه تكامل طبقات در جامعه بشري، ابتدا بصورت برده و برده دار و سپس فئودال و رعيت، و بالاخره بورژوازي و پرولتاريا در همين تسلط ابتدايي مرد بر زن. و سوم اينكه با پيدايش طبقات در طول تاريخ هميشه نيمي از جمعيت جهان يعني زنان، تحت ستم نيمي ديگر يعني مردان قرار داشته اند. حتي آنجاي هم كه در مقطعي، تاريخ با نام زن سالاري مشخص مي گردد، اين زن سالاري به معني استثمار مردان نبوده و هرگز تا اعماق مناسبات اقتصادي ـ اجتماعي نفوذ ننموده است. انگلس نيز مي گويد: اولين جوانه هاي شكل گيري طبقات با تقسيم كار بين زن و مرد آغاز شد. تقسيم كاري كه در ادامه تكامل خويش به مشروعيت مالكيت خصوصي بمثابه ركن اصلي مناسبات ستمگرانه انكشاف يافت. بنابراين سرمنشاء محترم شمردن و تثبيت مالكيت خصوصي نيز در همين تقسيم كار و بردگي زن نسبت به مرد نهفته است.

شك نيست براي توجيه و عين عدالت جلوه دادن آنچه در ساختار اقتصادي هر جامعه عمل مي كند، يك روبناي ايدئولوژيك ـ سياسي لازم است، و مذهب بطور عام و اسلام با شعبات مختلفش بطور خاص از بدو پيدايشش، چنين نقشي را ايفاء نموده است. بي جهت نيست كه تاريخ طبقات با تاريخ مذهب داراي پيوندي تنگاتنگ مي باشد. در مقابل هر مذهب با تمامي انواعش ميتوان سوالات اساسي واحدي طرح كرد و دست بر قضا پاسخ هاي واحدي نيز گرفت.

مثلا در رابطه با مسئله مالكيت، مسئله خانواده و مسئله زن پاسخ همه يكي است. اين مسئله مبين اين موضوع است كه مذهب بمثابه روبناي ايدئولوژيك همواره در خدمت زيربناي اقتصادي هر جامعه قرار داشته است. همه آنها در رابطه با سه مسئله اساسي فوق داراي موضع و مضموني واحدند. همه آنها مالكيت را مقدس و محترم شمرده، خانواده را بمثابه يك نهاد اقتصادي و اجتماعي در جامعه بشري تقديس نموده، و بالاخره زن را بمثابه برده مرد، و جامعه زنان را بعنوان زائده اي بر جامعه مردان مفروض ميدارد. در رابطه با مسئله زن نقش اسلام گوياتر از آنست كه نيازي به تعميق و حلاجي گسترده داشته باشد. زن آن موجودي است كه به اعتقاد مبد ع اولي اسلام يعني محمد، مي بايست فقط به او سوره نور و نخ ريسي را آموخت، زن آن موجودي است كه به اعتقاد ششمين پيشواي شيعه اش، در صورت عقيم و نازا بودن ارزشش از گليم مندرس و پاره جلو آستان كمتر است، زن آن موجودي است كه مطلقاً نمي تواند داراي استقلال اقتصادي باشد. رهبران مذهب اسلام از همان زمان پيدايش اين مذهب اين زيركي را داشته اند كه با استقلال اقتصادي زنان، سهمگين ترين ضربات بر مباني بردگي زن وارد خواهد شد و اين امر آغازي است بر اضمحلال كليه وجوه ناظر بر برده بودن زن! چنين جنايتي در تاريخ همواره بوسيله مذهب توجيه گشته و تحكيم شده است.

و بالاخره زن بلحاظ اجتماعي، از ديد بسياري از مذاهب از جمله اسلام نقشي جز نقش شيطان نداشته است. با «شيطان خطاب كردن» او، و با عدم تحقق و رسميت يافتن حقوق اوليه اوست كه ميتوان وي را از جامعه بركنار و در خلوتگاه مرد محبوسش نمود. زن در اسلام مي بايست هميشه تحت قيموميت يك مرد بعنوان پدر، برادر يا شوهر و حداكثر حاكم شرع كه وي نيز مرد است، قرار داشته باشد.

زن در اسلام هميشه بايد از اجتماع و فعاليت اجتماعي بركنار مانده و به نيابت مرد، انجام روزمرگيهاي وي را بعهده بگيرد، بچه هايش را بزرگ كند، خانه او را مرتب نمايد، غذايش را آماده كند، نقش ماشين جوجه كشي سربزيري را براي وي بازي كند كه در ازاء همه اينها حداكثر طبق قانون جمهوري اسلامي مي تواند از شوهرش طلب اجرت كند. بهرحال اينهم بخشي از هزينه توليد است كه حاكمان كمپرادور مسلمان در ايران، ليستش را امضاء كرده اند.

پيش از اين، پيوند دين و دولت را در سركوب علوم مختلف و ايجاد سد در برابر توسعه آن خصوصاً در قرون وسطي ديده ايم. امروز نيز اين پيوند جنايتبار را در سركوب زنان در اشكالي رقيق يا غليظ در سرتاسر جهان شاهديم. در ايران امروز نيز كه معناي حاكميت اسلاميش چيزي جز تداوم و استمرار مناسبات تحت سلطگي امپرياليسمنيست، مسئله ستم بر زن به بارزترين شكل هويداست. بنابر ضروريات تداوم اين مناسبات ستمگرانه از ديد آخوند هاي كمپرادور، زن حداكثر مي تواند به مقام پرستاري كه در كنه خود در پيوند با وظايف و رسالت مادري است، نائل آيد. آري، نقش زن از نخ ريسي تا پرستاري، تمام سير تكاملي است كه از محمد تا روح اللّه در جامعه اسلامي طي كرده است. از صدر تا ذيل ريزه خواران مسلمان استثمار، زن ناقص الخلقه مستحق انجام فعاليت هاي مستقل سياسي، اجتماعي و اقتصادي نيست. هرچند كه اين عدم استحقاق در مورد كل جامعه، چه مردان و چه زنان بديهي است، اما در مورد زنان اين مسئله با شدتي مضاعف و با شكلي وحشيانه تر اعمال مي گردد. زن حتي در برخي ملاحظات آماري جمهوري اسلامي خصوصاً در عرصه روستا جايي ندارد، يعني حتي وجود وي نيز بدينوسيله انكار مي شود، تا چه رسد به برسميت شناختن همان حقوقي كه مرد تحت ستم همين مناسبات و قوانين ارتجاعي بگونه اي نسبي از آن برخوردار است!آخرين شاهكار ارتجاع اسلامي را در خصوص تشديد ستم بر زن و توجيه نقش فعلي اش مي توان در ضوابط و معيارهاي انتخاب كارگر نمونه، پيشنهاد شده از جانب وزارت كار اسلامي بوضوح ديد. نتيجه اين ضوابط تحكيم بردگي در دو عرصه خانواده و كارخانه، يعني در هر دو عرصه جامعه و خانواده است. با جرات ميتوان تيتر «مسئله زن در اسلام» را با «مسئله چگونگي استمرار بردگي زن» تعويض نمود. ستمي كه بر جامعه تحت سلطه ايران بدليل كاراكتر مذهبي و اسلامي حكومت، بر زنان دوچندان است. زنان ستمديده براي كسب رهائي مي بايد خود پا به صحنه نبرد انقلابي گذارند؛ آنها به تجربه نشان داده اند كه ظرفيت انقلابي عظيمي براي قبول مسئوليت هاي بيشتر در مبارزه با جمهوري اسلامي و مناسبات مردسالارانه حاكم دارند؛ مي بايد با گرد آمدن تحت پرچم ايدئولوژي و علم رهائي پرولتاريا، يعني ماركسيسم ـ لنينيسم ـ انديشه مائوتسه دون و يگانه نماينده راستين آن اتحاديه كمونيستهاي ايران (سربداران) با سلاح خشم خود، دو هدف عمده را جد ي تر نشانه روند: اول جمهوري اسلامي بمثابه عامل اصلي استمرار مناسبات ستمگرانه و امپرياليستي، و دوم جامعه طبقاتي و مناسبات مردسالارانه حاكم در آن.                   

 

http://www.sarbedaran.org

زن در تازينامه

از سلسله گفتارهاي راديويي «صداي سربداران» (1370-1368)

مسئله ستم بر زن در قوانين و احكام اسلامي چگونه منعكس شده است؟ و آيا اين قوانين و احكام قابل تفسير و تغييرند؟ هنوز هم پيدا ميشوند كساني كه ساده لوحانه يا فريبكارانه مي گويند «جمهوري اسلامي واقعاً پيرو اسلام نيست؛ اينها همه دكاني است كه چندتا ملا براي منافع خود درست كرده اند، در صورتيكه اسلام واقعي دين رها كننده زن بمثابه جزيي از بشريت است.كساني هم هستند كه معتقدند بايد در اسلام، رفرم انجام داد و باصطلاح آنرا با زمان كنوني منطبق ساخت. در گذشته، افرادي نظير شريعتي، و در حال حاضر سازمان مجاهدين چنين ايده اي را تبليغ مي كنند. سازمان مجاهدين حتي تا آنجا پيش مي روند كه در افشاي رژيم جمهوري اسلامي، روي جوانبي از ستمگري عريان عليه زنان در جامعه ايران انگشت مي گذارد و باصطلاح خود را پرچمدار رهائي زن معرفي مي كند. واقعيت اين است كه هواداران اسلام ناب يا اصلاح شده را بالاخره بندي بهم متصل ميكند. بالاخره بايد چيز مشتركي وجود داشته باشد كه هر دو گروه را مسلمان بسازد. و بالاخره اين مسئله را هيچكدام نمي توانند انكار كنند كه نقطه رجوع و پايان كارشان تازينامه است. كتابي كه به باور آنها وحي منزل است: كلام موجود قادر و دانا و محيط بر همه چيز و همه كس.

بنابراين از رفسنجاني و خامنه اي و موش هاي كور حجره هاي حوزه علميه قم گرفته تا آخوندهاي اپوزيسيون، يا رهبران سازمان مجاهدين و همفكرانشان را ميتوان و بايد با اين كتاب محك زد. بايد ديد، كلام الهي و واجب الاجراء تازينامه اي در مورد زنان در جامعه چيست؟ آنوقت است كه رنگ و لعاب ترقيخواهي، اسلام ناب، اسلام دمكراتيك و عباراتي از اين قبيل از چهره هاي ظاهراً متفاوتشان پاك ميشود.

پيش از آنكه به جستجوي نقش و جايگاه زن در لابلاي صفحات كتاب مسلمانان بپردازيم، ذكر يك نكته را ضروري مي بينيم: اينكه ستم بر زن، جزئي لاينفك از دستگاه ستم و استثمار است. اين ستم با شكل گيري و ظهور طبقات ظاهر گشته و با رسيدن به عصر كمونيسم ـ به رهائي كامل بشر از انواع و اقسام ستم و استثمار ـ نابود خواهد شد. نه فقط اسلام بعنوان شكلي از روبناي ايدئولوژيك نظم كهن، بلكه ساير اديان نيز ستم بر زن را تاييد كرده و تحكيم مي بخشند. اما تيغ نقد طبقه كارگر در اين مبحث، احكام اسلامي را آماج قرار مي دهد. به حساب آن سايرين در جائي ديگر خواهيم رسيد.

در روايت آمده كه محمد بن عبداللّه بسال دهم هجري، هنگام حجه الوداع به پيروانش چنين توصيه نمود: «زنان اختياري از خود ندارند و اسير مردانند. درباره آنها نيكي كنيد.» اگر دقت كرده باشيد، مي بينيد مبلغين اسلامي، خصوصاً آنها كه در مواجهه با ايده هاي مترقي و پيشرو در جهت رهائي زن ـ و مشخصاً ايده هاي كمونيستي ـ شديداً احساس ضعف مي كنند، هميشه بخش دوم اين توصيه را يادآوري مي نمايند: «درباره آنها نيكي كنيد.» انگار نه انگار كه زن در بخش اول موجودي بي اختيار و اسير مرد معرفي شده و در واقع آن نيكي، نيكي كردن زندانبان به اسير، نيكي كردن صاحب اختيار به موجودي تابع را معنا مي دهد. «بي اختيار و اسير» بروشني جايگاه زن در جامعه و در خانه را از ديد تدوين كننده دين اسلام نشان ميدهد. اين جزئي از اسلام ناب محمدي است؛ جزئي از ديدگاهي است كه بخشي از جامعه ـ نيمي از جامعه ـ را اسير و برده نيمي ديگر مي سازد. و اين منطق، درست در انطباق با منطق غالب سلطه گري بخشي بر بخش ديگر جامعه است.

در سوره مشهور «نساء» كه هر زن آزاده و مبارزي در جوامعي مانند ايران يا افغانستان بايد آنرا بارها و بارها بخواند و بحق آتش خشم و كينه اش نسبت به نظام و مناسبات و ايده هاي پوسيده حاكم برافروخته شود، از اين قبيل احكام فراوان است. مثلا در آيه 34 اين سوره مي خوانيم كه: «مردان بر زنان استوارند».

برهمين پايه، حقوق مدني غيريكساني براي زن و مرد در اسلام در نظر گرفته شد. اما علت اين نابرابري از زبان تازينامه بسيار جالب است. در سوره نساء آمده است كه: «چون خداوند افراد بشر را غيرمتساوي آفريده، بعضي را بر بعضي ديگر برتري داده است.»

همان حكايت قديمي است كه در بحثهاي افلاطون و ارسطو هم ميتوان يافت. اين بحث از ديرباز، استدلال حكام و توانگران و ستمكاران براي توجيه موقعيت برتر خود در جامعه بوده است. برمبناي همين استدلال، بردگان در يونان و رم باستان در موقعيت يك حيوان به بيگاري گماشته مي شدند. و بعد از آن نيز، همين توجيهات، به كار برده داران در سراسر جهان ـ منجمله عربستان ـ، فئودال ها و خان ها و شاهان، و بعدها در شكلي فريبنده تر بكار سرمايه داران و بورژواهاي حاكم آمده است. اين دروغ بزرگي است كه به جامعه ـ به زنان و مردان ـ گفته شده تا نظم موجود لاتغير و ابدي جلوه داده شود. و از آن مهمتر، هركس جرات بپاخاستن عليه اين نظم و تلاش براي سرنگون ساختنش را به خود داد، بعنوان محارب با خدا، و مفسد في الارض تحت تعقيب و آزار قرار گيرد. بدون شك، دستگاه حاكمه اي كه مجبور باشد موجوديت خويش را بضرب سرنيزه و شلاق و سركوب در جامعه برقرار سازد، براي تسهيل كار خود، بايد سركوبگري و ستم را بمثابه يك سيستم تفكر در سطح جامعه رواج دهد. بخشي از ستمديدگان را در ستم بر بخشي ديگر آزاد بگذارد. مردان را به سركوب زنان تشويق كند و با «قانون الهي و مدني» از اين سركوب بدفاع برخيزد. در سوره نساء آمده است: «اگر زن شما در مقام نافرماني و سركشي برآمد، نخست او را پند دهيد، اگر براه نيامد از همخوابگي محرومش سازيد و اگر باز تسليم نشد و اطاعت نكرد او را كتك بزنيد.»

كتك زدن همسر، يكي از شنيعترين جنبه ستم بر زنان است كه امروز نيز بقوت در جامعه ايران مشاهده مي شود. اين كار هيچ فرقي با شكنجه در سياهچال هاي رژيم ندارد. شكنجه اي كه بقصد به تسليم واداشتن، يا انتقام جوئي از شورش حق طلبانه و روح مبارزه جوي زنان ستمديده اعمال مي شود.

براي آنكه تصوير روشنتري از تفكر ستمگرانه اسلامي نسبت به زن، بمثابه يك تابع، يك دستگاه تمتع جنسي و ماشين جوجه كشي بدست آوريم بايد به آيه 23 سوره نساء رجوع كنيم. در اين آيه، محمد، ازدواج با زنان شوهردار را مطلقاً حرام دانسته، مگر اينكه زن از راه خريد به مايملك مرد تبديل شده باشد (درواقع مناسبات برده داري يا كنيزداري) و يا در نتيجه جنگ و اسير شدن بدست آمده باشد. كه در اينصورت طبق روايت ابن سعيد نامي از اصحاب محمد، حتي از شير مادر هم بر نيروي مسلط و پيروز در جنگ حلالتر است. محمد بن عبداللّه، هنگامي كه سربازانش قصد تجاوز به زنان شوهردار به اسارت درآمده را كردند، با كلام الهي اين جنايت را بلامانع اعلام داشت. بر مبناي همين تفكر، و با همين توجيهات الهي است كه امروز در زندانهاي ايران به زنان كمونيست و مبارز تجاوز ميشود؛ و دستياران مسلح احزاب مرتجع اسلامي افغانستان كه از عربستان صادر شده اند، در حمله به خانه وابستگان به دولت ارتجاعي كابل، به قتل و غارت و تجاوز دست مي زنند. و كم نيست تعداد زنان و دختراني كه توسط اين جانيان مورد تجاوز قرار گرفته و بعد قطعه قطعه شده اند. حال بايد از هواداران و مبلغان اسلام ناب، اسلام دمكراتيك و امثالهم سوال كرد كه شما در اجراي اين احكام تازينامه اي چه خواهيد كرد؟ شما چطور اين احكام را به برنامه عملي براي اداره يك جامعه تبديل خواهيد كرد؟

خلاصه كنيم، همانطور كه در آغاز گفتيم، ستم بر زن جزئي لاينفك از جامعه مبتني بر ستم و استثمار است. چه در شكل اسلامي، چه در اشكال مذهبي يا ظاهراً غيرمذهبي ديگر. راه رهائي از اين ستم نيز، راهي جدا از نابودي  جامعه طبقاتي و رفع هرگونه ستم و استثماري نيست. اين راه تنها با رهبري طبقه كارگر و حزب پيشاهنگش مي تواند پيروزمندانه طي شود. طبقه كارگر آگاه، مناسبات توليدي موجود، مناسبات اجتماعي منطبق بر آن و ايده ها و تفكرات نشئت گرفته از آن را تماماً سرنگون خواهد ساخت. ستم بر زن نيز جزئي از اين جهان كهنه و محكوم به نابودي است.                

 

http://www.sarbedaran.org

زن و آزادی

امروز پس از گذشت زمان و سالها تجربه به اين نتيجه رسيده ام که «هر کس لياقت همانی را دارد، که دارا است»

هشتم مارس دو سال قبل، در نشستی که با تعداد قابل توجهی از بانوان روشنفکر کشورهای مختلف داشتيم. تصميم بر اين شد که در مورد «زن و آزادی» به بحث بپردازيم. بحثی که از نظر من پيش پا افتاده و غير منطقی بود.

هر يک از آنها گرفتاری و مشکلات خاص خود و کشورشان را داشتند. يکی از بی عدالتيهايي که مردان بر همسران و دختران خانواده اعمال می کنند می گفت. ديگری از اينکه در کشور او زنان در هر سنی که باشند، برای کارهای اداری، تجارت، اسناد و املاک، خروج از کشور و بسياری چيزهای ديگر، به اجازه پدر، همسر و احيانا برادرشان نياز دارند و به تنهايي به حساب نمی آيند و قابل شناخت نيستند می گفت.

آن يکی از اينکه در ادارات حقوق زنان و مردان برای انجام يک کار مشابه مساوی نيست و در مواردی نيز اجحاف به آنها روا می شود.

ديگری از نا بسامانی های اجتماعی و تجاوزات حقوقی، سنتی و مذهبی، که روزمره، تحت نام های گوناگون  مردان بر زنان کارمند، کارگر و غيره تحميل می کنند سخنها داشت.

خنده دار تر از همه اينکه خانمی که قبل از پناهندگی به اروپا، در کشور خودش وزير آموزش و پرورش بوده!! می گفت من و همسرم بعد از بحث های فراوان به اين نتيجه رسيديم که در تبعيد به دليل کمبود هزينه نمی توانيم برای کارهای خانه از کسی کمک بگيريم، پس خود مجبور به کار بيشتر هستيم و تنها راه اينست که هر دو کمک هم باشيم.

همسرم پذيرفت قسمتی از کارهای خانه را انجام دهد اما در زمانی که کس ديگری به غير از خود ما در خانه نباشد! مدتی با اين وضع گذشت و هيچ کدام ما، شکايتی نداشتيم، تا اينکه از بخت بد يک روز در خانه ما را زدند و فرزند خردسال ما در را باز کرد و همسرم که در اطاق مشغول اطو کشی بود، در برابر يکی از دوستانش غافلگير شد و همه چيز بهم خورد، قراردادمان باطل و من مجددا از فشار کار به افسردگی دچار شده ام.

خانمی از ختنه دختران خردسال و تعداد قربانيان اين کودکان، در هر سال گزارش می داد. آن ديگری…..

و آن ديگری…. که من تاب نياوردم و بی پروا راهپيمايي و گرد هم آيي اين بانوان را برای بدست آوردن آزادی کوبيدم و چشمهای بيشتر از بيست و چند زن که با تعجب به سوی من خيره شده بودند را به سوی خود جلب کردم. زيرا با نيشخندی کنايه دار به همه حاضران گفتم : برای پشتيبانی شما و به حرمت همه زنهايي که از سراسر دنيا در روز هشتم ماه مارس برای آزادی زنان به اين کشور آمديد، راهپيمايي کرديد و فرياد وا آزادی سر داديد، در راهپيمايي تان شرکت کردم. اگر چه اين کار را مسخره و در شان زنان نمی دانم  و در باور من نيست.

با اينکه چند نفری در آن جمع مرا می شناختند. آنچنان طلب کارانه و نا باورانه به من نگريستند، که فکر کردم در همان لحظه مرا به جنون و يا خود آزاری متهم خواهند کرد. برای اينکه زودتر از ناباوری و تعجب بدرشان آورم، افزودم ما زنها بايد خجالت بکشيم که از پدران، همسران و پسران خود شکايت کنيم، آخر کجای کاريد؟ همه ما می دانيم که پدرانمان دوستمان دارند برای تربيت و به ثمر نشستنمان هر آنچه در توان داشته اند را به کار گرفته اند و نيازی به گفتن نيست. شوهرانمان هم که پدر فرزندانمان هستند به همين گونه، عاشق و دوستدار ما و فرزندانشان هستند و رنج بر گونه زن و فرزند را نمی توانند تحمل کنند، اين را بارها و بارها به ثبوت رسانده اند و نياز به آزمايش بيشتر ندارند.( البته با کنار گذاشتن استثناها)  پسرانمان نيز تکليفشان مشخص است، اين ما بوديم که تربيتشان کرديم و به آنان آموختيم چگونه بودن و چگونه زيستن را، کمی فکر کنيد و از خودتان شرم کنيد، به جای اين سرو صداها و مظلوم نمايي ها از خودتان بپرسيد کار از کجا عيب دارد؟ با کمی حوصله و ريشه يابی مقصر را جستجو کنيد، درد را بشناسيد، تا درمان ساده تر گردد. به همه شما قول می دهم پس از اندکی تفکر در می يابيد  مقصر تمام اين نابسامانی ها خود ما زنان هستيم!

و برای اجتناب از نگاههای سرزنش آميزشان، سريعا رويم را به طرف همان بانويي که از آفريقا می آمد گرداندم و پرسيدم، شما که از طرف زنان آفريقا برای محکوم کردن و جلو گيری از ختنه زنها آمده ايد و در اين مورد حرف زده و از آداب و روسوم وحشتناک و ضد انسانی که در کشورتان هست شکايت و در حرفهاتان مردان را محکوم می کنيد، به من بگوييد در کشور شما مردان دختران را ختنه می کنند؟ مشخص بود چه جوابی می گيرم، «نه» با صدای بلند و پرخاش کنان رو به جمع گفتم بفرماييد زنان فرزندان خويش را شکنجه می کنند و آنگاه خود کانونهای مبارزه با ختنه بوجود می آورند و فرياد کمک خواهانه سر می دهند.

اگر خانمها از فردا تصميم بگيرند دختران معصومشان را به دم تيغ تيز ختنه نسپارند و يا زنها  تصميم بگيرند اين کار ضد انسانی را رها کنند، آيا مردان به جای آنها اين کار را انجام خواهند داد؟ و در صورت سر باز زدن شما بانوان، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ مردان چه کاری از دستشان بر می آيد تا بر عليه شما انجام دهند؟ به من بگوييد چگونه مادری که خود اين تجربه تلخ را از سر گذرانده و تا دم مرگ پيش رفته،  هرگز هم لذت زناشويي نچشيده، می تواند اينهمه سنگدل باشد که همان شکنجه را بر فرزند خود روا بدارد؟

حتی تصور اين مسئله برای من آسان نيست که مادری بتواند صدای ضجه و ناله های جگر خراش طفل خود را به هنگام ختنه که شنيده ام بسيار هم دردناکست، بشنود و در برابر اين جنايت قرون وسطی و بربريت ساکت بماند و به سرش نزند و در برابر اين بی عدالتی و ظلم، سر به طغيان و شورش بر ندارد.

چگونه می توان تصور کرد که يک زن، يک مادر، که احيانا خود قربانی اين شکنجه هولناک بوده است، بتواند به نام مذهب، يا سنت يا هر ايدئولوژی ديگری، فرزند خردسال و ناتوان خود را با دست خويش به همان قربانگاه، به مسلخ برد که خود آنرا تجربه کرده و تمام عمر گرفتار کابوسهای رنج آور آن بوده؟

بايد اعتراف کنم که من به عنوان يک زن و يک مادر، تحت هيچ شرايطی حاضر نيستم صدای گريه و ناله درد آلود کودک دلبندم را از رنجی که من بر او تحميل کرده ام، بشنوم.

با افتخار می پذيرم که مرا بی خدا و لامذهب بخوانند، تا اينکه به آزار انسانی ديگر بپردازم. من در برابر آن مذهب که بخواهد طفل خردسالم را در راه عقيده به آن شکنجه کنم، سر به شورش بر خواهم داشت، طغيان خواهم کرد و تمام قوانين ضد انسانی را بهم خواهم ريخت و خود و فرزندم را برای هميشه از شر عقايد خرافی و بند و شکنج هاي دردناک آن، رها خواهم ساخت و همه عمر در لامذهبی محض، خواهم آسود و به خدمت و مهر ورزيدن به انسانها، خواهم پرداخت.

مطمئن هستم، هيچ انسان فرهيخته و خردمندی به نام خدا، مذهب و يا هر ايدئولوژی ديگری نتواند شکنجه انسانی ديگر را تحمل و يا در برابر آن سکوت کند.      

 من معتقدم، که هيچ چيز به جز نادانی و نا آگاهی، زنان را وادرا به اين کار شرم آور نمی کند. زنان تا کی می خواهند زندگی خود را در بی خبری و بی خردی بگذرانند؟ تا کی می خواهند به جای مطالعه و فرا گيری مسايل مفيد و زندگی آرام و زيبا، به دنبال حرفهای صدتا يک غاز فالگيران و رمالان شياد که برای سرکوب اميال شهوانی خود دنيايی حديث و سنت و…، ساختند و از نا آگاهی و ضعف ما زنان استفاده کردند، بروند؟

 بيدار شويد، شما را به خدا بيدار شويد! و شما دوست عزيز و ناجی کودکان بی پناه به جای اين همه کار شبانه روزی، مسافرت های خسته کننده و نا موفق، نام کانونتان را از» کانون مبارزه با ختنه زنان» به » کانون مبارزه با سنت های دست و پا گير مادربزرگ» تبديل و تمامی توان خود و زنان همکارتان را در راه يادگيری، شناخت و تربيت زنان اجتماعتان به کار گيريد، به آنها بياموزيد چگونه زيستن و چگونه بودن را، به آنهابياموزيد تا زمانی که به دخترانشان می گويند، مرد خدای کوچک زن است و يا مرد بايد ديو باشد و زن فرشته، تا زمانی که خود را نيمی از مردان بدانند، تا زمانی که خود را برده و کشتزار آقايان به حساب آورند، تا زمانی که پسرشان را آزاد و دخترشان را در بند نگهدارند، درب روی همين پاشنه خواهد چرخيد و وضع به همين منوال خواهد بود.

 برايشان شرح دهيد تا زمانی که زنان به اهميت و نقش سازنده و موثر خويش در جامعه بی اطلاع بمانند، به تعليم و تربيت فرزندان، توجه لازم ننمايند و مسئوليت خويش نشناسند، تا زمانی که آزادی و دموکراسی را فرا نگيرند، اجتماع و مردان سالمی نخواهند داشت که با درايت و خردمندی در کنار زنان آگاه و مادران سرافراز قانون وضع کنند. تا کشورشان را در آرامش و صلح نگهدارند، تا حقوق يکديگر بشناسند و با مهر و دوستی در کنار يکديگر بسر آرند، تا هرگز راجع به تساوی حقوق زن و مرد نينديشند که حقوق همه در آن اجتماع يکسان خواهد بود. پس برای داشتن زندگی بهتر، بايد بهتر انديشيد، بهتر آموخت و بهتر عمل کرد.

با نگاهی به زندگی در کشورهای مترقی و پيشرفته جهان، که زنان در آنجا همراه و هم پای مردان به تحصيل و کار می پردازند، در می يابيد که تنها راه نجات زنان در کشورهای آسيايی و آفريقايی که زندگيشان بيشتر بر پايه آداب و سنن دست و پا گير می چرخد، آموزش و يادگيری است.

تقريبا همه به اتفاق گفته های مرا پذيرفتند اما سئوالشان اين بود، حالا که در اثر اشتباه خود ما و مادرانمان، آقايان به زور گويي و مردسالاری عادت کرده اند و به چنين قدرتی رسيده اند که حقوق ما را پايمال می کنند چه بايد کرد؟ سرم را با تاسف تکان دادم و گفتم از ما گذشت و در آتشی که خود افروخته ايم می سوزيم و برای خود کار زيادی نمی توانيم انجام دهيم اما برای بهتر زيستن فرزندان و نوادگانمان در آينده، راهی را که در بالا پيشنهاد کردم انجام دهيد.

 

           م فرزانه  ‏

رفتار اسلام با زنان

آنچه در اين مقاله مد نظر مي باشد آشكار سازي خوي بربريت اسلام در رفتار وحشيانه با زنان است.

۱- ابتدا بحث را با خود حضرت محمد بنيانگذار اين آيين جعلي شروع مي كنيم. محمد با خديجه كه 15 سال از او بزرگتر بود ازدواج كرد.در آن زمان محمد فقط 25 سال داشت.او سومين شوهر خديجه بود وقتي كه خديجه با محمد ازدواج كرد يك بيوه بود. پس از اين ازدواج محمد از يك زندگي تجملي لذت برد.

ازدواج محمد با كارفرماي خود نشانگر ميل محمد به يك زندگي اشرافي است.كه در اين زندگي اشرافي حتي رنج يك روز كار را بر خود متحمل نكند.

۲- -خديجه در زماني كه محمد 49 سال داشت از دنيا رفت. بين سنين 49 تا 63 سالگي محمد حداقل 11 بار ازدواج كرد. اين مطلب به خوبي نشان مي دهد كه برخورد او با كانون ازدواج چگونه بوده است.  براي او زنان چيزي جز وسيله اي براي ارضاء نياز هاي شهواني او نبوده اند. ازدواج با 11 زن نشانگر اشتهاي سيري ناپذير او به مسائل جنسي است.

۳- همسر مورد علاقه او عايشه بود كه در آن زمان تنها 6 سال داشت. ازدواج محمد با يك دختر 6 ساله آشكارا نشان مي دهد كه محمد نه تنها يك زن باز بود بلكه بچه باز هم بود.

۴-پسر خوانده محمد زيد با زينب دختر جهش ازدواج كرده بود. اما محمد روزي او را در لباس منزل ديد . زيبايي زينب به ناگاه محمد را منقلب ساخت و به او تمايل پيدا كرد.  زيد اين برده آزاد شده خدمتگذار به خوبي موقعيت را دريافت  و بدون تامل به خاطر عشق به اين باني خير همسر خود را به او تقديم كرد.

محمد به حرمسراي خود قانع نبود و با عروس خود نيز ازدواج كرد. پسر خوانده اش كه يك دنباله رو مخلص پيامبر بود از طلاق دادن همسرش خشنود بود. چه پدر شوهر گرانقدري ‌‌!! يك مدل براي همهُ پدر شوهرهاي دنيا!!!!

محمد هر چه را كه به آن مبادرت مي ورزيد موعظه مي كرد. اين موعظه ها توسط آيه ها و احاديث زير تاكيد مي شود.

قسمتهايی از تازينامه درباره زنان:

سوره ماده گوساله(بقره) آيه23: زنان شما كشتزار شمايند. هر زمان و به هر طريق كه خواستيد به كشتزار خود نزديك شويد.

در اينجا مي توانيد ببينيد كه اسلام چه نيكو با زنان رفتار مي كند. زنان به عنوان كشتزاري معرفي مي شوند كه به وسيلهُ مردان كاشته مي شوند. چه افتخاريست براي يك زن مسلمان!

سوره نساء آيه 34: مردان را بر زنان حق تسلط و نگهباني است. به واسطه آن برتري كه خدا بعضي را بر بعضي مقرر داشته است. و هم به واسطه آن كه مردان بايد از مال خود به زنان نفقه بدهند. پس زنان شايسته و مطيع آنهايند كه در غيبت حافظ حقوق شوهرانشان باشند. و آنچه را خدا به حفظ آن امر فرموده نگه دارند. و زناني كه از مخالفت آنان بيمناكيد ? ابتدا آنها را موعظه كنيد اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنها دوري كنيد. باز مطيع نشدند به زدن آنها را تنبيه كنيد. چنانچه اطاعت كردند ديگر هيچگونه ستم بر آنها روا نداريد. همانا خدا بزرگوار و عظيم الشان است.

اولين نكته اي كه در اينجا حائز اهميت است اين است كه تازينامه آشكارا مي گويد مردان برتر از زنان هستند. دوم اينكه اسلام به مردان آموزش مي دهد كه زنان را با رفتار وحشيانه و ارعاب كنترل كنند.

سوره نسا آيه 15: زناني كه عمل ناشايست انجام دهند 4 شاهد مسلمان بر آنها بخواهيد. چنانچه شهادت دادند آنها را در خانه نگه داريد تا زمان مرگشان فرا رسد.

سوره نسا آيه 16: اگر در ميان شما دو مرد مبادرت به عمل زشتي كردند. هر دو را مجازات كنيد. اگر توبه كردند آنها را به حال خود واگذاريد.

همانطور كه مي بينيد هر گونه خلاف جنسي زنان مجازات مرگ به دنبال دارد. اما انحراف مردان از طرف خدا قابل بخشش است.

سوره نور آيه 6: آنان كه به زنان خود نسبت زنا بدهند و بر اين ادعا جز خود شاهدي نداشته باشند چهار بار سوگند بخورند

در اينجا مي بينيد كه يك مرد مي تواند به راحتي به زنش تهمت بزند و طبيعتا او را به مرگ محكوم كند و فقط كافيست كه ۴ مرتبه شهادت ياد كند كه گفتار او صحيح است. اما از طرف ديگر زنان چنين حقي را در اسلام ندارند.

قسمتهايی از حديث تيرمزي و ديگران:

۱ – اگر زني مرتكب عمل زشتي بشود شوهرش حق دارد او را كتك بزند. اما نبايد استخوان او را بشكند. زن نبايد كسي را كه شوهرش دوست نمي دارد به منزل راه دهد. ولي حق دارد كه از شوهرش انتظار نفقه داشته باشد.(ت. ر. برگ

۲ – براي زن ممنوع است كه در زمانيكه آرايش كرده يا لباس نيكو پوشيده كسي غير از شوهرش او را ببيند.( ت.ر. برگ ۴۳۰)

۳ – اگر زني به مسافرتي برود كه سه روز يا بيشتر به طول كشد? ايمانش زايل مي شود. جز اينكه شوهر يا پدر يا پسرش در اين سفر او را همراهي كنند.

۴ – يك زن بايد خود را حتي در حضور پدر شوهر ? برادر و ديگر ذكور بپوشاند.(ت. ر برگ 432)

۵ – براي يك زن ممنوع است كه بدون اجازه شوهر پولي را صرف افراد نيارمند بكند يا براي دوستانش ميهماني بگيرد(ت.ر. برگ 256)

۶ – يك زن نبايد بدون اجازه شوهرش نماز اضافي (نافله) بخواند يا اينكه روزه بگيرد(به جز ماه رمضان)

۶ – اگر سجده به غير از خدا قانوني بود زنان بايستي بر شوهرانشان سجده كنند.

۷ – اگر مردي نياز جنسي داشت زن بايد فورا خواسته او را اجابت كند اگر چه در حال پختن نان در كوره باشد.(ت.ر. برگ ۴۲۸)

۸ – ازدواج زن با يك مرد قائم به ذات نيست بلكه اختياري است. اين به اين معني است كه اگر پدر شوهر به شوهرش گفت زنت را طلاق بده بايد حرفش را گوش كند.

۱۰ – اگر زني در خواست طلاق كند بدون اينكه دليل عادلانه اي داشته باشد? به بهشت وارد نخواهد شد.(ت. ر. برگ ۴۴۰) بر عكس مردان مي توانند هر وقت بخواهند زنشان را طلاق بدهند.

۱۱ – اكثر زنان به جهنم خواهند رفت(مسلمان . برگ 143)

۱۲ – اگر مردي همسرش را به بستر بطلبد و او امتناع كند مورد لعن و نفرين فرشتگان قرار خواهد گرفت. و دقيقا همين امر براي زناني كه شوهر را در بستر تنها بگذارند به وقوع خواهد پيوست.(بخاري . برگ 93)

۱۳ – زناني كه از شوهرانشان قدرداني نمي كنند در وسط جهنم خواهند بود. اگر زني به شوهرش بگويد من هرگز چيز خوبي از تو نديدم ناسپاسي است(بخاري. برگ 96)

به چند طريق است كه زن مالكيت بر جسم خود ندارد. حتي شيري كه در سينه هاي او جاري است به شوهرش تعلق دارد. او حتي مجاز نيست كه تنظيم خانواده را رعايت كند( بخاري . برگ 27)

قسمتهايی از كتاب حديث صحيح مسلمان:

فصل 540: پيامبر گفت زني را ديد كه به شكل شيطان در رفت و آمد بود. و مجذوبش شد. او به پيش همسرش زينب رفت و در حاليكه چرمي را دباغي ميكرد با او آميزش كرد. و آنچه در قلبش بود بيرون ريخت.

فصل 558: پيامبر گفت اگر مردي زنش را به بستر بطلبد و ا و نياييد ? و شوهر شب را به صبح رساند در حاليكه از او عصباني است ? فرشتگان تا صبح او را لعنت فرستند. آنكه در آسمان هاست از او ناراضي است تا زمانيكه شوهرش از او راضي شود.

فصل 576: پيامبر گفت زن از يك دنده خلق شده است و به هيچ طريقي براي تو راست نخواهد شد.

انور شيخ نويسنده كتاب اسلام يك جنبش ملي عرب? مي گويد. به نظر مي رسد كه دكترين اسلام در مورد زنان اين است كه زنان از پايه نا بكارند و مردان بايد دائم آنها را تحت نظر بگيرند. آنها نبايد هرگز به حال خود وا گذاشته شوند.

در حقيقت در حديث ديگري موقعيت زنان را بي پرده چنين بيان مي دارد . » من مصيبتي مضرتر از زنان براي مردان به جا نگذاشتم»

فصل 619: فروش سگ و گربه (به جز اينكه سگ براي كار باشد)و امرار معاش توسط فاحشه ها ( به جز غير مسلمانان ) ممنوع مي باشد.

اين حديث مهاجمين مسلمان را تشويق مي كند تا زنان غير مسلمان را براي لذت جويي خود به فاحشه تبديل كنند. چون فاحشگي غير مسلمانان ممنوع نشده است. در طول تاريخ از اين مثالها به فراواني مي بينيم.

فصل 114: پيامبر گفت اكثر جمعيت جهنم را زنان تشكيل مي دهند. از ديد اسلام خوي اكثر زنان شيطاني است و جايگاه آنان جهنم است.

مالك 362:1221: ابن فهد گفت: » من چند كنيز دارم كه از زنانم بهتر هستند . ولي دوست ندارم آنها حامله بشوند. آيا مي توانم موقع انزال خود را عقب بكشم.» حجاج گفت » آنها مزرعه هاي تو هستند اگر دوست داري آنها را آبياري كن و اگر دوست نداري آنها را خشك نگه دار»

سه حديث بعدي در ارتباط با يكديگرند

مالك 364:1234: اگر زني به كودكي شير دهد او مادر رضاعي طفل مي شود و شوهرش پدر رضاعي او. اگر مردي دو زن داشته باشد و يكي از آنها به دختري شير دهد و ديگري به پسري? اين پسر و دختر نمي توانند با يكديگر ازدواج كنند چون پدر رضاعي آنها يكي است.

حديث بعدي متضاد حديث قبلي است.

مالك 364:1239: قانون خويشاوندي رضاعي فقط در مورد كودكان زير دو سال كاربرد دارد. اما مرد به بلوغ رسيده كه از شير زني تغذيه كرده شامل اين ارتباط رضاعي نمي شود

حديث بعدي را با دقت بخوانيد

مردي از عمر پرسيد: زنم سر خود به كنيزي كه با او هم خانه بودم از شير خود خورانده. حالا نسبت من به اين كنيز چگونه است؟

عمر گفت زنت را تنبيه كن و به طرف كنيزت برو

چه چيز بيشتري در باره اين آيه هاي طلايي تازينامه و احاديث روشن كه هدايتگر مسلمانان حقيقي است بگويم؟

غزالي متفكر معروف اسلامي 18 درد و رنج براي زنان در اسلام بر مي شمرد كه مسبب آنها نافرماني حوا در بهشت مي باشد. اين ليست آشكارا موقعيت زنان را در اسلام نشان مي دهد. و همچنين نشان مي دهد كه كه سنت هاي اجتماعي در دين اسلام چقدر عقب افتاده هستند. در اينجا اسلام تا آنجا پيش مي رود كه حتي حاملگي و درد زايمان را مجازاتي از طرف خدا بر مي شمارد. آيا اينچنين است الله  رحمان و رحيم؟

اين 18 مجازات عبارتند از:

1- عادت ماهانه
2-زايمان
3- جدايي از پدر و مادر و ازدواج با يك غريبه 4- حاملگي
5-نداشتن اختيار خود
6-بهره مندي از ميراث كمتر
7- نداشتن حق طلاق و قادر به طلاق نبودن
8-اينكه مردان مجازند تا 4 زن اختيار كنند اما زنان تنها مي توانند يك شوهر داشته باشند
9-اينكه بايد در خانه محصور باشند
10- اين حقيقت كه بايد در بيرون از خانه سرهايشان را بپوشانند
11- اين حقيقت كه شهادت دو زن برابر است با شهادت يك مرد
12- ديگر اينكه او نبايد بدون همراهي يكي از خويشاوندان نزديك از خانه بيرون رود
13- و اين حقيقت كه مرد ها براي نماز جمعه و تشييع جنازه مي توانند بروند اما زنان نميتواند 14- عدم توانايي آنها در حاكم و قاضي شدن
15- اين حقيقت كه شايستگي 100 جزء دارد تنها يك جزء آن به زنان نسبت داده شده و 99 تاي بقيه به مردان نسبت داده شده است
16- اين كه اگر زني به هرزگي تن دهد در روز قيامت مجازات او نصف مجازات ديگران خواهد بود(به نظر من مصداق اين حديث آيه 25 سورهُ نسا هست كه مي گويد كنيزان اگر خلافي انجام دهند مجازات آنها نصف مجازات زنهاي آزاد است. مترجم)
17- اين حقيقت كه اگر شوهرانشان آنها را طلاق بدهند بايد 3 ماه يا سه گذر عادت ماهانه را صبر كنند
18- اين حقيقت كه اگر شوهرشان بميرد قبل از ازدواج بايد 4 ماه و 10 روز صبر كنند.
اين تنها گوشه اي از حقايقي است كه در باره سرشت واقعي اسلام بيان شده است

توجه: براي نوشتن اين مقاله از كارهاي ا. گوش? رابرت. اي برنز و انور شيخ استفاده شده است

ترجمه: پارميس سعدي

ارزش جان زن 580 گرم طلا کمتر از بیضه چپ مرد

تعیین ارزش جان یک زن بمیزان 580 گرم طلا کمتر از بیضه چپ یک مرد

بطوریکه میدانیم جزوه کوچک قانون اساسی هم اکنون بصورت یکی از پرفروشترین کتابها در ایران درآمده است. مردم ایران نام آنرا قانون عزای اسلامی گذاشته اند، و از آن بجای کتاب جوک استفاده میکنند. و گاهی هم بر احوال خود و بر این بدبختی که به سراغشان آمده است، اشگ میریزند.

قبل از ورود بمطلب عین ماده 297 قانون مجازات اسلامی را عینا و بطور کامل درج مینماید.

ماده 297 دیه – قتل مرد مسلمان یکی از امور ششگانه زیر است که قاتل در انتخاب هریک از آنها مخیر میباشد:

  1. یکصد شتر سالم بدون عیب که خیلی هم لاغر نباشند.
  2. دویست گاو سالم و بدون عیب که خیلی لاغر نباشند.
  3. یکهزار گوسفند سالم و بدون عیب که خیلی لاغر نباشند.
  4. دویست دست لباس سالم از حله‌های یمن.
  5. یکهزار دینار مسکوک سالم و غیر مغشوش که هر دینار یک مثقال شرعی طلا به وزن 18 نخود است.
  6. ده هزار درهم مسکوک سالم و غیرمغشوش که هر درهم به وزن 6/12 نخود نقره می‌باشد

ذیلاً مقدار طلای مندرج در بالا را بر حسب گرم، بر حسب سکه پهلوی و بر حسب انس محاسبه مینماییم:

هر 18 نخود معادل 3/48 گرم میباشد. (هر مثقال24 نخودی 4/64 گرم است). پس هزار سکه 18 نخودی طلا میشود 3480 گرم طلای خالص. وزن هر سکه طلای پهلوی 8/13598 گرم است که 7/322382 گرم طلای خالص دارد. با تقسیم مقدار طلای خالص موجود در 1000 سکه طلای فرض برمقدار طلای خالصی که در هر سکه طلای پهلوی وجود دارد، میتوان تعداد سکه طلای پهلوی را محاسبه کرد. میزان این دیه بر حسب انس بشرح زیر است: تقریبا 112 انس = 31/1 گرم (مقدار هر انس) 3480 گرم وزن کل طلای خالص با توجه بمقدار انس طلای دیه، میتوان مبلغ آنرا در بازار لندن و نرخ بین المللی نیز محاسبه کرد. بطوریکه خواهیم دید ارزش جان یک زن در جمهوری اسلامی نصف این مقدار و ارزش بیضه چپ مرد دوسوم این مقدار میباشد. یعنی ارزش بیضه چپ مرد بیش از 79 سکه طلای پهلوی (580 گرم طلا) از ارزش یک زن بیشتر است.

یکی از خنده دار ترین و در عین حال گریه آورترین اصول مزبور ماده 435 آن قانون بشرح زیر میباشد.

دارترین و در عین حال ناراحت کننده ترین اصول نام برده ماده 435 آن قانون ، به شرح زیر میباشد .

ماده 435 _ قطع دو بیضه دفعتا دیه کامل و قطع بیضه چپ دو ثلث دیه و قطع بیضیه راست ، ثلث دیه را دارد .

تبصره : فرقی در حکم مزبور بین جوان و پیر و کودک و بزرگ . معلول و سالم و مانند آن نیست .

به این ترتیب در صورت مقایسه ارزش بیضه چپ مرد، بمیزان یک ششم، از ارزش تمام جان یک زن گرانتر است.

غالباً تاکنون در هنگام خواندن این ماده، این مسئله مطرح میگردید که اگر فرضاً یک زن و مرد، به دعوا و مشاجره بپردازند و زن به نحوی از انحاء به بیضه چپ مرد آسیب وارد سازد مرد میتواند با خیال راحت زن را به قتل برساند و بعد از بازماندگان مقتوله تفاوت دیه بیضه خود را مطالبه کند!

اما  هیچکس نمیتوانست تصور نماید که این فرضیه غیر محتمل روزی در عالم واقع صورت حقیقت بخود بگیرد و تحقق یابد و زنی که ظاهراً به بیضه چپ یک آخوند آسیب رسانده است توسط آن آخوند به قتل برسد.

این واقعه در ارتباط با یکی از بدبختی های بسیار بزرگ است که بر ملت ایران تحمیل گردیده و بنیانگذار جمهوری من در آوردی اسلامی ایران آن را موهبتی بزرگ دانسته است و آن جنگ خانمانسوز ایران و عراق است.

این جنگ برای آخوندان شهوت پرست و مفتخور و جانی، موهبتهایی بسیار بزرگ داشت. مثلاً در جریان این جنگ هزاران زن جوان که شوهرانشان در جبهه های نبر اسلام علیه کفر!! شهید شده بودند برای دریافت جیره ارزنده و استفاده از دهها نوع مزایا و اامتیاز از جیب ملت ایران مجبور شدند بسوی بنیاد شهید روی آورند و از این طریق هریک از عمامه داران توانستند چند نفر از زیباترین آنان را باسم صیغه تصاحب و تصرف نمایند. بهانه آخوندان این بود که این زنان اکثراً جوان هستند و احتیاج به مرد دارند و اگر خود آن آخوندان این نیاز طبیعی را برآورده نسازند گناهی عظیم مرتکب خواهند گردید، زیرا احتمال زیاد وجود دارد که این زنان به بیراهه کشانده شوند و به فحشا روی آورند.

هرچند که تعداد این نیازمندان!! بقدری زیاد بوده است که مجبور شده اند در همین تهران چندین صیغه خانه و خانه عفاف باسم بنیاد ازدواج تشکیل داده و نحوی کاملاً مشروع و حلال!! از طریق صیغه دادنشان نیازهای جنسی آنان و بسیاری مردان نیازمند دیگر را هم برطرف سازند. گفته میشود یکی از آخوندان متنفذ وابسته به بنیاد شهید که جهت حمل سهمیه خانواده های شهدا به بیت الله حرام برای انجام مراسم حج عمره و حج تمتع جزو رهبران گروه و یا باصطلاح از حمله داران میباشد به یکی از صیغه های زیبای خود بیش از دیگران عشق و علاقه داشته و بهمین جهت تاکنون چندین مرتبه این صیغه را جزو خدمه گروه خود با پرداخت حقوق توسط بنیاد شهید به حج برده است.

این زن، یک دختر زیبا از شوهر شهید خود داشته که در سال گذشته بیست و یکساله شده بوده است. این دختر که حاج آقا را شوهر مادر و بجای پدذ خود میشناخته و طبق اصول شرع اسلام او را نسبت به خود محرم میدانسته است، اخیراً متوجه شده بود که بوسه های حاج آقا به او دیگر مانند گذشته نیست و از صورت پدری خارج شده است. وی چندین مرتبه این امر را به مادر خود گفته بود، ولی مادرش باور نکرده بود. اما اخیراً که بعنوان حمله دار بنیاد شهید در یک اطاق در طبقه دوم یک مسجد مشغول ترتیب و تنظیم امور حاجیان مربوط بخود از سهمیه خانواده های شهدا بوده، از دختر خوانده اش که دانشجوی دانشگاه هم بوده درخواست کرده است که در امور مربوط به ثبت نام و تنظیم دفاتر و نظایر آن به او کمک نماید. اما یک روز صبح همینکه حاج آقا و دختر خوانده اش در آن اطاق تنها شده اند، حاج آقا به پایین رفته و به دربان مسجد گفته است که درب مسجد را ببند و دیگر کسی را در آن روز راه ندهد، زیرا همه دفاتر و مدارک مغشوش شده و او میخواهد با کمک دخترش آنها را مرتب کند.

بعد هم وارد اطاق شده و در را از داخل قفل کرده و به ترتیبی که بر کسی معلوم نیست از طریق تطمیع یا تهدید، با وعده پول و مزایا و یا با زبان خوش و یا به زور در صدد تجاوز به دختر برآمده است و دختر هم، ظاهراً در همان حالی که به پشت خوابانده شده بود با لگد جانانه که به میان پاهای حاج آقا کوبیده است او را به عقب پرت کرده و با سرعت بلند شده و خود را به تراس جلوی اطاق رسیانیده و با گریه و فریاد دربان مسجد و مردم را به کمک طلبیده است.

معمولاً اغلب مساجد در صحبها دربهایشان را میبندند و کسی جز دربان و احیاناً اعضای خانواده وی در آنها نیست، و درب بزرگ این مسجد هم که بعضی صبح ها برای انجام امور داوطلبان حج باز بوده است در ساعت وقوع حادثه بدستور حاج آقا بسته بوده. باینجهت جز سرایدار کسی برای کمک به دختر در حیاط مسجد پیدا نشده است.

دختر در حالیکه جلوی تراس طبقه دوم مسجد و رو به حیاط ایستاده بوده، با التماس و فریاد از دربان درخواست میکرده است، که به کمکش آمده و او را از چنگ حاج آقا که قصد تجاوز به او دارد نجات بخشد. اما دربان در همین لحظه حاج آقا را میبیند که با حال زار و بدون عبا و عمامه در حالیکه دست راستش را میان پاهای خود قرار داده بود از پشت سر دختر پیدا شد و دو دستی و با سرعت پاهای دختر را بلند کرده و او را با سر بحیات مسجد پرتاب نمود، کمی بعد جسد دختر را همراه با حاج آقای رنگ پریده که ظاهراً و یا واقعا فریادش از درد به هوا بلند بوده و در همان حال مرتبا با خوردن قسم به جد اطهرش خود را بیگناه و دختر را مقصر اعلام میکرده است، با تاکسی به بیمارستان خاتم الانبیاء انتقال میدهند.

بلافاصه دستگاه های امنیتی بفعالیت می افتند و چند نفری که کم و بیش از جریان آگاه شده بودند، اکیداً دستور میدهند که حق ابراز، حتی یک کلمه در مورد این واقعه بکسی را ندارند و نیز با افزودن مبلغی بر سهمیه دریافتی ما در داغدیده از بنیاد شهید و تهدید وی به زندان و شکنجه و قطع تمام سهمیه او را مجبور میسازند که هیچ شکایتی از حاج آقا مطرح ننماید.

بعد از چند روز ماموران امنیتی پرونده بیماری حاج آقا را همراه خود او از بیمارستان خارج میکنند و با اینکه کسی از حاج آقا شکایتی نرکده بود، معهذا با توجه به وجود یک نفر شاد عینی در هنگام وقوع قتل در مسجد و چند نفر مطلع و آگاه از جریان امر، از جمله کسانیکه در جریان حمل حاج آقا و جسد دختر به تاکسی، و تا بیمارستان شرکت کرده بودند مخصوصاً مادر داغدیده دختر، مصلت را در آن میبینند که خود حاج آقا بعنوان زیاندیده از دادگاه ویژه روحانیت درخواست رسیدگی و اعاده حیثیت نماید.

در اجرای این تصمیم، دادگاه ویژه روحانیت تشکیل میشود و حاج آقا در شرح حادثه اعلام میدارد که مقتوله همواره از اینکه مادرش صیغه من بوده ابراز ناخرسندی میکرده، و آنروز نیز از من درخواست کرد که صیغه مادرش را پس بخوانم. چون من این درخواست را قبول نکردم، لذا بین ما مشاجره رخ داد. و بعد هم دختر باگفتن این جمله که: حالا که مادرم را طلاق نمیدهی، منهم کاری میکنم که دیگر نتوانی کاری انجام دهی، چند لگد محکم به میان پای من زده و بعد هم برای اینکه آبروی مرا بریزد به جلوی تراس رفته و همانطور که زلیخای گناهکار به یوسف بیگناه تهمت زد، او هم با فریاد من بیگناه را گناهکار قلدمداد کرده است، منهم در حالیکه از شدت درد بخود پیچیدم و از طرفی آبروی اسلام و روحانیت را در خطر میدیدم، از حالت عادی خارج شده و جلو رفتم که او را از این کار بازدارم. اما نمیدانم چطور شد که یکدفعه متوجه شدم که او به صحن مسجد سقوط کرده است.

سرانجام دادگاه ویژه روحانیت با توجه بموافقت خود حاج آقا در مورد پرداخت دیه قتل، او را ملزم ساخته است که دیه کامل یک زن را به مادر او پرداخت نماید، ولی با توجه بگواهی بیمارستان و پزشگی قانونی مبنی بر اینکه بیضه چپ او هم معیوب شده، مادر دختر محکوم گردیده است که دیه بیضه چپ را به حاج آقا پرداخت نماید. اما حاج آقا از حق خود صرف نظر کرده و به دادگاه اطلاع داده است که مابه التفاوت را به مادر دختر میبخشد.

تهیه: سازمان پیوند ایرانیان

کپی شده از +02/24/2007

معمای فاطمه! آیا فاطمه میتواند دختر محمد باشد؟

نویسنده – آرش بیخدا

مسئله 435 توضیح المسائل آیت الله روح الله خمینی میگوید:

زنهاى سيده بعد از تمام شدن شصت‏ سال يائسه مى‏شوند، يعنى خون حيض نمی‏بينند. و زنهايى كه سيده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه می‏شوند.

مشابه همین مسئله را آیت الله میرزا جواد تبریزی با این اختلاف که «بعد از تمام شدن شصت سال چنانچه با نشانه های حیض یا در روزهای عادت خود خون ببینند احتیاط کنند. و زنهایی که سیده نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه میشوند»، و آیت الله محم تقی بهجت با این اختلاف که «شصت سال قمری … پنجاه سال قمری»  و آیت الله فاضل لنکرانی نیز دقیقاً همین مسئله را به همین ترتیب در رساله های توضیح المسائل خود آورده اند.

یائسگی (Menopause) یعنی پایان یافتن قاعدگیهای زنانه، بطور معمول اگر زنی بعد از 12 ماه بدون اینکه به بیماری خاصی دچار باشد حیض (پریود) نشود میتوان فهمید که آن زن یائسه شده است. بند آمدن عادات ماهانه یا قاعدگی برابر است با پایام دوران باروری بانوان یعنی بانوانی که یائسه میشوند هرگز باردار و حامله نخواهند شد.

مسئله 435 رساله توضیح المسائل آیت الله خمینی نیز به همین قضیه اشاره دارد اما بطور مرموزی حساب زنان سیده (زنانی که اجداد آنان به محمد میرسد) را از حساب سایر زنان جدا می‌کند. در کتابهای دیگر علما(!) ی ااسلام بطور مشخص اشاره می‌کنند که زنان قبیله قریش دیر تر از سایر زنان و در سن 60 سالگی یائسه میشوند.

این پنهانکاری آیت الله ها و مراجع شیعی از چه روست؟ این افراد چه چیزی را میخواهند از مردم پنهان کنند؟ آیا واقعا زنان قبیله قریش با بقیه زنان از لحاظ آناتومی و ساختار بدن متفاوت هستند و انسانهایی متفاوت از سایر انسانها هستند؟ قبول کردن این مفهوم مضحک و کودکانه تنها از افراد مذهبی بسیار متعصب و سنگ مغز انتظار میرود. اما واقعیت این قضیه چیست؟

ماجرا از این قرار است که:

1- محمد در سن 25 سالگی با خدیجه که در آن زمان 40 سال سن داشت ازدواج کرده است.  (ابن سعد طبقات کبری 14/8، البلاذری 406/1، سیرت رسول الله عربی، ابن هشام 124/1)

2- محمد در سن 40 سالگی به بعثت رسیده است، یعنی 15 سال از ازدواج او با خدیجه میگذشته است، بنابر این در زمان بعثت، خدیجه 55 سال سن داشته است. (سیرت رسول الله عربی، ابن هشام، 153/1، حیوه القلوب، ملا محمد باقر مجلسی پوشینه دوم برگ 257)

3- فاطمه به گواهی امام صادق در روز بیستم جمادی الثانی در سال پنجم پس از بعثت (8 سال قبل از هجرت) به دنیا آمده است. (دلائل الامامه / 10)، اصول کافی در مورد ولادت فاطمه نوشته است «ولدت بعد النبوه به خمس سنین و بعد الاسراء بثلاث سنین»، یعنی فاطمه پنج سال پس از نبوت و سه سال بعد از معراج بدنیا آمد (اصول کافی ص 123)، مروج الذهب مسعودی نیز دقیقاً همین نظر را داشته است و علامه مجلسی از علمای بزرگ تشیع نیز این را پذیرفته است  (جلاء العیون، ص 82، حیوه القلوب، ملا محمد باقر مجلسی پوشینه دوم برگ 104)، شیخ عباس قمی نیز این را تایید کرده است (منتهی الآمال پوشینه 1 برگ 129) و این باور شیعه امامیه است، دیگرانی که اکثراً اهل تسنن بوده اند معتقد هستند که فاطمه پنج سال پیش از بعثت بدنیا آمده است اما این قول به استدلال زیر که نویسنده ای شیعی انجام داده است نمیتواند درست باشد:

«البته نظر علمای امامیه صحیح به نظر میرسد؛ زیرا وقتی که ابوبکر و عمر در مدینه از فاطمه خواستگاری کردند پیامبر فرمود: فاطمه سنش کم است و از این جمله معلوم میشود که دختر رسول الله بعد از بعثت به دنیا آمده است؛ زیرا اگر سال تولدش پیش از بعثت باشد، باید هنگام خواستگاری ابوبکر و عمر هجده ساله باشد. پس چگونه پیامبر، دختر هجده ساله را کم سن و سال میداند، در حالی که نه تنها این سن برای ازدواج مناسب است بلکه دیر نیز هست. حداکثر سنی که برای عایشه، هنگام ازدواج با پیامبر نوشته اند، ده سال بوده و هیچ کس نگفته: این سن برای ازدواج زود است (فاطمه زهراء من المهد الی الحد 176-166، سید محمد کاظم قزوینی). هیچ تاریخی ننوشته است که از فاطمه در مکه خواستگاری شده باشد. این خود دلیل بر این است که فاطمه در مکه خردسال بوده است. اگر سال پنجم پیش از بعثت را صحیح بدانیم، باید به هنگام هجرت، شانزده یا هفده ساله باشد. در میان اعراب، کمتر سابقه دارد که از دختری شانزده، هفده ساله خواستگاری نشود، آنهم اگر دختر رسول خدا باشد.» (سیری کوتاه در زندگی حضرت فاطمه زهرا،سید محمد تقی سجادی موسسه انتشارات نبوی زمستان 1379، قم)

یک جمع و تفریق بسیار ساده مارا به این نتیجه میرساند که خدیجه در هنگام بدنیا آوردن فاطمه باید حدود 60 سال سن میداشت و واقعا که این 60 چقدر با آن 60 قبلی برابر است!. بنابر این به نظر آیت الله ها باید زنان قریش با باقی زنان تفاوتی داشته باشند که بتوانند در سن 60 سالگی باردار شوند و بچه بدنیا بیاورند. دم خروس از اینجا آشکار می‌شود.

از طرفی مسائلی جانبی و شواهد دیگری نیز وجود دارند باعث می‌شود که ذهن واقع گرا هرچه بیشتر روی اینکه فاطمه دختر پیامبر باشد شک و تردید جدی کند:

  • بعد از مرگ محمد ابوبکر به ادعای اهل تسنن با استناد به اینکه «پیامبران از خود ارث باقی نمیگذارند» از برگرداندن باغ فدک به فاطمه که وارث محمد بود سر باز زد. و این در حالی بود که فاطمه در خطبه ای که در مسجد اقامه کرد گفت در قرآن آمده است که  سلیمان از داود ارث برده است و این ادعای ابوبکر را با استناد به قرآن رد کرده است و ابوبکر هم مسلما به همین سادگی نمیتوانسته است از زیر بار این استدلال فرار کند. از طرفی با نگاهی به زندگی علی و کنار گذاشتن اراجیف شیعیان مبنی بر سکوت علی برای حفظ وحدت اسلامی به نظر نمیرسد علی کسی باشد که در مقابل چنین مسئله ای سکوت کند، تنها مسئله ای که میتواند این شک را هرچه بیشتر تقویت کند این است که فاطمه واقعا فرزند محمد نبوده باشد.
  • افزون بر خدیجه محمد با دستکم 9 زن دیگر ازدواج کرده است، اما هیچکدام برای محمد فرزندی به بار نیاورده اند، روشن است که این اتفاق دستکم چهار دلیل میتواند داشته باشد 1) محمد با زنانش همبستر نمیشده است، که این خلاف تاریخ و عقلانیت است، محمد به گفته احادیث و روایات از قضا بسیار علاقه مند به جماع بوده است و برخی سلمانان کثیر الجماع بودن او را به خروس تشبیه کرده اند! 2) محمد از شیوه های تنظیم خوانواده استفاده میکرده است و جماع منقطع میکرده است یا زنانش فرزندانشان را سقط میکرده اند، که از این دو کار در تاریخ هیچ نشانی یافت نمیشود و نخستین کار مکروه و دومی حرام هستند. سقط جنین در اسلام مکافات مرگ را به همراه دارد! از این گذشته ابزارهای انجام اینکار و دانش و مهارت های مرتبط با آن در آن زمان تا آن حد بالا نبوده است که کسی بتواند چنین کن، خوی عربی نیز فرزندان بی شمار را دوست دارد و حتی امروز هم چندان بدنبال چنین مسائلی نیست. 3) هر 9 زن دیگر محمد نازا بوده اند، این بسیار بعید است، اگر از هر 10 زن محمد 9 تای آنها نازا بوده باشند عربستان واقعا ً باید درصد بسیار بالایی از زنان نازا را میداشت و هیچ بعید نیست که جمعیتی با این ویژگی در مدت یکی دو نسل بطور کلی محو و نابود شود 4) آخرین دلیل میتواند این بوده باشد که محمد دچار نارسایی بوده است و نمیتوانسته است به هر دلیل فیزیولوژیکی بچه دار شود. بنابر این اساساً اینکه محمد فرزندی را براستی از خود داشته باشد بسیار جای مشکوک و بعید است.
  • محمد به دلیل بیماری ای که داشت (در مورد بیماری محمد در نوشتاری با فرنام بیماری محمد بخوانید) نمیتوانست دارای فرزند شود و یا اینکه فرزندان او در سنین بسیار پایین جان سپردند پسرانی که به او نسبت داده میشوند یعنی ابراهیم و قاسم پیش از بعثت فوت شدند (نساء حول الرسول، الدکتر السید الجمیلی، المکتبه التوفیقیه برگ 44). میدانیم که محمد از طرف منتقدانش متهم  به ابتر بودن میشده است، در حالی که فرزندان دیگری که اکنون به محمد نسبت داده میشوند، یعنی زینب، رقیه و ام کلثوم همگی بزرگ تر از فاطمه بوده اند البته در مورد اینکه آیا فاطمه کوچکترین دختر محمد است یا ام کلثوم در میان تاریخ نویسان اختلافاتی وجود دارد (نساء حول الرسول، الدکتر السید الجمیلی، المکتبه التوفیقیه برگ 153)، بنابر این محمد حداکثر پنج سال پس از ازدواجش صاحب دختری شده است و پیش از آنها نیز پسری داشته است، پس چه زمانی ممکن است مخالفانش این امکان را داشته باشند که به او ابتر بگویند؟ او که همواره دختران و پسرانی داشته است و فاطمه آخرین فرزند منتسب او است نه نخستین فرزند، حتی نویسندگان شیعی معاصر نیز سعی کرده اند این مسئله را نادیده بگیرند، مثلاً نویسنده ای گفته است «پیامبر اکرم دو فرزند پس داشت که در خردسالی در گذشتند. با مرگ آن دو که قاسم و عبدالله نام داشتند، زبان مشرکین به طعن و ناسزا گشوده شد که: محمد پسری ندارد و با مرگش نسل او منقطع و برای همیشه محو و نابود خواهد شد. نها سه دختر برای رسول خدا باقی مانده بود که آنها هم به نظرشان اولاد ، محسوب نمیشدند. هنوز دختر بنا به اعتقادات دوره جاهلیت موقعیت اجتماعی و ارزشی در جامعه نداشت و او را با دیده تحقیر مینگرسیتند و بر پایه همین اعتقادات نابجا بود که مشرکین، زبان به سرزنش میگشودند»، اما براستی اگر مسئله این بوده باشد، آنگاه با تولد فاطمه نیز چیزی تغییر نمیکرد، تنها یک دختر به سه دختر دیگر محمد افزوده میشد و از دید عرب وی همچان ابتر بود، حال آنکه چنین سخنی چندان خردپسند نیست ممکن است بتوان این پرسش را به شیوه دیگری نیز پاسخ داد اما دستکم یک پاسخ منطقی میتواند این باشد که این فرزندان واقعاً از محمد نبوده باشند!
  • مسئله دیگر این است که باردار شدن یک زن 60 ساله بسیار بعید و غیر عادی است. بطوری که پیر ترین مادری که در تاریخ ثبت شده است یک خانم رومانیایی 66 است که در اواخر سال 2004 توسط سزارین زایمان کرد. جالب است که این خانم به گفته رسانه های خبری در حدود 10 سال تحت مراقبت و تلاش برای بارور شدن بوده است و توسط اسپرم و تخمک انسانهای دیگری بارور شده است. این خانم دو دختر دوقلو را باردار شده است که یکی مرده به دنیا آمد و دیگری 6 هفته زودتر توسط سزارین بدنیا آمد. با توجه به اینکه در زمان محمد نه قابلیت سزارین وجود داشته است (هرچند در ایران باستان سزارین وجود داشته و در شاهنامه نیز بدان اشاره شده) نه قابلیت بارور کردن مصنوعی و غیر طبیعی وجود داشته و نه اگر وجود میداشت پیامبر اسلام اجازه چنین کاری را میداده است واقعا بعید و بسیار دور از باور است که فاطمه واقعاً دختر محمد و خدیجه باشد.

و اما اگر فاطمه دختر محمد نیست پس دختر کیست؟ در صورتی که نارسایی های جنسی محمد را بپذیریم ممکن است محمد برای اینکه این قضیه را بپوشاند دست به صحنه سازی نیز زده باشد، ملا محمد باقر ملجسی گفته است محمد خدیجه را مجبور کرده بود 40 شبانه روز از خانه بیرون نیاید و خود نیز به دیدار او نرفت، شاید محمد میخواست مردم گان کنند خدیجه باردار است! و بعد از این دوران به دستور جبرئیل به نزد خدیجه میرود و همان شب با او مجامعت میکند و خدیجه گفته است که نور فاطمه را از همان شب در رحم خود دیده است و با او سخن میگفته است!(حیوه القلوب، ملا محمد باقر مجلسی پوشینه دوم برگ 104، بحار الانوار پوشینه 16 برگهای 79 و 80، علی شریعتی فاطمه فاطمه است، انتشارات چاپخش برگ 9) اما جالب اینجا است که خود مجلسی نیز تولد فاطمه را در ردیف معجزات محمد آوره است، یعنی خدیجه فاطمه را یک شبه باردار شده است! معتقدان به اعجاز ممکن است به چنین یاوه گویی هایی باور بیاورند اما شکی وجود ندارد که خردگرایان و تاریخ نویسان چنین باوری را نمیپذیرند.  باور رایج در میان شیعیان نیز این است که کسی بدنیا آمدن فاطمه را ندیده است، به گفته شیعیان زنان قریش از یاری رساندن به خدیجه در هنگام زایمان خود داری کرده اند، ماجرای بدنیا آمدن فاطمه نیز اسطوره ای است،

«شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود ازمفضل بن عمر نقل میکند که گفت از امام صادق پرسیدم ولادت فاطمه چگونه انجام شد؟ در پاسخ فرمود: هنگامی که حضرت خدیجه با رسول ال خدا ازدواج نمود، زنهای مکه از روی عناد با اسلام از خدیجه دوری میکردند، نمیگذاشتند تا زنی با خدیجه ملاقات نماید، وحشت و هراس بر خدیجه رو آورد، و سخت غمگین و بی تاب بود از اینکه مبادا بر رسول خدا آسیبی برسانند، هنگامی که خدیجه به فاطمه باردار شد، فاطمه در رحم مادر با او سخن میگفت و او را دلداری میداد، و خدیجه این موضوع را بر پیامبر پنهان میداشت، روزی رسول خدا وارد خانه شد، شنید که خدیجه با فاطمه سخن میگوید، به خدیجه فرمود: با چه کسی گفتگو میکنی؟ خدیجه عرض کرد فرزندی که در رحمن دارم با من سخن میگوید و مونس من است. پیامبر فرمود: این جبرئیل است به من خبر میدهد که آن فرزند دختر است، و او است نسل پاک پر میمنت و خداوند به زودی نسل مرا از او قرار خواهد داد، و امامان از نسل او به وجود می آیند که خداوند پس از انقضاء وحی، آنها را خلفاء و جانشینان قرار میدهد. حضرت خدیجه به همین ترتیب ایام بارداری را میگذراند تا آنکه ولادت فاطمه نزدیک شد، برای زنان قریش و بنی هاشم پیام فرستاد که بیایید و مرا در وضع حمل یاری کنید، همان گونه که بانوان زنان را در چنین وقتی کمک میکنند. ولی زنان قریش و دیگران برای او پیام دادند که تو حرف ما را نشنیدی و سخن ما را رد کردی و با محم یتیم ابوطالب که فقیر بود ازدواج نمودی، از این رو نزد تو نمی آییم و به هیچ وجه تو را یاری نخواهیم کرد. خدیجه از این پیام ناراحت و غمگین شدولی خداوند او را تنها نگذاشت، ناگهان خدیجه دید چهار زن گندمگون و بلند قامت که شبیه زنان بنی هاشم بودند وارد شدند، خدیجه از دیدن آنها هراسناک شد، یکی از آنها گفت: ای خدیجه! محزون مباش، ما از طرف خدا به سوی تو آمده ایم، ما خواهران تو هستیم، و این آسیه دخترا مزاحم است که در بهشت همنشین تو است، آن دیگری مریم دختر عمران است، و آن یکی کلثم خواهر موسی میباشد، خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل تو را یاری کنیم. در این وقت یکی از آنها در جانب راست خدیجه نشست، دیگری در سمت چپ نشست، سومی روبرو و چهارمی پشت سر قرار گرفتند و در این هنگام فاطمه پاک و پاکیزه به دنیا آم، و وقتی بر زمین قرار گرفت، نور تابناکی از او برخاست که بر همه خانه های مکه تابید، ناگاه ده تن از حوریان بهشتی که در دست هر یک از آنها طشتی از بهشت و آفتابه ای پر از آب کوثر بود، وارد شدند، آن بانویی که پیش روی خدیجه بود فاطمه را گرفت و با آب کوثر شستسو داد؛ و دو جامه سفید که از شیر مقدستر و از مشک و عنبر خشبوتر بود بیرون آورد، بدن فاطمه را با یکی از آنها پوشانید و دیگری را مقنعه و روسری او قرار داد. سپس فاطمه را به سخن گفتن  دعوت کرد، فاطمه زبان گشود و به یکتایی خدا و رسالت محمد گواهی داد و چنین گفت: گواهی میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست، و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است، و شوهرم سرور اوصیاء میباشد، و فرزندانم دو آقای سبط ها هستند. سپس هریک از آن چهار زن سلام کرد، و آنها را به نام خواند و با روی شاد و خندان، فاطمه را مورد توجه قرار دادند و حوریان اهل آسمان، مژده ولادت فاطمه را به یکدیگر میدادند، و در آسمان نوری آشکار شد که فرشتگان، قبل از آن چنین نوری را ندیده بودند. آنگاه بانوان به خدیجه گفتند: فرزند خود را که پاک، پاکیزه، پر میمنت و مبارک است و دارای نسل پر برکت میباشد، بگیر و خدیجه با خوشحالی فاطمه را به آغوش گرفت،  و پستان در دهان او گذاشت، شیر جاری شد، فاطمه از آن پس در هر روز مطابق رشد یک ماه و در هر ماه مطابق رشد یک سال سایر کودکان بزگ میشد. (بحار الانوار ملا محمد مجلسی، پوشینه 16 برگهای 80 و 81، پوشینه 6 برگ 247 و پوشینه  43 برگ 2)» (محمد محمدی اشتهاردی؛ حضرت خدیجه همسر پسامیر، اسطوره ایثار و مقاومت، موسسه انتشارات نبوی، چاپ دوم بهار 84، قم برگهای 229 تا 232.)

روشن است که دلیل این یاوه سرایی ها ممکن است این باشد که خدیجه فاطمه را بدنیا نیاورده است و از همین رو یا محمد این یاوه ها را سراییده است و یا امام صادق و یا شیخ صدوق، جالب اینجا است که امام صادق، مفضل بن عمر، شیخ صدوق، علامه مجلسی و محمد محمدی اشتهاردی و ناشرین این کتاب ریاضیاتشان در این حد خوب نبوده است که بدانند که اگر فرزندی در یک روز به اندازه یک ماه رشد کند، در یک ماه به اندازه 30 ماه یعنی دقیقاً دو سال و نیم رشد میکند نه یک سال! با این حساب فاطمه در یکسالگی به سن 30 سالگی رسیده است، مگر اینکه رشد نجومی او تنها در چند ماه بوده باشد، یاوه سرایان شیعی بهتر بود شگفتی های جالبتری از این خلق میکردند، مثلاً بهتر بود فاطمه پستان خدیجه را کنار میزد و میگفت مادر گرامی، من بصورتی خلق شده ام که با هیدروژن مایع رشد میکنم و یا یک رئاکتور اتمی درون من کار گذاشته شده است و نیازی به شیر پستان حضرت عالی ندارم، آنگاه شاید شیعیان بیشتر برای فاطمه توی سر و کله خودشان میزدند و به عمر فحش میدادند.

افزون بر این در میان برخی از مسلمانان باوری رایج است که سایر فرزندان محمد نیز از آن خواهر خدیجه بوده اند و خواهر خدیجه سرپرستی آنان را به خدیجه سپرده بود. این است که در خوش بینانه ترین حالت فاطمه نیز از دختران خواهر خدیجه است.

خطبه 80 نهج البلاغه، نظر امام علی در مورد زنان، پس از جنگ جمل.

نویسنده – آرش بیخدا

متن عربی:

بعد فراغه من حرب الجمل، في ذم النساء مَعَاشِرَ النَّاسِ، إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الاِِْيمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ: فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَأَمَّا فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَأَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ مِنْهُنّ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَأَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى الاََْنْصَافِ مِنْ مَوارِيثِ الرِّجَالِ؛ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ، وَكُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، وَلاَتُطِيعُوهُنَّ فِي المَعْرُوفِ حَتَّى لاَ يَطْمَعْنَ فِي المُنكَرِ

ترجمه علامه محمد تقی جعفری:

خطبه‏ايست از آن حضرت‏پس از اتمام جنگ جمل درباره زنها ايراد فرموده است

اى مردم،ايمان زنان ناقص است، برخوردارى زنان از سهم الارث‏ناقص است، عقول آنان ناقص است، دليل نقصان ايمان زنان بازنشست آنان‏در روزهاى قاعدگى از نماز و روزه است، دليل نقصان عقول آنان تساوى‏شهادت دو زن با يك مرد است، دليل نقصان برخوردارى آنان از سهم الارث‏اين است كه نصف سهم الارث مردان است. از زنهاى پليد بترسيد و از خوبان‏آنان برحذر باشيد، در كارهاى نيكو از زنان اطاعت مكنيد، تا در كارهاى‏زشت طمعى نورزند.

ترجمه دکتر آیتی:

سخنى از آن حضرت(ع)پس از فراغت از جنگ جمل،در نكوهش زنان،فرمود:

اى مردم،بدانيد كه زنان را ايمان ناقص است و بهره‏منديهايشان ناقص است‏و عقلهايشان ناقص است.اما ناقص بودن ايمانشان از آن روست كه در ايام حيض‏از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهايشان،بدان دليل‏است كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است و نقصان بهره‏منديشان در اين‏است كه ميراث زنان نصف ميراث مردان است.از زنان بد بپرهيزيد و از زنان خوب‏حذر كنيد و كار نيك را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهيد،تا به كارهاى زشت‏طمع نكنند.

ترجمه (ماستمالی) آیت الله مکارم شیرازی:

يكى از خطبه‏ هاى امام است كه پس از پايان جنگ جمل در نكوهش بعضى از زنان‏ايراد فرموده است‏[1] اى مردم جمعى از زنان هم از نظر ايمان،هم از جهت‏بهره و هم از موهبت عقل دررتبه‏اى كمتر از مردان قرار دارند،[2] اما گواه بر كمبود ايمانشان همان بر كنار بودن از نماز و روزه در ايام عادت است،و اما بهره آنها،گواهش اين است كه سهم ارث آنان نصف سهم مردان است،و امابهره آنها،اين است كه شهادت دو نفر آنان معادل شهادت يك مرد است،پس از زنان‏بد بپرهيزيد و مراقب نيكان آنها باشيد،اعمال نيك به عنوان اطاعت و تسليم بى قيد و شرط(در برابر)آنان انجام مدهيد تا در اعمال بد انتظار اطاعت از شما نداشته باشند.[3] (همان گونه)در قسمت‏شرح اين خطبه مى‏خوانيد امام(ع)مى‏خواهد با اين سخن از زنانى‏همچون عايشه آتش افروز جنگ جمل انتقاد كند)

توضيح‏ها:

[1]اين خطبه راسبط ابن جوزى در كتاب‏ تذكرة الخواص‏ نقل كرده و عده‏اى ديگر از دانشمندان نيز آن را نقل كرده‏اند.(مستدرك و مدارك‏نهج البلاغه صفحه‏246)

[2]زنان بزرگ اسلام‏شك نيست كه سخن بالا يك قانون كلى و همگانى درباره عموم زنان‏نيست،بلكه با توجه به اينكه:اين خطبه بعد از جنگ جمل و آنهمه خون ريزيهائى‏كه به وسيله عايشه رخ داد،از امام(ع)صادر شده،درباره دسته خاصى اززنان است كه در اين گونه مسيرها گام برميدارند،و گرنه چه كسى مى‏تواند انكار كند كه در پيشرفت اسلام زنان بزرگ و با شخصيتى همچون خديجه،و بانوى‏اسلام فاطمه زهرا و زينب كبرى و جمعى از زنان مبارز و دانشمند همانند سوده‏همدانيه شركت داشته‏اند،و براى پيشرفت اسلام و اجراى حق و عدالت‏بزرگترين‏فداكارى را به خرج داده‏اند و با ايمانى محكم و تفكرى عالى،مردان خودرا با تمام وجود در اين مسير حمايت مى‏كردند،و على(ع)نيز براى آنها احترام‏فوق العاده قائل بود.

[3]عايشه و جنگ جمل‏در اينجا بد نيست چند جمله در مورد عايشه و جريان جنگ جمل يادآورشويم:

ابن ابى الحديد مى‏گويد:

هر كس در تاريخ و اخبار چيزى نوشته صريحا گفته است عايشه سر-سخت‏ترين دشمنان عثمان بود،حتى روزى يكى از لباسهاى پيامبر(ص)رابيرون آورد و در منزل خويش آويخت،و به هر كس وارد خانه مى‏شد مى‏گفت‏اين لباس پيغمبر است هنوز كهنه نشده و عثمان سنت او را كهنه ساخته است.

گفته‏اند نخستين كسى كه عثمان را نعثل‏ ناميد و همواره مى‏گفت:

(اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا):

نعثل را بكشيد خدا او را بكشدعايشه بوده است‏عايشه هنگام كشته شدن عثمان در مكه بود گزارش قتل عثمان را به اودادند و او خيال مى‏كرد پس از عثمان طلحه را رئيس كومت‏خواهند كرد،لذا از مكه با سرعت‏به سوى مدينه حركت كرد و در سرزمينى به نام‏شرافعبيد بن ابى سلمهاز او استقبال كرد،عايشه اخبار مدينه را از او پرسيد و اوپاسخ داد،عثمان كشته شد.

عايشه پرسيد بعد از آن چه؟

گفت‏با على(ع)بهترين رهبر بيعت كردند.

عايشه گفت اگر اين حرف صحيح باشد اى كاش آسمان بر زمين فرو ريزدواى بر تو ببين چه مى‏گوئى؟گفت:

همان است كه گفتم،عايشه سخت ناراحت‏شد عبيد پرسيد اى مادرمؤمنان چرا اين طور شدى؟من بين مشرق و مغرب بهتر و سزاوارتر از او به خلافت‏سراغ ندارم،و نظيرى براى او در تمام حالات نمى‏بينيم چگونه تو از حكومت اوناراحتى،عايشه جوابى ندارد!

دستور داد از همانجا او را به مكه برگردانند و در بين راه مى‏گفت:

(قتلوا ابن عفان مظلوما):

عثمان را مظلوم كشتند ! طلحه و زبير،نامه‏اى وسيله عبد الله زبير برايش‏فرستادند و از او خواستند به عنوان مطالبه خون عثمان مردم را از بيعت على(ع)برگرداند.

هنگامى كه عايشه در مكه مقدمات كارش را فراهم میکرد ام سلمه نيز در مكه بود و تصميم گرفت از امام دفاع كند،عايشه مى‏خواست ام سلمه راهمچون‏حفصه‏در مبارزه با امام(ع)با خود همراه سازد لذا او را خواست‏و كمى از مظلوميت عثمان براى او صحبت كرد.

ام سلمه در پاسخ گفت:

تا ديروز مردم را بر ضد عثمان ميشورانيدى و او رانعثل‏مى‏خواندى چراامروز چنين مى‏گوئى با اينكه موقعيت على را در نزد پيامبر خوب مى‏دانى و اگرفراموش كرده‏اى تا ياد آوريت كنم؟عايشه گفت عيبى ندارد!ام سلمه گفت:

بخاطر دارى كه تصميم گرفتى به پيامبر(ص)و على(ع)هنگامى كه صحبت‏آنها طول كشيد پرخاش كنى،و پيامبر در پاسخ فرمود: بخدا سوگند هيچ كس على را دشمن نمى‏دارد و با او كينه نمى‏ورزد-خواه از اهل بيت من باشد يا نه جز اينكه از ايمان خارج مى‏گردد؟عايشه گفت آرى‏و نيز بخاطر دارى كه على(ع)كفش پيامبر را تعمير مى‏كرد،پدرت و عمر ازپيامبر در مورد اينكه چه كسى را به خلافت‏برمى‏گزيند پرسش مى‏نمودند.و پيامبردر پاسخشان فرمود جائيكه الان نشسته مى‏بينم و اگر بگويم از گردش پراكنده‏خواهيد شد چنانكه بنى اسرائيل از دور هارون پراكنده شدند.و پس از رفتن عمرو پدرت تو از پيامبر پرسيدى چه كسى را خليفه قرار خواهى داد؟پيغمبر فرمود:

آن كس كه كفش را تعمير مى‏كند،و ما نگاه كرديم كسى جز على نبود،پرسيديم مقصود على است؟گفت آرى،اين مطلب را بياد دارى؟عايشه گفت‏بلى‏ام سلمه پرسيد:پس چرا مى‏خواهى با او مبارزه كنى؟

گفت‏براى اصلاح بين مردم!ام سلمه گفت:خود مى‏دانى!و از هم جداشدند،ام سلمه اين جريان را براى امام نوشت.

عايشه هنگام حركت‏شترى از شتران‏ يعلى بن اميه‏ بنام‏ عسگر دراختيارش قرار دادند تا سوار گردد و هنگامى كه نام آن را شنيد به ياد حديثى افتادكه پيامبر به او فرموده بود و او را از سوار شدن شترى به اين نام بر حذر داشته بود،دستور داد اين شتر را برگردانند ولى آنها جهاز و وسائل آن را تغيير دادند وگفتند اين شتر ديگرى است،عايشه به سوى بصره حركت كرد،در بين راه سگهاحمله كردند و شتران را فرار دادند كسى گفت‏ حوئب‏ سگهاى فراوانى داردو سخت‏حمله مى‏كنند،عايشه كه نام‏ حوئب را از پيامبر شنيده بود كه سگهاى‏حوئب در راه حركت‏بسوى جنگى ناپسند به او حمله مى‏كنند،يك مرتبه بخود آمدو گفت‏ سگهاى حوئب؟ مرا برگردانيد،اما بلا فاصله 50 نفر را فراهم كردندكه قسم خوردند اينجا سرزمين حوئب نيست و بالاخره رفت و جنگ جمل را براه‏انداخت(شرح ابن ابى الحديد جلد6 صفحه 215 تا227)

توضیح: آیت الله مکارم شیرازی یکی از مراجع تقلید شیعیان، و مترجم قرآن و نهج البلاغه به دروغ بدون اینکه در متن عربی چیزی مبنی بر اینکه این نظر حضرت علی تنها مربوط به بعضی از زنان مثل عایشه است، آنرا تنها در مورد قسمتی از زنان میداند. در حالی که با خواندن کامل ختبه مشخص میشود که به نظر حضرت علی، زنان به دلیل اینکه در دوران قاعدگی نمیتوانند نماز بخوانند و روزه بگیرند ایمانشان ناقص است و چون تمام زمان اینگونه هستند، به نظر امام علی تمام زمان ایمانشان ناقص است. یا در مورد ناقص العقل بودن زنان، به نظر امام علی عقل تمام زنان ناقص است، به دلیل اینکه شهادت دو نفر از آنان برابر شهادت یک مرد است و این چیزی نیست که مختص عایشه باشد، بلکه به تمام زمان بر میگردد.

ترجمه قرآن آیت الله مکارم نیز همانند ترجمه نهج البلاغه ایشان پر از جعل و دروغ است. این که ایشان قصد پنهان کردن مزخرفات اسلامی را دارند از یک جهت عملی خوب، و از جهتی دیگر بد است. بدین جهت خوب است که نشان میدهد که حتی علمای کهنه مغز و عقب مانده اسلامی نیز پی به زشتی مفاهیمی مثل همین قضیه ناقص العقل بودن زنان برده اند و سعی در پوشش و مخفی کردن آنها دارند. از جهتی نیز عملی بد حساب میشود زیرا که نظیر افرادی مثل آقای آیت الله مکارم باعث میشوند زشتی اسلام نا آشکار بماند و موجب پایدار ماندن اسلام میشود.

از اینها گذشته باید توجه داشت که حضرت علی این حرفها را از خود نمیزند بلکه کاملا از روی آیات قرآن چنین نتیجه گیری هایی را انجام داده است.

سوره بقره آیه 223

زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد. و مومنات را بشارت ده.

 سوره النساء آیه 34

مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است. و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوی غفیفند و فرمان خدای را نگاه میدارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید. و خدا بلند پایه و بزرگ است.

سوره نساء آیه 15 

و از زنان شما آنان که مرتکب فحشا میشوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهید. اگر شهادت دادند آنها را در خانه محبوس کنید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی در پیش پایشان نهد.

سوره نساء آیه 10

اگر شمارا بیم آن است که در کار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هرچه شما را پسند افتد، دو دو و سه و سه و چهار، چهار به نکاح (نکاح در عربی یعنی سپوختن) در آورید. و اگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید تنها یک زن بگیرید یا هرچه مالک آن شوید. این راهی بهتر است تا مرتکب ستم نشوید.

سوره نساء آیه 11

خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو سوم میراث از آنهاست. و اگر یک دختر بود نصف برد و اگر مرده را فرزندی باشد هر یک از پدر و مادر یک ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد و میراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یک سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد سهم مادر، پس از انجاک وصیتی که کرده و پرداخت وام او یک ششم باشد. و شما نمیدانید که از پدران و پسرانتان کدامیک شما را سودمند تر است. اینها حکم خداست، که خدا دانا و حکیم است.

 سوره نور آیه 6

و کسانیکه زنان خود را به زنا متهم میکنند، اگر نتوانند 4 شاهد پیدا کنند میتوانند خود چهار بار شهادت بدهند در راه خدا که او از راستگویان است. (این عمل را لعان گویند)

 سوره بقره آیه 221

زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند به زنی نگیرید و کنیز (برده) مومنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. و به مردان مشترک تا ایمان نیاورده اند زن مومنه مدهید. و بنده (برده) مومن بهتر از مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که پند گیرند.

سوره بقره آیه 230

پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردی دیگر در آید، و هرگاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر میدانند که حدود خدا را رعایت میکنند رجوعشان را گناهی نیست. اینها حدود خدا است که برای مردمی دانا بیان میکند.

نور 31 

و به زنان مومن بگو که چشمان خویش فروگیرند و شرمگاه خود نگه دارند و زینتهای خود را جز آ مقدار که پیداست آشکار نکنند و مقنعه های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینتهای خود را آشکار نکنند و مقنعه های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینتهای خود را آشکار نکنند، جز برای شوهر خود یا پدر خود یا پدر شوهر خود یا پسر خود یا پسر شوهر خود یا برادر خود یا پسر بردار خود یا پسر خواهر خود یا زنان همکیش خود، یا بندگان خود، یا مردان خدمتگزار خود که رغبت به زن ندارند، یا کودکانی که از شرمگاه زنان بیخبرند و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کرده اند دانسته شود. ای مومنان همگان به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار گردید.

 نساء آیه 24

و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها که به تصرف شما در آمده باشند (در جنگ). از کتاب خدا پیروی کنید. و جز اینها زنان دیگر هرگاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید نه به زنا، بر شما حلال شده اند. و زنانی را که از آنها تمتع میگیرید واجب است که مهرشان را بدهید. و پس از مهر معین در قبول هرچه دو بدان رضا بدهید گناهی نیست. هر آینه خدا دانا و حکیم است.

 نساء آیه 83

و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها که به تصرف شما در آمده باشند (مراد زنانی است که در جنگ با کفار اسیر مسلمانان شده باشند.). از کتاب خدا پیروی کنید. و  جز اینها، زنان دیگر هرگاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح در آورید نه به زنا، بر شما حلال شده اند. و زنانی را که از آنها تمتع میگیرید واجب است که مهرشان را بدهید. و پس از مهر معین در قبول هرچه هردو بدان رضا بهید گنهی نیست. هر آینه خدا دانا حکیم است.

سوره بقره آیه 282

ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مردم و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نبلیذ مع لز شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.

برای آیایت بیشتر از این دست مراجعه کنید به آیات جنایی تازینامه

منبع +