مقارن پایان دولت اموی که خراسان، برای رهایی از یوق اسارت عربان به یاری ابومسلم برخاسته بود بهافرید پدید آمد. درباره او و آرا و عقایدی که تعلیم میکرد از مطالعه تاریخها چندان اطلاعی نمیتوان بدست آورد.
نوشتهاند که او پسر ماه فروردین و از اهل زوزن بود. در آغاز کار چندی ناپدید شد. به چین رفت و هفت سال در آنجا ماند. چون از آنجا بازآمد از طرفههای آنجا جامهای سبز رنگ با خود آورد که چون پیچیده شدی از نرمی و نازکی در دست جای گرفتی. بهافرید چون از چین بازگشت در قریه سیراوند از روستای خواف نیشابور مسکن گرفت و دین تازه آورد. در آنجا هر شب بر بالای برآمدی و چون روز شدی از آن فرود آمدی مگر مردی کشتکار که در مزرعه خویش کار میکرد او را بدید. بهافرید برزگر را به آیین تازه خویش خواند. و گفت که من تاکنون در آسمان بودهام و بهشت و دوزخ بر من عرضه کردهاند. خداوند بر من وحی فرستاد. و این جامه سبز در پوشانید و همین ساعت به زمین فرستاد. مرد، بدین او درآمد و گروهی بسیار پیرو او شدند (آثارالباقیه، برگ 210، چاپ لیپزیک).
این روایتی که ابوریحان درباره آغاز کار او بیان میکند البته از ابهام و افسانه خالی نیست. با اینهمه بیش از این درباره و چیزی از نوشتههای قدما نمیتوان بدست آورد. درباره عقاید و آرا او نیز اختلاف کردهاند. برخی نوشتهاند که اسلام بر او عرضه کردند و پذیرفت لیکن چون کاهنی پیشه گرفته بود اسلام او پذیرفته نیامد (الفهرست، برگ 483). اما از گفته ابوریحان چنین بر میآید که بهافرید، در پی آن بوده است که آیین مجوس را اصلاح کند و شاید میخواسته است بین دین زرتشتی و آیین اسلام آشتی و سازشی پدید آورد.
از این رو آیین زرتشت را تصدیق کرد لیکن در بسیاری از احکام با مجوس مخالفت کرد و برای پیروان خود کتابی به فارسی آورد و در آن احکام وشرایع خود را بازنمود. آنچه ابوریحان در باب شرایع و احکام او بیان میکند با آنکه شاید خالی از خلط و اشتباه نباشد جالب است. از نوشته وی برمیآید که بهافرید بدعتی در آیین مجوس پدید آورده است.
شاید علت اینکه نهضت او دیری نپایید نیز همین بود که مسلمانان و مجوسان هر دو از قیام او خشمگین و ناراضی بودند. گویند که چون ابومسلم به نیشابور آمد موبدان و هیربذان بر او گرد آمدند و شکایت آوردند که بهافرید اسلام و مجوسی هر دو را تباه کرده است. ابومسلم عبداللهبن شعبه را به جنگ وی گسیل کرد تا او را در جبال بادغیس بگرفت و نزد وی برد. ابوسلم بفرمود تا او را بکشتند و هر که از قوم او یافتند هلاک کردند (آثارالباقیه، برگ 211).
دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب، چاپ دوم، برگهای 117 تا 119