مردم کرمان نيز -سالها- در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان حاکم کرمان با پرداخت دو ميليون درهم و دوهزار غلام و کنيز -بهعنوان خراج سالانه- با اعراب مهاجم صلح کردند.( تاريخ طبری، ج 5، صص 21162118؛ کامل، ابن اثير، ج 3، صص 178179.)
ملاحظاتی در تاریخ ایران، اسلام و اسلام راستین.علی میرفطروس. آلمان. چاپ اول-1998. ص:70.
عمرو گويد: سهيل بن عدى آهنگ كرمان كرد و عبد الله بن عبد الله بن عتبان بدو پيوست. مقدمه سهيل بن عدى به نسير بن عمرو عجلى سپرده بود. مردم كرمان بر ضد سهيل فراهم آمدند و از «قفس» كمك خواستند و بر كناره ولايتشان جنگ انداختند كه خدا آنها را پراكنده كرد و مسلمانان راهشان را ببستند و نسير، مرزبان كرمان را بكشت و سهيل از راهى كه اكنون راه دهكدههاست و عبد الله بن عبد الله از راه بيابان شير، وارد جيرفت شدند و هر چه خواستند شتر و گوسفند گرفتند.
تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش.ج5،ص:2014
مردم فارس و کرمان نيز شورش کردند و حکام و نمايندگان علی را از شهر بيرون راندند و از دادن خراج و جزيه خودداری کردند و بهقول طبری: «علی، زياد را با جمعی بسيار بسوی فارس فرستاد که مردم فارس را سرکوب کرد و خراج دادند».( تاريخ طبری، ج6، ص 2657.)
ملاحظاتی در تاریخ ایران، اسلام و اسلام راستین.علی میرفطروس. آلمان. چاپ اول-1998. ص:78.
عمرو گويد: وقتى ابن حضرمى كشته شد و مردم درباره على اختلاف كردند مردم فارس و كرمان به طمع افتادند كه خراج را بشكنند و مردم ناجيه بر عامل خويش بشوريدند و عاملان خويش را برون كردند.
على بن كثير گويد: وقتى مردم فارس از دادن خراج ابا ورزيدند على درباره كسى كه ولايتدار فارس شود با كسان مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: «اى امير مؤمنان! مىخواهى مردى سخت سر و سياستدان [1] و با كفايت را به تو نشان دهم؟» گفت: «كى؟» گفت: «زياد» گفت: «اين كار از او ساخته است.» و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و به استقامت آمدند.
شعبى گويد: وقتى مردم جبال بشوريدند و خراج دهان طمع آوردند كه خراج را بشكنند و سهل بن حنيف را كه عامل على بود از فارس برون كردند، ابن عباس بدو گفت: «كار فارس را كفايت مىكنم.» آنگاه سوى بصره رفت و زياد را با گروهى بسيار سوى فارس فرستاد كه به كمك آنها بر فارس تسلط يافت و خراج دادند.
تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش.ج6،ص:2674