شگفتتر از همه این جنبشها (جنبشهای شعوبی ایرانیان که به خونخواهی ابومسلم راه افتادند) نهضت راوندیان است که در ظاهر از علاقه به منصور دم میزدهاند اما در واقع مخصوصا بعد از واقعه ابومسلم قصد هلاک منصور را داشتهاند. در حقیقت این جنبش کوششی بوده است برای آنکه منصور را غافلگیر کنند و همانگونه که خود او ابومسلم را به خدعه و فریب هلاک کرده بود، آنها نیز او را به تدبیر و نیرنگ هلاک کنند. داستان این واقعه را در تاریخها آوردهاند و بیدنگونه است که این جماعت از اهل خراسان بودند، و چنین فرامینمودند که منصور را خدای خویش میدانند، همه به شهر منصور که در مجاورت کوفه بود و هاشمیه نام داشت آمدند و «گرداگرد قصر او طواف میکردند و میگفتند این کوشک پروردگار ماست. منصور بزرگان ایشان را گرفت و محبوس کرد دیگران بریختند و از هر جانب جمع آمدند و زندان منصور را بشکستند و محبوسان را بیرون آوردند و روی به منصور نهادند. منصور بیرون آمد و با ایشان حرب کرد» (تجاربالسلف، برگ 105).
باری این راوندیان جماعتی بودند که هر چند مقالات اهل تناسخ شتند و در ظاهر به خاندان عباس علاقه میورزیدند (درباره مقالات و آراء راوندیه که ظاهرا بعضی از آنها امامت را هم به ارث بعد از پیغمبر حق عباس و فرزندان او میدانستهاند ر.ک: تبصرةالعوام، برگ 178 و ابن حزم، ج 4، برگ 187 و مقالات اشعری برگ 21 و مفاتیح، برگ 22)، اما ابومسلم را نیز سخت دوستدار بودند. قتل ابومسلم با چندان خدمات ارزنده که به دستگاه خلافت کرده بود مایه وحشت و تاثر آنان بود. ازین رو در مرگ او آراء و عقاید عجیب آوردند و حقیقت نظر واصل دعاوی ایشان روشن نیست. از قراین برمیآید که در صدد سست کردن بنیاد خلافت منصور برآمدهاند و میخواستهاند انتقام ابومسلم را از او بستانند.
دو قرن سکوت، عبدالحسین زرینکوب، چاپ دوم، برگ 125